دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

هنر پیش از اسلام افغانستان

برگرفته از: دانشنامۀ ایرانیکا؛ برگردان از: آریانا باختریان (سینا)


فهرست مندرجات

[تاریخ هنر در افغانستان]



[] هنر باستان افغانستان

تندیس‌های گِلی کوچک و ساده از دورۀ نوسنگی که احتمالا ایزدان محافظ بودند در تمامی پایگاه‌های باستا‌ن‌شناسی از خاور میانه تا هند یافت می‌شوند؛ در افغانستان هم این پایگاه‌ها در مُندیگک[۱]، نادِ علی[٢] و تپۀ ده‌مراسی[٣] (پشتو: ده‌مراسی غوندی) واقع هستند؛ سردیس سنگی کوچک[۴] که با همتاهای آن در میان‌رودان (بین‌النهرین) مشابه است، نشان می‌دهد که این سردیس مربوط به یک نجیب‌زاده بوده‌است. باختری‌ها و بعدها کوشانیان و جانشینان آنها، با الهام گرفتن از سنت بومی ایرانی خود و سنت یونانی، با چهره‌نگاری شهریانانشان بر روی سکه‌ها، گونه‌ای مهم از هنر و منبعی غنی از داده‌های تاریخی[۵] را بوجود آوردند. چهره‌نگاری‌های شاهان را می‌توان بصورت حکاکی‌شده بر مدخل معابد سنگی[٦] و یا بر روی دیوارهای نیایشگاه‌ها یافت[٧].

تاثیرپذیری از هنر غرب، در دورۀ شاهنشاهی ماد و یا در هر صورت، در طی فتوحات کوروش بزرگ و داریوش بزرگ در سده‌های ششم و پنجم پیش از میلاد آغاز شد. آثار بجای‌مانده از این دوران در ناد علی[٨]، قندهار[۹]، بلخ[۱٠]، طلاتپه[۱۱]، آلتین‌تپه[۱٢]، و دهانه غلامان[۱٣] یا "زرین"، پایتخت سرزمین باستانی زرنگ (بگفتۀ کتزیاس) قابل مشاهده‌است. تاثیر فرهنگ یونانی در این شهرها به دوران فتوحات اسکندر مقدونی در سدۀ چهارم پیش از میلاد برمی‌گردد. جانشینان اسکندر در مشرق‌زمین، یعنی سلوکیان، اشکانیان (پارت‌ها)، یونانی‌باختری‌ها و ساسانیان در واقع ناقلین واقعی هنر یونانی ایرانی در عصرشان (سدۀ سوم پ.م - سدۀ ششم میلادی) بودند و تاثیر هنرشان در معماری (نقشه‌های شهرها و دژها، ستون‌ها، بناهای شهری و غیره)، تندیس‌گری (ستون‌های شبه‌کُرینتی، سرستون‌های فرتوردار، نقش و نگارهای گُل‌دار و طومارشکل)، و نگارگری قابل رویت است که در آن عناصر تزئینی در مغاره‌های سنگی تا حد زیادی مدیون به هنر ساسانی است. کوچی‌های (چادرنشینان) اِستِپ‌ها، زرگرهای سکایی تاثیریافته از هنر یونانی، و صنعتگران جنوب سیبری و اُردوس هم سنت‌ها و سبک‌هایشان را به افغانستان انتقال دادند. در سدۀ اول میلادی، راهبان بودایی منطقۀ گَنگ در هند، برای نیایشگاهایشان نمادها و نگاره‌هایی آفریدند که بسرعت در منطقه متداول شد. این هنر پیکرنگاری که از سرزمین‌های باستانی هند و گنداره الهام گرفته شده بود تا عصر پیدایش اسلام دوام پیدا کرد. (رجوع شود به هنر گنداره)

هنر باستانی افغانستان نخستین بار در گنجینه‌های موجود در مدخل استوپه‌هایی بودایی نمایان شد که بطور تصادفی توسط گردشگران یا باستان‌شناسان[۱۴] کشف شده ‌بودند. گنجینه‌های بگرام، که پیشینۀ آنها به سده‌های اول و دوم میلادی برمی‌گردد، طی سال‌های ۳۹-۱۹۳۷ توسط ژوزف هَکین و تیم وی در هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان کاوش شد. این گنجینه شامل ظروف شیشه‌ای، ظروف و تندیس‌های بُرُنزی، قالب‌های گچی با بُن‌مایه‌های یونانی، و اشیائی است که اغلب آن از مناطق مدیترانه آمده ‌بودند[۱۵]. این گنجینه همچنین متشکل از قطعات چوبیِ سامان (اثاثه) خانه است که با عاج هندی حکاکی و تزئین شده‌‌اند[۱٦]. سرانجام، کاسه‌های مشروب‌نوشی چینی که گواه بر استفاده از راه ابریشم است[۱٧].

طلاتپه، گنجینۀ دیگری است که از شش گور (پنج زن و یک مرد) بدست آمده‌است و تا آن‌زمان بخوبی نهفته و دست‌نخورده باقی مانده‌بودند. اجساد مدفون در این گورها در پارچه‌هایی ظریف پوشانده شده‌بودند که از مدال‌های زرین دوخته شده‌بودند، و جامه‌های آن‌ها از تارهای طلایین بافته شده و با مروارید نقش‌دوزی شده‌بودند. شمشیرها و خنجرهای آن‌ها در غلاف‌های طلایی و تزئین‌شده با نقش‌هایی از حیوانات[۱٨]، جای گرفته‌بودند، و کمربندهای آن‌ها با نقش‌های مدالی آذین داده شده‌اند؛ گردنبندها و آویزه‌ها با ایزدان ایرانی و یونانی، همچون کوبله (سی‌بِلی) به شکل ایزدبانوی حیوانات نقش‌نگاری شده‌اند. گمان می‌رود این آثار هنری توسط زرگران سیتی یا سکایی ساخته شده‌باشد که در خدمت شاهزادگان کوچی یا نیمه‌ساکنِ سرزمین باختر بودند و در سرزمین گنداره تندیس‌هایی تهیه می‌کردند که هنر بکار رفته در آن تلفیقی از هنر یونانی-پارتی و هنر مردمان باشندۀ اِستِپ‌ها بوده و شامل زبورآلات و تندیس‌های از بوداسف می‌شده ‌است.


[] باختر:

سرزمین باستانی باختر، واقع در درۀ آمودریا (به یونانی : اُکسوس)، زمانی یک واحد یکپارچۀ سیاسی در منطقه‌ای را تشکیل می‌داد که امروزه به چند ولایت شمالی در افغانستان تقسیم شده‌است. نوشته‌های تاریخی حکایت از آبادانی و شکوفایی این سرزمین دارند که جمعیت زیادی در آن می‌زیستند، جایی که امروز تبدیل به یک بیابان شده‌است. در پژوهش‌های اخیر، مناطق شهری و فرهنگی حیرت‌انگیزی در این سرزمین نمایان شده‌اند که حاوی نمونه‌هایی شگفت‌انگیز از تزئینات و معماری هستند. شهر آی‌خانم، واقع در منتهی‌الیه شمال‌شرقی باختر در محل پیوندگاه رودهای آمو و کوکچهاست. ورود کوچی‌ها (عشایر) به این منطقه، شهر را بین سدۀ چهارم پیش از میلاد و سال ۱۳۰ پیش از میلاد دارای سکنه کرده‌بود. ویرانه‌های این شهر در سال ۱۹۶۱ بطور تصادفی، توسط ظاهرشاه هنگام شکار کشف شد. آثار بدست آمده از آی‌خانم اختلاط عناصر معماری محلی و تزئینات معماری یونانی را در یک مرکز اداری بزرگ، یک سالن تئاتر، و یک ورزشگاه به خوبی نشان می‌دهد. همچنین سنگ‌نوشته‌ها و نسخه‌های یونانی بدست آمده که به خطی نوشته شده‌اند که از خط شکستهٔ یونانی تأثیر پذیرفته‌است.


[] هده:

زمانی که راهبان بودایی هندی در آغاز دورۀ اشاعۀ مسیحیت، به شمال‌غرب هند رسیدند، در سرزمین گنداره و در منطقۀ جلال‌آباد افغانستان جای گرفتند. در این دوره نیایشگاه‌ها و معابدی در پیرامون روستای کنونی هده و تپه‌های مُشرِف به رود کابل تکثیر یافتند. این معابد از سنگ شیست، سنگ آهک، یا گِل بنا شده‌اند و با نقش‌ها و نگاره‌های گِلی و استاکو تزئین شده‌اند. تندیس‌های بودا، که بزرگتر از تندیس‌های همراهانش هستند، با مهارت زیادی ساخته شده‌اند و قالب نگهدارندۀ آنها با نقش‌های بُهت‌انگیزِ سبکِ رئالیزم نگاربندی شده‌اند. هنرمندانی که این آثار را خلق کرده‌اند بخوبی قادر بودند اجزای چهرۀ اقوام مختلف و جزئیات پوشاک گوناگون و زیورآلات ساخته‌شده به سبک باروک را بازآوری کنند. چهره‌نگاری‌هایی (پُرتره) از قبیل یک شاهدُخت، یک سرباز، یک راهب با سرِ تراشیده، یک کوچیِ پوشیده در ردا، و یک فرد بدوی و وحشی. نیایشگاه‌هایی که در تپۀ شُتُر حفر شده‌اند، همچون تصاویر زنده‌ای، شاهدخت‌ها، اهداکنندگان خیرات، و ایزدان هندو (هندویزم اولیه) را ترسیم می‌کنند که در هنگام اجرای مراسم مراقبه (مِدیتَیشِن) در پیرامون بودا جمع شده‌اند. برخی از این تندیسگری‌ها، همچون پیکرۀ ناگه شاه، نمایانگر تاثیرپذیری از هنر هند هستند؛ برخی دیگر، همچون هِراکلِس-وَجرَپانی یا وجرپانی-اسکندر بدون شک تقلیدی از سکه‌ها و تندیس‌های بُرُنزی باستانی مشرق‌زمین هستند. امروزه پیشینۀ هنر گنداره را به سده‌های دوم تا ششم میلادی تخمین می‌زنند.

جنیوس حامل دستۀ گُل، بدست‌آمده از نیایشگاه تپه‌کلان در پایگاه باستان‌شناسی هَده در افغانستان، سده‌های چهارم و پنجم پس از میلاد، موزیم (موزۀ) گیمه در پاریس


[] کاپیسا:

سرزمین بگرام، که گمان می‌رود زمانی پایتخت شاهنشاهی کوشان بوده، و امروز در ولایت (استان) پَروان (کاپیسای قدیم) در نزدیکی کابل واقع است، متشکل از نمونه‌هایی از هنر پیش از اسلام است که پیشینۀ آن به ورود کوشانیان در سدۀ اول میلادی تا فرمانروایی هندوشاهیان (کابل‌شاهیان) در سده‌های دوم تا هشتم میلادی برمی‌گردد. در کوهپایه‌های جنوب کابل دو معبد شیوَکی و گُل‌دره مستقر هستند که استوپه‌های آن با قدمت سده‌های چهارم تا پنجم میلادی، با فریزهای (نواره‌های مزین به نقوش) نیم‌دایره‌ای و سرستون‌های سه‌تکه‌ای تزئین داده شده‌اند. در مسیر کوهستانی بین این دو پایگاه، منار چَکَری واقع است که معماری آن با معماری هندی دورۀ مائوریاها شباهت دارد. در حوزۀ بگرام در شمال کابل معابد پایتاوه و شُتُرک واقع هستند که تندیس‌های آن از سنگ شیست ساخته شده و با رنگ‌های روشن و طلایی رنگ‌آمیزی شده‌اند و قدمت آنها به سدۀ سوم میلادی می‌رسد. سبک هنری این معابد دارای ویژگی‌های سبک محلی است و پیکرنگاری آن منحصر به هنر همان منطقه است. حوزۀ خیرخانه، مُشرِف به کابل، با پیشینۀ سده‌های هفتم و هشتم میلادی، معبدی است که مربوط به یک ایزد برهمنی ناشناخته است. سنگ مرمر سفید و سبک پساگوپتایی (پُست-گوپتا) با تندیس‌های کشمیر همخوانی دارد.


[] بامیان:

دو تندیس‌ بزرگ از بودا در بامیان به بلندای ۵۵ متر و ۳۸ متر، تا قبل از آنکه توسط گروه بنیادگرای طالبان در سال ۲۰۰۱ تخریب شوند، بزرگ‌ترین تندیس‌های بودا و بلندترین مجسمه‌های سنگی در جهان به شمار می‌آمدند٬ و برای زمانی طولانی از جاذبه‌های اصلی گردشگری در افغانستان بودند. اطراف تندیس‌ها صدها مغاره وجود دارد که گفته می‌شود قبل از اسلام راهبان بودایی در آنها مشغول عبادت و آموزش آموزه‌های بودایی بوده‌اند. شماری از این مغاره‌ها پر از نقاشی‌های مذهبی بوده و در بیشتر این نقاشی‌ها تصویر زنان و مردان نقاشی شده‌است. برخی از این نقاشی‌ها مربوط به لحظاتی از زندگی بودا می‌شود. گفتنی است بامیان در عهد باستان مرکز مهم بوداگرایی بوده، و با قرارگرفتن در قلب جاده ابریشم استراحت‌گاهی برای کاروان‌ها بوده و راهبان بودایی را از سرتاسر منطقه جذب می‌نموده است. معابد صخره‌ای متعددی در درۀ بامیان، در قلب رشته‌کوه‌های هندوکُش، در مسیری صعب‌العبور واقع هستند، که سرزمین‌های باستانی کاپیسا و باختر را به یکدیگر متصل می‌کرده. در بامیان معابد بودایی وجود دارند که در آن پیکره‌های گِلی رنگ‌آمیزی‌شده موجود بوده و احتمالا در سدۀ سوم میلادی بنا شده و هنوز تا سده‌های هعتم و هشتم میلادی فعال بوده‌اند. این معابد از هنر ساسانیان ایران و بعدها از فرهنگ هندی گنداره و پُست-گوپتا تاثیر پذیرفته بودند. گمان می‌رود این نمادها توسط کیداری‌ها (بازماندگان کوشانیان) یا حتی یفتالیان ترویج داده شده باشند، و به‌گفتۀ زائران چینی همچون هوان‌تسنگ، اینها بودائیانی زاهد و پارسا بودند. بر روی تپه‌ای مشرف به جنوب، دو فرورفتگی کنده‌کاری‌شده تندیس‌های بودا را دربرمی‌گیرند. داخل این فرورفتگی‌ها را نقش‌های مذهبی با هاله‌های نوری رنگین فراگرفته‌بود. در زیر تاق قوسی حافظ تندیس ۳۸ متری بودا، ایزد بزرگ خورشید، یا احتمالا همان میترا، جامه‌ای از خفتان و ردایی آویحته بر تن دارد، که در قسمت سقف آن دو ردیف از شاهان اهداکنندۀ خیرات دیده می‌شود. در فرورفتگی‌های دیگر، پیکره‌های بوداسف (بودی‌سَتوا) با لُنگ‌هایی (ذوتی) بر تن و شال‌هایی آویخته بر سر دیده می‌شوند. ساختار سقف تاق‌ها مشابه همتاهای آن در آسیای میانه است، درحالیکه قوس‌ها تقلیدی از معماری ایرانی است . تزئینات پایگاه‌های مجاور در کَکراک و فولادی مشابه همتاهای خور در دوران واپسین بامیان هستند. فُندُقِستان، معبدی کوچک در مسیر بامیان است که تندیس‌های زیبای آن از گِل نپختۀ رنگ‌آمیزی‌شده، با قدمت سدۀ هشتم میلادی با ویژگی تاثیرپذیری از سبک‌های همزیست‌گونۀ متعدد ایرانی، هندی و آسیای میانه است. در این تندیس‌ها با سبکی ویژه از رئالیزم و خمشی فن‌ورانه، دوشیزۀ هندی دلربا دستش را بر دست یک شاهزادۀ محلی گذاشته که جامه‌ای تُرک‌مانند بر تن دارد. معبد دیگر بودایی در غزنی در تپه‌سردار واقع است که قدمت آن به سده‌های سوم تا هشتم میلادی برمی‌گردد.



[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: برگرفته از دانشنامۀ ایرانیکا، سرواژۀ "هنر باستان افغانستان"، نوشتۀ فرانسیس تیسو، برگردان متن به فارسی برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط آریانا باختریان، یکی از مدیران صفحۀ کابل موزیم



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- J. M. Casal, Fouilles de Mundigak, Paris, 1961
[۲]- G. F. Dales, New Excavations at Nad-i-ali (Sorkh Dagh) Afghanistan, Berkeley, 1977
[۳]- L. Dupree, “Deh Morasi Gundai: A Chalcolithic Site in South Central Afghanistan,” Anthropological Papers of the American Museum of Natural History 50/2, 1963
[۴]- Casal, Fouilles, pl. XLIII, XLIV; J. Auboyer, L’Afghanistan et son art, Prague, 1968, pl. 1
[۵]- J. M. Rosenfeld, The Dynastic Arts of the Kushans, Berkeley, 1967, pls. I-XV
[۶]- D. Schlumberger, “Fouilles à Surkh-Kotal,” JA, 1952, p. 443, pl. VI; Auboyer, L’Afghanistan, pl. 41
[٧]- Z. Tarzi, L’architecture et le décor rupestre des grottes de Bamiyan, Paris, 1977, pl. Al, figs. 9 B14, B15, 10-12
[۸]- Dales, New Excavations
[۹]- S. V. Helms, “The British Excavations at Old Kandahar: Preliminary Report of the Work of 1977,” Afghan Studies 2, forthcoming
[۱٠]- J. C. Gardin, Ceramiques de Bactres, Paris, Mémoires de la Délégation Archéologique Française en Afghanistan [MDAFA] 15, 1957
[۱۱]- V. I. Sarianidi, Raskopki Tillya-tepe v Severnom Afganistane I, Moscow, 1972
[۱۲]- V. I. Sarianidi, “Altin-tepe, rovesnika drevneichikh ,” Vokrug Sveta 2, 1968, pp. 46-48
[۱۳]- U. Scerrato, “Excavations at Dahan-i-Ghulaman [Seistan-Iran]: First Preliminary Report [1962-1963],” East and West 16, 1966, pp. 9-30
[۱۴]- C. Masson, “Memoir on the Ancient Coins Found at Beghram, in the Kohistan of Kabul,” Journal of the Asiatic Society of Bengal 3, 1834, pp. 153-75; 5, 1836, pp. 1-28, 537-47
[۱۵]- J. Hackin, Recherches archéologiques à Begram, Paris, MDAFA 9, 1939, pl. IV, XI, XII; VII, XX, XXIV; Auboyer, L’Afghanistan, pl. 14a, b, 15; 10-12; 8, 9
[۱۶]- Hackin, Recherches, pl. XXVIII, XXXIX; idem, Nouvelles recherches archéologiques à Begram, Paris, MDAFA 11, 1954, fig. 8ff.; Auboyer, L’Afghanistan, pl. 25, 20
[۱٧]- Hackin, Nouvelles recherches, fig. 243-49
[۱۸]- V. I. Sarianidi, “Trésors d’une nécropole royale en Bactriane,” Archéologia 1979, no. 135, pp. 18-27; p. 21, fig. 4; p. 24, fig. 1, 2; p. 25, fig. 4; p. 23, fig. 3
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها







[برگشت به بالا]