- تعریف
- شعر و نثر
- شعر و نظم
- تاریخچه
- انواع شعر
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
شعر یا چامه یکی از کهنترین گونههای ادبی و شاخهای از هنر میباشد. شعر یک گونهٔ ادبی است که در آن از زیباییهای سطح و فرم زبان، بیان هنری احساسات، و تکنیکهای خاص بهره گرفته میشود. به سرایندهٔ شعر شاعر یا چامهسرا گویند.
آثار ادبی را به دو دستهٔ اصلی نثر و شعر تقسیم میکنند که معمولاً از جهت خوانش، زبان، و تکنیکها توسط مخاطب قابل بازشناسی هستند[۱].
[↑] تعریف
رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" مینویسد: "تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکلترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیرترین چیزی است که وجود دارد."
بدین ترتیب، سخن از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن است. از گذشته تا امروز، تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است. اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوتهای موجود میان تعابیرشان، چند تعریف از آنها در اینجا نقل میشود:
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" مینویسد: "شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده." این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل میکند: "شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند."
اما خود وی (دکتر کدکنی) نظر دیگری دارد و مینویسد: "شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت، گویندۀ شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس میکند."
در جای دیگر مینویسد: "شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."
رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است: "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامۀ واژهها"، "شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت"، "شعر فشردهترین ساخت کلامی است" و "شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و به سکوت بر میگردد".
همو پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است: "گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است."
یا مینویسد: "انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهیترین خصوصیت خود - قدرت نامیدن و شعر گفتن - را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است."
در این مورد نظرات فراوانی مطرح گردیده است، که بهطور کلی، آنها را به دو دسته میتوان دستهبندی کرد: یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن و یا محال میشمارد. دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است.
گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضیاند، اختلافنظر پیدا کردهاند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر بهحساب آوردهاند و تعریف شعر را بر آن استوار ساختهاند.
برخی دیگر، وزن بهمعنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانستهاند. گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمردهاند. و دستهای هم زبان را باعث عمدۀ جدایی شعر از نثر تلقی نمودهاند.
شعر بهعقيدۀ هايدگر، دارای خاصيتی است كه از خواست و اراده ما بيرون است. شاعر نمیتواند اراده كند كه شعر بگويد؛ شعر خودش میآيد. ما هم كه خوانندگان شعر او هستيم نمیتوانيم بهخواست و اراده خودمان در برابر آن واكنش ابراز كنيم. بايد به شعر تسليم شويم و بگذاريم روی ما كار كند.
[↑] شعر و نثر
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته شده و به هر دو، کلام اطلاق میشود. در این جهت، از همدیگر فرق نمیکنند. آنچه آنها را از هم جدا میسازند این عوامل است:
- هر کلامی که از وزن عروضی "متساوی" و متکرر" و قافیهء واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
"خواجه نصیر" در اساس الاقتباس مینویسد: "نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی"
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق میگردد. پس اینکه وزن و قافیه بهعنوان معیار تعیین گردد، فقط در جهت اثباتی آن است؛ یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
- شعر مبتنی بر پایههای مشخص است. این پایهها شعر را قوام بخشیدهاند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمیباشد. شعر، مختص به اهل خود است. چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که؛ "شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون میآید و با سکوت بر میگردد." یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را میسراید، کس دیگر نمیتواند آن را ادامه دهد.
- در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ اما در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگیهای کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن میرسد ولی در شعر، مخاطب تلاش میکند که در عین بهدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافۀ زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده میشود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول میباشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز میشناساند، نوع کششی که قدرت تأثیرگذاری شعر را افزایش میبخشد.
- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمردهاند.
- دست نویسنده در نثر باز است. میتواند از کلمات راحتتر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمیتواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمیتواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمیخواند. بسیاری از واژهها نمیتوانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژههایی را بر میگزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند
- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکل دستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
- نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانهی معینی شکل میگیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار میسازد؛ ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمیزند. از مقولۀ خاصی صحبت نمیکند و در زمانۀ معینی به گردش نمیافتد بلکه از تمام مقولههای علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو میکند و در تمام زمانهها سفر مینماید. برای شعر نمیتوان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است. بهعبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا میکند در حالی که شاعر میکوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
[↑] تاریخچه
نخستین نمونههای بهدست آمده از شعر در سرزمینهای آریایی، پیشینهشان به روزگار زرتشت پیامبر و سرودههایش در گاهان میرسد. این سرودهها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است. همچنین از دوران پهلوانی (اشکانی) منظومههایی - مانند ایاتکار زریران (یادگار زریران) و درخت آسوریک - به زبان پهلوی اشکانی در دست است. افزون بر این نمونههایی از شعر، "ترانههای خسروانی" که از شمار اشعار پارسی بهجا مانده از دورهٔ ساسانیان است، به زبان پهلوی ساسانی یافت شدهاست.
سرودهها و اشعار مانوی به فارسی میانه (پهلوی ساسانی و اشکانی) نیز در نزد اهل فن اهمیتی به سزا دارد. لیکن اجماع علمای فن بر این است که وزن هیچکدام از این اشعار عروضی نیست، بنابراین این اشعار با شعر امروزی فارسی (شعر دری) تفاوتی بنیادین دارند.
نخستین شاعران فارسیسرا (مراد از فارسی در اینجا فارسی دری و در مقابل فارسی میانه است) در دربار یعقوب لیث صفاری پدیدار شدند. گفته میشود یعقوب عربی نمیدانست و ابیات عربی که در مدح وی میگفتند به ذهن او راه نمییافت[فروزانفر، تاریخ ادبیات ایران، ص ٧۱]، لاجرم دبیر وی محمد بن وصیف شعر دری گفت و پس از مدتی اندک شعرای بسیار در سیستان، خراسان و ماوراءالنهر پیدا شدند. محمد سگزی و بسام کورد، چند تن از سرایندگان دربار یعقوب است. اگر چه نمونههایی از شعر به زبان فارسی دری، پیش از این دوران وجود دارد، اما بررسی آنها مشخص میکند که در زمان سرودهشدنشان شعر فارسی هنوز قوام نیافتهبود، چرا که وزن آنان بهطور مطلق عروضی نیست. در اینجا نمونهای از اینگونه اشعار (که تعدادشان انگشت شمار است) میآوریم. این قطعه شعری نگاشتهشده در آتشکده کرکوی واقع در سیستان است[*]:
فُــرخـــتــــه بـــاذا روش | خُنیده کرشسپِ هوش | |
همی برسـت از جـوش | اَنـوش کــن مـیانــوش | |
دوســــــت بـــَذآگـــوش | بَـذآفـریـن نـهـاده گـوش | |
همیشــه نیـکـی کـوش | که دی گذشت و دوش | |
شــــاهـا خــــدایــگـانــا | بـآفـــریــن شــــــاهــی |
[↑] انواع شعر
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: محمدرضا وصال، شعر چیست؟
پيوست ٢: محمدرضا وصال، انواع شعر از لحاظ شکل
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- شعر، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□ انواع شعر
□ قالبهای شعر زبان فارسی دری
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□