دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

انسان؛ نجیب‌زاده یا وحشی؟

برگرفته از: اکونومیست، برگردان از: علی‌محمد طباطبایی


فهرست مندرجات

[تکامل انسان][تاریخ تمدن]



[] انسان؛ نجیب‌زاده یا وحشی؟

انسان‌ها بیشتر دوره‌ی خود بر روی این سیاره را در شکل گروه‌های شکارچی - گردآورنده خوراک سپری کرده‌اند. از ٨۵ هزار سال پیش تا آغاز عصر کشاورزی در حدود ٧٣ هزار سال پس از آن خوراک آن‌ها ترکیبی از کوشت و سبزیجات و گیاهان جمع‌آوری شده بود. بعضی از انسان‌ها مانند کسانی که در جزیره North Sentinel[۱] در کناردریای آندامان[٢] زندگی می‌کنند هنوز هم همین شیوه را ادامه می‌دهند. این مردم تنها شکارچی - گردآورندگان خوراک هستند که هنوز هم در برابر ارتباط با جهان خارج ایستادگی می‌کنند. آن‌ها را می‌توان انسان‌های خوش ترکیب به‌حساب آورد. قوی، لاغراندام، تندرست، سیاه و کاملاً برهنه که جز یک کمربند باریک ساخته شده از الیاف گیاهی که به دور شکم آن‌ها قرار گرفته پوشش دیگری ندارند. آن‌ها به‌راستی الگویی از همان وحشی نجیب هستند. متخصصین علم وراثت بر این نظرند که ساکنین این جزیره از همان آغاز گسترش اولیه انسان در ٦٠ هزار سال پیش از آفریقا به نواحی دیگر، همچنان در انزوا زندگی خود را ادامه داده‌اند.

عصر انسان‌های شکارچی - گردآوری‌کننده خوراک آن باغ عدن اجتماعی و زیست محیطی نبود که بعضی‌ها تصور می‌کنند

در حدود ۱٢ هزار سال پیش انسان‌ها دست به تجربه‌ای زدند که به آن کشاورزی گویند و بعضی بر این باورند که پس از آن انسان‌ها و سیاره‌شان دیگر روی خوش ندیده است. زراعت باعث انفجار جمعیت، کمبود پروتئین و ویتامین و بیماری‌های جدید و نابودی جنگل‌ها گردید. قد انسان عملاً پس از اولین انتخاب شیوه کشاورزی در خاورمیانه شش اینچ کوتاه‌تر شد. آن گونه که جرد دایاموند زیست‌شناس تکاملی و پروفسور جغرافیا در دانشگاه کالیفرنیا، لوس آنجلس، می‌گوید “کشاورزی بدترین اشتباه در تاریخ نژاد بشر بوده است”.

بیائید و یک تصویر کلی از جهان قدیمی ۱۵٠٠ سال پیش برداریم. به استثنای نواحی کوچکی از سیبری، همه جای دیگر پر بود از قسم جدید و باهوشی از انسان که منشأ آن آفریقا بود و از آنجا ابتدا در قاره ی خود گسترش و اسکان یافته و سپس در آسیا، استرالیا و اروپا توسعه یافت ودر نهایت در آستانه مهاجرت و نقل مکان به آمریکا برآمد. آنها دارای نیزه انداز، قابق، سوزن، تیشه و تور بودند و تصاویری را نقاشی می‌کردند و بدن‌هایشان را تزئین می‌نمودند و به ارواح باور داشتند. آنها غذا، صدف، مواد خام و اندیشه‌هایشان را با یکدیگر مبادله می‌کردند. این مردم آواز می‌خواندند، داستان تعریف می‌کردند و داروهای گیاهی آماده می‌ساختند. آن‌ها “شکارچی - گردآوری کننده خوراک” بودند. به‌طور معمول مردها به شکار می‌رفتند و زن‌ها به جمع آوری اندام‌ها و دانه‌های خوراکی گیاهان می‌پرداختند: به عبارت دیگر تقسیم کار بر اساس جنسیت صورت گرفته بود که هنوز هم در میان انسان‌هایی که زراعت نمی‌کند متداول است و احتمالاً نزد پیشینیان آن‌ها از نژاد Homo Erectus شناخته شده نبود. این تقسیم کار باعث گردید که آن‌ها هم از گوشت و هم سبزیجات بهره‌مند گردند. درواقع یک ترفند هوشیارانه بود زیرا کیفیت را با قابلبت اطمینان ترکیب می‌کرد.

اما اگر چنین بود پس چرا تغییر؟ در اواخر دهه ۱۹٧٠ باستان‌شناسی به‌نام مارک کوهن برای اولین‌بار این نظریه را مطرح ساخت که کشاورزی فرزند ناچاری و درماندگی بشر اولیه بود و نه حاصل فکر بکر. شواهدی از هلال حاصلخیز (Fertile Crescent) به‌نظر می‌رسد که نظریه او را تایید می‌کند. با افزایش جمعیت انسان‌های اولیه و شاید همراه با آب و هوایی سرد و خشک Natufian ‌های شکارچی - گردآوره کننده خوراک مناطقی که دانه‌های وحشی و اندام‌های خوراکی گیاهی و غزال‌ها در آن‌ها نایاب شده بود را ترک کردند. بالاخره یک نفر به نگهداری و اصلاح مزارعی از دانه‌های نخود و گندم وحشی پرداخت و به زودی پس از آن کشت کردن، با علف‌های هرز مبارزه کردن، خوشه‌چینی و درو کردن و جدا نمودن دانه‌ها یا همان خرمن کوبی نیز پای به این جهان گذاشت.

طی چندین هزاره بعدی انسان‌ها همان گام‌ها را در شش نقطه دیگر جهان و به‌طور مستقل از یکدیگر برداشتند: در دره یانگزی، در دره مرکزی گینه جدید، در مکزیک و آند، در آفریقای غربی و حوضه آمازون. و به‌نظر می‌رسد که باغ عدن به پایان کارخود رسیده بود. جمع‌آوری کنندگان خوراک نه فقط از پروتئین فراوان‌تر برخوردار بودند و در رژیم غذایی آن‌ها چربی کمتر و ویتامین بیشتر وجود داشت که به‌نظر می‌رسد آن‌ها مجبور به کار بیشتر و دشوارتر نبودند.‌ هادزاها در تانیزانیا در هفته ۱۴ ساعت “کار” می‌کنند و کونگ‌های بوتسوانا هم چیزی در همین مقدار. اولین کشاورزان حتی در روزهای خوش خود از سلامت کمتری نسبت به شکارچی - گردآوری‌کنندگان خوراک برخوردار بودند. جدا از این که آن‌ها از جهت قد و قامت کوتاه‌تر بودند، استخوان‌های آن‌ها فرسودگی و صدمات بیشتری را نشان می‌داد و دندان‌هایشان پوسیدگی بیشتری داشت. آن‌ها دارای کمبود پروتئین و ویتامین بوده و از حیواناتی که اهلی کرده بودند به بیماری‌های واگیردار مبتلا شدند: سرخک از گاو، آنفولانزا از اردک، طاعون از موش و انواع انگل از خودشان و آنهم به‌علت استفاده از فضولات انسانی که به‌عنوان کود استفاده می‌شد.

آن‌ها همچنین برای اولین بار به نابرابری در میان خود نیز مبتلا شدند. وابستگی شکارچی - گردآوری‌کنندگان خوراک به مشارکت یکدیگر در بخت شکار و جمع آوری خوراک باعث می‌شد که آن‌ها به نحو قابل توجهی برابری طلب‌تر باشند. البته یک کشاورز موفق می‌توانست از عهده خریدن نیروی کار فرد دیگری برآید و این نیز به نوبه خود موفقیت او را بیشتر می‌کرد تا آن که شاید می‌توانست در نهایت - به‌ویژه در دره‌های پرآب و جایی که کنترل آب به‌دست او می‌افتاد - به یک امپراتور تبدیل شود که هوس‌های جابرانه خود را به اتباعش تحمیل کند. شاید حق با فردریش انگلس بود که می‌گفت کشاورزی نظامی است که در آن از پاکدامنی سیاسی اثری نبود.

کشاورزی همچنین به وخیم‌تر کردن نابرابری جنسیتی متهم است. در بسیاری از جوامع کشاورزی مردها زن‌ها را وامی دارند تا بیشتر کارهای دشوار را آن‌ها به انجام رسانند. در میان توده‌های شکارچی - گردآوری‌کننده خوراک مردها معمولاً کالری‌های کمتری برای گروه تهیه می‌کنند و دارای این گرایش ملالت بار هستند که ترجیح می‌دهند طعمه‌های بزرگ‌تر و کمیاب‌تری را شکار کنند تا به این ترتیب بتوانند خودنمایی کنند. و زن‌ها برعکس شکارهای کوچک و فراوان‌تر را ترجیح می‌دهند، طعمه‌هایی که احتمال فاسد شدن آن‌ها تا قبل از خورده شدن کمتر است. در مجموع مردها کمترین مشارکت را دارند.

هرچند اخیراً انسان شناسان این دیدگاه را که معتقد است ابداع کشاورزی در حکم محروم شدن انسان از نعمت و رحمت بوده است با دقت مورد بازبینی قرار داده‌اند. آن‌ها اهریمن را در باغ عدن شکارچی - گردآوری‌کنندگان خوراک یافته‌اند، انسان وحشی را در همان وحشی نجیب. شاید حدس اولیه در مورد اردوی تفریحی ٨٠ هزار سال پیش درست نبوده است.

در سال ٢٠٠٦ دو ماهیگیر سرخ‌پوست که در خوابی مستانه فرورفته بودند در قایق کوچک خود از مسیر اصلی دور افتاده و از جزیره North Sentinel سر درآوردند. آن‌ها بلافاصله توسط اهالی بومی این جزیره به قتل رسیدند. جنازه‌های آن‌ها هنوز هم در آنجا باقی مانده است: چرخ بال‌هایی که به دنبال آن‌ها رفته بودند با رگباری از تیرها و نیزه‌ها روبرو گردیدند و مجبور به دور شدن از آن ناحیه گشتند. اهالی این جزیره علاقه‌ای به دیدن متجاوزین به حریم خود ندارند. فقط بسیار به ندرت پیش آمده است که بتوان آن‌ها را با هدایایی مانند نارگیل به ساحل جزیره‌ی کوچک خود کشاند. و فقط یک یا دو بار دیده شده است که آن‌ها این هدایا را بدون پاسخی با بارانی از تیرها بپذیرند.

چندین باستان‌شناس و انسان‌شناس اکنون بر این نظرند که خشونت در جوامع شکارچی - گردآوری کنندگان خوراک درمقایسه یا عصر حاضر متداول‌تر بوده است. از کونگ‌ها تا اینویت‌ها (Inuit) در قطب شمال و بومیان استرالیایی دوسوم از شکارچی - گردآوری کنندگان خوراک تقریباً پیوسته در وضعیت جنگ‌های دائمی میان قبایل به سر می‌برند و تقریباً ٩٠ درصد آن‌ها سالیانه یک بار در جنگ‌ها شرکت می‌کنند. گرچه واژه جنگ لاف و گزافی برای شبیخون‌ها و زدوخوردها است و بیشتر ادا و اطوار است، لیکن نرخ مرگ بالا است ـ معمولاً حدود ٢۵ تا ٣٠ درصد از نرهای بالغ در اثر آدم کشی‌ها جان خود را از دست می‌دهند. مطابق با برآوردهای لارنس کیلی از دانشگاه ایلینویز نرخ کسانی که در اثر جنگ جان خود را در جوامع شکارچی - گردآوری کنندگان خوراک از دست می‌دهند در حدود ٠/۵ درصد جمعیت به ازاء هر سال است که معادل است با ٢ میلیارد انسان که می‌بایست طی قرن ٢٠ جان خود را در اثر جنگ‌ها از دست می‌دادند.

ابتدا انسان‌شناسان بیشتر گرایش به این داشتند که آن را نوعی آسیب‌شناسی زمانه ما به‌حساب آورند. لیکن به‌نحو فزاینده‌ای روشن شد که این وضعیت طبیعی این جوامع است. ریچارد وانگهام از دانشگاه ‌هاروارد می‌گوید که شمپانزه‌ها و انسان‌ها تنها حیواناتی هستند که در میان آن‌ها نرها به حمله‌های دسته جمعی برای کشتن همنوعان خود مبادرت می‌ورزند. نرخ مرگ در هردو گونه (شمپانزه و انسان) مشابه است. استیون لی بلانک که او نیز در دانشگاه ‌هاروارد است می‌گوید که آرزوی محال روسویی متخصصین را به نادیده گرفتن شواهدی از خشونت دائمی [میان انسان‌های بدوی] سوق داده است.

این درست است که تعداد زنانی که در جنگ‌ها کشته می‌شوند از مردها کمتراست، اما علت آن این است که آن‌ها خود غالباً موضوع و منظور این جنگ‌ها هستند. دزدیده شدن به‌عنوان غنیمت جنگی جنسی با تقریب زیاد سرنوشت زن‌ها و دخترها در جوامع اولیه بوده است. بنابراین باید تصور جوامع اولیه به‌عنوان باغ عدن را فراموش کرده و جای آن را با مکس دیوانه (Mad Max) پرکنیم[٣].

جنگ‌های دائمی برای نگاه داشتن تراکم جمعیت به ازاء یک انسان در میل مربع ضروری بود. تراکم جمعیت جوامع کشاورزی می‌تواند ۱٠٠ بار بیشتر از این باشد. شکارچی ـ گردآوری‌کنندگان خوراک می‌توانند بسیار چالاک و سالم باشند زیرا افراد ضعیف قادر به ادامه زندگی نیستند. ابداع کشاورزی و ظهور جوامع ساکن صرفاً میزان بالای بیماری را جایگزین نرخ بالای مرگ و میر کرده است و تا اندازه‌ای انسان‌ها را از جنگ‌های دائمی آزاد ساخت، به‌طوری که آن‌ها توانستند حداقل به‌جای آن که به‌کلی نسل‌شان منقرض شود همچنان به زادوولد خود ادامه دهند.

بیائید و مقایسه‌ای نزدیک با انقلاب صنعتی را مورد توجه قرار دهیم. هنگامی که کشاورزان روستانشین آلونک‌های خود را به مقصد کارخانه‌های نساجی لانکشایر ترک کردند آیا در باره این عمل احساسی از ترقی و پیشرفت داشتند؟ دیدگاه چارلز دیکنسونی بر این فرض است که کارخانه‌ها بهشت روستایی آن‌ها را با فلاکت و سیه روزی شهری، فقر، آلودگی و بیماری عوض کردند. سرمایه داران از مردم فقیر شهرنشین که به‌اندازه کافی برای خوردن به‌دست نمی‌آوردند زیاده از حد کار می‌کشیدند. اما حقیقت آن بود که همین روستائیان گروه گروه برای یافتن کار به این کارخانه‌ها هجوم می‌آوردند تا به این ترتیب بتوانند از دوزخ سرد، گل‌آلوده و شرایطی که همیشه در حال گرسنگی بودند نجات یابند.

انگلستان روستایی قرن هژدهم مکانی بود که مردم در فصل بهار و هنگامی که‌ اندوخته‌های زمستانی آن‌ها به پایان می‌رسید دچار گرسنگی می‌شدند. در سال‌های بد و نواحی فقیرنشین مزد به دست آمده در قبال ساعت‌های طولانی از کار کشاورزی ـ اگر اصلاً کسی موفق به یافتن چنین کاری می‌شد - به زحمت می‌توانست برای آن‌ها زندگی بخورونمیری مهیا کند و در این نقاط نظام روبه زوال کارگاه‌های نساجی روستایی در مقایسه با کارخانه‌های شهری با شدت بیشتری از کارگران خود کار می‌کشید و مزد کمتری به آن‌ها می‌پرداخت. (می توان از مردم زیمبابوه در روزگار خود ما پرسید که چرا آن‌ها شغل‌های کم درآمد در معادنی که چینی‌ها سرپرستی آن‌ها را به‌عهده دارند قبول می‌کنند یا چرا ویتنامی‌ها در کارخانه‌های چند ملیتی حاضر به دوختن پیراهن می‌شوند). انقلاب صنعتی باعث انفجار جمعیت شد زیرا نوزادان بیشتری جان به در بردند ـ گرچه آن‌ها دچار سوء تغذیه بودند اما حد اقل زنده می‌ماندند.

آقای لبلانک در کتاب خود “نبردهای همیشگی” در بازگشت به عصر شکارچی ـ گردآورندگان خوراک بر این استدلال است که جوامع آن‌ها از جهت مسایل بوم‌شناختی نیز وضعیت قابل قبولی نداشته است. ضایعاتی که هوموساپین‌ها بر بسیاری از اکوسیستم‌ها ایجاد کردند هرگز از هوموارکتوس‌ها سرنزد. اکنون تردیدی وجود ندارد که اجداد ما علت انقراض نسل جانوران بسیاری در آمریکای شمالی ۱۱ هزار سال پیش و استرالیای ٣٠ هزار سال قبل بوده‌اند. ماموت‌ها و کانگروهای بسیار بزرگ در برابر کمین‌گاه‌هایی که به دقت هماهنگ می‌شدند و در آن‌ها با نیزه‌هایی از نوک سنگ به آن‌ها حمله می‌شد و در حالی که در معرض تعقیب بی‌وقفه دوندگان پرطاقت قرار می‌گرفتند شانسی نداشتند.

و همین سخن در رابطه با اوراسیا نیز صادق است. ذهن اولین نقاشان بزرگ درون غارهای Chauvet که در ٣٢ هزار سال پیش در جنوب فرانسه کار می‌کردند شدیداً محو وجود کرگدن‌ها بود. یک هنرمند از دوره بعدی که در غار لاسکو در ۱۵ هزار سال پیش از زمان ما کار می‌کرد بیشتر تصویرهایی از گاومیش، گاونر و اسب را می‌کشید. احتمالاً دراین هنگام نسل کرگدن‌ها در شرف انقراض قرار داشت. آنها فقط هنگامی از شکارهای کوچک تغذیه می‌کردند که مانند لاک پشت و صدف به کندی جابجا می‌شدند. سپس به مرور و به طور اجتناب ناپذیر، و ابتدا از خاورمیانه، توجه انسان‌ها به سوی حیوانات کوچکتر و به ویژه جانوران خوم گرم با زادوولد زیاد مانند خرگوش، کبک و غزال‌های کوچکتر کشیده شد. گزارشات باستان شناختی در باره‌ی اسرائیل، ترکیه و ایتالیا نیز همین را می‌گوید.

علت چنین تغییری به‌عقیده ماری استاینر و استیون کوهن از دانشگاه آریزونا این بود که تراکم جمعیت انسان‌ها برای شکارهایی مانند لاک پشت‌ها، اسب‌ها و کرگدن‌ها که زادوولد کندی داشتند بسیار زیاد بود. فقط جانورانی که تولید مثل سریعی داشتند، مانند خرگوش‌ها، کبک‌ها و برای مدتی غزال‌ها می‌توانستند از پس فشار شکار انسان‌ها برآیند. این روند در حدود ۱۵ هزار سال پیش هنگامی که شکارهای بزرگ و لاک پشت‌ها از رژیم غذایی مدیترانه‌ای به‌طور کل ناپدید شدند شتاب بیشتری یافت - و نسل آن‌ها به آستانه‌ی انقراض در اثر شکار انسانی کشیده شد.

هوموارکتوس‌ها به‌هنگام نایاب شدن شکار مانند دیگر حیوانات شکارگر متحمل انقراض محلی شدند. این انسان‌ها توانستند راهی برای غلبه بر مشکلات خود بیابند. در واقع آن‌ها موفق به جابجایی جایگاه قبلی خود در طبیعت و اکوسیستم پیرامونی خود (niche) شدند. آن‌ها در واکنش به فشار جمعیت شناختی سلاح‌های بهتری ساختند و به کمک آن‌ها می‌توانستند طعمه‌های کوچکتر و سریع‌تری شکار کنند و به این ترتیب موفق شدند با تراکم جمعیت بالا همچنان به حیات خود ادامه دهند، البته به‌هزینه انقراض نسل بسیاری از شکارهای بزرگتری که تولید مثل آهسته‌تر داشتند. تحت یک چنین نظریه‌ای عصای نیزه‌پران ۱٨ (atlatl)هزار سال پیش و در واکنش به یک بحران مالتوسی، و نه به این دلیل که به‌نظر می‌رسید ایده‌ای مفید است اختراع شد.

آنچه تحت عنوان “جامعه مرفه” شکارچی - گردآوری‌کنندگان خوراک که در آن انسان‌ها زمان کافی برای پرحرفی‌های خود در کنار آتش در میان شکار و جمع‌آوری میوه‌های جنگلی داشتند و مدت‌ها است که به یک نظریه‌ی مشهور تبدیل شده است در واقع افسانه‌ای بیش نیست یا حد اقل این که ساخته و پرداخته‌ی زندگی مدرن ما است. انسان‌شناسان اندازه‌گیری‌های زمان صرف شده برای به‌دست آورن غذا نزد بومیان کالاهاری معروف به !Kung و زمان لازم برای درست کردن غذا و رفتن و یافتن شکار و میوه‌ها را از قلم انداخته‌اند، تا حدی به این علت که محققین به‌هنگام بررسی‌های خود سوژه‌هایشان را در وسایط نقلیه خود همراه می‌بردند و برای دست کردن غذا کارد و چنگال‌های فلزی در اختیار آن‌ها قرار می‌دادند.

از قرار معلوم کشاورزی یک واکنش دیگر به فشار جمعیت شناختی بود. یک تهدید جدید از گرسنگی و قحطی - شاید طی هزاره خشک طولانی و دوره سرمایی که در ١٣ هزار سال پیش به وقوع پیوست و به نام Younger Dryers معروف است - بعضی از شکارچی - گردآوری کنندگان خوراک را در شرق مدیترانه مجبور ساخت به گیاه‌خواری بیشتر روی آورند. به زودی دانه‌های جمع‌آوری شده از علف‌های وحشی به کاشتن و برداشتن محصولات زراعی انجامید، آنچه باعث مصرف کمتر پروتئین و ویتامین بود اما به همراه خود کالری‌های فراوان تر، ادامه حیات و باروری را میسر ساخت.

این واقعیت که چیزی شبیه به این در تاریخ بشر و طی چندین هزارسال بعدی شش بار دیگر روی داده است - در آسیا، گینه جدید، حداقل در ٣ نقطه آمریکا و یک نقطه از آفریقا - این نظریه را تقویت می‌کند که ابداع کشاورزی در واقع واکنشی به فشار جمعیت شناختی بوده است. در هر کدام از این موارد، اولین کشاورزان هرچند ممکن است کوتاه قد، بیمار و مطیع بوده‌اند، اما حداقل آن که توانستند به زندگی خود ادامه دهند و تولید مثل کنند و سرانجام بر مناطقی که هنوز هم بعضی از شکارچی - جمع‌آوری کنندگان خوراک در آن‌ها باقی مانده بودند غلبه کنند.

اکنون این پرسشی بی‌ربط است که آیا بهتر می‌بود که ما در شکل همان انسان‌های شکارچی - جمع‌آوری کنندگان خوراک باقی می‌ماندیم و در نتیجه حال و روز بهتری می‌داشتیم. انسان‌ها که گونه‌ای با قابلیت تغییر درموقعیت خود در طبیعت هستند چاره‌ای جز ادامه مسیر خود نداشتند. بشر چه با میل و اراده خود و چه از روی اجبار در حدود ۵٠ هزار سال پیش در مسیری گام گذارد که به آن “پیشرفت” می‌گویند و طی آن به‌طور دائم خوی و عادت‌های خود را تحت تاثیر ابداعات جدید که آن‌ها نیز تابعی از ضرورت‌های زندگی او بودند تغییر می‌دهد. در حدود ۴٠ هزار سال پیش به‌ویژه در اوراسیای غربی فن‌آوری و شیوه زندگی او در وضعیت تغییرات دائمی قرار داشت. در حدود ٣۴ هزار سال پیش نیزه‌هایی با نوکی از جنس استخوان می‌ساخت و ٢٦ هزار سال قبل موفق به ساختن سوزن [استخوانی] شد. زوبین‌های ماهیگیری و دیگر وسایل جهت صید ماهی‌ها و به همین ترتیب نیزه‌انداز استخونی در حدود ١٨ هزار سال پیش اختراع شدند. تردیدی وجود ندارد که این انسان‌ها از ریسمان نیز استفاده می‌کردند، زیرا چگونه بدون استفاده از تور و یا تله‌های توری می‌توانستند خرگوش‌ها را شکار کنند؟

و البته استادی و مهارت به وسایل روزمره و عملی محدود نبود. اسبی تراشیده شده از عاج ماموت که به علت استفاده مداوم به عنوان گردن بند کاملاً صاف و صیقلی شده است به ٣٢ هزار سال پیش و نقطه‌ای از آلمان متعلق است. در عصر Sungir که یک سکونتگاه روباز در ٢٨ هزارسال پیش در نقطه‌ای نزدیک به شهر ولادیمیر در شمال شرقی مسکو است، انسان‌ها با هزاران مهره که با دشواری بسیار از عاج تراشیده شده بودند در کنار اشیای تزئینی از جنس استخوان شبیه به چرخ‌های بسیار کوچک دفن شده‌اند.

نوآوری دایمی یکی از ویژگی‌های انسانی است. کشاورزی، اهلی کردن حیوانات و گیاهان را باید در زمینه و شرایط تغییر ترقی‌خواهانه مشاهده کرد. این فقط یک گام دیگر بود: احتمالاً شکارچی - گردآوری کنندگان خوراک از آتش برای کمک کردن به رشد ریشه‌های خوراکی در آفریقای جنوبی در ٨٠ هزار سال قبل استفاده می‌کردند. در ١۵ هزار سال قبل انسان‌ها برای اولین بار موفق به اهلی کردن گونه‌ی دیگری در این جهان شدند - گرگ‌ها که البته حدس زده می‌شود خود آن‌ها گام اول را برای این اهلی شدن برداشتند. ١٢ هزار سال پیش نوبت به گیاهان زراعی رسید. در مفهومی تقریبی می‌توان گفت این که می‌بایست امروز اینترنت و موبایل ظاهر شوند در همان ۵٠ هزار سال پیش مقدر شده بود.

در سرگذشتی که آمد یک نتیجه اخلاقی جدید نهفته است. ما انسان‌ها ده‌ها هزار سال است که برای خود و زیستبوم‌هایمان بحران‌های بوم شناختی ایجاد کرده و می‌کنیم ولی برای آن‌ها همواره راه حل‌هایی نیز یافته ایم. انسان‌های بدبین البته به این نکته اشاره خواهند کرد که هر راه حلی فقط ما را با بحران‌های بعدی روبرو می‌سازد و انسان‌های خوش بین برعکس به این که هیچکدام از این بحران‌ها تا به امروز لاینحل باقی نمانده است. درست به همانگونه که بعد از انقراض جانوران بزرگی مانند ماموت‌ها به‌سوی شکار خرگوش‌ها و استفاده از دانه‌ی علف‌های وحشی برگشته و به این ترتیب حتی جمعیت خود را بیشتر کردیم، به همان ترتیب نیز در اوایل قرن بیستم و هنگامی که جمعیت جهان به یک میلیارد رسیده بود در اثر کمبود کود با خطر قحطی روبرو شدیم، اما امروز می‌توانیم با اطمینان چشم انتظار آن باشیم که غذای ۱٠ میلیارد انسان را با زمین کمتر و به کمک ازت صنعتی و محصولات زراعی که به لحاظ ژنتیکی پرمحصول هستند و استفاده از ماشین آلات کشاورزی تهیه کنیم. هنگامی که ما بالاخره بتوانیم مسیر افزایش تدریجی دی اکسید کربن را نیز معکوس کنیم با مسئله دیگری روبرو خواهیم شد که باید به حل آن بکوشیم.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- جزیره‌ای در بخش غربی جزایر آندامان (گروهی از جزایر واقع در خلیج بنگال که بخشی از خاک هند به‌شمار می‌آیند). ویکی‌پدیا فارسی.
[٢]- دریای آندامان واحدی آبی در جنوب شرقی خلیج بنگال، جنوب میانمار، غرب تایلند و شرق جزایر آندامان است. این دریا بخشی از اقیانوس هند به‌شمار می‌رود. حدودا از شمال به جنوب ۱۲۰۰ کیلومتر طول و از شرق به غرب ۶۵۰ کیلومتر عرض دارد و مساحتش حدود ۷۹۷۷۰۰ کیلومتر مربع است. ویکی‌پدیا فارسی.
[٣]- اشاره به فیلمی ساخت کشور استرالیا از سال ١٩٨٠ است که موضوع آن وضعیت اسفبار جهان در اثر یک جنگ جهانی است و باندهای ارازل و اوباش که کنترل شهرها را در اختیار گرفته‌اند.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

انسان؛ نجیب‌زاده یا وحشی؟، برگردان علی‌محمد طباطبایی، مجلۀ اکونومیست؛ برگرفته از: وبگاه باغ مخفی