دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

نگاهی تطبیقی به‏ اسطوره‏‌های‏ آفرینش‏ و قصۀ آدم

از: احمد فضلی‏نژاد (دبیر تاریخ‏ بهبهان)

نگاهی تطبیقی به

اسطوره‌‏های‏ آفرینش‏ و قصۀ آدم


فهرست مندرجات

[اسطوره][‏ اسطوره‌‏های‏ آفرینش‏ و قصۀ آدم]


اشاره: مبحث اسطوره‏شناسی یکی از مباحث بسیار مهم و البته گسترده‏ در حوزۀ مردم‏شناسی، تاریخ و دین است. امروزه با تحقیقات و مطالعات فراوان کسانی چون میرچا الیاده، اسطوره‏شناس‏ رومانیایی الاصل، این مبحث پیچیده‏تر و در قلمروهای گوناگونی از انسان‏شناسی و نمادشناسی وارد شده است.


این مقاله ضمن اشاره به کلیاتی پیرامون اسطوره و تعاریف آن، به‏ بررسی و مقایسه تطبیقی برخی اسطوره‏های مربوط به خلقت جهان و انسان می‏پردازد.


[] اسطوره، معنا و مقایسه

‏ مهم‏ترین دیدگاه‏ها در مورد واژۀ اسطوره و معانی آن عبارتند از:

۱- اسطوره، کلمه‏‌ای عربی به‌معنای افسانه، سخن بیهوده، یاوه‏ و... است و در قرآن کریم به‏طور مکرر به همین معنا همراه با کلمۀ «اولین» (اساطیر الاولین) آمده است.[۱]

٢- برخی از دانشمندان، ریشۀ اسطوره را«Historia» (هیستوریا)ی یونانی به معنای تاریخ و سرگذشت دانسته‏اند و گفته‏اند که از طریق سریانی به زبان عربی وارد شده است.[٢]

همچنین گفته شده است: «در زبان‏های اروپایی، اسطوره، میث‏ Mythe خوانده می‏شود که واژه‏ای است برگرفته از موتوس «Muthos» یونانی، به معنی حکایت و قصه‏ای که بیش‏تر در پیوسته نیز هست.»[٣]

٣- دیدگاه دیگر در مورد ریشۀ اسطوره و میث، هر دو را برگرفته از کهن‏ترین واژه‏های آریایی می‏داند. براین اساس: «واژۀ میث (Mith)، یکی از کهن‏ترین واژه‏های ایرانی به‏شمار می‏رود که در اوستا آمده‏ است. یک واژۀ دیگر به‏نام اوخت (uxnt) در اوستا همراه با میث آمده‏ است که به صورت می‏ثوخت (Mithuxt) گفته می‏شود. میث به معنی‏ رمز و نشانه است و اوخت به معنی گفتن و سخن‏گویی. این‏ها در مجموع، سخن رازآمیز یا گفتار نشانه و یا حرف رمز معنی می‏دهد.»[۴] بر این اعتقاد، واژۀ اسطوره نیز آریایی است: «در سانسکریت‏ «Sutra»به‏معنی داستان است که بیش‏تر در نوشته‏های بودایی به‏کار می‏رود.»[۵] از این طریق، واژه‏های «Historia» یونانی و «Story» انگلیسی (به‏معنی حکایت، داستان و...) شکل یافته‏اند.


میرچا الیاده در تعریف اسطوره می‏گوید: «اسطوره، نقل کنندۀ سرگذشتی قدسی و مینوی است. راوی واقعه‏ای است که در زمان‏ اولین، زمان شگرف بدایت همه چیز، رخ داده است... بنابراین، اسطوره‏ همیشه متضمن روایت یک «خلقت» است؛ یعنی می‏گوید که چگونه‏ چیزی پدید آمده، موجود شده، و هستی خود را آغاز کرده است.»[٦]

اسطوره از آن جهت که مأمنی برای رفع نیازهای معنوی انسان‏ ابتدایی بوده است، معنا می‏یابد. تفسیر جهان پیرامون و تحلیل‏ پدیده‏های ناشناخته، برای انسان‏های نخستین، کاری سخت و دهشتناک بوده است. از این‏رو با پناه گرفتن در زیر یک رؤیای جمعی - اسطوره - نگرانی‏های معنوی خود را برطرف می‏کرده‏اند.

با این تعریف، اسطوره با حماسه و افسانه تفاوت دارد. برخلاف‏ حماسه و افسانه که قدمت وقایع آن‏ها را تا حدودی می‏توان اندازه‏ گرفت، در روایات اساطیری زمان «بسیار قدیم» است و گاهی به روز ازل می‏رسد.[٧]

اسطوره از سویی دیگر نیز با افسانه متفاوت است. بن مایه‏های‏ اساطیری معمولا مشترک و گاه حقیقی به‏نظر می‏رسند؛ در حالی‏ که ساخته‏ها و پرداخته‏های ذهنی انسان، در افسانه‏ها نمود بیش‏تری دارند.

اسطوره از جهتی به رؤیا شبیه است: «زبان رؤیا نیز همچون زبان‏ اسطوره، زبانی نمادین و رمزآلود است؛ و این از آن جاست که رؤیا و اسطوره هردو با ناخودآگاهی در پیوندند و از آن برنمی‏آیند و مایه‏ می‏گیرند.»[٨]

در واقع می‏توان گفت: رؤیا یک اسطورۀ فردی و اسطوره، یک‏ رؤیای جمعی است.[۹]

زبان اسطوره به همان جهت که از نظر سرشت و ساختار، با زبان‏ رؤیا مشترک است، با تاریخ تفاوت دارد. یعنی:«تاریخ پهنۀ نمودهاست و اسطوره گسترۀ نمادها.»[۱٠] در واقع، سوی پنهان زندگی‏ انسان‏ها را که سرگذشتی طولانی و بسیار کهن دارد، اسطوره تشکیل‏ می‏دهد. در حالی که تاریخ، صحنۀ روشن و مشخصی است که زندگی‏ آدمی را طی زمان بازگو می‏کند.[۱۱]


[] اسطوره‏های آفرینش

در طبقه‏بندی اساطیر اقوام مختلف، اسطورۀ آفرینش جای‏ ویژه‏ای دارد. تقریبا می‏توان پذیرفت که هر ملتی اسطوره‏هایی دارد و اسطورۀ آفرینش مهم‏ترین آن‏هاست.

پیدایش داستان خلقت به رؤیاهای جمعی بشر برای وصل کردن‏ خود به موطن غریب خویش (nostalgia) و اتصال به نقطۀ آغازین‏ برمی‏گردد.


در میان اقوام ابتدایی و بسیاری از قبایل کوچک در افریقا و استرالیا که از آن‏ها چندان اثری برجا نمانده، معمولا یکی از معدود یادگارهای‏ باقیماندۀ آن‏ها، اسطوره‏های مربوط به آفرینش جهان و انسان است. این خود دلیلی بر استواری قصۀ خلقت در میان اساطیر می‏باشد.


[۱]- آشفتگی نخستین

اسطوه‏‌های آفرینش، خالق جهان را ناظر بر جهان برین و زیرین‏ تلقی می‌‏کنند و به‌عنوان نظم دهندۀ آشفتگی نخستین معرفی می‏شوند. ساموئل هنری هوک می‏نویسد: «در هیچ کدام از اسطوره‏های کهن‏ آفرینش، به مفهوم آفرینش از هیچ برنمی‏خوریم. در همۀ موارد، آفرینش به نظم درآوردن آن حالت از آشفتگی است که از آغاز وجود داشته است.»[۱٢]

در یک گسترۀ جغرافیایی از شرق دور تا یونان و روم، اساطیر مربوط به آفرینش از بی‏نظمی آغازین را می‏توان یافت. در اسطوره‏ای‏ چینی، پیدایش آسمان (یانگ) و زمین (یین) در مرحلۀ بعد از آشفتگی‏ اولیه است. این آشفتگی به صورت تخمی است که آسمان و زمین‏ پوستۀ رویی و زیرین آن را تشکیل می‏دهند. هیولای نخستین که در اساطیر چین به‏نام پیان‏کو (Pianku) شناخته شده، از این بی‏نظمی‏ زاییده شده است.[۱٣]

یکی از زیباترین متون مربوط به آفرینش که نگرانی‏های انسان را از آغاز و انجام خویش بیان می‏کند و به گونه‏ای بی‏نظمی آغازین را می‏سراید، سرود آفرینش ریگ ودا است. در قسمتی از آن آمده است:

    «وقتی که نه از بودنشان بود و نه از نبود، نه هوا بود و نه کشور آسمان. نه پوششی بود و نه پناهی، نه آبی و نه دریای ژرفی. مرگ نبود و زندۀ جاوید نبود. و نه نشانی که روز و شب را از هم‏ جدا کند.

    یکی بود که به وجود خود قائم بود و به جز او هیچ نبود. تاریکی بود و تشویش، جهان در تاریکی پنهان بود. آنچه بود، بی‏شکل و هیأت بود، پس از آن در اثر گرما وحدت سپس رغبت و خواهش که هستۀ روح است، پیدا شد.

    خردمندان که با فکر دل در جست‏وجو بودند، رابطۀ بود را با نبود دریافتند.

    خط متقاطعی گسترش یافت و بالا پایینی پیدا شد.

    تولیدکنندگانی و قوای عظیم و آزادی و نیرویی در زمین و آسمان‏ به وجود آمدند.

    که می‏تواند بداند و که می‏تواند بگوید که آفرینش از کجا بود و چگونه نمایان شد!»[۱۴]

در اسطورۀ مانوی نیز که براساس جدال دو نیروی روشنایی و تاریکی است و سه دورۀ آفرینش را در برمی‏گیرد، در نخستین دوره، هر دو نیرو از یکدیگر جدا بوده‏اند و دورۀ دوم آفرینش زمانی آغاز می‏شود که شاهزادۀ تاریکی آرزوی دستیابی برقلمرو نور یا پدربزرگی‏ را می‏کند. در این اسطوره، شاهزادۀ تاریکی همان مادۀ آشفته و نامنظم‏ معرفی شده است.[۱۵]


این ماده، خدای بی‏نظمی و آشفتگی در اسطورۀ خلقت بابلی‏ به‌نام تیامات معروف است که با خدای آب‏های محیط یعنی اپسو در آمیخته است و به این ترتیب، جهان آفریده می‏شود البته در این‏ اسطوره تیامات تحمل نظم را نداشته است و جهان را دوباره به آشفتگی‏ دچار می‏‌سازد. در این حال نیروی سومی یعنی مردوک با ماده خدای‏ بی‏‌نظمی می‏‌جنگد و از دو پارۀ تن او، آسمان و زمین را می‏آفریند. بنابراین، مردوک نگاهبان انسان‏هاست و آن‏ها را در میان دو پاره‏ای از بی‏نظمی حفظ می‏کند.[۱٦]

در نوشته‏های مصری، آشفتگی ازلی کیهان، نون نام داشته که‏ پیش از آفرینش، نطفۀ همۀ موجودات را پدید آورده است. اما او پنداری کاملا مینویی بوده و پرستشگاه و پرستنده‏ای نداشته است.[۱٧] در اسطوره‏های مربوط به آفرینش در مغرب زمین نیز، این آشفتگی‏ نخستین نمود بارزی دارد. اسطوره‏های یونان و رم که از وسعت و حجم فراوانی برخوردارند، به گونه‏های مختلفی از این بی‏نظمی پیش‏ از آفرینش سخن می‏گویند.

هزیود، شاعر یونانی سدۀ هشتم پیش از میلاد، از کائوس که‏ تاریکی بی‏کران بود، به‏عنوان آشفتگی نخستین نام برده است. اولین‏ آفریده‏ها را هم پس از این هرج و مرج، گایا (زمین ژرف) واروس‏ (عشق) می‏نامد.[۱٨]

به این ترتیب، عدم شناخت انسان از نقطۀ آغازین خلقت که در رؤیای جمعی بشر در پهنه‏ای وسیع از جهان، به آشفتگی اولین اولیه تعبیر شده است، دغدغۀ مشترک بسیاری از اسطوره‏هاست که نشان از یک‏ پندار واحد در میان اقوام نخستین و تمدن‏های کهن دارد.


[٢]- نخستین آفریننده

اسطوره‏های آفرینش اغلب بادست زدن یک«موجود بزرگ»به‏ کار خلقت جهان و انسان آغاز می‏شود. این«موجود بزرگ»گاه با شریکی همطراز یا رقیبی سرسخت در برابر خویش نمود می‏یابد. نکتۀ مهم در اسطوره‏های خلقت، زایندگی جهان به دست نخستین‏ آفریننده‏ای است که در برخی از اساطیر ابتدا خود را می‏آفریند و سپس‏ به کار زایش جهان و انسان می‏پردازد.

گروهی دیگر از اسطوره‏های آفرینش، جهان را پی آمد آمیزش دو خدای بزرگ تصور می‏کنند. این نگاه به خلقت، با اسطوره‏های زن‏ و مرد اولیه پیوند یافته است و به این ترتیب در این اساطیر، انسان و خدا در کار آفرینندگی همانند می‏باشند.

در یک اسطورۀ سومری، نخستین آفریننده، خدا بانویی به نام نامو است که آسمان و زمین را افرید. خدای آسمان «آن» و خدای زمین، خدا بانوی «کی» بود. از آمیزش این دو خدا، ئن لیل یا خدای هوا پدید می‏آید. ئن لیل میان آسمان و زمین قرار گرفت و به این ترتیب، باعث جدایی آن دو شد.[۱۹]

در آیین شین تو (ارواح پاک) نیز «چندین خدا در آسمانند. یکی‏ از آن‏ها ایزاناکی (خدای مثبت) نر است و دیگری ایزانامی (خدای‏ منفی) ماده. این دو خدا هشت جزیرۀ ژاپن را آفریده و مأمور حکومت‏ روی زمین نموده‏اند. از ساکنان این جزایر که زادگان این دو خدایند، نامورتر از همه، الهۀ آفتاب است.»[٢٠]

به این ترتیب، ژاپنی‏ها معتقدند که امپراتور آن سرزمین از نسل خدای‏ آفتاب و بنابراین پرستش امپراتور برهمه لازم و ضروری است. این پیوند «قدرت» با اساطیر همواره در تاریخ سیاسی، اجتماعی ژاپن نقش مهمی‏ ایفا کرده و در همان حال منشأ پایداری فرهنگی آن سرزمین شده است. در اساطیر سرزمین مصر نیز آتوم، ایزدی است که ظاهرا به معنای‏ «عدم» یا «کامل بودن» است. کاهنان باستانی مصر او را با رع - خدای‏ بزرگ خورشید - یکی می‏دانستند و معتقد بودند که او پیش از آفرینش‏ جهان به صورت یک«روح بی‏شکل که همۀ هستی را با خود داشت» وجود داشته است و هنگامی که خود را به‏نام آتوم-رع نمایان کرد، جهان و انسان را آفرید.[٢۱]

گروهی از اساطیر آفرینش، خلقت جهان و انسان را از پاره‏های‏ وجود خدای نخستین می‏پندارند. در این الگوهای اسطوره‏ای، جهان‏ و انسان چیزی نیستند جز همان خدای تجزیه شده که عالم از او هستی‏ یافته است. از جملۀ این اساطیر، افسانه‏ای است که در پندار توتون‏ها و ژرمن‏های اروپایی وجود داشته است. براساس این اسطوره، نخستین‏ موجودی که از فضای و هم و تاریکی و آشفتگی بیرون آمد، جبّاری‏ قوی هیکل و آسمانی بود. در زیر دست و پای این جبّار بزرگ، جبارهای‏ کوچک‏تری به وجود آمدند که جبّار بزرگ‏تر را کشتند و بدن او را پاره پاره‏ کردند. از گوشت بدن او کره زمین پدیدار شد. از موی او درختان، از استخوان‏هایش کوه‏ها، از خونش رودها و دریاها و... به وجود آمدند.[٢٢] نظیر این اسطوره در اساطیر چینی و هند و نیز دیده می‏شود.

در اسطورۀ چینی پان کو (پیان‏گو)، انسان نخستین پس از آن‏که هیجده هزار سال رنج کشید، جهان را از وجود خویش بیافرید. از نفسش ابر و باد، از آوازش تندر، از رگ‏هایش رودها، از گوشتش‏ زمین، از مویش سبزه و درخت، از استخوانش فلزات و از عرقش باران‏ پدید آمد و از حشراتی که بربدنش نشسته بودند، نوع انسان زاده شد.[٢٣]


[٣]- نظام طبقاتی پندارهای اسطوره‏ای و مقام انسان

اساطیر همان‏گونه که قدرت‏های سیاسی و پرستش پادشاهان را در خود دارند، گاه از نظام منسجم طبقاتی نیز سخن می‏گویند. این‏گونه اسطوره‏ها در جوامعی که فرهنگ کهن را همچنان بر دوش‏ می‏کشند، سیّال و روان به راه خویش ادامه می‏دهند و به درون‏ سیستم‏های اجتماعی و هیأت جامعه نفوذ می‏کنند.

در سرزمین هند که سرشار از مکتب‏های فلسفی و پندارهای‏ اسطوره‏ای است، داستان آفرینش با شکل‏گیری نظام طبقاتی همراه است. «برهما - بنابر عقیده هندوان - نخستین انسان را به نام منو بیافرید و آنگاه نخستین زن را به جهان آورد که شاتا روپا خوانده می‏شد و نوع‏ بشر از این دو پدید آمد. آدمیزادگان جهان با آن‏که همه فرزندان منو بودند، با یکدیگر برابر نبودند. از همان آغاز چهار گونه آدمی در جهان‏ پدیدار شد. این چهارگونه، هریک به شکلی از منو زائیده شدند. بهترین گونۀ مردم و مقدس‏ترین هندیان یعنی کشیش‏ها یا برهمن‏ها از سر منو آمدند. از دستان او دومین دسته مردم خوب پدیدار شدند و آنان همان پادشاهان و پهلوانان هستند. از ران او صنعتگران و پیشه‏وران به دنیا آمدند. سرانجام از پاهای او، بقیۀ مردم که در زمره‏ طبقات پست هستند، به وجود آمدند.»[٢۴]


در این اسطوره، البته خود انسان در نظام آفرینش به طبقات عالی‏ و پست تقسیم می‏شود، اما ذاتا بی‏ارزش نیست.

در بعضی از اسطوره‏ها، تقسیم این نظام طبقاتی به همه هستی خاکی‏ برمی‏گردد و جای انسان در این نظام در پایین‏ترین سطوح طبقات است. پیش‏تر در مورد اسطورۀ چینی گفته شد که پس از آن‏که جهان آفرینش از اعضای بدن پان کو «بزرگ انسان نخستین» هستی یافت، از حشراتی که‏ بر بدن او نشسته بودند، نوع انسان پدیدار شد. در ادامۀ این افسانۀ چینی‏ آمده است، نخستین پادشاهان این سرزمین که پنج تن بودند، هر کدام‏ هیجده هزار سال سلطنت کردند و کوشیدند تا این شپش‏هایی را که روی‏ بدن پان کو بودند، به مردمانی متمدن تبدیل کنند.[٢۵]

در اسطورۀ دیگری از سرزمین چین که به داستان خلقت انسان‏ برمی‏گردد و در نوشته‏ای از روزگار سلطنت سلسلۀ هان به دست آمده‏ است، طبقه‏بندی اجتماعی انسان را بخوبی نشان می‏دهد. در این‏ اسطوره چنین آمده است:

«وقتی آسمان از زمین جدا شد، روی زمین انسانی نبود و بغ بانو نوگوا نخستین انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بوند، پدید آورد. اما این انسان خوشنودش نکرد و چنین شد که او طنابی را در گل‏ فرو برد و از تکه‏های گلی که از طناب فرو می‏افتاد، انسان‏ها به وجود آمدند. از تندیسی که بغ بانو نوگوا از گل زرد ساخته بود، طبقۀ نجبا و اشراف و از تکه‏های گلی که از طناب فرو می‏ریختند، طبقه فرودستان‏ و بینوایان به وجود آمدند.»[٢٦]

اسکیموها نیز در مورد مقام انسان معتقدند که در آغاز، «موجود بزرگ» انسانی آفرید که نقص بسیار داشت و به او «انسان سپید» می‏گفتند. لذا دوباره دست به خلفت بشر زد و انسانی که کامل‏تر بود، آفریده شد. ظاهرا در میان اسکیموها هرکس را که دست به کاری‏ ابلهانه می‏زند، به انسان سپید تشبیه می‏کنند.[٢٧]

در اساطیر یونان، به نسبت اسطوره‏های شرقی و بومیان قبایل، انسان مقام بهتری دارد. در یونان باستان انسان‏ها گاه در مقام خدایان‏ به مبارزه ورقابت می‏پردازند و یکی از انگیزه‏های رقبت‏های و رزشی‏ در کنار کوه المپ، رسیدن به مقام قهرمانان اساطیری و «انسان - خدا» شدن قهرمانان است. در اساطیر یونان گایا نه تنها آفرینند، جهان و نژاد ایزدان نخستین، بلکه پدید آورندۀ تبار انسان نیز بود. یونانیان‏ انسان‏ها را از نژاد تیتان‏ها (Titans) می‏دانند که نخستین نژاد ایزدی‏ بودند و توسط گایا و فرزندش اورانوس آفریده شدند. در یونان، تیتان‏ها به عنوان نیاکان آدمیان محترم شمرده می‏شدند و اختراع انواع‏ هنر و جادو به آنان منسوب بود.[٢٨] به این ترتیب، خدایان یونانی در برابر انسان‏ها مقام دست نایافتنی نبودند و هنرمندان یونانی خدایان خود را به هیأت انسان با همۀ ویژگی‏های انسانی مجسم می‏کردند. برخی‏ از اندیشمندان، ظهور اومانیسم را در اروپای پس از رنسانس، با یادوارۀ اسطوره‏ها و پندارهای انسان-خدایی یونانیان باستان و گسترش آن در قلمرو فرهنگ اروپا بی‏ارتباط نمی‏دانند.


[۴]- زن و مرد نخستین

تقریبا تمام اسطوره‏های آفرینش، زن و مرد نخستین را به تصویر می‏کشند. اما یکی از معروف‏ترین داستان‏های خلقت انسان، همان‏ است که در سفر پیدایش (تورات) آمده است. داستانی که در تورات‏ در مورد اآفرینش جهان و انسان ذکر شده و مربوط به دوران بسیار کهنی‏ از تاریخ اسرائیل است. این داستان در پهنۀ وسیعی از جغرافیای انسانی‏ با تغییرات و دگرگونی‏های نسبی، گسترش یافته است. طبق این‏ داستان، ترتیب آفرینش چنین است:

    الف: آدم، سرشته از خاک.
    ب: باغ، به طرف شرق، عدن.
    پ: همه‏گونه درخت، از آن جمله درخت حیات و درخت معرفت‏ نیک و بد.
    ت: بهائم، حیوانات صحرا و پرندگان (از ماهیان ذکری‏ نمی‏شود).
    ث: زن، آفریده از آدم.[٢۹]

براساس این داستان، آدم (مرد نخستین) پیش از آفرینش بسیاری از موجودات و از جمله پیش از خلقت زن آفریده شده است. گویی جهان برای او و برطبق داستان و همچنین خلقت حیوانات نیز به خواهش آدم‏ و دلتنگی او از تنهایی بوده است. زن در مرحلۀ پایانی آفرینش پدیدار می‏شود. وجودش نیز متکی به وجود مرد است و از طریق او به هستی‏ پای می‏نهد. شبیه این اسطورۀ سامی، افسانه‏ای از اساطیر سرخپوستان‏ شاین است که براساس آن، از دنده‏های راست«موجود بزرگ»، نخستین مرد هستی می‏یابد. در این اسطوره نیز برای این‏که همدمی‏ برای مرد بیافریند، از دندۀ چپ مرد، نخستین زن آفریده می‏شود.[٣٠]


اسطورۀ دیگری که مربوط به بومیان جنوب شرقی استرالیا و ساکنان‏ کرانه‏های رودخانۀ مورای (Murray) است، این‏گونه به نخستین زن و مرد می‏نگرد، آفرینندۀ جهان از تنۀ درختی دو قطعه چوب جدا کرد. از آن دو قطعه چوب، دو مجسمۀ سیاه درست کرد. آن‏گاه گلی را روی‏ مجسمه‏ها اندود. سپس برگرد آن‏ها به رقصیدن پرداخت. از ریشۀ دو گیاه برای یکی از مجسمه‏ها مویی تابدار و برای آن دیگری مویی‏ صاف فراهم آورد. پس از فراغت از پایکوبی، مجسمه‏ها را صاف‏ روی زمین خوابانید و در بینی و دهان آن‏ها دمید تا به جنبش آمدند و جان گرفتند. به این ترتیب، به آن‏ها حرف زدن و کار کردن آموخت و انسان‏ها آفریده شدند.[٣۱]

در روایات اساطیری ایران، مشی و مشیانه عبارتند از: نخستین‏ جفت بشری که در کتب مختلف به صورت‏های گوناگونی آمده است؛ از جمله ماری و ماریانه (طبری) و مرد و مردانه (خوارزمی)، مهلا و مهلیانه (مسعودی)، ملهی و ملهیانه (بیرونی) و... به این ترتیب که چون‏ مرگ کیومرث فرارسید، نطفۀ او که بر زمین ماند، خورشید آن را پاک و مطهر ساخت و پس از چهل سال، گیاه ریواسی رویید که مشی و مشیانه‏ از آن زاده شدند و سپس چهرۀ بشری یافتند و روح در آنان دمیده شد.[٣٢]


[۵]- خلقت آدم از گل

داستان سرشت خاکی آدم، قصه‏ای گسترده و طولانی است. گرچه اسطورۀ سامی آفرینش آدم از گل، در ادیان بزرگ آسمانی نمود وسیعی یافته، اما تحقیقات گستردۀ مردم‏شناسی و اسطوره‏شناسی‏ نشان داده است که در میان حتی بومیان نواحی دور افتاده که ارتباطی با مردمان سرزمین‏های شرق میانه و میان رودان نداشته‏اند نیز موضوع‏ آفرینش آدم از خاک، پنداری آشنا و رایج بوده است. قبایل‏ سرزمین‏‌های نیوزیلند، استرالیا، سرخپوستان آمریکای شمالی و قبایلی‏ از نقاط مختلف افریقا و... با این اسطوره آشنا بوده‏اند.

«وجه مشابهی میان این آفرینش‏های خاکی وجود داشت و آن این‏ بود که اغلب خاکی که آدم از آن ساخته و خلق می‏‌شد، سرخ رنگ‏ بود. در زبان عبرانی کلمۀ آدم با واژۀ آدما قرابتی داشت که به معنای‏ زمین بود و همچنین همانندی دو کلمۀ فوق با واژۀ آدوم که به هر چیز سرخ رنگی اطلاق می‏شد، امری بسیار قابل توجه بود.»[٣٣]

در مورد اسطوره‏‌های آفرینش در چین باستان پیش از این ذکر شد. اسطورۀ دیگری از این سرزمین معتقد است که بیان‏گو (پان کو) موجود بزرگ، هنگامی که از تنهایی خسته شد، دو تندیس مرد و زن از گل‏ ساخت و در وجود هریک روح یانگ (مرد - مثبت) ویین (زن - منفی) را دمید و این‏گونه نخستین زن و مرد جهان پدید آمدند.[٣۴]

در اسطوره‏ای از قوم دنیکا، ساکن سودان نیز، خدا نخستین زن‏ و مرد جهان را از گل سرشت و به پیمانه زد.[٣۵]

این به گل سرشتن آدمی، گاه با چرخ کوزه‏گری پدیدار می‏‌شود. نماد چرخ و دایره و گنبد گردون، در اساطیر و تمدن‏‌ها جای ویژه‏ای‏ دارد. و در اسطوره‌‏های بسیار، آفرینندۀ جهان یا انسان به صورت‏ چرخانندۀ چرخ کوزه‏گری نمود می‏یابد. در مصر باستان خنوم، ایزد باروری و آفرینش بود. خنوم به معنی ریخته‏گر است و براساس‏ اسطوره‏های مصری، وی هستۀ جهان را برچرخ کوزه‏گری قالب زده‏ بود. نام او گاه به‌صورت «کوزه‏گری که آدمیان را شکل بخشید و ایزدان‏ را قالب گرفت» آمده است.[٣٦]


[٦]- گناه نخستین و قصۀ هبوط

در پی آفرینش انسان‏ها، سرنوشت تاریخی آن‏ها رقم می‏خورد و در بسیای از اساطیر پس از یک دورۀ کوتاه طلایی، در پی ناسپاسی‏ آن‏ها به جهان واقعی همراه با سختی و مبارزه برای زیستن، هبوط می‏کنند. این گناه نخستین در اساطیر مربوط به تمدن‏های قدرتمند و در قبایل ابتدایی هردو به شکل‏های گوناگون وجود داشته است:

«هفت قرن پیش از آن‏که در کتب عبرانی نوشته شود، در حماسۀ مهاباراتا آمده است که انسان‏ها به شادمانی می‏زیستند و به اقتضای‏ تقوای ذاتی و عدالتخواهی، یکدیگر را حراست می‏کردند. اما تباهی‏ در ایشان رخنه کرد و سعادت آنان را به پایان آورد. حماقت و حرص‏ برارواح ایشان دست یافتند و چون هوش ایشان فرو نشست، عدالتخواهی از میان رفت. سپس حرص و وسوسه برآنان دست‏ یافتند؛ پس چیزهایی خواستند که تا آن زمان دارا نبودند و براثر آن‏ اسیر میلی شدند که آنان را از تشخیص آنچه باید کرد و آنچه نباید کرد، بازداشت. پس بی‏بند و باری جنسی و بی‏بند و باری گفتار و خوراک و بی‏پروایی اخلاقی فرا آمدند. هنگامی که این انقلاب در بین‏ انسانها روی داد، برهمن ناپدید شد و همراه آن قانون.»[٣٧]

البته اسطوره‏های مربوط به آدم و حوا و هبوط به جهان زیرین یا دنیای خاکی، پیش از ثبت در کتاب مقدس قوم یهود، در میان اقوام‏ سومری، اکدی بابلی رواج داشته است. یهودیان در بابل با این‏ قصه آشنا شدند و آن را گسترش دادند. کتیبۀ سنگی که در موزۀ بریتانیاست، آدم و حوا را در دو طرف درخت معرفت نشان می‏دهد و ماری که حوا را به خوردن میوۀ ممنوع ترغیب کرد، پشت سر او قرار دارد. جالب این‏جاست که گرچه این داستان در قصه‏های ادیان یهود، مسیحیت و اسلام به گونه‏های مختلف، ولی بن مایۀ یکسان آمده‏ است، در میان برخی اقوام پیشین، از ارتباطشان با این ادیان نیز اسطوره‏هایی با این شباهت وجود داشته است:

«در روایتی از قوم شیلوک، ساکن نیل علیا در سودان، انسان‏ نخست در آسمان می‏زیست و به سبب خوردن میوۀ ممنوع از آسمان‏ رانده شد.»[٣٨]

این پرهیز از درخت ممعرفت یا درخت زندگی و میوۀ ممنوع، به گونه‏های دیگری نیز بیان شده است؛ از جمله در داستان آفرینش‏ در میان یکی از بومیان جنگل نشین افریقایی، پرهیز انسان از آتش‏ توصیه شده است. طبق این داستان، انسان‏ها در ابتدا با خدای خود در زیر زمین زندگی می‏کردند و نیازی به خوراک و... نداشتند. خدای بزرگ، کانگ (Kang) تصمیم گرفت برسطح زمین نیز موجودات زنده بیافریند. وی در کنار «درختی مقدس» سوراخی تا اعماق زمین حفر کرد و به این ترتیب، نخستین مرد و زن را از دنیای زیرین فراخواند. پس از آن‏ها، مردان و زنان دیگر و موجودات دیگر و حیوانات نیز به همین ترتیب از دنیای دیگر بر زمین وارد شدند.

براساس این داستان، آفرینش‏ جهان و جانوران در حقیقت‏ انتقالی از جهان زیرین به دنیای‏ کنونی است و قصۀ هبوط انسان‏ نیز به گونۀ دیگری روی می‏دهند. در این قصه، خداوند پس از نافرمانی آدمیان، از دیده‏ها پنهان‏ می‏شود و آن‏ها را به حال خود وا می‏گذارد.

در این اسطوره، نافرمانی انسان از آن جا آغاز می‏شود که پس از آن‏که انسان‏ها و جانوران روی زمین درکنار هم زندگی را آغاز کردند، آن‏ها به فرمان خدای بزرگ زبان یکدیگر را می‏فهمیدند؛ اما آدمیان از یک چیز، یعنی برافروختن آتش منع شدند. خدای بزرگ این توصیه را به آن‏ها کرد و از نظرها ناپدید شد. مدتی بعد، نخستین مرد به دیگران‏ گفت: «به دلیل سرما، بهتر است که آتش روشن کنیم.»

با روشن کردن آتش، جانوران دیگر هراسان شدند و به جنگل‏ها و کوه‏ها گریختند و به دلیل عدم ارتباط با انسان، وحشی شدند. به این ترتیب از هم جدا ماندند و دیگر انسان‏ها و حیوانات زبان یکدیگر را نفهمیدند. آدمیان به تلاش و تکاپو پرداختند و زندگی امروزی همراه‏ با جنگ‏ها، دشمنی‏ها و مشکلات آن را به میراث بردند.[٣۹]

مثل این اسطورۀ افریقایی، در اسطوره‏ای مصری نیز، نتیجۀ (به تصویر صفحه مراجعه شود) نافرمانی و ناسپاسی آدمیان، دوری خدای بزرگ از آن‏ها بوده است؛ برعکس قصۀ عبرانی که خداوند خدا برقرار است و آدم به زمین هبوط می‏کند. ناسپاسی انسان در اندیشۀ کهن ایرانی نیز به گونه‏ای شبیه‏ روایات یهود و اسلام وجود دارد. براساس اسطورۀ ایرانی، اهریمن به‏ صورت پیرمردی در آمد و مشی و مشیانه را فریب داد تا از شیر بزی‏ بنوشند. به این ترتیب، رنج و سختی آن‏ها نیز با فریب از اهریمن آغاز شد. ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه»، به‌جای شیر بز، از میوۀ درختان نام می‏برد.[۴٠]

در اساطیر یونان انسان‏‌ها از مراحل مختلفی می‏گذرند و به دنیای‏ پرتنش فعلی می‏رسند. اسطوره‏ یونانی مراحل هبوط انسان را نه از دنیایی به دنیای دیگر، بلکه از یک‏ شیوۀ زندگی به شیوۀ دیگر نشان‏ می‏دهد. بر این اساس، نخستین‏ انسان‏ها در عصر زرّین زندگی‏ می‏کردند و در خوشبختی کامل‏ به سر می‏بردند. آنان مواهب جهان‏ را در اختیار داشتند و گرچه جاودان‏ نبودند، اما مرگشان یک خواب‏ شیرین بود. پس از آن، عصر سیمین فرا رسید که طی آن نژادی از انسان‏های پست و ناشایست ظهور کردند. اینان پیرو مادران خویش‏ بودند. (مادرسالاری).


عصر مفرغ سومین دورۀ انسانی است و انسان‏ها چنان‏ گستاخ و سنگدل شدند که گلوی‏ یکدیگر را می‌‏بریدند و به این ترتیب نسل آن‏ها منقرض شد. در عین‏ حال، کشف فلزات و گشودن دروازه‏های تمدن را به انسان‏‌های این‏ عصر منتسب می‏‌کنند.

عصر آهن، آخرین دورۀ انسانی است که آدمیان دیگر به عهد و پیمان و دادگری اعتنایی نکردند.[۴۱] شاید همراه با این گناه نخستین در اساطیر بود که نگاه بدبینانه به انسان و به‌ویژه جنس زن نیز شکل گرفت. در اسطوره‏‌های ایرانی نیز بخصوص در کیش زروانی این نگاه‏ بدبینانه وجود دارد. در بعضی از روایات مربوط به هبوط انسان در این‏ آیین، جهی (Jahi) یا «زن زشت‏کردار» با اهریمن همآغوش شد و سپس کیومرث را اغوا کرد. به این ترتیب، فریب مرد از سوی زن، موجب رواج شرّ و بدی در جهان شد.[۴٢]

البته در برخی روایات، اهریمن مشی و مشیانه، هردو را باهم‏ فریب داد. اما باز هم در این روایات، نخستین دروغ به زن (مشیانه) منتسب شده است و دیوپرستی نیز از او آغاز می‏شود. لازم به ذکر است که در ادبیات اوستایی، واژۀ دروج یا دروغ مؤنث است و گاه به‏ ماده دیو تعبیر می‏شود.

نگاه به اسطورۀ آفرینش را با نگرش اسطوره‏ای آیین زرتشت به جهان‏ آفرینش به نقل از کتاب «شناخت اساطیر ایران»، خاتمه می‏دهیم:

«در نظر زرتشتیان، خدا خیر مطلق است و چون اساسا مخالف‏ بدی است، نمی‏تواند هیچ‏گونه ارتباطی با آن داشته باشد، و در سراسر تاریخ، در ستیز زندگی و مرگ، با بدی درگیر است... خدا وجودی‏ خردگراست و برای هرچه می‏کند، دلیلی دارد. او جهان را مانند بعضی‏ شاخه‏های آیین هندو، محض تفریح نمی‏آفریند و مانند خدای عهد عتیق که غالبا از آفرینش اظهار ندامت می‏کند، از آفرینش جهان‏ پشیمان نیست. جهان می‏تواند آوردگاه میان خوب و بد باشد؛ اما اساسا نیک است و اگر شرّ آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفرینندۀ خود را که نظم و هماهنگی است، می‏نمایاند. انکار بنیان نیک جهان‏ مادی یکی از برزرگ‏ترین گناهانی است که یک زرتشتی می‏تواند مرتکب‏ شود. عقایدی که براساس آن‏ها جسم بد است و تن زندان روح یا زندان گناه اولیه است، از نظر زرتشتیان یاوه‏گویی است. بنابراین، زرتشتیان اعتقاد ندارند که تن یا ماده سرانجام مقهور خواهد شد؛ بلکه‏ به اتحاد آرمانی ماده و روح قائلند؛ آنان نه به انتظار پایان جهان، بلکه‏ در انتظار«بازسازی جهان» به‌دست خدا هستند.»[۴٣]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- رضی، هاشم، تاریخ ادیان، جلد دوم (میتولوژی اساطیر و افسانه‏ها)، تهران: انتشارات کاوه، ۱٣۴۱، ص‏ ٧۱٦
[٢]- همان، ص ٧۱٧
[٣]- کزّازی، میر جلال‌الدین، «رویا، حماسه، اسطوره»، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، ۱٣٧٢، ص ٢
[۴]- محمودی بختیاری، علیقلی، زمینۀ فرهنگ و تمدن ایران (نگاهی به عصر اساطیر)، تهران: انتشارات پاژنگ، چاپ چهارم، ۱٣٦٨، صص ۹۹-۹٨
[۵]- همان، ص ۹۹
[٦]- الیاده، میرچا، چشم‏اندازهای‏ اسطوره، ترجمه جلال ستاری، تهران: انتشارات توس، ۱٣٦٢، ص ۱۴
[٧]- بهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧٣، ص ۱۹۴
[٨]- کزّازی، پیشین، ص ۱٢٣
[۹]- همان، ص ۵۹
[۱٠]- همان، ص ۵٧
[۱۱]- همان، ص ۵۹
[۱٢]- هنری هوک، ساموئل، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران: انتشارات‏ روشنگران، ص ٢۹
[۱٣]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان‏ در اساطیر چین، کتاب جمعه، تهران، سال اول، شمارۀ ۴، اول شهریور ۱٣۵٨، صص ۱۱٨ تا ۱۱۴
[۱۴]- گئر، جوزف، حکمت ادیان، ترجمه محمد حجازی، تهران: چاپخانه‏ تابان با همکاری انتشارات فرانکلین، ۱٣٣٧، صص ۹٨-۹٧
[۱۵]- جمعی از نویسندگان (ویراستۀ میرچا الیاده)، آئین گنوسی و مانوی، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیل‏پور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧٣، ص ۱٣٣
[۱٦]- زرین‌کوب، عبد الحسین، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات علمی، ۱٣٦۹، ص ۴۱۱
[۱٧]- ژ. ویو، فرهنگ اساطیر مصر، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‏پور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧۵، ص ۱۵
[۱٨]- ف، ژیران، فرهنگ اساطیر یونان، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‏پور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧۵، صص ۱٦-۱۵
[۱۹]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش در اساطیر سومر، پیشین، شمارۀ ۹، ص‏ ۱۴۵
[٢٠]- ژوزف گئر، پیشین، ص ٢۱۴
[٢۱]- ژ، ویو، پیشین، صص ۱٦-۱۵
[٢٢]- ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‏اصغر حکمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱٣٧٠، ص ۱۱٨.
[٢٣]- دورانت، ویل، تاریخ تمدن، جلد اول، مشرق زمین گاهوارۀ تمدن، گروهی‏ از مترجمان، تهران: انتشارات و آموزش‏ انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱٣٧٠، ص ٧٢٠
[٢۴]- گئر، جوزف، سرگذشت دین‏های‏ بزرگ، ترجمه ایرج پزشک‏نیا، تهران: بنگاه نشر اندیشه، ۱٣۴٠، ص ۱۹
[٢۵]- دورانت، ویل، پیشین، ص ٧٢٠
[٢٦]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان‏ در اساطیر چین، همان، صص‏ ۱٢٢-۱٢۱
[٢٧]- بارنز و بکر، تاریخ اندیشۀ اجتماعی، جلد اول، ترجمه جواد یوسفیان و علی‏اصغر مجیدی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ سوم، ۱٣٧٠، ص ٣۱
[٢٨]- ف، ژیران، پیشین، صص ۱۹ و ۱٦-۱۵
[٢۹]- هنری هوک، ساموئل، پیشین، صص ۱۴۵-۱۴۴
[٣٠]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان‏ در اساطیر، همان، شمارۀ ٣، ص ۱۴۱
[٣۱]- رضی، هاشم، پیشین، صص‏ ۹٢٦ تا ۹٢٣
[٣٢]- یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ‏ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات‏ فارسی، تهران: انتشارات صدا و سیمای‏ جمهوری اسلامی ایران «سروش»، چاپ‏ اول، ۱٣٦۹، ص ٣۹٣
[٣٣]- رضی، هاشم، پیشین، صص‏ ۹۱٧-۹۱٦
[٣۴]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ۴، ص ۱٢٢
[٣۵]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ٧، ص ۱۴٢
[٣٦]- ژ. ویو، پیشین، صص ٧٠-٦۹
[٣٧]- بارنزوبکر، پیشین، ص ۱٠۱
[٣٨]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ٧، ص ۱۴٢
[٣۹]- رضی، هاشم، پیشین، صص‏ ۹٢۹ تا ۹٢٦
[۴٠]- یاحقی، محمد جعفر، پیشین، ص‏ ٣۹٣
[۴۱]- ف. ژیران، پیشین، ص ٣۱-٣٠
[۴٢]- هنیلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر آویشن و نشر سرچشمه، چاپ دوم، ۱٣٧۱، ص‏ ۱٢٠
[۴٣]- همان، صص ٢٠٠-۱۹۹



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

فضلی نژاد، احمد، نگاهی تطبیقی به اسطوره‌های آفرینش و قصۀ آدم، مجله رشد آموزش تاریخ، بهار ۱٣٨۱ - شماره ۹، صص ۴٦-۵٢