نگاهی تطبیقی بهاسطورههای آفرینش و قصۀ آدم
فهرست مندرجات
- اسطوره، معنا و مقایسه
- اسطورههای آفرینش
- آشفتگی نخستین
- نخستین آفریننده
- نظام طبقاتی پندارهای اسطورهای و مقام انسان
- زن و مرد نخستین
- خلقت آدم از گل
- گناه نخستین و قصۀ هبوط
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[اسطوره] [ اسطورههای آفرینش و قصۀ آدم]
اشاره: مبحث اسطورهشناسی یکی از مباحث بسیار مهم و البته گسترده در حوزۀ مردمشناسی، تاریخ و دین است. امروزه با تحقیقات و مطالعات فراوان کسانی چون میرچا الیاده، اسطورهشناس رومانیایی الاصل، این مبحث پیچیدهتر و در قلمروهای گوناگونی از انسانشناسی و نمادشناسی وارد شده است.
این مقاله ضمن اشاره به کلیاتی پیرامون اسطوره و تعاریف آن، به بررسی و مقایسه تطبیقی برخی اسطورههای مربوط به خلقت جهان و انسان میپردازد.
[↑] اسطوره، معنا و مقایسه
مهمترین دیدگاهها در مورد واژۀ اسطوره و معانی آن عبارتند از:
۱- اسطوره، کلمهای عربی بهمعنای افسانه، سخن بیهوده، یاوه و... است و در قرآن کریم بهطور مکرر به همین معنا همراه با کلمۀ «اولین» (اساطیر الاولین) آمده است.[۱]
٢- برخی از دانشمندان، ریشۀ اسطوره را«Historia» (هیستوریا)ی یونانی به معنای تاریخ و سرگذشت دانستهاند و گفتهاند که از طریق سریانی به زبان عربی وارد شده است.[٢]
همچنین گفته شده است: «در زبانهای اروپایی، اسطوره، میث Mythe خوانده میشود که واژهای است برگرفته از موتوس «Muthos» یونانی، به معنی حکایت و قصهای که بیشتر در پیوسته نیز هست.»[٣]
٣- دیدگاه دیگر در مورد ریشۀ اسطوره و میث، هر دو را برگرفته از کهنترین واژههای آریایی میداند. براین اساس: «واژۀ میث (Mith)، یکی از کهنترین واژههای ایرانی بهشمار میرود که در اوستا آمده است. یک واژۀ دیگر بهنام اوخت (uxnt) در اوستا همراه با میث آمده است که به صورت میثوخت (Mithuxt) گفته میشود. میث به معنی رمز و نشانه است و اوخت به معنی گفتن و سخنگویی. اینها در مجموع، سخن رازآمیز یا گفتار نشانه و یا حرف رمز معنی میدهد.»[۴] بر این اعتقاد، واژۀ اسطوره نیز آریایی است: «در سانسکریت «Sutra»بهمعنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بهکار میرود.»[۵] از این طریق، واژههای «Historia» یونانی و «Story» انگلیسی (بهمعنی حکایت، داستان و...) شکل یافتهاند.
میرچا الیاده در تعریف اسطوره میگوید: «اسطوره، نقل کنندۀ سرگذشتی قدسی و مینوی است. راوی واقعهای است که در زمان اولین، زمان شگرف بدایت همه چیز، رخ داده است... بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک «خلقت» است؛ یعنی میگوید که چگونه چیزی پدید آمده، موجود شده، و هستی خود را آغاز کرده است.»[٦]
اسطوره از آن جهت که مأمنی برای رفع نیازهای معنوی انسان ابتدایی بوده است، معنا مییابد. تفسیر جهان پیرامون و تحلیل پدیدههای ناشناخته، برای انسانهای نخستین، کاری سخت و دهشتناک بوده است. از اینرو با پناه گرفتن در زیر یک رؤیای جمعی - اسطوره - نگرانیهای معنوی خود را برطرف میکردهاند.
با این تعریف، اسطوره با حماسه و افسانه تفاوت دارد. برخلاف حماسه و افسانه که قدمت وقایع آنها را تا حدودی میتوان اندازه گرفت، در روایات اساطیری زمان «بسیار قدیم» است و گاهی به روز ازل میرسد.[٧]
اسطوره از سویی دیگر نیز با افسانه متفاوت است. بن مایههای اساطیری معمولا مشترک و گاه حقیقی بهنظر میرسند؛ در حالی که ساختهها و پرداختههای ذهنی انسان، در افسانهها نمود بیشتری دارند.
اسطوره از جهتی به رؤیا شبیه است: «زبان رؤیا نیز همچون زبان اسطوره، زبانی نمادین و رمزآلود است؛ و این از آن جاست که رؤیا و اسطوره هردو با ناخودآگاهی در پیوندند و از آن برنمیآیند و مایه میگیرند.»[٨]
در واقع میتوان گفت: رؤیا یک اسطورۀ فردی و اسطوره، یک رؤیای جمعی است.[۹]
زبان اسطوره به همان جهت که از نظر سرشت و ساختار، با زبان رؤیا مشترک است، با تاریخ تفاوت دارد. یعنی:«تاریخ پهنۀ نمودهاست و اسطوره گسترۀ نمادها.»[۱٠] در واقع، سوی پنهان زندگی انسانها را که سرگذشتی طولانی و بسیار کهن دارد، اسطوره تشکیل میدهد. در حالی که تاریخ، صحنۀ روشن و مشخصی است که زندگی آدمی را طی زمان بازگو میکند.[۱۱]
[↑] اسطورههای آفرینش
در طبقهبندی اساطیر اقوام مختلف، اسطورۀ آفرینش جای ویژهای دارد. تقریبا میتوان پذیرفت که هر ملتی اسطورههایی دارد و اسطورۀ آفرینش مهمترین آنهاست.
پیدایش داستان خلقت به رؤیاهای جمعی بشر برای وصل کردن خود به موطن غریب خویش (nostalgia) و اتصال به نقطۀ آغازین برمیگردد.
در میان اقوام ابتدایی و بسیاری از قبایل کوچک در افریقا و استرالیا که از آنها چندان اثری برجا نمانده، معمولا یکی از معدود یادگارهای باقیماندۀ آنها، اسطورههای مربوط به آفرینش جهان و انسان است. این خود دلیلی بر استواری قصۀ خلقت در میان اساطیر میباشد.
[۱]- آشفتگی نخستین
اسطوههای آفرینش، خالق جهان را ناظر بر جهان برین و زیرین تلقی میکنند و بهعنوان نظم دهندۀ آشفتگی نخستین معرفی میشوند. ساموئل هنری هوک مینویسد: «در هیچ کدام از اسطورههای کهن آفرینش، به مفهوم آفرینش از هیچ برنمیخوریم. در همۀ موارد، آفرینش به نظم درآوردن آن حالت از آشفتگی است که از آغاز وجود داشته است.»[۱٢]
در یک گسترۀ جغرافیایی از شرق دور تا یونان و روم، اساطیر مربوط به آفرینش از بینظمی آغازین را میتوان یافت. در اسطورهای چینی، پیدایش آسمان (یانگ) و زمین (یین) در مرحلۀ بعد از آشفتگی اولیه است. این آشفتگی به صورت تخمی است که آسمان و زمین پوستۀ رویی و زیرین آن را تشکیل میدهند. هیولای نخستین که در اساطیر چین بهنام پیانکو (Pianku) شناخته شده، از این بینظمی زاییده شده است.[۱٣]
یکی از زیباترین متون مربوط به آفرینش که نگرانیهای انسان را از آغاز و انجام خویش بیان میکند و به گونهای بینظمی آغازین را میسراید، سرود آفرینش ریگ ودا است. در قسمتی از آن آمده است:
- «وقتی که نه از بودنشان بود و نه از نبود، نه هوا بود و نه کشور آسمان. نه پوششی بود و نه پناهی، نه آبی و نه دریای ژرفی. مرگ نبود و زندۀ جاوید نبود. و نه نشانی که روز و شب را از هم جدا کند.
یکی بود که به وجود خود قائم بود و به جز او هیچ نبود. تاریکی بود و تشویش، جهان در تاریکی پنهان بود. آنچه بود، بیشکل و هیأت بود، پس از آن در اثر گرما وحدت سپس رغبت و خواهش که هستۀ روح است، پیدا شد.
خردمندان که با فکر دل در جستوجو بودند، رابطۀ بود را با نبود دریافتند.
خط متقاطعی گسترش یافت و بالا پایینی پیدا شد.
تولیدکنندگانی و قوای عظیم و آزادی و نیرویی در زمین و آسمان به وجود آمدند.
که میتواند بداند و که میتواند بگوید که آفرینش از کجا بود و چگونه نمایان شد!»[۱۴]
در اسطورۀ مانوی نیز که براساس جدال دو نیروی روشنایی و تاریکی است و سه دورۀ آفرینش را در برمیگیرد، در نخستین دوره، هر دو نیرو از یکدیگر جدا بودهاند و دورۀ دوم آفرینش زمانی آغاز میشود که شاهزادۀ تاریکی آرزوی دستیابی برقلمرو نور یا پدربزرگی را میکند. در این اسطوره، شاهزادۀ تاریکی همان مادۀ آشفته و نامنظم معرفی شده است.[۱۵]
این ماده، خدای بینظمی و آشفتگی در اسطورۀ خلقت بابلی بهنام تیامات معروف است که با خدای آبهای محیط یعنی اپسو در آمیخته است و به این ترتیب، جهان آفریده میشود البته در این اسطوره تیامات تحمل نظم را نداشته است و جهان را دوباره به آشفتگی دچار میسازد. در این حال نیروی سومی یعنی مردوک با ماده خدای بینظمی میجنگد و از دو پارۀ تن او، آسمان و زمین را میآفریند. بنابراین، مردوک نگاهبان انسانهاست و آنها را در میان دو پارهای از بینظمی حفظ میکند.[۱٦]
در نوشتههای مصری، آشفتگی ازلی کیهان، نون نام داشته که پیش از آفرینش، نطفۀ همۀ موجودات را پدید آورده است. اما او پنداری کاملا مینویی بوده و پرستشگاه و پرستندهای نداشته است.[۱٧] در اسطورههای مربوط به آفرینش در مغرب زمین نیز، این آشفتگی نخستین نمود بارزی دارد. اسطورههای یونان و رم که از وسعت و حجم فراوانی برخوردارند، به گونههای مختلفی از این بینظمی پیش از آفرینش سخن میگویند.
هزیود، شاعر یونانی سدۀ هشتم پیش از میلاد، از کائوس که تاریکی بیکران بود، بهعنوان آشفتگی نخستین نام برده است. اولین آفریدهها را هم پس از این هرج و مرج، گایا (زمین ژرف) واروس (عشق) مینامد.[۱٨]
به این ترتیب، عدم شناخت انسان از نقطۀ آغازین خلقت که در رؤیای جمعی بشر در پهنهای وسیع از جهان، به آشفتگی اولین اولیه تعبیر شده است، دغدغۀ مشترک بسیاری از اسطورههاست که نشان از یک پندار واحد در میان اقوام نخستین و تمدنهای کهن دارد.
[٢]- نخستین آفریننده
اسطورههای آفرینش اغلب بادست زدن یک«موجود بزرگ»به کار خلقت جهان و انسان آغاز میشود. این«موجود بزرگ»گاه با شریکی همطراز یا رقیبی سرسخت در برابر خویش نمود مییابد. نکتۀ مهم در اسطورههای خلقت، زایندگی جهان به دست نخستین آفرینندهای است که در برخی از اساطیر ابتدا خود را میآفریند و سپس به کار زایش جهان و انسان میپردازد.
گروهی دیگر از اسطورههای آفرینش، جهان را پی آمد آمیزش دو خدای بزرگ تصور میکنند. این نگاه به خلقت، با اسطورههای زن و مرد اولیه پیوند یافته است و به این ترتیب در این اساطیر، انسان و خدا در کار آفرینندگی همانند میباشند.
در یک اسطورۀ سومری، نخستین آفریننده، خدا بانویی به نام نامو است که آسمان و زمین را افرید. خدای آسمان «آن» و خدای زمین، خدا بانوی «کی» بود. از آمیزش این دو خدا، ئن لیل یا خدای هوا پدید میآید. ئن لیل میان آسمان و زمین قرار گرفت و به این ترتیب، باعث جدایی آن دو شد.[۱۹]
در آیین شین تو (ارواح پاک) نیز «چندین خدا در آسمانند. یکی از آنها ایزاناکی (خدای مثبت) نر است و دیگری ایزانامی (خدای منفی) ماده. این دو خدا هشت جزیرۀ ژاپن را آفریده و مأمور حکومت روی زمین نمودهاند. از ساکنان این جزایر که زادگان این دو خدایند، نامورتر از همه، الهۀ آفتاب است.»[٢٠]
به این ترتیب، ژاپنیها معتقدند که امپراتور آن سرزمین از نسل خدای آفتاب و بنابراین پرستش امپراتور برهمه لازم و ضروری است. این پیوند «قدرت» با اساطیر همواره در تاریخ سیاسی، اجتماعی ژاپن نقش مهمی ایفا کرده و در همان حال منشأ پایداری فرهنگی آن سرزمین شده است. در اساطیر سرزمین مصر نیز آتوم، ایزدی است که ظاهرا به معنای «عدم» یا «کامل بودن» است. کاهنان باستانی مصر او را با رع - خدای بزرگ خورشید - یکی میدانستند و معتقد بودند که او پیش از آفرینش جهان به صورت یک«روح بیشکل که همۀ هستی را با خود داشت» وجود داشته است و هنگامی که خود را بهنام آتوم-رع نمایان کرد، جهان و انسان را آفرید.[٢۱]
گروهی از اساطیر آفرینش، خلقت جهان و انسان را از پارههای وجود خدای نخستین میپندارند. در این الگوهای اسطورهای، جهان و انسان چیزی نیستند جز همان خدای تجزیه شده که عالم از او هستی یافته است. از جملۀ این اساطیر، افسانهای است که در پندار توتونها و ژرمنهای اروپایی وجود داشته است. براساس این اسطوره، نخستین موجودی که از فضای و هم و تاریکی و آشفتگی بیرون آمد، جبّاری قوی هیکل و آسمانی بود. در زیر دست و پای این جبّار بزرگ، جبارهای کوچکتری به وجود آمدند که جبّار بزرگتر را کشتند و بدن او را پاره پاره کردند. از گوشت بدن او کره زمین پدیدار شد. از موی او درختان، از استخوانهایش کوهها، از خونش رودها و دریاها و... به وجود آمدند.[٢٢] نظیر این اسطوره در اساطیر چینی و هند و نیز دیده میشود.
در اسطورۀ چینی پان کو (پیانگو)، انسان نخستین پس از آنکه هیجده هزار سال رنج کشید، جهان را از وجود خویش بیافرید. از نفسش ابر و باد، از آوازش تندر، از رگهایش رودها، از گوشتش زمین، از مویش سبزه و درخت، از استخوانش فلزات و از عرقش باران پدید آمد و از حشراتی که بربدنش نشسته بودند، نوع انسان زاده شد.[٢٣]
[٣]- نظام طبقاتی پندارهای اسطورهای و مقام انسان
اساطیر همانگونه که قدرتهای سیاسی و پرستش پادشاهان را در خود دارند، گاه از نظام منسجم طبقاتی نیز سخن میگویند. اینگونه اسطورهها در جوامعی که فرهنگ کهن را همچنان بر دوش میکشند، سیّال و روان به راه خویش ادامه میدهند و به درون سیستمهای اجتماعی و هیأت جامعه نفوذ میکنند.
در سرزمین هند که سرشار از مکتبهای فلسفی و پندارهای اسطورهای است، داستان آفرینش با شکلگیری نظام طبقاتی همراه است. «برهما - بنابر عقیده هندوان - نخستین انسان را به نام منو بیافرید و آنگاه نخستین زن را به جهان آورد که شاتا روپا خوانده میشد و نوع بشر از این دو پدید آمد. آدمیزادگان جهان با آنکه همه فرزندان منو بودند، با یکدیگر برابر نبودند. از همان آغاز چهار گونه آدمی در جهان پدیدار شد. این چهارگونه، هریک به شکلی از منو زائیده شدند. بهترین گونۀ مردم و مقدسترین هندیان یعنی کشیشها یا برهمنها از سر منو آمدند. از دستان او دومین دسته مردم خوب پدیدار شدند و آنان همان پادشاهان و پهلوانان هستند. از ران او صنعتگران و پیشهوران به دنیا آمدند. سرانجام از پاهای او، بقیۀ مردم که در زمره طبقات پست هستند، به وجود آمدند.»[٢۴]
در این اسطوره، البته خود انسان در نظام آفرینش به طبقات عالی و پست تقسیم میشود، اما ذاتا بیارزش نیست.
در بعضی از اسطورهها، تقسیم این نظام طبقاتی به همه هستی خاکی برمیگردد و جای انسان در این نظام در پایینترین سطوح طبقات است. پیشتر در مورد اسطورۀ چینی گفته شد که پس از آنکه جهان آفرینش از اعضای بدن پان کو «بزرگ انسان نخستین» هستی یافت، از حشراتی که بر بدن او نشسته بودند، نوع انسان پدیدار شد. در ادامۀ این افسانۀ چینی آمده است، نخستین پادشاهان این سرزمین که پنج تن بودند، هر کدام هیجده هزار سال سلطنت کردند و کوشیدند تا این شپشهایی را که روی بدن پان کو بودند، به مردمانی متمدن تبدیل کنند.[٢۵]
در اسطورۀ دیگری از سرزمین چین که به داستان خلقت انسان برمیگردد و در نوشتهای از روزگار سلطنت سلسلۀ هان به دست آمده است، طبقهبندی اجتماعی انسان را بخوبی نشان میدهد. در این اسطوره چنین آمده است:
«وقتی آسمان از زمین جدا شد، روی زمین انسانی نبود و بغ بانو نوگوا نخستین انسان را از تندیسی که از گل زرد ساخته بوند، پدید آورد. اما این انسان خوشنودش نکرد و چنین شد که او طنابی را در گل فرو برد و از تکههای گلی که از طناب فرو میافتاد، انسانها به وجود آمدند. از تندیسی که بغ بانو نوگوا از گل زرد ساخته بود، طبقۀ نجبا و اشراف و از تکههای گلی که از طناب فرو میریختند، طبقه فرودستان و بینوایان به وجود آمدند.»[٢٦]
اسکیموها نیز در مورد مقام انسان معتقدند که در آغاز، «موجود بزرگ» انسانی آفرید که نقص بسیار داشت و به او «انسان سپید» میگفتند. لذا دوباره دست به خلفت بشر زد و انسانی که کاملتر بود، آفریده شد. ظاهرا در میان اسکیموها هرکس را که دست به کاری ابلهانه میزند، به انسان سپید تشبیه میکنند.[٢٧]
در اساطیر یونان، به نسبت اسطورههای شرقی و بومیان قبایل، انسان مقام بهتری دارد. در یونان باستان انسانها گاه در مقام خدایان به مبارزه ورقابت میپردازند و یکی از انگیزههای رقبتهای و رزشی در کنار کوه المپ، رسیدن به مقام قهرمانان اساطیری و «انسان - خدا» شدن قهرمانان است. در اساطیر یونان گایا نه تنها آفرینند، جهان و نژاد ایزدان نخستین، بلکه پدید آورندۀ تبار انسان نیز بود. یونانیان انسانها را از نژاد تیتانها (Titans) میدانند که نخستین نژاد ایزدی بودند و توسط گایا و فرزندش اورانوس آفریده شدند. در یونان، تیتانها به عنوان نیاکان آدمیان محترم شمرده میشدند و اختراع انواع هنر و جادو به آنان منسوب بود.[٢٨] به این ترتیب، خدایان یونانی در برابر انسانها مقام دست نایافتنی نبودند و هنرمندان یونانی خدایان خود را به هیأت انسان با همۀ ویژگیهای انسانی مجسم میکردند. برخی از اندیشمندان، ظهور اومانیسم را در اروپای پس از رنسانس، با یادوارۀ اسطورهها و پندارهای انسان-خدایی یونانیان باستان و گسترش آن در قلمرو فرهنگ اروپا بیارتباط نمیدانند.
[۴]- زن و مرد نخستین
تقریبا تمام اسطورههای آفرینش، زن و مرد نخستین را به تصویر میکشند. اما یکی از معروفترین داستانهای خلقت انسان، همان است که در سفر پیدایش (تورات) آمده است. داستانی که در تورات در مورد اآفرینش جهان و انسان ذکر شده و مربوط به دوران بسیار کهنی از تاریخ اسرائیل است. این داستان در پهنۀ وسیعی از جغرافیای انسانی با تغییرات و دگرگونیهای نسبی، گسترش یافته است. طبق این داستان، ترتیب آفرینش چنین است:
- الف: آدم، سرشته از خاک.
ب: باغ، به طرف شرق، عدن.
پ: همهگونه درخت، از آن جمله درخت حیات و درخت معرفت نیک و بد.
ت: بهائم، حیوانات صحرا و پرندگان (از ماهیان ذکری نمیشود).
ث: زن، آفریده از آدم.[٢۹]
براساس این داستان، آدم (مرد نخستین) پیش از آفرینش بسیاری از موجودات و از جمله پیش از خلقت زن آفریده شده است. گویی جهان برای او و برطبق داستان و همچنین خلقت حیوانات نیز به خواهش آدم و دلتنگی او از تنهایی بوده است. زن در مرحلۀ پایانی آفرینش پدیدار میشود. وجودش نیز متکی به وجود مرد است و از طریق او به هستی پای مینهد. شبیه این اسطورۀ سامی، افسانهای از اساطیر سرخپوستان شاین است که براساس آن، از دندههای راست«موجود بزرگ»، نخستین مرد هستی مییابد. در این اسطوره نیز برای اینکه همدمی برای مرد بیافریند، از دندۀ چپ مرد، نخستین زن آفریده میشود.[٣٠]
اسطورۀ دیگری که مربوط به بومیان جنوب شرقی استرالیا و ساکنان کرانههای رودخانۀ مورای (Murray) است، اینگونه به نخستین زن و مرد مینگرد، آفرینندۀ جهان از تنۀ درختی دو قطعه چوب جدا کرد. از آن دو قطعه چوب، دو مجسمۀ سیاه درست کرد. آنگاه گلی را روی مجسمهها اندود. سپس برگرد آنها به رقصیدن پرداخت. از ریشۀ دو گیاه برای یکی از مجسمهها مویی تابدار و برای آن دیگری مویی صاف فراهم آورد. پس از فراغت از پایکوبی، مجسمهها را صاف روی زمین خوابانید و در بینی و دهان آنها دمید تا به جنبش آمدند و جان گرفتند. به این ترتیب، به آنها حرف زدن و کار کردن آموخت و انسانها آفریده شدند.[٣۱]
در روایات اساطیری ایران، مشی و مشیانه عبارتند از: نخستین جفت بشری که در کتب مختلف به صورتهای گوناگونی آمده است؛ از جمله ماری و ماریانه (طبری) و مرد و مردانه (خوارزمی)، مهلا و مهلیانه (مسعودی)، ملهی و ملهیانه (بیرونی) و... به این ترتیب که چون مرگ کیومرث فرارسید، نطفۀ او که بر زمین ماند، خورشید آن را پاک و مطهر ساخت و پس از چهل سال، گیاه ریواسی رویید که مشی و مشیانه از آن زاده شدند و سپس چهرۀ بشری یافتند و روح در آنان دمیده شد.[٣٢]
[۵]- خلقت آدم از گل
داستان سرشت خاکی آدم، قصهای گسترده و طولانی است. گرچه اسطورۀ سامی آفرینش آدم از گل، در ادیان بزرگ آسمانی نمود وسیعی یافته، اما تحقیقات گستردۀ مردمشناسی و اسطورهشناسی نشان داده است که در میان حتی بومیان نواحی دور افتاده که ارتباطی با مردمان سرزمینهای شرق میانه و میان رودان نداشتهاند نیز موضوع آفرینش آدم از خاک، پنداری آشنا و رایج بوده است. قبایل سرزمینهای نیوزیلند، استرالیا، سرخپوستان آمریکای شمالی و قبایلی از نقاط مختلف افریقا و... با این اسطوره آشنا بودهاند.
«وجه مشابهی میان این آفرینشهای خاکی وجود داشت و آن این بود که اغلب خاکی که آدم از آن ساخته و خلق میشد، سرخ رنگ بود. در زبان عبرانی کلمۀ آدم با واژۀ آدما قرابتی داشت که به معنای زمین بود و همچنین همانندی دو کلمۀ فوق با واژۀ آدوم که به هر چیز سرخ رنگی اطلاق میشد، امری بسیار قابل توجه بود.»[٣٣]
در مورد اسطورههای آفرینش در چین باستان پیش از این ذکر شد. اسطورۀ دیگری از این سرزمین معتقد است که بیانگو (پان کو) موجود بزرگ، هنگامی که از تنهایی خسته شد، دو تندیس مرد و زن از گل ساخت و در وجود هریک روح یانگ (مرد - مثبت) ویین (زن - منفی) را دمید و اینگونه نخستین زن و مرد جهان پدید آمدند.[٣۴]
در اسطورهای از قوم دنیکا، ساکن سودان نیز، خدا نخستین زن و مرد جهان را از گل سرشت و به پیمانه زد.[٣۵]
این به گل سرشتن آدمی، گاه با چرخ کوزهگری پدیدار میشود. نماد چرخ و دایره و گنبد گردون، در اساطیر و تمدنها جای ویژهای دارد. و در اسطورههای بسیار، آفرینندۀ جهان یا انسان به صورت چرخانندۀ چرخ کوزهگری نمود مییابد. در مصر باستان خنوم، ایزد باروری و آفرینش بود. خنوم به معنی ریختهگر است و براساس اسطورههای مصری، وی هستۀ جهان را برچرخ کوزهگری قالب زده بود. نام او گاه بهصورت «کوزهگری که آدمیان را شکل بخشید و ایزدان را قالب گرفت» آمده است.[٣٦]
[٦]- گناه نخستین و قصۀ هبوط
در پی آفرینش انسانها، سرنوشت تاریخی آنها رقم میخورد و در بسیای از اساطیر پس از یک دورۀ کوتاه طلایی، در پی ناسپاسی آنها به جهان واقعی همراه با سختی و مبارزه برای زیستن، هبوط میکنند. این گناه نخستین در اساطیر مربوط به تمدنهای قدرتمند و در قبایل ابتدایی هردو به شکلهای گوناگون وجود داشته است:
«هفت قرن پیش از آنکه در کتب عبرانی نوشته شود، در حماسۀ مهاباراتا آمده است که انسانها به شادمانی میزیستند و به اقتضای تقوای ذاتی و عدالتخواهی، یکدیگر را حراست میکردند. اما تباهی در ایشان رخنه کرد و سعادت آنان را به پایان آورد. حماقت و حرص برارواح ایشان دست یافتند و چون هوش ایشان فرو نشست، عدالتخواهی از میان رفت. سپس حرص و وسوسه برآنان دست یافتند؛ پس چیزهایی خواستند که تا آن زمان دارا نبودند و براثر آن اسیر میلی شدند که آنان را از تشخیص آنچه باید کرد و آنچه نباید کرد، بازداشت. پس بیبند و باری جنسی و بیبند و باری گفتار و خوراک و بیپروایی اخلاقی فرا آمدند. هنگامی که این انقلاب در بین انسانها روی داد، برهمن ناپدید شد و همراه آن قانون.»[٣٧]
البته اسطورههای مربوط به آدم و حوا و هبوط به جهان زیرین یا دنیای خاکی، پیش از ثبت در کتاب مقدس قوم یهود، در میان اقوام سومری، اکدی بابلی رواج داشته است. یهودیان در بابل با این قصه آشنا شدند و آن را گسترش دادند. کتیبۀ سنگی که در موزۀ بریتانیاست، آدم و حوا را در دو طرف درخت معرفت نشان میدهد و ماری که حوا را به خوردن میوۀ ممنوع ترغیب کرد، پشت سر او قرار دارد. جالب اینجاست که گرچه این داستان در قصههای ادیان یهود، مسیحیت و اسلام به گونههای مختلف، ولی بن مایۀ یکسان آمده است، در میان برخی اقوام پیشین، از ارتباطشان با این ادیان نیز اسطورههایی با این شباهت وجود داشته است:
«در روایتی از قوم شیلوک، ساکن نیل علیا در سودان، انسان نخست در آسمان میزیست و به سبب خوردن میوۀ ممنوع از آسمان رانده شد.»[٣٨]
این پرهیز از درخت ممعرفت یا درخت زندگی و میوۀ ممنوع، به گونههای دیگری نیز بیان شده است؛ از جمله در داستان آفرینش در میان یکی از بومیان جنگل نشین افریقایی، پرهیز انسان از آتش توصیه شده است. طبق این داستان، انسانها در ابتدا با خدای خود در زیر زمین زندگی میکردند و نیازی به خوراک و... نداشتند. خدای بزرگ، کانگ (Kang) تصمیم گرفت برسطح زمین نیز موجودات زنده بیافریند. وی در کنار «درختی مقدس» سوراخی تا اعماق زمین حفر کرد و به این ترتیب، نخستین مرد و زن را از دنیای زیرین فراخواند. پس از آنها، مردان و زنان دیگر و موجودات دیگر و حیوانات نیز به همین ترتیب از دنیای دیگر بر زمین وارد شدند.
براساس این داستان، آفرینش جهان و جانوران در حقیقت انتقالی از جهان زیرین به دنیای کنونی است و قصۀ هبوط انسان نیز به گونۀ دیگری روی میدهند. در این قصه، خداوند پس از نافرمانی آدمیان، از دیدهها پنهان میشود و آنها را به حال خود وا میگذارد.
در این اسطوره، نافرمانی انسان از آن جا آغاز میشود که پس از آنکه انسانها و جانوران روی زمین درکنار هم زندگی را آغاز کردند، آنها به فرمان خدای بزرگ زبان یکدیگر را میفهمیدند؛ اما آدمیان از یک چیز، یعنی برافروختن آتش منع شدند. خدای بزرگ این توصیه را به آنها کرد و از نظرها ناپدید شد. مدتی بعد، نخستین مرد به دیگران گفت: «به دلیل سرما، بهتر است که آتش روشن کنیم.»
با روشن کردن آتش، جانوران دیگر هراسان شدند و به جنگلها و کوهها گریختند و به دلیل عدم ارتباط با انسان، وحشی شدند. به این ترتیب از هم جدا ماندند و دیگر انسانها و حیوانات زبان یکدیگر را نفهمیدند. آدمیان به تلاش و تکاپو پرداختند و زندگی امروزی همراه با جنگها، دشمنیها و مشکلات آن را به میراث بردند.[٣۹]
مثل این اسطورۀ افریقایی، در اسطورهای مصری نیز، نتیجۀ (به تصویر صفحه مراجعه شود) نافرمانی و ناسپاسی آدمیان، دوری خدای بزرگ از آنها بوده است؛ برعکس قصۀ عبرانی که خداوند خدا برقرار است و آدم به زمین هبوط میکند. ناسپاسی انسان در اندیشۀ کهن ایرانی نیز به گونهای شبیه روایات یهود و اسلام وجود دارد. براساس اسطورۀ ایرانی، اهریمن به صورت پیرمردی در آمد و مشی و مشیانه را فریب داد تا از شیر بزی بنوشند. به این ترتیب، رنج و سختی آنها نیز با فریب از اهریمن آغاز شد. ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه»، بهجای شیر بز، از میوۀ درختان نام میبرد.[۴٠]
در اساطیر یونان انسانها از مراحل مختلفی میگذرند و به دنیای پرتنش فعلی میرسند. اسطوره یونانی مراحل هبوط انسان را نه از دنیایی به دنیای دیگر، بلکه از یک شیوۀ زندگی به شیوۀ دیگر نشان میدهد. بر این اساس، نخستین انسانها در عصر زرّین زندگی میکردند و در خوشبختی کامل به سر میبردند. آنان مواهب جهان را در اختیار داشتند و گرچه جاودان نبودند، اما مرگشان یک خواب شیرین بود. پس از آن، عصر سیمین فرا رسید که طی آن نژادی از انسانهای پست و ناشایست ظهور کردند. اینان پیرو مادران خویش بودند. (مادرسالاری).
عصر مفرغ سومین دورۀ انسانی است و انسانها چنان گستاخ و سنگدل شدند که گلوی یکدیگر را میبریدند و به این ترتیب نسل آنها منقرض شد. در عین حال، کشف فلزات و گشودن دروازههای تمدن را به انسانهای این عصر منتسب میکنند.
عصر آهن، آخرین دورۀ انسانی است که آدمیان دیگر به عهد و پیمان و دادگری اعتنایی نکردند.[۴۱] شاید همراه با این گناه نخستین در اساطیر بود که نگاه بدبینانه به انسان و بهویژه جنس زن نیز شکل گرفت. در اسطورههای ایرانی نیز بخصوص در کیش زروانی این نگاه بدبینانه وجود دارد. در بعضی از روایات مربوط به هبوط انسان در این آیین، جهی (Jahi) یا «زن زشتکردار» با اهریمن همآغوش شد و سپس کیومرث را اغوا کرد. به این ترتیب، فریب مرد از سوی زن، موجب رواج شرّ و بدی در جهان شد.[۴٢]
البته در برخی روایات، اهریمن مشی و مشیانه، هردو را باهم فریب داد. اما باز هم در این روایات، نخستین دروغ به زن (مشیانه) منتسب شده است و دیوپرستی نیز از او آغاز میشود. لازم به ذکر است که در ادبیات اوستایی، واژۀ دروج یا دروغ مؤنث است و گاه به ماده دیو تعبیر میشود.
نگاه به اسطورۀ آفرینش را با نگرش اسطورهای آیین زرتشت به جهان آفرینش به نقل از کتاب «شناخت اساطیر ایران»، خاتمه میدهیم:
«در نظر زرتشتیان، خدا خیر مطلق است و چون اساسا مخالف بدی است، نمیتواند هیچگونه ارتباطی با آن داشته باشد، و در سراسر تاریخ، در ستیز زندگی و مرگ، با بدی درگیر است... خدا وجودی خردگراست و برای هرچه میکند، دلیلی دارد. او جهان را مانند بعضی شاخههای آیین هندو، محض تفریح نمیآفریند و مانند خدای عهد عتیق که غالبا از آفرینش اظهار ندامت میکند، از آفرینش جهان پشیمان نیست. جهان میتواند آوردگاه میان خوب و بد باشد؛ اما اساسا نیک است و اگر شرّ آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفرینندۀ خود را که نظم و هماهنگی است، مینمایاند. انکار بنیان نیک جهان مادی یکی از برزرگترین گناهانی است که یک زرتشتی میتواند مرتکب شود. عقایدی که براساس آنها جسم بد است و تن زندان روح یا زندان گناه اولیه است، از نظر زرتشتیان یاوهگویی است. بنابراین، زرتشتیان اعتقاد ندارند که تن یا ماده سرانجام مقهور خواهد شد؛ بلکه به اتحاد آرمانی ماده و روح قائلند؛ آنان نه به انتظار پایان جهان، بلکه در انتظار«بازسازی جهان» بهدست خدا هستند.»[۴٣]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- رضی، هاشم، تاریخ ادیان، جلد دوم (میتولوژی اساطیر و افسانهها)، تهران: انتشارات کاوه، ۱٣۴۱، ص ٧۱٦
[٢]- همان، ص ٧۱٧
[٣]- کزّازی، میر جلالالدین، «رویا، حماسه، اسطوره»، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، ۱٣٧٢، ص ٢
[۴]- محمودی بختیاری، علیقلی، زمینۀ فرهنگ و تمدن ایران (نگاهی به عصر اساطیر)، تهران: انتشارات پاژنگ، چاپ چهارم، ۱٣٦٨، صص ۹۹-۹٨
[۵]- همان، ص ۹۹
[٦]- الیاده، میرچا، چشماندازهای اسطوره، ترجمه جلال ستاری، تهران: انتشارات توس، ۱٣٦٢، ص ۱۴
[٧]- بهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧٣، ص ۱۹۴
[٨]- کزّازی، پیشین، ص ۱٢٣
[۹]- همان، ص ۵۹
[۱٠]- همان، ص ۵٧
[۱۱]- همان، ص ۵۹
[۱٢]- هنری هوک، ساموئل، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران: انتشارات روشنگران، ص ٢۹
[۱٣]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان در اساطیر چین، کتاب جمعه، تهران، سال اول، شمارۀ ۴، اول شهریور ۱٣۵٨، صص ۱۱٨ تا ۱۱۴
[۱۴]- گئر، جوزف، حکمت ادیان، ترجمه محمد حجازی، تهران: چاپخانه تابان با همکاری انتشارات فرانکلین، ۱٣٣٧، صص ۹٨-۹٧
[۱۵]- جمعی از نویسندگان (ویراستۀ میرچا الیاده)، آئین گنوسی و مانوی، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧٣، ص ۱٣٣
[۱٦]- زرینکوب، عبد الحسین، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات علمی، ۱٣٦۹، ص ۴۱۱
[۱٧]- ژ. ویو، فرهنگ اساطیر مصر، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧۵، ص ۱۵
[۱٨]- ف، ژیران، فرهنگ اساطیر یونان، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱٣٧۵، صص ۱٦-۱۵
[۱۹]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش در اساطیر سومر، پیشین، شمارۀ ۹، ص ۱۴۵
[٢٠]- ژوزف گئر، پیشین، ص ٢۱۴
[٢۱]- ژ، ویو، پیشین، صص ۱٦-۱۵
[٢٢]- ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱٣٧٠، ص ۱۱٨.
[٢٣]- دورانت، ویل، تاریخ تمدن، جلد اول، مشرق زمین گاهوارۀ تمدن، گروهی از مترجمان، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱٣٧٠، ص ٧٢٠
[٢۴]- گئر، جوزف، سرگذشت دینهای بزرگ، ترجمه ایرج پزشکنیا، تهران: بنگاه نشر اندیشه، ۱٣۴٠، ص ۱۹
[٢۵]- دورانت، ویل، پیشین، ص ٧٢٠
[٢٦]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان در اساطیر چین، همان، صص ۱٢٢-۱٢۱
[٢٧]- بارنز و بکر، تاریخ اندیشۀ اجتماعی، جلد اول، ترجمه جواد یوسفیان و علیاصغر مجیدی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ سوم، ۱٣٧٠، ص ٣۱
[٢٨]- ف، ژیران، پیشین، صص ۱۹ و ۱٦-۱۵
[٢۹]- هنری هوک، ساموئل، پیشین، صص ۱۴۵-۱۴۴
[٣٠]- باجلان فرخی، مقالۀ آفرینش جهان در اساطیر، همان، شمارۀ ٣، ص ۱۴۱
[٣۱]- رضی، هاشم، پیشین، صص ۹٢٦ تا ۹٢٣
[٣٢]- یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران «سروش»، چاپ اول، ۱٣٦۹، ص ٣۹٣
[٣٣]- رضی، هاشم، پیشین، صص ۹۱٧-۹۱٦
[٣۴]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ۴، ص ۱٢٢
[٣۵]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ٧، ص ۱۴٢
[٣٦]- ژ. ویو، پیشین، صص ٧٠-٦۹
[٣٧]- بارنزوبکر، پیشین، ص ۱٠۱
[٣٨]- باجلان فرخی، پیشین، شمارۀ ٧، ص ۱۴٢
[٣۹]- رضی، هاشم، پیشین، صص ۹٢۹ تا ۹٢٦
[۴٠]- یاحقی، محمد جعفر، پیشین، ص ٣۹٣
[۴۱]- ف. ژیران، پیشین، ص ٣۱-٣٠
[۴٢]- هنیلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر آویشن و نشر سرچشمه، چاپ دوم، ۱٣٧۱، ص ۱٢٠
[۴٣]- همان، صص ٢٠٠-۱۹۹
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ فضلی نژاد، احمد، نگاهی تطبیقی به اسطورههای آفرینش و قصۀ آدم، مجله رشد آموزش تاریخ، بهار ۱٣٨۱ - شماره ۹، صص ۴٦-۵٢