|
ما، اسطوره و واقعیت
(بخش دوم)
منشأ قوم افغان
فهرست مندرجات
◉ منشأ قومی افغانان
◉ افغانان
◉ اسطورهها
◉ دیدگاههای دیگران
◉ واقعیتها
◉ واژهی «افغان» در متنهای کهن
◉ واژهی «افغان» در متنهای نو
◉ فرضیهی تازه
◉ واژهی پشتو
◉ پیشینهی ادبیات پشتو
◉ تلاشهای بحرانزا
◉ دید معاصر
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
اکنون بهآن پرداخته و در نوشته دیگر بهرنگهای دیگر این کاشیکاری قومی دست خواهم زد.
▲ | افغانان |
تاریخ قوم «افغان»، مانند همه قومان دیگر، از اسطوره آغاز میگردد و راه بهسوی واقعیت باز مینماید. در اینجا باید از «افسانه و اسطوره» حرف زد تا بهواقعیت دست یافت.
▲ | اسطورهها |
تاریخ اولی «افغانان»، در هالهیی از اسطورهها و افسانههای پیش از تاریخ پنهان است. نویسندهگان و مورخان «افغان»، بهدلیلهای گونه گون، حتا تا جنبش «روشنایان» در سده شانزدهام عیسایی بهکار ردیابی پیشینه قومیشان چنان کم توجهیی نمودهاند، که بهمشکل میتوان بهسندهای ثـُقه و موثق در این باره، دست یافت.
⚀ ما و این دیدگاه
الف - اصل یهودی: کهنترین اثری که در آن اشارههایی در این زمینه صورت گرفته است، کتاب «آئین اکبری» (۹۸-۱۵۹۷)، نوشته «ابوالفضل» میباشد. او، در این اثرش با اشارهی گذارایی میگوید که «افغانان» خویش را اولاد «بنیاسراییل» میدانند.
نویسندهگان دیگر پس از این اثر، چون: آخند «درویزه» در اثرش بهنام «تذکره اشرار و ابرار» (۱۶۰۳-۱۶۱۳)، «نعمتالله هروی» در کتابش بهنام «تاریخ خان جهانی و مخزن افغانی» (۱۳-۱۶۱۲)، همین امر را بدون دقت لازم، تکرار مینمایند.
آنگونه که اشاره شد، «نعمتالله هروی» در کتابش بهنام «تاریخ خان جهانی و مخزن افغانی»، هنگام سلطنت «جهانگیر» شاه «مُغول» در «هند» در سده هفدهام، نظریه اصل یهودی را گسترش بیشتر داد. بهباور او، «افغان» پسر بزرگ «ساول» یا بهزبان «عبری» شاول، ملقب بهملک «تالوت» میباشد. بر اساس روایت «انجیل» او بهوسیله «سامویل» قاضی، و با رای مردم، بهحیث اولین شاه «اسراییل» برگزیده شد. او همچنان یاد آور میشود کـه دود مان «افغان» ده نسل به«ابراهیم» و بیست نسل به«آدم» میرسد!
به اینگونه، این «افغانان» در «فلسطین» زندهگی میکردند. نسلهای بعدی آنان، اسیر «سارگون» دوم، شاه «آشوری» (۷۲۲ پ. ع.) میگردند. اینان بعد توسط «بخت النصر» شاه «بابل» که «بیت المقدس» را در سال (۵۸۶ پ.ع.) فتح و یهودان را به«کوهستان» یا «غور» تبعید مینماید، از آنجا رانده میشوند.
⚁ دیدگاههای دیگران
اروپاییان آنگاهی برای بار اول با این مسأله روبهرو میشوند که وارد اینجا میگردند.
« ونسیت تارت، هنری» (Vansittart, Henry)، در سال (۱۷۸۴)، بهکتابی بهنام «اسرار افغانه»، نوشته مولوی «خیرالدین»، بر میخورد. در اصل این اثر فشرده کتابی است که «حسین ولد صابر» آن را بهپشتو نوشته بود. او ترجمه این اثر را با نامهیی بهسر «ویللیام جونز» Jones,William، کسی که برای بار اول بهوجود زبانهای «هند - و - اروپایی» متوجه میگردد، میفرستد. همو بود که نظریه یهودی بودن «افغانان» را رواج بیشتر میدهد.
از او بهبعد اروپاییانی مانند «برنس، الکساندر» (Bernes, Alexander ۱۸۳۲)، «مورکرافت، ویللیام» (۱۸۲۵). Moocraft William، «ماسون، چارلز». (Masson, Charles)، «روز جورج.(Rose, H. G. ۱۸۵۲)، «بـِللــِو، هِنری» (Bellew, H.)، «راورتی، هِنری» (Raverty, H. G. ۱۸۵۴) تا «دانشنامهی یهودی»، با دست یابی بهبرخی سندها و گفتارهای سنتی و عنعنهیی، «افغانان»، بهشمول گفتهیی از امیر «دوست محمد»، اینان را از اولاد «اسراییل» میگمارند.
اما، «مونت ستوارت الفنستون، (Elphinstone, M. ۱۸۱۴) اولین دانشمند اروپایی بود که این نظریه را زیر سوال برد. بعد این «برناد دورن» (۱۸۳۶) شرق شناس بهنام است که بررسیهای خویش را بردیدگاه علمی و دانشی استوار میسازد. او این قوم را شاخهیی از مردمان «هند - و - اروپا»یی میداند.
البته این را باید یاد آور شد که بررسی بسیار مهم را در این زمینه «مارگن شترنی» (Mogenstierne ۱۹۹۷) زبانشناس معروف نارویایی، بهپیش برده است.
آنگونه که بیان شد، از نگاه دانش زبان و واژهشناسی، هیچگونه پیوندی میان زبان «سامی» که «عبری» و «عربی» بهآن دسته تعلق دارد و زبان «افغانی» (پشتو) وجود ندارد. زبان دومی شاخهیی از زبان «هند - و - اروپا»یی میباشد.
ب - اصل اسلام (کیس، قیص، قیص الاسلام یا عبدالرشید)
«افغانان»، در اسطورههایی که تاریخش بهپس از گسترش اسلام میرسد، سعی برآن دارند تا بهشکلی از شکلها، خویشتن را به«افسانههای» دینی پیوند بدهند.
بر اساس اینگونه سنت شجرهنویسی، «افغانان» - صرفنظر از این که تا چی پایه ارزش دارد - همه بهاین باوراند که به«قیص یا کیس» جد مشترکی، پیوند دارند. آنان بهاین عقیدهاند که «قیص» نزد «محمد» پیامبر اسلام میرود و مسلمان میگردد. پیامبر اسلام، بر او نام «عبدالرشید» را میگذارد. بر اساس همین افسانه، «خالد بن ولید» فرمانده معروف اسلام زیر فرماندهیی او، بهفتح «سوریه» موفق میگردد.
مورخان «عرب»، بر عکس این افسانه، نامی از «قیص» نمیبرند. آنان همچنان در مورد واژه «افغان» نیز خاموشاند.
در «دانشنامهی اسلام» در این مورد چنین اشارهیی صورت گرفته است:
- «ریشه این نظریه، بهکتاب «جهان خانی و مخزن افغانی» میرسد. این امر، در بین مسلمانان رواج فراوان دارد که اصل و نسب خویشتن را به«محمد»، پیامبر و یا بازماندهگانش برسانند.»
به اینگونه، میتوان بهاین نتیجه دست یافت که این دیدگاه، بهصورت کامل، بهاسطوره و افسانه تعلق دارد.
در این راستا، اسطورهها و افسانههای دیگری نیز در این مورد وجود دارند:
- ۱- «افغانان» یا «پتانان»، بهاین باوراند که «کیس» در کوه «د کیسه غر» (بهزبان «افغانی» یا «پشتو» بهمعنای کوه «کیس») در «خراسان» یا «خراسان کاکر» بهخاک سپرده شده است. این ساحه، در ایالت «ژوب» در غرب کوه «سلیمان» ـ اکنون در پاکستان ـ قرار دارد. سلسله کوههای «سلیمان» میان دریای «گومل» و شمال دریای «سند» واقع شده است.
۲- بر اساس افسانه دیگری، کشتی «نوح» پس از فرو کشی توفان، بر یکی از قلههای کوه «سلیمان» فرود آمد.
۳- بر پایه اسطوره دیگری، «سلیمان»، پسر «داوود» (۹۳۴ پ.ع.) پادشاه «یهود»، برای ازدواج با «بلقیس» باری بهنیم قاره «هند» سفر نمود. آن گاهی که او از این جا، سوار بر تختِ پرنده یا قالینچه پرندهاش بر میگشت، «بلقیس» از او خواهش نمود تا برای آن که آخرین نگاه را بر زادگاهش بیاندازد، لحظهیی در آن جا توقف نماید. بهاینگونه، «تختِ پرنده»اش، مدتی بر قله کوه فرود آمد. از آن پس، این قله بهنام «تخت سلیمان» یاد میگردد. این قله هماکنون بیش از سههزار متر بلندی دارد.
روشن است که ریشه این باور بهافسانههای سنتی پیوند دارد.
بر اساس نوشته «حبیبالله تژی» در اثرش بهنام «پشتانه» برخی تلاش مینمایند تا نسب «افغانان» را به «بنی اسرائیل، قبطیان، مصریان، مغلان، ارمنیان، تاتاریان، هپتالیان، ساکان، راجپوتیان، برهمنان، جتان، یونانیان، ترکان و حتا عربان» برسانند.
او خود پس از بررسی دیدگاههای گونه گونه، بهدریافت زبانشناسان باور مییابد. بر مبنای این امر «افغانان» بهآن گروه زبانی تعلق دارند که به«هند - و - اروپا»یی، دستهبندی و معروف شده است.
▲ | واقعیتها |
بسیاری از نویسندهگان «افغان» در سدهی بیستم بهویژه در دهه سی، در خط تلاش برای رد یابی و یا ساختن یک نوع هویت خاص و ویژه، آنهم ملی و نو، سعی مینمودند تا این امر را طرح نمایند که «احمد» مربوط بهقوم «ابدالی» - با تأکید بر «درانی» بودنش - بنیادگذار کشور «افغانستان» است. در حالیکه او چنین هوایی برای ایجاد کشوری بهنام «افغانستان» در سر نداشت. از همین رو، بخش زیاد تاریخنگاران او را بهنام شاهنشاه ابدالی یا درانی و هم چنان شاه خراسان، خواندهاند.
این تلاش، یک نوع خط «سرخ» و «ممنوعه»یی را با گذشته دراز این سرزمین، که بهباور خود آنان تاریخ بیش از پنج هزار سال و بیشتر دارد، میکشد. بهاینگونه، تاریخ کشور، ره از سده هژده بهپیش نمیبرد.
بر اساس دیدگاه برخی مورخان - تا جایی درست هم هست - امیر «عبدالرحمان» (۱۹۰۱–۱۸۸۰)، را بنیادگذار «افغانستان» کنونی میدانند.(ل. دوپری.۱۹۹۷) در همین زمان بود که مرزهای بینالمللی کشیده شد و «عبدالرحمان» بهگفته خودش بهیکی از«آرزوها و رویا»های دیرینهاش، دست یافت.
او، این سرزمین را یاغستان میخواند. برخی آن را سرزمین رام نشدنی، سرزمین آزاد و یا سرزمین منفرد و یگانه میخوانند.(ل. دوپری.۱۹۹۷).
⚀ واژه «افغان» در متنهای کهن
واژه «افغان» یک نام کهن است. میتوان دیدگاههایی را در این مورد، چنین ردهبندی کرد:
-
۱- برخی دانشمندان از آن میان آقای دکتر مجاور احمد «زیار»، بهاین باوراند که که واژهی «افغان» در سندهای دورهی «ساسانی» بهویژه سنگنوشته «شاهپور» اول (۲۶۰-۲۷۳ پ.ع.)، در «تخت جمشید»، بهشکل واژه ا - بگان (A-bagan) و ا - په گان (A-Pagan) حک شده است. (برگرفته از نامههایی که با هم مبادله نمودهایم.۲۰۰۶).
۲- زبانشناسان دیگر، بهویژه برخی از ریـشهشناسان، بهاین باوراند که واژهی «افغان» از کلمهی اشواکا (Ashvaka) که یک واژهی «سانسکریت» میباشد و معنای اسپ را دارد، گرفته شده است.
۳- «پانینی» (Panini) زبانشناس سده پنجم ع. آنرا «آشواکایانا» (Ashvakayana) ثبت نموده است.
۴- «ورها میهیرا» (Varaha Mihira) (۵۸۷-۵۰۵) باشنده «اوجینِ» واقع در «هند»، فیلسوف، ستاره شناس و ریاضیدان هندی میباشد. از او اثر معروفی بهنام «پنکا- سیدهانتیکا» (Panca-Siddhantika)، یا «پنج رساله» در مورد دانش ستارهشناسی «یونان»، «مصر»، «روم» و «الکسندریه» بهجای مانده است. در این اثر، در کنار دانش ستارهشناسی، میتوان تصویر کامل «هند» سدهی ششم عیسایی را دریافت. او برای بار اول در اثرش بهنام «برهات سمهیتا» (Samhita Brhat)، این واژه را بهشکل اواگانه (Avgana) - باید یادآور شد که مردم همین اکنون آنرا «اوغان» یا «اوگان» تلفظ میکنند - بهکار برده است. او در مورد چنین مینگارد: «در زیر قلمرو این ستارهی دنبالهدار، سرزمینهای زیر قرار دارند: سنگرهای کوهی، پهلویان، سوتیان، کولان، اوگانان... و مردمِ بیدادگر و خودخواه».
۵- «شوان- ژانگ» (Xuan Zang یا Hüen-Tsang) (این نام دارای تلفظهای گونهگونه است. من همان بخش انگلیسیاش را بر گزیدهام. ط.) راهب و زایر چینی که در سده هفتم ع. (۶۶۴-۶۰۲ ع.) میزیست، بهزیارت معبدهای بودایی بهاین جا سفر نموده بود، از مردمی بهنام «آ - پوکین و یا او - پوکین» (A-Pokier / O-Pokier) و یا ابوجان یا ابوگان (Abojan) ذکر نموده است. این واژه، با تلفظ همان دوره در «چین» نزدیک بهاوگان یا افغان میباشد.
من، بهاین باورم که «عربان»، واژه «اپگان» را بهاصطلاح معرب ساختهاند. آنان بر اساس دستگاه صوتی خویش، حرف (و) را به (ف) و (گ) را به (غ) تبدیل نموده و جمع آن را افاغنه، بر اساس دستور زبان خودشان، ساختهاند.
⚁ واژهی «افغان» در متنهای نو
«افغانان»، در سدههای هشتم و نهم عیسایی، آن گاهی که نیروی جنگی قابل توجهیی را در خدمت «جهان گشایان» بزرگ در خط اصل داد و ستد فراهم میآورند، حضور تاریخی مییا بند.
در این مورد پروفیسر «ارمندرا کمار تاکور» (A. K. Thakur)، در اثرش بهنام «هند و افغانان: بررسیی محل فراموش شده» (۱۵۷۶–۱۳۷۰). یاد آور میشود. «نیروها و واقعیتهای محیطی، از «افغانان» جنگجویان سر سخت بار آورد.. بههمین دلیل، هر گاهی که جهانگشایان مسلمان و یا سلطانان «دهلی» بر آن میشدند تا بهنبرد سنگینی دست بزنند، از سر کرده گان افغان و لشکریان ایشان بهره میگرفتند.»
این امر، براساس نوشته «فرشته» (۱۲۹۲/۵۸۸) از خدمت به«سبگتگین» (۹۹۷-۹۷۶ م.) آغاز و همچنان تا بازی بزرگ در سدهی بیستم عیسایی و اکنون، ادامه مییابد.
⚂ در اثرهای زیر، واژه «افغان» را چنین ردیابی میتوان کرد:
۱) در کتاب «حدودالعالم من المشرق الی المغرب» که نویسنده اثر ناشناس باقی مانده است و در زمان «محمد بن احمد فریغون»، از آل «فریغون»، معاصر «نوح بن منصور»، مربوط بهخانواده «سامانی»، که در (۹۸۲/۳۷۲) نوشته شده است، در فصل «گفتگو در باره کشور هندوستان و شهرهایش» در شماره (۴۸)، صفحه (۱۶) الف ـ اصل اثر ـ و صـــفحه (۱۹) ترجمه «مینورسکی»، زیر نام «ساول» پس از ذکر «گردیز» در شماره (۴۷) آن را شهر مرزی میان «غزنین» و «هندوستان» میخواند. سپس، او یاد آور میشود که این شهر بر فراز درهیی قرار دارد و در میان آن، دژ یا حصار نیرومندی با سه دیوار ساخته شده است و باشنده گان این جا «خاریجت» میباشند. او بعد در مورد «ساول» - ممکن همان «شال» باشد که «بیهقی» از آن بارها ذکر نموده است - چنین مینویسد: «یک دهکده خوشگوار و زیباست و بر فراز کوهی قرار دارد. در آن «افغانان» زنده گی میکنند. آن گاه که شما بهسوی «هوسی نان» میروید، راه از میان دو کوه میگذرد. هنگام گذر از این راه، انسان بایست از هفتاد و دو آب (دریا) بگذرد. راه پُر از خطرها و دهشتها ست.»
او همچنان زیر شماره (۴۹) در مورد شهر «هوسی نان» چنین میگوید: «شهری است در محل گرم و داغ و برصحرایی قرار دارد.» او در جای دیگر در شماره (۵۰) در مورد شهر «نینهار» یا «بنیهار» - ممکن همین «ننگرهار» کنونی باشد - یادآور میشود: «جایی هست که در آن شاه سعی میکند خویشتن را مسلمان نشان بدهد (به عبارت خود «حدودالعالم...» مسلمانی نماید)». و زنان زیاد دارد. او سی تا زن مسلمان، افغان، و هندو دارد. زنان دیگرش یا بهعبارت «حدود العالم...» و «دیگر مردم» از میان گروههای بُت پرست، گرفته شدهاند.
۲) «عُتبی» (Otbi)، محمد بن عبدالجبار. (فوت ۱۰۴۹ / ۴۲۷). نویسنده تاریخ «یمینی» است. این اثر درباره دوره «سامانیان»، تمام دوره «غزنیان» و خاندان دیگر است. او، آنرا بهزبان عربی نوشته و بعد «ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی (گلپایگانی)» که یکی از دبیران دوره «سلجوقی» میباشد، آنرا بهزبان پارسی برگردانده است. او در این اثرش، در فصل «ذکر افغانیان» چنین مینویسد: «... سلطان از بهر دفع جمعی از طوایف افغانیان که مصاعد قلال و معاقل جبال وطن ساخته بودند و بهوقت معاودت سلطان از غزو قنوج دست تطاول با ذناب حاشیت او یازیده بودند. مشغول شد و خواست بر ایشان تاختی کند و آشیانهی ایشان برباد دهد و مادهی فتنهی آن قوم منقطع گرداند. از غزنه بیرون آمد و آوازهی قصد جانبی دیگر بر آورد و ناگاه در سر ایشان افتاد و شمشیر در ایشان بست و خلقی را بهفنا آورد...»
۳) ابوریحان محمد «بیرونی»، ریاضیدان و فیلسوف معروف «خوارزم» (۱۰۵۰-۹۷۳ / ۴۴۲-۳۶۲) نویسنده کتاب «هند» یا «تحقیق ماللهند» میباشد. این کتاب اثری است درباره دین فلسفه، ادبیات، جغرافیه، گاهشماری، وقایعنگاری، ستارهشناسی، سنتها و رسم و رواجها، بخت، طالع بینی و قانونهای کشور «هندوستان». او در فصل هژدهام در صفحه (۱۰۲) در جریان بحث روی «سرچشمه دریای «سند»، و مرز شمال و شمال غرب هند» چنین میگوید: «این دریا از کوههای «اونانگ» در سرزمین «ترکان» سرچشمه میگیرد... در اینجا، برف هرگز آب نمیشود... فاصله میان قله کوه و سطح مرتفع «کشمیر» دو فرسخ است... اینجا دورترین جایی است که سوداگران ما، مالهای خویش را رسانیده میتوانند. از آنجا پس تر، هرگز نرفتهاند. اینجا، مرز شمالی «هند» را میسازد. در کوههای مرز غربی «هند» تا وادی «سند»، قبیلههای متعدد «افغان» زندهگی میکنند.»
۴) خواجه «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»، (۱۰۸۰-۹۹۵ / ۴۷۰-۳۸۵) در اثرش چار بار از «افغان شال» ذکر مینماید. واژه شال یا شار همان شهر یا شهرستان معنی میدهد. این محل، در شهر «غزنی» وجود دارد. آرامگاه «سبگتگین» پدر «محمود» در آن قرار داشت. بهگفته «بیهقی»، سلطان «محمود» در آنجا کوشک یا کاخ با شکوهیی، بنا نهاده بود. در صفحه (۷۲۱) تاریخ «بیهقی» چنین آمده است: «... و روز آدینه بیست و یک ماه بهسلامت و سعادت بهدارالملک رسید و بهکوشک محمودی (ستوده یا ستایش شده. ط.) به افغان شال بهمبارکی فرود آمد.»
۵) «ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی» در اثرش بهنام «زینالاخبار» (۱۰۵۰/۴۴۱) در صفحه (۱۰۲) چنین مینویسد: «چون امیر(مسعود)، به«هُپیان» - در سمت شمال «کابل» و صورت دقیق در «پروان» قرار دارد. ط. - رسید، آنجا مقام کرد و امیر مجدود رحمهالله بهدو هزار سوار ملتان فرستاد، و امیر ایزید یار (پسرش. ط.) را سوی کوهپایه غزنین فرستاد، که آنجا افغان عاصیان بودند و گفت: «آن ولایت نگهدار! تا خللی نباشد...»
۶) براساس نوشته «فرشته» (۱۱۹۲/۵۸۸) اردوی «معززالدین محمد بن سام» از گروههای قومی گونهگونه از آن میان: «ترک»، «افغان» و «تاجیک» متشکل شده بود. از آنسو، در ارتش «پریتویراج»، مردمان «راجپوت» و در کنارشان سوارکاران «افغان» قرار داشتند. این امر نشان میدهد که «افغانان» در هر دو سوی جبهه، دست بهجنگ میزدند.
۷) «ابن بطوطه»، جهانگرد معروف که در سده سیزدهم دست بهسفری از «مراکش» تا «چین» زد، در یادداشتهایش مینویسد که «افغانان» در جایهایی میان «غزنی» و «سند» زندهگی مینمایند.
۸) «بابر»، شهنشاه مغولان «هند» در سده شانزدهام ع. در یادداشتهایش که بهنام «تزوک بابری» معروف هست یادآور میشود که در جنوب «کابل» مردمانی بهنام «افغان» زندهگی مینمایند.
۹) برخی از دانشمندان بهویژه زبانشناسانی که در مورد زبانهای گونهگونه و بهخصوص کهن و قدیمی ما، دست بهکاوش در محل زدهاند، بهاین باور میباشند که ممکن - هنوز بر بررسیها توافق همه جانبه صورت نگرفته است - «افغانان» همان «ساکا» (Saka) یا «ساکایان» که یونانیان آنان را «سکیت» (Scyth) میخواندند، بوده باشند. تصویر این قوم در رواق کاخ «داریوش بزرگ» (فر. ۴۸۶-۵۲۲ پیش از میلاد)، که بهنام «اپادانا»، یاد میشود، بهشکل نیم برجسته، شناخته شده است. آنان پیراهن و تنبان بهبر دارند و چنان دستمالی بهسر بستهاند که سر، زنخ و گردن شان را پوشانیده است. مویهای دراز لشم و ریش همانند دارند. در سندهای دیگر، از آنان بهنام «باکتریان» یاد میگردد.
بعد، اینان در سده دهم ع. بهسوی جنوب با گذر از گذرگاههای مهم و عبور از قلههای شامخ آن، در سرزمینهای میان «فراه» و کوههای «سلیمان» ساکن شده باشند.
▲ | فرضیهی تازه |
برخی از دانشمندان بهویژه زبانشناسانی که در مورد زبانهای گونهگونه و بهخصوص کهن و قدیمی ما، دست به کاوش در محل زدهاند، به این باور میباشند که ممکن - هنوز بر بررسیها توافق همهجانبه صورت نگرفته است - (خط تأکید از من است. طرزی.) افغانان همان «ساکا» (Saka) یا ساکایان که یونانیان آنانرا «سکیت» (Scythe) میخواندند، بوده باشند. تصویر این قوم در رواق کاخ داریوش بزرگ (فر. ۴۸۶-۵۲۲ پیش از میلاد)، که بهنام اپادانا، یاد میشود، بهشکل نیمبرجسته، شناخته شده است. آنان پیراهن و تنبان به بر دارند و چنان دستمالی بهسر بستهاند که سر، زنخ و گردنشان را پوشانیده است. مویهای دراز لشم و ریش همانند دارند. در سندهای دیگر، از آنان بهنام باکتریان یاد میگردد.
بعد، اینان در سدهی دهم ع. بهسوی جنوب با گذر از گذرگاههای مهم و عبور از قلههای شامخ آن، در سرزمینهای میان فراه و کوههای سلیمان ساکن شده باشند. اما کوچکشی بزرگ و دستهجمعی افغانان به جنوب و غرب، در سدهی سیزده عیسایی، صورت میگیرد.
به باور پروفیسر تاکور این امر، با یورش مغلان آغاز میگردد. در آنهنگام، بیش از پانزده شهزاده از آسیای مرکزی در زیر چتر حمایت الــغ خان، که یکی از سرداران جنگی محمود بود، پناه آوردند. او بعدها بهنام سلطان بالبان معروف گردید. وی توانست تا در برابر یورش مغلان مقاومت سر سخت نماید.
▲ | زبان پشتو |
⚀ واژهی پشتو
اما، واژهی پشتو یا پختو که هندیان آنرا پتان تلفظ مینمایند. برعکس واژهی افغان تازه مورد استعمال قرار گرفته است. زبان پشتو، بهگروه زبانی هندواروپایی تعلق دارد و با زبانهای پارسی، کردی و بلوچی از یک شاخهاند.
دانشمندانی چون: مورگن شترن (Morgensterne)، مایرهوفر (Mayrhofer) و براندن شتاین (Brandenstein) در مورد ریشهی واژهی پشتو، بهاین باوراند که این مسأله مورد اختلاف، قابل بحث و بررسی میباشد. (مورگنشترن. کتاب افغانان ص ۱۷)
بههمین دلیل، دانشنامه اسلام آنرا واژهی هندیشده میداند و بهاین باور است که واژهی افغان در مورد قبیلهی ابدالی که بعدها درانی نامیده میشوند، بهکار میرود و واژهی پتان، مردمان قبیله غلزایی را در بر میگیرد. (د. ا. ص ۲۱۶).
بهصورت عموم افغانان که در شرق و جنوب شرق کشور زندهگی میکنند - بهباور برخی نویسندهگان، این امر را بیشتر روشنفکران مربوط بهقبیلهی غلزی در آغاز دهه سی سده بیست رواج دادهاند و اکنون هم بر آن پای میفشارند - آنرا مورد استفاده قرار میدهند.
در خط اسطورههای دینی، بار دیگر این باور مطرح میگردد که لقب پتان را محمد، پیامبر اسلام، بهقیص یا عبدالرشید بهاثر شجاعت و دلاوریش اعطا نموده است. از آنجاییکه الفبای عربی، فاقد حرف (پ) میباشد، اسطورهبودن این امر روشنتر از خورشید است.
برخی از نویسندهگان افغان تلاش دارند تا این واژه را به کلمهی پکتیکا که هیرادوتوس مورخ معروف یونانی، در اثرش آن را بهکار برده است، پیوند بزنند.
در اثر هیرادوتوس (Herodotus) (سدهی پنجم پ. ع.) که بهتاریخ هیرادوتوس معروف است، میتوان در مورد بهکاوش پرداخت.
در این اثر پدر تاریخ در صفحه (۱۹۲)، کتاب سوم، هنگام گفتگو دربارهی داریوش و مالیاتی که از ایالتهای امپراتوریش بهدست میآمد، در صفحه (۹۳) اصل اثر، پکتیکا (Pactyica) را در رده سیزدهامین ایالت قرار داده چنین مینویسد: «سیزدهام: پکتیکا (Pactyica)، همراه با ارمنیا و همسایهگانشان، تا بحیرهی سیاه مقدار (۴۰۰) تلنت (واحد وزن طلا در یونان که برابر بهده گرام میگردد. ط.)» همچنان در صفحه (۲۲۹) کتاب چارم، صفحه (۴۴) اصل کتاب، همین اثر مینویسد: «داریوش بخش زیاد آسیا را تصرف نمود. بعد اراده کرد تا بداند که دریای سند در کدام جای بهبحر هند - پس از نیل یگانه دریایی هست که در آن تمساح یافت میگردد - میپیوندد. او برای رسیدن بهاین هدف، گروهی از مردانی را که بهگفته آنان باور و اعتماد داشت، برای کشف فرستاد.»
«سکی لاکس» (Scylax) باشندهی کاریاندیان (Caryandian) بهسرکردهگی این گروه از کسپاتیروس (Caspatyrus) در محلهی پکتیکا (Pactyica) با سواری کشتی بر ساحل شرقی دریا سفر کردند تا بهبحر رسیدند. بعد بهسوی غرب، درکنار ساحل راندند و پس از سفر سیماههیی، آنان بهجایی رسیدند که از آنجا شاه مصر دریانوردان فنیقی Phoenicians را، آن گونه که من پیش تر اشاره نموده ام، برای دریا نوردی بهدور لیبا فرستاده بود. داریوش پس از آنکه این دریانوردی پایان یافت، هندیان را زیر سیطرهاش آورد و دست بهدریانوردی بهبحیره جنوب زد...
بسیاری دانشمندان و زبانشناسان مانند مارگنشترن (Morgensterne)، زبانشناس معروف اهل ناروی، نیز آنرا زیر سوالیه برده است. (نگاه کنید. پشتو و پتان و دیگر و دیگر... ۱۹۴۰)
دانشنامه اسلام در مورد چنین مینگارد: «برخی زبانشناسان بهاین باوراند که بنابر دلیلهای آوایی یون (Ün) به انا (Ana) میپیوندد. گروه آوایی کهن یا باستانی که به شت (Sht) و خت (Kht) پشتو، پیوند یافته است، بهلهجهیی که بعدها بهمیان آمد، تعلق دارد و بههیچ صورت به خت (Xt) یونانی پیوند نمییابد... (د. ا. ص.۲۱۶)
داکتر زیار، در این مورد چنین ابراز نظر مینماید: «خاورشناسان از اواخر سدهی نوزده بدینسو در روشنی زبانشناسی تاریخی - مقایسهیی، بهویژه هر دو بخش ساینستیفیک آن نامواژههای پشتو و پشتون را بهدوره باستانی آریانی، بهگونه پارسوانا Parswana یا پارسوه (Parswah) بازسازی کرده و در عین حال آن را با پرسویتی، آنگونه که بطلیموس، (باید یادآور شد که نام این ستارهشناس، ریاضیدان و جغرافیهنگار یونانی کلاودیوس تالیموس (Claudius Ptolemaeus) بوده و تلفظ دقیق آن تالومی میباشد. عربان هنگامیکه آن را معرب ساختهاند، بدون توجه بهاین که حرف (پ) همراه (ت) تلفظ نمیشود، (پ) را به (ب) و (ت) را به (ط) برگرداندهاند. او در میان سال (۱۶۱-۸۳ م.) میزیست. ط.). همو بود که باشندهگان آریانای شرقی را بهآن نامیده، تطابق دادهاند، تا با پکتیکا، پکهت و پکتویس ... هردوت،، (بر گرفته از یکی از نامههایی که با هم تبادله نمودهایم. البته بدون ویراستاری. ۲۰۰۶. ط.)
در دانشنامه اسلام چنین آمده است: «ممکن شکل کهن این واژه پارسو - انا (Parsw-ana) بوده باشد و این واژه از ریشه پارسو (Parsu) گرفته شده است. در زبان بابلی - آشوری همین واژه پارسو (ا) (Parsu a) برابر بهپارسی میباشد...
پروفیسر تاکور بهاین باور هست: از آنجایی که افغانان در هند در محلی بهنام پتنـَه ساکن شدند، هندیان آنان را پَتـان یاد مینمودند. در این راستا، آن افغانانی را که در جایی بهنام روهـه زندهگی مینمودند، هندیان آنان را روهیله میخواندند. به اینگونه دیده میشود که واژهی پشتو و پشتون از همین واژهی پتان گرفته شده است.
م. الفنستون (M. Elphinstone) در اثرش بهنام «گزارش سلطنت کابل و تحتالحمایههایش در پارس، تاتاری و هند» در بر گیرنده دیدی در مورد ملت افغان و تاریخ سلطنت دُرانی...
یادداشت: باید یادآور شد که عنوان این اثر توسط آقای محمدآصف فکرت، در شهر مشهد، واقع در ایران بهصورت نادرست بهزبان پارسی بهنام افغانان ترجمه شده است.
این اثر یکی از کتابهای مرجع در مورد افغانستان هست. او هنگام بحث در مورد «خصوصیت یوسفزاییان،، جلد اول، صفحه (۳۵) در حاشیهاش چنین مینویسد: «... این دلیلها هند را پُر از همبودهایی از بازماندهگان افغاون (Afghauns) - تلفظ همانزمان و آنگونه که الفنستون آنرا شنیده و با واژهی اوغان همانندی دارد - که حالا آن را پتانان میخوانند، نمود.» (ج دوم. ص ۳۵. یادداشت دوم.)
⚁ پیشینهی ادبیات پشتو
آنگونه که میدانیم، قدیمترین اثر پشتو بهباور ع. حبیبی، «... دارای تاریخ کتاب بهزبان پشتو باقی مانده...» همانا خیرالبیان سدهی شانزدهم تالیف بایزید انصاری، معروف بهپیر روشان (۱۵۷۲- ۱۵۲۴ م.) است. (ع. ح. ۱۹۷۱).
دانشنامهی اسلام در مورد این اثر چنین یادآور میشود: «نسخه خطی این اثر وجود دارد و مورد بررسی نیز قرار گرفته است.» این اثر، بهخط بهار توی، جایی در وادی خیبر، نوشته شده است. در اثر دیگرش بهنام حالنامه چنین آمده است: «... بهزبان افغانی قصیدهها و غزلها و قطعهها ساختند.» (ا. کرگر. ۲۰۰۶ ع.)
بعد دولت، شاعری که مرید روشان میباشد و در همان دوره زندهگی مینمود، آنگاهی که دربارهی زبان پشتو حرف میزند، واژهی افغانی را بهکار میبرد. او میگوید: «افغانی لفظ مشکل و. لوست کویش نشه ورته وشوه کننده دیار لس حرفونه.» یعنی «لفظ افغانی مشکل بود. خوانده و نوشته نمیشد. پس سیزده حرف آنرا تریب داد.» (ع. حبیبی. ۱۹۷۱/۱۳۵۰).
آخند درویزه که پس از روشان زندهگی مینمود، و یکی از مخالفان سر سخت و پُر از تعصب او بهشمار میرفت، در برابرش اثری بهنام مخزن اسلام نوشت. او هم واژه افغانی را بهجای پشتو بهکار میبرد. او چنین یادآور میشود: «... دیگر معلوم باد که چون حروف در الفاظ افغانی (تاکید از من است. ط.) و هندوی ثقیل میآیند، بنابران علامتی بر آن آورده میشود تا معلوم گردد که این همان حروف ثقیل است.» (ع. حبیبی. ۱۹۷۱-۱۳۵۰).
در دو هفتهنامه سراجالاخبار افغانیه (۱۹۱۹-۱۹۱۱)، یکی از اولین نشریههای کشور، هر جایی که منظور از زبان پشتو بوده، آنرا افغانی میخواندند. (س. ا. ا. سال پنجم، شماره ۱۵، ص ۴ تا۱۱. ۱۹۱۵).
دانشنامه اسلام در مورد پیشینهی ادبیات پشتو چنین مینویسد، «تا همین آخرها، اثرهای ادبی بهزبان پشتو که پیشتر از سده (۱۷) نشر شده باشد، بهچشم نخورده است. آقای عبدالحی حبیبی، در سالنامه کابل (۴۱-۱۹۴۰) بخشهایی از تذکرهی اولیا اثر سلیمان ماکو را بهنشررساند. این اثر، نمونههایی از شعرهایی را در برداشت که تاریخ آنها بهسده یازده ع. میرسیدند. او بعد، پته خزانهی اثر محمود هوتک را در سال (۱۹۴۴)، که گفته میشود در سال (۱۷۷۰) در کندهار نوشته شده است، چاپ نمود. در آن گزیدهیی از شعرهای پشتو درج هستند که تاریخ سرودن آنها بهسده هشتم ع. میرسند. اما، این اثر، پرسشهایی را از نگاه زبانشناسی و تاریخی، بهمیان آورده است. تا آنگاهی که دستنویس این اثر، در دسترس قرار نگیرد و بر آن از نگاه واژهشناسی، متنشناسی و نسخهشناسی دقت و بررسی علمی و دانشی صورت نگیرد، بهدرستی آن نمیتوان باور نمود.» (دانشنامهی اسلام. ص ۲۲۰. سال ۱۹۸۶)
در بخش دیگر این دانشنامه چنین آمده است، «درست پس از سده هفده و هژده میلادی بهاثرهای ادبی بر میخوریم. اینها، بیشتر روشها و سبکهای شعری پارسی، را تقلید کردهاند. شاخصترین نامها در این رسته، بر اساس معیارهای اروپایی، خوشحال ختک (۱۶۸۹-۱۶۱۳) میباشد. او شاعر، وطنپرست، جنگجو و نویسندهیی هست که بهموضوعهای گونهگونه پرداخته است.»
بعد واژهی پشتو در دهه سی سده بیستم بهصورت روشن وارد بحث میگردد.
▲ | تلاشهای بحرانزا |
واژهی افغان مدتها پیش تنها برای کسانی بهکار میرفت که زبانشان افغانی یا بهاعتبار امروز پشتو بود. بعد، سعی بر آن شد - بهنظرم اشتباه بزرگی و آنهم در راستای تلاش برای ساختن چیزی بهنام وحدت ملی با فرمان و زور، صورت گرفت - تا این واژه تمام قومهای دیگر ساکن افغانستان کنونی را در بر بگیرد.
این امر روشن است که شکلگیری وحدت ملی و ملتسازی و بعد دولت ملی - آنچی برخی روشنفکران ما و دیگران، آن را با اشتباه از واژه انگلیسی Nation-State بدون دقت دولت - ملت برگرداندهاند - از یک جریان و روند بسیار طولانی و دراز، پُر کژ و پیچ و همراه با دگرگونیهای نهادی و پایان یافتن سؤتفاهم و بدگمانی میان قومان گونهگونه، در یک سرزمین پُر از قومهای مختلف، میگذرد. بهباورم شتابزدهگی برخی از دولتمردان و روشنفکرانی که نقش مُبلغ را در این راستا بهدوش کشیده و میکشند، راه بهجایی نمیبرد.
تلاش برای تعمیمسازی واژه افغان برای همه ساکنان افغانستان، در خط برآورده ساختن هدفهای سیاسی در دههی سوم سدهی بیستم، صورت گرفت. هدف آن بود تا واژهی افغان، تمام اقلیتهای دیگر قومی را در افغانستان در بر بگیرد و واژهی پشتون، تنها برای آنانیکه بهزبان افغانی یا پشتو حرف میزدند، و یا از دید قومی بهآن تعلق داشتند، بهکار رود. بههمین دلیل، زبان پشتو بهوسیله فرمان سلطنتی که در سال (۱۹۳۶ ع.) صادر شد، رسمیت پیدا نمود.
بعدها، تلاش برای پشتوسازی تمام امور حکومت، درس مکتبها و حتا تدویر کورسهای اجباری پشتو برای ماموران و دادن امتیازهای مالی برای فارغان این کورسها، که در زمان صدارت محمدداوود، (۱۹۶۳-۱۹۵۳ ع.)، زیر اثرپذیری فضای بینالمللی حضور اندیشه برتری نژادی و یا سعی سادهانگارانه برای هویتسازی، بهاوجش رسید، باخود درد سرهای زیادی را بههمراه آورد است که تا همین اکنون پس لرزههایش سراسر کشور و حتا گفتمان اجتماعیمان را در چنگالش میفشرد.
این واقعیت را باید یادآور شد که در میان زبانهای گونهگونه مانند: پشتو، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشهیی و دیگر و دیگر - بهباور زبانشناسان تعداد آنها به (۴۹) میرسند - زبان پارسی را میتوان زبان میانجی خواند.
نگرانی تازهیی که برخی زبانشناسان ابراز نمودهاند، این است که شاخههایی از زبان کهن هندواروپایی و یا پیشتر از آن که در جوار زبانهای پشتو و پارسی قرار دارند، آرامآرام در ظرف این دو زبان حل میگردند و بهگروه زبانهای مرده میپیوندند.
▲ | دید معاصر |
دانشمندان معاصر، افغانان را بازماندهگان قوم هندواروپایی دانسته، یادآور میشوند که عنصر مغولی ـ ترکی در آنها، آمیخته شده است. مردمان ساکن در افغانستان، از دیدگاه قومی و جسمی از یکدیگر متفاوتاند. اما، خصوصیتهایی چون زبان هندواروپایی و تبار مدیترانهیی مربوط بهگروه بزرگ قومی قفقازی آنان را باهم پیوند میدهند. گروههای قومی شمال کوههای هندوکش (سیاهکوه) از دیدگاه جسمی بهگروه مغولی ـ ترکی تعلق دارند.
بهصورت عموم، افغانستان را میتوان سرزمین اقلیتهای قومی دانست. اکثر افغانان، تاجیکان، مغولان، ترکان، ازبکان، بلوچان و دیگر گروههای قومی، در کشورهای دیگر از آن میان همسایهگان مانند: پاکستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و دیگر و دیگر... زندهگی مینمایند.
افغانان، دارای گروههای قومی و قبیلهیی گوناگوناند. در میان ایشان قبیلههای ابدالی و غلزی در رابطه با قدرت سیاسی، بهشدت معرفاند. در جریان سیطره سیاسی صفویان و مغلان هند در سدههای (۱۶ و ۱۷ ع.)، بر این سرزمین، از لحاظ زبان و فرهنگ، قبیله اولی از پارس و دومی از هند اثر پذیرفتهاند.
بحرانهای سیاسی و جنگهای پایان سده بیستم - تا هنوز ادامه دارد و وارد سده بیستویکم نیز شده است - که افغانان بار دیگر نقش لشکرکشی برای دیگران را بر دوش میکشند، اثر نیرومندتری بر ساختار اجتماعی ـ سیاسی کشور از خود بهجای گذارد. بایست در فرصت دیگر بهآن پرداخت.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط صدیق رهپو طرزی برشتهی تحرير درآمده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین دبیر، تاریخ بیهقی، به کوشش: داکتر خلیل خطیب رهبر. ناشر: انتشارات سعدی، تهران، ایران. چاپ اول: پاییز (۱۹۸۴-۱۳۶۳).
□ تـږی، داکتر حبیبالله، پشتانه، د دانش کتابتون، قصهخوانی بازار پشاور، پاکستان، دوم چاپ، (۲۹۰) مخونه. د وری (۱۳۸۲، د اپریل ۲۰۰۳) سره سم.
□ حبیبی، عبدالحی، تاریخ مختصر افغانستان، چاپ سوم، قوس (۱۳۷۷)، دانش کتابخانه، پشاور، پاکستان.
□ ـــــــــ، تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان، نشر انجمن تاریخ، کابل (۱۹۷۱/۱۳۵۰).
□ حسینی، محمود، تاریخ احمدشاهی، مقدمه، تحاشی و تعلیقات از: داکتر سرور همایون. ناشر: دانش خپروندویه تولنه، جنوری (۲۰۰۱)، برابر جدی (۱۳۷۹). دانش کتابخانه واقع قصه خوانی پشاور، پاکستان.
□ خانلری، داکتر زهرا ناتل. فرهنگ ادبیات فارسی، چاپ سوم، توس در ایران (۱۳۶۹ برابر۱۹۸۱).
□ دهخدا، علیاکبر ابن خانبابا خان، لغتنامه دهخدا، روایت دوم بهشکل لوحه فشرده یا سی.دی ر. انتشارات دانشگاه تهران، (۱۳۸۲/۲۰۰۳)
□ عُتبی، محمد بن عبدالجبار، تاریخ یمنی، بهزبان عربی. گزارشگر بهفارسی، ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی. به اهتمام دکتر جعفر شعار. سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، تهران، ایران. (۱۳۷۴).
□ غبار، غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ناشر: انتشارات جمهوریت. تهران، ایران. چاپ دهم. (۱۹۹۵/۱۳۷۴).
□ فرهنگ، محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ناشر: انتشارات درخشش، توس، ایران سال چاپ : (۱۹۹۲/۱۳۷۱).
□ فیض، محمد، سراجالتواریخ، مطبعه حروفی دارالسلطنه کابل. سه جلد. (۱۴-۱۹۱۲).
□ کرگر، محمداکبر. په حالنامه کی د بایزید روشان عرفانی اوفلسفی څیره،دویم چاپ، دافغانستان د کلتوری ودی تولڼه، جرمنی، (۲۰۰۶/۱۳۸۵).
□ کهزاد، احمدعلی. تاریخ افغانستان، دو جلد.نشر دوم، ناشر: بنیاد فرهنگی کهزاد، جای نشر : استوکهولم، سویدن. اکتوبر۲۰۰۲.
□ گردیزی، ابوسعید بن الضحاک بن محمود، زینالاخبار، به مقابله، تصحیح، تحشیه و تعلیق عبدالحی حبیبی، استاد دانشگاه کابل. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. (۱۵ تیر(سرطان) ۱۳۷۴ برابر ب۶ جولای ۱۹۶۷).
□ Albiruni. “India” An English Edition, with notes and Indices by Dr. Edward C. Sachau tow Volumes. London, 1910. Edited by Fuat Sezgin, Institute for History of Arabic-Islamic Science” .J. W. Goethe University. Frankfurt, Germany 1993.
□ Bellow, H. W. Captain “The Ethnography of Afghanistan” The Asiatic Quarterly Review Serial. Vol.3. New Edition 1972.
□ Bryant, Edwin F. “The quest for the Origin of Vdic culture” Oxford University Press.2001.
□ Dupree, L. “Afghanistan”. Oxford, Princeton University press, 1997.
□ Elphinstone, M. “An Account of the Kingdom of Cabul and its Dependencies in Persia, Tartary and India, Comprising a View of Afghan Nation, and A History of Dooranee-Monarchy “London, 1839”. With a New Introduction by Sir Olaf Caroe. Reprinted, London, Oxford University Press, London, 1972.
□ “Encyclopedia Britannica” 2002…The world Standard since 1768. Deluxe Edition, CDR.
□ “Encyclopedia Islam” New Edition, E. J. Brill, Leiden, Holland.1986.
□ “Encyclopedia Iranica.” 2004. USA.
□ Eskandar Beg Monshi. “History of Shah Abbas the Great (Tarikh e Alamara ye Abbasi)” Tr. by Roger M. Savory, West view Press, Boulder, Colorado, USA.1978.
□ Ewans, Martin. “Afghanistan: A New History” Rutledge Curzon, New York. Second Edition. Published 2002.
□ Herodotus “The Histories” Translated by Aubrey De Selincourt”. Revised with introductory matter and notes by John Marin Cola. Penguin Books. Printed in UK. New Edition 1996.
□ Hudud al- Alam Menal Mashreq e Elal Maghreb (The Regions of The World) a Persian Geography (372 A.H. /982 A. D.) Translated and Explained by V. Minorsky with the Preface by V. V. Barthold, 1930. Printed at the University Of Oxford, UK. 1937.
□ Lockhart, Laurence. “The Fall of Safavi Dynasty and the Afghan Occupation of Persia” Cambridge University Press, 1958.
□ Misra, Satya Swarup. “The Date of the Rig-Veda and Aryan Migration” Puni University Press, 1999.
□ Shah, S. Wiqar Ali. “North-West Frontier Province: History and Politics” National Institute of Historical and Cultural research, Center of Excellence, Quaid – i- Azam University, Islamabad, Pakistan, 2007.
□ Thakur, Prof. A.K “India and Afghan: A Study of a Neglected Region (1370-1576 A.D.) Janaki Parakash, Patna-New Delhi, 1992.
□ Vogelsang, Willem. “The Afghans”. Blackwell Publishers Ltd. Oxford, UK. First Edition, 2002.
□ “Webster Encyclopedia. Dictionary”, New Edition, New York, USA, 1996.