افغانستان و جغرافیای جهاد
از سید جمال تا بهار عربی
فهرست مندرجات
- پاناسلامیسم سید جمال
- افغانستان مقدم بر فلسطین
- تبلیغات غربی، فتوای دینی
- تغییر جغرافیای جهاد
- عربها پس از طالبان
- بهار عرب؛ پایان برادرخواندگی؟
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
این روزها تا سخن از گفتگوهای صلح افغانستان شنیده میشود، بیدرنگ نام کشور کوچک عربی، قطر، به میان میآید. یا هم عربستان سعودی که از منظر دولت افغانستان نسبت بهقطر ترجیح دارد.
سوال اساسی این است که رابطه افغانستان و دنیای عرب چگونه رابطهای است؟ چرا باید در بحران داخلی افغانستان پای عربها در میان باشد؟
[↑] پاناسلامیسم سید جمال
رابطه تاریخی افغانستان و دنیای عرب را شاید بتوان از حرکت پاناسلامیستی سید جمالالدین افغانی ترسیم کرد؛ و یا شاید هم، از زمانی که امانالله خان قصد داشت تا پیشاهنگ اسلام مدرن شود. اما از هر زمانی که باشد، بدون شک برجستهترین دوره داد و ستد سیاسی و فرهنگی افغانها و عربها، دهه هشتاد میلادی و اوج جنگ سرد بود.
اگرچه افغانستان دهه هشتاد برای قدرتهای بزرگ میدان بازی بود؛ و برای کشورهای همسایه حیاط خلوتی برای تعادل قدرت.اما برای عربها جایی بود که میتوانست سیاست داخلی آنها را تنظیم کند.
بهنظر میرسد دولتهای عربی، بهدنبال استراتژی بلندمدت برای گسترش نفوذ خود در جهت نیل به «پاناسلامیسم» نبودند؛ بلکه تلاش میکردند تا بهنوعی در راستای تقرب بهغرب و تعادل سیاست داخلی خود، رو به افغانستان کنند.
پس از ترور انور سادات در سال ۱۹۸۱ بهخاطر امضای معاهده صلح با اسرائیل، تب و تاب جهادیسم در بین «اخوان المسلمین» مصر، بهعنوان قلب دنیای عرب، بالا بود.آن وضعیت بدون شک متأثر از فضای انقلابی در سراسر جهان در سایه جنگ سرد آن دوره نیز بود.
حسنی مبارک اما پس قدرت گرفتن در سال ۱۹۸۲ بهنظر میرسد که در آغاز با اخوان المسلمین رویه متفاوت و ملایمتری را پیش گرفت. چرا که او بهدرستی میدانست که سرکوبهای شدید، نتیجه واژگونه داشته است.
پیش از او حداقل سه بار این گروه اسلامیستی که میرفت تا گرایش تند سلفی را در خود نهادینه کند، در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۴ و ۱۹۶۵ شدیداً توسط دولت سرکوب شده بود.
در همان سال (۱۹۸۲)، ملک فهد پس از مرگ برادرش ملک خالد در عربستان سعودی بهقدرت رسید. او روابط کشورش را با ایالات متحده تقویت کرد و از آمریکا و بریتانیا تجهیزات نظامی خرید. این گرایش بیپرده بهسادگی نمیتوانست توسط گروههای اسلامگرای تندرو دنیای عرب، بهویژه عربستان سعودی پذیرفته شود.
[↑] افغانستان مقدم بر فلسطین
آنروزها جنگ افغانستان، بهانه خوبی بود تا اسلامگرایان تندرو به آن مشغول شوند؛ اسلامگرایان تندرو که پس از مناقشه اعراب و اسرائیل سر برآورده بودند و مشی تند در قبال دولتهای خود داشتند.
ماشین تبلیغاتی غرب از یکسو و پول عربستان سعودی از سوی دیگر، دست بهدست هم داد تا هزاران عرب تندرو از کشورهای عربی سازماندهی، و برای جنگ علیه «شوروی ملحد» به افغانستان گسیل شوند.
عبدالله یوسف عزام (۱۹۴۱- ۱۹۸۹) رهبر مذهبی بلندرتبه فلسطینی، شخصیت کلیدی سازماندهی جهادیهای عرب در افغانستان بود.
عبدالله عزام پس از اشغال افغانستان توسط شوروی، فتوایی صادر کرد و گفت: «دفاع از سرزمین مسلمانان، اولین فرض پس از ایمان است». عبدالله عزام در کتاب «دفاع از سرزمینهای مسلمانان» نوشت: «هر فرد از میان عربها که میتواند در فلسطین بجنگد، پس باید [جنگ را] در آنجا (افغانستان) آغاز کند. و اگر او ناتوان است، باید به [جهاد] افغانستان کمک کند.»
او همچنان گفت که هرچند جهاد در فلسطین بهخاطر دلایل عملی مهمتر است، با آنهم «باور ما این است که باید [جهاد] را در افغانستان پیش از فلسطین آغاز کنیم.»
عزام دفتری را در شهر پیشاور بهنام «مکتب الخدمت» پایه گذاشت تا اردوگاههای آموزشی مجاهدین را در مناطقی از افغانستان تامین و مدیریت کند و همچنان مرکزی شود برای سربازگیری از کشورهای دیگر بویژه کشورهای عربی.
تخمینزده میشود که عبدالله عزام بیش از ۲۰ هزار جهادی را از ۲۰ کشور جهان در جنگ علیه شوروی سابق در افغانستان، آموزش داده بود.
[↑] تبلیغات غربی، فتوای دینی
ماشین تبلیغاتی غرب در بسیج کردن جهادیهای عرب در دهه هشتاد، نقش کلیدی داشت. تبلیغات غرب بههمراه فتوای علمای دینی آن قدر قوی بودند که افغانستان کم کم بهتنها مکان مقدس و نمادین جهاد تبدیل شد.
سرزمینی که فقط جهاد در آنجا ممکن بود. این «نمادین» کردن جهاد در جغرافیای افغانستان برای سالهای سال ادامه یافت. آنچنان که هر مسلمانی که قصد برآوردن «فرض جهاد» داشت، بیدرنگ بهسوی افغانستان میشتافت.
اکنون نیز هرازگاهی که گروههای تندرو اسلامگرا دست به حمله یا تهدید در گوشه و کنار جهان میزنند، اولین خواست آنها «خروج نیروهای خارجی از افغانستان» است.
مارک زاگمن در کتاب «فهم شبکههای ترور» در مورد عملکرد تبلیغاتی غرب نوشته است: «جهادیها بهطور قابل توجهی در رسانههای آمریکا اساطیری شدند. آنها دید و بازدیدهایی از کلیساهای آمریکا داشتند؛ جایی که آنها بهخاطر باور روحانیشان در جنگ علیه مارکسیسم و بیخدایی ستایش میشدند.»
علاوه بر این، تبلیغات قدرتمند غربی سبب شده بود تا حضور در افغانستان یک عمل قهرمانانه پنداشته شود. عربهایی که به افغانستان میآمدند شدیداً از سوی دولت و مردم کشورشان قهرمان شناخته و ستوده میشدند.
حتی گفته میشود که با آغاز سخنانی پیرامون بیرون رفت نیروهای شوروی در سال ۱۹۸۶ موج جدیدی از عربها به افغانستان سرازیر شدند تا فشار بیشتری بر دولت کمونیستی کابل وارد کنند؛ اما در واقع هدف آنان کسب مشروعیت و اعتبار از جنگ افغانستان، برای خانه بود.
[↑] تغییر جغرافیای جهاد
اولین شکست مفهوم «افغانستان، سرزمین جهاد» در جنگ اول خلیج (۹۱-۱۹۹۰) رخ داد که در آن کشورهای مسلمان مانند عربستان سعودی، مصر، سوریه، مراکش، قطر عمان، امارات متحده عربی و حتا پاکستان در ائتلاف ضد عراق شرکت کرده بودند.
ائتلاف این کشورها علیه یک کشور مسلمان دیگر سبب واکنش شدید گروههای اسلامگرای دنیای عرب شد؛ و نگاهها یکباره از افغانستان بهعنوان سرزمین مقدس جهاد به کشورها و دولتهای خودی معطوف گردید.
بار دوم پس از حملات یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ بود؛ هنگامی که معادلات سیاسی جهان یکباره تغییر کرد. اینبار جهادیهایی که با مشروعیت وجه کسب شده از جنگ افغانستان در خانههایشان بهسر میبردند، مورد ظن شدید دولتها قرار گرفتند.
دولتهای عربی که همپیمان غرب خوانده میشدند، با تغییر جغرافیای جهاد، مفهوم «جهادیسم» را نیز تغییر دادند. «جهادیسم» که در افغانستان معنا مییافت، در کشورهای خودی به «تروریسم» تغییر مفهوم پیدا کرد. دیگر قهرمانان عرب که به خانه بازگشته بودند، از سوی دولت آن کشورها مورد استقبال نبودند؛ بلکه تروریستهایی بودند که نباید از خطوط قرمز عبور میکردند.
پس از این دو مرحله بود که گروههای مختلف جهادی در درون این کشورها شکل گرفت و مبارزه بر اساس تجربیات جنگهای چریکی افغانستان شروع شد.
گروههای کوچک و افراد مستقل که کمتر سازمانیافته بودند، در کشورهای عربی مانند، یمن و عراق سر برآوردند. گروههایی که هرچند نگاه فراوطنی و جهانی داشتند، اما عملکرد آنها در چارچوب خاک خودشان بود.
حتی مثلا گروه «تحریک طالبان پاکستان» یک نمونه از این تشکلها میتواند باشد. این گروه برای سرنگونی رژیم پاکستان و بسط شریعت اسلامی فعالیت میکند. در حالی که پیش از آن، دولت پاکستان همواره به آنان تلقین میکرد که سرزمین جهاد فقط و فقط افغانستان است.
اما الویه روا، کارشناس مشهور فرانسوی بر این باور است که «جهادیها پس از ۱۹۹۱ ضد غربی نشدند، بلکه آنها همواره اینگونه بودهاند». یعنی اسلامگرایان افراطی حتی پیش از گسیل به افغانستان، دشمن دولتهای غربگرای عربی بودند.
به بیان دیگر، این سخن الویه روا، گفته عبدالله عزام را نیز تقویت میکند که جهادیهای عرب با رژیم کشورهایشان که گرایش به غرب داشتند، موافق نبودند؛ اما از آنجایی که «جهاد در افغانستان» اولویت بود، به این کشور سرازیر شدند.
[↑] عربها پس از طالبان
عربهایی که پس از سقوط رژیم کمونیستی کابل بهخانه بازگشته بودند، دیگر نمیتوانستند با قاطعیت گذشته به افغانستان بنگرند.
در افغانستان دهه ۹۰ جنگ داخلی شدیدی بین گروههای مجاهدین در گرفته بود. همانهایی که عربها با بیشترشان همکاری مشترک داشتند. پس از سقوط کابل و ظهور طالبان، وضعیت بازهم تکرار شد. از یک سو اراده و تبلیغات گذشته غرب در مورد افغانستان وجود نداشت؛ از سوی دیگر، عربها بین دو راهی یا حتی چند راهی مجاهدین و طالبان افغانستان درمانده بودند.
در وضعیت سیاسی جدید افغانستان نیز، نگاه عربها به افغانستان گنگ و نامشخص است. عربها اراده مشخصی در قبال افغانستان ندارند. ظاهراً، آنها غالباً نتوانستهاند بین مجاهدینی که در دولت نوپای کابل هستند و گروه طالبان یکی را انتخاب کنند.
هرچند طالبان ادعا میکنند که جنگجویانی از کشورهای مسلمان آنها را یاری میکنند، اما بدون شک به پیمانه و سازمان یافتگی حمایت عربها (دولت و مردم جهان عرب) در دهه ۸۰ نمیتواند باشد.
طالبان و گروههای شورشی مرتبط با القاعده، اکنون از جنگجویان عرب، تنها بهعنوان وسیلهای برای سربازگیری و روحیه دادن به نیروهای داخلی استفاده میکنند؛ برخلاف دهه ۸۰ که حضور جنگجویان عرب با پول و اسلحه فراوان همراه بود.
[↑] بهار عرب؛ پایان برادرخواندگی؟
تاثیر تحولات عرب برای گروههای جهادی حداقل این است که آنها دیگر افغانستان را تنها «سرزمین جهاد» نمیپندارند؛ بلکه اولویت را در کشورهای خود میبینند.
این وضعیت سبب شد تا بسیاری از چریک های جهادی با تجربه، بهجنگهای خیابانی لیبی بپردازند. دیگر همان اندک افرادی که در مناطق سرحدی و افغانستان حضور داشتند، به کشورهایشان بازگشتند تا انقلاب را در آنجا به پیش برند.
خبرگزاری فرانس پرس، روز دوم ماه فبروری، بهنقل از یک مقام غربی نوشت: "بهنظر میرسد که سرچشمه کسانی که از خارج به جهاد در افغانستان و پاکستان بپیوندند، در حال خشکیدن است".
اما برای دولتهای عربی، افغانستان دیگر معنای خاصی ندارد. دیگر افغانستان حتی نمیتواند یک «شهربازی» برای کودکان شر و شوخ این دولتها باشد تا برای کاهش فشار داخلی آنان را به آنجا تبعید کنند.
عربستان که «پدرخوانده» گروههای جهادی و طالبان بود، حتی این روزها کمتر سعی میکند درگیر بحران افغانستان شود. شاید دولتمردان این کشور میدانند که بازی با این آتش چه خوب چه بد، میتواند تاوان سنگینی مثل ظهور بن لادنهای دیگر بر دوش آنان بگذارد.
اما قطر، کشوری که ریاست اتحادیه عرب را بر عهده دارد، این روزها بازیگر فعال اما کمتجربه سیاست جهانی است. بهنظر میرسد که این کشور کوچک حاشیه خلیج فارس، تلاش میکند تا با دیپلوماسی فعال، خلاء ناشی از ساختار کهنه قدرت کشورهای بزرگ عربی، مانند عربستان را در بازی جهانی پر کند. اما این که قطر تا چه اندازه میتواند در شکلدهی مدیریت جدید دنیای عرب نقش بازی کند، قابل پرسش است.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- عاصف حسینی، افغانستان و جغرافیای جهاد از سید جمال تا بهار عربی، سایت فارسی بی بی سی: ۱۹ فوريه ٢٠۱٢ - ٣٠ بهمن ۱٣۹٠
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سایت فارسی بی بی سی