نقد کتابمقدس
(زندگینامۀ عیسی مسیح)
فهرست مندرجات
[قبل] [بعد]
از نظر روحانیت کلیسا، تمام کتابمقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، کلام خدا تلقی میشود که شک در مطالب آن گناهی عظیم بهشمار میرود. تقدس این رسالات ایجاب میکند که اسقفهای مسیحی برای بررسی موضوعات مختلف به متون کتب بهصورت معتبرترین منبع مراجعه نمایند.
کولز (Cools)، استاد الهیات و یکی از نویسندگان جهان کتابمقدس و از خبرگان مورد اعتماد کلیسا در تأیید نظریۀ اسقفهای مختلف مینویسد:
- «این کتاب را حتی بهگونهای باید منحصراً کلام خدا دانست که بههیچوجه از بیان و قلم محرری که به او الهام شده است، اثری نباشد. این نویسندگان برای تحریر رسالات، در واقع، فقط بهصورت ابزار بیاراده خدمت کردهاند و خداوند عقل آنها را تا پایهای مورد استفاده قرار داده است که کلام او را درک کرده و بهروی کاغذ آورند. کتابمقدس در این حال، بهطور کامل و کلمه به کلمه، یعنی از آغاز تا مکاشفۀ یوحنا، در حقیقت چیزی دیگری نیست جز کلام الهامشده از جانب خدا و در آن اثری از سخن و تفکر بشری نمیتوان یافت.»[۱]
البته باید توجه داشت که چنین اظهارنظرهایی از جانب مسیحیان عامی اعلام نمیشود، بلکه توسط اساتید و دانشمندان خبرۀ کلیسا در قرن بیستم و پس از پیشرفتهای علمی بزرگ و با وجود اثبات تضادها، خلافگوییها و نارساییهای بیشمار رسالات کتابمقدس اظهار شده است[٢].
برای بررسی رسالات عهدجدید، لازم است به زندگینامۀ عیسی مسیح و چگونگی پیدایش دین مسیحیت نظری افکنده شود تا مشخص گردد که نه بین کتابمقدس و خدا ارتباطی وجود دارد، و نه طبق آنچه قرآن ادعا میکند، به عیسی تحریر و یا تقریر هیچگونه رساله و کتابی نسبت داده میشود. بنابراین، نه عیسی را میتوان در شمار پیامبران صاحب کتاب نام برد و نه عهدجدید را میتوان کلام خدا نامید.
با وجود این باید دید که عیسی مسیح بر اساس کتابمقدس کیست؟ شرح حال عیسی و فعالیتهای او در اناجیل چهارگانه مطرح شده است. این چهار انجیل که توسط روحانیت کلیسا، در شرح حوادث کوتاه و قصهگونهای که به دوران بسیار محدودی از زندگی عیسی نسبت داده میشود، تنظیم گردیدهاند و امروز در شمار رسالات مقدس کانن[٣] کلیسای مسیحیت پذیرفته شدهاند، از آغاز مشخص نبوده و پس از مشاجرات فراوان از بین آثار متعدی انتخاب گردیدهاند. حتی اعتبار روایات آنها نیز در یک زمان تثبیت نشده است، بلکه در طی قرون بهتدریج مورد توافق قرار گرفته است. هر چند هردر (Joh Gottfr Herder)، متفکر آلمانی قرن هیجدهم از اولین اندیشمندانی بود که در سال ۱٢۹٨ میلادی، سه انجیل متی و مرقس و لوقا را همدید خواند و از انجیل یوحنا جدا کرد[۴]، اما گزینش چهار کتاب بهجای یک رسالۀ واحد نشان اختلاف و تضادی است که در مطالب آنها وجود دارد. در اینجا ما به این اختلافات و تضادها میپردازیم.
[↑] تولد عیسی
از میان انجیلهای چهارگانه، تنها متی و لوقا به چگونگی تولد و دوران كودكی عيسی میپردازند. البته هر كدام به اتفاقات متفاوتی اشاره میكنند[۵]. انجیل متی، که هدف آن اثبات این مطلب است که عیسای ناصری همان «مسیحای موعود»، یعنی پادشاه و نجاتدهنده قوم یهود است که در کتب عهد عتیق وعدهی آمدنش داده شده است[٦]، در آن، تولد عیسی بدون مقدمه چنین بیان میشود:
- «مریم مادر عیسی که بهعقد یوسف درآمده بود، قبل از آنکه بهخانه شوهر برود بهوسیله روحالقدس آبستن شد. یوسف که مردی نیکوکاری بود و نمیخواست مریم را در پیش مردم رسوا کند تصمیم گرفت مخفیانه از او جدا شود. یوسف هنوز در این فکر بود که فرشته خداوند در خواب به او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف پسر داود، از بردن مریم بهخانه خود نترس. زیرا آنچه در رحم او است از روحالقدس است. او پسری بهدنیا خواهد آورد و تو او را عیسی خواهی نامید، زیرا او قوم خود را از گناهانشان رهایی خواهد داد.»
این همه واقع شد تا آنچه خداوند بهوسیله نبی اعلام فرموده بود به انجام رسد: «باکرهای آبستن شده پسری خواهد زائید که عمانوئیل - یعنی خدا با ما - خوانده خواهد شد.»[٧]
یوسف از خواب بیدار شد و طبق دستور فرشته خداوند عمل نمود و مریم را بهخانه خود آورد. اما تا زمانیکه مریم پسر خود را بهدنیا نیاورد، با او همبستر نشد و کودک را عیسی نام نهاد.»[٨]
متی در باب ٢ میافزاید:
- «عیسی در ایام زمامداری هیرودیس پادشاه، در بیتلحم یهودیه، تولد یافت. پس از تولد او مجوسیانی از مشرقزمین به اورشلیم آمده، پرسیدند: «پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمدهایم.»
وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید بسیار مضطرب شد و تمام مردم اورشلیم نیز در اضطراب فرو رفتند. او جلسهای با شرکت سران کاهنان و ملایان قوم یهود تشکیل داد و در باره محل تولد مسیح موعود از ایشان پرسید. آنها جواب دادند: «در بیتلحم یهودیه، زیرا در کتاب نبی چنین آمده است: ای بیتلحم، در سرزمین یهودیه، تو بههیچوجه از سایر فرمانروایان یهودا کمتر نیستی زیرا از تو پیشوایی ظهور خواهد کرد که قوم من اسرائیل را رهبری خواهد نمود.»
آنگاه هیرودیس از مجوسیان خواست بهطور محرمانه با او ملاقات کنند و به این ترتیب از وقت دقیق ظهور ستاره آگاه شد و بعد از آن، آنها را به بیتلحم فرستاده گفت: «بروید و با دقت بهدنبال آن کودک بگردید و همینکه او را یافتید به من خبر دهید تا من هم بیآیم و او را پرستش نمایم.»
آنان بنا بهفرمان پادشاه حرکت کردند و ستارهای که طلوعش را دیده بودند پیشاپیش آنان میرفت تا در بالای مکانی که کودک در آن بود توقف کرد. وقتی ستاره را دیدند بینهایت خوشحال شدند. پس به آن خانه وارد شدند و کودک را با مادرش مریم دیده و بر وی درافتاده او را پرستش کردند. آنگاه صندوقهای خود را باز کردند و هدایایی شامل طلا و کندر و مر به او تقدیم نمودند. چون در عالم خواب به آنان اخطار شد که بهنزد هیرودیس باز نگردند از راهی دیگر به وطن خود برگشتند.
پس از رفتن آنان فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده گفت :«برخیز، کودک و مادرش را بردار و بهمصر فرار کن و تا وقتی که به تو میگویم در آنجا بمان زیرا هیرودیس میخواهد کودک را پیدا کند و به قتل برساند.»
پس یوسف برخاست و مادر و طفل را برداشته در همان شب عازم مصر شد و تا وقت مرگ هیرویس در آنجا ماند و به این وسیله، سخنی که خداوند بهزبان نبی فرموده بود تحقق یافت که: «پسر خود را از مصر فرا خواندم.»
وقتی هیرودیس متوجه شد که مجوسیان او را فریب دادهاند؛ بسیار غضبناک شد و فرمان قتل عام پسران دو ساله و کمتر را در بیتلحم و تمام حومه آن طبق تاریخی که از مجوسیان جویا شده بود صادر کرد. به این ترتیب کلماتی که بهوسیله ارمیأ نبی بیان شده بود به حقیقت پیوست: «صدایی در رامه بهگوش رسید. صدای گریه و ماتم عظیم. راحیل برای فرزندان خود گریه میکرد و تسلی نمیپذیرفت زیرا آنان از بین رفتهاند.»
پس از در گذشت هیرودیس، فرشته خداوند در مصر در عالم خواب بهیوسف ظاهر شده به او گفت: «برخیز و کودک و مادرش را بردار و به سرزمین اسرائیل رونه شو، زیرا آن کسانی که قصد جان کودک را داشتند درگذشتهاند.» پس او برخاسته کودک و مادرش را برداشت و به سرزمین اسرائیل برگشت. ولی وقتی شنید که آرکلائوس بهجای پدر خود هیرودیس در یهودیه بهفرمانروایی رسیده است، ترسید که به آنجا برود و چون در خواب به او وحی رسید به سرزمین جلیل رفت. و در آنجا در شهری بهنام ناصره ساکن شد. بدینطریق پیشگویی انبیأ که گفته بودند: «او ناصری خوانده خواهد شد» تحقق یافت.»[۹]
در میان نوشتههای کتب عهد جدید، انجیل لوقا تنها انجیلی است که وقایع زندگی عیسی مسیح را به کمال، از تولد تا صعودش به آسمان بازگو میکند. به گفتۀ خود او، حکایت امور را «آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند»، بهاو سپردهاند.[۱٠] با این توصیف، از دوران کودکی و نوجوانی عیسی فقط در انجیل لوقا، چند جملهی بیان شده[۱۱]. و نیز، در این انجیل، از چگونگی تولد او چنین سخن رفته است[۱٢].
- « در ششمين ماه بارداری اليزابت، خدا فرشته خود جبرائيل را بهناصره، يكی از شهرهای استان جليل فرستاد، تا وحی او را به دختری بهنام مريم برساند. مريم نامزدی داشت بهنام يوسف، از نسل داود پادشاه.
جبرائيل به مريم ظاهر شد و گفت: «سلام بر تو ای دختری كه مورد لطف پروردگار قرار گرفتهای! خداوند با توست!»
مريم سخت پريشان و متحير شد، چون نمیتوانست بفهمد منظور فرشته از اين سخنان چيست. فرشته به او گفت: «ای مريم، نترس! زيرا خدا بر تو نظر لطف انداخته است! تو بزودی باردار شده، پسری بهدنيا خواهی آورد و نامش را عيسی خواهی نهاد. او مردی بزرگ خواهد بود و پسر خدا ناميده خواهد شد و خداوند تخت سلطنت جدش داود را به او واگذار خواهد كرد تا برای هميشه بر قوم اسرائيل سلطنت كند. سلطنت او هرگز پايان نخواهد يافت!»
مريم از فرشته پرسيد: «اما چگونه چنين چيزی امكان دارد؟ دست هيچ مردی هرگز به من نرسيده است!»
فرشته جواب داد: «روحالقدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سايه خواهد افكند. از اين رو آن نوزاد مقدس بوده، فرزند خدا خوانده خواهد شد. بدان كه خويشاوند تو اليزابت نيز شش ماه پيش در سن پيری باردار شده و بهزودی پسری بهدنيا خواهد آورد؛ بلی، همان كسی كه همه او را نازا میخواندند. زيرا برای خدا هيچ كاری محال نيست!»
مريم گفت: «من خدمتگزار خداوند هستم و هر چه او بخواهد، با كمال ميل انجام میدهم. از خدا میخواهم كه هر چه گفتی، همان بشود.» آنگاه فرشته ناپديد شد.
پس از چند روز، مريم تدارك سفر ديد و شتابان نزد اليزابت رفت، كه با همسرش زكريا، در يكی از شهرهای واقع در منطقه كوهستان يهوديه زندگی میكرد. مريم وارد خانه شد و سلام كرد. بهمحض اينكه صدای سلام مريم بهگوش اليزابت رسيد، بچه در رحم او به حركت درآمد. اليزابت از روحالقدس پر شد و با صدای بلند به مريم گفت: «خدا تو را بيش از همه زنان ديگر مورد لطف خود قرار داده است! فرزندت نيز سرچشمه بركات برای انسانها خواهد بود. چه افتخار بزرگی است برای من، كه مادر خداوندم به ديدنم بيايد! وقتی وارد شدی و بهمن سلام كردی، بهمحض اينكه صدايت را شنيدم، بچه از شادی در رَحِمِ من بهحركت درآمد! خوشابهحال تو، زيرا ايمان آوردی كه هر چه خدا بهتو گفته است، به انجام خواهد رسيد!»
مريم گفت: «خداوند را با تمام وجود ستايش میكنم، و روح من، بهسبب نجات دهندهام خدا، شاد و مسرور میگردد! چون او منِ ناچيز را مورد عنايت قرار داده است. از اين پس، همۀ نسلها مرا خوشبخت خواهند خواند، زيرا خدای قادر و قدوس در حق من كارهای بس بزرگ كرده است.
«لطف و رحمت او، نسل اندر نسل شامل حال آنانی میشود كه از او میترسند. او دست خود را با قدرت دراز كرده و متكبران را همراه نقشههایشان پراكنده ساخته است. سلاطين را از تخت بزير كشيده و فروتنان را سربلند كرده است. گرسنگان را با نعمتهای خود سير كرده، اما ثروتمندان را تهی دست روانه نموده است. او رحمت خود را كه به اجداد ما وعده داده بود، بهياد آورده و بهياری قوم خود، اسرائيل، آمده است. بلی، او وعده ابدی خود را كه به ابراهيم و فرزندان او داده بود، بهياد آورده است.»
مريم حدود سه ماه نزد اليزابت ماند. سپس بهخانه خود بازگشت.»[۱٣]
لوقا در باب دوم انجیل خود میافزاید:
- « در آن زمـان، اوگوستوس، امپـراطور روم، فرمان داد تا مردم را در تمام سرزمينهای تحت سُلطه امپراطوری سرشماری كنند. اين سرشماری زمانی صورت گرفت كه كرينيوس، از جانب امپراطور، فرماندار سوريه بود.
برای شركت در سرشماری، هر شخص میبايست بهشهر آبا و اجدادی خود میرفت. از اينرو، يوسف نيز از شهر ناصره در استان جليل، به زادگاه داود پادشاه يعنی بيتلحم در استان يهوديه رفت زيرا او از نسل داود پادشاه بود. مريم نيز كه در عقد يوسف بود و آخرين روزهای بارداری خود را میگذراند، همراه او رفت تا ثبت نام كند.
هنگامی كه در بيت لحم بودند، وقت وضع حمل مريم فرا رسيد، و نخستين فرزند خود را كه پسر بود، بهدنيا آورد و او را در قنداقی پيچيد و در آخوری خوابانيد، زيرا در مسافرخانه آنجا برای ايشان جا نبود.
در دشتهای اطراف آن شهر، چوپانانی بودند كه شبانگاه از گلههای خود مراقبت میكردند. آن شب، ناگهان فرشتهای در ميان ايشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابيد و ترس همه را فرا گرفت. اما فرشته به ايشان اطمينان خاطر داد و گفت: «نترسيد! من حامل مژدهای برای شما هستم، مژدهای مسرتبخش برای همه مردم! و آن اين است كه همين امروز مسيح، خداوند و نجاتدهنده شما، در شهر داود چشم بهجهان گشود. علامت درستی سخن من اين است كه نوزادی را خواهيد ديد كه در قنداق پيچيده و در آخور خوابانيدهاند.»
ناگهان گروه بيشماری از فرشتگان آسمانی به آن فرشته پيوستند. آنان در ستايش خدا، میسرایيدند و میگفتند: «خدا را در آسمانها جلال باد و بر زمين، در ميان مردمی كه خدا را خشنود میسازند، آرامش و صفا برقرار باد!»
چون فرشتگان به آسمان بازگشتند، چوپانان به يكديگر گفتند: «بياييد به بيت لحم برويم و اين واقعه عجيب را كه خداوند خبرش را به ما داده است، بهچشم ببينيم.»
پس با شتاب بهبيتلحم رفتند و مريم و يوسف را پيدا كردند. آنگاه نوزاد را ديدند كه در آخوری خوابيده است. چوپانان بیدرنگ ماجرا را بهگوش همه رساندند و سخنانی را كه فرشته درباره نوزاد گفته بود، بازگو كردند. هر كه گفتههای آنان را میشنيد، حيرتزده میشد. اما مريم، تمام اين رويدادها را در دل خود نگاه میداشت و اغلب درباره آنها بهفكر فرو میرفت.
پس چوپانان به صحرا نزد گلههای خود بازگشتند و خدا را سپاس میگفتند بسبب آنچه مطابق گفته فرشتگان ديده و شنيده بودند.
در روز هشتم تولد نوزاد، در مراسم ختنه او، نامش را عيسی گذاشتند، يعنی همان نامی كه فرشته پيش از باردار شدن مريم، برای او تعيين كرده بود.
روزی كه قرار بود والدين عيسی به اورشليم، بهخانه خدا بروند و مطابق شريعت موسی، مراسم طهارت خود را بهجا آورند، عيسی را نيز به آنجا بردند تا به خداوند وقف كنند؛ زيرا در شريعت آمده بود كه پسر ارشد هر خانواده بايد وقف خداوند گردد. پس والدين عيسی برای طهارت خود، قربانی لازم را تقديم كردند، كه مطابق شريعت میبايست دو قمری يا دو جوجه كبوتر باشد.
در آن زمان مردی در اورشليم زندگی میكرد، بهنام شمعون، او شخصی صالح، خداترس و پر از روحالقدس بود، و ظهور مسيح را انتظار میكشيد. روحالقدس نيز بر او آشكار ساخته بود كه تا مسيح موعود را نبيند، چشم از جهان فرو نخواهد بست. آن روز، روحالقدس او را هدايت كرد كه به خانه خدا برود؛ و هنگامی كه يوسف و مريم، عيسای كوچك را آوردند تا مطابق شريعت، به خدا وقف كنند، شمعون، او را در آغوش كشيد و خدا را ستايش كرد و گفت: «خداوندا، اكنون ديگر میتوانم با خيالی آسوده چشم از جهان فرو بندم، زيرا طبق وعدهات، او را ديدم! بلی، نجاتدهندهای را كه بهجهان بخشيدی، با چشمان خود ديدم! او همچون نوری بر قومها خواهد تابيد و ذهنشان را منوّر خواهدساخت و مايه سربلندی قوم تو، بنیاسرائيل، خواهد شد!»
يوسف و مريم مات و مبهوت ايستاده بودند و از آنچه درباره عيسی گفته میشد، به شگفت آمده بودند. اما شمعون برای ايشان دعای خير كرد. سپس به مريم گفت : «اندوه، همچون شمشيری قلب تو را خواهد شكافت، زيرا بسياری از قوم اسرائيل اين كودك را نخواهند پذيرفت و با اين كار، باعث هلاكت خود خواهند شد. اما او موجب شادی و بركت بسياری ديگر خواهد گرديد؛ و افكار پنهانی عده زيادی فاش خواهد شد!»
در خانه خدا زنی بود بسيار سالخورده بهنام آنا، دختر فنوئيل از قبيله اشير كه همواره صدای خدا را میشنيد. او پس از هفت سال شوهرداری، هشتاد و چهار سال بيوه مانده بود. آنّا هرگز خانه خدا را ترك نمیكرد، بلكه شب و روز به دعا میپرداخت و اغلب نيز روزه دار بود.
هنگامی كه شمعون با يوسف و مريم سخن میگفت، آنّا نيز وارد شده، خدا را شكر نمود و بهتمام كسانی كه در اورشليم چشم بهراه ظهور نجات دهنده بودند، خبر داد كه مسيح موعود تولد يافته است.
يوسف و مريم، پس از اجرای مراسم دينی، بهشهر خود ناصره در استان جليل، بازگشتند. در آنجا، عيسی رشد كرد و بزرگ شد. او سرشار از حكمت بود و فيض خدا بر او قرار داشت.»[۱۴]
بدین ترتیب، تنها متی و لوقا بهذكر واقعۀ تولد عيسی پرداختهاند اما هر يك از اين دو نفر، به وقایع متفاوتی اشاره میكنند: در انجیل متی، خبر تولد عيسی به يوسف رسیده است[۱۵]، در حالی که در انجیل لوقا، این خبر به مریم داده میشود[۱٦].
همچنین، در متی، عیسی در ایام زمامداری هیرودیس پادشاه، در بیتلحم یهودیه، تولد یافت. پس از تولد او مجوسیانی از مشرقزمین به اورشلیم آمده، پرسیدند: «پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمدهایم.»[۱٧] در حالی که در انجیل لوقا مژده تولد عیسی به شبانان داده میشود[۱٨].
گذشــته از ایـن، در انجـیـل متـی، حـوادثـی چـون: فـرار به مصـر[۱۹]، كشــتار کـودکان[٢٠]، بازگشت از مصر به ناصره[٢۱] و ... مطرح است؛ در حالی که انجیل لوقا وقایع همچون: خبر تولد يحيی به زكريا[٢٢]، دیدار مريم و اليصابات[٢٣]، تولد یحیی[٢۴]، نامگذاری عیسی و وقف او به خداوند[٢۵] را بیان میکند.
[↑] تولد از باكره
داستان تولد عيسی از مریم باکره، بهنظر میرسد که از همان ابتدا بهعنوان يكی از اصول پذيرفته شدهی کلیسا بوده است. آنچه بايد به آن توجه داشت، اين است كه اگر مسیحیان الوهيت عيسی و رستاخيز او از مردگان را باور دارند، دلیلی ندارند که معجزۀ تولد او از يك باكره را رد کنند. بهویژه اگر آنها این مطلب را رد نمایند، بهنحوی عيسی را فرزند نامشروع تلقی خواهند كرد، و با این نظر، مرتكب كفر بزرگی خواهند شد. اما واقعیت این است که دانشمندان دنيای امروزی اين مسأله را مورد انتقاد و ايراد قرار میدهد.
این مسئله بکارت مریم و تولد عیسی از روحالقدس که از اصول معتقدات مسیحیان است و در انجیلهای متی و لوقا مطرح شده و در قرآن نیز بر آن تأکید نهاده شده است، ظاهراً از یک جمله کتاب اشعیای در عهد عتیق ریشه گرفته است که: «باکرهای خواهد زایید و نام فرزندش عمانوئیل خواهد بود که معنی آن خدا با ما است.»[٢٦] اما بهگفتۀ دکتر شجاعالدین شفا، بررسیهای زبانشناسی روشن کرده است که این واژه «باکره» ترجمه یونانی غلطی از اصل عبری «آلماخ» است که معنای واقعی آن دختر زیبایی است که خود را وقف معبد کرده است و اختصاصاً معنای باکره ندارد. بر این مبنا، تمام اسطورۀ باکرهگی مریم در انجیل و بهویژه در قرآن و بازتاب فراوان آن در جهان مسیحیت تنها از یک اشتباه لغوی نویسندۀ انجیل متی سرچشمه گرفته است.[٢٧]
افزون بر این، ایراد این داستان، در این است که چگونه ممکن است زنی بدون همخوابگی با مردی باردار شود؟
از نظر علمی، تُخمَک زن (اووم)، یاختهای است که پس از ترکیب با اسپرم مرد، هستهٔ اولیهٔ جنین را تشکیل میدهد. در واقع ساز کاری باروری چنین است که به محض ورود یک اسپرم به تخمک، تخمک بارور شده و زن آبستن میشود.
با این حال، هشت ساعت پس از لقاح، دو هستۀ تخمک و اسپرم بههم میپیوندند و ۱٢ ساعت پس از لقاح، غشای این دو هسته پاره میشود و ٢٣ کروموزم درون هر کدام باهم مخلوط میشوند و یک سلول ۴٦ کروموزمی ایجاد میشود که به آن تخم یا زیگوت میگویند و حاوی کل مادۀ ژنتیکی انسان است. تقسیمات بعدی این سلول است که رویان انسانی را ایجاد میکند که در رحم کاشته میشود.
گذشته از این، جالب اینجاست که فرآیند تعیین جنسیت نوزاد در همان لحظه اولیه برخورد اسپرم با تخمک مشخص میشود. زنان تنها دارای کروموزم X و مردان دارای دو نوع کروموزم X و Y هستند. اگر در لحظه باروری کروموزم X مرد، با کروموزم X زن ترکیب شود فرزند آنها دختر و اگر کروموزم Y مرد با کروموزم X زن ترکیب شود فرزند آنها پسر خواهد شد.
با این توصیف، بهفرض محال، اگر مریم با روحالقدس آبستن شده باشد، چون روحالقدس ویژگیهای بشری ندارد، مریم باید تنها بهوسیله کروموزوم X خود صاحب فرزند شده باشد؛ در نتیجه عیسی مسیح که تنها دارای کروموزم X هست، باید دختر میبود نه پسر.
به هر حال، نکته مهم این است که داستان تولد عیسی از مریم باکره، اقتباس آشکاری است از اديان پیش از آیین مسيحيت (هندوئیسم و میترائیسم). در اسطورههای میترایی و هندی، میترا و کریشنا هر دو همانند عیسی در یک غار از مادری باکره بهدنیا میآیند. دکتر شجاعالدین شفا در این مورد مینویسد:
- «این اسطورۀ تولد یک انسان استثنایی از مادری باکره اقتباس از اسطورههایی است که پیش از آن در همه تمدنهای باستانی مصر و بینالنهرین و ایران و هند وجود داشتهاند. در معتقدات اساطیری مصر، ملکهای باکره از خدای خورشید باردار شده بود. در اسطورههای فنیقی آتیس از مادر باکرهای بهنام نانا متولد شده بود. در آیین میترا تقریباً در تمام جهات الگوی مسیحیت قرار گرفته است. میترا (مهر) از آناهیتا، مادری باکره بهدنیا آمده بود. سرود مقدس میترایی که در طول چهار قرن رواج آیین میترا در امپراتوری رُم در مراسم مذهبی میترایی خوانده میشد، بر این تکیه داشت که: «امروز نجاتبخشی برای شما از مادر باکرهای زاییده شده است»، و این جملهی است که عیناً مورد اقتباس انجیل لوقا قرار گرفته است: «امروز نجاتبخشی برای شما زاییده شده است»
اسطورۀ تولد عیسی در یک طویله نیز از افسانهای کهن، بخصوص از معتقدات میترایی سرچشمه گرفته است که براساس آنها میترا در غاری متولد شده بود، همچنانکه در معتقدات اساطیری یونانی هرمس، خدی شبانان، در طویلهای میان خری و گاوی تولد یافته بود.
در انجیل لوقا صحنۀ جالبی در ارتباط با تولد عیسی نقل شده است که به موجب آن پیرمرد پارسایی بهتمام شمعون که از روحالقدس بهدو الهام رسیده بود که تا مسیح موعود خداوند را نبیند نخواهد مرد، عیسی نوزاد را که والدینش به معبد بزرگ آوردهاند در آغوش میگیرد و به حاضران میکوید که این کودک نوری است که جهان را روشن خواهد کرد.[٢٨] این صحنه رونوشت داستانی است که در بارۀ تولد بودا نقل شده است.»[٢۹]
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- آشتیانی، مهندس جلالالدین، تحقیقی در دین مسیح، ص ۱۵
[٢]- همانجا، ص ۱٦
[٣]- کانن (Kanon)، در زبان یونانی بهمعنای میزان و مقیاس است.
[۴]- آشتیانی، مهندس جلالالدین، پیشین، ص ۱٨
[۵]- هنری هَلی، راهنمای کتاب مقدس، ص ۴٣۱
[٦]- «معرفی انجیل متی»، انجیل عیسی مسیح (ترجمۀ هزارۀ نو)، ص ۹
[٧]- این مطلب از کتاب اشعیا، باب ٧، آیۀ ۱۴ گرفته شده است.
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]- متی، باب ۱: آیههای ۱٨-٢۵
[۱٦]- لوقا، باب ۱: آیههای ٢٦-٣٨
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□