دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

رواداری، دین و حق

از: داود خدابخش

رواداری، دین و حق

(بخش‌های اول و دوم)

فهرست مندرجات

[قبل][بعد]


کارل هاینتس لادور و اینو آوگسبرگ در کتابی با عنوان «رواداری، دین و حق» به تشریح وضعیت دین در جامعه‌ی مدرن و تحلیل دقیق موردهای حکم‌های حقوقی پیرامون مناسبات چندسویه، پیچیده و پرتنش میان حکومت، جامعه و دین پرداخته‌اند.


[] رواداری، دین و حق

آنچه امروز زیر عنوان «بازگشت ادیان» مطرح است، مسئله‌ی رواداری و تساهل در روابط میان‌انسانی را بار دیگر زنده می‌کند. در پی به نقش تاریخی اندیشه‌ی رواداری و تحمل دگراندیشان و خودمختاری دین و فرد در پیشرفت جامعه‌ی امروزین می‌پردازیم. این نگاه گذرا به پیشینه‌ی مفهوم رواداری می‌تواند خواننده را به تأمل پیرامون روندی مشابه در اسلام برانگیزد. این به اصطلاح «بازگشت ادیان» باعث شده که نزد نظریه‌پردازان و حقوقدانان موضوع‌هایی چون نگرش دین‌ها به امر رواداری و حق در جامعه‌ی امروزین اهمیتی روزافزون ‌یابد.

آویختن صلیب در کلاس‌های مدارس آلمان، مناقشه بر سر حجاب اسلامی و کاریکاتورهایی با مضمون مذهبی ازجمله سه مورد کانونی هستند که طی سال‌های اخیر نماد هماوردی‌های دینی در آلمان بوده‌اند. افکار عمومی در این مدت به‌ویژه شاهد برخوردهایی درباره‌ی تعیین جایگاه دین در جامعه بوده است. به‌نظر می‌آید، مدل یک جامعه‌ی دمکراتیک که می‌خواهد دین را در وهله‌ی نخست به سطح یک امر شخصی فروبکاهد، به مرزهایی برخورده است. به‌ویژه اسلام و نیز مذهب‌های مسیحی بر مراعات معیارها و ارزش‌های رفتاری دینی در گستره‌های اجتماعی چون حق و سیاست پای می‌فشارند. در این رابطه چارچوب‌های حقوقی در آلمان چندان در غلبه بر معضلات برخاسته از این برخوردها پیش‌بین و آماده نبوده‌اند. اتکاها بیشتر بر انگاشت (concept) رواداری است که خود دستخوش ضعف‌های تاریخی و نظری می‌باشد. این انگاشت مبتنی بر اصل عمومی و پیشفرض‌ بی‌طرفی نظام حکومتی است. اما همین بی‌طرفی است که تشخیص تمایزگذاری‌های دقیق‌تر را از نظر دور می‌دارد و از قیاس‌های موردی پا فراتر نمی‌‌نهد.

بدین‌سان معضلات عام و ساختاری، به‌ویژه در ارتباط با نقش اسلام در جامعه‌ی مدرن، از نظر می‌افتد. در این زمینه «کارل هاینتس لادور» (Karl-Heinz Ladeur) و «اینو آوگسبرگ» (Ino Augsberg) در کتابی با عنوان «رواداری، دین و حق» به تشریح وضعیت دین در جامعه‌ی مدرن و تحلیل دقیق موردهای حکم‌های حقوقی پیرامون مناسبات چندسویه، پیچیده و پرتنش میان حکومت، جامعه و دین می‌پردازند؛ که اگرچه این حکم‌ها راه‌حل‌های همیشگی نیستند، ولی آن‌ها را می‌توان به‌معنای شکلی پویا از یک همزیستی تحمل‌پذیر در نظر گرفت.

در پی نگاهی گذرا می‌افکنیم به تاریخچه‌ی شکل‌گیری اندیشه‌ی رواداری در مسیحیت، با تکیه بر تاریخ آلمان ِ عصر جدید.


[] بنیان‌های تاریخی و نظری رواداری

فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا بر این باور بود که ایده‌ی رواداری بنیان مسیحی دارد و به‌نام ایمان مسیحی مُهر و نشان خورده و رواج یافته است. حتا مخالفان روشنگر آن جانب کلیسا را داشتند. روشنگر فرانسوی ولتر نیز می‌گفت، در میان تمامی دین‌ها، این مسیحی‌ها بودند که هم بزرگ‌ترین مانع‌ها را بر سر راه رواداری گذاردند و هم به رواج‌دهندگان پرشهرت آن بدل شدند.

ولی این بدان معنا نیست که نمی‌توان آمادگی و توانش یک رفتار روادار را نزد دیگر دین‌ها یافت، ولی این امر حکایت‌گر آن است که مفهوم رواداری، چنان‌که امروز در فرهنگ اروپایی کاربستی روزمره دارد، ثمره‌ی فرآیند چند سد ساله‌‌ای است که نفوذ مسیحیت در آن نقشی مؤثر داشته و به‌همین علت نیز سرشار از کشاکش‌ها، انشقاق‌ها و چندپارگی‌های درون‌دینی بوده است.

هرچند که به‌حق می‌توان اشاره داشت که «صلح رُمی» (pax romana) با تأثیرپذیری از فلسفه‌ی رواقی و نوافلاطونی نوعی از انگاشت رواداری را دنبال می‌کرد، ولی تنوعی که حقوق رُمی تضمین می‌‌نمود، مشروط بود به برسمیت شناختن بالاترین مراجع قدرت، به‌ویژه جایگاه امپراتور رُمی. در نظام سیاسی امپراتوری رُم که آزادی محدودی را تضمین می‌کرد، رواداری امری نسبی بود. این رواداری را در وهله‌ی نخست باید به‌معنای رویکردی مسامحه‌آمیز و تعامل با مردمان سرزمین‌های زیر سیطره‌ی امپراتوری رُمی فهمید. واحدهای فرهنگی و دینی این اقوام تا مرزی تحمل می‌شدند که سر به‌شورش علیه قدرت و سرکردگی رُمی برندارند. در واقع این رواداری ابزاری بود برای تضمین صلح در سرزمین‌های زیر استیلای امپراتوری رُم. («نظام ملت» در امپراتوری عثمانی نیز از همین اصل پیروی می‌کرد).

مسیحیت نوپایی که زیر نظر مظنون فرمانروایان رُمی به‌سرعت در حال گسترش بود، آن‌هنگام که دیگر نمی‌خواست به فرمانروایی قیصر رُم گردن گذارد، زیر فشار و پیگرد دولت رُمی قرار گرفت. هرچند رهروان دین به این سخن پولس قدیس اتکا می‌جستند که «هرکس بنده‌ی فرمانروایی است که بر او حکم می‌راند» (Röm. 13,1)، ولی در عین پذیرش فرمانروایی زمینی قیصر، از ستایش وی به‌عنوان نماینده‌ی خدا امتناع می‌ورزیدند. در یک چنین شرایط پیگرد و فشار بود که این جماعت دینی نوپا انگاشت رواداری را طرح کرد و آن را در برابر سنت یونانی‌¬‌‌‌رُمی نهاد که مبتنی بر یگانگی «دین‌‌ - ‌‌دولت‌شهر» بود. افرادی چون ترتولیان (Tertollian)، لاکتانس (Laktanz) و آگوستین به‌منظور حفظ موجودیت جماعت مسیحی در چارچوب مرزهای دولت رُمی، دست به‌توجیهات روادارانه زدند. به‌ویژه ترتولیان بر اهمیت انتخاب آزادانه‌ی وجدان دینی تأکید می‌‌ورزید. وی اعتقاد داشت که ایمان دینی را نمی‌توان به کسی تحمیل کرد. ولی دیری نپایید که این انگاشت اولیه‌ی رواداری دینی به‌گور رفت. مسیحیت در فرآیند تثبیت و گسترش خود نخست خواستار جایگاه برابر خود با دیگر دین‌ها شد، سپس ایمان خود را یک امتیاز قلمداد کرد و در پی آن با اعلام مسیحیت به‌عنوان یگانه دین حکومتی، بر اساس حکم دینی مورخ ۲۸ فوریه‌ی ۳۸۰ میلادی، راه را برای پیگرد دگراندیشان گشود.

علمای مسیحی به‌ویژه در تفسیری که از قیاس شام آخر (انجیل لوقا، ۱۴: ۱۵ تا ۲۴) و عبارت «compelle intrare» (به‌اجبار آن‌ها را به‌دین خود درآور) که در آن یافت می‌شد، از نگاه هرمنوتیک، تکیه‌گاه‌های فریبنده‌ای برای تحمیل معیارهای خود یافتند. فراخوان دیگر پولس که می‌گفت: «اشرار را از میان خود بردارید!»، زمینه‌ها‌ی دیگری را برای تعیین مرزهای همبسته شدن خودی‌ها و طرد و حذف غیرخودی‌ها فراهم آورد. در سال‌های پس از آن بود که مرتدان و دگراندیشان در معرض پیگرد و جزای مرگ قرار گرفتند و در مورد غیرمسیحی‌ها، به‌ویژه در مورد یهودیان و مسلمانان تساهل بسیار محدودی اعمال شد. توماس آکویناس تحمل آیین یهودی را با این استدلال توجیه می‌کرد که آیین و رسوم یهودیان نشان از حقیقت انجیل دارد. وی آیین پیروان دیگر دین‌ها، به‌ویژه آیین مسلمانان را، برای جلوگیری از بروز فلاکتی بزرگتر، به‌صورت بسیار محدود قابل تحمل می‌دانست.

فرارویی مسیحیت به‌دین حکومتی و برداشتن مرزهای میان دولت و کلیسا توأم بود با به‌حاشیه راندن هر چه بیشتر فکر روادارای. با این حال فکر بدوی رواداری‌ در مسیحیت، حتا در سده‌‌های میانه، به‌کلی از میان نرفت. در نوشتجات نیکلاس کوئس می‌توان نشانه‌های بسیار از انگاشت و رویکرد روادارانه یافت. هومانیسم عصر نوزایی فکر نخستین رواداری را بار دیگر برگرفت و بر پهنه‌ی آن افزود. توماس موروس به‌مخالفت با ایمان اجباری و اِعمال خشونت برخاست و اراسموس اهل روتردام اعلام کرد که باید به‌دین‌های دیگر نیز احترام گذارد. وی مجازات دگراندیشان را تنها زمانی قابل توجیه دانست که تهدیدی مشخص برای جامعه به‌حساب آیند.


[] مفهوم رواداری در دوره رفورماسیون

این رویکرد دوگانه‌ی کلیسای مسیحی دوره‌ی آغازین، که نخست فرمانروایان را به‌قصد کسب آزادی برای خود به‌رواداری فرا می‌خواند و سپس با تثبیت جایگاه خود دست به پیگرد دگراندیشان و مرتدان زد، بار دیگر در دوره‌ی اصلاح دینی (رفورماسیون) تکرار شد. در این زمان نیز آموزه‌‌های رادیکال اصلاح دینی مورد سرکوب قرار گرفتند. شگفت‌زده می‌بینیم که اصلاح‌‌گرایان دینی بی‌هرگونه دغدغه‌ای به‌شیوه‌های قرون وسطایی تفتیش عقاید دست می‌یازند: در سال ۱۵۵۳ میلادی در ژنو، بدنبال اعلام جرم یوهانس کالوین، اصلاح‌گر دینی سوئیسی‌ - ‌فرانسوی، الاهیدان اسپانیایی میکل سِروِت را به جرم ضدیت با اصل تثلیث زنده در آتش می‌سوزانند؛ یا هنگامی که مارتین لوتر از «آزادی انسان مسیحی» سخن می‌‌گوید، منظورش آزادی دین به‌معنای آزادی دگراندیشان و مرتدان نیست، بلکه گسستن از بند قیمومیت علمای دین در مسائل مذهبی است.


[] آغاز تثبیت رواداری در آلمان

با این حال موفقیت جنبش اصلاح دینی از موقعیت دو حوزه‌ی قدرت میان قیصر و شاه‌نشین‌های منطقه‌ای در آلمان در جهت گسترش خود بهره‌ گرفت و خود را به سطح یک پلورالیسم دینی در امپراتوری آلمان فرارویاند. در طول یک مسیر پرتضاریش در چارچوب یک رشته قراردادها و بیانیه‌‌ها، آزادی دین و وجدان به گونه‌ای تثبیت یافت، به‌طوری‌که فرمانروای هر منطقه‌ی شاه‌نشین مذهب منطقه‌ی خود را تعیین می‌کرد.

کلیسای مسیحی در واکنش به جنبش اصلاح دینی حرکت ضدرفورماسیون را شکل داد. هدف‌ از این حرکت نه تنها رویارویی و پس راندن پروتستانتیسم، بلکه اصلاح حیات کلیسای کاتولیک نیز بود. در پی آن درگیری‌های خشونت‌باری روی دادند که پیگرد هوگه‌نوت‌ها در فرانسه از شواهد آن است. در آلمان نیز پایان قرارداد «صلح دینی آوگسبورگ» (که در سال ۱۵۵۵ میلادی برای احیای وحدت ایمان منعقد شده بود) مقارن شد با آغاز جنگ‌‌ سی‌ ساله که یکی از عوامل آن را باید در کشاکش‌های مذهبی جست.

در پایان این جنگ قرارداد صلح وستفالی منعقد شد و موردهای متعددی به منظور تأمین صلح میان مذهب‌ها به درون این قرارداد راه یافت. این قرارداد، که با مضمون «قرارداد صلح دینی آوگسبورگ» پیوند خورده بود و بر وحدت ایمانی مذهب‌ها تأکید داشت، همزمان جایگاه برابر کلیسای کاتولیک و کلیسای پروتستان را در قوانین رایش آلمان تثبیت کرد. بدین‌گونه کلیسای کاتولیک وادار به انصراف از داعیه‌ی خود مبنی بر یگانه مرجع الهیات و حقوق کلیسایی گشت. اعضای نهادهای دستگاه قضایی و اجرایی رایش آلمان، مانند دیوان عالی برلین، شورای دربار، فرستادگان سیاسی و نیز کمیسیون‌‌های مسئول اتخاذ تصمیم‌های سیاسی، می‌بایستی بطور برابر از هر دو مذهب ترکیب می‌شدند. در رایشتاگ آلمان تصمیم‌گیری در مورد مسائل دینی بر مبنای رأی اکثریت ممنوع اعلام شد و هر یک از دو طرف می‌بایستی مواضع خود را مشخص می‌کرد تا سپس به‌تصمیمی مشترک دست یابند. حقوق فرمانروایان مناطق شاه‌نشین در مورد تعیین مذهب رسمی آن منطقه به قوت خود باقی ماند، ولی زیردستان دیگر نمی‌بایستی بطور خودکار تغییرمذهب می‌دادند. بدین گونه در مقررات صلح بر آزادی فرد در انتخاب مذهب و نیز مصونیت در برابر پیگرد و تبعیض به‌خاطر تعلقات مذهبی تأکید شد. با همین قرارداد صلح بود که برای نخستین مرتبه حقوق اقلیت‌های مذهبی برسمیت شناخته شد، به‌طوری‌که نقض آن قابل دادرسی بود.

مفهوم رواداری که به درون قرارداد صلح راه یافت، در وهله‌ی نخست کاربستی منفی داشت. در آن‌جا آمده، آنکسانی که مذهبی غیر از مذهب شاه یا حاکم این منطقه دارند، می‌بایستی «با بردباری تحمل شوند» تا بتوانند در «آزادی وجدان» آیین مذهبی خود را به‌جای آورند. در اینجا برای نخستین‌بار بود که در قوانین امپراتوری رایش آلمان مفهوم «آزادی وجدان» مشاهده شد.

با پذیرش تحمل و بردباری دینی بود که اجرای مناسک و آیین مذهبی در دو حوزه‌ی خصوصی و عمومی به‌طور قانونی از یکدیگر تفکیک شدند. در این‌جا ایمان امری فردی تلقی شد و بدین‌سان سه حلقه‌ی تا آن زمان درآمیخته‌ی دین، حق و سیاست از هم گسستند.

مفاد قرارداد صلح وستفالی، صلح دینی در آلمان را تضمین کرد. ولی این گونه نبود که مفاد قرارداد در سطح آلمان پیگرانه رعایت شود. از یکسو در مناطق کاتولیک‌نشین تبعیض و پیگرد علیه وابستگان به دیگر مذهب‌ها و دگراندیشان بطور پراکنده عمل می‌کرد و از دیگر سو، به‌طور عمده در مناطق پروتستان‌نشین چنین وانمود می‌شد که فقط این دو مذهب بزرگ هستند که باید آن‌ها را روا داشت. هرچند که این نوع رویکرد روادارانه ناقض قرارداد صلح بود، ولی از سوی روشنگری آلمانی، دستکم از جایگاه نظری، مورد پشتیبانی قرار گرفت. فلسفه‌ی کانت اگرچه از یکسو داعیه‌ی خود را در آن می‌دید که برای ایمان جای بگشاید، ولی همزمان این ایمان را از نظر اخلاقی ارزشمند و ضرورتا آزاد تلقی می‌کرد. وی در کتاب «سنجش خرد ناب» نوشت: «ایمان حقیقت‌‌‌انگاشتن آزاد است که بدون آن، عاری از ارزش اخلاقی است. بنابراین ایمان امر و الزام نمی‌پذیرد.»


[] خودمختاری فرد و دین در جامعه‌ی شهروندی

اشاره به این امر ضروری به‌نظر می‌رسد که در فهم از رواداری دوره‌ها‌ی آغازین و امروزین باید تفاوت قائل شد. در این‌جا مسئله بر سر دامنه‌ی کمتر یا بیشتر آزادی نیست. فهم از رواداری در دوره‌ی لیبرال ِ آغازین وابسته به نوع دیگری از فهم دین بوده است. این دوره بازتابی است از رابطه‌ی جدید میان دین (کلیسا) و دولت، بی‌آنکه رابطه‌ی میان این دو از میان برود و به تنظیم دو پیکر مستقل از هم و موازی با هم بدل گردد. در این‌جا باید به ایجاد پیوندهای جدید اجتماعی که فراسوی سنت قشری بود، به‌عنوان پیش‌شرطی برای عملی ساختن حقوق در امر آزادی نگریست. از سوی دیگر باید به دستاوردهایی نیز ارج گذارد که دین توانست برای رشد عقلانیت در جامعه و به‌ویژه در امر حق به ارمغان ‌آورد.

یک گام تکاملی دیگر که مناسبات جدید میان دین، جامعه و دولت را تعیین می‌کند، در پیوند با اندیشه‌‌های تربیتی روشنگر انگلیسی جان لاک است که از «کنترل شهروند بر خویشتن» سخن به‌میان می‌آورد. برای مثال، مهاجران پاکدین مسیحی (پیورتن‌ها) در ایالات متحده‌ی آمریکا که بعنوان یک "فرقه" از تطبیق خود را با جامعه‌ی زیر پوشش دولت امتناع می‌ورزیدند، نهاد خانواده را به یک اجتماع درونی تبدیل کردند که در آن آمادگی نسبت به کار و کار کردن تبدیل به یک عادت شد. این پاکدینان از نظر برخی پژوهشگران راهی دیگر در تاریخ جهان پیمودند که نیروی محرکه‌‌ی آن ریشه در حق به جانبی مذهبی ایشان در فضای عرفی و این‌جهانی داشت. این پیوند مذهب با آگاهی فردی و با انگیزه‌ برای کار عملی بود که «خیزشی بزرگ» را در گستره‌ی جامعه دامن زد؛ خیزشی که در توانمندی اقتصادی جامعه‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا بازتاب خود را یافت و نقشی اساسی در رونق و شکوفایی اقتصادی این کشور ایفا کرد. احتمال داده می‌شود که علت حضور محسوس مذهب‌ها و فرقه‌ها در جامعه‌‌ی آمریکا، رابطه‌ی تنگاتنگ مذهب با گروه‌ها و فرآیندهای متنوع اجتماعی بوده باشد که این امر خودویژه‌ی این کشور است. این مذهب‌ها، در مقایسه با جماعت‌های دینی اروپایی مرزبندی‌های جزمی کمتری دارند، ولی از دیگر سو، با فرهنگ روزمره‌ی انسان‌ها در ارتباط نزدیک‌تری هستند. بعبارت دیگر، این نهادهای مذهبی می‌کوشند به انتظارات افراد پاسخ دهند. در واقع این نوع از رابطه همانا معنای «جدایی دین (کلیسا) و دولت» را می‌رساند[۱].


[] دیالکتیک رواداری

رواداری از آن‌جا که اصلی فراروییده از دل تاریخ است، خود بیانگر آن است که تحقق بخشیدن به آن با چه دشواری‌هایی می‌تواند توأم باشد. هرچند که چگونگی پیدایی رواداری امری نسبی است، ولی حقانیت و داعیه‌ی آن جهانی است. در این رابطه سخن جامعه‌شناس آلمانی ماکس وبر صدق می‌کند که در «مجموعه‌ی مقالات درباره‌ی جامعه‌شناسی دین» نوشت: «فرزندِ جهان ِ فرهنگی ِ مدرن ِ اروپایی مسائل تاریخ جهان را به‌طور اجتناب‌ناپذیر و به‌حق با این پرسش برمی‌رسد: این کدام حلقه‌‌های زنجیره‌ای از شرایط بودند که باعث شد بر پهنه‌ی مغرب‌زمین، و فقط در اینجا، پدیده‌های فرهنگی‌ای خود را بنمایانند که - دستکم ما مایلیم چنین بیانگاریم - در یک مسیر رشد با اهمیت و اعتباری جهانی قرار بگیرند.»

ولی در نهان مفهوم رواداری تنشی غیرقابل حل نهفته است. رواداری قرار است حرمت کسانی را به‌رسمیت بشناسد، و بدین‌سان به تأیید تنوع و چندگرایی در جامعه یاری برساند، که این افراد هرچند که بخشی از تمامیت جامعه هستند، ولی به آن پیوند نخورده‌اند و با حمایت از آن‌ها قرار است از بیگانه بودن رهایی یابند. به این اعتبار، حفاظت و رعایت شأن و حرمت فرد بیگانه به این معناست که باید بر بیگانه بودن فرد بیگانه تأکید ورزید. رواداری که خود مشخص می‌کند، چه‌چیزی پذیرفتنی است و چه‌چیزی پذیرفتنی نیست، خود تصویری غریب از خود ارائه می‌دهد. تناقض درونی (پارادوکسی) این مرزبندی در این است که هر گاه رواداری بخواهد به‌طور اجتناب‌ناپذیر مرز میان آنچه قابل روا و تحمل است و آنچه که غیرقابل تحمل و رواداشتن است را تعیین کند، باید به عکس خود، یعنی به نارواداری توسل جوید. این جمله معروف است که می‌گویند: «نسبت به نارواداری نباید روادار بود.»

در این رابطه می‌توان به این عبارت‌ روسو در کتاب «قرارداد اجتماعی» اشاره کرد که نوشت: «امروزه از آنجا که دیگر دین دولتی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد، باید نسبت به تمامی دین‌هایی روادار بود که خود دین دیگر را روا می‌دارند، تا آنجا که جزم‌های دینی ایشان مانع از اجرای وظایف یک شهروند نشود.» به‌عبارت دیگر، انحراف از این مسیر تا جایی قابل تحمل است و روا داشته می‌شود که پیامدی برای جامعه نداشته باشد.

این درست است که رواداری زمینه‌ساز آزادی‌های گسترده‌ای است، ولی اعضای یک جامعه‌ی متکی بر حقوق شهروندی باید رفتاری منطبق با قوانین حکومت قانونمدار داشته باشند. در صورت نقض این قوانین ضروری است که سازوکارهای محدودکننده به‌کار بسته شوند. ژان ژاک روسو در همان کتاب می‌‌نویسد: «آنکس که جرأت کند بگوید: «خارج از کلیسا رستگاری و نجات وجود ندارد»، آن فرد را باید از حیطه‌ی دولت طرد کرد.»

به رواداری می‌توان به‌عنوان یک شیوه‌ی زندگی در یک جامعه‌ی کم‌وبیش همگون نگریست. مارتین والتسر، فیلسوف آمریکایی می‌گوید: «هنگامی که در کنار یک دیگری ِ خطرناک زندگی می‌کنم، نمی‌توانم روادار باشم.» در واقع، وقتی آن دیگری به گونه‌ای دیگر باشد، معیارهایی متفاوت با من داشته باشد و هنجارهای رفتاری‌اش با هنجارهای من هم‌خوان نباشد، آن‌گاه با توجه به‌شکل زیستی و آرام من، همواره یک دیگری خطرناک است.

در کتاب «رواداری، دین و حق» به قلم کارل هاینتس لادور و اینو آوگسبرگ، نویسندگان به مسئله‌ی رواداری در جامعه‌ی پلورال مدرن کنونی می‌پردازند. آنچه که امروز به‌عنوان بازگشت ادیان مطرح شده، مشکلات حقوقی متعددی را در تضاد با یک رشته‌ قوانین یک جامعه‌ی مدنی مبتنی بر حقوق شهروندی باعث شده است. چنان‌که بر همگان روشن است، ادیان، به‌ویژه سه دین ابراهیمی، داعیه‌ی حقیقت مطلق را دارند. برخی قرائت‌های متعصب دینی راه را بر آزادی دگراندیشی و دگرباشی سد کرده‌اند یا دستکم می‌کوشند مانع از بهره بردن از آزادی‌هایی شوند که یک جامعه‌ی شهروندی حق مسلم اعضای یک جامعه می‌داند.

نویسندگان در بخشی دیگر از کتاب خود برخی احکام حقوقی دادگاه‌های آلمان در مورد آزادی یا محدودیت‌های دینی را بررسیده‌اند که در خور تأمل است. این دو پژوهشگر می‌کوشند نشان‌دهند که مرز میان خودی، دیگری و بیگانه کجاست و در این میان سازوکار رواداری با کدام چالش‌ها و چگونه تناقض‌هایی دست به گریبان است.

در کتاب دیگری به‌قلم پروفسور راینر فورست با عنوان «رواداری در نزاع»، نویسنده به‌تفصیل پیشینه‌ی تاریخی، مضمون رواداری به‌عنوان یک مفهوم مناقشه‌برانگیز را برمی‌رسد. کتابی است پرحجم در ۸۰۹ صفحه که از دو بخش عمده تشکیل شده: ۱¬ گفتمان تاریخی رواداری، نوسان میان قدرت و اخلاق، ۲¬ نظریه‌ای درباره رواداری.

بخش اول به موضوع‌های زیرین می‌پردازد: رواداری: انگاشت و انگاشت‌ها؛ رواداری در دوران باستان و سده‌های میانه؛ آشتی، شکاف و صلح: هومانیسم و رفورماسیون؛ دو امر سیاسی و فردی در رواداری و حاکمیت؛ حق طبیعی، رواداری و انقلاب: پیدایش لیبرالیسم و شک و تردیدها در آزادی وجدان؛ روشنگری ¬ در تأیید و رد رواداری. موضوع‌های بخش دوم کتاب از این قراراند: توجیه رواداری؛ کرامندی عقل؛ فضیلت رواداری؛ جامعه‌ی روادار.

این کتاب به خوانندگانی که به‌مسائل نظری پیرامون «رواداری» علاقمندند، توصیه می‌شود[٢].


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- داود خدابخش، رواداری، دین و حق (۱)، دویچه وله فارسی:؛ معرفی کتاب:
Karl-Heinz Ladeur / Ino Augsberg: Toleranz - Religion - Recht. Tübingen, Mohr Siebeck Verlag 2007.

[٢]- داود خدابخش، رواداری، دین و حق (٢)، دویچه وله فارسی: ٠٧.٠٣.٢٠٠٨؛ معرفی کتاب:
Rainer Forst: Toleranz im Konflikt. Geschichte, Gehalt und Gegenwart eines umstrittenen Begriffs. Frankfurt a.M., Suhrkamp Verlag 2003




[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت دویچه وله فارسی