دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

تاجیک

از: رحیم مسلمانیان قبادیانی

تاجیک‌ها

دانشنامۀ جهان اسلام

فهرست مندرجات

[دانشنامۀ جهان اسلام][تاجیک]



[] تاجیک‌ها

قومی مسلمان و فارسی‌زبان از نژاد آریایی، قدیم‌ترین ساکنان آسیای مرکزی و افغانستان و ناحیۀ سین کیانگ چین، و عمده‌ترین جمعیت جمهوری تاجیکستان * در سدۀ چهاردهم. این قوم در شمال هندوستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و ایران نیز پراکنده‌اند. شرقی‌ترین منطقۀ تاجیک‌نشین، وادی سرکول سین کیانگِ چین است[۱]. تاجیک‌ها در ایران، عمدتاً در استان‌های خراسان و سیستان و بلوچستان به‌سر می‌برند[٢].

دربارۀ اصل و نسب قوم تاجیک نظرهای گوناگونی مطرح شده است، از جمله: فرزند عرب که در عجم‌زاده و بزرگ شده است، طایفۀ غیرعرب - که با مطلب قبلی تناقض دارد - و طایفۀ غیرترک[٣]، نام قومی از ترک‌ها[۴]، غلامِ آزادی که کشاورز باشد[۵] و نسل ایرانی و فارسی‌زبان[٦]. محمدیوسف خان در تاریخ یوسفی، تاجیک‌ها را مغول دانسته است، در حالی که مغول‌ها غیر خود را تاجیک می‌گفته‌اند[٧].

لفظ تاجیک به‌صورت‌های تازیک و تاژیک نیز آمده است[٨]. سبئوس، تاریخ‌نگار ارمنی سدۀ اول / هفتم، بارها تاجیک را به‌معنای عرب آورده است[۹]. به نوشتۀ سوندرمان[۱٠]، سُغدی‌ها پیش از اسلام به عرب‌ها «تاژیک» می‌گفته‌اند، اما وی[۱۱] تاجیک‌ها را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت می‌کنند و از قرن سوم / نهم ادبیات مانویِ برجسته‌ای به فارسیِ نو آفریده‌اند. هم‌چنین تازک مخفف تازیک یا تاجیک است که ترکان به ایرانیان اطلاق می‌کرده‌اند[۱٢]. تاجیک به معنای قومی آریایی نژاد از ریشۀ «تات» است[۱٣]. نام «دایتیا» (رودی مقدّس در ایران ویج) در اوستا، به احتمال قریب به یقین با واژۀ تات و تاجیک هم‌ریشه است. هم‌چنین «دادیگ» - که بخشی از اوستا دربارۀ مسائل فقهی بوده است - می‌تواند با واژۀ تاجیک مرتبط باشد[۱۴]. احتمال دارد که واژۀ تاجیک از ریشۀ داد به اضافۀ پسوند «ایک» (دادیک به‌معنای بسیار دادگر) در فارسی تاجیکی باشد، مانند خَندانیک (کسی که بسیار می‌خندد).

از قوم تاجیک در سده‌های گذشته به‌نام «سارت»، از ریشۀ سَرْتْ * هَوَهَه سانسکریت به‌معنای «بازرگان»، یاد شده است. مغول‌ها پس از حمله به آسیای مرکزی در اوایل قرن هفتم، ترک‌های صحرانشین را ترک و فارسی‌زبانانِ شهرنشین و روستانشین را سارت می‌گفته‌اند[۱۵]. ابوالغازی در قرن یازدهم، تاجیک‌های خوارزم را سارت و تاجیک‌های بخارا را تاجیک نامیده[۱٦]که احتمالاً منظور او از سارت، تاجیک‌های آمیزش یافته و از تاجیک، تاجیک‌های خالص بوده است. اصطلاح سارت در زمان تیموریان (ح ٧٧۱-۹۱٦) کاربرد بیشتری داشته و مترادف تاجیک به‌کار می‌رفته است[۱٧]. امیر علی‌شیر نوائی (٨۴۴-۹٠٦) به فارسی‌زبانان، ظهیرالدین بابر (متوفی ۹٣٧؛ گ ٣) به اهالی فرغانه و بلانکن ناگل و وامبری به قدیم‌ترین ساکنان بومی خوارزم، سارت گفته‌اند[۱٨]. پژوهشگران روسی مانند کان، نالیفکین، گرت نر، گربنکین و بنیاکوفسکی، قدیم‌ترین سکنۀ فرغانه را تاجیک‌ها ذکر کرده‌اند[۱۹]. در پایان سدۀ سیزدهم به آمیزه‌ای از ترک و تاجیک سارت می‌گفته‌اند که جمعیتی بیش از یک میلیون تن داشته‌اند. در پایان سدۀ سیزدهم و ابتدای سدۀ چهاردهم نیز در قسمت‌هایی از آسیای مرکزی گاهی به قزاق‌ها و قرقیزها، سارت گفته می‌شده است[٢٠]. بارتولد[٢۱] به تاجیک‌های نواحی کوهستانی، «غَرچه» یا «غرچه‌گان» (غر: کوه) گفته است.

در منابع یونان باستان و چین نیز دربارۀ قوم تاجیک مطالبی آمده است. هرودوت[٢٢] در ذکر ناحیۀ هفتم مالیاتیِ دولت هخامنشیان - که بخشی از آسیای مرکزی را فرا می‌گرفت - نام چهار قوم ساتاژی، گانداری، دادیک و آپاری را که ۱٧٠ تالان (واحد وزنی در یونان قدیم معادل ٢٦ کیلوگرم) به خزانۀ شاهی می‌پرداخته‌اند، ذکر کرده است[٢٣]. پیرنیا[٢۴] در بخشی از کتاب خود که به سلاح‌های ارتش هخامنشیان پرداخته است به قوم دادیکس[٢۵] یا دادیک، در کنار اقوام مشهور آسیای مرکزی مانند سغدی و پارتی و خوارزمی، اشاره کرده و آن‌ها را تاجیک‌های قرون بعد، ساکن در بخارا و پیرامون آن دانسته است[٢٦]. در سالنامه‌های چینی متعلق به سدۀ دوم میلادی از قوم «ته آجی»[٢٧] یادشده است که احتمالاً صورت پیشین واژۀ تاجیک در زبان چینی است. نویسنده‌ای چینی در نیمۀ دوم قرن اول / هفتم ساکنان تخارستان را «داشی» نامیده است[٢٨]؛ بنابراین می‌توان واژه‌های دایتیا، دادیکس یا دادیک، دادی، ته آجی، تائوچی و داشی را صورت‌های دیگر واژۀ تاجیک دانست.

بعضی، کلمۀ تاجیک را برگرفته از نام قبیلۀ «تاج»[٢۹] و برخی دیگر آن را برگفته از نام قبیلۀ عربی «طی»[٣٠] و نیز برگرفته از نام قوم «جاط»[٣۱] - که در ایران و پاکستان ساکن اند[٣٢] - دانسته‌اند. برخی دیگر نیز تاجیک را برگرفته از واژۀ «تاج» ذکر کرده‌اند[٣٣]. محیط طباطبائی[٣۴] تاجیک را صفتی برای ایرانیانِ فارسی‌زبان دانسته و نسبت داشتن آن را به قبیلۀ طی رد کرده است.

در اسناد تورفان *، متعلق به هزار سال پیش، واژۀ تَجیگْنی مشتق از تاژیک، به‌کار رفته است که نمی‌توان آن را از قوم تاجیکِ ساکن در آسیای مرکزی جدا دانست[٣۵]. هم‌چنین واژۀ تاجیک در دیوان اللغات ترک (تألیف در ۴٦٦) به‌صورت تَژِک ذکر شده است[٣٦].

قوم تاجیک در سه مرحله و در سه منطقه تشکیل یافته است: در دورۀ ساسانیان (ح ٢٢٦ - ح ٦۵٢ میلادی) در شمال شرقیِ خراسان؛ در سدۀ اول و دوم در ماوراءالنهر؛ و در دورۀ سامانیان (ح ٢٦۱-٣٨۹) در قلمرو دولت بخارا[٣٧]. قوم تاجیک شامل این گروه‌هاست: سغدی‌ها (ساکن در وادیِ زرافشان و قشقادریا و پیرامون قسمت وسطای سیردریا)، باختری‌ها (ساکن در حاشیۀ سَرگَه و پیرامون آمودریا)، مرغیانی‌ها و پارت‌ها (ساکن در حاشیۀ مرغاب و شمال و جنوب کوه کُپه داغ)، خوارزمی‌ها (ساکن در قسمت سفلای آمودریا)، فرغانی‌ها (ساکن در وادی فرغانه) و سکایی‌ها (ساکن در صحرای آسیای مرکزی و نواحی کوهستانی تین‌شان و آلای و پامیر)[٣٨]. از قبیلۀ مشهور «تُور» - که در آسیای مرکزی به‌سر می‌برند - نیز به‌عنوان نیاکان قوم تاجیک یاد شده است[٣۹]. بطلمیوس از قبیلۀ «یَکْسارْت» - که احتمالاً همان سارت است - خبر داده است که در سدۀ چهارم قبل از میلاد در کنار رود یکسارت (سیر دریای کنونی) زندگی می‌کرده‌اند[۴٠].

رشد حکومت هخامنشیان در تشکلِ قومی اجداد تاجیک نقش بزرگی داشته است[۴۱]. در هزارۀ یکم پیش از میلاد، سغدی‌ها و باختری‌ها و مرغیانی‌ها و پارت‌ها و خوارزمی‌ها و فرغانی‌ها و سکایی‌ها و تورها و سارت‌ها / سرت‌ها - که همگی آریایی بودند و به زبان‌های باستانیِ ایرانی گفتگو می‌کردند - مناسبات بازرگانی و اقتصادی و سیاسی، و نیز مشترکات فرهنگی داشتند[۴٢].

در تشکل تاجیک‌ها، ترک‌هایی که از سدۀ چهارم تا هشتم میلادی به آسیای مرکزی راه یافته بودند و نیز عرب‌های ساکن در آن‌جا، حضور داشته‌اند[۴٣]. عواملی چون قرارگرفتن طایفه‌ها در کنار هم، دادوستد، قرارداشتن در مسیر جادۀ ابریشم و مشترکات فرهنگی و زبانی، از مهم‌ترین زمینه‌های تشکل قوم تاجیک به‌شمار می‌رود[۴۴]. با حضور همین طایفه‌ها و مناسبات آن‌ها در سدۀ چهارم و پنجم میلادی، قوم تاجیک شکل گرفت. پشتیبانی سامانیان از زبان و ادب فارسی دری موجب استقلال فرهنگی و سیاسی قوم تاجیک شد و زمینه‌ای فراهم ساخت تا زبان فارسی تا هزار سال بعد زنده بماند و زبان رسمی دولتی قوم تاجیک شود[۴۵]. از مراکز فرهنگی تاجیک‌نشین که در تشکل تاجیک‌ها نقش مؤثری داشتند می‌توان به بخارا، سمرقند، بلخ، مرو، نیشابور، خجند، اخسیکت، پنجیکت، هُلبُک و ترمذ اشاره کرد[۴٦]. پس از دورۀ سامانیان، اگرچه حکومت‌های ترک نژادی مانند قراخانیان، غزنویان، کیدَن‌ها، خوارزمشاهیان، سلجوقیان و مغول‌ها به‌قدرت رسیدند، فرهنگ و به‌ویژه زبان قوم تاجیک حفظ شد. در قسمت‌هایی از آسیای مرکزی نیز دولت‌های تاجیکی وجود داشت، از جمله دولت غوریان از ۵۴٣ تا ٦۱٢ در ولایت غور در افغانستان، کَرْتْ‌ها از قرن هفتم تا هشتم در هرات، سربداران در قرن هشتم در سمرقند و نیز حکومت‌های بخش‌های شرقیِ بخارا[۴٧].

بیشتر تاجیک‌ها سنّی حنفی، و عده‌ای از آنان در پامیر شیعۀ اسماعیلی اند[۴٨].

دربارۀ ویژگی‌های قوم تاجیک مطالب فراوانی در منابع ذکر شده است؛ این قوم به داشتن عدالت و زندگی مسالمت‌آمیز وصف شده‌اند[۴۹] و آنان را مردمانی غیرمتظاهر، قدرشناس، گشاده‌رو و آرام دانسته‌اند[۵٠]. تاجیک‌ها با زادگاه خود پیوندی ناگسستنی دارند، عمدتاً رعیت و زحمت‌کش اند و زمین مرده را احیا و سرسبز می‌سازند، به عهد خود وفادارند و بر داشتن روابط حسنه با ملت‌های دیگر و روابط خویشاوندی و حُسن معامله تأکید دارند[۵۱]. تاجیک‌های کوهستان نشین نیز به صلح‌طلبی و داشتن روحیۀ روستایی و هم‌گرا مشهورند[۵٢]. پوپوف که دربارۀ گیاهانِ آسیای مرکزی پژوهش کرده، نوشته است که در هرجایی که تاجیک‌ها به‌سر می‌برده‌اند، آثار و بقایای عالی کشاورزی و انواع گیاهان پربار و ارزشمند دیده می‌شود. کولدوین ویژگی بارز قوم تاجیک را صلح‌دوستی آنان دانسته است. به گفتۀ مدّن دورف، این قوم توانسته است با سخت کوشی راه پیشرفت خود را طی قرون هموار کند[۵٣]. اسکندر منشی[۵۴] از قوم تاجیک به «ندماء و مطربان» یاد کرده است. به نوشتۀ شیروانی (همان‌جا) قوم تاجیک علما و فضلا و حکمای بسیاری داشته است. این قوم هرگز هویت فرهنگی و زبانی و ادبی خود را از دست نداده است[۵۵].

از آداب تاجیک‌ها، جشن نوروز شهرت فراوان دارد[۵٦]. آنان در دهۀ ۱٣۵٠ ش / ۱۹٧٠ م در قلمرو سابق اتحاد شوروی، جشن نوروز را احیا کردند که بر جمهوری‌های دیگر، از جمله جمهوری آذربایجان و ازبکستان، تأثیر گذاشت. از دیگر سنّت‌های آن‌جاست: «خانه‌بُراری» (خانه‌تکانی)، «چارشنبه آخران» (چهارشنبه سوری) و «سُمَنَک» (سَمنوپَزان)[۵٧].

از آمیزش تاجیک‌ها و ترک‌ها، اجداد ازبک‌ها به‌وجود آمده‌اند[۵٨]. رادلف که در سدۀ سیزدهم / نوزدهم به آسیای مرکزی سفر کرده، گفته است که رفتار و اخلاق ازبک‌ها شبیه به تاجیک‌هاست[۵۹]. یابورسکی - که در ۱٣٦٣ش / ۱۹٨۴ به بالاآبِ قشقادریا و سرخان دریا سفر کرده - همۀ اهالی این خطه را تاجیک دانسته و آن‌ها را زیبا و پرطاقت وصف کرده و از نارضایتی آن‌ها از ظلم و غارت ازبک‌های بخارا خبر داده است[٦٠]. به نوشتۀ سمیونف، اگرچه تاجیک‌ها تحت سلطۀ ازبک‌ها بوده‌اند، توانسته‌اند با تلاش خود رهایی یابند و تقریباً همۀ منصب‌های عالی را در دولت ازبک‌ها به‌دست آورند[٦۱]. به نوشتۀ بارتولد[٦٢] جایگاه تاجیک‌ها چنان بود که ترک‌ها نمی‌توانستند بدون آنان زندگی کنند. هم‌چنین آداب و رسوم تاجیک‌ها در تشکل قومی و مدنی قبایل آسیای مرکزی، هنگام تبدیل از زندگی عشایری به یکجانشینی، سهم عمده‌ای داشته است. پایداری این قوم در تمدن خود، به‌ویژه زبان، به‌اندازه‌ای بود که در حکومت ازبک‌ها، فارسی‌زبانِ دیوان و دفاتر دولتی بود[٦٣]. امیران بخارا برای جلب حمایت مردم، فارسی تاجیکی را زبان دولتی قرار داده بودند و در جمهوری بخارا که در سپتامبر ۱۹٢٠ تشکیل شده بود، فارسی تاجیکی هم‌چنان زبان رسمی و دولتی بود[٦۴].

در ۱٢۹۹ ش / ۱۹٢٠ به موجب قانون اساسی جمهوری ترکستان، قرقیزها و ازبک‌ها و ترکمن‌ها اقوام بومی شناخته شدند و از تاجیک‌ها - که قدیم‌ترین سکنۀ منطقه بودند - ذکری به‌میان نیامد[٦۵]؛ در حالی که جمعیت تاجیک‌های آسیای مرکزی در ابتدای سدۀ چهاردهم / بیستم (طبق آمار روزنامۀ زرافشان در بیستم شهریور ۱٣٠٢ / یازدهم سپتامبر ۱۹٢٣) به ٣،۴٠٠،٠٠٠ تن می‌رسید: ٢،۱٠٠،٠٠٠ تن در جمهوری بخارا، ٧۵٠،٠٠٠ تن در ولایت سمرقند، ۴٠٠،٠٠٠ تن در وادی فرغانه و بقیه در نواحیِ دیگر[٦٦]. در ۱٣٠٣ش / ۱۹٢۴ به موجب تقسیم‌بندی مرزهای آسیای مرکزی («تَبَرتقسیم»)، جمهوری خودمختار تاجیکستان، در ترکیب جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، با جمعیتی کمتر از یک چهارم تاجیک‌های منطقه (بدون بخارا و سمرقند و خجند و ده‌ها شهر مهم تاجیک‌نشین دیگر) تشکیل شد و زبان تاجیکی در آن رسمیت یافت. به نوشتۀ محیی‌الدین اف[٦٧]، در حدود ۱٢۹۹ ش / ۱۹٢٠ پنج یا شش خانواده از نژاد ازبک یا ترک‌زبان در شهر بخارا زندگی می‌کردند که به قبایل «درمن» منسوب بودند و در محلۀ درمنِ شهر بخارا زندگی می‌کردند و بقیۀ اهالی بخارا و ۹٠٪ مردم اطراف شهر، تاجیک بودند. به نوشتۀ جلال اکرامی[٦٨]، حدود شصت سال پس از تشکیل جمهوری بخارا، ٨٠٪ مردم بخارا به زبان مادری خود، فارسی تاجیکی، صحبت می‌کردند. به‌نوشتۀ سعید نفیسی[٦۹] پس از هزار و اندی سال، زبان اکثر مردم بخارا فارسی است و بیشتر بخاراییان از نژاد ایرانی اند که امروزه به آن‌ها تاجیک می‌گویند.

عبدللّه رحیم بایف (از پان‌ترکیست‌های صاحب قدرت در آسیای مرکزی در نیمۀ اول قرن چهاردهم / بیستم) در ذکر اقوام آسیای مرکزی، تاجیک‌ها را قومی کوچک ذکر کرده است[٧٠]. پان‌ترکیست‌ها هم‌چنین برای تخریب هویت ملی تاجیک‌ها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس، و سنّی‌های بخارا و اطراف آن‌جا را ازبک می‌خواندند[٧۱].

با روی‌کار آمدن بلشویک‌های روس، برتری‌جویی ازبک‌ها بر قوم تاجیک در آسیای مرکزی شدت یافت و نظام کمونیستی حاکم شوروی و ترکان عثمانی، ازبک‌ها را تقویت کردند[٧٢]. حُسینف، رئیس کمیتۀ حزب کمونیست بخارا، در ۱٣٠٠ ش / ۱۹٢۱ از تلاش برای تبدیل بیش از نیمی از جمعیت بخارا به ازبک و اندکی به ترکمن و ایرانی و یهودی یاد کره است[٧٣]. بنابر مطالب روزنامۀ تاجیکستان سرخ (دهم شهریور ۱٣٠۹ / اول سپتامبر ۱۹٣٠، ش ۱۹٦)، عبدالرؤف فطرت، عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، پیشنهاد کرده بود که از کسانی که در ادارات به تاجیکی صحبت می‌کنند، پنجاه روبل جریمه گرفته شود[٧۴].

در زمان شوروی با جداشدن شهرهای بخارا و سمرقند از جمهوری تاجیکستان، هویت ملی قوم تاجیک لطمه خورد. هم‌چنین با ترور عده‌ای از روشنفکران و تبدیل خط از فارسی به لاتین و از لاتین به سیریلیک و تخریب مساجد و مدارس به‌دست بلشویک‌ها، به این قوم ستم شد[٧۵]. در قلمرو ازبکستان اجباری شدن ذکر «ازبک» در شناسنامۀ تاجیک‌ها، استخدام نکردن افراد با شناسنامۀ تاجیکی، منع انتشار نشریۀ تاجیکی، بستن مدارس تاجیکی و منحل کردن گروه‌های تاجیکی در دانشگاه‌ها از دیگر اقدامات ازبک‌ها بر ضد تاجیک‌ها، پس از مرزبندی تبر تقسیم بود.

تاجیکستان در ۱٣٠٨ ش / ۱۹٢۹ به جمهوری مستقل شوروی تبدیل شد و در این کار دولتمردانی چون عبدالرحیم حاجبایف، عبدالقادر محیی‌الدین اف، نصراللّه مخدوم، عباس علی‌یف، نثارمحمد تلاش بسیار کردند و حتی جان خود را از دست دادند. در مراحل بعدی عینی، غفوروف، تورسون زاده توانستند که اهداف دوراندیشانۀ سیاسی را از راه‌های فرهنگی عملی کنند و در بیداری و خودشناسی تاجیک‌ها موفق شوند.

در ۱٣٠٣ ش / ۱۹٢۴، با تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، بیش از دو میلیون تاجیک در آن به‌سر می‌بردند. در آمار ۱٣٦٨ ش / ۱۹٨۹ تعداد آن‌ها ۹٣٣،۵٦٠ تن ذکر شده است[٧٦]. بنابر آمارهای تخمینی، در ازبکستان کنونی بیش از هفت میلیون تاجیک به‌سر می‌برند[٧٧]. در ۱٣٦۴ ش / ۱۹٨۵ بیش از ٣،۴۵٠،٠٠٠ تاجیک در شوروی و حدود ٣،٧٠٠،٠٠٠ تاجیک در افغانستان زندگی می‌کردند. طبق آمار ۱٣٦٨ ش / ۱۹٨۹، ۴،٢۱۵،٣٧٢ تاجیک در شوروی ساکن بودند: ٣،۱٧٢،۴٢٠ تن در تاجیکستان، ٣٨،٢٠٨ تن در روسیه، ٣٣،۵۱۵ تن در قرقیزستان و ٢۵،۵۱۴ تن در قزاقستان[٧٨]. از تاجیک‌های آسیای مرکزی ۴٠٪ در تاجیکستان و ازبکستان به‌سر می‌برند[٧۹]. سعدی‌زادۀ سمرقندی درباره شمار تاجیک‌ها در افغانستان با استناد به منابع مختلف آمار متفاوتی داده است. با این‌حال خود او - که از ۱٣٦۴ تا ۱٣٦٧ ش / ۱۹٨۵-۱۹٨٨ در افغانستان بوده - شمار تاجیک‌ها را بین ۵٠ تا ٦٠٪ جمعیت افغانستان می‌داند[٨٠]. اسلام کریم‌‌اف، رئیس جمهور ازبکستان، در اول آبان ۱٣٧۵/ ٢٢ اکتبر ۱۹۹٦ گفته است که اهالی سمرقند و بخارا تاجیک اند[٨۱].


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- همام، ص ۹۴
[٢]- کیهان، ج ٢، صص ۴٦، ٢۱۱؛ مرکز آمار ایران، ص ٣٠
[٣]- برهان، ذیل «تاجِک»؛ شاد؛ غیاث‌الدین رامپوری؛ علی‌اکبر نفیسی، ذیل مادّه
[۴]- سامی، ذیل مادّه
[۵]- علی‌اکبر نفیسی، همان‌جا
[٦]- داعی‌الاسلام، ذیل مادّه
[٧]- آقه‌باش قاجار، ص ٢٧۱
[٨]- رجوع کنید به بندهش، ص ٣۱؛ داعی الاسلام، ذیل «تازیک»؛ بهار، ص ۱٦۱؛ میراحمدی، ص ٢٣٧
[۹]- رجوع کنید به صص ۵٣، ٧۴-٧۵، ٧٨، ۱٣۴؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱٣٧٣ ش، ص ۵۴
[۱٠]- ص ۵٦
[۱۱]- ص ۵٧
[۱٢]- بیهقی، ج ٢، ص ۵٢٠، حواشی خطیب رهبر، ص ٦٠۹؛ داعی الاسلام، ذیل مادّه
[۱٣]- ماهیار نوّابی، ص ۴۴٦
[۱۴]- اوستا، ص ٦۵۹؛ سجادیه، صص ۱٧٧-۱٧٨؛ تفضّلی، ص ٧٢
[۱۵]- د. تاجیکی، ج ٦، ص ٦٠۹
[۱٦]- به‌نقل بارتولد، ۱٣٧٣ ش، ص ٦۴
[۱٧]- رجوع کنید به میراحمدی، ص ٢۴۴
[۱٨]- رجوع کنید به مس اف، ۱۹۹٦، ص ۱٢٦
[۱۹]- رجوع کنید به باباخانف، صص ٦٠-٦۱
[٢٠]- رجوع کنید به بارتولد، ۱٣٧٣ ش، ص ٦۵؛ د. تاجیکی، همان‌جا
[٢۱]- رجوع کنید به ۱٣٧٣ ش، ص ۵٧
[٢٢]- ? ۴٨۴- ? ۴٢۵ ق م؛ ج ٣، ص ۱۹٠
[٢٣]-نیز رجوع کنید به پیرنیا، ج ٢، ص ۱۴٧٣؛ توین‌بی، ص ۱٠٠؛ آته خانف، ص ٢
[٢۴]- ج ۱، ص ٧٣٣
[٢۵]- با حفظ پسوند یونانی »S«
[٢٦]- نیز رجوع کنید به جاوید، ص ۱۹٣
[٢٧]- رجوع کنید به محمدجان شکوری، ۱۹۹٦، ص ٢٨؛ قس سجادیه، ص ۱٧۹ که آن را «تائوچی» ضبط کرده
[٢٨]- نعمت اف، ۱۹٨۹، ص ٢۴۱-٢۴٢ به نقل از برنشتام
[٢۹]- داعی‌الاسلام، همان‌جا؛ ذهنی، ص ٢۱٦
[٣٠]-سوندرمان، ص ۵۱؛ ماهیار نوابی، همان‌جا؛ میراحمدی، ص ٢٣٧
[٣۱]- یا جَت / جط
[٣٢]- سجادیه، ص ۱٧٧
[٣٣]-عینی، ص ۴۱؛ شکوری، ۱۹۹٦، همان‌جا؛ گدازاده، صص ۹٧-۹٨؛ جاوید، صص ٢٠۴-٢٠۵؛ عمرزاده، ص ٢٦٨
[٣۴]- ص ۱٠۴
[٣۵]- سوندرمان، ص ۴٨-۴۹
[٣٦]- کاشغری، ذیل «تژک»
[٣٧]- نعمت اف، ۱۹۹٧، صص ٨٠-٨٣
[٣٨]-رجوع کنید به غفوروف، ج ۱، صص ۵٧۱-۵٧٢؛ نعمت اف، ۱۹۹٧، ص ٨۴؛ گدازاده، ص ۹۴؛ «تاریخ خلق تاجیک»، ج ٢، صص ۵۵۴-۵۵٦؛ بولشایا، ج ۴۱، ص ۴٦۴
[٣۹]- یعقوب‌شاه، ص ٢۱٧؛ باباخانف، ص ٢٢
[۴٠]- مس اف، ص ۱٣٧
[۴۱]- باباخانف، صص ٢٧-٢٨
[۴٢]- رجوع کنید به غفوروف، ج ۱، صص ٣٠-٣۱، ۵٧٢؛ نعمت اف، ۱۹۹٧، ص ٨٢؛ «تاریخ خلق تاجیک»، ج ٢، ص ۵۵٦
[۴٣]- «تاریخ خلق تاجیک»، همان‌جا
[۴۴]- رجوع کنید به نعمت اف، ۱۹۹٧، ص ۴۴
[۴۵]- رجوع کنید به ادامۀ مقاله؛ غفوروف، ج ۱، ص ۵٧٢؛ شکوری، ۱۹۹٦، ص ٣۴؛ «دایرۀ المعارف بزرگ شوروی»، ج ٢۵، ص ٢٨٣؛ نعمت اف، ۱۹۹٧، ص ٨٢؛ شریف شکوروف، ص ۵
[۴٦]- بارتولد، ۱۹٢٧، صص ۱٧-٢۱
[۴٧]- باباخانف، صص ٧۱، ٨٣-۹٢
[۴٨]- همام، صص ۹۴-۹۵
[۴۹]- نوبهار، صص ٢٢٠-٢٢۱
[۵٠]- همان، ص ٢۱٧؛ پاشینو، ص ٢۹٦؛ سیدی، ص ٣٠۵
[۵۱]- نوبهار، صص ٢۱٨-٢٢٢؛ شیروانی، ص ۱٨۴؛ صدیقی، ص ٢٣۵
[۵٢]- همام، ص ۹٨
[۵٣]- رجوع کنید به مس اف، صص ۱٣٠-۱٣۱، ۱۴۵-۱۴٦
[۵۴]- ج ٢، ص ۵۵٧
[۵۵]- صدیقی، همان‌جا
[۵٦]- د. تاجیکی، ج ٧، ص ۴٢۹
[۵٧]- برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مسلمانیان قبادیانی، صص ٣٠-٣٦
[۵٨]- همام، ص ۹۱
[۵۹]- رجوع کنید به صدیق اف، ص ٦
[٦٠]- رجوع کنید به مس اف، ص ۱٣٣
[٦۱]- رجوع کنید به همان، ص ۱۴٠
[٦٢]- ۱٣٧٣ ش، ص ٦۱
[٦٣]- میراحمدی، صص ٢۴٣-٢۴٦؛ د.تاجیکی، همان‌جا
[٦۴]- علی‌یف، ص ٣٦۵؛ میراحمدی، همان‌جا؛ بارتولد، ۱٣٧٣ش، ص ٧٣؛ مس اف، ص ۱۴۵
[٦۵]- بارتولد، ۱٣٧٣ ش، ص ٧۵
[٦٦]- رجوع کنید به شکوری، ۱٣٧٣ ش، ص ٣٨۱؛ مس اف، ص ٨۵؛ باباخانف، ص ۱۵٢
[٦٧]- صص ٣٧٢-٣٧٣
[٦٨]- ص ٣٦۱
[٦۹]- ص ۱٨
[٧٠]- رجوع کنید به شکوری، ۱٣٧٣ ش، ص ٣۹۱
[٧۱]- محیی‌الدین اف، ص ٣٧۵
[٧٢]- شکوری، ۱٣٧٣ ش، ص ٣٨٠؛ شکوروف، ص ۴٢٠
[٧٣]- به‌نقل شکوری، ۱٣٧٣ ش، ص ٣٨۵
[٧۴]- همان، ص ٣٨٢
[٧۵]- شکوروف، صص ۴۱۵-۴۱٧؛ متین دوست، ص ٦٣
[٧٦]- مس اف، همان‌جا
[٧٧]- ایرگشُف، ص ٢٦
[٧٨]- شریف اف، صص ۴٨۵-۴٨٦؛ قس متین دوست، ص ٦٢
[٧۹]- سعدی‌زادۀ سمرقندی، ص ٢٨٨
[٨٠]- رجوع کنید به صص ٣٣٢-٣٣۵
[٨۱]- عینی، ص ٣



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

  • تاجیک / تاجیک‌ها، دانشنامۀ جهان اسلام، ج ٦، مقالۀ شماره ۴٨؛ برگرفته از منابع زیر:
    عبدالقادرخان آقه‌باش قاجار، «در تحقیق لفظ تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ، گردآوری و تحقیق میرزا شکورزاده، تهران: الهدی، ۱٣٧٣ ش؛
    بختیار ایرگشُف، «کتاب سوزان در ازبکستان»، جهان کتاب، سال ٦، ش ٣-٦ (خرداد - تیر ۱٣٨٠)؛
    اسکندر منشی؛
    جلال اکرامی، «بخارا شریف بود و شریف می‌ماند»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    اوستا: کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران ۱٣٧۴ ش؛
    بابر، امپراتور هند، کتاب بابرنامه، چاپ بوریج، لندن ۱۹٧۱؛
    واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، «تاجیکان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛ محمدحسین بن خلف برهان، برهان‌قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱٣۴٢ ش؛
    بندهش، [گردآوری] فرنبغ دادگی، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران ۱٣٦۹ ش؛
    مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ج ۱، تهران ۱٣٦٢ ش؛
    محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱٣٦٨ش؛
    پاشینو، «در احوالات و اصل و نسبت طایفۀ سارت»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم، تهران ۱٣٦۹ش؛
    احمد تفضّلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران ۱٣٧٦ ش؛
    آرنولد جوزف توین‌بی، جغرافیای اداری هخامنشیان، ترجمۀ همایون صنعتی زاده، تهران ۱٣٧۹ ش؛
    عبدلاحمد جاوید، «سخنی چند دربارۀ تاجیک‌ها»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    محمدعلی داعی‌الاسلام، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن ۱٣٠۵-۱٣۱٨ ش، چاپ افست تهران ۱٣٦٢-۱٣٦۴ ش؛
    تورقل ذهنی، «کلمۀ تاجیک در آثار گذشتگان »، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    شمس‌الدین بن خالد سامی، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱٣٠٦-۱٣۱٦ / ۱٨٨۹-۱٨۹٨؛
    محمدعلی سجادیه، «باز هم تات و تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    سعید سعدی زادۀ سمرقندی، «از تاریخ سیاسی تاجیکان افغانستان» در تاجیکان، آریایی‌ها و فلات ایران، گردآوری و تحقیق میرزا شکورزاده، تهران؛
    سروش، ۱٣٨٠ ش؛
    ورنر سوندرمان، «یک گواهی کهن دربارۀ نام تاجیکان»، ترجمۀ فریدون مجلسی، هستی، دورۀ ٢، ش ۴ (زمستان ۱٣٧۹)؛
    مهدی سیدی، «تاجیک‌ها و تاجیکستان تا حملۀ مغول»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    محمد پادشاه بن غلام‌محیی‌الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱٣٦٣ ش؛
    رستم شکوروف، «تاجیکان در خرابزار بزرگی»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    محمدجان شکوری، «پاره‌ای از تاریخ تقسیمی که با زور تبر صورت گرفته است»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    همو، خراسان است این‌جا: معنویت، زبان و احیای ملی تاجیکان، دوشنبه ۱۹۹٦؛ زین‌العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان‌السیاحه، یا، سیاحت نامه، چاپ سنگی تهران ۱٣۱۵، چاپ افست ] بی‌تا. [؛
    جلال‌الدین صدیقی، «تاجیکان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    عباس علی‌یف، «دفاع از حقیقت»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    محسن عمرزاده، «سرحد تاجیک زبان تاجیک است»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    صدرالدین عینی، «معنای کلمۀ تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    باباجان غفوروف، تاجیکان، دوشنبه ۱٣٧٧ ش؛
    محمدبن جلال‌الدین غیاث‌الدین رامپوری، غیاث‌اللغات، چاپ منصور ثروت، تهران ۱٣٧۵ش؛
    محمودبن حسین کاشغری، نام‌ها و صفت‌ها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات‌الترک، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران ۱٣٧۵ ش؛
    مسعود کیهان، جغرافیای مفصل ایران، تهران ۱٣۱٠-۱٣۱۱ ش؛
    یحیی ماهیارنوابی، مجموعه مقالات، به اهتمام محمود طاووسی: «تاجیک و تازیک»، شیراز ۱٣٧٧ ش؛
    احمد متین دوست، «زبان‌های ایرانی کنونی در تاجیکستان»، نامۀ پارسی، سال ۵، ش ٢ (تابستان ۱٣٧۹)؛
    محمد محیط طباطبائی، «دربارۀ لفظ تاجیک و تات»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    عبدالقادر محیی‌الدین اف، «مردم شهر و اطراف بخارا تاجیک اند یا ازبک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی - اقتصادی عشایر کوچنده ۱٣٧٧: نتایج تفصیلی کل کشور، تهران ۱٣٧٨ ش؛
    رحیم مسلمانیان قبادیانی، «نوروز در قبادیان»، بخارا، سال ٣، ش ۴ (فروردین ـ اردیبهشت ۱٣٨٠)؛
    مریم میراحمدی، «قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران ۱٣٣٦ ش؛
    علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱٣۵۵ ش؛
    عبدالغیاث نوبهار، «تاجیکان افغانستان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمۀ‌هادی هدایتی، تهران ۱٣٣٦-۱٣۴٠ ش؛ همام، «تاجیک‌ها»، در تاجیکان در مسیر تاریخ؛
    یوسف‌شاه یعقوب‌شاه، «تاریخ شکل‌گیری تمدن تاجیکان»، بازنویسی و ویرایش اردمهر و میرزا شکورزاده، ایران شناخت، ش ٦ (پاییز ۱٣٧٦)؛
    T. A ¦takha ¦nov, "Etnonim-e kalima-ye Tajik", Adab , no. 3 (May- Jun 2000);
    Kama ¦liddin ـ Ayn ¦â. "Sukhan ja ¦n ast, ja ¦n, ay ja ¦n-e ja ¦na ¦n!", Jum-huriyat , no. 78, 14 July 2001; Mansur Ba ¦ba ¦kha ¦nov, Ta'rikh-e Tajikan-e jahan , Dushanbe 1999;
    Vasily Vladimirowich Barthold, Istoriya kulturnoy z §izni , Turkestan 1927;
    Bol'shaya Sa ¦vetskaya Ensiklopediya 2 , [Moscow] 1949-1958; Ensiklopediya ¦yi Sa ¦vetii Ta ¦jik , Dushanbe 1978-1988;
    Ayniddin Gada ¦za ¦da, Va ¦risa ¦n-e a ¦l-e sa ¦ma ¦n , Ku ¦la ¦b 1999; Great Soviet encyclopedia, NewYork 1973-1983;
    Istoriya tadz §iksogo naroda , vol. 2: Epokha Formirovaniya Tadz §ikskogo naroda, Dushanbe 1999; Rahim Masov, Tarikh-e Ta ¦jika ¦n ba ¦muhr-e kamilan sirr i ¦, Dushanbe 1996; N. Ni - matov, Davlat-e Sa ¦ma ¦niya ¦n, Ta ¦jika ¦n dar asrha ¦-ye 9-10, Dushanbe 1989;
    idem, Tadz §ikskiy fenomen, Istoriya i Teoriya, Dushanbe 1997;
    Sebeos, Ta'rikh Sebeos, ed. G.V. Abgariyan, Erevan 1979;
    Sharif Shakurov, "Tadz §iki", Nezavisimaya gazeta (26 Feb. 1993);
    Hasanbay Sharifov, Tajikani Burunmarzi , Dushanbe 1999;
    Baha ¦dir Siddikov, "Tadz §kskiy uzel", Zavtra, no. 36 (successive no. 353).