فهرست مندرجاتسخنرانی دکتر نعمتالله پژواک
در جلسۀ عالی مصالحه و آشتی ملی
- بیانیۀ شفاهی دکتر نعمتالله پژواک
- بیانیۀ تحریری دکتر نعمتالله پژواک
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[آشتی ملی] [نعمتالله پژواک]
جلسۀ فوقالعادهی کمیسیون عالی مصالحه و آشتی ملی که شامل تقریباً دو صد نفر از شخصیتهای افغان بود، در شنبه ۱۳جدی ۱۳۶۵ خورشیدی (سوم جنوری ۱۹٨٧ میلادی)، در قصر ستور وزارت خارجه، در کابل برگزار شد. آنچه در زیر آمده، متن «بیانیۀ شفاهی دکتر نعمتالله پژواک» است که توسط خانم پروین پژواک، حرف به حرف از روی نوار اصلی محفل پیاده شده است[۱] و همچنین، شامل متن تحریری طرح ایشان در رابطه با صلح و آشتی ملی در افغانستان.
[↑] بیانیۀ شفاهی دکتر نعمتالله پژواک
محترم رفیق نجیب، رفقای حاضر، خواهران و برادران، من نعمتالله پژواک که افتخار عضویت کابینه را بهحیث وزیر مشاور از روز پنجشنبه بدینسو حاصل کردهام، عرایضی به شما تقدیم میدارم.
بدین ارتباط و با استفاده از این فرصت نخست از حسننظر و اعتماد مقامات عالی حزبی و دولتی تشکر میکنم که مرا به این عهده مقرر و منسوب ساختند. ثانیاً با کمال عجز و فروتنی ذکر میکنم که قبول این وظیفه برای من هم کار سهل و آسان نبوده است.
رفقای عزیز! من هرگز نمیخواهم بیش از آنچه هستم خود را بزرگتر نشان بدهم، طوریکه میل ندارم از چیزیکه هستم رفقا مرا کمتر تصور کنند. من در طول دو مأموریت گذشته خود بهحیث عضو کابینه در دو نظام کاملاً مختلف یعنی - برای کسانیکه اطلاع ندارند - بهحیث وزیر داخله در نظام شاهی و وزیر معارف در رژیم جمهوری داوود خان کار کردهام. اما در عین زمان، من برای یک داعیه کار کردهام، نه برای شخص یا اشخاص. این اصل امروز هم بهنزد من ثابت و محترم است. داعیۀ من داعیۀ خدمت به مردم و وطن عزیز افغانستان بوده است.
از حال ابتر و پریشان مملکت شما نسبت به من بیشتر و بهتر اطلاع دارید. من میبینم که مادر وطن در انبوهی از دود و تاریکی و در بین امواجی از آتش و خون بهسوی ما نگاه میکند. من میبینم که چادر از سرش در حال افتیدن و جامه از تنش در حال دریدن است. او به ما صدا میکند، به همه مردم افغانستان، به مردمان صادق و وطندوست افغانستان، به مردمان نیک. نه به کسانیکه خود را باختهاند به دالر و امپریالیزم. او صدا میکند که ما دست وحدت، برادری و یگانگی را حزبی با غیر حزبی، انقلابی با ضد انقلابی بههم داده و این صدای نیکی را که امروز رهبری حزب بلند کرده، تأیید و صلح و آشتی سراسری را در افغانستان تأمین نماییم.
برای تأمین صلح و آشتی مسایل بسیار مبرم به پیشروی ماست. این جسارت حزب را تأیید میکنم. اشخاص جسور میتوانند چنین فرصت را ایجاد کند. امروز رهبری حزب جسارت نشان داده و این فرصت را بهمیان آورده، اشخاص بزدل منتظر فرصت مینشینند. هر قدر گپها زیاد گفته شود تا حقیقت بهمیان نیاید، امکان ندارد مسئله افغانستان حل شود.
من یک آدم ریش سفید هستم. من هیچوقت تقاضای کدام مقام را نکردهام. امروز به من افتخار بخشیدند که مرا به این مقام منسوب ساختند. لیکن قبول نکردن وظیفه یا از بین بردن من و امثال من مسئله را حل نساخته بلکه مشکل را زیاد خواهد ساخت.
بناً من یک طرح دارم برای صلح افغانستان که من یقین کامل دارم برای افغانستان و مردمش مفید خواهد بود. یقیناً دارای نواقص و خلاها میباشد، با آنهم بهخدمت شما و کسانیکه به صلح و آرامش در افغانستان علاقه دارند، تقدیم است[٢].
[↑] بیانیۀ تحریری دکتر نعمتالله پژواک
تو خواه از سـخنم پنـد گیر و خـواه ملال
جنگ تباه کن هفت ساله خسارات هنگفت انسانی و مادی را به افغانستان بار آورد. بیش از نیمی از نفوس کشور در داخل و یا خارج از آن متواری و مهاجر گشت. به اثر از بین رفتن و یا از دست دادن قسمی و یا کلی منابع تولیدی زراعتی و غیر زراعتی و مولدین حقیقی یعنی دهقانان و پیشه وران سطح زندگی مردم و عایدات ملی نهایت پایین آمد. به میلیونها یا کشته، یا معیوب و بیسرپناه شدند و هنوز هم پایان این تراژیدی معلوم نیست. پس چه باید کرد؟
پیدا کردن جواب این سئوال و عملی نمودن آن از طرف همه جوانب ذیدخل کار بس بغرنج بوده ایجاب دقت، مذاکره و سرعت زمانی را میکند. آنچه مرا امیدوار میسازد اینست که شاید تا هنوز ناممکن نگردیده باشد. اگر برای مسئلۀ افغانستان راه حل سیاسی آبرومندانه و استوار زودتر پیدا نشود، خوف آنست که مسئله مغلقتر گردیده و ابعاد گستردهتر آن امکان تصادمات منطقوی و حتی وسیعتر را ببار آورد.
حالا در راه حل مشکل افغانستان باید سعی بهعمل آید که همه جوانب درگیر از وسعت و عمق این جنگ خانمانسوز و خطر تصادم قدرتهای بزرگ بکاهند. طبیعی است که اعلان صلح از یک جانب صلح را برای همه به ارمغان نمیآورد. اما اگر یکی از طرفین صادقانه و با در نظر گرفتن آمال اکثریت مردم افغانستان صلح بخواهد، جانب و یا جوانب دیگر ناگریز به آن موافقه خواهند کرد. بدون تردید باید گفت که قاطبۀ مردم افغانستان ولو بهر جناح سیاسی، قبیلوی و سمتی تعلق گیرد از جنگ خسته شدهاند. جنگ از آنها جان، نان و کاشانه[٣] را ربود.
حالا مردم افغانستان در عالم مایوسیت و دهشت نعرۀ صلح، آرامش و آشتی را بلند میکنند. هر کس و یا دستۀ در این راه آنها را یاری نماید، دل و جان خود را در اختیارشان میگذارند.
خوشبختانه این صدای صلح طرف تایید اکثریت دول صلح دوست جهان، سازمان ملل متحد و ارزنده تر از همه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز قرار گرفته است. مخصوصا اظهارات و ابتکارات اخیر محترم میخاییل سرگیوویچ گرباچف منشی عمومی کمیتۀ مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی خوشی و امیدی در دلهای رنجدیدۀ مردم افغانستان به میان آورده است.
این صدای مردم ما و تمنیات رهبر خردمند شوروی باید به چنان یک حقیقت زنده و عملی تبدیل گردد که حتی طفل معصوم و متوحش افغان نیز در تاریکی شب در پناه آن خواب آرام کند.[۴]
نخست باید جانبی را که ناراض است و قیام کرده با دشمن حقیقی افغانستان تفریق نمود و از در مصالحه و گذشت به رفع خواستهای معقول و شکایاتشان پرداخت و آشتی ملی آن را گویند که گذشت دو جانبه یعنی از انقلابی و ضد انقلابی با همدیگر باشد. این جنگ متاسفانه جنگ برادر با برادر شده است و باید به آن خاتمه داده شود.
ضد انقلاب را نمیتوان و نباید کم و یا مجزا از مردم افغانستان شمرد. آنها در اثر ظلم بیحد و سیاستهای غلط حزب دیموکراتیک خلق افغانستان متواری گشته، ناگزیر برای دفاع خود در ردیف دشمنان حقیقی کشور به قیام و جهاد برخاسته اند. د رحقیقت آنها برای حفظ و دوام اعتقادات دینی و ملی خود میجنگند. طبیعی است که در مبارزه بر ضد حاکمیت انقلابی از هر منبع امداد و کمک را پذیرفتهاند اما همۀ آنها را نمیتوان آلۀ دست امپریالیزم خواند.
اگر یک قیادت سالم و مدبر که خواستهای اکثریت مردم را تامین نماید به میان آید، یقینا آنها از بیگانگان استعماری و ارتجاعی دست خواهند کشید. البته عده ایکه هرگز خواهان صلح نبوده و واضحا آلۀ دست مقاصد شوم امپریالیستی و یا شخصی قرار میگیرند، یا ماجراجویی را پیشه میکنند، هر کس و یا گروهی باشد باید به حکم قضاوت مردم تشخیص، تجرید و در صورت لزوم کوبیده شوند.[۵]
باید درک کرد که افغانها مردم زیاد وطندوست هستند و اگر صلح و امنیت در کشور برقرار گردد، آنها حاضرند حتی امتیازات مادی و آرامش در جلای وطن را گذاشته، سیل وار به وطن برگردند. از برگشت عاجل میلیونها افغان دیگر که اجباراً در حالت رقت بار کمپهای پاکستان و ایران زندگی ننگین شباروزی خود را میگذرانند، لازم نیست اصلاً تشویش داشت. در حقیقت افراد همین خانوادههای متواری و مهاجرند که در مقابل نظام موجوده و رهبری حزب دیموکراتیک خلق افغانستان میجنگند.
قطع خونریزی، مصالحه و آشتی ملی واقعاً اهداف نیک و بس پر ارزش است. اما برای پیاده کردن آن تا زمانی که به خواستهای ضد انقلابیون اقدام عملی صورت نگیرد، جنگ ادامه خواهد یافت و غالبا این زخم خونین، خونینتر[٦] خواهد شد.
به مقصد رسیدن به آشتی ملی لازمی است که حزب دیموکراتیک خلق افغانستان از بسا اهدافی که باعث شروع و توسعۀ این مخالفت عمومی گردیده علناً و واقعاً نظر به ایجابات وقت بگذرد. این گذشتهای بنیادی امکان آن را میسر خواهد ساخت تا ضد انقلاب به اثر فشار ذهنیت عامه و جهان از افراط کاریها و اضافه گوییها بگذرد.
موجودیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را در جامعه بهحیث یک نیرو و اثرات پایدار انقلاب ثور را در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکت به حیث یک حقیقت پذیرفته به آتش بس و بالاخره مذاکره صلح تن در دهد.
آماده شدن ضد انقلاب به مذاکره به زمینۀ مداخلۀ دشمنان خارجی را محدود ساخته و بالنوبه شرایط را برای خروج قوای محدود اتحاد شوروی از افغانستان مساعد خواهد ساخت.
اشخاص خبیر آرزو دارند قوای محدود اتحاد شوروی با تفاهم کامل، آبرومندی تام و بدون بهوجود آوردن خلای خطرناک امنیتی به کشور خود عودت نمایند. خروج پیش از وقت و یکدم آنها یقیناً خونریزی وحشیانه را در پی خواهد داشت. موجودیتشان نیز هرگز و هرگز صلح را بهبار نخواهد آورد.
تاریخ ثابت میسازد که روابط افغانستان مستقل با مردم صلح دوست اتحاد شوروی سوسیالیستی تحت زعامت خردمندانۀ رهبرانشان از شصت و هشت سال بدینسو دوستانه و پایدار بوده است و خواهد بود. زعامت هر دو کشور در شرایط خاص آن زمان دولت و استقلال همدیگر را به رسمیت شناختند و از آن زمان تا حال و یقیناً آینده مردم و رهبری شوروی کمکهای شایان و بیشایبهای را به افغانستان مبذول داشتهاند. امروز بیشتر از دیروز هر افغان وطن پرست و چیزفهم میداند که بدون پیشتیبانی و کمکهای فراوان اتحاد شوروی استقلال، تمامیت ارضی و حیات سیاسی و اقتصادی مملکت در معرض هرج و مرج و خطر جدی واقع میگردد. بناً باید در آینده نیز مانند سالیان قبل هر دو جانب با حفظ احترام متقابل و متساوی در استحکام روابط همسایگی نیک خود بیفزایند.
من شخصا معتقد به دوستی و ادامه دوستی افغان-شوروی هستم و هر افغانی که خلاف این را آرزو کند، دشمنی با مردم خود و افغانستان کرده است. موجودیت افغانستان دوست، مستقل و غیر منسلک در کنار اتحاد شوروی منافع برای آن کشور نیز دارد، زیرا دشمنان میخواهند روابط عنعنوی دوستی بین مملکتین را به جهان دیگر مخصوصاً ممالک اسلامی و غیر منسلک وارونه جلوه دهند و از آن برای مقاصد شوم خود بهرهبرداری کنند. باید هر چه زودتر این سوءتفاهم رفع و زمینۀ سودجویی خون آشام دشمنان دوستی افغان-شوروی برچیده شود.
در این جای شک و تردید باقی نمانده که امریکا و برخی از دستیاران او در منطقه برای تأمین منافع متعدد و متنوع خود جنگ را در افغانستان و اطراف آن تحریک، تمویل، تسلیح و تمدید مینمایند.[٧] آنها واضحاً آرزومندند تا از این طریق ولو به تباهی کامل مردم و خاک افغانستان بیانجامد به اتحاد شوروی از لحاط استراتژیکی، ایدولوژیکی، اقتصادی و سیاسی ضربه وارد کنند و رول صلحجویانه و ترقیخواهانۀ اتحاد شوروی را در انظار دول و مردم جهان غاضبانه و توسعهجویانه جلوه دهند و به اثر آن ممالک دور و نزدیک را از استحکام روابط پایدار دوستی با اتحاد شوروی به هراس اندازند.[٨]
خلاصه اینکه مشتعل نگهداشتن آتش جنگ در افغانستان و ممالک دور و بر اتحاد شوروی به منافع دشمنان افغان-شوروی میانجامد. بهمنظور دفع هر چه زودتر دسایس استعمار و آوردن صلح و امنیت در افغانستان حقیقت را باید آشکارا گفت که تودههای وسیع مردم افغانستان رهبری یکهتازانۀ حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را فعلاً و یا بعد از حل و فصل احتمالی آیندۀ مسئلۀ افغانستان پذیرا نیستند. این نظر عریان من چون بیان یک حقیقت است، غالباً شنیدن و قبول آن نیز به رفقای حزبی تلخ و زننده خواهد بود.
البته حزب دیموکراتیک خلق افغانستان با سرسپردگی و جرئت توانست قدرت را با پیاده کردن انقلاب هفتم ثور سیزده پنجاه و هفت در مدت زمان کوتاه بهطور غیر قابل باور بهدست آورد، اما حفظ قدرت به اندازۀ گرفتن آن آسان نبوده و نیست. عامه مردم کشور از انقلاب ثور یا غیر آگاهانه استقبال نمودند و یا منتظر عواقب آن خاموشانه در کمین نشستند.
حالا تقریباً مدت هشت سال از آن زمان میگذرد، اما بنیاد مردمی آن روز به روز از بین رفته و آن را به ناکامی و بحران سوق داده است. دلایل ناکامی روزافزون انقلاب ثور را از نگاه خود ذیلاً بهصورت مختصر ذکر میکنم:
- ۱- جامعه افغانی اصلاً برای پذیرفتن اینوع انقلاب آماده نبوده و نیست. زیرا دهقانان و پیشهوران اکثریت عمدۀ مردم را تشکیل میدهند. طبقۀ کارگر فیصدی کم را بهوجود میآورد. هر دو طبقه متذکره از لحاظ سواد و فرهنگ در پایینترین سطح[۹] و از لحاظ تعصبات دینی و کلتوری در بلندترین حد قرار دارند. بناً تبلیغ و ترویج ایدیالوژی مارکسیزم-لیننیزم به آنها مفاهیم منفی و خلاف عقاید دینی و عنعنویشان محسوب میگردد. یکی از عوامل مهم بروز جنگهای هفت ساله نیز تطبیق عجولانۀ همین پالیسیهای بدوون سنجش حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بوده است.
۲- مردم افغانستان به هرکس و یا گروه تابعیت نشان نمیدهد. شعور سیاسی آنها با همه عقب ماندگیها در طول تاریخ بیدار و آگاه بوده است. قیادت سالم را دایماً تأیید و پشتیبانی کرده و از رهبری ناسالم روی برتافته و آن را برانداختهاند. زور و فشارهای دربار و همدستان بیرونیشان تا اندازۀ آنها را خاموش ساخته اما هرگز نتوانسته احساسات آزادیخواهی و غرور ملی آنها را از بین ببرد.
۳- اکثریت مردم افغانستان از حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و منحیث مجموع از دولت موجوده سخت آزرده خاطرند. زیرا انبوهی از کشتارها، بندیکردنها، ویرانی دهات و شهرها، توهین به معتقدات دینی و ملی و فساد اداری مردم را از قدرت حاکمه بهصورت عام و حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بهصورت خاص منزجر و منزوی ساخته است.
۴- مسئلۀ مهم دیگر مورد سئوال قراردادن کیفیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان برای رهبری آیندۀ کشور میباشد. در کدرهای رهبری حزب بعد از پیروزی انقلاب تا جاییکه به مشاهده رسیده هنوز هم علایق خانوادگی، قومی، سمتی، اغراض شخصی و کسب امتیازات رول بارزتر و مقدمتر نسبت به پرنسیپهای ایدیالوژیکی و اهداف انقلاب ثور داشته است.
۵- از لحاظ کمیت نیز سئوالات ذیل قابل غور است:
آیا چند فیصد اعضای ح. د. خ. ا. واقعا دواطلبانه و آگاهانه شامل حزب شده و با اهداف انقلاب ثور معتقد و پابند است؟
آیا در این حزب گذشته از اینکه وحدت نیست، محض همین دو جناح خلق و پرچم وجود دارد و یا اینکه در اثر انکشافات هشت سال گذشته تا امروز و فرداها گروههای متعدد تحت رهبری اشخاص متفرق بهوجود آمده و یا خواهند آمد که از لحاظ اختلاف در میلانها و اندیشههای سیاسی نمیتوان آنها را اصلاً بهنام احزاب مؤثر یاد کرد؟
آیا اگر فردا تهدید و ترس و مجبوریت از شمولیت و باقی ماندن در حزب رفع گردد، پیروان راستین ح. د. خ. ا. به ارقام قبل از انقلاب ثور پایین و پایینتر نخواهد آمد؟
من نمیخواهم و نه میتوانم بهجواب درست سئوالات عمدۀ فوق بپردازم. در این موارد از اشخاص واقعبین و صریح الهجه حزبی و غیرحزبی پرسان شده میتواند و از تحلیل جوابات صادقانۀ آنها ارقام نزدیک به واقعیت بهدست خواهد آمد.
از طرف دیگر جمعیتهای افراطی در بیرون از کشور تحت قوماندۀ برخی از رهبران خونآشامشان هزاران مردم و اشخاص متدین، منور و بیگناه را به قتل رسانیده و خسارات زیاد جانی و مالی به مردم و دولت بهبار آورده است.
با در نظر گفتن دلایل فوق و مشکلات بغرنج باز هم معتقدم که کلید حل سیاسی مسئلۀ افغانستان بیشتر در داخل کشور میسر است و آن را میتوان با حسننیت دولت اتحاد جماهیر شوروی، اشتراک نمایندگان چیزفهم مردم و شخصیتهای با اعتبار سیاست بیطرفی افغانستان بهدست آورد. باید تأکید کرد که انعطافپذیری زیاد و صادقانۀ حزب دیموکراتیک خلق افغانستان نیز در این امر شرط حتمی است.
در قبال این اقدامات البته مساعی میانجیگری سازمان ملل متحد برای تحقق صلح و امنیت در منطقه و تضمین بینالمللی عدم مداخلات در آینده مثمر و لازمی پنداشته میشود.
مردم افغانستان آگاه و متیقن است که زعامت خردمند اتحاد شوروی میتواند با نشان دادن نیات نیک و وارد کردن نفوذ بالای رهبران معقول و صلحجو حزب دیموکراتیک خلق افغانستان آنها را قناعت دهد تا مسوولیت ادارۀ دولت و حکومت آیندۀ افغانستان را مصلحتاً و عمدتاً به شخصیتهای قابل اعتماد و بیطرف صمیمانه واگذار شده و از هر نوع همکاری در موفقیت و دوام آن مضایقه ننمایند.
تا هنوز در داخل کشور و بیرون از آن کسانی موجودند که با اطمینان کامل میتوان آنها را به سهمگیری در وظایف عمدۀ دولت و حکومت دعوت، تشویق و تأیید کرد. صدها کدرهای سالم مجرب و وطندوست معتقد بهدوستی و ادامۀ دوستی افغان-شوروی را میتوان بهعودت به وطن فرا خواند تا در عمران مجدد و پروگرامهای انکشافی سهم فعال بگیرند.
افغانها مانند هر ملت آزاد جهان حق و آرزو دارند تا مسوولیت امور مملکت را طوری که خودشان میخواهند در چوکات ممالک عدم انسلاک با جرئت انجام بدهند. حالا مردم ما از اجرای نمایشی امور، شنیدن و یا دیدن مسایل قبلاً فیصله شده و تقلیدی خسته شدهاند. هر چه زودتر باید زمینۀ این تفکر و عمل برچیده شود که فیصلۀ همه مسایل را «مشاورین[۱٠]» به دوش دارند.
جامعه افغانی سایکلوژی و مشکلات بهخصوص خود را دارد و آن را محض خود افغانها بهتر درک و رفع کرده میتوانند. علاوتاً باید متوجه بود که حال زمان آن سپری گردیده است که اشخاص گمنام و کمسواد را در رأس دولت و حکومت و وزارت نشاند و توقع کرد که ملت از او و امثالش متابعت کند و یا با رویکار کردن تشکیلات و موسسات نامانوس، پر مصرف و صادر شده مردم را فریب داد.[۱۱]
ملت افغانستان مخصوصاً بعد از انقراض نظام شاهی و تبدلات هشت سال گذشته بهمراتب بیشتر از هر وقت دیگر علاقمند و مصمم به تعیین سرنوشت خود و رهبران آیندۀ خود شدهاند. حقیقت این است که زعامت و قیادت یک ملت را محض اشخاص تعلیمیافته، مدبر و مطلع به امور سیاسی مملکت و جهان پیش برده میتواند و بس.
در این شکی نیست که افغانستان مانند بسا ممالک جهان بهشمول همسایههایش یک مملکت کثیرالملیت بوده هر قوم و حتی قبیله آن از خود مشخصات جداگانه دارد. لیکن تمام اقوام و قبایل افغانستان عشق وافر و علاقۀ تعجبآور به کشور واحد و مستقل خود دارند. هر گونه سعی آشکار و یا پنهان برای از بین بردن وحدت ملی و یا خدشهدار کردن احساسات آنها جز برای دشمنان افغانستان برای جانب دیگر افغانی منفعت بهبار نمیآورد.
قانون اساسی و دولت آینده باید حقوق واقعاً مساوی اقلیتها را احترام و تضمین نموده هر نوع امتیاز و یا تبعیض را مردود شمرد. اما هویت ملی افغان را طوریکه تاریخ ثابت میسازد باید احترام کرد و این احساس را در نسلهای آینده بالندهتر ساخت.
خلاصه اینکه تا زمان شروع و انجام موافقات برای مصالحۀ ملی و بهوجود آمدن یک دولت مستقل و غیر منسلک که اعتماد کافۀ مردم افغانستان را جلب کرده بتواند، باید یک دولت سرپرست به تأیید اعضای شورای امنیت ملل متحد در افغانستان رویکار آید و برای مدت سه تا پنج سال مسوولیت اجرایی امور مملکت را به دوش گیرد[۱٢].
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مطلب با اجازۀ نشر از جانب بانو پروین پژواک برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- برگرفته از: پژواک، پروین، سخنرانی داکتر پژواک در جلسۀ عالی مصالحه و آشتی ملی، وبسایت پروین پژواک
[٢]- یاداشت (از بانو پروین پژواک): بعد از این گفتار مختصر شفاهی، بیانیۀ تحریری دکتر نعمتالله پژواک توسط خودشان قرائت میگردد که نوار اصل محفل موجود است.
[٣]- اشاره به شعار میان تهی کمونستهای افغان بود که در شروع انقلاب ثور شعار و وعدۀ اعطای «کور، کالی، دودی» را بهمردم غریب وطن میدادند.
[۴]- صدای کفزدن حاضرین مجلس
[۵]- صدای کفزدن متواتر حاضرین مجلس
[٦]- اشاره به یک گفتار قبلی میخاییل گرباچف منشی عمومی کمیتۀ مرکزی حزب کمونست شوروی است که معضلۀ افغانستان را «زخم خونین» خوانده بود.
[٧]- اشاره به جنگهای بین ایران و عراق، لبنان و فلسطین با اسراییل است.
[٨]- درخواست آب برای نوشیدن
[۹]- از همین جمله تا جمله اول بخش چهارم از نوار قطع گردیده است. چنانچه تغییر جمله و صدا آن را نشان میدهد. همچنان کلمه مبارکه در اول بیانیۀ تحریری و دو شعری که در انجام و آغاز آن نوشته شده بود، از نوار پاک شده است.
[۱٠]- همزمان با ورود قوای متجاوز شوروی بهخاک افغانستان و ظاهراً در رأس قدرتنشاندن بازیچۀ دست خود ببرک کارمل، در تمام وزارت خانهها و دوایر دیگر عملاً شورویها بهنام «مشاورین» جابهجا شده و در مسایل خورد و بزرگ تصمیم نهایی را اتخاذ میکردند.
[۱۱]- کفزدن پیهم حضار مجلس
[۱٢]- پژواک، پروین، سخنرانی داکتر پژواک در جلسۀ عالی مصالحه و آشتی ملی، وبسایت پروین پژواک
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت پروین پژواک