فهرست مندرجاتقهار عاصی؛ عصیانش، شعرش و آوازهاش
این سالها دیگر، قهار عاصی بیش از یک نام است، یک متن است. سنگین، مقتدر و تا اندازهای شناختهشده. اما نه بهمعنای آنکه این اقتدار و شناخت، در پی مواجهۀ صرف با متن عاصی به میان آمده باشد.
مثل هر شاعر دیگر که در ادامۀ یک سنت ادبی ظهور میکند او بخشی از آوازۀ شاعریاش را مدیون اقتدار همان سنت است و نیز زمانهای که در آن زندهگی میکرد، البته با این تفاوت که عاصی اندکی زیادتر، سنتِ زمانش را شناخته بود و نیز کمی بیشتر فرزند زمانهاش بود.
بنابراین، حداقل برای دستیابی به استقلال متن عاصی از اسم و آوازهاش باید راه و رسم دیگری را پیش گرفت که تا کنون میسر نیست و این راه، چیزی جز محکزنی بوطیقایی، تحلیل معنایی و ساختاری، و تعیٌن موقعیت تاریخی شعر عاصی نیست که باید از زندگی پرشور و شاعرانه، موقفسنجیهای سیاسی و جوانمرگی غمانگیز او سوا گردد.
بیست سال پس از مرگ شاعر، هنوز هم شناخت مکتوب از عاصی و شعرش، به جز در مطالبِ یادنامهها و مقدمۀ ناشران بر کتابهای او در دست نیست. آمیختهگی شعر و شخصیت عاصی در این یادداشتها به حدی است که بهسختی میتوان به شناختی واقعبینانه از شعر و شخص عاصی دست یافت.
احتمالاً این یادداشت نیز از انجام چنین کار دشواری عاجز است اما سخت اصرار دارد که عاصی، شعرش و آوازهاش از هم جدا شود.
گزافه نیست اگر به همین سادهگی ادعا شود که هیچیک از شاعران همروزگار عاصی به اندازۀ او شعر بد منتشر نکرده؛ همانگونه که به پیمانۀ وی شعر خوب هم نسرودهاند. شاید این ویژگی، مهمترین و همزمان کلیترین شناسه در کارنامۀ شاعری عاصی باشد که شناختِ شعر او را با دشواریهایی روبهرو کردهاست.
تا کنون، فرض مسلط این بوده که طبع و تولید توفانی، دلیل اصلی افت و خیز شعر عاصیاست که فرضی چندان نادرست نیست، اما قرار هم نیست که هر آنچه طبع، تولید کرد، طبعش کرد. آنهم بدون هیچ دستکشیدنی به سر و رویش.
بیگمان که بیشترینه شاعران، در شرایط خاصی، بسیار شعر بد میسرایند اما همۀ آن را چاپ نمیکنند که عاصی اینکار را کرد. البته به یمنِ امکان چاپ و نشری که در دسترس داشت. معروف است که عاصی پس از سرایش، به شعر کمتر دست میزد و حتا همان یادداشت نخستین را میسپرد دست دوستانش که بخشی زیادی از شعرهایش، به همینترتیب نابود شدهاند و نیمی دیگر با همان شکل و شمایل اولیه، بعد از مرگش اقبال چاپ یافتهاند.
نکتۀ مهمتر اما فقدان یک نظام تکنیکال در شعر عاصی است. نظام تکنیکال بهمفهوم ویژه و منحصر به فرد آن، که هر شاعری پس از یک دوره مشق و مشقت، به آن دست پیدا میکند و در نهایت بخشی از سبک و زبان او میشود.
این نظام در شعر عاصی به شدت عام است و انحصاری نشده. دلیل، خواه هر چه باشد اما آشکارا پیداست؛ وقتی عاصی به کشفی، تصویری، بیانی هنرمندانه نایل نمیآید، شعر او در سطح نظم و نثر معمول جا میزند و بسامد آن، به نوبۀ خود روی زبان اثر منفی میگذارد. از اینجاست که به سختی میتوان باور کرد که شاعر اینهمه شعر خوب و بد، یک فرد باشد:
- یار ای یار! کجا اینهمه بیما رفتن؟
و چرا اینهمه تلخ اینهمه تنها رفتن؟
رسم یاری و بزرگآیینهپنداری نیست
رخت برداشتن و یکرهه زینجا رفتن
آنقدرها به گل سرخ نه زیبا آید
ریشه در آب سیه کردن و بالا رفتن
تازه افشاندهای از گرد سفر دامانت
آی همزاد! مخوان نغمۀ فردا رفتن
*
درد پایانناپذیر عشق در جانم تویی
لذت و لطف غزلهای پریشانم تویی
من صدایی بیشتر در گریههایم نیستم
رمز پنهان سرور آتشستانم تویی
در خموشی، در سخن، در تابناکی، در سقوط
معنی بیتابی و مفهوم عرفانم تویی
ای که چون آیینه خود را از تو میخواهم همیش
دستگاه دین و دستاویز ایمانم تویی
*
برای آمدنت شاخۀ گلی دارم
به رفتنت قطره اشکی
چه با شکوه فرا میرسی
چه بیخیال سفر میکنی
*
بگو به خاکفروش
که دست از سر این خاکتوده بردارد
که پای مرکب بیگانهپرور خود را
به این قلمرو بسیار کشته نگذارد
و هر معاملتی را که طرح میریزد
به ارتباط خود و خانوادهاش ریزد
نه با دیار شهیدان و جانبازان
*
حرف دیگری را که همواره و بیامان دربارۀ عاصی گفتهاند، آمیختهگی شعر او با غنا و حماسه است که حرفیست واقعبینانه، اما اشکال کوچکی دارد. نوشتهاند که قوت شعر عاصی، در ادغام پیروزمندانۀ حماسه و غناست و این، مهملی بیش نیست که عاصی بدترین تجربهها را در بههمآمیزی حماسه و غنا دارد و نیز شعر حماسی. جز چند تجربۀ خوب و معدود در کار او نمیتوان دریافت.
بیشتر تلاشهای عاصی در این زمینه، به سستی زبان گراییده و در نهایت، شعری بسیار ضعیف را خلق کردهاست. جنبههای حماسی شعر او عام، و در عین حال مقلدانهاست. با یکی دو بار خواندن به سادهگی میتوان رد پای شاعرانی چون فردوسی و باختری را در وجوه حماسی شعر عاصی شناسایی کرد. خودش اما پیدا نیست.
حضور سنگینِ زبان استعاری و نمادین واصف باختری که بر تمام شاعران دهۀ شصت سایه افگنده، عاصی را هم بینصیب نگذاشته و عاصی لحن حماسی شعر خود را از همین حضور سنگین؛ آن هم آشکارا، به عاریت میگیرد. تلاش برای رهایی از این حضور، نتیجۀ وارونه داشته و اغلب زبان بیتکلف عاصی را شعارزده میسازد.
- دل اژدها را خشونت کفاند
برایش توان و تحمل نماند
پی کشتن یل تپیدن گرفت
سر حمله و سربریدن گرفت
یل نامور خواند یا مام کوه
امانم بده زین گزندالشکوه
*
ببر سفید دامنۀ پامیر
سنگین و تابناک
سرمای مفرغین شقاوت را
از چشم مارخوارۀ خود میراند
وز قلههای شامخ هندوکش
بانگ نماز فجر بر میخاست
*
از بامداد تنگ فلق ناگه
رگبار شادیانه نهیب افگند
و از صبحگاه کاذب
زخمی گشوده شد
ناگه لهیب خون و دهان وا شد
و آفتاب دست دعایم را زنگار برگرفت
*
عاصی اما استاد تغزل است. شعر او بیهیچ منازعهای سرشت تغزلی دارد که به برکت زبان ساده و بیتکلف و به لطف واژهگان بومی و روستاییاش، سرشار از عاطفه و صمیمیت است؛ چونان آب جاری و زلال. چندان قوی که همه ضعفهای ساختاری و زبانی و تکنیکیِ کلیتِ شعر او را میپوشاند.
تغزل عاصی جهان دیگری دارد. ظرافت و ریزبینی او در این وجه کارش، کاملا در نقطۀ مقابل حماسهپردازیاش قرار میگیرد. در تغزل، انگار عاصی انسان دیگریست و از جنس دیگری. بیهیچ صنعتبازیای روح کلمات را میجود و نرمش میکند. هر چند گهگاهی زبان سست و پریشان مینماید اما هرگز چون فخامت جعلی جنبههای حماسی شعرش به ذوق نمیزند.
برخورد او با زبان و کلمات هنرمندانه و اصیل است که آشکارا خوانندهاش را متاثر میسازد و همینجاست که اصل معروف رابطۀ شاعر با اشیا، در کار عاصی نمایان میشود.
همین بعد کار او بود که پسانها بر شاعران همنسل و بعد از خودش اثر گذاشت و تا سالها بعد، برخی از شاعران، به بومیگرایی و عاشقانهسرایی عاصیوار رو آوردند که در نهایت نسخههای بدل شعر او را تولید کردند اما هرگز عاشقانههای عاصی نشدند.
- درد دل، غمنامۀ دریا، فراموشم شده
داستان عشق سرتا پا فراموشم شده
رنگ باغ از خاطرپاییزبندم رفته است
خندههای نازک لیلا فراموشم شده
لحظههایی را که عمری پروراندم چون نفس
آن خیالات، آنهمه رویا، فراموشم شده
سازِ برهم خوردهی جان و تنم را مینواخت
یار عنوان کردمش اما فراموشم شده
طرح موزون، نقش رنگارنگ، پایان جمال
آنچه خوانا بود از آن حالا فراموشم شده
*
مرا اگر حرفی باشد برای توست
هنگامی که میمیری و روح بازوانت را
به گندمزار میبخشی
برای توست هنگامی که قلبت را
برای کِردهای خاره در فریاد میآری
مرا شعری اگر باشد برای توست
مرا نامی اگر باشد برای توست
[↑] شاعری که چوب سیاست خورد
عاصی بیش از همه چوب سیاست را خورد. دلیلش روشن بود، مثل هر شاعر دیگر به ماجراهایی که در اطرافش میگذشت نمیتوانست بیاعتنا بماند. جدا از هر گونه سنخیتی با ایدیولوژی ممدوح عاصی در آن روزگار، جسارت و صراحت لهجهاش تا هنوز شگفتیآفرین است.
برخلاف همه همنسلانش، کمتر در لاک پیچیدۀ استعاره و سمبول گرفتار آمد و کمتر سکوت کرد. بیهیچ هراسی از پولیگون و پلچرخی علیه نظام سرود و آشکارا گرایش سیاسی و اعتقادی خود را تبلیغ کرد. بیگمان که این موضع گیری سیاسی او در آوازهاش نقش بسیاری داشته و نیز این آوازه، زمانی مضاعف شد که شعر عاصی از راه موسیقی دهۀ شصت، تریبون رساتری پیدا کرد. امکانی که برای بسیاریها در آن روزگار میسر نبود.
در همان ماههای نخست پیروزی جهادیها، باورهای سیاسی شاعر درز برداشت. چندانکه اندک اندک به مایۀ شرمساریاش تبدیل شد. عاصی باز هم این جسارت اخلاقی را داشت که «از جزیرۀ خون» و «آغاز یک پایان» را بنویسد.
او در آغاز یک پایان، یگانه اثر منثور خود، آشکارا شرمساریاش را بیان کرد و جل و پوستک ممدوحان قدیمش را از آب بیرون کشید ولی انگار تقدیر و تصادف بهگونهای رفته بود که مداح پشیمانِ دیروزی، شاعر عاشقانههای ماندگار، عاصیِ پریشاناحوال و سرخورده، نامۀ کار خود را تا پایان نتواند بنویسد.
عاصی محل منازعه باقی ماند. هر کس به نحوی از او ناراحت و به گونهای از وی راضی. سیاست مثل همیشه محک شعر عاصی نیز شد. شخصیتش، بوطیقای شعرش را شناساند و تا کنون یک متن مجرد و مستقل، در خصوص شعرش، شخصیتش و شهرتش به میان نیامد.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- کاوه جبران، قهار عاصی؛ عصیانش، شعرش و آوازهاش، ، وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر): یکشنبه، ۱۴ سپتامبر ٢٠۱۴ - ٢٣ شهریور ۱٣۹٣
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی (بخش فرهنگ و هنر)