از: دکتر عبدالخالق رشید (استاد دانشگاه کابل و رايزن فرهنگی سفارت افغانستان در هند) |
ادبیات فارسی دری
قند پارسی و بنگاله
فهرست مندرجات
قند پارسی و بنگاله
دکتر عبدالخالق رشید
ادب دری فارسی از آوانیکه هنگامۀ آن از عصر شکوفایی غزنویان به این دیار رسید، از همان زمان تاکنون زبان فارسی و ادب پروبار آن در دیار خوبان و سبزان هندوستان از پرورش بازنمانده است. روابط مداوم اقتصادی، فرهنگی سبب شده است که این دو فرهنگ باستانی (آریانی - ایرانی و هندی) همیشه در حلقۀ مشترک فرهنگی و معنوی نگهداشته شوند.
در شبه قاره هند، بنگال نیز یکی از مناطقی بوده که درازنای تاریخ جایش را در زبان و ادب فارسی یافته، شاعران متعدد این زبان از خراسان، فارس و ماوراءالنهر در مواقع مختلف توانستهاند که بنگال را نه تنها بهحیث یک واژه قافیه و ردیف بهکار برند، بلکه این واژه را فرهنگیان زبده زبان فارسی در سراسر سرزمین هند به حیث واژهای که بیانگر و انعکاسدهندۀ فرهنگ و احساسات ماندگار مردم که خود ایجادگران فرهنگ و تاریخ کهن جامعۀ انسانی بودند، هم یادآوری کرده است و هم درخور توجه آنها قرار گرفته است.
در این رابطه بهنظر من این نکته بسیار قابل غور و یادآوری بوده که بنگال و زیبایی بنگال، و تخیل واژۀ بنگال، جادو و جادوگری بنگال، سیاهی بنگال، سبزۀ بنگال، نغمههای بنگال همه از جمع مفاهیمیاند که بدون مبالغه ایجادیات زبان فارسی دری و دیگر زبانهای این خطه مانند اردو و پشتو را نیز در همه ادوار تاریخی رنگینی داده است. بهجاست که شاعران نازکخیال و باریکبین زبان فارسی چون حافظ شیرازی و شاعر سدۀ یازدهم هجری زبان پشتو عبدالحمید ماشوخیل سرزمین بنگال و بنگاله را بهحیث سرزمین مستقل و دارای هویت فرهنگی جداگانه در مجاورت با دیگر مناطق هند یادکرده است. چنانکه حافظ میگوید:
شکرشکن شوند همۀ طوطیان هند
زین قند فارسی که بهبنگاله میرود
آری، بنگال و بنگاله سرزمین ماسهها و حماسههای شیرین، سرزمین زبان و ادبیات پربار و شکوهمند، سرزمین موسیقی و آهنگهای باولهای صلحجو و سرگردان و بالاخره سرزمین رقص و حرکت و دیگر هنرها در شبه قارۀ هند بوده است؛ ادبیاتی که نه تنها بیانگر و تشریحکننده زیباییها بوده، بلکه بیانگر حماسهها و هنگامهها و معنویتهای انسانی در این سرزمین بوده است؛ سرزمین مردان بزرگ، سرزمین مورد توجه کشورگشایان دنیا و منطقهای که به نوبۀ خود اینجا پرورش یافته و شعلههای هنر و علوم را از اینجا به سرزمینها و مردمان دیگر رسانیدهاند. سرزمینی که موجهای نرم و گرم کشتی فرهنگ پربار زبان فارسی را به خاطر رهنمای مادی و معنویاش از آن خود کرده و برای آن در قلب گرم و نرم و احساس شورانگیز بنگالیاش جا داده است.
نغمههای پربار مولانای بلخ، سنایی، حافظ و سعدی در سراسر بنگال (شرقی و غربی) که در آن مردمان با عقاید مختلف زندگی داشتند و دارند، ورد زبان شماری زیادی از نخبگان این سرزمین شده و با درنظر داشت مضمون معنوی آن آثار و کارکردهای ایجادی را در زبان بنگاله طوری تحث تأثیرشان قرار داده است که در نتیجه از برکت معنوی این نغمههای جاویدان نغمههای خودشان بهشهرت جهانی رسیدهاند.
بنگال سرزمین زمزمههای باولهاست که شور و مستی معنوی این سرودها در پرورش ایمان و عقیده مردمان هند جایگاه درخور اهمیت یافته است. باولهای زندهدل ستارههای معنویتی بودند که پیام راستی و حقانیت را به انسانهای علاقهمند در نغمههای صمیمی سرگردانشان میرساند و حقانیت را بدون درنظر داشت حالات و طبعیت حکمرانان بیان میداشتند. همین هنگامههای سرشار بودند که زیر لوای آن شرایط آموختن و تدریس ارزشهای زبان فارسی که تا اوایل قرن بیستم در شبه قارۀ هند از هر لحاظ هنگامهساز بود، مهیا کرد. مردان قلم بهآثار معتبر و شاهکارهای جاویدان زبان فارسی رو آوردند و در سرزمین بنگال برای سالیان متمادی رونق دادند و نقل میدان اهل حال و قال در این دیار گردید.
قاضی نذرالاسلام شاعر مسلمان زبان بنگالی از جمله مردان دیگر این سرزمین است که در زیر سایۀ زبان فارسی قد برافراشت و نامدار زمانه خود گردید. همانطوری که زبان فارسی تا اوایل قرن نوزدهم اهمیتش را در بنگاله نگه داشته بود، همین بود که در اکثر آثار زبان بنگالی واژههای فارسی جایگاه داشت و اکثر نویسندگان زبان بنگالی یا زبان فارسی را یاد داشتند و یا اینکه واژههای آن را در آثارشان بهکار میبردند؛ چنان که نویسندۀ زبان بنگالی (پیاری چاند متر) در آثار خود چون «الاگهرردولال» و «الالی بنگلا» واژههای فارسی را بهوفور به کاربرده است.
انگلیسها با آنکه زبان خود را جانشین زبان فارسی کردند، لیکن نویسندگان بنگالی بهخاطر آن اثرپذیری که از زبان فارسی گرفته بودند و مناسبات که با مسلمانان در بنگال داشتند، زبان فارسی را فراموش نکردند و واژهها و تأثیرپذیری را در آثارشان جا دادند. بیجا نخواهد بود که در این مقاله نامهای شماری از این دانشمندان را یادآور شویم که آنها کارهای ادبی ارزشمندی را انجام دادهاند.
ارجمند علی چودهری: یکی از این قماش از نویسندگان بنگاله بود که در سال ۱۸۹۱م ناولی در زبان بنگالی بهنام «پریم درپن» نوشت. موضوع این داستان عشق یک پسر مسلمان بهیک دختر هندوست. بهنظر دانشمندان ادبیات بنگالی اگرچه داستان از لحاظ هنری دارای اهمیت زیاد نبوده، لیکن از لحاظ تاریخی دارای اهمیت فراوان میباشد. در این ناول شمار زیادی از ساختارها و واژههای زبان فارسی و عربی را میتوان مشاهده کرد.
مزمل حق: نویسندۀ دیگری بنگالی است که در انکشاف نثر بنگالی سهم با سزای گرفت. همین نویسنده بود که علاوه بر زبان بنگالی، زبان فارسی را نیز میدانست. ایشان شماری از آثاری فارسی را بهزبان بنگالی ترجمه کرده است. ایشان بود که بخشی از «شاهنامۀ فردوسی» را بهزبان بنگالی ترجمه کرده و برای بار اول ایشان این اثر گرانبهای حماسی زبان فارسی را به خوانندگان و علاقهمندان بنگالیشان معرفی کرده است و از جمله آثار شاهکاری این نویسنده بهشمار آمده است.
پندت ریاضالدین مشهدی: نویسنده دیگری از زبان بنگالی است که بین سالهای ۱۸۵۹ و ۱۹۱۹ زیسته است. ایشان آثاری را بهنامهای «فتح شام»، «مرغ آتش» و «شنگشکارک» نوشته است که شنگشکارک دربارۀ فرزند و مبارز شرق و جهان اسلام علامه سید جمالالدین افغانی بوده. شنگشکارک واژۀ بنگالی بوده که معنی آن مصلح قوم میباشد.
سید جمالالدین افغانی: [سید جمالالدین حسینی اسدآبادی] برای همۀ روشنفکران و نویسندگان هندی و خصوصاً زبان بنگالی چهرۀ آشنایی بود. زمانی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بههندوستان سفر نمود،به شهر کلکته هم رفت و در آنجا با مردمان این دیار مباحثات و مناظرات انجام داد، دربارۀ خصلت استثمار انگلیسی و دربارۀ سرنوشت هندوستان آینده با روشنفکران این سرزمین مذاکرات و تبادل نظر نمود. یکی از آثاری که در هندوستان نوشت و بهنام «نیچریه» معروف است، در همین ایام در میان روشنفکران و مردمان بنگال نهایت معروف گشت، طوری که انگلیسها نیز نشر آن ممنوع اعلام کردند؛ ولی با آن همه در بنگال این اثر گرانبهای سید جمالالدین ضمیمۀ آثار دیگر تعلیمات اسلامی نشر و پخش میگردید و بهمردم و علاقهمندان سید میرسید.
از آنجاییکه در آغاز قرن نوزدهم تمایلات عیسویشدن و عیسوی کردن در هندوستان رو به افزایش بود، همین امر باعث گردیده بود که شماری از علمای بنگالی متوجه این روند در بنگاله شوند. ایشان در همین موقع بهنشر و پخش آثار سید میپرداختند که بخش اول نیچریه را بار اول در سال ۱۸۸۷ و قسمت دوم آن را در سال ۱۸۸۸ بهنام «اسلامی تتو» در ضمیمه آثار دیگر نشر کردند.
قاضی نذرالاسلام: شاعر مسلمان زبان بنگالی از جمله مردان دیگر این سرزمین است که در زیر سایۀ زبان فارسی قد برافراشت و نامدار زمانه خود گردید. ایشان نیز مانند اکثر شاعران بنگالی با زبان و نخبگان زبان فارسی آشنا بود و بالاخره بهمرتبهای رسید که کلامش زبانزد مردم بنگال گردید و از محبوبیت بیحدی در میان مردم زبان بنگالی برخوردار شد. وی از جمله بزرگترین شاعران بنگال بوده که علاوه بر شعر و شاعری، در ایجاد نهضتهای روشنگرانه هندوستان سعی کرد. در سال ۱۹۴۱ دچار مریضی فلج گردید، ولی باز هم صدای رسا و شعر استوار ایشان از هنگامه و محبوبیت بیهمتا باز نماند.
گریشن چندر: نویسندۀ دیگر زبان بنگالی بود که بخشهای از دیوان حافظ، گلستان سعدی، منطقالطیر و مثنوی معنوی را ترجمه و بهبنگلهگویان پیام و معنی آثار این نخبگان فارسی را رسانید. بهنظر شماری از ادبشناسان هند اینگونه ترجمهها باعث گردید که شاهکارهای زبان فارسی در بنگال بهخوبی معرفی شود.
اکبرالدین دانشمند: نویسندۀ دیگر بنگالی بود که بهرهای از زبان فارسی داشت. ایشان نمایشنامۀ نادر شاه را نوشته است که در آن نادر شاه را سهواً افغان معرفی کرده است. نمایشنامه دربارۀ پادشاه شدن نادرشاه و رسیدن ایشان به دهلی و کارهای دردآور ایشان سخن میگوید.
با تذکار بالا، در مجموع باید یادآور شد که تأثیر زبان و ادب فارسی بر زبان و ادبیات بنگاله ثمرۀ پربار فرهنگ فارسی دری بوده که توسطۀ نخبگان این فرهنگ از طریق شمال هندوستان بهاین سرزمین رسیده بود که بعدها نیز این اثرپذیری نه تنها بر آثار نویسندگان مسلمان باقی مانده، بل در آثار نویسندگان غیرمسلمان نیز نقش خود را گذاشت.
خانوادۀ تاگور و خود او نیز از جمع هواداران زبان فارسی و آثار کلاسیک این زبان خصوصاً حافظ بود که در نوشتههای خود و خانوادهاش نمایان است. حافظ بدون شک بر آثار و افکار رابیندرا نات تاگور اثر گذاشته است و این ارزشی است که برای تاگور از علاقهمندی پدر دانشمندش بهمیراث مانده بود. علاوه بر آن نویسندۀ دانشمند ایران دکتر پرویندخت مشهور در صفحۀ ۲۰۰ کتاب خود (تأثیر عرفان اسلامی بر تاگور، چاپ سال ۱۳۸۳ش) دربارۀ «رند حافظ و باول تاگور» توضیح تا حدی خوبی دارد که برای من این بخش آن قابل اهمیت است. این خانم دانشمند مینویسد:
«برجستهترین وجۀ اشتراک رند و باول در ملازمت آنها با عشق و آن را اساس هستی دانستن است. تلازم عشق و رندی، چنان جدّی است که برخی از محققان، رندی را یکسره عاشقی دانستهاند و رند را عاشق. و بهعبارت دیگر: همان سان که فیلسوف، اهل عقل است و فیلسوفی نیست که عاقل (عقلگرا، خردگرا) نباشد، رند اهل عشق است و رندی نیست که عاشق نباشد. باول تاگور، نیز عشق را مهمترین هدف زیستن و زیباترین بهانهای هستی میداند. در سراسر ترانههای و سرودهای باولی «بحر عشق» را در جوش و خروش میبینیم. نکتهای بسیار مهم دیگری که حافظ بهآن پرداخته و از اصول انکارناشدنی تفکر تاگور، نیز میباشد، همسازی ناهمسازها، یعنی آشتی دادن آنهایی است که از نظر دیگران، متضاد و نامتجانس شناخته شدهاند...»
گریشن چندر نویسندۀ دیگر زبان بنگالی بود که بخشهای از دیوان حافظ، گلستان سعدی، منطقالطیر و مثنوی معنوی را ترجمه و به بنگلهگویان پیام و معنی آثار این نخبگان فارسی را رسانید.
فکر میکنم مشابهتی که در این رابطه باید درنظر گرفته شود، آن تنها همان بار معنوی مسأله است، در غیر آن مشابهت دیگری دربارۀ معنی غریبی دارد؛ زیرا که تاگور هندو در بسا موارد خاصتاً در اشاراتی که دربارۀ وحدت دارد، آن را در سایۀ مذهب خود بیان داشته. تنها در بعضی جاها میتوان تاگور را شاگرد حافظ و مولانا دریافت و آنهم نه به صورت دوامدار و مسلسل. روی همین اصل اگر محیط بهخصوص بنگال را در ایجادیات تاگور درنظر نگیریم، ما خود میدانیم که در آنجا نکتهها و مفاهیمی دیده میشوند که مولانا و دیگر سروران تصوف فارسی نیز به آن بهخوبی واقف بودند. بیایید ترجمهای اولین شعر گیتانْجلی را یکجا بخوانیم:
بیکران، از لطف خویشم، ساختی
ساغر تن را، چنان که خواستی
بارها با دست خود کردی تهی
باز پر کردی ز آب زند
من چون «نی» بودم به دستت، سرورا
تا به صد کوه و چمن بردی مرا
درنی من،چون دمیدی بارها
هر زمان آهنگ نو شد در صدا
دست جاوید تو بر دل چون رسد
دل، از آن سرشار شادی میشود
درتپش، زنجیرها را بگسلد
آنچه نتوان گفت، گفتارش شود!
عمرها شد آنکه بخشش میدهی
در دو دستم، جای باشد اندکی،
می کنی تدبیری و گنجد همی،
گرچه میریزی در آن نعمت بسی
دانشمند ارجمند افغان و مترجم گیتانْجلی، دکتر روان فرهادی این شعر تاگور را اول به نثرساده و بعداً مقارنه آن را چنین مینویسد: «مطلب از نی آدمی است. همچنان ساغر نازک، نشانه آدمی است. میگوید: با تماس جاویدان دستان تو، دلم از خشنودی از حدود و قیود خود فراتر رفته، سخنان نگفتنی میگوید. این دمیدن در نی من این ریختن زندگی در ساغر، این عطای نعمتها و هدیهها به دستان من و گنجایش بیکران این نی، گنجایش این ساغر و این دو دست، تجدید پی هم زندگانی من است، و از لطف این مهربانی تو، بهسوی سرمنزل خرسندی و کمال میروم.»
مقارنه: از این اشعار علاوه بر بیتهای آغاز مثنوی دربارۀ نی، این بیت دیوان کبیر مولانا را نیز بهخاطر ما میدهد:
عاشقان نالان چونای و عشق همچون نای زن
تا چهها درمیدمد این عشق در سرنای تو
و این بیت او:
دلم را نالۀ سرنای باید که از سرنای بوی یار آید
و نیز این بیت مولانا:
سرنای توام، مرا تو میگوی:
من در تو فرو دمم، تو مخروش[۱]
به هرصورت چیزی که دربارۀ اثرگذاری فارسی دری بر ادبیات زبان بنگالی و در نتیجه بر روند فکری شاعر نامدار این زبان - تاگور - و آثار او در بسا موارد آشکار است، آن رابطۀ تاگور با فرهنگ دری فارسی و در مجموع با کشورهای افغانستان و ایران و فرهنگ این خطه در همۀ آثارش بهپیمانۀ وسیع قابل مکث بوده، داستان کوتاه معروف کابلیوالایش در ذات خود بیانگر رابطه و احساس عمیق این ستایشگر بنگالی با یک مرد افغانتبار که از سالیان متمادی چهرهای آشنای برای وی و برای محیطاش بود و است میباشد. همین احساس قوی این مرد با فرهنگ افغانی و ایرانی بود که در اواخر ۱۹۲۹ شاه افغان با وساطت مجتبی علی - یکی از معلمین مکتب حبیبه - از وی دعوت بهعمل آورد که متأسفانه اغتشاش داخلی درگرفت و شاه امانالله کشور را ترک گفت و تاگور نتوانست افغانستان، این سرزمین کابلیوالای عزیزش، را از نزدیک ببیند.
خانوادۀ تاگور و خود او نیز از جمع هواداران زبان فارسی و آثار کلاسیک این زبان، خصوصاً حافظ بود که در نوشتههای خود و خانوادهاش نمایان است. تقریباً هفت سال بعد سفرش به ایران نیز روی همین انگیزۀ فارسیدوستی او بود. تاگور با زبان فارسی علاقۀ خاصی داشت. وقتی اساس دانشگاه شانتی نیکتان را در بنگال گذاشت، معلمین زبان فارسی را از افغانستان و ایران دعوت نمودند که باید در این دانشگاه زبان فارسی را تدریس کند. نویسنده توانای آن زمان زبان فارسی پورداوود نیز به دعوت تاگور به شانتی نکتان آمد و در اینجا سلسلۀ تدریس و تحقیق خود را ادامه داد و شماری از اشعار تاگور را به همکاری دوستان و استادان زبان فارسی ترجمه کرد.
یکی از رازهایی که ممکن است برای دوستان هندی و محققان تاگور هنوز هم معلوم نباشد، شناخت تاگور در بیرون از هند است. این مرد بزرگوار ادب و فرهنگ هند از همۀ اولتر در افغانستان و بعد در ایران از شاعران بزرگ بهشمار آمد. اولین ترجمه پشتوی یکی از اشعارش در نشریه طلوع افغان که از قندهار در سال ۱۳۱۲ خورشیدی به نشر میرسید، توجه خوانندگان افغان را به خود جلب نمود که بعداً این سلسله در نشرات دیگر نیز ادامه یافت. چند بیت این اولین ترجمه پشتوی تاگور این بود:
آه، مادر وطن،
در راه عشق تو من به قربانی خون خود آمادهام،
من راز کامیابی زندگی خو را در این میبینم،
که خود را نثار قدمهای پاک تو کنم...
جوش محبت تو از چشمان اشکهای صاف را جاری میسازد،
صدای غمآلود محبت تو ازنغمههای دردمندم آشکار است.
مادر وطن!
تو برای ما از جانمان دوستداشتنیتری…
من میدانم که بازوی من توانمندی ندارد،
لیکن محبت تو برایم جوش فوقالعادهای را میبخشد.
و آن نشاندهی این است که بر مطلب و مقصود خود نایل خواهم آمد...[٢]
در پایان میخواهم چند نمونه از ترجمۀ دری این شاهکار جهانی را در خدمت دوستان و خوانندگان این مقاله قرار دهم:
در شب درماندگی و خستگی
غالب آمد خواب سنگین بر سرم
هرچه خواهم چشم بگشایم چه شود؟
بهتر است آنکه روم در خواب خوش
در پناه مهر بیپایان تو
جان خسته کی توان بیدار بود!
چون پرستند با همه درماندگی
آنچنان که باید و شاید تو را؟
بهتر است آنکه روم در خواب خوش
در پناه مهر بیپایان تو
روز چون درمانده گردد شامگه
پرده شب را به رویش میکشی
تا که آرامد همۀ تاریک شب
در سپیده خوش گشاید چشم خود
در پناه مهر بیپایان تو
نام من از بهر من زندان شده
درمیانش جان من گریان شده!
میفرازم هر دمی دیوار آن
از عروجش آسمان حیران شده
سایه پهنش فتاده برسرم:
اصل من از چشم من پنهان شده!
سربلندی میکنم از رفعتش
در پی تحکیم آنم صبح و شام
تا نیفتد رخنهای در عظمتش
از اساسش تا حصار و کاخ و بام
زندگی شد بندگی از بهر نام
اصل من از چشم من پنهان شده!
چون ندیدم راه دیگر بیشتر
چون رسیده جمله نیرویم به سر
مینماید توشه و زادم دگر
لاجرم گفتم به پایان سفر:
بایدم رفتن بهکنج ظلمتی
در خموشی تا که جویم خلوتی
لیک دانستم نمیخواهی چنان
کردهای جولانگه من بیکران
کهنه ار شد بر زبان یک داستان
صد سرود نو شد از دل بر زبان
گم شد ار راهی نمایان شد دگر
صد جهان زیباتر و فرخندهتر!
آمدی ازتخت خود پایین شدی،
آمدی، تا کلبۀ من آمدی!
من بهکنج انکسار و عاجزی،
میسرودم نغمه درویشیام
گوش تو از روی مهر آن را شنید
آمدی ازتخت خود پایین شدی
آمدی تا کلبۀ من آمدی
دانم آنکه درحضورت هر زمان
زبده استادان موسیقی همی
خوش سراید نغمههای پرشکوه
ازمن نوکار نوپرداز لیک
با دلآسایی، بخواهی بشنوی
ناله خیزان نغمهای بیچارگی
آنکه ازلطف تودرآمیختهست
با شکوه نغمۀ دربارتو
تحفه بگرفتی برای من گلی
آمدی ازتخت خود پایین شدی
آمدی تا کلبۀ من آمدی.
شده لبریز عشق تو، حیات من در این دنیا
در این جامم تو خود ریزی، توخود نوشی میخود را
نظرداری، به سوی خلقت خود از در چشمم
که تا بینی، درآن خود را، که هستی خالق والا
هر آن نغمه که خود سازی و بنوازی، بساز خود
به سمعت میرسد ازگوش من، آن نغمه زیبا
ز گفتارم، جهان تو، سرود جانفزا گردد
پسندی آن سرودی را که گردد درجهان پیدا
ز مهر بیدریغ خود، شوی پیوست جان من
جمال بیکران خود ببینی در من شید![٣]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- سرود نیایش؛ گیتانْجلی، ترجمۀ دری، دهلی، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص۷۰.
[٢]- طلوع افغان، شمارۀ ۱۹، ماه اسد سال ۱۳۱۲ خورشیدی، ص ۸.
[٣]- دکتر عبدالخالق رشید، قند پارسی و بنگاله، روزنامۀ اطلاعات: قسمت نخست: سهشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲؛ قسمت دوم و پایانی: سهشنبه ۲٦ آذر ۱۳۹۲
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
روزنامۀ اطلاعات، برگرفته از منابع زیر:
□ بنگالی ادب به زبان اردو، چاپ هند...
□ حافظ دیوان.
□ دکتر پرویندخت مشهور، تأثیر عرفان اسلامی بر تاگور، چاپ مشهد، سال ۱۳۸۳ش.
□ سرود نیایش گیتانْجلی ترجمۀ روان فرهادی، دهلی، چاپ دوم ۱۳۷۷٫
□ طلوع افغان، قندهار، سال ۱۳۲۱ خورشیدی.
□ گیتانجلی بهزبان انگلیسی چاپ دهلی، سال ۱۹۹۹م.
□ مولانا: مثنوی معنوی (چاپ نهم، نیکلسون، ۱۳۶۲ش).
□ Shaif Husain Qasemi A History of Indo-Persian Literature (1220-1274 A.H. - 1806-1857 A.D.) Department of Persian University of Delhi Delhi 2008.