|
دین یهود و شریعت موسوی
از گفتار بیستویکم تا گفتار سیام
[قبل] [بعد]
در فرهنگ دشمنشناسی قرآن، «یهود» بهعنوان دشمنترین دشمنان برای مسلمانان توصیف شده است. در سورۀ مائده، آیهی ۸۲ آمده است: «بهطور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهی يافت». با تاسف، امروزه بیشتر یهودستیزی مسلمانان ریشه در همچو آیات دارد و به گفتهی حاخام یدیدیا اذراحیان، «تعصبگرایان برخی ادیان و عامه یهودستیزان، اکثراً دین یهود را نیز مورد افترا قرار میدهند». در رشته گفتارهای «دین یهود و شریعت موسوی»، توسط حاخام یدیدیا اذراحیان به اصول این دین پرداخته میشود:
▲ | گفتار بیستویکم: در شریعت موسوی، خودی و غیرخودی یکی هستند و در مقابل قانون حقوق برابر دارند |
---|
در آموزشهای شریعت موسوی، واژه גוי (گوی Goy) بهمفهوم «غریبه» یا «بیگانه»، جای مخصوصی دارد و کنیه ویژگی بارز انسان «بیگانه» غیریهودی بودن اوست. بیگانهای که در جمع بهسر میبرد، انسانی است که با یهودی زیر یک آسمان زندگی میکند.
براساس یک اعتقاد قدیمی، سرچشمه نفرت از دیگری، ترس از اوست. و ترس از بیگانه در تاریخ بشر ریشهای کهن دارد.
از قدیمالایام در بین طوایف و اقوام، این باور نادرست و فتنه انگیز رواج داشته که «انسان خارج از گروه، دشمن گروه است». بهواژهای دیگر، آنکه «خودی» نیست، «غیرخودی» و بیگانه محسوب میشود و باید از او پرهیز کرد و یا بهوی بهنظر تردید و ظن نگریست.
بعضی از پیروان مذاهب مختلف بر این باور بودند که از بیگانه باید بیم و نفرت داشت.
اما حضرت موسی با رهنمودهای خود، اندیشه و رفتار پیروان خویش را درست در جهت معکوس این راستا هدایت میکند.
موسی، بومی و بیگانه را برابر میداند، و به «فرزندان اسراییل» (بنیاسراییل) هشدار میدهد که تنها آنان نیستند که از بند بردگی در مصر رهایی یافتهاند؛ بلکه در میان آنان کسان بیشماری نیز یافت میشوند که از خاندان اسراییل نیستند.
حضرت موسی خطاب به بنیاسراییل میگوید: اینان برابر و همسان دیگرانند و قانون از برایشان یکسان است.
«قانون برای بومی و بیگانه که در میان شما بهسر میبرد یکسان باشد» (صحیفه خروج، باب دوازدهم، آیه ۴۹ و صحیفه اعداد، باب پانزدهم، آیه ۱٦)
«قانون در مورد خطاکاران، چه بومی و چه غربیه که در میان شما است، یکسان است». (صحیفه اعداد، فصل پانزدهم، آیه ٢۹)
«قانون، خواه برای بیگانه و خواه بومی، بهیک نحو اجرا گردد».(صحیفه لاویان، فصل بیست و چهارم، آیه ٢٢)
«قانون برای همه جامعه، چه خود شما و چه بیگانهای که با شماست، در تمامی نسلها تا ابد یکسان خواهد بود و آن بیگانه و خود شما (خودی و غیر خودی) در برابر خداوند همسان خواهید بود». (صحیفه اعداد، فصل پانزدهم، آیه ۱۵)
«قانون برای خطاکاری که در میان فرزندان اسراییل زاده شده و خطاکار بیگانه که بدانان پیوسته، برای هر دو بهطور واحد بهاجراء درآید». (همانجا، آیه ٢۹)
همانگونه که تمامی مفسران تورات گفتهاند، غرض از «بیگانه» آن فرد بت پرست خرافاتی نیست که اصرار دارد در ظملت کده بیقانونی بسر برد؛ بلکه «بیگانه» در جامعه تحت رهبری حضرت موسی و در آیین یهود، کسی است بهدین یهود درنیامده، ولی در عین حال بهپرستش خدای یگانه روی آورده و از قوانین مقدس او پیروی کند.
در همین نکته بسیار مهم است که موسی راز فلسفه یگانهپرستی را بر ما آشکار میکند: آنکه از قوم بنیاسراییل است، و آنکه از این قوم نیست، همین که خدای یگانه را پرستیدند و فرمانبر او شدند، باید دست یگانگی و برابری بهسوی یکدیگر دراز کنند و در برابر قانون یکسان باشند.
از همین روست که حضرت موسی میگوید: «آنکه علیه قوانین الهی برخیزد، چه بومی باشد و چه بیگانه، بهکفر روی آورده و باید از مردمش منقطع گردد»(همانجا، آیه ۱۵)
آیین یهود در جهانشمول کردن اصل برابری انسانها اصرار بسیار دارد. این آیین پیاپی تاکید میکند که فرزندان اسراییل (بنیاسراییل) با افراد دیگر در برابر قانون یکسانند.
آیا اگر جز از این باشد، بنیان اعتقاد بهخدای یکتا، سست نمیشود؟
خدای واحد الهام بخش قوانین واحد است. اگر برای دو انسان دو قانون جداگانه باشد، آیا این خود بازگشتی بهدوگانهپرستی و چندگانهپرستی نخواهد بود؟
حضرت موسی میگوید:ای فرزند اسراییل (فرد یهودی) تو از بیگانهای که به تو پیوسته برتر و بالاتر نیستی، و پروردگار یکتا خالق هر دو شما است و لذا شما را برابر میداند و برایتان قانون برابر ارائه میدهد.
این رهبر قوم یهود و بنیانگذار شریعت انسانی، افزوده میگوید: در زیر پرچم یگانهپرستی است که همه شما انسانها همسان شمرده میشوید. بیگانهای که ممکن است قبطی باشد یا ادومی و یا مصری، و یا از قوم قبیله دیگری باشد، با تو که از بنیاسراییل هستی در مقابل قانون برابر و یکسان است.
با همین واژه سحرآمیز «برابری» است که میتوان روزنه ناهنجار و سهمگین ترس و نفرت از دیگران را که موجب دوری از دیگران و تنفر نسبت بهآنان میشود مسدود کرد و دنیایی برابر و یکسان ساخت که در آن پیروان همه ادیان یکتاپرست و انسان از هر نژاد و رنگ پوست بتوانند در آن با مسالمت در کنار یکدیگر زندگی کنند.
حضرت موسی خودی و بیگانه را با مهر پدرانه بهسوی اطاعت از قانون میخواند و میفرماید: «فرامین و قوانین مرا بهجای آوردید. نه بومی و نه بیگانهای که با شما زندگی میکند، هیچ یک از کارهای ناپسندی را که برشمردم انجام ندهید». (صحیفه لاویان، فصل هیجدهم، آیه ٢٦)
در آیین یهود و گفتار حضرت موسی نشانی از استبداد و زورگویی نیست. آزادی فردی برای او مقدس است. او بهبیگانه میگوید «تابع قوانین باش» چرا که اگر چنین نباشد در دنیای بیقانونی باز گرفتار بردگی خواهید شد. او خطاب به«داوران» (شیوخ قوم یهود) چنین آموزش میدهد. «دعاوی برادرانتان را با دقت گوش دهید و بین هر فرد با طرف یهودی و بیگانه اش با عدالت داوری کنید». (صحیفه تثنیه، فصل یکم، آیه ٦)
و این است مفهوم برابری در قانون موسی: هنگامی که پای عدالت بهمیان میآید، دیگر امر قوم یا نژاد مطرح نیست و "انسان برتر" وجود ندارد. آدمیان همگی در برابر فرشته عدالت برابرند، زیرا پروردگاری واحد و یکتا آنان را خلق کرده است.
در آیین یهود، بهفرزندان اسراییل و فرد بیگانه، هر دو بهیک چشم نگریسته میشود و آنکه یهودی نیست «ذمی» محسوب نمیگردد و شهروند درجه دو بهحساب نمیآید.
در دنیای امروزی، آنانی که جامعه بشری را یکی میدانند و حقوق یکسانی برایشان قایل هستند، اصل «برابری در برابر قانون» بدیهی بهنظر میرسد. اما از یاد نبریم که حتی در دنیای امروز و حتی در کشورهای بزرگ و متمدن، «شهروند» و «بیگانه» و «محلی» و «خارجی»، دارای تابعیت و آنکه تابعیت ندارد، در همه موارد دارای حقوق یکسان نمیباشند و قانون کشوری همیشه آنها را برابر و مساوی همه نمیداند.
آنگاه که حضرت موسی با جمعیت اندوه همراهانش، و نه صرفا با قوم بنیاسراییل، سخن میگوید، باز اصرار او برای مساوات و برابری همگان در گفتارش میدرخشد. پیامبر یهود خطاب بهبنیاسراییل میگوید: «امروز همه شما، از سران قبایل تا آحاد آنها، همگانی که متعهد بهاجرای قانون هستند، یعنی تمامی فرزندان اسراییل، در پیشگاه خداوند ایستاده اید. کودکان شما، زنان شما و بیگانگانی که در میان اردوگاهای شمایند. از هیزم شکنان تا آنانی که آب میکشند، جملگی در اینجا هستید، تا در سوگند خداوند و پیمان او که امروز با شما بسته میشود شرکت جویید» (صحیفه تثنیه، فصل بیست و نهم، آیات ۹-۱۱)
حضرت موسی سخت نگران است که مبادا شخص غریبه مورد بیمحبتی یا ستم قرار گیرد و بهخاطر آنکه در اقلیت است بهحقوق او احجاف شود. او میگوید: «بیگانه را مغبون مکنید و زیر فشار مگذارید، زیرا که خود در سرزمین مصر بیگانه بودید». (صحیفه خروج فصل بیست و دوم آیه ٢٠)
«غریب را دوست بدار چرا که خود بهسرزمین مصر غریب بودی» (صحیفه تثنیه فصل دهم آیه ۱۹)
کدام گوهر نایاب وبی مانند هست که بتواند گرانبهاتر از سخنان حضرت موسی مندرج در تورات باشد؟
سخن تنها از درون و بیرون مصر نیست، بلکه سخن از سراسر گیتی است و همه انسانها.
این بیگانهای که بهگواهی تاریخ بشر، همه از او میترسیدند و نفرت داشتند، در آیین یهود بهعنوان یک انسان کامل محسوب میشود که باید محبت ببیند و از آب گوارای دوستی بنوشد.
فرمان حضرت موسی در دوست داشتن بیگانه، باید پایان بخش انتقام جوییهای ضد بشری و حیوانی باشد. آرزو کنیم که این رهنمود پیامبر یهود، روزی موجب برقراری برابری بین همه آحاد مردمان روی زمین گردد.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
گفتار بیستویکم: در شریعت موسوی، خودی و غیرخودی یکی هستند و در مقابل قانون حقوق برابر دارند، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستودوم: قوانین کشت زمین و مالکیت آن، در شریعت موسوی حتی از قوانین سوسیالیستی بالاتر است |
---|
قوانینی که شریعت موسوی در مورد مالکیت زمین و شیوه کشت آن در چند هزار سال پیش برقرار کرد، هنوز مدرنترین قوانین سوسیالیستی محسوب میشود.
مهمترین و انقلابیترین اصل کشاورزی در قوانین یهود. اصل عدم تملک خصوصی اراضی قابل کشت توسط افراد، و تعلق این اراضی بهعامه مردم و اجتماع است. این اصل که مطابق آن افراد میتوانستند زمین را برای مدتی کمتر از پنجاه سال اجاره کنند، ولی حق مالکیت همیشگی آن را نداشتند، تا حتی از پراکندگی قوم بهمورد اجراء در میآمد. در آن هنگام، جامعه یهود یک جامعه روستایی ابتدایی و در نخستین مراحل شکل گیری یک جامعه کشاورزی بود. در چنین جامعهای، هر چند مالکیت فردی محترم است، و در نظام اقتصادی، همچون دیگر نظامهای اجتماعی - آزادی فردی حکومت میکند، با این همه اگر وقتی سخن از «ارث» در میان است، مالکیت بر زمین را دربر نمیگیرد.
در آیین یهود، کسی که مالک همیشگی زمین شود، و اندک اندک بهصورت صاحب زمین و مالک درآید، و در نتیجه بهاربابی ستمگر و حاکم بر سرنوشت رعایایش مبدل شود، وجود ندارد.
فرد میتواند مالک خانهای باشد که در آن سکونت میکند. اما مالکیت همیشگی بر زمین کشاورزی، یعنی منبع درآمد قوم و همه کشاورزان، نمیتواند بهطور دایم متعلق بهیک فرد و یا یک گروه باشد. کشتزارها و گندم زارها و باغهای زیتون و تاکستانها و دیگر زمینهایی که در آن بتوان بذر کاشت و محصول درآورد و از درختانش میوه چید، در آیین یهود جملگی بهپروردگار یکتا تعلق دارد، که آن را برای بهره وری، بهطور موقت در اختیار انسانها قرار میدهند. منع تملک زمین کشاورزی برای یک فرد، در قانون موسوی بالاترین نقطه توجه بهمنافع و مصالح مردمی محسوب میشود: زمین خدا متعلق بههمگان است و کسی نمیتواند برای همیشه آن را در تملک خود در آورد.
گمان نمیرود که تا بهامروز ملت یا جامعهای، حتی آنکه مدعی دفاع از تودههای محروم مردم و اجرای دقیق ایدیولوژی سوسیالیستی است، بهچنین اصل انسان دوستانه و مردمی دست یافته و آن را رعایت کرده باشد.
در جامعهای که پیرو آیین موسوی است، حتی با آنکه فردی از بام تا شام، با بیل و کلنگ و با داس و خرمن کوب و گاو آهن، بهروی قطعه زمینی زراعت کند، بکارد و درو کند، و گاو و گوسفند بپروراند، و با شیر و عسل و شهد و شراب سروکار داشته باشد، و حتی اگر «وارث زمین» نیز خوانده شود، هنوز مالک زمین نیست.
در تورات میخوانیم: «زمین برای همیشه بهفروش نرود، زمین بهخداوند تعلق دارد، و شما نزد پروردگار غریبان و ساکنان زمین هستید». (صحیفه لاویان باب بیست و پنجم آیه ٢۴)
چنین فرمایی چگونه عملی میشود؟
چطور میتوان آنرا بهاجرأ درآورد؟
در جامعه موسوی محصولات بهدست آمده از زمین کشاورزی، در سال هفتم از مالکیت فردی خارج میشود و بهاجتماع تعلق میگیرد.
بینوایان، و حتی حیوانات بیابان آزادند که خود را از فرآوردههای بهدست آمده زمینی سیر کنند. کشاورزی که زمین را کشت و کار کرده، خود میتواند تا حد نیاز خویش از آن محصول بردارد؛ ولی نمیتواند فزون بر احتیاجش محصولی را در خانه خود انبار کند.
سال هفتم را که سال شمیطا (آیش שמיטה Shemita) میخوانند، با شیوهای که مطابق آن عمل میشود، این تصور را که شخص کشاورز و مزرعه دار مالک آن مزرعه هم هست، بهکلی باطل میسازد.
در تورات میخوانیم: «شش سال در مزرعه خویش را کشت کن، و شش سال تاکستانت را هرس نما و محصولات خود را گرد آور، اما سال هفتم، نه کشت کن و نه تاکستانت را هرس نما» (همانجا، آیات ٣ و ۴).
بعد از هفت دوره هفت ساله، یعنی پس از ۴۹ سال پیاپی، پنجاهمین سال بهنام «یوول» (نیم قرن יובל Yovel) خوانده میشود، که سال آزادی زمین و غلامان و لغو مالکیتهای موقت است و با ندای شوفار (شیپوری که از شاخ قوچ ساخته شده) هر غلام و کنیزی، حتی غلام حلقه بهگوش، باید آزاد گردد. زمین حتی اگر چند دست گردیده باشد، باید بهمالکیت کل جامعه بازگردد و دوباره در اختیار همه مردمان قرار گیرد. بنابراین خرید و فروش زمین امری است که در شریعت موسوی عملاً وجود ندارد و آن چه مطرح است تنها اجاره کردن طویل مدت زمین و یا بازخرید کوتاه مدت آن است.
قانون شمیطا و یوول در مورد زمینهای زراعتی، در تمدن جهانی و فرهنگ بشری، قانونی منحصر بهفرد است که هم وزن آن را در آثار هیچ یک از فلاسفه و متفکران عقاید اقتصادی و اجتماعی نمیتوان یافت و حتی در قوانین سوسیالیستی نیز مانند ندارد.
این قانون، گذشته از جنبه اجتماعی آن، از نطر رفع خطر ضعیف شدن توان رشد گیاه در زمین، که بر اثر کشت مداوم پیش میآید قابل توجه است. غیر از فراهم کردن امکان آیش اراضی قابل کشت و زرع در هر هفت سال، که برای تجدید قوای زمین سودمند تشخیص داده شده، منع کشت دو نوع بذر مختلف با هم در یک زمان و در یک مزرعه از نکات جالبی است که از نظر علمی نیز دستوری با ارزش است. «مزرعه ات با دو نوع بذر کشت مکن» (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ۱۹). و باز میخوانیم: «در تاکستانت دو نوع بذر مکار، مبادا فزونی دانههایی که میکاری محصول تاکستان تو را تباه کند». (صحیفه تثنیه، باب بیست و دوم، آیه ۹) .
اینکه هر سال در زمین کشاورزی بذری جداگانه کاشته شود، و همان بذر چند سال پیاپی بر یک زمین معین کشت نگردد، از برای قوی کردن و بهتر بارور کردن زمین کشاورزی بسیار سودمند است. نادیده گرفتن این امر و کاشتن دو بذر متفاوت در یک زمین، از توان رشد گیاهان میکاهد.
همزمان، از آنجا که شریعت موسوی انحراف از ماهیت طبیعت را جایز نمیشمرد، آمیختن دو جنس مخالف نباتی را کاری برخلاف طبیعت میداند.
به جاست یادآوری شود که حضرت موسی صداقت و درستکاری را که پایههای یک اجتماع سالم و انسانی است، در مورد امور مربوط بهکشت و زراعت هم عنوان میکند.
«هنگامی که برای کار بهتاکستان کشاورز دیگری وارد میشوی، تا آنجا که میل داری میتوانی انگور بخوری. اما نمیتوانی در کیسه خود برای بردن، انگور بگذاری». (صحیفه تثنیه، فصل بیست و سوم، آیه ٢۵)
خوردن انگور بهاندازه اشتها، امری طبیعی و برای رفع گرسنگی است و نه از روی آز و طمعی که باید برآورده شود. کشاورزی که در مزرعه خود بهکار گرفتهای، نباید گرسنه بماند و حق دارد از محصول تو هراندازه که میل و اشتها دارد بخورد. ولی او نیز نباید از آن از لطف و نوع دوستی صاحب تاکستان سوءاستفاده کند و باید هنگامی که رفع گرسنگی شد از خوردن دست بردارد و نمیتواند محصول را توشه کرده با خود ببرد:
«هنگامی که اجازه مییابی وارد گندم زار درو نشده کشاورز دیگری شوی، میتوانی با دست خود خوشههایی را بچینی، اما نمیتوانی برای چیدن محصول درو نشده همنوعت، داس بهکار بری». (کتاب تثنیه، فصل بیست و سوم، آیه ٢٦)
علاوه بر این دستورات، قوانین دیگری نیز در زمینه کشاورزی در شریعت موسوی وجود دارد که از ابعاد کمک بههمنوع برخوردار است.
در تورات میخوانیم: «هنگام درو محصول، کنارههای مزرعه درو نشود، و خوشههای افتاده بر زمین در مزارع جمعآوری نگردد، تا بینوایان و غریبان آنها را بردارند». (صحیفه لاویان، فصل نوزدهم، آیههای ۱٠- ۹)
در یک مورد دیگرآمده است: «هنگام خرمن کوبی، اگر کومه گندمی فراموش شده، آن را همانجا، باقی گذارید، که این سهم گرسنگان باشد» (صحیفه تثنیه، باب بیست و چهارم، آیه ۱۹).
همچنین منع بهکار گرفتن هم زمان گاو نر و الاغ برای شخم زدن، در صحیفه پنجم تورات (صحیفه تثنیه) در فصل بیست و دوم آیه ۱٠ بهوضوح آمده است و همچنین منع بستن دهان گاو بههنگام خرمن کوبی در کتاب پنجم فصل ٢۵ آیه ۴ آورده شده است. درباره فلسفه و ریشه این دو دستور که هدف از آن حمایت از حیوانات است، در گفتار دیگری بهطور جداگانه سخن گفته خواهد شد.
[▲] يادداشتها
[▲] پینوشتها
گفتار بیستودوم: قوانین کشت زمین و مالکیت آن، در شریعت موسوی حتی از قوانین سوسیالیستی بالاتر است، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستوسوم: شریعت موسوی قوانین سپاهیگری و شیوههای سازماندهی و مدیریت کشور را تعیین میکند |
---|
حضرت موسی هنگامی که بنیاسراییل را از سرزمین بردگی مصر نجات داد، میدانست که برای دفاع از ارزشهای قومی و اخلاقی نیاز بهارتش دارد و نخستین سپاه مردمی دنیا را پایهریزی کرد.
آزادی عبرانیان و دیگر بندگان از چنگ برده داران در سرزمین غلامی مصر، آغاز کار حضرت موسی در مقام پیامبر یهود و رسول بشریت است. حضرت موسی با دیدن بنیاسراییل و دیگر بردگانی که توسط فراعنه مصر بهبیگاری گرفته شدهاند بهخشم میآید و از خود میپرسد: چگونه است انسانی که آزاد بهدنیا آمده و باید آزاد زیست کند، این چنین بهبردگی تن در میدهد – پس باید او را از این بندگی رهایی بخشید و آزادیهای انسانی را بهاو بازگرداند.
حضرت موسی در دورانی این پیام را بهبشریت میدهد، که حکومتها بر مردمان ظلم میکردند و رعایا را بهبیگاری میگرفتند و بردهداری و استثمار یک امر عادی و جهانگیر بود.
حضرت موسی میگوید: نه تنها باید عبرانیان و دیگر بندگان را از سرزمین بردگی مصر رهایی بخشید، بلکه باید آزاد شدگان را با ارزشهای والای آزاد زیست آشنا ساخت تا این آزادی برای همیشه حفظ شود و رهایی یافتگان دوباره بهپذیرش بندگی روی نیاورند.
حضرت موسی با شناختی که از طبیعت بشری دارد، میداند که این، رسالتی بس دشوار است.
درست است که وقتی عبرانیان از سرزمین بندگی مصر آزاد شدند و آن جا را ترک گفتند، نه در صحرای سینا و نه در سرزمین کنعان دیگر اثری از فرعون و فرعونیان نیست؛ اما دشمنان تیز چنگال دیگری در کمین نشستهاند.
اقوام متعددی چون هیتیها، اموریان، فریسیها، ادومیها، یبوسیها و دیگران، که بت پرست بوده و پروردگار یگانه را نفی میکردند، در انتظار نشسته و برای نابودی یکتاپرستی کمر همت بسته بودند. درباور این اقوام، خدایی که چون بتهای آنان قابل لمس و مشاهده نباشد، مورد قبول نیست و آنان خود را با یکتا پرستان در حال سیتز میدانند.
در مقابل امت موسی، که بهتازگی از بردگی رهایی یافته و بهپروردگار یکتا ایمان دارد، در برابر این اقوام منحرف، میدان، میدان مبارزه و نبرد است.
بنیاسراییل در دوران بردگی در مصر، از هویت مستقل محروم بود و در واقع هیچ نداشت: نه آزادی، نه حقوق برابر، و نه کتاب قانون که او را با همنوعان دیگرش بهسوی یگانگی و برادری رهنمون باشد.
اما اکنون زیر پرچم رستاخیز حضرت موسی، این قوم بهگوهر گرانبهایی دست یافته که باید حافظ و نگهبان این گنجینه مهم باشد. باید با الهام گرفتن از رهنمودهای رهبر و پرچمدار خود، در راه وحدت و انسانیت و عدالت بجنگد. این قوم اکنون باید با هواداران بتپرستی و مادهپرستی نبرد کند. باید با بندگان اسیر و درگیر با نادانی و خرافات، و یا آنانی که بنده و اسیر امیال مادی و شهوات و خواستههای نفسانی هستند، پیکار کند.
پیروان آیین موسوی، اکنون اکنون که از سرزمین بندگی مصر رهایی یافته و در راه بازگشت بهسرزمین پدری خود، ارض اسراییل هستند، باید دریابند که برگزیدگی آنان از جانب پروردگار بهمعنی برتری و بالا نشینی نیست، بلکه پروردگار آنها را برگزیده تا نمونهای از انسانهای والا باشند که در راه آزادی و برابری و یگانگی انسانها حاضرند پیکار کنند و قربانی بدهند.
پیروان موسی، باید تحت تعالیم این نخستین پیامبر جهان، دریابند که پاره کردن زنجیر بردگی از دست و پای آنان، بهمعنی بازیافتن آزادی بههدف پیکار در راه برقراری آزادی برای همه آدمیان دنیاست.
بنیاسراییل از معلم بزرگوار خود میآموزد که آزادی شخص او، تنها آغاز تلاش در راه برقراری آزادی پایدار برای همگان است – و این راهی سخت و ناهموار است که پیچاپیچ و پراز خس و خار و خاشاک است و حشرات زهرآگین بر خاک آن روانند.
در این طریق، پیروان موسی با پای برهنه و تاول زده، با سیمای نیم سوخته و عرق آلود، و با سینهای پر از مهر و ایمان، با رهبری که پیشگام آزادی بشریت است بهپیش میروند. آنها میآموزند که هیچ گاه، حتی اگر با سختترین شکنجهها روبرو گردند، نباید از ارزشهای والای انسانی دست بردارند و از آزادی صرفنظر کنند و رو بهعقب بازگردند و طوق بندگی را دوباره بهدوش گیرند. آنها باید هر رنج و آزاری را، حتی مرگ و نیستی را، بر بازگشت بهدوران بردگی برتر بدانند.
حضرت موسی بهپیروان خود ندا داده میگوید: نهراسید، از دشمن هر چند قویتر باشد، بیم بهدل راه ندهید و راهی را که پروردگار مشخص کرده، همراه با فردی که او را بهعنوان پیشتاز آن برگزیده، با ایمان استوار نسل بعد از نسل بپیمایید، هر چند خسته و گرسنه و تشنه و نیم نفس باشید - هرگز از پای ننشسیند.
پیمودن چنین راهی دشوار و ناهموار، همانند دیگر ابعاد جامعه ایدهآل موسی بهقانون و انضباط نظامی نیاز دارد. بار دیگر حضرت موسی پایه گذار بزرگ مجموعه قانون بشری، پای پیش مینهد، تا مبارزه و نبرد قوم خود را بهیاری قوانین ابدی که بهتدریج در دیگر جوامع انسانی نیز راه مییابد تحت نظم درآید.
حضرت موسی نخستین ارتش ملی بنیاسراییل را که جنبه کاملاً مردمی دارد و متعلق بههمه قوم است پایهگذاری میکند:
نخستین سپاه مردمی جهان |
هر قوم و ملتی برای دفاع از خویش، بهیک ارتش نیاز دارد و نخستین پرسشی که در مورد برپایی این نهاد دفاعی پیش میآید آن است که چه کسانی باید بهمیدان جنگ بروند و از سرزمین و خانواده خود دفاع کنند؟
اگر رزم تنها کار مردان است، آنان چگونه و با چه شرایطی باید انتخاب گردند؟
آیا هر قبیله باید بهتساوی نفرات نظامی بهلشگر بفرستد، یا اینکه بهنسبت افراد آن قبیله؟
پیش از پاسخگویی بهچنین پرسشها، باید سرشماری افراد قبایل یهود انجام گیرد. آن گاه است که حضرت موسی فرمان داده میگوید: «همه افراد بیست ساله در میان بنیاسراییل را که توان رزمی داشته باشند، از هر قبیله و عشیرهای باشند، ثبت و سرشماری کنید». (صحیفه اعداد باب یکم – آیه ٣)
«تمام آحاد بنیاسراییل را که بیست سال و بیشتر دارند و میتوانند در سرزمین اسراییل (علیه کافران و اشغالگران) بهپیکار بپرداند، بر حسب عشیره آنان، برای خدمت دفاعی بسیج کنید». (همانجا، باب بیست و ششم، آیه ٢)
از دیدگاه حضرت موسی، نخستین رزمندگان راه آزادی و وحدانیت، همان پیروان خستگی ناپذیر وی که از سرزمین مصر رهایی یافته و بهسوی کنعان میکوچند، نباید مانند نظامیان مزدور و راهزنان غارتگر عمل کنند. سربازان ارتش ملی یهود، نباید با زیرپا گذاشتن موازین انسانی و اخلاقی، بهتاراج و چپاول و کشتار و خونریزی بیگناهان دست بزنند. این بسیج شدگان بنیاسراییل سربازانی هستند که زیر پرچم فرماندهی حضرت موسی، باید تابع قوانین سختگیرانه نظامی باشند و بهصورت یک ارتش منظم که آرمانی مقدس دارد، وارد کارزار و مبارزه شوند.
حضرت موسی دستور نمیدهد که برای برپایی ارتش ملی، بههدف بازگشت بهسرزمین پدری، همه مردان قبایل و عشایر بسیج شوند – بلکه شماری از آنان را از خدمت نظامی معاف میدارد.
معافیت از خدمت نظام وظیفه در شریعت موسوی مواردی در برمی گیرد که نمادی از یک انسانیت والا دارد و در عین حال نشان آور شایستگی این پیامبر خداوند در برپایی یک ارتش قوی دل و از خود گذشته است. در تورات میخوانیم:
«سران سپاه، مردان احضار شده را خطاب کرده بهآنها بگویند: در میان شما کیست که ضعیف و هراسان و نرم دل باشد؟ اگر چنین است بهخانه خویش باز گردد، مبادا سپاهیان دیگر نیز مانند او دچار ضعف و ترس شوند». (صحیفه تثنیه، باب بیستم آیه ٨)
«مردی که همسر جدیدی گرفته بهسربازی نرود و هیچ وظیفهای در سپاه بهعهده نگیرد، یک سال بهخاطر خانواده اش آزاد باشد تا همسری را که گرفته است شادمان کند». (همانجا، باب بیست و چهارم، آیه ۵)
در جوامعی که حاکمانی خودکامه دارند، فرمانروای ستمگر مهار سرنوشت همه افراد جامعه را در مشت خود میگیرد و آنان را رعایای خویش میداند که از هیچ حقی برخوردار نیستند و برده و بنده حاکم محسوب میشوند.
اما در یک جامعه آزاد و مردمی، کسی را بر دیگری برتری نیست و همگان حقوق یکسان دارند و در عین حال برای اداره کردن و برقراری نظم در جامعه گروه بندیهای گوناگونی بهوجود میآید و برای هر گروهی و هر کاری افراد مسؤولی تعیین میگردند، و اختبارات لازم بهمسؤولین و سران گروهها تفویض میشود.
در امور سپاهیگری، پیش از هر اقدام دیگر، باید تعداد نفرات در گروهها، گردانها، هنگها و لشگرها و ارتباط آنها با یکدیگر مشخص گردد. در شریعت موسوی میخوانیم:
«از شما خواستم که از هر یک از قبایل خود مردمانی هوشمند، آگاه، فهمیده و با خرد برگزینند تا از میان آنها رؤسایی بر شما برگمارم، و من رؤسای شما را مردان خردمند و مطیع میباشند فرا خواندم و آنان را قبیله بهقبیله، سران دستههای هزار نفری، صد نفری، پنجاه نفری و ده نفری تعیین کردم». (صحیفه تثنیه باب نخست، آیات ۱٣ تا ۱۵)
بدین سان، حضرت موسی اولین حکومت مردمسالار و نخستین ارتش مردمی جهان را پایه ریزی کرد و اداره امور مردم را بهخود آنان سپرد – که این، از جمله افتخارات و ویژگیهای آیین یهود است.
[▲] پینوشتها
گفتار بیستوسوم: شریعت موسوی قوانین سپاهیگری و شیوههای سازماندهی و مدیریت کشور را تعیین میکند، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستوچهارم: «با اسیران بهعدالت رفتار کن، و اگر بهزن اسیر نظرداری، او را بهعقد خود درآور» |
---|
در دوران باستان، که سربازان مهاجم، مردان و کودکان را میکشتند و زنان را بهاسارت میگرفتند واموال را غارت میکردند، حضرت موسی قوانین انسانی خود را در مورد جنگ و صلح اعلام میکند.
در مبحث قوانین سپاهی گری گفتیم که سپاه مردمی برپا شده توسط حضرت موسی، از مشتی برده فراری یاغی و تاراجگر پدید نیآمده بود تا چون راهزنان، بهدشمنان خدا شبیخون بزنند و صاعقه وار بر آنها حمله ور گردند.
بلکه این سپاه و افراد آن تابع نظم و قانون هستند و برای دفاع از ارزشهای اخلاقی و دینی برپا شدهاند و نباید کودکی را بکشند، بهزنی تجاوز کنند و یا اموالی را بهچپاول ببرند.
حضرت موسی که بنیاسراییل را از سرزمین بندگی مصر رهایی بخشیده و آنان را بهمرزهای سرزمین پدری خویش رهنمون شده، در مییابد که در سالهای غیبت فرزندان اسراییل از سرزمین خود، بیگانگان بت پرست خانه آنها را بهاشغال در آوردهاند و برای آنکه بتوان آنان را عقب راند و سرزمین را آزاد کرد، نیاز بهبرپایی سپاهی است که این رسالت را انجام دهد – ولی برخلاف سنتهای خشونت بار آن دوران، سرباز یهودی باید بهارزشهای اخلاقی وفادار بوده و حتی با دشمنان خویش با معیارهای انسانی رفتار کند.
در تورات مقدس از جمله، در این رابطه میخوانیم: «هنگامی که در سرزمین خود بهجنگ دشمن میروید که برشما ستم کرده است، شیپورها را بهنشان هشدار بهصدا درآورید». (صحیفه اعداد باب دهم، آیه ۹)
نبرد امت موسی، درعین حال که هدفی مقدس دارد، از هرج و مرج و بیقانونی بهدور است. بهدشمن اعلان جنگ داده میشود. وانگهی، صدای شیپور در میدان رزم و در میان رزمندگان راه خدا، برانگیزنده احساس شور و شهامت است و نور حق را در قلوب مبارزان راه حقیقت تابانتر میکند.
جنگ در جامعه ایدهآل موسی، هر چند تابع اصول و قوانین معیین قرار دارد، با این همه امری شوم و شیطانی تلقی میشود که باید تا آنجایی که ممکن است از آن پرهیز کرد؛ چرا که جنگ، ریختن خون انسانها را در پی دارد.
خون مایه زندگی است و زندگی قابل ستایش است. بههمین سبب، در شریعت موسوی صلح پیش از جنگ و برتر و والاتر از آن قرار دارد.
همانگونه که در تاریخ ملتها شاهد هستیم، عموماً صلح بین دو یا چند ملت زمانی برقرار میشود که پیشتر جنگی میان آنها درگرفته باشد که پایان گرفته است؛ و حال آنکه در نظام موسوی و آیین یهود، هنگامی که دشمن علیه خدا و خداپرستی و حق و حقانیت سربلند میکند و هوای نابودی قوم تازه نفس یکتاپرست را در سر میپروراند، پیش از آنکه شمشیر برهنه و تیز بهسوی او بلند گردد، باید دست دوستی بهسوی او دراز کرد.
در تورات میخوانیم: «هرگاه بهشهری نزدیک میشوی تا علیه آن اعلام جنگ کنی، نخست بهآن اعلان صلح بده و اگر بهتو پاسخ صلح دهد و دروازههایش را بهروی تو بگشاید، از آن پس آن شهر باج گذار تو باشد و بهتو خدمت کند. اما اگر با تو صلح نکند و علیه تو بجنگد آن شهر را بهمحاصره درآور». (صحیفه تثنیه باب بیستم، آیات ۱٠ تا ۱٢)
و باز میخوانیم: «هنگامی که شهری را مدتی دراز بهمحاصره درآوردی و علیه آن جنگیدی، مبادا که درختان میوه دار آن را با تبر ریشه کن کنی، زیرا ممکن است میوههای آنرا بخوری، آن درخت را قطع مکن. مگر درخت انسان است که بهجنگ تو آمده باشد؟ تنها آن درختانی را که میوه ندهند میتوانی ببری و از آنها علیه شهری که با تو در جنگ است فقط تا زمان سقوط آن در ساختن سنگر استفاده کنی». (همانجا، آیات ۱۹ و ٢٠)
به شهادت تاریخ، پیروزی در جنگ، در اکثر موارد، جنگجویان اشغالگر را بهقتل و غارت و اعمال وحشیانه غیرانسانی علیه اشغال شدگان واداشته است، که رنجهای مرگبار و بیعفت کردن زنان و دختران حریف شکست خورده از آن جمله است. اما در شریعت موسوی، همراه با توجه عمیق بهارزشهای انسانیت و انساندوستی، عشق بهطبیعت و ستایش آنچه را آفریدگار برای آسایش آدمیان آفریده، بدانجا میرسد که حتی صدمه زدن بهدرخت میوه دار در شرایط جنگی ممنوع میگردد، و این در حالی است که جنگ با دشمن در درون شهر همچنان ادامه دارد و برای سنگرسازی نیاز بهدرخت است. پیداست که پس از رفع این نیاز، بریدن درختان بیثمر نیز مجاز نمیتواند بود.
اما جنگ تحمیلی، آنهم با بتپرستانی که قصد نیستی خداپرستان را دارند، مهر و محبت بیهوده و بیپایه را نمیتواند بهدنیال داشته باشد. وقتی کافران بت پرست، خون یکتاپرستان را برزمین میریزند و بعد شکست میخورند و اسیر میشوند، طبعاً غنایمی از آنها نیز بهدست میآید. این اسیران و غنایم بهدست آمده را چه باید کرد؟
پاسخ بهاین پرسش در کتاب مقدس چنین آمده است: «اسیران و چارپایان بهغنینمت گرفته شده را بشمرید و آنها را بهدو دسته مساوی تقسیم کنید. یک دسته را بهمردانی که در میدان رزم جنگیدهاند بدهید، و گروه دیگر را بهکل جمعیت بسپارید». (صحیفه اعداد باب سی و یکم، آیات ٢٦ و ٢٧)
رعایت عدالت و انصاف بهخوبی در این فرمان پیداست: غنیمت انسانی و حیوانی را که اسیر شدهاند نباید گذاشت از بین بروند. سربازانی که جان بر کف در جنگ شرکت کردهاند، باید نیمی از این غنایم را بهآنها داد و افراد پشت جبهه که هزینه این جنگ را تامین کردهاند، آنها نیز باید بهجبران خسارت خود برسند و مثل همیشه اصل عدالت را باید در نظر داشت.
عدالت نه تنها در تقسیم غنایم است بلکه در نحوه رفتار با اسیرانی است که زندگیشان هزار برابر در مقایسه با بردگان عبرانی که در مصر بندگی میکردند، بهتر و انسانیتر است.
در تورات میخوانیم: «هرگاه بهجنگ دشمن رفتی و خداوند خالقت او را بهدست تو سپرده و از آنها اسیر گرفتی، و در میان اسیران زن زیبایی را دیده و عاشق او شدی، مبادا بهاو تجاوز بهعنف کنی، بلکه او را بههمسری برگزین، او را بهخانه ات بیاور، اجازه ده تا موهای سرش را بتراشد و ناخنهایش را بچیند، لباس اسارت از تن بدر آورد و در خانه تو سکنی گزیند. بهخاطر آنکه پدر مادرش را (در جنگ) از دست داده، (صبر کن تا) مدت یک ماه عزاداری کند و پس از آن است که (می توانی) او را رسما به عقد خود درآوری و همسر تو شود. و اگر پس از عقد، او را نه خواستی، رهایش نکن و حق نداری او را بهبردگی بفروشی یا بهکارهای شاق بکشانی او اسیر تو محسوب میشود». (صحیفه تثنیه باب بیست و یکم آیات ۱٠ تا ۱۵)
به قوانین انسانی حضرت موسی توجه کنید که تا بهکجا پیش رفته و همه احتمالات را در نظر میگیرد.
در میان همه اقوام دوران باستان، کدام یک را میتوان یافت که در هنگام جنگ، سربازی جان برکف که پیروز شده و اکنون زن زیبای اسیری را در اختیار دارد، او را مورد تجاوز قرار ندهد؛ بلکه با او همانند یک انسان آزاده رفتار کند - حتی بهاو اجازه دهد که مطابق سنت و رسوم خودش، مدت یک ماه برای والدین و بستگان از دست داده در جنگ بهسوگ بنشیند و این افسر یا سرباز، مدت یک ماه نفس اماره خود را مهار کند و پس از آن هم، با رعایت کلیه قوانین شرعی زناشویی، زن بهاسارت گرفته شده را بهعقد خود درآورد.
حضرت موسی، در سال آخر رهنوردی بنیاسراییل در بیابان سینا، بهمرز سرزمین موعود نزدیک میشود. او باید قوم خود را از سرزمین "حشبون" بگذراند تا بهمقصد برسند. فرستادگانی بهنزد «سیحون» پادشاه «حشبون» میفرستد و پیام دوستی و صلح بهاو میدهد و میگوید: «ناچارم قوم خویش را از سرزمین تو عبور دهم اما سوگند میخورم که تنها از جادهها و شاهراهها بگذریم و بهراست و چپ منحرف نشویم. اگر آذوقه بخواهیم، آن را با پرداخت مبلغ از تو خواهیم خرید، و اگر آبی بنوشیم بهای آنها را کاملا با پول و نقره خواهیم پرداخت. تنها اجازه ده تا با پای پیاده از راههای بین شهری تو عبور کنیم». (صحیفه تثنیه باب دوم، آیات ٢٧ تا ٢۹).
اما «سیحون» این دست دوستی و همیاری را رد کرد و برای جنگیدن بهمصاف موسی و همراهانش شتافت.
در آن هنگام بود که حضرت موسی دستور داد برای مقابله با دشمن که در جنگ پیشقدم شده، سپاهیان بنیاسراییل مردانه بجنگند و ترس بهخود راه ندهند و تا آخرین نفر دشمن را از پای درآورند. این جنگ برای قوم یهود از زمان حضرت موسی تا کنون نمونه و سرمشق بوده است.
[▲] پینوشتها
گفتار بیستوچهارم: «با اسیران بهعدالت رفتار کن، و اگر بهزن اسیر نظرداری، او را بهعقد خود درآور»، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستوپنجم: «یهودی وظیفه دارد به فرزندان خود دانش بیاموزد و آنان را برای انجام فرایض آموزش دهد» |
---|
حضرت موسی پیروان خود را بهدانش اندوزی و آموزش فرزندان پند میدهد، زیرا جاهلان طعمه ترفندهای فرمانروایان ریاکار خواهند شد.
در قانون موسوی و آیین یهود، فراگیری و آموزش همگان از ارکان اصلی زندگی است. دلیل این امر پیداست. انسان بیدانش، حتی اگر خداپرست باشد، بستر آمادهای برای افکار باطل و ارتکاب گناه است. یک سرکرده خودنگر و خودکامه، در هر یک از گروههای اجتماعی، سیاسی، مذهبی یا فرهنگی، بهآسانی میتواند نادانان را فریب دهد و دنباله رو خود کند.
حضرت موسی میخواهد پیروان او، حتی اگر جامعه هنوز بهکمال مطلوب نرسیده است، قاطعانه بدانند آنچه که رسیدن بهچنین هدفی را امکان پذیر میسازد، همانا روی آوردن بهفراگیری دانش و سواد، آموزش و پرورش است. از دیدگاه شریعت موسوی، پیروان دین باید دارای دانش و آگاهی باشند. باید بیاندیشند. هنگامی که چنین باشد، حتی اگر فرد فرصتطلبی و تشنه قدرتی بخواهد آنان را بهدور خویش گرد آورد و در راه دستیابی بهمطامع خود آنان را بهکار گیرد، مردمان بهکمک دانش و آگاهیهای خود، و در پرتو آموزش و پرورش، بهدام و فریب و ریای او گرفتار نخواهند آمد.
بیگمان حضرت موسی در جامعه ایدهآلش انسان نادان نمیخواهد، زیرا او انسانی را که از با سواد آموزی و دانش اندوزی و فرا گیری گریزان باشد، گناهکار میداند. هرکس بهخاطر ناآگاهی یا نادانی قانون موسوی را بشکند و فرمان او را نادیده بگیرد، در برابر پروردگار یکتا مرتکب گناه شده است.
یکی از مهمترین فرامین تورات خطاب بهرهبران مذهبی و کاهنان قوم این است که: «مردم را گرد آورید، مردان و زنان را، کودکان و غریبانی که در درون دروازهای شهر شما بهسر میبرند، و آنگاه تورات را برای آنان بخوانید تا بشنوند و بیآموزند و از خدا ترس داشته باشند، تا تمامی کلمات این کتاب قانون را فرا گیرند و بهکار بندند». (صحیفه تثنیه، باب سی و یکم آیه ۱٢)
چه زبیاست این فرمان، چه آزادی بخش است و سحرآمیز. این قوانین پاره کردن زنجیرههای بردگی را در جامعه موسوی نوید میدهد. کتاب شریعت حضرت موسی، تنها بهنخبگان و رهبران جامعه تعلق ندارد، بلکه از آن همگان است و همه باید آن را بیآمورند، «حتی کودکان و غریبان». این فرمان گرانبها نشانگر آنست که حتی در عالم روحانیت، شریعت موسوی بر اساس مردمسالاری پایهگذاری شده و فریضۀ آموزش همگانی، یک توصیه مردمی است.
در آن دوران نخستین تاریخ تمدن بشری که حضرت موسی ظهور کرد، در حالی که در همه سرزمینها دانش اندوزی و فراگیری خاص نخبگان و فرمانروایان بود و رعایا از چنین موهبتی بیبهره میماندند، حضرت موسی هیچ امتیازی را در انحصار طبقه خاصی از جامعه نمیداند. در نظام او، دانایی و آگاهی خاص رهبران نیست، بلکه باید در اختیار همگان باشد و معلمان آن را بهقوم بیاموزند، همانگونه که حضرت موسی خود یک معلم است.
اینگونه گردآوردن مردمان در کنار یکدیگر، بههدف خواندن کتاب مقدس و بهمنظور آموزش و فراگیری در روزهای شنبه در کنیساها اثرگذار است. هر روز شنبه در کنیسا، بخشی از کتاب تورات برای پیروان او مرور میشود.
از همین زمان است که بهکارگیری عبارات «مکان مقدس» و «چادر همایش» (مکانی که پیروان دین در آن گرد میآیند) بهمفهوم محلی است که کانون آموزش در جامعه موسوی در آن جا شکل میگیرد.
در دوران حضرت موسی، تنها کتاب موجود، کتاب کتابها، کتابی که از افسون و خرافات دور باشد، همانا کتاب شریعت موسوی و یا کتاب تورات است. بیجا نیست اگر بگوییم که با ارایه این نخستین کتاب، حضرت موسی نخستین گام را در راه آموزش تمامی آدمیان نیز برداشته است. شگفت نیست که میبینیم حضرت موسی بهامر آموزش و پرورش برای کودکان و نوجوانان توجه بسیار دارد. او بر این باور است که تنها با آموزش نسل نو میتوان دانایی را از نسلی بهنسل دیگر رساند، و آموختهها را چون میراثی گرانبها در جامعه جاوید نگاه داشت.
در تورات میخوانیم: «و تو باید در آموزش کتاب قانون بهفرزندانت کوشا باشی، چه هنگامی که در خانهات نشستهای، چه زمانی که بیرون از خانه با فرزندان خود گام برمی داری و چه هنگامی که غنودهای و چه لحظهای که از بستر برمی خیزی، (در همه این زمانها) با آنان درباره کتاب گفتگو کن». (صحیفه تثنیه، باب ششم، آیه ٧)
و باز میخوانیم: «از فرزندان خود بخواهید تا این قوانین را و فرامین را بیآموزند و بهکار برند». (همانجا، باب بیست و دوم آیه ۴٦) سخن از آموزش است و کتاب و فرزندان، ناگفته پیداست که هیچ پدر و مادری نمیتوانند چیزی بهفرزندان بیآموزند، مگر آنکه پیشتر خود آن را آموخته باشند. توجه بهآموزش نسل جوان، توجه بهدانش و پرورش در سطح عمومی است. این تنها نونهالان و نوجوانان نیستند که باید آموزش ببینند، که در آیین یهود حتی پادشاهان نیز ناگریز از فراگیری هستند – آن هم نه آموزشی که تنها از طریق شنود باشد بلکه باید خود سواد خواندن و نوشتن داشته باشند و نسخهای از کتاب قانون موسوی را بهدست خویش بنویسند، تا با تمام موشکافیهای آن آشنا شوند و بدانند فرمانروا بودن بهمفهوم استبدادگری و خودکامگی نیست، بلکه آگاهی از قانون است و اینکه چگونه بهیاری قانون میتوان جامعه را نظم بخشید و بهسوی تکامل پیش برود.
«هنگامی که کسی بهتخت پادشاهی مینشیند، باید نسخهای از این کتاب قانون را که نزد رهبران قبیله لوی است برای خود بنگارد». (همانجا، باب هفدهم، آیه ۱٨). بر اساس فرامین موسوی در امر آموزش و پرورش، و از آن جا که در آیین او بیسوادی گناه شمرده میشود، پیشوایان و اندیشمندان بزرگ یهود در راه آموزش و پرورش قوم سخت کوشیدهاند و سطح دانش اندوزی و سواد همیشه در میان امت موسی چشمگیر مانده است.
در طول تاریخ همیشه دیده ایم که شمار زیادی از دانشمندان و فلاسفه و پزشکان و مخترعین و آنانی که مسیر تاریخ جهان را دگرگون ساختند، یهودی بودند زیرا بهتشویق خانواده خویش و با پیروی از شریعت موسوی، همیشه بهدنبال دانش اندوزی رفته بودند.
در کتاب تلمود، که حاصل اندیشه نخبگان مذهبی یهود در نسلهای بعد از حضرت موسی، و در واقع تفسیر شریعت موسوی است، بارها بهپیروی از فرامین مقدس موسی، بر لزوم آموزش فرزندان تاکید شده است.
در کتاب تلمود میخوانیم: «هرگاه پدری از آموزش فرزند خود غفلت ورزد، خود نیاز بهآموزش دارد» .(تلمود شباب فصل ۱ بند ٣) «آنکه قوانین را بهفرزند خویش بیاموزد، فرامین الیهی را خود بهدست خویش از کوه سینا دریافت داشته است». (تلمود قید و شیم) «از بهر ساختن مکان مقدس نباید مدارس را خراب کرد». (صحیفه شبات از کتاب تلمود، صفحات الف و ب، بند ۱۹)
و باز میخوانیم: «آن که کودکی را از آموزش باز دارد، همانند آنست که میراث او را ربوده باشد». (تلمود سهندرین صفحه۹۱ ب) «فرزند حرمزاده، اگر درس بخواند از دینمدار بیسواد بالاتر است».(قدوشیم، صفحه ۴٠ ب). «مدرسه از معبد تقدسش بیشتر است». (تلمود، مگیلا، صفحه ٢٦).
بدین سان، همگان بدانند که جامعه مطلوب حضرت موسی، اگر دارای کتاب قانون و شریعت است، افراد آن باید این تعالیم را فراگیرند و آنها را بهکار برند. همگان باید آگاه باشند که اگر در میدان آموزش عمل کنند، چگونه تشویق خواهند شد و اگر کتاب قانون را بهفراموشی بسپارند چه کیفر سختی خواهند دید.
در تورات میخوانیم: «و من این پیمان و این سوگند را نه تنها با شما میبندم، بلکه این پیمانی با همگان است: چه آنانی که هم اینک در برابر خداوند حضور دارند، و چه آنهایی که امروز نیستند (و در نسلهای آینده زاده خواهند شد)» (صحیفه تثنیه، فصل بیستونهم، آیات ۱٣ و ۱۴)
و باز میخوانیم: «مبادا در میان شما مرد یا زن یا خانواده و یا قبیلهای وجود داشته باشد که امروز قلبش از خداوند باز گردد و بهپرستش بتهای اقوام دیگر روی کند، مبادا در میان شما ریشههایی باشد که میوهای مسموم بهبار آورد و زندگی قوم خود را بهخطر اندازد و افراد با ایمان را به بیایمانی بکشاند. خداوند او را نخواهد بخشید، بلکه خشم پروردگار بر او فرود خواهد آمد». (صحیفه تثنیه، فصل بیستونهم، آیات ۱٧ تا ۱۹)
اجرای فرامین تورات، برای پیروان شریعت موسوی پاداش نیکی بههمراه میآورد. در تورات میخوانیم: «و خدای تو بهآنچه که تو با آن سروکار داری برکت بسیار خواهد داد. خود تو، چارپایانت و زمنیت باور خواهند گردید. خداوند همچنان که از نیاکانت شادمان شد، از تو نیز مسرور خواهد گردید، زیرا که بهاو گوش دادهای و فرمانها و قوانین او را که در این کتاب قانون (تورات) بهرشته تحریر درآمده، بهکار بستهای». (صحیفه تثنیه، باب سیام، آیات ۹ و ۱٠)
[▲] پینوشتها
گفتار بیستوپنجم: «یهودی وظیفه دارد به فرزندان خود دانش بیاموزد و آنان را برای انجام فرایض آموزش دهد»، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستوششم: فرامین موسوی برای استحکام و حفظ پایههای اخلاقی و معنوی جوامع سالم انسانی |
---|
حضرت موسی برای استحکام پایههای اخلاقی هر جامعه، فرامینی صادر میکند که حتی امروز نیز میتوان اساس یک جامعه سالم انسانی قرار گیرد.
فرامین اخلاقی حضرت موسی، پند و اندرز سادهای نیست که آنها را فقط میتوان خواند و شنید و تحسین کرد – بلکه اهمیت آنها در بهکار بستن این فرامین است، تا بتوان بهرعایت آنها، پایههای یک جامعه سالم را محکم و استوار نگاه داشت. چشم پوشی از هر یک از این اصول، انحراف از راه و روش جامعه عدالت پرور موسوی بوده و بیاعتنایی بهآموزشهای انسانی او محسوب خواهد شد. در این دستورات مانند دیگر رهنمودها، هرگاه مورد نادری پیش آید که تطابق آن با عصر حاضر دشوار یا غیرممکن جلوه کند، باید بهروح مطلب و عمق مفهوم آن دستور پی برد. پایه و مایه اینگونه فرامین حفظ حقوق فردی دیگران است.
آیین موسوی، انسان ضعیف، دروغپرداز، شایعه ساز و توطیه گر را در جامعه ایدهآل خود نمیتابد. «هیچ گاه شایعه را بازگو مکن و با شخص گنه کار همدست مشو تا شاهد دروغین او نشوی». (صحیفه خروج کتاب دوم تورات، باب بیست و سوم آیه ۱). «از سخن بیپایه دوری جوی». (همانجا، آیه ٧ ). «در میان مردم برای سخن چینی، رفت و آمد مکن» (صحیفه لاویان کتاب سوم تورات، باب نوزدهم آیه ۱٦)
سخن بیپایه، مطلب بیاساس و شایعه نادرستی که پشت سر این و آن گفته شود،ای بسا هر بار بهدروغی بزرگتر و زهرآگینترین آلوده میگردد. چه زندگیهایی را که بهتباهی، بدبختی نمیکشاند!
قانون موسوی هرگونه بهتان و افترا را ممنوع میکند و از انسان میطلبد از بازگو کردن این شایعه دوری جوید. بدین معنی که حتی از شنیدن خبری درباره دیگری که واقعیت آن مسلم نیست بپرهیزد. شایعه ساز و شایعه پرداز، دانسته یا ندانسته، در آسیب رساندن و از پای انداختن دیگران نقش دارند و مرتکب گناهی درخور عقوبت میشوند. آنکه در دادگاه شهادت دروغ دهد، شایعهای را تایید میکند که خود از حقیقت آن آگاه نیست، شاهدی که در برابر داوران ایستاده، ممکن است زندگی کسی در دست او باشد. اما تنها در محیط کوچک دادگاه نیست که ممکن است بهخاطر تایید یک مطلب بیپایه جان بیگناهی بهخطر افتد، در محیط بزرگ اجتماع نیز احتمال دارد که یک شایعه و خبر دورغ افراد بیگناهی را بهروزگار سیاه بکشاند.
به جای رو آوردن بهخبرچینی و بازگویی شایعات و دروغ چینی، باید دوستدار انسانها بود و قلب را از کینه توزی و انتقام جویی پاک نگه داشت: «برادرت را در دل دشمن مدار». (صحیفه لاویان باب نوزدهم، آیه ۱٨) و «سنگ دلی و سرسختی مکن» (صحیفه تثنیه، کتاب پنجم تورات فصل دهم، آیه ۱٦) «انتقام مجو و کینه ورز مباش» (لاویان همانجا).
شکوه و شکایت علیه همنوع نباید بذر کینه و انتقام در دل آدمی بکارد. بسیاری از نفرتها ریشه در خودپرستی و خودخواهی دارد و بهآسانی قابل پرهیز است. نه تنها باید بهخاطر یک رنجش و دلتنگی بهبرادر و همنوع ناسزا نگفت و موجب آزردگی و زیان او نشد بلکه حتی «در دل» نیز نباید کینه او را راه داد و زندگی را بر او و خود عذاب آور کرد.
آن که کینه کسی بر دل میگیرد، خواب و آرام ندارد و نفرت بیعلتی که بهسادگی قابل رفع است، اگر در وجود آدمی رخنه کند، خود را بیشتر از طرف مقابل رنج میدهد.
بیشتر نفرتها زایده این کمان نادرست است که «حق با من است و خطا از دیگریست» و دیگری نیز بههمین شیوه فکر میکند.
هرگاه هر یک خود را جای دیگری بگذارد و بهنور حقیقت پناه برد، نفرتش را بیهوده خواهد یافت. پیروان آیین موسوی، اگر بخواهند دریابند که نفرت بیسبب بار آورنده چه فجایعی میتواند باشد، باید بهآنچه در طول تاریخ بر قوم یهود رفته است بنگرند.
در پرتو همین دستورات بزرگ است که کینه جویی و انتقام ممنوع میشود؛ چرا که حلقههای زنجیر انتقام را پایانی نخواهد بود و هر عمل کینه توزانهای بازتاب و واکنش ویران کنندهای در پی خواهد داشت.
عمیقترین نکتهای که در این باره در احکام موسوی میتوان جست، آن است که با پیروی دقیق از آنها میتوان کینه را بهمهر و دشمن را بهدوست مبدل کرد. تاریخ پر از فراز و نشیب یهود گواه آن است که افراد این قوم تحت تعالیم حضرت موسی، با وجود همه مصایبی که از دیگر اقوام و ملل دیدهاند، نه تنها گاه بهدیگر قومها و ملتها کینه نورزیدهاند، بلکه در راه خدمت بهبشریت بهطرق گوناگون تلاش کردهاند.
بیگمان آنکه همیشه لجوج و سرسخت است و اصرار میورزد که فقط اوست که راست میگوید و درست میاندیشد، بالمآل قلب خود را از کینه و نفرت انباشته خواهد کرد.
نشان دادن گذشت و نرمدلی و عاطفه و مهربانی بین افراد جامعه سخنی است نیکو، اما وقتی پای دشمنان حق و حقیقت بهمیان میآید و کل جامعه با خطر نابودی روبرو میگردد، آنگاه خطاب بهقوم حضرت موسی گفته میشود: «قوی و دلیر باش، مترس و در برابر آنان وحشت مکن» (صحیفه تثنیه باب سی و یکم آیه ٦).
جامعه ایدهآل حضرت موسی از دورن باید از ناپاکیها و آلودگیها زدوده شود و در برابر خطرات بیرونی همچون کوه ایستادگی کند.
از جمله از فرامین اخلاقی پیامبر پروردگار، احترام خادمان جامعه و سالمندان و عالمان دینی است. بهعبارتی دیگر، وظیفه افراد آن است که در حفظ جامعه خویش بکوشند و بزرگان و خادمین خود را محترم بشمارند: «بزرگ قوم خود را ناسزا مگو» (صحیفه خروج باب بیست و دوم، آیه ٢٧) «از پیش پای ریش سفیان برخیز و بهسالخوردگان احترام گذار» (صحیفه لاویان، کتاب سوم تورات فصل نوزدهم، آیه ٣٢).
دستورات اخلاقی آیین موسوی را میتوان درمان بسیاری از دردهای امروز جوامع انسانی، چه مللی عقب افتاده و چه ملتهای پیشرفته دانست: «در داوری از راه راست منحرف مشو، احترام اشخاص با نفوذ گمراهت نکند رشوه مگیر زیرا که رشوه دیده اهل خرد را هم کور میکند و رای درست عادلان را بهانحراف میکشاند». (صحیفه تثنیه باب شانزدهم، آیه ۱۹). «رشوه مگیر زیرا که رشوه افراد بینا را کور کرده و سخن حق را بهگمراهی میکشاند». (صحیفه خروج، باب بیست و سوم، آیه ٨) «حقیقت را انکار مکن و بهدیگری دروغ مگو» (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ۱۱).
در لابهلای همه این فرامین، گوهر صداقت و درستی و پاکی درخشندگی خیره کنندهای دارد. شریعت موسوی حقیقت گویی و حقیقتطلبی را یکی از پایههای اصلی انسانیت میشناسد و اجازه نمیدهد بهآن خدشهای وارد آید.
آنکس که رشوه میگیرد تا درست را نادرست، و یا نادرست را درست جلوه دهد، و آنکه حقیقت را منکر میشود و زبان بهدروغ میآلاید، با جامعه خود در ستیز است. این گفتار را با این آیه از تورات مقدس بهپایان میرسانیم که مینویسد: «در قضاوت راه کج مرو، از فقیر بنا حق طرفداری مکن، شخص قدرتمند در تو اثر نگذارد، با ترازوی عدل همنوعت را داوری کن» (صحیفه لاویان، باب نوزدهم، آیه ۱۵).
[▲] پینوشتها
گفتار بیستوششم: فرامین موسوی برای استحکام و حفظ پایههای اخلاقی و معنوی جوامع سالم انسانی، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتاربیستوهفتم: فرامین موسوی، محدودیت زمانی ندارد، گرچه برخی از آنها به زمان خاصی تعلق دارد |
---|
حضرت موسی نمیخواهد که پیروان شریعت موسوی بهشیوهای کورکورانه بهپیامی که او در آن دوران عقب ماندگی و خرافه گرایی بهبشریت عرضه میکند، ایمان آورند. پیامبر یهود از آنانی که در آغاز راهش بهخردهگیری از وی پرداخته و از فرامینش ایراد میگیرند ناخرسند نیست و رفتار آنان را کفرآمیز نمیداند؛ چرا این مربی بزرگ همه دروانها، شاگردی که کورکورانه از او پیروی کند نمیخواهد.
مربی و رهبری که همه اقشار ملت، از پادشاه تا هیزم شکن را بهآگاهی از قانون و فرمانبرداری از آن فرا میخواند، نه تنها در برابر پرسشهای کنجکاوانه پیروان خویش، بلکه در مقابل سخنان نقدآمیز و ایرادهای آنان نیز شکیبایی نشان میدهد.
حضرت موسی که با «ایرادهای بنیاسراییلی» از آن زمان که خود امتش را در صحرای سینا رهبری میکرد آشنایی یافته، از نقد و خردهگیریهای پس از آن، چه از سوی قوم یهود یا بیگانگان خم بهابرو نمیآورد و از کسی نمیرنجد - چرا که در هر گام و هر واژه از کلام او فلسفهای بزرگ نهفته است.
بردگان دیروز خواستار آن بودند که «خدا» را با چشمان خویش ببینند و موسی رابه باد انتقاد میگرفتند که از بهر چه آنان را بهبیابانی بیآب و علف کوچانده و گرسنه و تشنه نگاه داشته است.
موسی همه ایرادها و خردهگیریها آن دوران را، در حالی که تدوین دیوان شریعت موسوی هنوز بهآنجام نرسیده بود، با شکیایی بسیار، بهمدد خرد و منطق پذیرا میشد. ولی حتی پس از آنکه تدوین اسفار پنجگانه کتاب مقدس یهود بهآنجام رسید، باز هم شکیبایی و بردباریش در برابر ناقدان افزون گردید.
امروز که دیوان شریعت موسوی در تمدن همه ملتها ریشه دوانده و بر آن تاثیر گذاشته است، همان عقل و منطق موسایی جواب گوی ناقدان وی است. امروز آنهایی که از شریعت و فرامین موسی خرده میگیرند، الزاما از قوم یهود نیستند، بلکه خردهگیران از او در دنیای معاصر، ممکن است از هر قوم و قبیله و امت و جماعتی و یا از هر طبقه اجتماعی باشد: یهودی و یا غیریهودی، جوان یا پیر، با سواد و یا بیسواد.
در اینجا و آن جا بنشتیم که تمامی این نقدها را بررسی کنیم و با سخنگوی یکایک آشنا باشیم و آنچه در زیر میآوریم نمونههای گزیده ایست که درباره آنها پیشتر سخن رفته است.
خردهگیران میگویند: قوانین و فرامین موسی بهدرد زمان او میخورد و بهکار امروز نمیآید – و میافزایند: آنچه او گفته است برای همان جامعه روستایی ابتدایی که در واقع مشتی برده تازه رها شده بودند سودمند بوده و در دنیای پیشرفته صنعتی کنونی آن گفتهها و دستورات و آن فرمانها و قوانین تنها میتواند ارزش تاریخی داشته باشد.
این چنین ارزیابی منتقدانه را نه تنها از زبان آنانی میشنویم که هنوز دیوان شریعت موسوی را نخواندهاند، و آن چه عنوان میکنند تنها بر پایه شنیدنیهایشان است، بلکه گاه و بیگاه از زبان افراد درس خواندهای میشنویم که آنها نیز با رهنمونهای حضرت موسی آشنایی کافی ندارند و شریعت او را نمیشناسند.
بسیاری از دستورات حضرت موسی بههمه زمانها و دورانها و مکانها تعلق دارد و کهنگی ناپذیر است. این شریعت، با گذشت زمان نه تنها ارزش خود را از دست نمیدهد، بلکه با شرایطی که بردگان ثروت و شهرت و شهوت در زندگی امروز بشری پدید میآورند، هر روز ارزشمندتر میشود.
حضرت موسی میگوید: «مال دزدیده شده باید بهصاحبش باز پس داده شود» (صحیفه لاویان باب پنجم آیه ٢۴) «مزد کارگر باید بهموقع پرداخت گردد» (صحیفه تثنیه باب بیست و چهارم آیه ۱۵) «بیگانه را باید دوست داشت». (همانجا، باب دهم آیه ۱۹) «در خرید و فروش باید سنگ توزین درست بهکار برد». (صحیفه لاویان باب نوزدهم آیه ٣٦) «سالخوردگان را باید محترم داشت» (همانجا، آیه ٣٢) «با بیدادگران نباید همدست شد» (صحیفه خروج باب بیست وسوم آیه ۱) . «دزدان باید کیفر ببینند» (همانجا، باب بیست و یکم آیه ٣٧ ) «رشوه نباید گرفت» (همانجا، باب بیست و سوم آیه ٨) «از ناپاک، از جمله پیکر مرده که ممکن است منبع عفونت باشد باید پرهیز کرد» (صحیفه اعداد باب نوزدهم آیه ۱۴) .
با توجه بهاین نمونهها، میبینیم که رهنمودهای پیامبر یهود و همچنین فرامین دیگر او و از جمله ده فرمان، محدودیت زمانی و مکانی ندارد و همانند نخستین ده فرمانی که از پروردگار گرفتند در هر زمان و مکان جاودانی میباشد.
آیا میتوان گفت که این احکام تنها برای همان دوران کهن مفید بوده است؟
خردهگیران بر احکام موسوی، زیرکانه اینگونه سخنان او را که در جاودانگی آنها تردید نمیتوان کرد، نادیده و ناشنیده میگیرند و در عوض انگشت بر دستوراتی میگذارند که اجرای آنها منسوخ و متروک گردیده و یهودیان از دیرباز آن را اجرا نمیکنند. اینان که ایرادهای خود را گاه با پوزخند و نیشخند در هم میآمیزند، همچون پیش کسوتان دوران فرعون مست پیشرفتهای مادی و شگفت آور پیرامون خویشند و با استناد بهکشفیات و اختراعات تحسین برانگیز زمان، خود را بزرگ پنداشته و درست اندیش میانگارند و با نقد کردن نمونهای از گفتارهای موسوی، جملگی آنها را مهجور و کهنه و بیهوده میپندارند و حال آنکه نمونهای که بهآن اشاره دارند، شاید بهخاطر شتابزدگی در قضاوت و یا شاید از روی نااگاهی، فقط ظاهر قضایا را میبیند و بهکنه آن پی نمیبرد و بهحکمت و فلسفه آن دستور نمیاندیشد.
این ناقدان از خود نمیپرسند «دستوری که من امروز اجرای آنرا بعید و ناممکن میدانم، چرا صادر شده است؟ دلیلش چیست؟ در چه جامعه و برای چه گروهی از مردم آن زمان گفته شده است؟»
اگر علیت آنرا ندانیم، چگونه میتوانیم آنرا با شرایط امروز همآهنگ سازیم و بهکارگیری آنها را کهنه و امکان ناپذیر بدانیم؟
آنان بهجای اندکی ژرف اندیشی و تعمق، برای اثبات عقیده خود مبنی بر کهنگی دستورات حضرت موسی، لجوجانه و با معیار قرار دادن نمونههایی که از کتاب تورات دست چین کردهاند، از جمله آنکه «سپاهیانی که برای جنگ با دشمن میروند باید برای رفع حاجت مکانی داشته باشند و با بیلچهای که بههمراه سلاح خود دارند زمین را بکنند و مدفوع خود را با خاک بپوشانند» (صحیفه تثنیه، باب بیست و سوم آیات ۱٣ و ۱۴) و یا: «ماده گوسالهای قرمز رنگ و بیعیب و سالم را که هرگز یوغ بر او گذاشته نشده باشد باید بیرون از دروازه با حضور العازار کهن کشتار شود» (صحیفه اعداد باب نوزدهم آیات ٢ و ٣) و یا «هر نخست زاده الاغ را با بره بازخرید کن و اگر بازخرید نکردی آنرا گردن بزن، تمام نخست زادگان پسر را باید از کاهن بازخرید کنی» (صحیفه خروج باب سی و چهارم آیه ٢٠). اگر بهاین گفتهها بهطور سطحی نگریسته شود، ناگفته پیداست که اجرای آنها در عصر ما بعید بهنظر میآید و از این رو چنین دستوراتی را که در چهارچوب کلمات خاص گفته شده میتوان مهجور پنداشت.
اما همچنانکه در شرح قوانین درباره پارهای از دستورات گفته شد، بهاینگونه احکام موسی نباید صرفا بهنحوه اجرای و امکان انجام آن در شرایط امروزی نگریست، بلکه بهروح مطلب باید توجه داشت. علت را باید جست و فلسفه صدور چنین فرمان یا قانونی را باید مد نظر قرار داد، تا بتوان اهمیت درخشنده آن را باز شناخت.
جامعه مطلوب و دلخواه حضرت موسی، گرچه ظاهرا ابتدایی است، اما جامعهای است که در طریق انسانیت گام بر میدارد، و در این راه امروز و دیروز و فردا نمیشناسد – بلکه همه روزها برایش روز انسانیت است. بهخواست پروردگار باز در این مقوله سخن خواهیم گفت.
[▲] پینوشتها
گفتاربیستوهفتم: فرامین موسوی، محدودیت زمانی ندارد، گرچه برخی از آنها به زمان خاصی تعلق دارد، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستوهشتم: شریعت موسوی قوانینی جهانشمول به بشریت میدهد، که فراتر از هر زمان و مکان دنیوی است |
---|
حضرت موسی قوانینی بهبشریت میدهد که هدف آن بهینه سازی زندگی مردمان و جامعه است و هر فریضه منطق خود و علت خویش را دارد.
در بخش قوانین مربوط بهخانواده در شریعت موسوی، هنگام بحث درباره زنان دیدیم که علت فرمان معروف تورات را در مورد ازدواج زن بیوه با برادر همسرش، در اصل دفاع از حقوق زن، پشتیبانی و نگاه داری از او و یگانگی خانواده و قبیله وقوم و امت و ملت میجوییم. زن بیفرزندی که همسرش را از دست داده، نباید بهیکباره از اجتماع طرد شود.
یا در بخش قوانین قضایی دیدیم که باید روح قانون را در نظر داشته باشیم. چه آسان میتوان قانون مربوط بهگاو شاخ زنی را که موجب زخمی شدن و یا مرگ کسی میشود، با شرایط زندگی شهری صنعتی امروز مطابقت دهیم: همانگونه که صاحب آن گاو در آن جامعه روستایی بهسبب اهمال و غفلت صاحبش بهرهگذری شاخ زده و موجب آسیب جسمی و یا زیان مالی گردیده، در اجتماع صنعتی امروز نیز صاحب اتومبیل که موجب خسارت جانی و مالی فرد دیگری شود مسؤول شناخته خواهد شد.
خام فکری است اگر گفته شود که چون در خیابانهای شهرهای زمان ما گاو عبورنمی کند، پس قوانین موسوی در زمینه اهمال و غفلت، کهنه است و متروک.
به دنبال مثالی که در بالا آورده شد، گرچه برای یک انسان ظاهر بین و اندیشه گریز، این دستورات کهنه بهنظر میآید و انجام آن ظاهراً امکان پذیر نیست، اما هر یک از فرامین حکمتی دارد که آشنایی با آن همانند شناخت نخستین پایههای یک اجتماع سالم انسانی است. همراه داشتن بیلچه سربازی و دستور کاربرد آن در میدان نبرد (به گفتار پیشین مراجعه فرمایید)، در جامعه تازه آزاد شدهای که در حال کوچ است و جنگ و نبرد و پیکاری بس دشوار در پیش دارد، نشان میدهد که آیین یهود بر این پایه استوار است که با وجود همه دشواریها، باید در تمام شیون زندگی پاکی و نظافت و طهارت را رعایت کرد.
به کار بردن بیلچه در صحرا چه دلیلی جز حفظ بهداشت سرباز و پاک نگاه داشتن محیط زیست میتواند داشته باشد؟
در آن دوران در بیابان کدام دستشویی وجود داشت که سرباز بتواند از آن استفاده کند؟ و اگر مطابق این دستور عمل نمیکرد، گرچه خارج از اردوگاه بود، آیا محیط آلوده و متعفن نمیشد؟
در مورد چنین دستوری که در اصل میگوید «در هر شرایط که بهسر میبری، ولو در میدان نبرد، اصول بهداشت را مراعات کن»، از ناقدان میتوان پرسید که آیا در این عصر برای فضولات و مدفوعات بهجا مانده سگها، این بهترین دوستان انسان، در خیابان شهرهای زیبا، وجود دستورات تازهای لازم است؟ آیا میتوان همان دستورات کهنه را برای حفظ بهداشت شهر بهکار برد؟
مراعات بهداشت در اردوگاه نظامی از نظر موسی اهمیت حیاتی دارد و دستور او در این زمینه، هزاران سال از زمان او جلوتر است.
در مورد کشتار یا قربانی کردن گوساله نیز همین پرسش پیش میآید که چرا گوساله بهرنگ سرخ؟ چرا گوساله سالمی که هرگز از آن در شخم زنی بهرهای گرفته نشده است؟ و چرا قربانی در خارج از اردوگاه؟
میدانیم که حضرت موسی رهبر قومی است که پیش از چهار صد سال در مصر زیسته، و برده وار از رسوم و آداب مصریان اثر پذیرفته است. در مصر باستان، از جمله حیواناتی که میپرستیدند، گاوهایی بود که آنها را مقدس میدانستند و معروفترین آنها «آپیس» نام داشت. درباره گاو «آپیس» تاریخ نگاران پژوهشها کرده و درباره ویژگیهای آن رسالهها نوشتهاند. یکی از خصوصیات این گاو رنگ آن بود که عدهای آنرا سیاه و شماری سرخ دانستهاند. چون گاو مقدس بهمرگ نزدیک میشد، گوسالهای را که همان ویژگیها را داشت و هرگز یوغ بر گردن آن نهاده نشده بود بهجای آن برمی گزیدند.
حضرت موسی که در راه خداپرستی سخت کوشا بود، میبایستی حیوان مورد پرستش مصریان را در نزد قوم خود در راه خدای یکتا قربانی میکرده تا با آن عمل ناتوان و آسیب پذیر بودن بت را در برابر آفریدگار نشان دهد.
اما چرا رنگ سرخ؟ رنگ گوساله قربانی را نه تنها نشانی از گوساله مورد پرستش مصریان دانستهاند، بلکه نسخهای از گوساله زرین خواندهاند که قوم ناشکیبا،هارون را وا داشت تا در ساختن آن همکاری کند، و بیجهت نیست که در اینجا موسی برادر خودهارون را که کاهن بزرگ است، مسؤول قربانی گوساله سرخ نمیکند و بهجای وی العازار کاهن را بر میگزیند.
به هر تقدیر، دستور قربانی کردن گوساله سرخ بهمعنای نابود کردن همه بتها و خدایان دروغین در هر زمان است.
پژواک صدای حضرت موسی در همه نسلها و زمانها بهگوش میرسد: خدای یگانه، آفریدگار عالم را بپرست و بهسوی او روی کن. شیفته و برده گوساله سیاه و یا گوساله سرخ مباش، برای خود بت و معبود مساز و چون از پرستش یک بت دست کشیدی، بت دیگری را، چه جاندار یا بیجان، برای خود نگزین . هرگز پیشوا و فرمانده، یا رییس جبار و ستمگر و مغرور اجتماع خود را، همچون گاو مقدس و بت تلقی مکن. زندگی زیبای خود و خانواده ات را با بتهای رنگارنگ خدشه دار مساز و تنها بهپروردگار یکتا ایمان آور، و او را ستایش کن!
در کتاب مقدس تورات میخوانیم: «هشیار باش مبادا پروردگار، خدای خودت را بهدست فراموشی سپاری و فرامین و قوانین و احکام او را از یاد ببری. مبادا آن روز که با شکمی سیر و حالتی خوشنود در خانه زیبایی که ساختهای و در آن سکنی گزیدهای، آنروز که داراییت افزون شده و سیم و زر در خانه است فراوان گردد بهخود مغرور شوی، و پروردگار خدای خود را که ترا از بردگی رهانید از یاد بری... مبادا در دل خود بگویی، این توان و نیروی من بود که مرا بهاین دستاوردها رساند. پروردگار خدای خود را بهیاد داشته باش، زیرا اوست که بهتو توان بخشید تا صاحب مکنت شوی. بهدنبال معبودان دیگر مرو!». (صحیفه تثنیه باب هشتم، آیات ۱۱ تا ٢٠)
اصولاً بازخرید نخست زاد از بهر چیست؟ میدانیم که بهحکم فرعون نوزادان پسر قوم یهود میبایستی در بدو تولد نابود میشدند، و قوم از نسل بعد از میان میرفت.
حضرت موسی خود، دمی که بهدنیا آمد با همین سرنوشت روبرو گردید. اما خواست خداوند بود که حضرتش از مرگ بهدست دژخیمان فرعون نجات یابد و در دامان خانواده فرعون و در قصر سلطنتی بزرگ شود، تا روزی رهایی بخش و نجات دهنده قوم عبرانیان گردد و از مصر آزادشان کند.
بازخرید نخست زادگان پسر از کاهن، سنتی است که خاطره رهایی از این نقشه پلید را زنده نگاه میدارد.
نکته دیگر را درباره بازخرید نخست زاد الاغ میتوان مطرح کرد و پرسید حکمت این قانون چیست؟
چارپایان زبان بسته که جان دارند و بهآدمی خدمت میکنند مخلوق خدا میباشند و در اهدای نخست زاد برای خدا بین انسان و حیوان تفاوتی قایل نمیتوان بود. فرمانها و قوانین موسوی، پیش از آنکه چگونگی اجرای قانون حاصل مورد نظر باشد، علت انجام آن مطرح است.
چرا این قانون وضع شده و چگونه باید آن را اجرا کرد؟ |
بدین سان، پیروان حضرت موسی میآموزند که باید اصول بهداشت را در هر شرایط زمانی و مکانی مراعات کرد، بتهای گوناگون و رنگارنگ پیرامون خود را برای خدای یگانه مظهر یگانگی همه آدمیان فدا ساخت، و باید برای جاندار بارکشی که برده وار در خدمت انسان است آن قدر حق شناس بود که انسان چارپایانش را هم در استراحت هفتگی خویش و رسم بازخرید شرکت دهد.
پیروان حضرت موسی چون بهمعنای اصلی و علت تمام احکام مورد نظر عمیقا پی برند، جملگی آنها را با درنظرگرفتن شرایط روز بیکم و کاست اجراء خواهند کرد، و در برابر انتقادهای ناباوران و نیش زبان مخالفان پاسخهای منطقی خواهند داشت.
[▲] پینوشتها
گفتار بیستوهشتم: شریعت موسوی قوانینی جهانشمول به بشریت میدهد، که فراتر از هر زمان و مکان دنیوی است، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار بیستونهم: آیا دین و دانش رو در روی هم قرار گرفتهاند و این یک آن دیگری را باطل میکند؟ |
---|
در باور یهود، دانش دین را توان میبخشد و دین دانش را یاری میدهد و تضادی بین آن دو وجود ندارد.
مباحثه درباره ستیز بین دین و دانش سخن تازهای نیست که آن را بتوان تنها مربوط بهامروز دانست. همانگونه که گمراهان میدان دین در سراسر دنیا، زیر نام خدای یگانه با هم بیگانه بوده و بههم تاختهاند، بارها نیز روی داده که پیشکسوتان دین با پیشگامان دانش بهستیز برخاستهاند و موج دشمنی دین و دانش را بهمیان مردم عامی و کم سواد کشاندهاند.
بر آن نیستیم که پیشینۀ این ستیز را بازگو کنیم؛ چرا که پارهای از این برخوردها و نفاقها شناخته شدهتر از آن است که بهشرح دوباره آنها نیاز باشد.
نمونه بارز این درگیری، همان مباحثهها و جدالهایی است که از دوران رنسانس بدین سو هر دم بهصورتهای کوچک و بزرگ بر میزان پیچیدگی این مبحث افزوده و میافزاید.
دینمداران، برای رویارویی با این وضع ابهام انگیز، از بیم آنکه مبادا چنین پیکاری بهزیان دین تمام شود و دانش زمینی موجب تضفیف ایمان الهی و اعتقاد بهپروردگار عالم شود، گاه با استناد بهکتاب آسمانی، ادعاهای تازهای را درباره حدوث دستاوردهای علمی پیش میکشیدند. و نیز هستند دانشمندان بلندپایهای که کوشیدهاند تا درستی وقایع شگفتی زای را که در کتاب آسمانی آمده و باور آنها دشوار مینماید، از نظر علمی ثابت کنند. گروهی نیز با احتیاط بسیار، و برای آنکه جانب دانش و دین هر دو را نگاه دارند، قلمرو هر یک از این دو را بهکلی ازدیگری جدا میدانند و بر این باورند که دین تنها با اخلاقیات و شیوه زندگی سروکار دارد و دانش با کشفیات در جهان هستی دست و پنجه نرم میکند.
هیچ یک از این شیوههای دفاعی، آنگونه که باید دین را در عصر صنعت و تکنولوژی نگهبانی و پاسداری نمیکند و استدلالهایی که عنوان میشود و منطقی نمینماید، باعث آن میشود که گروه کثیری از مردم و بهویژه جوانان که از یک سو شاهد ترقی تمدن و دانش بشری هستند و از سوی دیگر سست شدن ایمان والدین خویش را شاهد میباشند، از دین و از آموزشهای مذهبی دور شوند و چنین تصور کنند که دوران ایمان معنوی بهپایان رسیده و باید بهدنیای مادیات و واقعیات بسنده کرد.
ادعای کهنگی فرامین دینی که پیشتر از آن سخن گفتیم نیز، خود هیزم خشکی است که این آتش سوزنده را شعله ورتر میکند.
بهطور کلی در جدال بین دین و دانش، بهسبب نادرستی بحثها و روند گرایشها، دست کم در دو قرن اخیر دین زیان دیده است؛ تا بدانجا که پیشگامان ایدیولوژیهای نوین وجود خدا را انکار کردهاند و خود مرامها و مسلکهایی تازه پدید آوردهاند هزاران و شاید میلیونها نفر پیرو آن شدهاند. مکتبهایی که بر پایه ماتریالیسم دیالکتیک قرار گرفتهاند از این دستهاند.
در مقابل همین دگرگونیهای انقلابی، هواداران دین راه بنیادگرایی را برگزیدهاند و دستههای تند افراطیون بهمیدان پیکار گام نهادهاند. صد صد و هزار و هزار قربانیان تازه بهنام پاسداری از دین بهنابودی کشانده شدهاند و در حقیقت دین بهعنوان عاملی برای ستیز آدمیان از زمان نوزایی علم و هنر و تمدن راه تازه دیگری را پیش گرفته است.
اگر تا اواخر قرون وسطی بیشتر جنگها بین پیروان ادیان مختلف در میگرفت، از آغاز دوره رنسانس جدال تازهای بهنام «درگیری دین و دانش» آغاز گردید. گرچه این جدال مانند جنگهای مذهبی گذشته زمین را بهخون آغشته نمیکند، اما ضرباتی هولناک بر ایمان دینی بهویژه در مورد نسل جوان وارد میآورد.
آیین موسوی برخلاف مذاهب دیگر، از اسطورههای غیرمنطقی و باورنکردنی بهدور است. در آن موارد بسیار نادری میتوان یافت که شک و شبههای را از نظر صحت علمی پیش آورد.
با این همه ما کتاب مقدس حضرت موسی را از زاویه مبحث جدال بین دین و دانش نمینگریم، بلکه از طریق فلسفه تالیف تورات، بههمبستگی بین دین و دانش نظر میدوزیم.
علم با طبیعت سروکار دارد و طبیعت قوانین مسلم و معینی دارد که پارهای از آنها در سایه کشفیات علمی برما آشکار شده و بسیاری دیگر هنوز بر ما مکشوف نیستند.
قانون مظهر نظم است و طبیعت تابع نظامی خاص. هر یک از رشتههای علوم را که در نظر بگیرید، در هر مرحله از رویدادهای آن رشته از قانون خاصی پیروی میشود. اینگونه قوانین طبیعی، تا آنجا که انسان بهوجود و شناخت آنها دست یافته بیشمارند.
اگر قوانین حاکم بر اجرام و سماوات متوقف میشد، دنیا بهیک دم از میان میرفت.
چرخش گردون کره خاکی ما و دوره زندگی، همه بر پایه قوانین مشخص است.
در اجتماع انسانی، زمانی که قانون حاکم نباشد، هرج و مرج و بینظمی حکومت میکند و تنها زورمندان و زورگویانند که از این بینظمی بهسود خود بهره میگیرند.
حضرت موسی بهعنوان نخستین قانونگزار تمدن انسانی، دنیای بشریت را بهسوی نظمی طبیعی رهنمون شد و بهمدد قانون، دین را با دانش همگام کرد. چگونه ممکن است جامعه آدمی بدون قانون، از نظم و ترتیب برخوردار شود؟
«همیشه بهیاد خواهی داشت که در مصر برده بودی، از این رو این قوانین را رعایت کن و آنها را بهاجرا درآور» (صحیفه تثنیه باب شانزدهم، آیه ۱٢) در سرزمین مصر باستان، از آن جا که قانون حاکم نیست، نظم اجتماعی نیز با شیوه حکومتی همخوانی ندارد و در نتیجه برده پروری رواج مییابد.
برای آنکه جامعه ایدهآل از نظم برخوردار گردد و بهنظم طبیعت نزدیک شود، و همچون دانش از قواعدی یکسان پیروی کند، باید قوانین معینی وضع کرد و از افراد جامعه خواست بهاطاعت از آن قوانین بپردازند.
در کتاب مقدس تورات دانش و دین با حقلههای ظریف زنجیرهای بههم پیوند پیدا میکنند. اصرار در گسستگی این دو از هم و پافشاری بر تطابق کامل این دو با هم ما، راه بهجایی نمیبرد.
حضرت موسی بههدف برقراری نظم در جامعه و برابری برابری مردمان در آن، قوانین جامعی عرضه میدارد.
در گفتار پیشین دیدیم که پیامبر یهود تا چه حد پیروان خود را بهاهمیت این قوانین و لزوم پیروی از آنها متوجه میسازد و فراگیری قوانین و فرانض را برای پدران و مادران، دختران و پسران و حتی نوههای آنان لازم میشمرد: «و این قوانین را بهفرزندانت و فرزندان فرزندانت بیاموز» (صحیفه تثنیه، باب چهارم، آیه ۹).
پرسش جالبی ممکن است در این جا پیش آید، و آن اینکه: اگر حضرت موسی میگوید «پیشگویی مکن»، پس برخی پیش بینیهای علمی را چگونه میتوان توجیه کرد؟
بهعنوان مثال « آیا پیش بینی وضع هوا را، آنگونه که برخی از بنیادگرایان افراطی اعتقاد دارند، باید امری برخلاف خواستههای خداوند دانست؟»
بر اساس فلسفهای که در این فصل کوتاه بدان اشاره کردیم، این پرسش را میتوان چنین پاسخ داد: این نوع پیشگویی آمیخته با باورهای خرافهای نیست بلکه پیش بینی بر پایه قوانین طبیعت است. علمی است که دانش آدمی را برای شناخت بیشتر قوانین طبیعی گسترش میدهد. هرچه اینگونه پیش بینیهای متکی بر قانون علمی دامنه بیشتری پیدا کند، بهحفظ نظم جامعه کمکی افزونتر خواهد کرد. در چنین مواردی قانون حاکم در علم، قانونی را که برای نظم و حفظ جامعه در دین ساخته شده یاری میدهد.
بدین ترتیب قوانین، در دانش و دین پایهای مشترک دارند. این سخن را در گفتاری دیگر پیرامون واقعیت گرایی در آموزش حضرت موسی دنبال خواهیم کرد.
[▲] پینوشتها
گفتار بیستونهم: آیا دین و دانش رو در روی هم قرار گرفتهاند و این یک آن دیگری را باطل میکند؟، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
▲ | گفتار سیام: آموزههای حضرت مـوسـی، دین را بهعنوان یک واقعیت خاکی به پیروان عرضه میکند |
---|
دین حضرت موسی، دین واقعیات زندگی و نظم اجتماعی است و از خرافهجویی و یا پناهبردن بهامور فراطبیعی دوری میجوید.
یکی از زیباترین جلوههای آموزش تورات که حضرت موسی آن را بهجهانیان عرضه کرد آن است که گرچه تورات منادی جنبش خداپرستی و معنویات و امور آسمانی است، ولی خود را از ابعاد شگفتانگیز ماوراءالطبیعی دور نگاه میدارد و بهسوی واقعیات کشش دارد.
در آموزههای اصیل حضرت موسی، در صحیفههای پنجگانه کتاب مقدس یهود، سخن از مسایلی مانند بقای روح و روز قیامت و رستاخیز مردگان و کیفرها و پاداشهای آن جهانی و بهشت و دوزخ و شیاطین و جن و پری، که ممکن است فکر آدمی را از ارکان اصلی دین توحیدی بهسوی مسایل فرعی سوق دهد، در میان نیست و این خود یکی از اعجاب آورترین جنبههای آموزش تورات است.
هنگامی که پیروان دیر باور حضرت موسی خدای نادیدنی را بهسادگی نمیپذیرند و از حضرتش میخواهند که اگر خدایی هست او را نشان دهد، حضرت موسی بهجای آن بهنشانها و پدیدههایی که فرا سوی طبیعت باشند روی آورد، در عین نگاهداری ستون خدا پرستی، افکار پیروانش را بهخود طبیعت، بهلذتها و شادیهای این جهان، بهحقیقت مرگ و زندگی و قوانینی که برای بهره برداری بهینه از نعمتهای الهی وضع میگردد متوجه میسازد.
قانون از نظر پیامبر یهود، جزیی از زندگی است؛ چرا که بدون آن، ستم زورگویان و اربابان دگر باره خود نمایی میکند و زندگی را بهنیستی و تباهی میکشاند. حضرت موسی میگوید: «از فرزندان خود بخواهید تمامی سخنان این تورات را مراعات کنند. زیرا که فرامین آن از بهر شما چیز بیهودهای نیست، بلکه این قوانین زندگی شما است». (صحیفه تثنیه باب سی و دوم، آیات ۴٦ و ۴٧).
قوانین روابط افراد را در اجتماع زیر پوشش میگیرد و زندگی را بهطبیعت نزدیکتر میکند.
اینکه چرا در میان یهودیان اعتقاداتی مانند دوام روح و روز رستاخیز وجود دارد، پرسشی است که باید آنرا با انبیاء و اولیای بنیاسراییل که بعد از حضرت موسی آمدهاند و نیز روحانیونی که پس از انبیاء و اولیأ پیشوایان مذهبی شدند در میان گذاشت و اگر واژه یا عبارتی در کتاب تورات گاه بهشیوهای تعبیر و تفسیر میشود تا بهاینگونه مباحث ارتباط یابد، با آن چه جزو اصول بنیانی آموزشهای حضرت موسی است، بستگی چندانی نمیتواند داشته باشد.
اصولاً یکی از ویژگیهای تورات موسوی تکرار دستورات و فرامین آن است که خود در سادگی و بهروشنی تمام بیان میشود.
یک حکم نه تنها ممکن است در چهارصحیفه نخست تورات بیش از یکبار آورده شده باشد، بلکه حتی ممکن است در صحیفه پنجم نیز بازگو گردد.
اگر نکات خاص ماوراءطبیعی، آن چنان که مفسران گفته و نوشتهاند، مورد نظر مستقیم حضرت موسی بود، آنها را نه دوبار و یا ده بار، بلکه دست کم یک بار بهروشنی و سادگی تام، مانند تمامی دیگر احکامش بیان میداشت.
انبوه قوانین حضرت موسی، همانگونه که اشاره رفت، بهاین دنیا و زندگی واقعی دراین دنیا بستگی پیدا میکند و در آن از امیدهای واهی و گفتههای خیال پردازانهای که موجب انحراف دین یکتاپرستی گردد اثری نیست؛ بهویژه درباره زندگی و مرگ در فلسفه حضرت موسی، بهسبب گرایش آن بهواقعیات و ماهیت حقیقی طبیعت، مطلبی درباره هیچ بودن و بیپایگی این دنیا و شکوه و جلال رنگارنگ آن دنیا سخنی وجود ندارد؛ همچنین قوانین الهی و طبیعی زیرپا گذاشته نمیشود تا زندگی این جهان بر شهرتپرستی و خودخواهی متمرکز گردد.
در این فلسفه، زندگی خاکی نعمت بزرگی از جانب پروردگار محسوب میشود که باید با پیروی از قوانین متعدد، از آن در حد اعتدال بهره جست. وعدههای خیالی عالم باقی و زندگی در بهشت، آب کوثر، حور و غلمان و کیفرهایی در جهنم، آتش سوزان و نکیر و منکر، تاوه بریان و بهسیخ کشیدن و در قیر مذاب فرو بردن، هیچ یک در کتاب آموزههای حضرت موسی وجود ندارد.
در باور موسوی، کیفرها و پاداشها همه در این دنیایند و اگر فردی پرهیزکار و یا انسانی گنه کار از این دنیا چشم فرو بندد، کیفر یا پاداش او چون ارثیه وی بهفرزندان و فرزندان فرزندان او تعلق خواهد گرفت.
مرگ، که جامعهشناسان ترس از آن را یکی از پایههای اساسی ادیان ابتدایی دانستهاند، از دیدگاه حضرت موسی یک امر طبیعی و بخش جداییناپذیری از خود زندگی است.
در مشرق زمین، اقوام کهن بر این رسم داشتند که با مرگ فردی از بستگان خویش، هنگام عزاداری بدنشان را زخمی میکردند، موی از سر خود میکندند و گاه در این شیوه سوگواری چنان راه اغراق میپیمودند که سراپایشان بهخون آغشته میشد.
آنان بر این باور نادرست بودند که خون نزدیکان از برای پیکر یک مرده، همچون خون قربانی در برابر یک بت است – و از این رو موجب بقأ عمر یا ادامه حیات خواهد گردید. اما حضرت موسی انجام این اعمال را در میان قبایل یهود بهشدت منع میکند.
در تورات میخوانیم: «هرگز برای مردگان بدن خود را خراش ندهید» (صحیفه لاویان باب نوزدهم، آیه ٢٨). و باز میخوانیم: «برای مردگان نه خود را زخمی کنید و نه موی سر خود را در فاصله بین دو چشم بتراشید» (صحیفه تثنیه، باب چهاردهم، آیه نخست).
یکی از رسوم باستانی در میان اقوام بت پرست آن بود که فرد عزادار، پس از کندن موی زلف خود، آن را بهعنوان وابستگی اش با شخص مرده بههمراه جسد او بهگور میسپرد.
دستور منع کندن موی از سر در مورد کاهنان یا پیشوایان روحانی، در جای دیگر تورات تکرار میشود:«کاهنان برای مردگان نباید جلو سر خود را و یا گوشههای ریش خود را بتراشند و یا بدن خویش را خراش دهند». (صحیفه لاویان، باب بیست و یکم، آیه ۵)
پذیرش مرگ بهعنوان یک واقعیت زندگی، و منع عزاداریهایی که آسیبی بهبدن آدمی برساند،در آموزههای حضرت موسی چنان است که وقتی پروردگار پیش از آنکه موسی پای بر ارض موعود بگذارد، از وی میخواهد بههارون برادرش که رحلت کرده بهپیوندد.
موسی بیآنکه کوچکترین هراسی بهدل راه دهد، آماده مرگ میشود. او تنها از خدا میخواهد که برای سرپرستی قوم رهبری برگزیند تا پیروانش سرگردان نشوند (صحیفه اعداد باب سی و هفتم، آیات ۱٢ تا ۱٧)
آنگاه در آخرین لحظه حیات خویش خطاب بهقوم میگوید: «امروز آسمان و زمین را شاهد میگیرم که زندگی و مرگ یعنی برکت و مصیبت را در پیش تو گذاشتم. پس زندگی را برگزین تا تو و نسل تو زنده بمانید. بهخداوند عشق بورزید. بهندایش گوش فرا دهید و بهاو توسل جویید. این راز زندگی شما و مایه طول عمرتان خواهد بود». (صحیفه تثنیه باب سی ام، آیات ۱۹ و٢٠).
در همین زندگی پاک عادلانه است که حضرت موسی بههر طریقی که میتواند راه را بر تن آسایی از یک سو و زیاده روی در کار از سوی دیگر سد میکند و بهآسایش سالهای پایان زندگی یا آنچه در زمان ما دوران بازنشستگی خوانده میشود اهمیت میدهد.
حضرت موسی هنگامی که انجام خدمات اجتماعی و مدیریت نهادهای قومی را بهقبیله وی میسپارد، در این رابطه میگوید: لویها از سن بیست و پنج ساله بهبالا در چادر اجتماع انجام خدمت عمومی را عهده دار شوند و از پنجاه سالگی بهبعد خدمات آنان بهپایان برسد و دیگر کار دشواری را بهعهده نگیرند». (صحیفه اعداد، باب هشتم، آیات ٢۴ و ٢۵)
در آموزههای واقعیت گرایانه حضرت موسی، یهودیت چهره دین زندگی بهخود میگیرد، که در سایه قوانین عادلانه، مردمان در پی زندگی مرفه، پربار و شیرین و لذت بخش تلاش میکنند.
[▲] پینوشتها
گفتار سیام: آموزههای حضرت مـوسـی، دین را بهعنوان یک واقعیت خاکی به پیروان عرضه میکند، وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل
[▲] سرچشمهها
□
□
□ وبسایت رسمی وزارت امور خارجه اسراییل