دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۵ تیر ۳, پنجشنبه

برگی از کتاب خاطرات زلمی خلیل‌زاد

از: زلمی خلیل‌زاد؛ برگردان: فردوس کاوش

برگی از کتاب خاطرات زلمی خلیل‌زاد


فهرست مندرجات

.



لویه‌جرگه‌ی اضطراری سال ۱۳۸۱

زلمی خلیل‌زاد، نماینده پیشین ایالات متحده آمریکا در افغانستان، عراق و سازمان ملل متحد.

در یادداشت روزنامه‌ی ۸صبح آمده است: لویه‌جرگه اضطراری ماه جوزای سال ۱۳۸۱، یکی از رویداد‌های مهم سیاسی ۱۵ سال اخیر است. در این لویه‌جرگه، حامد کرزی را به‌ریاست حکومت انتقالی برگزیدند و تغییراتی در کابینه اعمال شد. به‌مناسبت فرارسیدن سال روز این رویداد، ترجمه‌ی بخشی از کتاب خاطرات زلمی خلیلزاد، سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان را که به لویه‌جرگه‌ی اضطراری سال ۱۳۸۱ اختصاص دارد، خدمت‌تان تقدیم می‌کنیم.

زلمی خلیل‌زاد، زاده‌ی ۲۲ مارس ۱۹۵۱ میلادی، در شهر مزارشریف افغانستان، آمریکایی افغان‌الاصل که نماینده پیشین ایالات متحده آمریکا در افغانستان، عراق و سازمان ملل متحد بود و بالاترین مقام را به‌عنوان یک مسلمان در دولت جورج دبلیو بوش داشت.

لویه‌جرگه‌ی اضطراری، حادثه‌ای جذاب و خیلی بااهمیت بود. وقتی نمایندگان این جرگه‌ی بزرگ گردهم آمدند، کابل را هاله‌ای از هیجان و خوشبینی فرا گرفت. این جرگه آیینه‌ی تمام‌نمای جامعه چند فرهنگی افغانستان بود. دستارهای سفید، زرد و خاکستریِ برخی از نمایندگان، از دور پیدا بود. ملاهای ریشو، فرماندهان تنظیمی پکول‌دار و ازبک‌های چپن‌پوش هم بخشی از لویه‌جرگه بودند. شمار دیگری از مردان قره‌قولی به‌سر کرده بودند. نوع پوشش نمایندگان زن نیز هم‌سان نبود. برخی از آنان با لباس وطنی آمده بودند و برخی دیگر با لباس غربی. موهای شماری از آنان پوشیده بود و شماری دیگر روسری نداشتند. مردانی هم بودند که دریشی‌های غربی پوشیده بودند. نمایندگان لویه‌جرگه به هویت قومی و زبانی‌شان–هویتی که آنان را ازهم‌دیگر متمایز می‌ساخت- فخر می‌کردند. آنان به هویت ملی‌شان که همان افغان‌بودن است، نیز احساس تعلق محکم داشتند. این نمایندگان، گاهی خیلی آرام بحث می‌کردند و گاهی سروصدای‌شان بالا می‌شد.

شاهان افغانستان در قرن بیست، لویه‌جرگه‌های کامیاب و ناکام زیادی برگزار کردند. شاه امان‌الله در لویه‌جرگه سال ۱۹۲۰، نقاب از رخ ملکه ثریا برداشت تا حمایت لازم اجتماعی را برای مدرن‌سازی افغانستان جلب کند، اما این رفتار، نتیجه‌ی عکس داد و خشم نمایندگان محافظه‌کار آن لویه‌جرگه را برانگیخت. لویه‌جرگه سال ۱۹۴۱، سیاست بی‌طرفی ظاهرشاه را در جنگ جهانی دوم، تایید کرد. لویه‌جرگه سال ۱۹۶۴ که آن‌هم در زمان ظاهرشاه برگزارشده بود، یک سری اصلاحات از جمله، انتخابات مستقیم، تشکیل پارلمان و نقش فعال زنان در سیاست کشور را به تصویب رساند.

افغان‌ها انتظار داشتند، لویه‌جرگه‌ی جون سال ۲۰۰۲ نقطه پایان رنج‌ها و مشکلات‌شان باشد. این لویه‌جرگه بیشتر به یک فستیوال شبیه بود تا یک گردهم‌آیی خشک سیاسی. آن زمان در کابل، هیچ سالونی برای برگزاری چنین همایشی وجود نداشت. اما این آلمانی‌ها بودند که در آن زمان، به داد افغان‌ها رسیدند. آنان یک خیمه‌ی بزرگ را برای جلسات عمومی لویه‌جرگه و چند خیمه کوچک را برای برگزاری جلسه‌های مشورتی در عقب عمارت دانشگاه پولی تخنیک کابل، برپا کردند. ساحه‌ای که خیمه‌ها در آن برپا شده بود، به وسعت سه تا چهار میدان فوتبال بود.

مردم افغانستان نسبت به برگزاری لویه‌جرگه احساس خیلی خوب داشتند. من هیجان و امید مردم را به وضوح احساس می‌کردم. اما من این را هم می‌دانستم که حتا موفقیت کامل لویه‌جرگه اضطراری هم، سبب سرخوردگی این مردم می‌شد. آنان انتظار‌های ناموجه و غیرواقعی از این جرگه داشتند. افغان‌ها انتظار داشتند که با برگزاری لویه‌جرگه اضطراری، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در امنیت سازی، وحدت ملی و دموکراسی‌سازی حاصل شود، اما هدف و دستورکار لویه‌جرگه این قدر بلندپروازنه نبود. هدف لویه‌جرگه، روی کارآرودن یک حکومت انتقالی بود. این حکومت انتقالی، باید دو وظیفه‌ی مهم را اجرا می‌کرد، تدوین قانون اساسی جدید تا سال ۲۰۰۳ و برگزاری انتخابات سراسری در سال ۲۰۰۴.

اما پیش از برگزاری لویه‌جرگه، باید دو مساله روشن می‌شد: یک، نقش سیاسی ظاهرشاه و دوم چگونگی تقسیم وزارت‌خانه‌ها بین جناح‌های سیاسی. دوام اختلاف روی این دو موضوع، سبب برگزارنشدن لویه‌جرگه می‌شد. اختلاف‌ها تا عصر روز پیش از برگزاری لویه‌جرگه دوام داشت. کرزی به‌دلیل حرمتی که شاه سالخورده در کشورش داشت، احساس می‌کرد که ظاهرشاه می‌تواند نقش مثبتی در ایجاد اتحاد و اتفاق در افغانستان بازی کند. اما کرزی از برگشت مصطفی ظاهر، نواسه‌ی ظاهرشاه نگران بود. کرزی تصور می‌کرد که مصطفی ظاهر برای سمت ریاست جمهوری {ریاست حکومت انتقالی}، خود را نامزد می‌کند و بخت خود را می‌آزماید. کرزی از من خواست تا این موضوع را با ظاهرشاه در میان بگذارم. من موضوع را با ظاهرشاه مطرح کردم. ظاهرشاه گفت او هم ترجیح می‌دهد که نواسه‌اش با کرزی رقابت نکند. اما شاه سابق نمی‌خواست در این مورد با صراحت با نواسه‌اش صحبت کند.

من ناوقت همان روز، با مصطفی ظاهر دیدم و اوضاع را برایش تشریح کردم. با زبان شیرین و خیلی صمیمی به او گفتم که اگر از رقابت با حامد کرزی دست بردارد، کرزی او را به یک پست مهم دیپلوماتیک منصوب می‌کند. مصطفی ظاهر پذیرفت و کرزی او را سفیر افغانستان در روم گماشت.

شاه سابق می‌خواست در نوروز سال ۱۳۸۱ خورشیدی [قبل از ۲۱ مارچ ۲۰۰۲] در کابل باشد. اما فهیم و قانونی به من گفتند که جان ظاهرشاه در خطر است و حکمتیار برای ترور او برنامه‌ریزی کرده است. آنان [فهیم و قانونی] تمام معلومات استخباراتی‌شان را در باره‌ی برنامه‌ریزی حکمتیار برای ترور ظاهرشاه، با من در میان گذاشتند. اما من تصور می‌کردم که فهیم و قانونی مبالغه می‌کنند. من گمان می‌کردم که مبالغه فهیم و قانونی در مورد برنامه‌ریزی حکمتیار برای ترور ظاهرشاه، انگیزه سیاسی دارد و آنان می‌خواهند که برگشت ظاهرشاه را به عقب بیاندازند. برگشت ظاهرشاه از تبعید، می‌توانست موضع پشتون‌ها را در سطح کشور تقویت کند. ناگفته نماند که حکمتیار و پشتون‌های طرفدارش، دشمنان قسم‌خورده‌ی ایتلاف شمال هستند.

به‌رغم تحلیلی [در باره‌ی گزارش فهیم و قانونی در باره‌ی برنامه‌ریزی حکمتیار برای ترور شاه] که داشتم، تهدید را جدی گرفتم و موضوع را به رییس‌جمهور بوش گزارش دادم. از رییس‌جمهور بوش خواستم که به سلویو بارلسکونی، نخست‌وزیر وقت ایتالیا زنگ بزند و از او بخواهد که زمان برگشت ظاهرشاه را به تاخیر بیاندازد. از رییس‌جمهور بوش هم‌چنان خواستم که از نخست‌وزیر ایتالیا برای تامین امنیت ظاهر شاه در کابل، محافظان ایتالیایی درخواست کند. تهدیدی که متوجه جان ظاهرشاه بود، ایجاب چنین چیزی را می‌کرد. نمی‌توانستیم به نیروهای ایتلاف شمال اعتماد کنیم و وظیفه‌ی حفاظت از جان ظاهرشاه را به آنان بسپاریم. رییس‌جمهور بوش پیشنهاد‌های مرا پذیرفت. او که هیچ فرصتی را برای شوخی با من از دست نمی‌داد گفت «یعنی چی زلمی، می‌خواهی به‌جای جمهوریت، سلطنت درست کنی؟»

بعدا دریافتم که گزارش‌ها در باره‌ی حمله احتمالی به جان ظاهرشاه، دقیق بود. قانونی در۴ اپریل ۲۰۰۲ اعلام کرد وزارت داخله بمبی را که به هدف کشتن ظاهرشاه کارگذاشته شده بود، خنثا کرده است. او هم‌‍چنان گفت که طرح یک کودتا برای براندازی حکومت موقت کرزی هم خنثا شد. نیروهای امنیتی افغانستان چند صد نفر را در کابل بازداشت کردند و به چندین ذخیرگاه اسلحه نیز دست یافتند. طراح این کودتا و بمب‌گذاری ظاهرا حکمتیار بود. حکمتیار در آن زمان به تازگی از ایران به افغانستان آمده بود.

برگشت ظاهر شاه به کابل، در آخر ماه اپریل ۲۰۰۲، رویداد مهم و بزرگی بود. جمعیت عظیمی برای استقبال ظاهر شاه از سراسر کشور به کابل آمده بود. در میان استقبال کنندگان، کسانی هم بودند که در کودتای ۱۹۷۳ علیه ظاهر شاه، نقش داشتند.

با برگشت ظاهر شاه، تلاش‌ها برای برگزاری لویه‌جرگه اضطراری بیشتر شد. از میان ۱۵۰۱ کرسی نمایندگی در لویه‌جرگه، ۳۰۰ کرسی به چهره‌ها و گروه‌های مهم و تاثیرگذار اختصاص یافت. اعضای اداره موقت، رهبران مشهور مذهبی، تکنوکرات‌ها، نمایندگان جامعه‌ی مدنی، نمایندگان کوچی‌ها، نمایندگان مهاجران و متخصصان رشته‌های گوناگون علمی، صاحب کرسی در لویه‌جرگه اضطراری شدند. ۱۰ درصد کرسی‌ها به زنان اختصاص یافت. مجموع نمایندگان لویه‌جرگه از طریق انتخابات در ولسوالی‌ها و نواحی مختلف شهرها برگزیده شدند.

در کنار مشکلات امنیتی، موانع جدی دیگری نیز سد راه سازمان ملل متحد برای سازمان‌دهی انتخابات در ولسوالی‌ها و نواحی مختلف شهرها می‌شد. یکی از موانع ترکیب دیموگرافیک، جمعیت افغانستان بود. آخرین سرشماری قسمی در افغانستان دو دهه قبل صورت گرفته بود. برگشت یک میلیون پناهنده از ایران و پاکستان، این مشکل را جدی‌تر کرده بود. با همه این‌ها، کار به‌سرعت پیش رفت. انتخابات برگزار شد و میزان مشارکت هم بالا بود.

شمارش معکوس دقیقه‌ها برای برگزاری لویه‌جرگه اضطراری آغاز شده بود که موضع‌گیری یکی از نزدیکان ظاهر شاه کار را خراب کرد. جنرال عبدالولی اعلام کرد که ظاهرشاه ریاست حکومت انتقالی را به عهده خواهد گرفت. کرزی و رهبران ایتلاف شمال شوکه شدند. من هم تعجب کردم. شاه سابق بارها به من و دیگران گفته بود که به دلیل کبر سن و وضعیت صحی نامناسب، از عهده‌ی وظیفه‌ی سنگین ریاست دولت برآمده نمی‌تواند. رهبران ایتلاف شمال پس از موضع‌گیری سردار ولی در جمع خودشان گزینه‌ی تحریم لویه‌جرگه اضطراری یا معرفی یک نامزد در برابر ظاهرشاه را مطرح کردند. فهیم تهدید کرد که اگر ظاهر شاه نامزد ریاست دولت انتقالی شود، او دست به اقدام نظامی علیه طرفداران شاه سابق می‌زند.

من به دیدار کرزی رفتم. او عصبی و خشم‌گین بود. یکی از همکارانش در را بست. تا تنها شدیم. کرزی شروع به غال مغال (قال مقال) کرد [سخنان تندی به آدرس شاه گفت]. من هیچ‌وقت او را این‌قدر عصبی ندیده بودم. کرزی همیشه حرمت ظاهر شاه را نگه می‌داشت، حتا در نشست‌های خصوصی. کرزی به روم سفر کرده بود تا ظاهرشاه را در برگشت به کابل، همراهی کند. وقتی کرزی با عصبانیت گفت ظاهر شاه به او خیانت کرده، من شگفت‌زده شدم. من صبر کردم تا کرزی خشمش را با گفتن سخنان تند تخلیه کند، وقتی حرف‌هایش تمام شد به او گفتم «عصبانیتت را درک می‌کنم، اما هوش کنی که نزد دیگران از ظاهر شاه بدگویی نکنی، فراموشت نشود که بخشی از اعتبار سیاسی تو، از نزدیکی‌ات با گروه روم ناشی می‌شود. من تصور نمی‌کنم که ظاهر شاه واقعاً بخواهد که رییس دولت شود. خانواده‌اش از او برای امتیازگیری و رسیدن به‌قدرت استفاده می‌کنند.»

وقتی کرزی آرام شد، به او گفتم که همین موضع‌گیری سردار ولی می‌تواند فرصتی برای امتیازگیری از ائتلاف شمال باشد. کرزی گفت: «منظورت چیست؟» برایش گفتم که اگر می‌خواهد یکی از وزارت خانه‌های کلیدی امنیتی را از ائتلاف شمال بگیرد، باید فرصت را از دست ندهد. به او گفتم نامزدشدن ظاهرشاه برای ریاست حکومت انتقالی برای ائتلاف شمال، غیرقابل قبول است و آنان حتما در بدل نامزد نشدن ظاهرشاه حاضر به امتیازدهی هستند. چشمان کرزی برق زد و قانع شد که این بهترین فرصت است.

ساعت ده شب، ارگ را ترک کردم و به ظاهر شاه زنگ زدم. دستیار پادشاه پیشین، وقت ملاقاتم را با ظاهر شاه قبل از ظهر فردا تنظیم کرد. ساعت ۱۱ پیش از ظهر، به اتاق خواب ظاهرشاه رهنمایی شدم. دیوارهای آبی‌رنگ و پنجره‌ای که به‌سمت باغ باز می‌شد، نمای قشنگی به اتاق بخشیده بود. عکس‌های خانوادگی در میزی که روبه‌روی تخت گذاشته شده بود، قرار داشت. شاه سابق تازه بیدار شده بود و هنوز لباس خواب بر تن داشت. سه چوکی در اتاق گذاشته شده بود، من روی یک چوکی نشستم، اما دستیار ظاهر شاه ایستاده بود. خطاب به شاه سابق گفتم که «جناب اعلی‌حضرت، موضوع از چه قرار است، مگر تصمیم خود را تغییر داده‌اید؟» ظاهر شاه گفت به آن‌چه که قبلا گفته پابند است. او گفت سن او تقاضا نمی‌کند که رییس دولت باشد. او اعضای خانواده‌ی خود را ملامت کرد و گفت آنان شایعه پخش می‌کنند. ظاهرشاه گفت به نقش سمبولیک قانع است و می‌خواهد به‌عنوان پدر ملت شناخته شود. همین موضوع را در روم هم برای من گفته بود و حالا یک بار دیگر آن را تکرار کرد. من به شاه سابق گفتم که بهتر است که در یک نشست مشترک خبری با حامد کرزی ظاهر شود و این موضعش را رسماً اعلام کند. ظاهرشاه پیشنهادم را قبول کرد.

من دوباره به ارگ رفتم تا کرزی را ببینم. کرزی با نگرانی در اتاق قدم می‌زد و منتظر خبر من بود. وقتی از ملاقات خود با ظاهرشاه برایش گزارش دادم، چشمانش از خوشی برق زد. بعد من و کرزی روی چگونگی برگزاری لویه‌جرگه اضطراری تمرکز کردیم. به کرزی گفتم که باید با ائتلاف شمال گپ بزنیم.

ائتلاف شمال حاضر نبود حتا یکی از وزارت خانه‌های کلیدی امنیتی را رها کند. پیشنهاد من این بود که در بدل انصراف ظاهر شاه از نامزدی برای ریاست حکومت انتقالی، ائتلاف شمال باید لقب بابای ملت را برای شاه سابق منظور کند و از یک وزارت‌خانه‌ی امنیتی بگذرد. واقع‌بینانه این بود که ائتلاف شمال وزارت داخله را واگذار می‌کرد. فهیم قدرتمندتر از آن بود که کسی بتواند او را از سمت وزارت دفاع برکنار کند. برکناری عبدالله هم مورد نداشت، به دلیل این‌که او سمت امنیتی نداشت و وزیر خارجه بود. تنها گزینه‌ی قابل اجرا، این بود که قانونی از سمت وزارت داخله کنار برود و این وزارت را به یک پشتون‌تبار واگذار کند. ائتلاف شمال با اکراه این پیشنهاد را پذیرفت.

یک شب قبل از برگزاری لویه‌جرگه اضطراری، وضعیت برای بسیاری از نمایندگان مبهم بود و آنان از این بابت خشم‌گین بودند. من به کرزی گفتم که به محل استقرار نمایندگان لویه‌جرگه [در دانشگاه پولی تخنیک] برود و با آنان گپ بزند. این می‌توانست آرامش را به ذهن نمایندگان برگرداند و زمینه را برای رای‌گیری آرام و بدون سروصدا در جرگه‌ی فردا فراهم کند. کرزی علاقه‌ای به پیشنهاد من نشان نداد و در عوض، از من خواست که به محل برگزاری لویه‌جرگه بروم و با نمایندگان صحبت کنم. من به قیمت آزردن تیم امنیتی‌ام، خواهش کرزی را قبول کردم.

وقتی موترم به محل برگزاری لویه‌جرگه رسید، بیشتر نمایندگان، با دیدن من شگفت‌زده شدند.آنان انتظار نداشتند که فرستاده‌ی ویژه‌ی رییس‌جمهور امریکا به‌دیدن‌شان بیاید. نمایندگان چای می‌نوشیدند و گپ می‌زدند. تدابیر شدید امنیتی هم برای آنان به اجرا گذاشته شده بود. محل اقامت آنان با سیم‌خادار احاطه شده بود و پهره‌داران از چهار طرف آن، نگهبانی می‌کردند. من چند ساعت در میان نمایندگان بودم و خیمه به خمیه می‌رفتم و موضوع نامزدنشدن ظاهرشاه را با آنان مطرح می‌کردم. خواهش من از آنان این بود که با روند سیاسی‌ای که از قبل روی آن توافق شده، همراه شوند.

گفتگوی من با پادشاه‌خان زدران [نماینده‌ی پکتیا] و چند تن دیگر جدلی شد. پادشاه خان به نامزدشدن ظاهرشاه پافشاری می‌کرد. من به او گفتم که ظاهرشاه خودش اعلام کرد که نامزد ریاست حکومت انتقالی نمی‌شود. پادشاه‌خان باز هم اصرار می‌کرد و من برایش گفتم که می‌تواند این موضوع را با آزادی و اختیار کامل در جرگه اعلام کند و خواستار نامزدی ظاهرشاه شود. وقتی محل را ناوقت شب ترک می‌کردم، احساسم این بود که نمایندگان جرگه، دید مثبتی نسبت به امریکا دارند و میانجی‌گری ما را به فال نیک گرفته‌اند.

بامداد فردا، به تالار لویه‌جرگه رفتم و لوژ را دیدم. دو مانیتور بزرگ در بالای لوژ گذاشته بودند تا سخنرانان را نمایش دهد. نمایندگان جرگه، از بخش‌های گوناگون جامعه‌ی افغانستان و نیروهای مختلف سیاسی نمایندگی می‌کردند، اما کسی از طالبان نمایندگی نمی‌کرد. عده‌ای امروز می‌گویند که اشتباه ما [امریکا] این بود که طالبان را به شرکت در لویه‌جرگه اضطراری تشویق نکردیم. این درست است که ما توانایی طالبان را در ایجاد شورش، دست‌کم گرفتیم، اما من فکر می‌کنم که با توجه به شرایط آن روز، سازمان ملل متحد و افغان‌ها، در مسیر درستی روان بودند. آنان در انتخابات نمایندگان لویه‌جرگه اضطراری و تدوین قواعد این انتخابات، خیلی آسان‌گیری کردند و این به برخی از اعضای پیشین طالبان فرصت داد که خود را نامزد کنند و نماینده لویه‌جرگه شوند. تردیدی در این نیست که طالبان متعهد به آرمان‌های بنیادگرایانه‌ی این گروه، با روند پس از بن همکاری نمی‌کردند.

گروه طالبان زیرمجموعه‌ای به‌نام شورای عالمان دینی دارد. این شورا برای مجموع گروه طالبان تصمیم می‌گیرد. شورای عالمان طالبان، با لویه‌جرگه که بار دموکراتیک و ملی‌گرایانه دارد، مخالف‌ است و آن را در تضاد با دین اسلام می‌داند. اگر این موضوع را هم در نظربگیریم، شرکت احتمالی طالبان در لویه‌جرگه، خشم ایتلاف شمال را بر می‌انگیخت و احتمال ناکامی جرگه را افزایش می‌داد.

لویه‌جرگه با سخنرانی ظاهرشاه شروع به کارکرد. شاه دریشی سیاه به تن داشت و دو تن از نزدیکانش او را کمک کردند تا به جایگاه سخنرانی برود. همه نمایندگان به احترام شاه سابق به پا ایستادند. بالاشدن شاه به جایگاه سخنرانی، چند دقیقه را در برگرفت و در این مدت نمایندگان ایستاده ماندند. همه نمایندگان با دیدن این وضعیت، درک کردند که شاه به لحاظ فزیکی توانایی کار ندارد. اختلاف‌های نمایندگان در مورد نقش سیاسی شاه از بین رفت. همه درک کردند که او قادر نیست یک سمت مهم اجرایی را به دوش بگیرد. شاه در جایگاه قرار گرفت و با صدای نرم و گیرا به سخنرانی آغاز کرد. ظاهر شاه افغانستان متحد و یک پارچه را آرزوی خود خواند و گفت تنها چیزی که می‌خواهد صلح برای افغانستان است. جایگاه سخنرانی با پرچم افغانستان مزین شده بود.

پس از سخنرانی ظاهرشاه، نوبت به بحث‌های نمایندگان رسید. لویه‌جرگه اضطراری آیین‌نامه داخلی نداشت و در نبود آن، برخی از نمایندگان از هر در سخن گفتند. سخنرانان روی موضوع‌های گوناگون گپ زدند. شماری از آنان موضوعات حاشیه‌ای مثل وضعیت بد غذا و طعام‌خانه را مطرح کردند و عده‌ای دیگر، حرف‌های خیلی مزخرف در مورد وضعیت بد شترها در افغانستان گفتند. اما شمار زیادی از نمایندگان در مورد موضوعات جدی حرف زدند.

برخی از نمایندگان از فرصت استفاده کردند و سخنان درشتی به آدرس جنگ‌سالاران و رهبران تنظیم‌ها گفتند. پیرمردی که تن نحیفش حین سخن گفتن می‌لرزید و سرشار از احساسات بود، با سخنانش مجلس را به شوروهیجان آورد. او به رهبران تنظیم‌ها زخم زبان زد و گفت: «این‌ها کسانی هستند که دست‌شان به خون مردم‌مان رنگین است.» در واکنش به سخنان این پیرمرد، سیاف به جایگاه سخنرانی آمد و از عمل‌کرد خودش و مجموع آنانی که در جنگ‌های داخلی نیمه‌ی دوم دهه ۹۰ میلادی دست داشتند، دفاع کرد. سیاف گفت اهانت به مجاهدین، توهین به تاریخ کشور است. به گفته‌ی سیاف، همین جهاد بود که افغانستان را از اشغال شوروی آزاد کرد و به آن افتخار بخشید و هیچ رویداد تاریخی به اندازه‌ی جهاد به افغانستان عزت نبخشیده است. سیاف در ادامه گفت: اگر مبارزات مجاهدین نمی‌بود، امروز شاهد برگزاری لویه‌جرگه‌ی اضطراری هم نبودیم.

در لویه‌جرگه اضطراری کرزی به‌عنوان رییس دولت انتقالی برگزیده شد. برهان‌الدین ربانی به‌عنوان رقیب بالقوه او شناخته می‌شد. اما ربانی تصمیم گرفت به میدان نیاید. بانو مسعوده جلال و میرمحمد محفوظ ندایی، رقیبان کرزی بودند. میرمحمد محفوظ ندایی فزیک‌دان کمترشناخته شده بود، اما مسعوده جلال که آن زمان برای سازمان ملل متحد کار می‌کرد، دکتر سابقه‌دار بود و تا زمان به‌قدرت‌رسیدن طالبان، در دانشکده‌ی طب دانشگاه کابل درس می‌داد. روشن بود که مسعوده جلال چانس برنده‌شدن ندارد، اما نامزدشدن او اهمیت نمادین داشت. فهیم و کرزی به او پیشنهاد کردند که از نامزدی‌اش بگذرد و در بدل آن در دولت انتقالی وزیر شود، اما مسعوده جلال نپذیرفت. اسلام‌گرایانی که در لویه‌جرگه حضور داشتند هم، به نامزدی او به سمت ریاست دولت، مخالف بودند. از آن‌جایی که مسعوده جلال زن بود، اسلام‌گرایان نامزدشدن او برای سمت ریاست دولت را در تضاد با احکام اسلام می‌دانستند. مسعوده جلال به رغم این مخالفت‌ها و موانع، بختش را آموزد و در سخنرانی‌اش به حقوق زنان، تامین امنیت و تضعیف جنگ‌سالاران تاکید کرد. در یک رای‌گیری سری، از مجموع ۱۵۷۵ رای، کرزی ۱۲۹۵ رای آورد. وقتی نتیجه اعلام شد، نمایندگان شعار «الله اکبر» سردادند.

در مورد نحوه رابطه اسلام با دولت، بحث‌ها خیلی جدی و دوام‌دار بود. آیت‌الله محسنی، روحانی شیعه به کرزی هشدار داد که باید از شریعت تبعیت کند و از چارچوب آن بیرون نشود. محسنی هم‌چنان پیشنهاد کرد که اسم کامل دولت انتقالی باید «دولت انتقالی اسلامی افغانستان» باشد. برخی از نمایندگان با نعره‌های «الله اکبر» از پیشنهاد محسنی استقبال کردند.

اما گل‌آقا شیرزی، والی وقت کندهار، با موضع محسنی مخالفت کرد و گفت نباید پسوند «اسلامی» در کنار نام دولت انتقالی قرار بگیرد. به دلیل این‌که در گذشته از نام اسلام سواستفاده شده است. اما احساسات چنان به نفع افزدون پسوند «اسلامی» در کنار «دولت انتقالی» به غلیان آمده بود که شیرزی تهدید به مرگ شد. بالآخره پسوند «اسلامی» مورد تایید قرار گرفت.

من قبلاً به رهبران افغان گفته بودم که تحمیل قواعد شرعی و نقض حقوق ابتدایی زنان و اقلیت‌ها، سبب می‌شود که ایالات متحده و جامعه‌ی جهانی نتوانند از افغانستان حمایت کنند. اما می‌دانستم که در نهایت ما سیستمی در افغانستان خواهیم داشت که در آن اصول شریعت رعایت خواهد شد و در کنار آن، دولت متعهد به رعایت هنجارها، اصول بین‌المللی و حقوق بشر خواهد بود. واقعیت‌های افغانستان اقتضای چنین چیزی را می‌کرد. نظام حقوقی افغانستان پیش از جنگ هم، ترکیبی از نظام حقوقی مدرن فرانسه و اساسات فقه حنفی بود. بنیادگرایی دینی در افغانستان پیش از جنگ، نفوذ گسترده نداشت و با آن‎هم، فقه حنفی بخشی از نظام حقوقی بود.

پس از بحث و جدل‌های بسیار، نمایندگان لویه‌جرگه به تفاهم رسیدند. فضل‌الهادی شینواری، قاضی‌القضات وقت اعلام کرد، اصول شریعت، مبنای تصمیم‌گیری‌های قضایی خواهد بود. قاضی‌القضات هم‌چنان گفت که حکومت جدید آزادی‌های اساسی را رعایت خواهد کرد و مجازات خشنی چون سنگسار را که در زمان طالبان اجرا می‌شد، اعمال نخواهد کرد.

نمایندگان لویه‌جرگه بعدا تلاش کردند تا یک مجلس ملی یا چیزی شبیه پارلمان تشکیل بدهند. یک پیشنهاد این بود که از هر ولایت دو نماینده برای این مجلس برگزیده شود. پیشنهاد دیگر این بود که از ولایت پرجمعیت، به‌تناسب جمعیتش، در مجلس ملی نماینده بیاید. این بحث‌ها شبیه جدل‌های امریکایی‌های نخستین، در مورد چگونگی برگزیدن نمایندگان کنگره امریکا بود. در آن زمان عده‌ای می‌خواستند شمارنمایندگان هر ایالت در کنگره مساوی باشد، از اثر این بحث‌ها نظام قانون‌گذاری امریکا دواتاقی شد.

جنجال نمایندگان لویه‌جرگه در مورد چگونگی تشکیل یک پارلمان یا مجلس ملی، جرگه را در خطوط قومی تقسیم کرد. کرزی برای حل این مشکل، از نمایندگان لویه‌جرگه خواست که بحث را متوقف کنند و از هر زون افغانستان چند نماینده پس از ختم لویه‌جرگه در کابل بمانند. کرزی گفت این نمایندگان کمیسیونی تشکیل دهند و این کمیسیون وظیفه‌ی قانون‌گذاری را به دوش بگیرد. ولایات افغانستان در آن زمان، به ۹ زون تقسیم شده بود.

با آن‌که چندین روز از لویه‌جرگه می‌گذشت، در مورد تقسیم وزارت خانه‌های کلیدی، تفاهم نشده بود. وضعیت وقتی پیچیده شد که کرزی گفت نام اعضای کابینه‌ی خود را در روز آخر لویه‌جرگه اضطراری در حضور نمایندگان این جرگه اعلام خواهد کرد. این موضع‌گیری کرزی سبب شد که نمایندگان طرفدار ایتلاف شمال و نماینده‌های پشتون، استدلال کنند که لویه‌جرگه باید اعضای کابینه‌ی کرزی را تایید صلاحیت کند.

متوقف‌ماندن بحث تشکیل مجلس ملی، نمایندگان را ناراضی ساخته بود. من نگران بودم که نمایندگان تالار لویه‌جرگه را با نارضایتی بیشتر ترک نکنند. تازه چندین نماینده در اعتراض به آن‌چه که بی‌نظمی و نبود پیشرفت در کار لویه‌جرگه می‌خواندند، تالار را ترک کرده بودند. من به کرزی هشدار دادم که نمایندگان لویه‌جرگه نباید در پایان کار، ناراضی باشند و این به‌نفع حکومت او نیست. به کرزی گفتم که بهتر است نمایندگان لویه‌جرگه حداقل، بخشی از اعضای کابینه او را تایید صلاحیت کنند.

مذاکره‌ی کرزی با ایتلاف شمال در مورد نقش قانونی در حکومت انتقالی، به بن بست رسید. قانونی در روز اول لویه‌جرگه اضطراری یک سخنرانی کرد. قانونی در این سخنرانی گفت آماده است با در نظرداشت مصلحت‌های کلان ملی، از سمتش به‌عنوان وزیرداخله کنار برود.اما این ظاهر قضیه بود. قانونی در جلسات پشت‌ درهای بسته، خشم‌گین به نظر می‌رسید و از برکناری‌اش به‌شدت ناراضی بود. قانونی خیلی باهوش و سخت‌کوش است. روشن بود که او در حکومت انتقالی، نقش اساسی خواهد داشت. نیاز بود که سمت مهم دیگر، برای او در نظر گرفته شود.

در روز آخر لویه‌جرگه اضطراری، کرزی نام ۱۳ عضو کابینه‌ی حکومت انتقالی را اعلام کرد. شش تن آنان پشتون تبار بودند.تاج‌محمد وردک پشتون‌تبار هم به‌حیث وزیر جدید داخله به لویه‌جرگه معرفی شد. کرزی بانو سهیلا صدیقی، طبیب نظامی را در سمت وزارت صحت عامه ابقا کرد. وقتی کرزی در حال اعلام نام‌های اعضای کابینه‌اش بود، برخی از نمایندگان فریاد می‌زدند که به «قانونی کدام وزارت رسیده؟» تصور می‌شد که کرزی پاسخ روشن به این سوال ندهد.اما او که زیرتاثیر احساسات نمایندگان رفته بود، گفت «قانونی باید وزیر معارف باشد».

قانونی که در قطار اول نشسته بود، نگاهش را به کرزی دوخت و صدا کرد که در معارف تخصص ندارد و این وزارت را نمی‌خواهد. به‌دلیل سروصدای نمایندگان، روشن نبود که کرزی صدای قانونی را می‌شنود یا نه. اما کرزی خطاب به نمایندگان گفت که قانونی سمت وزارت معارف را پذیرفته است. قانونی که بسیاربه خشم آمده بود، تلاش کرد از جایش بلند شود، او چنان خشم‌گین بود که تصور می‌شد، می‌خواهد به کرزی حمله‌ی فزیکی کند. خوشبختانه که عبدالله در کنار او نشسته بود. عبدالله از بازوی قانونی گرفت و او را سرجایش نشاند. قانونی به‌دلیل این که دارای معلولیت است، نمی‌تواند حتا موقعی که خشم‌گین است بدود، یا تُند تُند راه برود. به همین علت بود که عبدالله توانست او را کنترول کند. قانونی که ناگزیرشده بود سرجایش بنشیند، سر کرزی داد زد، به لباسش اهانت کرد، او را مایه‌ی ننگ افغانستان خواند و به کرزی یادآوری کرد که بدون ایتلاف شمال، چیزی نیست. کرزی هم با شتاب ختم جلسه را اعلام کرد.

قانونی انگشتش را به‌سوی من گرفت و گفت: «تو فکر می‌کنی تنها فهیم بدمعاش است؟ حالا نشانت می‌دهم که بدمعاش اصلی کیست؟» من برایش گفتم: «تو فکر می‌کنی من از بیخ بته استم که این‌گونه مرا اِخطار می‌دهی؟ متوجه باشی که هر کارت پیامد دارد، باید منطقی باشی.» فردای آن روز، آوازه‌ی یک کودتای قریب‌الوقوع در کابل پخش شد.

قانونی هنوز هم بر وزارت داخله فرمان می‌راند. وزارتی که زیر سلطه تاجیک‌ها بود. نیروی پولیس به دستورقانونی راه‌های منتهی به وزارت داخله را بسته بودند. سربازان مجهز با راکت‌انداز و پولیس‌های مجهز با افزار ضدشورش، در کنار در ورودی وزارت داخله ایستاده بودند، تا از ورود تاج‌محمد وردک وزیر جدید امور داخله، به قرارگاه این وزارت جلوگیری کنند.

هواپیما‌های جنگی امریکا و نیروهای بین‌المللی به محل فرستاده شدند تا از بروز خشونت احتمالی جلو گیری شود.

من و اخضر ابراهیمی رفتیم تا با قانونی صحبت کنیم. قانونی احساس حقارت می‌کرد. او گفت به شرطی از وزارت داخله دست بر می‌بردارد که تاج‌محمد وردک، با روی کارآمدنش این وزارت‌خانه را تصفیه نکند. قانونی می‌خواست که بدنه‌ی وزارت داخله دست نخورده بماند و کسانی را که او مقرر کرده است، برکنار نشوند. من و ابراهیمی به او اطمینان دادیم که چنین می‌شود و کسانی را که او مقرر کرده، برکنار نمی‌شوند. در کنار این اطمینان، به قانونی هشدار دادیم و گفتیم که او نمی‌تواند به صورت غیرقانونی [در وزارت داخله یا جای دیگر] اعمال اقتدار کند. در ادامه مذاکره، قانونی کوتاه آمد. او پذیرفت که به صفت وزیر معارف کار کند و علاوه بر آن مشاور کرزی در امور امنیتی باشد.

قانونی بعدا از خیر مشاوریت هم گذشت و وزارت معارف را با شایستگی مدیریت کرد. او عضو وفادار کابینه‌ی کرزی باقی ماند. او بعدها با من خیلی خودمانی شد و حرف‌های درشتی را که بین ما رد و بدل شده بود، به دل نگرفت. او چنان با من خودمانی شد که گاه‌گاهی در جلسات خیلی طولانی و جدی به شوخی خطاب به من می‌گفت: «تو فکر می‌کنی که من از بیخ بته استم؟»[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- زلمی خلیل‌زاد، تو فکر می‌کنی من از بیخ بته استم؟، برگردان: فردوس کاوش، وب‌سایت روزنامه‌ی ۸صبح: شنبه ۲۲ جوزا ۱۳۹۵


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

برگرفته از: وب‌سایت روزنامه‌ی ۸صبح