|
زبانشناسی تاریخی
نگرشی نو بر زبان دری
فهرست مندرجات
.
عجم زنده کردم بدین پارسی
ابوالقاسم فردوسی (زادهی ۳۲۹ ه.ق – درگذشتهی ۴۱۶ ه.ق، در طوس خراسان)، حکیم سخن، شاعر حماسهسرای خراسانی و سرایندهی شاهنامه است. برخی فردوسی را بزرگترین سرایندهی پارسیگو (دریزبان) دانستهاند که از شهرت جهانی برخوردار است.
با اینکه تاکنون کوششهای بسیاری برای ویرایش شاهنامه، اثر ماندگار او، و پیراستن آن از دستبُردهای کاتبان بعدی انجام یافته است، بهنظر میرسد که هنوز تا رسیدن به سخن اصلی فردوسی و اعتماد قاطع به ویرایشهای موجود، راه درازی در پیش باشد. یکی از بیتهای نامور شاهنامهی فردوسی که بسیاری از دریزبانان آنرا در ذهن خود دارند و با شنیدن نام فردوسی آنرا بر زبان میرانند.
عجـم زنـده کـردم بدیـن پارســی
اما واقعیت این است که این بیت، در نوشتار اصلی شاهنامه نیست؛ با بررسی و نگرش به نسخههای شاهنامه؛ این بیت در متن اصلی شاهنامههای: چاپ مسکو؛ چاپ ژول مول؛ شاهنامهی ویرایش مهدی قریب؛ شاهنامهی ویرایش خالقیمطلق؛ شاهنامهی ویرایش فریدون جنیدی؛ شاهنامهی امیربهادری (امیرکبیر)؛ شاهنامهی بایسنقری، یافت نشد و تنها در مقدمهی منثور برخی از این نمونهها، در سرودههایی که هجونامهی فردوسی - در نکوهش سلطان محمود دانسته شده است - خوانده میشود، جای داشت. ناگفته نماند که هر کسی که یکبار شاهنامه را خوانده باشد و با گفتار آهنگین فردوسی آشنا باشد، بهخوبی در میباید که دستکم ۹۰ درصد این هجونامه از فردوسی نیست.
بهگفتار نظامی عروضی، هجونامهی فردوسی، صد بیت بوده و شش بیت از آن بهجای مانده است. با اینحال، ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بوده است که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. برخی از پژوهشگران نسبت دادن چنین هجونامهای به فردوسی را نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به اینکه بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند، چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به اینکه از این هجونامه در شهریارنامهی عثمان مختاری، از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهی محمود، - که پیش از چهارمقالهی نظامی عروضی نوشته شده، نام برده شده - سرودن هجونامهای بهدست فردوسی را پذیرفتنی دانسته است. پژوهشگرانی مانند نولدکه، تقیزاده و صفا نیز باور به اصیل بودن هجونامه و بنیاد برخی بیتهای آن دارند. نولدکه باور دارد که به گواه واژهی «این نامه» در برخی بیتهای هجونامه، فردوسی به پیوست شاهنامه، هجونامه را آورده است تا با این کار همهی بیتهای پراکنده در شاهنامه را - که در ستایش محمود بوده است - بزداید. همچنین جلال خالقیمطلق بر این باور است که بهسبب برساخته بودن بیشتر بیتهای هجونامه، نمیتوان بنیاد آنرا نادیده گرفت و در آنجا نیز بیتهای زیبایی وجود دارد که از شاهنامه برگرفته نشده است؛ و میگوید چنین مینماید که شیرانی بیشتر در پی پشتیبانی از محمود بوده است. برپایهی بیتی در هجونامه که فردوسی در آن به هشتاد سالگی خود اشاره میکند، هجونامه پیش از سال ۴۰۹ ه.ق سروده شده است.
با آنکه بیت «بسی رنج بردم در این سال سی»، که در هجونامهی محمودی آمده است، به باور بسیاری از شاهنامهپژوهان از آنِ فردوسی نیست، اما اگر پنداشته شود که بیت بالا سرودهی خود فردوسی است و یا سرودهی هر کس دیگری، نخستین نتیجهای که برخی از آن میگیرند، این است که فردوسی میگوید زبان پارسی را زنده کرده است. در حالیکه این یک سادهانگاری و ظاهرنگری است.
بهمعنای درست این بیت میتوان چنین اشاره کرد: «بسی رنج بردم در این سال سی» (در این سی سالی که از سرایش شاهنامه میگذرد رنجهای فراوانی بردم) و «عجم زنده کردم بدین پارسی» (عجم و تاریخ عجم را با گفتار پارسی دری زنده کردم). چنانکه دیده میشود، منظور در مصرع دوم زنده کردن زبان پارسی نیست؛ منظور زندهکردن تاریخ عجم (عجم = غیرعرب یا آریاییها) با گفتار شیرین پارسی دری است.
بههر حال، اگر به این بیت دقت شود، مراد فردوسی از عبارت «بدین پارسی» چیست؟ مسلماً وقتی فردوسی میگوید: «عجم زنده کردم بدین پارسی»، منظورش از «بدین پارسی»، اشاره به زبان فارسی دری است نه پارسی عهد ساسانی یا زبان پهلوی ساسانی یا همان زبان پارسیگ. او در بخشهای دیگری از شاهنامه، از این زبان (گفتارهای پهلوی) نیز یاد میکند: «نگه کن سحرگاه تا بشنوی / ز بلبل سخن گفتن پهلوی».[۱]
با این وضع، اگر از لحاظ دستور زبان، به عبارت «بدین پارسی» نگریسته شود، نظر فردوسی از واژهی «پارسی» کاملاً آشکار میگردد. «بدین»، حرف اضافه + ضمیر، مخفف «به این» (بدین صفت = پارسی) است. «به» حرف اضافه است و «این» متمم و ضمیر که بهجای اسم (زبان دری) نشسته و از تکرار آن جلوگیری کرده است.
«پارسی»، صفت نسبی است که چیزی (یک فرد یا زبان) را به استان، یا امپراتوی یا قوم پارس نسبت میدهد. چون به آخر اسم پارس علامت «ی» افزوده شده است و آن کلمه تبدیل به صفت شده و آنرا «صفت نسبی» میگویند.
از سوی دیگر، چنانکه از توصیف ابنمقفع از زبانهای عجم در عهد ساسانی، بهنظر میرسد، واژه «پارسی» به دو معنای عام و خاص بهکار رفته است. در روایت ابنالندیم از ابنمقفع آمده است:
-
زبانهای فارسی عبارت از: پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی است. پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اصفهان، ری، همدان، ماهنهاوند، و آذربایجان. و اما دری زبان شهرنشینان بود، و درباریان با آن سخن میگفتند و منسوب به دربار پادشاهی است و از میان زبانهای اهل خراسان و مشرق، زبان مردم بلخ در آن بیشتر است. اما فارسی، زبان موبدان و علما و امثال آنان بود، و مردم فارس با آن سخن میگفتند. و خوزی زبانی بود که با آن شاهان و امیران در خلوت و هنگام بازی و خوشی با اطرافیان خود سخن میگفتند، و سریانی زبان همگانی، و نوشتن هم نوعی از زبان سریانی فارسی بود.
این گفتهی ابنمقفع با این بیت فردوسی کاملاً مطابقت دارد. بدین معنا که وقتی فردوسی میگوید: «بدین پارسی»، اشاره به یکی از زبانهای فارسی است که او با آن شاهنامه را سروده است؛ یعنی: «فارسی دری». و نیز اشاره به این است که غیر از زبان دری (فارسی دری)، زبانهای فارسی دیگر هم موجود بوده است. بنابراین، نگرشی فردوسی در این بیت به واژهی «پارسی»، معنای عام کلمه بوده، نه معنای خاص آن. چنانکه دکتر جلال خالقیمطلق، در مقالهی «سرگذشت زبان فارسی»، دربارهی تفاوت این دو - با توجه بهروایت ابنمقفع - مینویسد: «بار نخست، فارسی را بهمعنای مطلق زبان ایرانی آورده و زبانهای فارسی، یعنی زبانهای ایرانی؛ ولی بار دوم که میگوید فارسی، زبان موبدان و دانشمندان و مردم فارس بود. روشن میشود که خواست او در اینجا از فارسی، زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ یا پارسی میانه است که بیشتر نوشتههای مانده از ادبیات پهلوی بههمین زبان است و اشارهی او به اینکه فارسی زبان مردم فارس بود.»
فردوسی در جای دیگر هم میگوید:
در این شعر، حرف عطف میان فارسی و دری، را میتوان چنین توجیه کرد که فارسی بهمعنای عام و واژهی دری برای بیان اختصاص است؛ یعنی آنگونه پارسی که زبان دری است. همچنین میتوان آن را فارسی بهمعنای خاص، یعنی زبان موبدان زرتشتی و زبان مردم استان فارس تعبیر کرد که مراد همان زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ است.
گرچه، زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ و زبان دری، چنان به یکدیگر نزدیک بودند که مردم این دو زبان سخن یکدیگر را بهخوبی درمییافتند، ولی هر یک در همان محلی که میهن و قلمرو ساسانیان بود، همزمان رواج داشتند. از اینرو، کسانی که زبان دری را دنبالهی زبان پارسیگ دانستهاند، حداقل مرتکب یک اشتباه تاریخی شدهاند و آن، این است که به این همزمانی توجه نداشتهاند. در نتیجه، با قاطعیت نمیتوان گفت که زبان دری، دنبالهی راست کدام زبان است، چهرسد به اینکه گمان برده شود این زبان، دنبالهی زبان پارسیک است. اما با صراحت میتوان گفت که این دو زبان سخت از یکدیگر تأثیر دیدهاند.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]-
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□