دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۷ بهمن ۱۳, شنبه

میخائیل گورباچف

از: دانشنامه‌ی آریانا

میخائیل گورباچف

اتحاد جماهیر شورویرهبران شوروی

میخائیل سرگئیویچ گورباچُف (به انگلیسی: Mikhail Sergeyevich Gorbachev؛ به روسی: Михаил Сергеевич Горбачёв) (زاده‌ی ۱۹۳۱ م)، واپسین رهبر اتحاد جماهیر شوروی - از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ میلادی - بود. تلاش‌های او، در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، برای آوردن اصلاحات سیاسی (Glasnost) و اقتصادی (Perestroika) سبب پایان جنگ سرد شد، اما هم‌زمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را هم پایان داد و در نهایت باعث فروپاشی شوروی شد. گورباچف، که بانی فروریختن دیوار برلین و وحدت دو آلمان نیز شد، کمونیست‌ها از او به‌عنوان گورکن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یاد می‌کنند. او هم‌چنین، در دوره زمامداری خود، نیروهای شوروی را پس از ده‌سال حضور نظامی در افغانستان، در سال ۱۹۸۹، از آن‌کشور خارج کرد. وی با این‌که در کودکی در کلیسای ارتدوکس روسیه غسل تمعید داده شد، به خدا اعتقاد ندارد و آتئیست است.


زندگی‌نامه
میخائیل گورباچف

میخائیل گورباچف، در ۲ مارس ۱۹۳۱ میلادی، در خانواده‌ای روسی–اوکراینی در روستای پریولنویه (Privolnoye) در نزدیکی استاوروپول (Stavropol Krai)، یکی از واحدهای فدرالی روسیه، زاده شد. در سال ۱۹۵۰، زمانی که نامزد عضویت حزب کمونیست شد، با کسب مدال نقره دوره دبیرستان را نیز به پایان رساند. او در دانشگاه دولتی مسکو (Moscow State University)، یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های کشور روسیه، در رشته‌ی حقوق پذیرفته شد و ۱۹ سال داشت که برای نخستین‌بار زادگاه خود را ترک کرد و به مسکو رفت. او همان‌جا تحصیل کرد و با همسر آینده‌اش، رایسا ماكسیموونا تیتورتكو (Raisa Maximovna Titarenko)، که در سال ۱۹۹۹ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت، آشنا شد. این دو در سپتامبر ۱۹۵۳ ازدواج کردند. گورباچف در سال ۱۹۵۵، فارغ‌التحصیل شد و با همسرش در خانه‌ی او در منطقه‌ی استاوروپول (جنوب روسیه) به زندگی مشترک پرداختند.

گورباچف، در ۱۹۵۲ و در سن ۲۱ سالگی به حزب کمونیست اتحاد شوروی پیوست و مانند بیش‌تر دانشجویان آن‌زمان به‌بحث در زمان ماركسیسم و لنینیسم ‌پرداخت و اهداف استالین را زیر سئوال ‌برد. هم‌چنین عقاید سیاسی و تاریخی ماكیاولی و هوبس و توماس آكوییناسن را مورد تفسیر قرار ‌داد. وی در خلال این كارها زبان لاتین را نیز ‌آموخت. در سال ۱۹۶۶ که ۳۵ سال سن داشت از مؤسسه‌ی کشاورزی مدرکی به‌عنوان «آگرونومیست-اکونومیست» (اقتصاد کشاورزی) دریافت کرد. در سال ۱۹۷۰ او به‌مقام دبیر اول کشاورزی منصوب شد و سال بعد به عضویت کمیته‌ی مرکزی حزب انتخاب گردید. در سال ۱۹۷۲ او نمایندگی هیأتی از شوروی در سفر به بلژیک را به‌عهده گرفت و دو سال بعد در ۱۹۷۴ نماینده‌ی شورای عالی و رئیس کمیسیون مسائل جوانان شد. او، در اكتبر ۱۹۸۰ به‌عضویت دفتر سیاسی حزب درآمد و جوان‌ترین عضو این هیئت بود و در آن‌جا از حمایت یوری آندروپوف، صدر وقت کا‌گ‌ب، که اتفاقاً او هم از اهالی استاوروپول بود، برخوردار شد.

پس از مرگ لئونید برژنف، در نوامبر ۱۹۸۲، یوری آندروپوف به‌جای او نشست. در زمان کوتاهی که آندروپوف رهبر شوروی بود گورباچف باز هم ارتقا یافت و در همکاری با آندروپوف بیش از ۲۰ درصد از بالاترین وزرای حکومتی و فرمانداران منطقه‌ای را با افراد جوان‌تر تعویض کرد. در همین دوران گریگوری رومانوف، نیکولای ریزکوف، و ایگور لیگاچف ارتقا یافتند که از این میان دو نفر آخر بعدها از نزدیکان گورباچف گشتند. ریزکوف در اقتصاد و لیگاچف در امور کارمندان از مهم‌ترین همکاران گورباچف بودند. زمانی که آندروپوف در ۱۹۸۴ درگذشت، گورباچف با جانشین او، کنستانتین چرنینکو، نیز روابط حسنه‌ای داشت. در آن‌زمان چرنینکو، رهبر ۷۲ ساله‌ی شوروی به‌قدری بیمار بود که بیش‌تر گورباچف، به‌عنوان معاون او، قدرت سیاسی حکومت بر کشور را در دست داشت.

او به‌عنوان یکی از مقامات حزب کمونیست سفرهای بسیاری به خارج داشت و معروف است که این سفرها عمیقاً دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی او را تحت‌تأثیر قرار داد. در ۱۹۷۵ او در صدر هیأتی به آلمان غربی رفت و در ۱۹۸۳ در صدر هیأتی از شوروی برای دیدار نخست‌وزیر پیر ترودو و اعضای مجلس عوام کانادا به این کشور رفت و در ۱۹۸۴ او به پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی سفر کرد و آن‌جا با نخست‌وزیر مارگارت تاچر نیز دیدار کرد.

در ۱۱ مارس ۱۹۸۵، پس از مرگ کنستانتین چرنینکو، میخائیل گورباچف در حالی که ۵۴ سال از عمر او گذشته بود، به‌عنوان دبیرکل حزب کمونیست انتخاب شد. در دوران رهبری گورباچف شوروی به اصلاحات اساسی دست زد. او با دو برنامه‌ی گلاسنوست (فضای باز یا شفافیت سیاسی) و پرسترویکا (بازسازی اقتصادی) سعی کرد در اتحاد شوروی سابق فضای باز سیاسی ایجاد و در راه رشد سوسیالیستی اقتصاد اصلاحاتی را وارد کند، اما جمله معروف وی به‌هنگام بازدید از آلمان شرقی در مورد خود اتحاد شوروی نیز صدق کرد. «آن‌که دیر از راه برسد، زندگی مجازاتش می‌کند».

در سال ۱۹۸۵ گورباچف، به‌عنوان رهبر بلامنازع اتحاد شوروی، اعلام کرد که اقتصاد شوروی باید مجدداً از نو ساخته شود. در آن دوران معمولاً بیش‌تر از اصطلاح «اوسکورنیه» (Uskoreniye) (شتاب [در توسعه‌ی اقتصادی]) برای اشاره به این «از نو ساخته‌شدن» استفاده می‌شد اما بعدها اصطلاح «پرسترویکا» رایج‌تر گشت. او امید داشت که برنامه‌های اصلاحات اقتصادی او در داخل باعث افزایش سطح زندگی و بازده کارگران شود. اما بسیاری از اصلاحات او بسیار تندرو شمرده می‌شدند و با مخالفت‌هایی از درون حکومت شوروی مواجه شدند.

اولین اصلاحات معروف او در سال ۱۹۸۵ با نام اصلاحات الکلی صورت گرفت. این اصلاحات در جهت مبارزه با رواج گسترده‌ی الکلی‌ها در اتحاد شوروی انجام شدند. قیمت ودکا، شراب و آبجو افزایش یافت و فروش‌شان محدود به شرایطی خاص شد. اگر کسی هنگام کار یا در اماکن عمومی مست بود، دستگیر می‌شد. مشروب‌خواری در قطارهای طولانی مسیر و اماکن عمومی ممنوع شد. بسیاری از معروف‌ترین شرکت‌های شراب‌سازی تعطیل شدند، صحنه‌های نوشیدن الکل در فیلم‌ها سانسور گردید. این اصلاحات بیش از آن‌که بر الکلیسم در کشور تأثیر بگذارند یک افتضاح اقتصادی به‌شمار می‌رفتند که با انتقال الکل به اقتصاد بازار سیاه به بودجه‌ی دولتی ضربه زدند. الکساندر یاکولف این ضربه را بیش از ۱۰۰ میلیارد روبل می‌داند. می‌توان گفت که اصلاحات الکلی یکی از اولین اقداماتی بود که سلسله‌ی زنجیرواری از حوادث را رقم زد که در نهایت به فروپاشی اتحاد شوروی منجر شدند.

در واقع، گورباچف در کنگره‌ی بیست‌وهفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه ۱۹۸۶ طرح اصلاحات سیاسی و اقتصادی (گلاسنوست و پرسترویکا) را ارائه کرد.

معرفی سیاست گلاسنوست توسط گورباچف آزادی‌هایی به مردم اعطا کرد. برای مثال درجه‌ی بیش‌تری از آزادی بیان. این تغییری ریشه‌ای به‌شمار می‌آمد به‌خصوص با توجه به این‌که کنترل مطبوعات و سرکوب انتقاد از دولت قبلاً بخش مهمی از نظام شوروی به حساب می‌آمد. بسیاری از محدودیت‌های نشریات برداشته شدند و هزاران نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند.

در ژانویه ۱۹۸۷ گورباچف به مردم‌سالارسازی (دموکراتیزاسیون) دست زد. یعنی اعمال ترکیب عناصر دموکراتیک مانند انتخاب‌های چند کاندیدایی در روند سیاسی شوروی.

قانون تعاونی‌ها (کوپراتیوها) که در مه ۱۹۸۸ اعلام شد شاید ریشه‌ای‌ترین اصلاحات اقتصادی اوایل دوران گورباچف بود. از زمان نپ در دوره‌ی لنین (در زمان لنین، سیاست اقتصادی جدیدی به‌نام برنامه‌ی نوین اقتصادی معروف به «نپ» در پیش گرفته شد) این اولین‌بار بود که (بر طبق این قانون جدید) مالکیت خصوصی بر بعضی کسب و کارها مجاز شد. قانون ابتدا مالیات‌های بسیار زیاد و محدودیت‌هایی در استخدام اعمال می‌کرد، اما سپس برای بازکردن جای بیش‌تری برای فعالیت بخش خصوصی این‌ها نیز برداشته شدند. از این دوره به بعد رستوران‌ها، مغازه‌ها و شرکت‌های تولیدی تعاونی بخشی از صحنهٔ اقتصادی شوروی گشتند.

در ژوئن ۱۹۸۸ در کنگره‌ی نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی، گورباچف اصلاحات تندروانه‌تری معرفی کرد که کنترل حزب بر حکومت را کاهش می‌دادند. در دسامبر ۱۹۸۸ شورای عالی تأسیس «کنگره‌ی نمایندگان خلق» را تصویب کرد. این کنگره نهاد جدید مقننه در اتحاد شوروی بود. در مارس و آوریل ۱۹۸۹ انتخابات کنگره در سراسر اتحاد شوروی برگزار شد. در ۱۵ مارس ۱۹۹۰ گورباچف به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور اتحاد شوروی انتخاب شد.

در مسائل بین‌المللی گورباچف بیش‌تر سعی در افزایش ارتباطات و تجارت با غرب را داشت. او با بسیاری از رهبران غربی همچون مارگارت تاچر، هلموت کهل صدر اعظم وقت آلمان غربی، و رونالد ریگان (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) روابط خوبی برقرار کرد. معروف است که تاچر گفته: «من آقای گورباچف را دوست دارم-می‌توانیم با هم معامله کنیم». در ۱۱ اکتبر ۱۹۸۶ گورباچف و ریگان در ریکیاویک، پایتخت ایسلند دیدار کردند تا در مورد کاهش سلاح‌های هسته‌ای میان‌برد در اروپا مذاکره کنند. این نهایتاً به امضای معاهده‌ی نیروهای هسته‌ای میان‌برد (آی ان اف) در ۱۹۸۷ انجامید. در فوریه ۱۹۸۸ گورباچف آغاز به بیرون کشیدن نیروهای شوروی از افغانستان کرد و تا سال بعد تمام نیروهایش را بیرون کشید. هم‌چنین در همین سال ۱۹۸۸ بود که گورباچف اعلام کرد که اتحاد شوروی دیگر از دکترین برژنف پیروی نمی‌کند و ملل بلوک شرق آزادی تصمیم‌گرفتن در مسائل خارجی را دارند. این را می‌توان از بزرگ‌ترین اصلاحات گورباچف در سیاست خارجی دانست تا جایی‌که سخن‌گوی وقت وزارت خارجه، گنادی گراسیموف، دکترین جدید را دکترین سیناترا (Sinatra Doctrine) نامید.[دکترین سیناترا، نامی است که گنادی گراسیموف، سخنگوی وزارت خارجه شوروی، در سال ۱۹۸۹ به سیاست جدید گورباچف در رفتار با کشورهای کمونیست اروپای شرقی داد. گراسیموف که به شوخ‌طبعی مشهور بود، در مصاحبه با برنامه تلویزیونی آمریکا به‌نام «صبح به خیر آمریکا» و در توضیح سخنرانی دو روز پیش‌تر ادوارد شواردنادزه وزیر خارجه شوروی گفت «اکنون دکترین ما دکترین فرانک سیناترا است. او آهنگی دارد که می‌گوید من کار را به‌شیوه‌ی خودم کردم؛ بنابراین هر کشوری به‌شیوه‌ی خودش تصمیم می‌گیرد که از چه راهی برود.»] همین قطع دکترین برژنف بود که در ۱۹۸۹ به ظهور انقلاب‌هایی در اروپای شرقی انجامید که به پیامد آن‌ها تقریباً تمامی دولت‌های کمونیست سرنگون شدند. به‌غیر از رومانی بقیه‌ی این انقلاب‌ها، همه انقلاب‌هایی غیر قهرآمیز بودند که طی آن‌ها رژیم‌های طرفدار شوروی سقوط کردند.

امضای معاهده‌ بین میخائیل گورباچف و رونالد ریگان

در حالی‌که روند فضای باز و دمکراسی به دیگر کشورهای عضو بلوک شرق نیز کشیده شد و از پیمان ورشو نیز چیزی باقی نمانده بود، در روز نهم نوامبر سال ۱۹۸۹ دیوار برلین که نماد جدائی شرق و غرب اروپا بود، فرو ریخت و گورباچف در روز ۱۶ ژوئن سال ۱۹۹۰ با هلموت کهل نخست‌وزیر پیشین آلمان بر سر وحدت دو آلمان به توافق رسید. پایان سلطه شوروی بر اروپای شرقی عملاً جنگ سرد را پایان داد و به‌همین خاطر (به پاس خدمات صلح‌دوستانه) گورباچف در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۰ برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل شد. او دو سال قبل در ۱۹۸۸ مرد سال مجله‌ی تایمز نیز شده بود.

گرچه اصلاحات سیاسی گورباچف عملاً برای رشد مردم‌سالاری و آزادی در اتحاد شوروی مفید بودند سیاست‌های اقتصادی او کشور را به مشکلات اقتصادی بیش‌تر نزدیک‌‌تر کردند. با پایان دهه‌ی ۱۹۸۰ کمبود شدید منابع اولیه‌ی غذایی (گوشت و شکر) باعث معرفی دوباره‌ی سیستم زمان جنگ جیره‌بندی کوپن‌های غذایی که طبق آن هر فرد در هر ماه تنها می‌توانست مقدار معینی از هر محصول را مصرف کند شد. در قیاس با ۱۹۸۵ کسری دولت از صفر تا ۱۰۹ میلیارد روبل افزاش یافت. مخازن طلا از ۲۰۰۰ به ۲۰۰ تن کاهش کرد و بدهی خارجی از صفر به ۱۲۰ میلیارد دلار رسید.

با این حال، تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، اما مردم‌سالارسازی اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سؤال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون این‌که خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبش‌های ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوری‌های شوروی شد. بسیاری از این جمهوری‌ها خواهان استقلال عمل بیش‌تری از مسکو شدند. به‌ویژه در جمهوری‌های بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لاتویا که در ۱۹۴۰ و توسط استالین به خاک شوروی پیوند زده شده بودند. همچنین جنبش‌های ناسیونالیستی در جمهوری‌های شوروی از جمله گرجستان، اوکراین، ارمنستان و آذربایجان فعال شدند. گورباچف سهواً باعث آزاد شدن نیرویی شده بود که نهایتاً اتحاد شوروی را نابود کرد.

پاسخ گورباچف به رشد بیش‌تر جدایی‌طلبی در جمهوری‌ها پیشنهاد معاهده‌ی جدیدی از اتحاد بود که طبق آن یک فدراسیون داوطلبانه در یک اتحاد شوروی دموکراتیزه‌شده ایجاد می‌شد. جمهوری‌های آسیای میانه که به‌قدرت اقتصادی و بازارهای اتحاد شوروی برای رشد نیاز داشتند شدیداً از معاهده‌ی جدید پشتیبانی کردند. اما رفرمیست‌های رادیکال‌تر مثل رئیس‌جمهور وقت جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شوروی روسیه، بوریس یلتسین، معتقد بودند که یک جهش ناگهانی به اقتصاد بازار نیاز است و حاضر بودند برای نیل به اهداف خود اتحاد شوروی را تجزیه کنند.

نقطه‌ی مقابل این اصلاح‌طلبان تندروهایی بودند که هنوز شدیداً در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیه‌ی شوروی بینجامد مخالف بودند. با نزدیک‌شدن امکان امضای معاهده‌ی جدید تندروها شورش کردند.

نیروهای تندرو در کادر رهبری شوروی در ۱۹۹۱ کودتای اوت را سازمان دادند و تلاش کردند گورباچف را از قدرت عزل کنند و اجازه ندهند معاهده‌ی اتحاد جدید را امضا کند. در همین موقع گورباچف سه روز را (از ۱۹ اوت تا ۲۱ اوت) در حبس خانگی در یک ویلا در کریمه گذراند، و پس از آن آزاد شد و به قدرت برگشت. با این‌حال وی به‌محض بازگشت به قدرت متوجه شد که نه نهادهای قدرت اتحادیه و نه روسیه به فرمان‌های او عمل نمی‌کنند و در عوض یلتسین است که قدرت دارد. در ضمن گورباچف مجبور شد که بسیاری از اعضای دفتر سیاسی را اخراج کند و بسیاری از آنان را دستگیر کند. «گروه هشت» شامل هشت نفر رهبران کودتا بودند که دستگیر شدند.

هدف گورباچف این بود که حزب کمونیست اتحاد شوروی را متحد نگاه دارد و هم‌زمان آن‌را بیش‌تر به‌سوی سوسیال دموکراسی سوق دهد. اما تناقضات زیادی در این برنامه وجود داشت. او در عین‌حال از لنین تمجید می‌کرد، سیستم اجتماعی سوئد را ستایش می‌کرد و قصد داشت به زور نیروهای نظامی دولت‌های بالتیک را درون شوروی حفظ کند؛ ولی پس از این‌که حزب کمونیست بعد از کودتای اوت ممنوع اعلام شد گورباچف عملاً به جز نیروهای مسلح قدرتی نداشت. یلتسین حتی آن نیروها را نیز با وعده‌ی پول به‌دور خود جمع کرد.

میخائیل گورباچف و بوریس یلتسین

هرچند گورباچف از کودتای سال ۱۹۹۱ سالم بدر برد، اما در جنگ قدرت با بوریس یلتسین مجبور به کناره‌گیری شد و در نتیجه در کریسمس ۱۹۹۱ (۲۵ دسامبر ۱۹۹۱)، گورباچف استعفا داد. هم‌زمان جمهوری‌های اتحاد شوروی نیز یک به یک اعلام استقلال کردند و اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی از هم‌پاشید.

بسیاری در غرب گورباچف را به‌خاطر پایان جنگ سرد ستایش می‌کنند اما معروف است که او در روسیه از محبوبیت کمی برخوردار است. علت این را اولاً نقش مهم او در فروپاشی شوروی و ثانیاً مصائب اقتصادی پس از آن می‌دانند. با این‌حال بعضاً نظرسنجی‌ها اعلام می‌کنند که اکثریت مردم روسیه از اهداف پرسترویکای گورباچف و آزادی‌های حاصل از آن خشنود و راضی هستند.

با این‌حال، گنادی زوگانوف، رهبر کمونیست‌های روسیه، امروزه، از گورباچف به‌عنوان خائن و کسی‌که سیستم اتحاد شوروی را نابود کرد، یاد می‌کند. سیستمی‌که در آن‌زمان از یک‌سو درگیر هزینه‌های میلیاردی جنگ سرد شده و در باتلاق افغانستان گرفتار آمده بود. سیستمی‌که در آن جای دمکراسی خالی بود و پرولتاریا محروم از حقوق بشر. این سیستم به لحاظ اقتصادی تا ورشکستگی کامل چند گام بیش‌تر فاصله نداشت.

در دوران رهبری گورباچف، همسرش که پس از ادواج «رایسا گورباچف» خوانده می‌شد، بر خلاف زنان دیگر رهبران شوروی سابق، از ماندن در پشت صحنه امتناع می‌نمود. فعالیت‌های اجتماعی این زن بسیاری را در شوروی سابق عصبانی و خشمگین می‌کرد، اما تاثیرات عمیقی در غرب داشت. همسر او، سرانجام در ۱۹۹۹، بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. گورباچف پس از مرگ همسرش در یک کلینیک آلمانی نوشت: «من هیچ‌گاه مثل امروز آن‌قدر احساس تنهایی در زندگی‌ام نکردم. امیدوارم که بار دیگر رایسا را ببینم و در کنار یکدیگر باشیم.» گورباچف در بخشی از کتاب «تنها با خودم» می‌نویسد: «در تمام زندگی‌ام ما همواره با یکدیگر در حال گفت‌وگو بودیم. هنگامی که دبیرکل حزب شدم و زمانی‌که به‌عنوان رئیس‌جمهور شوروی انتخاب شدم روزی دو یا سه بار با همسرم تماس تلفنی داشتم یا او با من تماس می‌گرفت.»


پایان اشغال افغانستان

میخائیل گورباچف سال ۱۹۸۸ در سازمان ملل اعلام کرد که اتحاد شوروی به‌طور یک‌جانبه زرادخانه‌ی هسته‌ای‌ خود را کاهش خواهد داد و مهم‌تر این‌که نیروهای نظامی‌اش پس از ده سال از افغانستان خارج می‌شوند.

در ۳ دی ۱۳۵۸ (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه چهلم این کشور وارد افغانستان شد. دولت رئیس‌جمهور کارمل، یک رژیم دست نشانده و بی‌ثبات بود. تفرقه و چنددستگی در درون حزب دموکراتیک خلق و به‌ویژه‌ی شاخه‌ی پرچم باعث تضعیف دولت شده و تلاش‌های دولت در جهت تثبیت شرایط بی‌نتیجه بود. مسکو می‌دید که اشتباهات وی باعث ایجاد مشکلات شده‌ است. سال‌ها بعد، زمانی‌که کارمل عاجز از تثبیت دولت شده بود، میخائیل گورباچف دبیر کل حزب کمونسیت شوروی گفت: «به این دلیل حیاتی که یک پارچگی ملی در آن‌جا (افغانستان) بعید به نظر می‌رسد، با این‌حال رفیق کارمل امیدوار به ادامه حکومت با کمک ماست!»

در نوامبر ۱۹۸۶، دکتر نجیب‌الله، رئیس پیشین پلیس مخفی افغانستان (خاد)، به‌سمت ریاست جمهوری انتخاب و دولت جدید تشکیل شد. وی به اعلام سیاست آشتی ملی مبادرت ورزید که در حقیقت توسط کارشناسان خبره حزب کمونیست شوروی طرح‌ریزی‌شده بود که بعدها نیز در دیگر مناطق جهان مورد استفاده قرار گرفت. با وجود انتظار بالایی که از این سیاست جدید و دولت نجیب‌الله می‌رفت هیچ‌کدام موجب محبوبیت و مقبولیت رژیم تحت پشتیبانی مسکو نشد و شورشیان را متقاعد به انجام مذاکره با دولت حاکم نکرد.

گورباچف در فوریه سال ۱۹۸۸ طرح خروج کامل نیروهای شوروی را از افغانستان اعلام نمود. در ۱۵ آوریل سال ۱۹۸۸ (۲۶ فروردین ۱۳۶۷)، دولت‌های افغانستان و پاکستان با ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی موافقت‌نامه‌ای در ژنو سوییس برای خروج را مورد توافق قرار دادند. سازمان ملل نیز انجام عملیات ویژه‌ای در همکاری و نظارت بر عقب‌نشینی نیروهای شوروی را تصویب کرد. برنامه‌ریزی عقب‌نشینی نیروها شوروی توسط ژنرال بوریس گرومف فرمانده سپاه چهلم طراحی شد.

در فرمانی برای خروج ایمن نیروی نظامی مذاکراتی جهت آتش‌بس با فرماندهان محلی مجاهدین صورت گرفت که در نتیجه آن عبور به‌طور کلی در آرامش صورت گرفت، به استثنای «عملیات طوفان».

ژنرال یازوف، وزیر دفاع وقت شوروی، به سپاه چهلم دستور نقض توافق‌نامه آتش‌بس با احمدشاه مسعود که فرماندهی نیروی مسلح بزرگی در دره‌ی پنجشیر به‌عهده داشت را صادر کرد. هدف اصلی این عملیات دفاع از دولت نجیب‌الله بود که مسعود را یک خطر بالقوه پس از خروج نیروهای شوروی، می‌دانست. ژنرال گرومف، فرمانده سپاه چهلم، با وجود عدم تمایل عملیات را انجام داد. عملیات طوفات در ۳ بهمن (۲۳ ژانویه) آغاز و در طی سه روز در حداقل تلفات، شوروی مبادرت به استفاده گسترده از توپخانه دوربرد، موشک زمین به زمین و زمین به هوا کرد. بنا بر گزارش‌ها تلفات غیرنظامیان بسیار زیاد بود. مسعود تهدیدی برای عقب‌نشینی نیروها محسوب نمی‌شد و پس از نقص توافق حمله به دسته‌های شوروی انجام نداد. پایان عملیات حاکی از شکست نیروهای مسعود به بهای ۶۰۰ کشته و زخمی بود.

و در نهایت، عقب‌نشینی در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ (۱۵ می ۱۹۸۸) آغاز و آخرین گروه در ۲۶ بهمن ۱۳۶۷ (۱۵ فوریه ۱۹۸۹) از افغانستان خارج شدند.


[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

...


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ ...