خویدوده در شاهنامهی فردوسی
فهرست مندرجات
◉ خویدوده چیست؟
◉ ریشهشناختی واژگانی
◉ شواهدی از اساطیر و ایزدان و قدیمیترین شواهد تاریخی
◉ شواهدی در آثار مورّخان یونانی و خارجی و نیز شواهد تاریخی
◉ شواهدی از متون میانه
◉ شواهدی در متون پس از اسلام نظیر ویس و رامین و شاهنامهی فردوسی
◉ دفاعیهی زرتشتیان در ردّ مفهوم خویدودس
◉ نتیجهگیری
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
خویدوده چیست؟
رسم خویدوده، خویتوکدس، خویت ودثه، یا خویدودس (ازدواج با محارم)، از جمله مباحث مناقشهبرانگیز و پُرتکراری است که سالهاست در میان پژوهشگران در عرصه تاریخ ایران پیش از اسلام و دین زرتشت رایج است و پیرامون آن، بررسیهای مختلفی صورت گرفته است. در این مقاله، مجموعه شواهدی را که به این رسم، اشاراتی مستقیم یا غیرمستقیم کردهاند، از متون مختلف گرد آوردهایم. این بررسی، پس از بحثی ریشهشناختی در ریشهیابی کلمهی «خویدوده»، به ترتیب، شواهدی از ازدواج با محارم را در میان ایزدان و اساطیر در بینالنهرین و ایران باستان، شواهدی از ازدواج با محارم در ایران از خلال آثار مورّخان یونانی، شواهدی از ازدواج با محارم در متون میانه زرتشتی و سپس شواهدی از این آیین را در متون دوران اسلامی پی میگیرد و مواردی را نیز در کتاب شاهنامهی فردوسی که میتواند مؤیّدی بر این آیین باشد، بیان میکند.
«ازدواج با خویشان نزدیک»، یکی از موضوعاتی است که همواره در بین محقّقان در زمینهی تاریخ ایران پیش از اسلام و دین زرتشت مورد بحث بوده و حول محور آن، پژوهشهای بسیاری انجام گرفته است. این آیین - که هنوز در مورد منشأ و پیشینهی تاریخی آن بهروشنی نمیتوان سخن گفت - بر اساس نقطهنظرات موجود، به ریشهها و یا به سرزمینهای متفاوت ارجاع داده میشود.
شواهدی، مولد این آیین را تا سرحدّات سرزمین عیلام پیش میبرند، چنان چه نوشتهاند ازدواج درون گروهی، در میان عیلامیان رایج بوده است.[۴]
گروهی از پژوهشگران نیز ضمن مردود دانستن رواج این آیین در میان قوم و ملّتی مشخّص، آنرا رسمی در حدّ خانوادههای پادشاهی تلقّی میکنند؛ زیرا در میان پادشاهان عهد کهن، نمونههایی از ازدواج بین خواهر و برادر، مادر و پسر، پدر و دختر، و یا پیوند زناشویی میان زن یا مرد با خواهر زاده و برادرزادهشان دیده میشود که به «زنای با محارم شاهتباری» معروف است.[۵]
پژوهش در این عرصه بهطور طبیعی میتواند مبتنی بر شواهد تاریخی باشد و نیز بیاناتی از هرودوت، آگاثیاس و دیگر مورّخین یونانی و نیز ارمنی مانند ازنیک کلبی را - که در مورد این رسم اظهار اطّلاع کردهاند - مورد توجّه قرار دهد.
از کسانی که این زمینهی پژوهشی را موضوع کار خود قرار داده است، یکی دکتر ا. و. وست است که در جلد هجدهم (The Sacred Books of the east) مجموعه کتب مقدّسه شرق (از انتشارات پروفسور ماکس مولر) مقالهای منتشر کرد و تلاش کرد فرضیهی خود را مبتنی بر وجود این رسم در میان ایرانیان، با تکیه بر نوشتههای پهلوی اثبات نماید.[٦]
بههر ترتیب، آنچه از بررسیهای تاریخی و فرهنگی بهنظر میرسد، آن است که در مقاطعی از تاریخ این سرزمین، آیینها و رسومی از ازدواج مشاهده میشود که با منطق امروز و نیز سنّتهای شناخته شدهی این سرزمین، بیگانه است. شاید قول هیون تسیانگ چینی در اوایل قرن هفتم میلادی که گفته است ازدواج ایرانیان عصر او، بسیار آشفته مینماید، همین رسوم را مدّ نظر داشته است.[٧]
▲ | ریشهشناختی واژگانی |
کلمهی خویدوده[٨]، در اوستایی، xaet aθ vada، هر چند در بخشهای کهن اوستا دیده نمیشود؛ امّا در نسکهای مفقود، بیشبهه، معنای مزاوجت با محارم را دارد.[۹]
کانگا، اوستاشناس مشهور پارسی، در فرهنگ اوستایی خود، (خیتودت) را بهمعنی فداکاری و جانبازی میداند؛ در حالیکه دکتر اشپیگل[۱٠] آلمانی در ترجمهی اوستا به آلمانی، این کلمه را به Der VerWandte ترجمه کرده که بهمعنی «خویشاوندی» است و در شرح آن آورده است:
«خویش روحانی با اهورامزدا، بهطوری که شخص، خودش را با او یکی بداند.»[۱۱]
آذرگشسب مینویسد: بخش دوّم از ریشهی «دای»، اوستایی DA آمده که بهمعنی «دادن» است و در فرهنگها، معنی «ساختن»، «بخشیدن» و «آفریدن» نیز یافته است. به این ترتیب، آنرا میتوان به معانی «خویشی دادن»، «همبستگی» و «یگانگی» ترجمه کرد.[۱٢]
در تفسیر اصطلاح «خویتوکدس» نیز نظرهای متفاوتی وجود دارد. برخی، آنرا «ازدواج با محارم» دانستهاند، و بعضی دیگر، کمک به خویشاوندان (صلهی رحم)، و ازدواج با خویشان معنی کردهاند.[۱٣] ؛ امّا استاد ابراهیم پورداوود، «خوتوکدس» را از نظر لفظی، بهمعنی «خود داده» و مقصود آنرا «ازدواج در میان خویشاوندان» دانسته است.[۱۴]
برخی پژوهشگران نیز کلمهی aθ vada (ودثه) را «زناشویی» ترجمه کرده و کلّ ترکیب را بر رویهم، بهمعنی «زناشویی وابستگان»، «ازدواج با خویشان» و در نهایت، «ازدواج با محارم» آوردهاند.
▲ | شواهدی از اساطیر و ایزدان و قدیمیترین شواهد تاریخی |
گذشته از خدای خدایان ژوپیتر[۱۵] و خدای جنگ مارس[۱٦] که ادب باستان، داستان پیوندهای آمیخته به زنای هردوشان را بهحدّ شیاع برایمان باز گفته است، از روی متون ودایی میدانیم که یامی[۱٧] زیبا، در آتش عشق برادرش یاما[۱٨] میسوخت.[۱۹]
در بُندَهِشن نیز در این باره آمده:
این جفت عجیب و غریب، صاحب یک پسر و یک دختر شد. مشی و مشیانه که خواهر و برادر بودند - بههم کامه بردند و در کامهگزاری که چنین کردند، چنین بر اندیشیدند که ما را به پنجاه سال، کار، این بایست بود.[٢٠]
دینکرد میگوید:
(پس مشی و مشیانه) ورزیدند خویدودس را برای زایش و پیوند رفتن (= ادامه نسل) و افزونشدن اندر آفریدگان جهان که [آن]، برترین کرفههای مردم [است].[٢۱]
در بینالنهرین که سکنهی بدوی آن، همان منشأ سکنه نجد ایران بودند، عقیده داشتند که حیات، آفریده یک ربّالنّوع است و جهان در نظر آنان حامله بود، نه زاییده؛ و منبع حیات بهعکس آنچه معتقد بودند، مؤنّث بود نه مذکّر. دکتر گیرشمن که سالها در حفریات ایران کار کرده و ادیان ما قبل تاریخ ایران (هزاره چهارم قبل از میلاد) را بررسی کرده است، دربارهی تاریخچهی ازدواج با محارم، ضمن برشمردن خصوصیات ربّالنّوعی که پیکرهای کوچک برهنهای از آن در امکنه ما قبل تاریخ ایران پیدا شده است، میگوید: این ربّالنّوع، احتمال میرود همسری داشته که او نیز ربّالنّوع بوده و در آن واحد، هم شوهر و هم فرزند محسوب میشده است. برخی معتقدند که مبدأ ازدواج بین برادران و خواهران را - که در مغرب آسیا رایج بوده است - در همین مذهب ابتدایی میتوان جست.
همچنین گفته شده که ایرانیان و سپس، نبطیان از میان ملل بومی، ازدواج خواهر و برادر را به ارث بردهاند. نیز چنین احتمال دادهاند که ازدواج میان مادر و پسر - که کمتر سابقه دارد؛ امّا نزد عیلامیان و مصریان رواج داشته است - از همین مذهب ابتدایی بینالنهرین ریشه گرفته باشد.[٢٢]
این سنّت، در میان فراعنه مصر نیز دیده میشد. آنان بهدلیل الوهیتی که برای خود قایل بودند، ازدواج با غیر سلسلهی خود را روا نمیدانستند و میبایستی با افراد خانوادهی خود ازدواج میکردند. ممکن بود که حتّا این ازدواج، بین خواهر و برادر باشد.[٢٣]
از شواهد عیلامیها نیز چنین بر میآید که پادشاهان عیلامی، روش ازدواج درون گروهی را دنبال میکردند.[٢۴]
در سرود معروف ریگ ودا، آنجا که مکالمهای میان یمه و یمی است، میتوان استنباط کرد که هندیان با افسانهای آشنا بودهاند که بنا بر آن، یمه و خواهر توأمانش، یمی، نخستین زوج بشر و پدر و مادر همهی آدمیان بهشمار میآمدهاند، و از زمان وداها چون این افسانه را مخالف تصوّرات اخلاقی میپنداشتند، آنرا طرد کردهاند. در میان کهنترین شواهد این «پدیده»، سرودهای مقدّس ودا، نمونهی جالب توجّهی را بهدست میدهند. در بند دهم، گفتوگوی جالب توجّهی میان «یمی» و «یمه» در جریان است:
خواهر میخواهد به برادر خویش، عشق سوزانی را - که خود، گرفتار آن است - برساند؛ ولی یمه تقرّبهای او را با تکیه بر این که رابطهی شهوانی میان برادر و خواهر، خلاف اخلاق است، نمیپذیرد.[٢۵]
این سرود با این که حاصل تفکّر روحانیان است، از ظرافت شاعرانه برخوردار است.[٢٦]
کتاب مقدّس یهود، عهد عتیق نیز در این مورد، شواهدی را در خود جای داده است. در این کتاب میخوانیم که ابراهیم پیغمبر با خواهر ناتنی خود - که سارا نام داشت - ازدواج کرد و ناهور[٢٧]، خواهرزادهی خود، میلکا[٢٨] را به زنی گرفت و امرام[٢۹]، با عمّهی خود، جکوبد[٣٠]، زناشویی کرد و حتّا لوت[٣۱] پیغمبر، در زمان کهولت، با دو دختر خود، هم بستر شده و هر دو از وی آبستن شدند.[٣٢]
در میان اقوامی که در هزارههای پنجم و چهارم پیش از میلاد مسیح، دارای ساختهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی مادرسالاری بودهاند، و بنا بر اساطیری که از این ملل بازمانده است، مادر به فرزند یا معشوق زیبای خویش، عشقی سخت میورزد و در اثر روی گرداندن معشوق و نپذیرفتن عشق، الههی فرزند یا معشوق خویش را میکشد، یا او را چنان ضربتی میزند که وی، دیوانه وار، خود را میدرد. پس از مرگ فرزند یا معشوق، مادر یا عاشق، سراسیمه به دنبال او میرود و بار دیگر، وی را حیات میبخشد.[٣٣]
▲ | شواهدی در آثار مورّخان یونانی و خارجی |
بقایایی از ازدواج با محارم را که نمونهی آن در شاهنامه، همسری همای با برادر یا پدر و یا سیاوش با یکی از خواهران خویش است، در ازدواجهای تاریخی ایران میتوان دید و آن زناشویی شاهان ایرانی با خواهران یا دختران خویش است، مثل ازدواج کمبوجیه با آتوسا، خواهر خویش و ازدواج اردشیر یکم ساسانی با دینک، خواهر خویش و شاپور یکم ساسانی با آذر ناهید، دختر خود، و نرسی ساسانی با شاپور دختک، دختر خود. این طرز ازدواج، ناشی از این واقعیت است که از نظر قانونی، رسم بوده پسرِ دختر و یا داماد (شوهر دخترِ) پادشاه پیشین، به سلطنت رسد و این قاعده، در آسیای میانه جاری بوده است.[٣۴]
شاید این نیز نکتهای مهم تلقّی شود که در یادگار زریران - که اصلاً به شعر و از دوره اشکانی بود - آمده است که گشتاسپ، همسر خواهر خود، هئوت (خوتوس)، بوده است.[٣۵] این نوع ازدواجهای بستهی گروهی، در خانوادهی بطالسه (فراعنه مصر، تقریباً در سه قرن پیش از میلاد) و در بین شاهزادگان قدیمِ هاوایی و خانوادهی سلطنتی انکاها، شاهان مکزیک و بعضی از
پادشاهان ایران باستان چون کمبوجیه (بهروایت هرودوت) و اردشیر دوّم هخامنشی (بهگفته پلوتارک) دیده شده است.[٣٦]
در خانوادهی شاهان ایران باستان، ازدواج با خواهر، نمونههایی دارد:
در عهد هخامنشیان، کمبوجیه، دو خواهر خود را در عقد ازدواج داشت که یکی از آنها Atossa بود.
هرودوت در بارهی ازدواج کمبوجیه با یکی از خواهران خود آورده است:
کمبوجیه، عاشق یکی از خواهران خود شد و خواست او را به حبالهی نکاح خود در آورد. بدین منظور، قضات شاهی را – که در پارس، از میان پارسیها انتخاب میشدهاند و مادام که بیعدالتی از آنها سر نزده باشد، در این شغل، باقی هستند و مجری و مفسّر قوانین پارسیان بودهاند - خواسته، پرسید که آیا قانونی هست که ازدواج خواهر را اجازه داده باشد؟ قضات شاهی، به کمبوجیه پاسخی دادند که هم عادلانه و هم بیخطر بود... گفتند: قانونی که چنین اجازهای داده باشد، نیافتهایم؛ ولی قانون دیگری هست که به شاه اجازه میدهد آنچه خواهد، بکند... پس از آن، کمبوجیه با خواهری که دوست داشت، ازدواج کرد و پس از چندی، خواهری دیگر را به همسری گرفت.[٣٧]
در عین حال، هرودوت، ازدواج کمبوجیه با خواهرش را عملی بر خلاف رسم ایرانیان میداند و میگوید: «رسم ایرانیان قبل از آن، این نبود که با خواهران خود ازدواج کنند؛ ولی کمبوجیه، عاشق یکی از خواهران خود شده بود و میدانست که این کار بر خلاف رسم و عادت است...»
و پس از آن مینویسد: «کمبوجیه از این پاسخ «قضات شاهی» که:شاه ایران هر کار بخواهد میتواند بکند، استفاده کرد و با خواهر خود، آتوسا، ازدواج کرد و طولی نکشید که خواهر دیگر خود را هم به زنی گرفت.»[٣٨]
در زمان ساسانیان نیز نه تنها در کتب معاصران مانند آگاثیاس و کتاب منسوب به ابن دهیان ذکر این عمل رفته؛ بلکه در وقایع آن دوره هم، شواهد چندی میبینیم[٣۹]:
- قباد (پدر انوشیروان) با خواهر خود، و چندی بعد با خواهرزادهی خود ازدواج کرد.[۴٠]
همچنین در تاریخ بلعمی آمده است:
«چون ده سال از ملک قباد بگذشت، مردی به سوی او بیرون آمد. نام او، مژدک، از زمین خراسان بود، از شهر نسا و دعوی پیغامبری کردی و ایشان را هیچ شریعتی نو ننهاد، مگر همان شریعت مغی و آتش پرستیدن و مادر و دختر و خواهر را به زنیکردن و به حلال داشتن، مگر آن که نکاح از زن بیفتد».[۴۱] که البته نوشتهی بلعمی دربارهی مزدک و آرای او نیاز به بررسی کامل علمی دارد.
- دکتر زرینکوب در کتاب «روزگاران ایران»، نمونهی دیگری را از دوره ساسانی بهدست میدهد. این نمونه، ازدواج یزدگرد با دختر خود است.[۴٢]
در جامعهی یونانی، نوعی بخصوص از ازدواج با محارم، غیرقابل قبول بود. یونانیان متوجّه شده بودند که در خاندان سلطنتی پارس، ظاهراً ازدواج با محارم، رایج است و با توصیف این کار، بر شرارت شاهان هخامشی، فساد و تسلّط زنان بر آنان تأکید میکردند؛ امّا آن چه نویسندگان یونانی خوب درک نکرده بودند، آن انگیزههای سیاسی بود که منشأ این کارها بود.[۴٣]
گفته شده است منظور کمبوجیه از این ازدواجها، تقلیدی تعمّدی از رسوم و آداب فراعنهی مصر بوده است تا بدین وسیله، بر مشروعیّت خود و همانندی با فراعنه تأکید کرده باشد.
امّا تحقیق دربارهی این ازدواجها، بدون در نظر گرفتن رسم دیرپا و مستند خویدودس [khvaetvadatha = ازدواج با محارم]، ناممکن است.[۴۴]
رسمی که به تحقیق، کمبوجیه، آغازگر آن نبوده است؛ زیرا در این صورت، هر قدر هم در مدّت کوتاه سلطنت خویش، نفوذ شخصی اعمال کرد.[۴۵]
▲ | شواهدی از متون میانه |
ارداویرافنامه[۴٦] که به نیوشاپور[۴٧]، مفسّری که مشاور خسرو اوّل یا مردی هم نام بوده است، اسناد داده میشود و به احتمال زیاد در اواخر قرن ششم میلادی نوشته شده است، از عروج قدّیس به آسمان به مدّت هفت روز سخن میگوید و قدّیس در جریان این هفت روز، در مرتبه دوّم آسمان، در میان چیزهای دیگر، ارواح آن کسانی را میبیند که چون آیین «خویت ودثه» را به جای آوردهاند و به زبان دیگر، زناشویی همخون کردهاند، از سعادت جاودانی برخوردار میشوند. و در اعماق دوزخ، روح زنی را میبیند که خویت ودثه را زیر پا گذاشته و گرفتار بدترین شکنجهها و عذابها شده است. چنین مینماید که ویراز قدّیس، خود، قهرمان خویت ودثه بوده و هفت تن از خواهرانش را به زنی گرفته است.
اینک شواهد:
- ویراف را هفت خواهر بود، و هر هفت خواهر، ویراف را چون زن بودند.
- ... ما هفت خواهریم، و این یک برادر، و هر هفت خواهر، این برادر را چون زن هستیم.[۴٨]
مفسّری که نامش نوسای برزمهر[۴۹] است، وصلتهای همخون را دارای خوش فرجامترین و خجستهترین نتیجهها میداند، از جمله میگوید که زناشوییهای همخون، معاصی کبیره را خنثی و نابود میکند.[۵٠]
بندهشن که به منزلهی «سفر تکوین» ایرانیان است، همچنان این کارهای کهن را به «پهلوانان» اسطورهها اِسناد میدهد: «از زناشویی منوش خورشید – ونیک
Manus i Xˇ arsed venig و خواهرش، منوش خورنر Manus i Xˇarnar تولّد یافت. از زناشویی منوش خورنر (و خواهرش)، منوش چهر - منوچهر- Manus – Cihar بزاد.»[۵۱]
مینوی خرد، خویت ودثه را در میان سی و سه کردار نیک، در مرتبهی نهم جای میدهد[۵٢] و بهعکس، فسخ ازدواج همخون را در میان سی گناهی که بدترین گناهها باشد، در ردهی چهارم میگذارد.[۵٣]
در میان گفتههای پند آمیز آذر باد مهر سپندان، موبد بزرگ زمان شاپور دوم ساسانی، سخنانی مبتنی بر توصیه به انجام این امر به چشم میخورد:
«(۱۱) زن از پیوند خویش کنید کِتان پیوند، زودتر (ن)رود.
(۱۲) چه، (تباهی) این از بزرگترین آشوب و کین و زیانی که به آفریدگان هورمزد آمده (است)، بیشتر بود که دخت خویش (به زنی، به پسر دیگر کسان) بدهند و پسر خویش را دخت کسان، به زنی خواهند، تا دوده تباه شود.»[۵۴]
در هر صورت، آنچه از مجموعه مدارک بهدست میآید، آن است که ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان وجود داشته و در متون کهن ما به این امر، سفارش فراوان شده است: «پرسید دانا از مینوی خرد که کدام کار نیک، مِهتر و بهتر است. مینوی خرد پاسخ داد که مهمترین کار نیک، رادی و دوّم، راستی و ازدواج با نزدیکان.»[۵۵]
در کیش مزدیسنی، از بیست و یک مورد ممنوعیّت ازدواج با خویشاوندان، منع ازدواج با زن پدر (نامادری)، چهارمین است.[۵٦]
در بغ نسک[۵٧] و وَرشتمانسر نسک[۵٨]، اشاره به اجرای این عمل رفته؛ مثلاً این که مزاوجت بین برادر و خواهر، بهوسیلهی فرّه ایزدی روشن میشود و دیوان را به دور میدارد.
کریستنسن نیز با توجّه به این متون میگوید: از آنجا که این هم خوابگی میان برادر و خواهر، کار نیکی است، بسیاری از دیوان، بر اثر خاصیّت معجزهآسای این «خویدودس» مُردند و دیگر دیوان در دوزخ باز افتادند.[۵۹]
بطریق ماربها[٦٠]، هم عصر انوشیران، در کتاب حقوق سریانی - که راجع به ازدواج است - گوید: «عدالتِ خاصهی پرستندگانِ اوهرمزد، به نحوی جاری میشود که مرد، مُجاز است با مادر و دختر و خواهر خود مزاوجت کند»؛ و مثالهایی آورده است که زردشتیان برای تأیید و تقدیس این امر، روایت میکردهاند.
همان گونه که ملاحظه میشود با وجود اسناد معتبری که در منابع زردشتی و کتب بیگانگانِ معاصرِ عهد ساسانی دیده میشود، کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل، یعنی وصلت با اقارب میکنند، بیاساس و سبکسرانه بهنظر میرسد. مثلاً تأویلی که بلسارا[٦۱] از کلمه خویدوده کرده و گفته است معنی آن، «حصول رابطهی است بین خدا و بنده، بهوسیلهی زهد و پرهیزگاری»، و نیز او گوید در زمان تحریر کتب پهلوی که معنی ازدواج نامشروع به این کلمه، تعلّق گرفته است، ظاهراً مراد، اعمالی بوده که منحصراً به حکمای مزدکیمذهب نسبت میدادهاند، نه زردشتیان».
کریستنسن همچنین ادامه میدهد که: در آن روزگار، ازدواج با اقارب، بههیچوجه، زنا محسوب نمیشده؛ بلکه عملی ثواب بوده که از لحاظ دینی، اجری عظیم داشته است.[٦٢]
در ارداویرافنامه نیز آمده:
(۴) سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این جای ستاره پایه و این روانانی هستند که به گیتی پشت نکردند، و گاهان نسرودند و با نزدیکان زناشویی نکردند، و پادشاهی، و شهریاری، و سرداری نکرده بودند.
(۵) بهسبب ثوابهای دیگر، پاک و اهروب(پاک و پرهیزگار) بودهاند.[٦٣]
(۳) سروش پاک، و ایزد آذر گفتند که این جای ماه پایه، و این روان آنان است که به گیتی یشت نکردند و گاهان نسرودند و با نزدیکان، زناشویی نورزیدند.
(۴) بهسبب ثوابهای دیگر، آنجا آمدهاند.[٦۴]
- (۱) آنگاه دیدم روان زنی که ماری هولناک به تن بر شد و به دهان بیامد.
(۲) پرسیدم که این تن چه گناه کرد که روان اینگونه گران بادافراه برد.
(۳) سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روان آن بدکار زن است که خویتوکدس تباه کرد.[٦۵]
«روایت پهلوی»، در این باره میگوید: خویدوده چنان شگفتانگیز است که جایی پیداست که هرمزد به زرتشت گفت: این چهار چیز، برترین است: هرمزد خدای را نیایش کردن، به آتش، هیزم و بوی خوش و زوهر دادن، مرد پرهیزگار را خوشنود کردن، و کسی که با مادر یا دختر یا خواهر خویدوده کند.[٦٦]
در یادگار زریران نیز آمده است: «پس گوید کیگشتاسپشاه که: اگر چه پسر[ان] اُ برادر[ان] اُ وسپوران من، کیگشتاسپشاه، اُ هوتوس - کِم خواهر اُ زن [است]، که از پسر تا دختر، سی تن ازش زاده شده است - همه بمیرند، پس من این دین ویژهی مزدیسنان، چنان که از هرمزد پذیرفتم، بِنَهِلم.»[٦٧]
از کتب پهلوی دیگر که اصطلاح خویدوده در آن بهکار رفته، میتوان از زاداسپرم، روایاتِ امید و... نام برد.
همچنین در برخی منابع متون میانه در مدح این رسم، سخنان بیسابقهای آمده است:
خویدوده، چنان شگفتانگیز است که گرانترین (سختترین) گناه، مانند جادوگری را - که گناه مرگ ارزان است - سبب نجات از دوزخ است، و دوری از دوزخ و دوری از اهریمن و دیوان بدان زمان باشد که چون کسی جادوگری آموخت، گناه مرگ ارزان کرد و اگر خویدودَه کند، آنگاه از دوزخ، زندان اهریمن و دیوان، نجات یافته و دور باشد.[٦٨]
نگاهی به متون دینی میانه، آنچنانکه در «روایت آذر فرنبغ فرّخزادان» آمده است، واجد نکات تازهای است:
(۱۴۳) پرسش: مردی نوآموز که خواهر خویش را در جمع به زنی (خویش) میپذیرد، و او را بدان سبب چند سال از شوهر کردن بازداشت، و سرانجام خود هم بهزنی نگرفت، و بهزنی به مردی داد، اکنون (که آن مرد) به پذیرفتن خویدوده آشناست، و(لی) به نکردن (آن) نامعترف (ناآگاه) است، (پرسش) این (است) که دربارهی یزشکردن افراد چه میفرمایید؟
پاسخ: اگر از آغاز کار، ازدواجکردن با خواهرش را و اجرای خویدوده را عملاً پذیرفت، آنگاه برای او بهخاطر آن پذیرش، کرفه بود؛ (امّا) اگر از آن به بعد چنانکه وظیفه و توانش بود، عمل نمیکرد، آنگاه پس از پانزده سالگی زن، برای هر دشتان ماه، مطابق دین نسبت به وی کفّاره مند است، و بهخاطر عمل نکردن به کرفه خویدوده (و) مانعشدن از آن کرفه خویدوده، (برای او) گناه بدتر (= کبیره) است؛ و چون در آغاز به کرفه خویدوده عمل نکرد و بهخاطر نقض آن پذیرش و پیمان که از آغاز از آنِ او بود، بهخاطر آن محکومتر (= بسیار محکوم) است؛ و میزان دشتان ماه و مقدار زمان را برای جبران گناه باید دانست. (اگر) زن را رها کند، بود کسی که مرگ ارزان گفت، و بود کسی که خوارتر (گفت)؛ امّا (نقض) خویدوده، گرانتر است. و سپس اگر او را به مردی داد، و اگر مرد، نیک (بود) و زن با او موافق بود، آنگاه از دادنش خطایی نمیشناسم؛ چرا که، اکنون باید (او را) به خاطر ممانعت از گناهِ بازداشتن زن، قابل بخشایش انگاشت؛ امّا باید برای آن (گناه) پیشین، کفّارهمند باشد؛ و اگر خود از آغاز، مُجاز به پذیرفتن آن کار بود و سپس او را توانِ عمل کردن (بدان کار) نبود، درمانش باید به اندازه توان(اش) نپرداخته شود (= کاسته شود)؛ اگر امیدواریاش که چنین دانسته شود، آنگاه باید او را با توافق (دختر)، به مردی پارسا و شایسته بدهد؛ در (این) عمل او گناهی نمیشناسم؛ و برای عمل قانونی او نیز آن عذر را میشناسم که در سکادم میگوید: جایز است هر یک از سالاران، پارسا زن خویش را بههر یک از افراد پارسا با پرهیزگاری بدهد.[٦۹]
▲ | شواهدی در متون پس از اسلام |
در نفثةالمصدور زیدری نسوی، در مذمّت ازدواج با محارم، اینگونه آمده است:
«چه صلاح توان کرد از حرام زادهای (صاحب شهرِ آمِد) که در نزوان[٧٠] امّهات، سیرت تیوس[٧۱] پسندیده باشد؟! و در إتیان[٧٢] محارم و أخَوات، مذهب مجوس گزیده؟!»[٧٣]
امّا در منظومهی «ویس و رامین»، ویس، برادرش، ویرو را شایستهی همسری خویش مییابد و بدان خرسند است و ازدواج غیر از خانه و خاندان خویش را برای کسانی میداند که در درون خانه و خانواده، شخص مورد علاقه خود را نمییابند:
مرا جـفت و برادر، هر دو، ویروسـت | همیدون مادرم، شایسته شهروست | |
... مرا تا هسـت ویرو در شـبسـتان | نـبـاشــد ســوی مردم هیچ دســتان | |
چـو دارم ســــرو گـوهـربــار در بــر | چـرا جـویم چنـار خشـــک و بی بــر؟! | |
... بسـازم با برادر چون میو شـیر | نخـواهـم در غریبـی، مـوبــد پـیـر[٧۴] |
در منظومهی «خسرو و شیرین»، شیرویه، پسر خسرو پرویز، بعد از مرگ پدر، به خواستگاری شیرین، همسر خسرو پرویز میرود.[٧۵]
در تاریخ یعقوبی نیز نمونههایی از ازدواج با محارم را میبینیم؛ از جمله: ازدواج بهرام چوبین با گردویه، خواهرش[٧٦]. در این کتاب، در مورد ازدواج با محارم اینگونه آمده است:
«ایرانیان، ... مادران و خواهران و دختران را به زنی میگرفتند و این کار را پیوند و نیکی با آنها و سبب نزدیکی به خدا میدانستند.»[٧٧]
امّا نمونههای ازدواج با خویشان نزدیک در شاهنامه فردوسی عبارتند از:
الف: ازدواج پدر با دختر خود:
بهمن، پسر اسفندیار، با دخترش، همای چهرآزاد ازدواج میکند. فردوسی یادآوری میکند که این ازدواج، به قاعدهی «دین پهلوی» است:
یکـی دخـتـرش بـود نامـش هـمـای | هـنــرمـنــد و بــا دانــش و پـــاک رای | |
هـمــی خــوانــدنــدی وِرا چــهــرزاد | ز گـیـتــی بـه دیــدار او بــود، شـــــاد | |
پـــدر در پــذیــرفـتــش از نـیــکــوی | بر آن دین که خوانی همی پهلوی[٧٨] |
ازدواج بهمن با همای، دخترش، در سال آخر عمرش بود. شش ماه از آبستنی همای گذشته بود که بهمن درگذشت. داراب، حاصل این ازدواج بود.[٧۹]
ب: ازدواج با دختر برادر:
در بین رسمها و آیینهای دینی، تا آنجا که اطلاع داریم، در دین یهود، ازدواج با برادرزاده و خواهرزاده منع نشده است.[٨٠]
فردوسی، نمونهای از ازدواج با برادرزاده یا خواهرزاده را آورده است:
به روایت شاهنامه، داراب، دو پسر داشت: اسکندر و دارا. اسکندر - که مادرش ناهید، دختر فیلقوس (قیصر روم، فیلیپ مقدونی) بود و پس از رانده شدنِ مادر از ایران، در روم متولّد شد - با دارا جنگ کرد و او را شکست داد. در هنگام مرگ، دارا به اسکندر توصیه کرد که با دخترش، روشنک، ازدواج کند. اسکندر هنگامی که بر بالین دارا مینشیند، یادآور میشود که از این خویشاوندی آگاه شده است:
چنان چون ز پیران شنیدیم دوش | دلم گشت پر خون و جان، پر خروش | |
ز یک شاخ و یک بیخ و پیراهنیم | به بیشی چرا تخمه را برکنیم؟[٨۱] |
این سردار فاتح رومی، با دل سوزی برادرانه، میخواهد که دارا را نجات دهد؛ امّا دارا بهبود نمییابد و اسکندر به وصیّت او عمل کرده و با روشنک ازدواج میکند.[٨٢]
دینوری نیز از قول دارا به اسکندر آورده:
و من سفارش بازماندگان خود را از زن و فرزندان به تو میکنم، و از تو میخواهم که با دخترم، روشنک، ازدواج کنی؛ زیرا نور دیده و میوهی دل من بود. اسکندر گفت: چنان خواهم کرد.[٨٣]
پ: ازدواج برادر و خواهر:
- ازدواج اسفندیار و همای:
در شاهنامه، اسفندیار پس از کشتن بیدرفش، به افتخارِ ازدواج با خواهر خویش، همای، نایل - میآید.[٨۴]
به این مورد از ازدواج با محارم در گشتاسب نامه دقیقی نیز بر میخوریم. ظاهراً پس از پیروزی اسفندیار بر بیدرفش، گشتاسپ بنا به قولی که داده است، دختر خویش، همای را به همسری اسفندیار در میآورد. دقیقی از این پیوند بدین گونه یاد کرده است:
چو شاه جهان باز شد بازِ جای | به پورِ مهین داد، فرّخ همای[٨۵] |
در شاهنامه، همچنین رضایت و خوشحالی پادشاهی را از این که میشنود پسرش میخواهد با خواهر خود (از مادری دیگر) ازدواج کند، میبینیم. البتّه این ازدواج صورت نگرفت و علّت آن، حیله و دروغ زنی واسطه کار بود. داستان بدین شرح است که سودابه، زن کی کاووس، برای نزدیکی با سیاوش، ناپسری خود، او را به حرمسرا میخوانَد و پس از آن که با سردی و امتناع سیاوش روبهرو میشود، به کی کاووس پیشنهاد میکند که برای پاک ماندن نژاد، بهتر خواهد بود که یکی از دخترانم را به سیاوش بدهم (و این یعنی ازدواج خواهر و برادری از یک پدر و دو مادر)، و کاووس از این پیشنهاد استقبال میکند:
بـدو گـفت ســوداوه، گـر گـفت من | پـذیـرد، شــود رای او جفـت مـن | |
که از تخم خویشش، یکی زن دهد | نـــه از نـــام داران بــرزن دهـــد، | |
که فـرزنــد بـاشـــد ورا در جـهــان | بــه دیـــدار او در مــیــان مِـهـان | |
مـــرا دخــتــرانــنــد مـانــنــد تــو | ز تـخــم تــو و پــاک پـیــونـد تـو | |
گـر از تخـم کـی آرش و کـی پشـین | بخواهـد، ز شــادی کـنـنـد آفـرین | |
بدو گفت کاین، خود، به کام منست | بزرگی و فرجام و نام منسـت[٨٦] |
سودابه، مجلسی آراست و دختران خود را به سیاوش عرضه داشت و علاقه و عشق خودش را نیز به او اظهار کرد. سیاوش از مکر سودابه اندیش ناک شد. با او مدارا کرد و قول داد که با دختر سودابه (خواهر خود) ازدواج کند:
کنون دخترت بس که باشـد مرا | نباید جز او کـس که باشـد مـرا | |
بریـن باش و با شـاه ایران بگوی | نگه کن که پاسخ چه یابی ازوی | |
نخواهـم من او را به پیمان کنـم | زوان بیش با تو گروگان کنم[٨٧] |
سودابه، خبر ازدواج را به کاووس رساند و کاووس بسیار شاد شد:
برِ شـاه شـد، زان سـخن، مژده داد | ز کار ســیـاوش بـســـی کـرد یــاد | |
چنان شـاد شد زان سخن، شهریار | که ماه آمدش، گفتی، اندر کنار[٨٨] |
البتّه این ازدواج انجام نگرفت؛ زیرا این پیشنهاد سودابه - که کاووس از آن بیخبر بود- بهانهای برای رام کردن سیاوش بود.[٨۹]
ماحصل کلام، آنکه این ازدواج بین خواهر و برادر انجام نگرفت؛ ولی از داستان بر میآید که برای هیچیک امری غیرعادی و بر خلاف رسم نبوده است و شادمانی زیاد کاووس شاه، تأکیدی دیگر بر ازدواجهای درونهمسری بستهی خانوادهی شاهی برای حفظ «نژاد» و «اصالت» است.[۹٠]
مورد دیگر، تقاضای شیرویه، پسر خسروپرویز، از نامادری خود، شیرین، برای ازدواج است. شیرویه، بر پدر طغیان کرد و سرانجام او را زندانی کرد و به قتل رسانید و به جای پدر به تخت پادشاهی نشست، و از شیرین- که یکی از زنان حرمسرای پدر بود - پس از دو ماه، تقاضای ازدواج کرد:
به نزدیک او، کس فرستاد، شاه | که از سوگ خسرو برآمد دو ماه | |
کنـون جـفت مـن باش تا بر خوری | بـدان تا ســوی کهتـری ننـگـری | |
بــدارم تـرا هـم بــه ســــانِ پـدر | و زان نیز، نامیتر و خوب تر[۹۱] |
شیرین که خود را مجبور به ازدواج با شیرویه دید، برای پذیرفتن، سه شرط تعیین کرد که یکی از شرطها، رفتن به دخمه و گور خسروپرویز بود. شیرویه، موافقت کرد. شیرین، «زهر هلالی» را که به همراه داشت، بر گور خسرو بخورد و همان جا درگذشت.[۹٢]
برخی صاحبنظران بر این باورند که در سیر و روند تغییر ازدواج با محارم و تبدیل آن به ازدواج تک- زوجی، مرحلهی دیگری هست که برادر شوهر، موظّف به ازدواج با بیوه برادر خود است. گرچه نشان روشنی، از این مرحله، در شاهنامه نیست؛ امّا به نظر میرسد ازدواجِ مای با زن جمهور، مثال خوبی باشد. البته باید توجّه داشت که اسطورهها کاملاً با تاریخ مطابقت ندارند و مراحل، در آنها، آرمانی و اعتلایی عنوان شده است[۹٣]:
- جمهور، مردی سرافراز و دادگر، زنی هوشمند و هنرمند دارد. پسری از او به دنیا میآید که نامش را «گَو» مینهند. پس از اندک زمانی، جمهور از دنیا میرود و برادرش، مای، بر تخت سلطنت مینشیند. زن جمهور - که شویش مرده است - بنا به درخواست برادر شوهرش، مای، همسری وی را میپذیرد:
چـو با ســاز شـد، مـامِ گَـو را بخواسـت | بپرورد و با جان همی داشت راست[۹۴] |
▲ | دفاعیهی زرتشتیان در ردّ مفهوم خویدودس |
داراب دستور پشوتن سنجانا[۹۵]، نخستین کسی بود که موضوع «ازدواج با همخون» را بهطور کامل موشکافی و پاسخگویی نمود. وی بدین منظور، مقالهای مبسوط در این باب، تهیّه و در سال ۱۸۸۷ میلادی در انجمن پادشاهی آسیایی[۹٦] در بمبئی بهشکل سخنرانی، ایراد و پس از آن، تدوین و منتشر کرد.[۹٧]
بررسی سخنان او و دیگرانی که در این باره نظراتی ابراز کردهاند، نتایج زیر را بهدست میدهد:
- اگر ازدواج با محارم در ایران باستان مرسوم بود، چه علّتی داشت که پادشاه مقتدر و بزرگی چون کامبوزیا، پادشاه هخامنشی، از گرفتن خواهر خود، آتوسا، بهزنی، خجالت بکشد و از افشای این راز خودداری کند؟ باز هم چرا بدون مشورت و مصلحت با موبدان و مشاوران خود، به اینکار دست نزد؟
- اگر این قانونِ زشت و غیرانسانی شیوع داشت، موبدان آنرا عنوان میکردند و ناچار نبودند در جواب پادشاهی مستبد و خودکامه، متوسّل به جواب دیگری شوند.
آنان بر این باورند که: ازدواج با محارم در هیچ دورهای در بین زرتشتیان متداول نبوده و این تهمت ناروا را دشمنان ما یا عمداً، یا از نادانی و ناآگاهی نسبت بهرسوم و قوانین مزدیسنی، به پدران ما وارد ساختهاند.[۹٨]
همچنین میگویند: این افترا، نخست از سوی یونانیان - که با پدران ما دشمنی دیرینه داشتند - و با اهداف خاصی به آنها نسبت داده شد.
تاریخنویس یونانی (هرودوت) با اینکه کامبوزیا را به زناشویی با خواهر خود منتسب میکند، در عین حال، بهطور آشکار، مینویسد که ازدواج برادر و خواهر در ایران آن روز، مرسوم و متداول نبوده و کاری غیرعادی بوده است؛ بهویژه در جاییکه مینویسد داوران سلطنتی نتوانستند از میان تمام قوانین مملکتی، قانونی بیابند که خواهر را به برادر حلال کند؛ این جمله، مبیّن آن است که ازدواج با محارم، در دورهی هخامنشی عملاً مرسوم نبوده و قوانین مملکتی و مذهبی آن عهد، چنین کاری را مُجاز و مباح نمیدانستند؛ ولی متأسفانه، نویسندگان دیگر که بعد از هرودوت آمده و این مطلب را از او گرفتهاند، چون فاقد حسننیّت بودند، به نفع خود، تغییراتی در این جملات ساده داده و پدران ما را بهطور کلّی، متّهم به این عمل زشت کردند.[۹۹]
پلوتارک مینویسد: «پریزاد بارها دیده بود که پادشاه (اردشیر دوّم) نسبت به یکی از دخترهای خود که آتوسا نام داشت، علاقهی زیادی دارد؛ ولی میکوشد که این عشق و علاقه را از مادر خود و از مردم پوشیده نگه دارد، امّا او بهمحض اطّلاع از این موضوع کوشید تا نسبت به نوهاش آتوسا علاقهی بیشتری نشان دهد و هر وقت فرصت مییافت از زیبایی و حسن رفتار او نزد پادشاه تعریف میکرد و میگفت که او لیاقت پادشاهی دارد و عاقبت هم شاه را تحریک نمود تا با او ازدواج کند.»
آگاثیاس[۱٠٠] که در حدود ۵۳۶ یا ۵۳۸ میلادی متولّد شده، وقتی این موضوع را مطرح میکند، میگوید که اردشیر دوّم به پیشنهاد زناشویی با دخترش، پس از بارها اصرار، به کراهت تن در داد، چون میدانست مردم از آن متنفّرند.[۱٠۱]
آگاثیاس که در عهد سلطنت انوشیروان دادگر میزیست موضوع «گرفتن قباد، دختر خود را به زنی»، برای نخستینبار مطرح کرده و میگوید که قباد، پدر انوشیروان با دختر خود - که نامش زنبق[۱٠٢] بود - ازدواج کرد؛ ولی تعجّب در این است که نه فردوسی روانشاد در شاهنامه به این موضوع اشاره میکند، نه تاریخنویسان عرب و نه آن عدّهی از نویسندگان ایرانیای که به زرتشتیان و ایرنیان باستان، بد و بیراه گفتهاند، در این باره چیزی ننوشتهاند؛ خاورشناسان عیسویمذهب بهویژه پروفسور رالینسون[۱٠٣] مترجم تاریخ هرودوت به انگلیسی، در این باره، ذکری نکرده؛ ولی اگر شبهه را قوی گرفته، بگوییم که قباد بهراستی، مرتکب این عمل زشت شده باشد، باید آن را نتیجهی تأثیر مذهب مزدک در او بدانیم؛ زیرا در زمان پادشاهی قباد، شخصی بهنام مزدک پیدا شده، ادّعای پیغمبری کرد و عدّهای از مردم ایران، از جمله قباد، دین او را پذیرفتند.
دینی که مزدک به قباد عرضه نمود، پایهاش بر روی اشتراک همهچیز دور میزد. مزدک میگفت خداوند، همهچیز را برای همگان آفریده است و نباید آنرا به شخص معیّنی، اختصاص داد. دین جدید، با قوانین اشتراکی خود، به اساس قانون مالکیت و زناشویی و مراسم و سنن خانوادگی ایرانیان، لطمهی بزرگی زد، آنها را سست کرد و بعید بهنظر نمیرسد اگر قباد - که دین مزدک را پذیرفته بود - در اثر تعلیمات مذهب جدید، به اینکار زشت و خلاف شریعت دست زده باشد؛ در هر حال، قدر مسلّم این است که این کار، کاملاً بر خلاف عقیده و ایمان و مذهب قاطبهی مردم ایران، بهویژه زرتشتیان بوده، بهحدّی که در اندک مدّتی با دیدن اینگونه خلاف قانونها، بر قباد شوریدند و او را خلع کرده، در قلعه فراموشی، به زندان انداختند.
بهعلاوه، آگاثیاس - که این موضوع را عنوان کرده - در دنبالهی آن مینویسد که «عمل ازدواج با محارم، اخیراً در ایران پیدا شده است» و این جمله، دو چیز را ثابت میکند:
یکی اینکه همه این خلاف قانونها و بینظمیها، در اثر تعلیمات دین مزدکی در ایران پیدا شده بود که با خلع قباد از پادشاهی و کشته شدن مزدک و مزدکیان ریشهکن شد.
دوّم اینکه، پیش از پادشاهی قباد و ظهور مزدک، عمل ازدواج با محارم، در ایران متداول نبوده و بهقول آگاثیاس بهتازگی شیوع یافته است.
مخالفان قبول ازدواج با محارم نهایتاً با آقای آدام[۱٠۴] همصدا شده و گفتههای سایر نویسندگان پیش از کتزیاس - که ازدواجهای نامشروع را در ایران عهد هخامنشی، معمول و متداول میدانند - همه را باطل دانسته و در حقیقتِ آنها مشکوک هستند.[۱٠۵]
از طرف دیگر، مترجمین دورهی ساسانی، هنگام ترجمه کردن اوستا به پهلوی، هر جا به این کلمه (خیتوَدَت Khitvadat) برخورد کردهاند، آنرا بهشکل خیتوک دات khituk Dat و خیتوک داسی به پهلوی برگرداندهاند، بدون اینکه آنرا ترجمه کنند یا بر آن شرح و تفسیری بنویسند.
علّت این کار را امروز نمیتوانیم بهخوبی درک کنیم. تنها حدسی که میتوانیم بزنیم، این است که بگوییم این واژه در عهد ساسانیان معروف بوده و مردم با معنی آن آشنایی کامل داشتهاند، بنابراین ترجمهکنندگان اوستا، به پهلوی ترجمهی کردن و نوشتن تفسیر بر آنرا توضیح واضحات دانسته و از ترجمه آن خودداری کردهاند یا اینکه ممکن است در آن دوره، در معنی درست این واژه، مشکوک بودند و بهتر آن دیدند که آنرا مستقیماً و بدون حواشی از زبان اوستا به پهلوی برگردانند.
در هر حال، قدر مسلّم این است که امروز ما نمیتوانیم از ترجمهی پهلوی اوستا در این خصوص استفاده کنیم و بهمعنی واژه «خیتودت» پیببریم.[۱٠٦]
▲ | نتیجهگیری |
بررسی اظهارنظرهای متفاوتی که پیرامون این مبحث وجود دارد، همچنان راهی برای رسیدن به نتیجهای قطعی و علمی نمیگشاید؛ امّا امکان برخی حدسیات را در مورد منشأ این آیین تقویت میکند. چیزی را که برخی از زرتشتیان عصر ما «افترایی زاییدهی جهل» بر میشمارند و آنرا سنّتی از سوی اهل رفض و مزدکیان تلقّی میکنند، در همهحال، شواهدی از تاریخ و فرهنگ و ادبیات پشتیبانی میکند و باید برای آن، دلایلی عقلپذیر یافت.
کریستنسن با وجود آنکه کوشش برخی پارسیان برای انکار این عمل یعنی وصلت با اقارب را بیاساس و سبکسرانه میخواند[۱٠٧]؛ امّا در همهحال، مسألهی ازدواج با اقارب را از چهار وجه خارج نمیبیند:
۱- اصلاً در شریعت زرتشتی چنین رسمی وجود نداشته است: سند کریستنسن، اشارات نسکهای مفقود است از روی خلاصهی دینکرد، و دینکرد دو قرن پس از اسلام نگاشته شده است. بهعلاوه، نهتنها معنای خویتوهدثه اوستایی واضح نیست؛ بلکه عقلاً نیز شمول و عموم چنین رسمی محال است، زیرا که اساس خانواده و جامعه بر آن قرار نتواند گرفت.[۱٠٨]
۲- چنین رسمی وجود داشته؛ امّا اختصاص به فرقهی معیّنی داشته است:
این احتمال را اقوال برخی مورّخان عیسوی آنعصر تأیید میدارد که احتمالاً ناظر به فرقهی معیّنی بوده است و عیسویان از روی تعصّب، آنرا به همهی ایرانیان نسبت دادهاند؛ چنانکه در مکتب فقهی اسلامی، نام مجوس به همهی زرتشتیان نسبت داده شده، در حالیکه نام یکی از طوایف است.
۳- اگر در اصل شریعت آنرا ثابت بدانیم، نظری بوده و از فروع مباحث فقها بهشمار میآمده است. کریستنسن مینویسد بنا بر عادت، هر جا نهی حریمی نباشد، فقها به تجزیه و تشقیق میپردازند. یکی از آنها هم این شق بوده که هر چند عملی نمیشده، ولی نظراً در عهد ساسانی از مسایل فقهی بهشمار میآمده است (مثل مناکحهی الجن).[۱٠۹]
۴- اگر این مورد به عمل آمده باشد، آن را نادرالوقوع باید بهحساب آورد. مؤلّف مینویسد این عمل چنان نادر بوده که جز مثالی چند مشکوک برای آن نیافتهاند، ترغیبی هم اگر به این کار میشده، دلیل نفرت مردم و عدم رواج آن است.
در این میان، دلایلی که مری بویس ارائه میدهد نیز قابل توجّه است. وی مینویسد:
میتوان پنداشت که در همان نخستین مراحل بسیار دشوار ظهور تحوّل زرتشتیگری، شاید بلافاصله در روزهای پس از سقوط کیگشتاسب که جامعهی زرتشتی از قلّت پیروان بهسختی آسیبپذیر بوده است و زرتشتیان واجب میدانستهاند مؤمنین هر چه بیشتر ازدواج کنند، بر ازدواج با محارم صحّه گذاشته میشود.[۱۱٠]
روحانی زرتشتی - که در احترام و اهمیّت گذاردن به سابقهی امر و سنّت شهرت دارد - بر مبنای آنچه در گذشته روی داده، این نظریه را پروراند که ازدواج با محارم، سبب نیرومندی و قوّت کیش «به دینی» میشود، پس ستودنی، نیک و دارای ثواب است. اینگونه حدس و گمان، دستکم تا اندازهای توجیه میکند که چرا «خویدودس»، نهتنها رسمی پذیرفتنی میشود؛ بلکه از نظر دینی واجب نیز بهشمار میآید.
همچنین بر اساس قول هرودوت، کمبوجیه برای ازدواج با خواهر خود با داوران سلطنتی مشورت کرده و در جستوجوی حکم شرعی و یا همهپسند برای انجام این کار است، که نشان میدهد عملی خلاف سنّتهای قوم و مردم زرتشتی دورهی او بهشمار میآمده است.[۱۱۱]
آنگونه که گفته آمد در شاهنامهی فردوسی، تنها با سه مورد از ازدواج با خویشان نزدیک (از نوع ازدواج پدر با دختر خود، وصلت عمو با دختر برادر و پیوند زناشویی میان برادر و خواهر) تنها در بخش تاریخی روبهرو هستیم. در اینجا نیز ناگزیریم حدسهایی را در این باره مرور کنیم؛ زیرا بسامد بالای تأکیدات دینی ایران باستان از خلال متون میانه و کتب فقهی زرتشتی، نظیر آنچه آذر فرنبغ فرخزادان در رسالهی دینی خود در بارهی پر ثواب بودن آن برای عموم آورده و نیز شواهدی که در «ارداویرافنامه» و «ویس و رامین» موجود است و ازدواج با محارم را در مجموع، رسمی واقعی و نه ذهنی معرّفی میکند، با سکوتی که شاهنامه دربارهی ازدواج محارم (در بخش پهلوانی) دارد، متناقض مینماید. هر چند پاسخی که بویس و کریستینسن دربارهی این رسم دادهاند و تداول آنرا تنها در میان فرقهای خاص از دینداران دانسته و یا آنرا در عداد شقوق فرعی و حاشیهای فقه زرتشتی احتساب کردهاند، میتواند سکوت شاهنامه را در این باره توجیه کند، امّا در عین حال باعث نمیشود که نویسنده، حدسی دیگر را از مجموعهنظرات و احتمالات از نظر دور دارد:
میدانیم که مرجع اصلی شاهنامه در سرایش بخشهای اساطیری، حماسی و تاریخی، شاهنامهی ابومنصوری و نهایتاً سیرالملوکها و خداینامههاست.[۱۱٢] بر اساس نقطهنظراتی که نولدکه در زمینهی آبشخورهای فکری سیرالملوکها ابراز داشته است، بهنظر میرسد که آنها، تنها، منتقلکنندهی بخشی از خداینامهها هستند که با منطق روزگار سازگاری بیشتر داشته و نقل آن، تهمت خرافه را از جانب تازهمسلمانان و گبر ستیزان متوجّه آنان نمیساخته است.[۱۱٣] بهعنوان یک حدس میتوان افزود که شاید منبع شاهنامهی فردوسی یعنی شاهنامهی ابومنصوری نیز از خداینامههایی تأثیر پذیرفته است که این رسمِ غیرمنطبق با باورها و اخلاق زمانه را از مجموع حکایات خود کنار نهادهاند.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن.
[٢]- استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن.
[٣]- استاد گروه زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن.
[۴]- بروسیوس، ۱۳۸۷، ص ۵۵.
[۵]- روحالامینی، ۱۳۷۵، صص ۱۵۲ و ۱۵۳.
[٦]- کاتراک، ۱۳۴۲، ص ۸
[٧]- کریستنسن، ۱۳۸۴، ص ۳۲۲ بهنقل از بیل، ج ۲، ص ۲۸۷
[٨]- خویدوده (xwedodah)
[۹]- کریستنسن، ۱۳۸۴: ص ۳۲۲
[۱٠]- Dr. Spiegel
[۱۱]- آذرگشسب، ۱۳۵۴، ص ۳۶
[۱٢]- آذرگشسب، ۱۳۵۴، ص ۳۶
[۱٣]- روحالامینی، ۱۳۶۰، ص ۵۲۵
[۱۴]- روحالامینی، ۱۳۷۵، ص ۷۶
[۱۵]- Jupiter
[۱٦]- Mars
[۱٧]- yami
[۱٨]- yama
[۱۹]- گزیده سرودهای ریگ ودا، جلالی نائینی، ۱۳۸۵، صص ۵۰۲-۵۰۶
[٢٠]- دادگی، ۱۳۸۵، صص ۸۲ و ۸۳
[٢۱]- بهار، ۱۳۷۶: ص ۲۰۶
[٢٢]- گیرشمن، ۱۳۷۲: ص ۳۰
[٢٣]- روحالامینی، ۱۳۶۰: ص ۱۵۰
[٢۴]- بروسیوس، ۱۳۸۷: ص ۵۵
[٢۵]- کریستنسن، ۱۳۷۷، ص ۲۸۶
[٢٦]- کریستنسن، صص ۲۸۷-۲۸۹
[٢٧]- Nahor
[٢٨]- Milcah
[٢۹]- Amram
[٣٠]- Jechobed
[٣۱]- Lot
[٣٢]- آذرگشسب، ۱۳۴۵: ص ۴۲
[٣٣]- بهار، ۱۳۸۵: ص ۵۸
[٣۴]- مزداپور، ۱۳۵۴: ص ۱۲۰
[٣۵]- یادگار زریران، ماهیار نوّابی، ۱۳۷۴، ۶۳، بند ۶۸
[٣٦]- روحالامینی، ۱۳۶۰: ص ۱۵۳
[٣٧]- هرودوت، ۱۳۸۴: ص ۲۰۷
[٣٨]- هرودوت، ۱۳۸۴: ص ۲۰۸
[٣۹]- کریستنسن، ۱۳۸۴: صص ۳۲۱ و ۳۲۲
[۴٠]- زرّینکوب، ۱۳۷۵: ص ۲۱۴
[۴۱]- طبری، ۱۳۴۱: ص ۹۶۷
[۴٢]- زرینکوب، ۱۳۷۵: ص ۲۰۷
[۴٣]- بروسیوس، ۱۳۸۷: ص ۵۱
[۴۴]- بویس، ۱۳۷۵: ص ۱۱۵
[۴۵]- بویس، ۱۳۷۵، ص ۱۱۶
[۴٦]- Arta – Viraz Namak
[۴٧]- Nivsapor
[۴٨]- ارداویراف نامه، عفیفی، ۱۳۷۲، ۲۴، فرگرد ۲
[۴۹]- Nosaiburzmitr
[۵٠]- شایست ناشایست، مزداپور، ۱۳۹۰، ۱۰۱
[۵۱]- دادگی، ۱۳۸۵: ص ۱۵۰
[۵٢]- مینوی خرد، تفضّلی، ۱۳۵۴، ص ۳۶، بند۱۲
[۵٣]- مینوی خرد، تفضّلی، ۱۳۵۴، ص ۳۵، بند ۷
[۵۴]- ماهیار نوّابی، بیتا، ج ۱، ص ۵۶۳
[۵۵]- مینوی خرد، تفضّلی، ۱۳۵۴، صص ۱۷ و ۱۸، بند ۳
[۵٦]- شاهرخ، ۱۳۳۷: پاورقی ۸۶
[۵٧]- دینکرد، کتاب نهم، فصل۶۰، فقره ۳-۲
[۵٨]- دینکرد، کتاب نهم فصل ۴۱، فقره ۲۷
[۵۹]- کریستنسن، ۱۳۷۷، ص ۳۳۶
[٦٠]- Marabha
[٦۱]- Bulsara، در دو کتاب اثیرپتستان و نیرنگستان، از ایشان نقل قول شده است.
[٦٢]- کریستین سن، ۱۳۸۴: ۳۳۶
[٦٣]- ارداویرافنامه، ۱۳۷۲، ص ۳۲، فرگرد ۷
[٦۴]- ارداویرافنامه، ۱۳۷۲، فرگرد ۸
[٦۵]- ارداویرافنامه، ۱۳۷۲، ص ۶۹، فرگرد ۸۶
[٦٦]- روایت پهلوی، میرفخرایی، ۱۳۶۷: ص ۵
[٦٧]- یادگار زریران، ۱۳۷۴: ص ۶۳، بند ۶۸
[٦٨]- روایت پهلوی، همان.
[٦۹]- روایت آذر فرنبغ فرّخزادان، رضایی باغبیدی، ۱۳۸۴، صص ۱۲۳ و ۱۲۴
[٧٠]- برجستن نر بر ماده
[٧۱]- بز بزرگ
[٧٢]- با زن همآغوشی کردن
[٧٣]- زیدری نسوی، ۱۳۴۳، ص ۶۲
[٧۴]- گرگانی، ۱۳۹۰، صص ۳۲ و ۳۳
[٧۵]- نظامی گنجوی، ۱۳۹۰، صص ۴۱۹ و ۴۲۰
[٧٦]- یعقوبی، ۱۳۴۲، صص ۲۱۱ و ۲۱۲
[٧٧]- ؛یعقوبی، ۱۳۴۲: ص ۲۱۶ در متن اصلی پارسیان است که مترجم آنرا به ایرانیان ترجمه کرده است.
[٧٨]- فردوسی، ۱۳۸۹، ج ۵، ص ۴۸۳، ب ۱۳۹-۱۴۱
[٧۹]- همان، ب ۱۴۳؛ صص ۴۸۸-۴۹۲، ب ۱۰-۶۳
[٨٠]- روحالامینی، ۱۳۶۰: ص ۱۵۳
[٨۱]- فردوسی، ۱۳۸۹، ص ۵۵۶، ب ۳۴۱ و ۳۴۲
[٨٢]- فردوسی، ۱۳۸۹، ص ۵۵۵، ب ۳۳۴-۳۴۰؛ ج ۶، ص ۴-۱۰، ب ۱۳-۹۸
[٨٣]- دینوری، ۱۳۴۶، ص ۳۶
[٨۴]- فردوسی، ۱۳۸۹، ج ۵، ص ۱۳۴، ب ۶۲۵ و ۶۲۶؛ فردوسی، ۱۳۸۹، ص ۱۵۰، ب ۸۰۰ و ۸۰۱
[٨۵]- دقیقی طوسی، ۱۳۶۸، ۸۲، ب ۷۹۴
[٨٦]- فردوسی، ۱۳۸۹، ج ۲، ص ۲۱۷، ب ۲۱۴-۲۱۹
[٨٧]- همان، صص ۲۲۱ و ۲۲۲، ب ۲۸۶-۲۸۸
[٨٨]- همان، ب ۲۹۵، ۲۹۹
[٨۹]- فردوسی، ۱۳۸۹، صص ۲۲۳ و ۲۲۴، ب ۳۰۷-۳۲۲
[۹٠]- روحالامینی، ۱۳۷۵، ص ۱۵۶
[۹۱]- فردوسی، ۱۳۸۹، ج ۸، ص ۳۶۶، ب ۵۲۵-۵۲۷
[۹٢]- فردوسی، ۱۳۸۹، ص ۳۶۹، ب ۵۶۳؛ فردوسی، ۱۳۸۹، ص ۳۷۲، ب ۶۰۰-۶۰۷
[۹٣]- رضوی، ۱۳۶۹، ص ۷۷
[۹۴]- فردوسی، ۱۳۸۹، ج ۷، ص ۳۲۱، ب ۲۸۷۴
[۹۵]- D. D. P. sunjana
[۹٦]- Royal Asiatic Society
[۹٧]- آذرگشسب، ۱۳۵۴: ص ۶
[۹٨]- آذرگشسپ، ۱۳۴۵: صص ۱۶ و ۱۷
[۹۹]- آذرگشسپ، ۱۳۵۴: ص ۳۱
[۱٠٠]- Agathias
[۱٠۱]- ۳۲ و ۳۳
[۱٠٢]- Sambyke
[۱٠٣]- Prof. Rawlinson
[۱٠۴]- Adam F. R.
[۱٠۵]- آذرگشسپ، صص ۳۴ و ۳۵
[۱٠٦]- آذرگشسپ، ص ۳۶
[۱٠٧]- کریستنسن، ۱۳۸۴: ص ۳۳۶
[۱٠٨]- کریستنسن، ۱۳۸۴: ص ۳۲۳
[۱٠۹]- کریستنسن، ۱۳۸۴: ص ۳۲۳
[۱۱٠]- بویس، ۱۳۷۵: صص ۱۱۶ و ۱۱۷
[۱۱۱]- بویس، ۱۳۷۵: صص ۱۱۶ و ۱۱۷
[۱۱٢]- صفا، ۱۳۸۴، ص ۷۱؛ خالقی مطلق، ۱۳۸۱، صص ۳۰۱ و ۳۰۲، ۳۲۴، ۳۴۶، ۴۶۴، ۴۷۲، ۴۷۴ و ۴۷۵؛ خالقی مطلق، ۱۳۷۷، صص ۵۱۳، ۵۳۳ و ۵۳۴، ۵۳۵-۵۳۷
[۱۱٣]- نولدکه، ۱۳۷۹، صص ۵۴ و ۵۵؛ صفا، ۱۳۸۴: ص ۷۱
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مریم خادم ازغدی، محمدنوید بازرگان، محمود طاووسی، خویدوده، در شواهد تاریخی و بررسی آن در بخش تاریخی شاهنامهی فردوسی، مجلهی پژوهشنامهی ادب حماسی، دورهی ۱۰، شمارهی ۱۷، بهار و تابستان ۱۳۹۳، صص ۳۳-۵۵