|
ساختوپرداخت هویتی در ایران
فهرست مندرجات
◉ پرسش هویتی در ایران معاصر
◉ شکلگیری گفتمان هویتی ناسیونالیستی
◉ آنتیتز انقلاب مشروطیت؟
◉ کشور باستانی بدون تاریخ
◉ زبان فارسی و هویت جدید ایرانی
◉ گذشتهی تاریخی در خدمت هویت جدید ایرانی
◉ نقد روحانیت و قشریگری مذهبی
◉ کدام رابطه با تمدن غرب؟
◉ استبداد بد و دیکتاتوری خوب
◉ «مردم عقبمانده» و دمکراسی
◉ هویت ملی؛ مسئلهی امروز
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
ساختوپرداخت هویتی در ایران
ایرانیبودن بهچه معناست و این حس هویتی مشترک میان مردمان سرزمینی که در داخل مرزهای امروزی کشور زندگی میکنند از چه زمان و چگونه شکل گرفت؟ چه ارتباطی میان گذشته تاریخی سرزمین ایران و هویت امروزی ما وجود دارد؟ نقش روشنفکران و نخبگان سیاسی در روند شکلگیری ملت در ایران با هویت امروزی آن کدام بود و چه گفتمانهایی زمینهساز آن بودند؟ اینها و بسیار پرسشهای دیگر موضوع کتاب خواندنی علیرضا منافزاده به زبان فرانسه دربارهی ساختوپرداخت هویتی در ایران[۱] پس از انقلاب مشروطیت است. نویسنده در ۶ فصل زمینههای تاریخی (فصل یک و دو) و عناصر اصلی شکلگیری گفتمان هویتی را به خواننده ارائه میکند.
▲ | پرسش هویتی در ایران معاصر |
پرسش هویتی در ایران پس از انقلاب مشروطیت به اینسو موضوع بحثهای فراوانی بوده است و کسان بسیاری با پیشفرضها و نظریههای تاریخی و جامعهشناسانه بهسراغ آن رفتهاند. این پرسش برای سرزمینی که در دامان خود تمدنی باستانی را پرورانده از نوعی ویژگی هم برخوردار است. برخی این پیشینهی تاریخی را همان هویت جمعی میدانند که در قالب حافظهی تاریخی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. در حالیکه بازخوانی نوشتههای قرن هجدهم و نوزدهم پیرامون جامعهی ایران نشان میدهد که برخلاف تصور رایج هویت جمعی برای مردم این دوره مفهومی گنگ و مغشوش است و بسیاری از آنها گاه تصوری روشن از ایران بهعنوان کشور و جایگاه آن در دنیا نداشتند. کتاب بهدرستی بهخطایی اشاره میکند که کسانی بهخاطر وجود عناصری از حافظهی جمعی تاریخی در هویت ایرانی مرتکب میشوند و این پدیده را ساختهوپرداخته قرنها تجربهی تاریخی مردم این سرزمین در کنار یکدیگر میدانند. علیرضا منافزاده با آنکه وجود عناصر مهمی از گذشتهی تاریخی را در شکلگیری هویتی انکار نمیکند، ولی فرضیهای را پیش میکشد که بر اساس آن هویت ملی ایران و یا ایرانیت بهشکل امروزی به دوران پس از انقلاب مشروطیت مربوط میشود و ساختوپرداخت آنهم در روندی آگاهانه توسط گروهی از روشنفکران شکل گرفته است.
پرسش و دغدغهی هویتی (در وجه ملی)، همانگونه که نویسنده هم بهدرستی به آن اشاره میکند پدیدهی مربوط به دنیای امروزی است که از قرن هجدهم به اینسو مطرح شده است. هویت ملی در رابطهی مستقیم با مفاهیمی مانند «ملت»، «دولت-ملت» و یا «دیگری» (غیرخودی با هویت متفاوت، روس، عراقی، فرانسوی، پاکستانی و یا افغانی) معنا پیدا کند (ص ۱۱۴).
ناسیونالیسم شکل تازهای از سازماندهی اجتماعی بود که جای وابستگیهای سنتی طایفهای، ایلی، دینی و منطقهای را میگرفت. هویت ملی مدرن، بهویژه در کشورهایی با پیشینهی طولانی به نوعی با تاریخ گذشته پیوند خورده است. آنچه از دید جامعهشناسی اما مهم است چگونگی بازگشت به این تاریخ و بازنمای این تاریخ در وجدان جمعی است.
نویسنده بر آن است که شکلگیری هویت ملی بهمعنای مدرن آن نتیجه تلاش گروهی محدود از نخبگان است که به این مفهوم معنا میدهند. بهعبارت دیگر مفاهیمی مانند ملت و یا هویت ملی مقدم بر اندیشهی ناسیونالیستی نیستند. کتاب آگاهانه مرحله ساختوپرداخت هویتی را از روندهای اجتماعی فراگیر شدن آن جدا میکند. این رهیافت بهمعنای شکلگیری هویت در خلای اجتماعی نیست و کتاب هم در بازخوانی این پدیده به فضای عمومی سیاسی و ساختار و روابط قدرت در ایران آنروز و نیز اوضاع بینالمللی توجه ویژه دارد. از نظر نویسنده روندهای ساختوپرداخت هویتی را نمیتواند از پرسشهای اصلی که در برابر جامعه آنزمان ایران قرار داشت جدا کرد.
کتاب علیرضا منافزاده بازگشت تحلیلی و جامعهشناسانه به این زمان تاریخی یعنی سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۵ است و نشان دادن عناصر تشکیلدهندهی این گفتمان هویتی و نیز روشنفکرانی که در شکلدادن به آن نقش داشتند.
▲ | شکلگیری گفتمان هویتی ناسیونالیستی |
نویسنده به سراغ نوشتهها و نشریات مهم روشنفکری سالهای بحرانی ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۵ (۱۹۱۶-۱۹۲۶) میرود تا خواننده را با چند و چون این گفتمان نوظهور ناسیونالیستی آشنا کند. یکی از این نشریات مجلهی «کاوه» (دورهی اول از سال ۱۲۹۴ و دوره دوم از سال ۱۲۹۸) است که در فاصله سالهای ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۱ توسط حسن تقیزاده در برلین منتشر میشد. کاوه از جمله مهمترین منابع آنزمان پیرامون تاریخ و ادبیات ایران هم بهشمار میرفت. در کنار تقیزاده میتوان از محمد قزوینی، محمدعلی جمالزاده، حسین کاظمزاده، رضا تربیت، اسماعیل امیرخیزی و ابوالحسن حکیمی بهعنوان دیگر نویسندگان کاوه نام برد.
مجلهی «ایرانشهر» به سردبیری حسین کاظمزاده که بین سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ شمسی در برلین منتشر شد از دیگر نشریات روشنفکری بود که در آن کسانی چون محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، مشفق کاظمی، صادق رضازاده شفق، رشید یاسمی و ابراهیم پورداوود قلم میزدند.
«نامهی فرنگستان» ارگان جوانان ایرانی مقیم آلمان از ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۴ (۱۲ شماره) در برلین و با همکاری مشفق کاظمی، احمد فرهاد، غلامحسین فروهر، حسن نفیسی و تقی ارانی که به نسل دوم برلینیها معروف شده بودند منتشر میشد (برلینیها عنوانی است که محمدعلی جمالزاده به گروهی از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی که در سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۹ به برلین آمده بودند، داده بود).
مجله «آینده» که در سال ۱۳۰۴ توسط محمود افشار (فارغالتحصیل دانشگاه لوزان) در ایران پایهگذاری شد نظرات انجمن ایران جوان را منعکس میکرد و کسانی مانند مشفق کاظمی یا علیاکبر داور در آن مینوشتند. انجمن ایران جوان در مرامنامه خود خواهان برپایی یک دولت لائیک، پایان کاپیتولاسیون، گسترش آموزش و برچیدن موانع پیشرفت زنان بود.
نشریات مهم روشنفکری این دوره در کنار نوشتههای دیگر در داخل یا خارج از ایران فضایی بودند برای طرح بحثهای مهم روشنفکری پیرامون هویت ایرانی. علیرضا منافزاده با خوانشی موشکافانه بهسراغ موضوعات اصلی طرح شده در این نشریات که در پیریزی گفتمان نوظهور ناسیونالیستی ایران نقش مهمی ایفا کردند میرود. معنای ایرانی بودن، وضعیت جامعه ایران، مفاهیم ناسیونالیستی و بازخوانی واژههایی مانند ملت، زبان و ادبیات فارسی، تاریخ باستان ایران، نمادهای اسطورهای ایران، نقد سنتها، حقوق زنان، خرافات و فناتیسم مذهبی و یا رابطه ایران و جهان از جمله بحثهای این نشریات بهشمار میروند. نویسنده در کنار این تحلیل موضوعی بهسراغ آبشخور فکری این گروه از روشنفکران هم میرود تا نشان دهد گفتمان هویتی جدید چگونه، در چه روندی و بر بستر کدام روانشناسی و آگاهی شکل گرفت.
▲ | آنتیتز انقلاب مشروطیت؟ |
برای بسیاری انقلاب مشروطیت شروع هویت جدید ایرانی است. اندیشهی ناسیونالیستی و تلاش برای تفکیک هویت ملی از هویت دینی و یا ایلی را برای نخستینبار نسل اول روشنفکران ایرانی (آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی) مطرح کردند. دگردیسی واژهی «ملت» در زبان فارسی و پذیرش آن بهعنوان منشأ مشروعیت سیاسی و هویت جمعی بهخوبی نشانگر این تحول گفتمانی است. در گذشتههای دورتر واژهی ملت در زبان فارسی بیشتر به معنای پیروان یک دین بود (ملت مسلمان، ملت یهود) و ملت در معنای جدید آن ساختهوپرداخته روشنفکران صدر مشروطیت و نسل دوم روشنفکران ایران است.
علیرضا منافزاده نقش نسل نخست روشنفکران و انقلاب مشروطیت را در بهوجود آوردن پویایی جدید هویتی در جامعه سراسیمه از خواب سنگین قرون وسطایی برخاسته ایران (یا به تعطیلات تاریخی رفته به تعبیر داریوش شایگان) نادیده نمیانگارد. دو فصل نخست کتاب به زمینههای تاریخی-اجتماعی شکلگیری پویایی هویت ایرانی میپردازد. نویسنده از طریق بازخوانی اصلیترین حوادث دورهی قاجاریه بهویژه در قرن نوزدهم، رابطهی ایران با روسیه و غرب، وضعیت طبقهی حاکم ایران و رابطهی آن با روحانیت شیعه موفق میشود فضای سیاسی و اجتماعی ایران آن دوره را بهصورت عینی برای خواننده ترسیم کند. این تحلیل تاریخی راه را برای درک بهتر روانشناسی گروه نخبگان در حال ظهور جامعه و ویژگیهای گفتمانی آنها هموار میسازد. یکی از وظایف مهم روشنفکران و نخبگان آنزمان معنا بخشیدن به ایرانیت در حال ظهور بود و تبدیل آن به بخشی از وجدان عمومی و حس مشترک مردم ساکن کشوری بهنام ایران.
انقلاب مشروطیت از درون جنبش نوپای تجدد سربرآورد در جامعهای که در آن ضعف نیروها و سازمانهای مدنی، دولت ناتوان و ناکارا، عقب ماندگی اجتماعی و اقتصادی، از همپاشیدگی عمومی، گرایشهای گریز از مرکز، دخالت خارجی، فساد و یا سطح بسیار نازل سواد و ضعف آموزش نوین دستاوردهای این رویداد تاریخی را بسیار شکننده میکرد. کتاب از جمله به روانشناسی سرخوردگی از قاجار و ناسازگار بودن تعلق ایلی با اندیشهی ناسیونالیستی اشاره میکند و اینکه روشنفکران آنها را مسئول عقبماندگی ایران میدانستند. درست بههمین دلیل است که دوران افسونزدایی انقلاب مشروطیت و سرخوردگی از حکومت قاجار در سالهای پس از شکست استبداد صغیر زمینهی را برای پا گرفتن گفتمانی فراهم میکند که به باور کتاب بنمایهی هویت جدید ایرانی میشود.
▲ | کشور باستانی بدون تاریخ |
یکی از موضوعات اصلی گفتمان روشنفکری این دوره تاریخ باستان ایران و پیشینهی تاریخی ایران است. بحثها و مطالعات پیرامون تاریخ و ادبیات ایران، رویدادها و شخصیتها اسطورهای و یا کسانی مانند فردوسی در کانون توجه نشریات این دوره از جمله کاوه بود (ص ۱۲۶) و انتخاب نام کاوه با توجه به جایگاه نمادین آن در ادبیات حماسی به این رویکرد مربوط میشد. روشنفکران این دوره بر آن بودند با بازخوانی گذشته و شکلدادن به درک تاریخی جدید از گذشته ایران، برپایهی تاریخنگاری امروزی غبار از چهرهی پیشینهی تمدن از یادرفته بزدایند.
در نگاه این گروه از روشنفکران بازگشت به تاریخ کهن ایران فقط معنای آکادمیک و معرفتی نداشت و میبایست به وجه مهمی از هویت جدید ملی هم تبدیل شود. روشنفکران ناسیونالیست بیخبری عمومی از پیشینهی تمدنی را پدیدهای بسیار منفی ارزیابی میکردند و تقیزاده از همان شماره نخست دورهی دوم کاوه در سال ۱۲۹۹ نسل جوان را به یادگیری تاریخ گذشته ایران فرا میخواند.
در ایران از خواب قرون وسطایی برخاسته، تاریخشناسی و تاریخنگاری جدید دانشگاهی و یا باستانشناسی حوزهای ناشناخته بود و این بیخبری و خلای علمی در کشور تاریخی که در آن حتا یک موزه و یا دانشکده و پژوهشگاه تاریخ هم یافت نمیشد چندان هم تعجببرانگیز نبود. موسسات آموزشی سنتی ما (مدارس دینی و حوزههای علمیه) با قدمت صدها ساله درک چندانی از تاریخ و تاریخ نگاری به سبک دانشگاهی و علمی نداشتند.
در آن سالها دانش مربوط به تمدن ایران و پیشینهی تاریخی کشور حاصل کار ایرانشناسان فرنگی بود و کاوشهایی که از گوشههای تاریک تاریخ ایران پرده بر میداشتند. ادوارد براون انگلیسی نخستین کسی بود که تاریخ ادبیات ایران از عصر صفوی تا انقلاب مشروطیت را نوشت. از اولین کسانی که با تاریخنویسی جدید آشنا شد میرزا محمدخان قزوینی شاگرد ادوارد بروان بود که در کاوه قلم میزد. تقیزاده در شماره ۲۵ کاوه به دانش ایرانشناسانی اشاره میکند که بهتر از هر ایرانی با تاریخ و میراث فرهنگی این سرزمین آشنایند و زبان پهلوی، سانسکریت و یا زبان اوستا را یاد گرفتهاند. کتاب بهدرستی نشان میدهد چگونه پیبردن به این واقعیتهای تلخ برای روشنفکر ایرانی آنزمان ناگوار و تکاندهنده بود. (ص ۱۳۱)
مجلات روشنفکری این دوره مانند کاوه و یا ایرانشهر فضایی هم میشوند برای تبادل اندیشه میان ایرانشناسان اروپایی و نخبگان فرهنگی ایران. مقالات کاوه پیرامون تاریخ ایران پیش از اسلام و یا ادبیات فارسی از جمله با تکیه بر پژوهشهای ایرانشناسان نوشته میشد. نویسندهی کتاب با اشاره بههمین دادوستد فکری در نشریات روشنفکری بر این باور است که ایرانشناسان اروپایی هم در شکلگیری این هویت جدید نقش فعالی ایفا کردند.
▲ | زبان فارسی و هویت جدید ایرانی |
برای روشنفکران این دوره زبان فارسی میبایست به اصلیترین نماد هویت جمعی جدید ایرانیان تبدیل شود و عامل مهم یگانگی، انسجام ملی و حس تعلق به یک سرزمین. تلاش برای ارتقای زبان فارسی و آثار ادبی ایران و یا انتشار پژوهشهای ایرانشناسان را از جمله در رابطه با جایگاه و کاربرد سیاسی این زبان هم باید درک کرد. پرداختن به نظریههایی که زبان فارسی را در شمار زبانهای هندواروپایی قرار میدادند و برجستهکردن نژاد آریایی هدف مشروعیت بخشیدن به جایگاه زبان فارسی و بازسازی یک تاریخ باشکوه را هم در نظر داشت. جمالزاده در کتاب «گنج شایگان، اوضاع اقتصادی ایران» که در سال ۱۲۹۶ توسط انتشارات کاوه به چاپ رسید به نژاد آریایی، زبان فارسی و ریشهی مشترک آن با زبانهای ژرمنی اشاره میکند (ص ۱۶۶).
در گفتمان این دوره داشتن زبان واحد ضرورت شکلگیری ملت دارای هویت و انسجام ملی بهشمار میرود. زبان فارسی بهعنوان زبان سراسری میبایست به زبان رسمی ارتباطات، نظام آموزشی و فعالیتهای اداری تبدیل شود. کاظمزاده در نشریهی ایرانشهر (سال ۱۳۰۳) وجود یک زبان واحد برای وحدت ملی را امری اساسی میداند و تنوع زبانی آنزمان را به باد انتقاد میگیرد (ص ۱۳۴).
اما با وجود این اشتیاق ناسیونالیستی برای ارتقای زبان فارسی، شماری از این روشنفکران از دشواریهای آن برای تبدیل شدن به زبانی غنی که بتواند پاسخگوی نیازها و دانش امروزی باشد هم آگاه بودند. کشور توسعهنیافته و کمسواد زبان عقبماندهای هم دارد. بدینگونه بود که ستایش زبان فارسی بهعنوان نماد ملی و هویتی نمیتوانست سرخوردگی ناشی از ضعف تاریخی آنرا در مقایسه با زبانهای اروپایی پنهان کند. روشنفکران ناسیونالیست میبایست برای این تناقض هم پاسخی مییافتند. محمدعلی جمالزاده در نامهی فرنگستان به تاریخ ۱۳۰۳ به ضعفهای زبان فارسی در رابطه با دنیای امروز میپردازد (ص ۱۵۳) و از جمله پیشنهادات او پالایش زبان فارسی از کلمات عربی است.
▲ | گذشتهی تاریخی در خدمت هویت جدید ایرانی |
در کنار اعتلای زبان فارسی، بازگشت به دوران تمدن ایران باستان و نژاد آریایی بخشی از گفتمان هویتی جدید بود. آثار شرقشناسانی مانند گوبینو (دربارهی نابرابری نژادهای انسانی) و دیگر نظریههای مربوط به نژاد آریایی هم در خدمت این گفتمان قرار میگیرند. جمالزاده در کتابی که پیشتر از آن یاد شد به ریشه آریایی نژاد ایرانیان میپردازد و وجه مشترک آن با اروپاییها. ستایش تمدن گذشته ایران، پرداختن به ادبیات حماسی و یا بازخوانی اسطورهای مربوط به این گذشته در نوشتههای روشنفکران این دوره جای برجستهای را بهخود اختصاص میدادند (عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، ذبیح بهروز، صادق رضازاده شفق، مشفق کاظمی، ابراهیمپور داود، محمد قزوینی). گویی خوانش ستایشآمیز از گذشته باشکوه مرهمی بود بهروی زخمهای عقبماندگی و تحقیر ناشی از آن.
اما بازگشت به تمدن باستانی فقط حسرت بر شکوه از دسترفته نبود، هدف هویتی این رهیافت دعوتی بود برای یگانگی ملی و نوسازی ایران در یک دورهی بحرانی. کاظمزاده بر این باور است که باید روح ایران بیدار شود و فقط یک روح ملی میتواند ایران را از سرگشتگی نجات دهد. (ص ۱۳۴)
نویسنده نشان میدهد که ناسیونالیسم هویتی ستایشگر نژاد آریایی، عربستیز و ترکستیز است. در برخی از نشریات مانند آینده و یا نامهی فرنگستان نویسندگان همراه با ستایشگر نژاد آریایی آن را در برابر نژادهای دیگر هم قرار میدهند. تب ناسیونالیسم افراطی این دوره حتا گریبان دکتر تقی ارانی که بعد بنیانگذار نشریهی مارکسیستی «دنیا» در ایران شد را هم گرفته بود.
پراختن گسترده به پژوهشهای باستانشناسی و یا مطالب تاریخی در کاوه و یا ایرانشهر از جمله هدف برجستهکردن عظمت ایران باستان و تکیه بر «اصالت» هویت ایرانی را دنبال میکرد. محمدعلی جمالزاده از جمله نویسندگان کاوه است که به معرفی آئین مزدک در عصر قباد میپردازد و آنرا در مقایسه با اندیشههای سوسیالیستی معاصر اولین باورهای برابریخواهی در تاریخ میداند (ص ۱۳۳). این بازگشت تاریخی همراه است با بازخوانی منفی حمله اعراب و ورود اسلام به ایران و نقشی که این حادثه تاریخی در زوال تمدن ایرانی ایفا کرده است.
▲ | نقد روحانیت و قشریگری مذهبی |
بازگشت به دوران پرعظمت تمدن پیش از اسلام در گفتمان ناسیونالیستی همراه است با انتقاد از قشریگری مذهبی و روحانیت شیعه و یا گاه ستایش ضمنی از ادیان ایرانی پیش از اسلام. برای آنها قشریگری مذهبی و سنتها سدی بودند برای پیشرفت جامعه. در کتاب به نمونههایی اشاره میشود از مقالات دورهی دوم کاوه، نامهی فرنگستان، ایرانشهر و یا آینده در دفاع از هویت ملی ایران و نیز انتقاد صریح از فناتیسم مذهبی.
روشنفکران این دوره در سایهی تجربهی اروپا و نیز الگوی ترکیه بهدنبال سکولاریزهکردن جامعه و نهادهای عمومی، بهبود حقوق زنان و کاهش نقش مذهب در زندگی مردم بودند. کاظمزاده در ایرانشهر (شماره ۵ سال ۱۳۰۱) اخلاق جدید مدنی را در برابر بیاخلاقی سنتی و فساد میگذارد و از این دگرگونی فرهنگی بهنام انقلاب اخلاقی یاد میکند. (ص ۱۰۵) نویسندگان نشریات ناسیونالیست جامعه مدنی با سازوکارهای جدید را در مقابل جامعهی سنتی و نفوذ روحانیون قرار میدادند.
نامهی فرنگستان در پی حمله گروهی قشری به کنسول امریکا در تهران که در حال عکسگرفتن از یک سقاخانه بود و کشتن وی در بیمارستان مقالاتی دارد در انتقاد به ملاهای قشری و ذهنیت گروههای سنتی جامعه که با دنیای جدید بیگانهاند. مشفق کاظمی در شماره ۵ فرنگستان به تاریخ ۱۳۰۳ به نشدنیبودن هر نوع گفتوگو با ملاها و قشریون اشاره میکند (ص ۹۴) و آشکارا خواستار سرکوب آنها میشود. نویسنده بر این باور است که تحمیل راه پیشرفت به بخش سنتی جامعه از راه خونریزی میگذارد و گفتگو و مدارا با این جماعت راه بهجایی نمیبرد.
▲ | کدام رابطه با تمدن غرب؟ |
ورود ایران به دنیای جدید و برقراری رابطه با اروپا از پایان قرن هجدهم پیوسته با یک پرسش هویتی در رابطه با غرب و تمدن جدید همراه بوده است. ایران بازمانده از کاروان پیشرفت چه رابطهای میبایست با غرب داشته باشد؟ تفاوتهای فرهنگی را چگونه میباید فهمید و با آنها چه کرد؟ چه چیزی را میبایست از غرب گرفت و چه چیزی از خود را (فرهنگ، ارزشها، شیوهی زندگی) میباید حفظ کرد؟ این پرسشهای مهم در رابطه با غرب از سالهای پیش از انقلاب مشروطیت هم از سوی روشنفکران به میان کشیده میشد. گفتمان انقلاب مشروطیت و جنبش تجدد بهعنوان نو شدن و اخذ تمدن جدید نوعی غربیشدن هم بهشمار میرفتند هر چند این موضوع در بیان روشنفکران نسل اول بیشتر در قالب خوانشی ایرانی از مدرنتیه و نوسازی طرح میشد. بیاعتمادی به غرب و غرب ستیزی بیشتر گفتمان مخالفان سنتگرای مشروطه بود.
همانگونه که کتاب نیز به روشنی بیان میکند (فصل ۴) برای روشنفکر ایرانی آن دوره پرسش اصلی چند و چون دست یافتن به تمدن و پیشرفتی بود که در غرب بهوجود آمده بود. نوع رابطه ایران و تمدن غربی هم در این راستا قابل درک بود و برای بسیاری پیشرفت بهمعنای کمکردن شکاف ژرفی بود که میان ایران و و «دنیای جدید» دیده میشد. تقیزاده با صراحت بیش از دیگران خواهان اخذ تمام و کمال و بدون شرط تمدن اروپایی بود با حفظ زبان فارسی. تفاوت او با نسل انقلاب مشروطیت که بیشتر خواهان دستیابی به سازوکارهای جامعه امروزی (پارلمان، قوه قضایی، نظام آموزشی جدید، تشکیلات دولتی) و علوم و صنایع میشدند این بود که تقیزاده تقلید از اروپا (فرنگیشدن) را توصیه میکرد. نامهی فرنگستان هم در سرمقاله اولین شماره خود خواستار اروپاییشدن ایران میشود و در شمارههای بعدی همچنین اندیشهای را پی میگیرد. (ص ۹۲) برای این گروه از روشنفکران، غرب بهمعنای پیشرفت، رعایت حقوق زنان، نوسازی جامعه و اقتصاد و آبادانی بود و ایران عقب مانده را خطر نابودی تهدید میکرد.
در میان روشنفکران ناسیونالیست همگی چون تقیزاده نمیاندیشیدند. بحث بر سر چند و اخذ تمدن غربی را باید در فضای سنتی آنزمان ایران درک کرد که گاه حتی استفاده از دستاوردهای علمی و یا این یا آن دستگاه ساخته شده هم مورد مخالفت اقشار سنتی و روحانیون قرار میگرفت. در کنار اندیشهای که راه چاره نجات ایران را سراپا غربیشدن میدانست گرایش نیرومندی هم خواستار پاسداری از «روح ایرانی» و هویت شرقی ایران در جریان اخذ تمدن جدید بود. کسانی مانند کاظمزاده که به اصالت تمدن ایرانی باور داشتند با تقلید از غرب به بهای کنار گذاشتن میراث تمدنی ما مخالف بودند (ص ۱۰۳). کاظمزاده نبودن اخلاق جمعی و مدنی و یا ضعف وجدان اجتماعی در ایران را مورد انتقاد قرار میداد. اما او بر خلاف تقیزاده راه حل کنار نهادن یکسره آداب و فرهنگ ایران را پیش نمیکشید. برای کاظمزاده بازگشت به تمدن باستانی راهی برای فرار از زوال فرهنگی ایران بهشمار میرفت و تسلیمشدن در برابر غرب بهمعنای پایان تمدن ایرانی. نویسنده ایرانشهر نسبت به بحران تمدن غرب بیاعتنا نبود و وقوع جنگ اول جهانی برای او ریشه در بدبختیهای غرب و ایدئولوژیهایی مانند مارکسیسم، داروینیسم، پوزیتیویسم و مادیگری و دور شدن از معنویت داشت.
این نگاه انتقادی در میان نسل دوم روشنفکران با گرایش ناسیونالیستی غرب را در برابر ایران قرار نمیداد و بیشتر بحث بر سر چند و چون رابطه میان این نوسازی و میراث گذشته و سنتها بود. پرسش بیپاسخ نزد این روشنفکران که کتاب بهدرستی به آن اشاره میکند این است که چگونه میتوان در همسان فرنگی شد بدون از دستدادن روح ایرانی؟ (ص ۱۰۷)
یکی دیگر از نکات مهمی که در کتاب به دقت بدان پرداخته میشود تاثیر گرایشهای سیاسی و فکری اروپا - بهویژه آلمان - بر این روشنفکران است. نویسنده از جمله به فعالیت شماری از این روشنفکران در آلمان و حمایت آنها از برخی احزاب سیاسی (ناسیونالیست افراطی) این کشور اشاره میکند.
▲ | استبداد بد و دیکتاتوری خوب |
دغدغهی اصلی روشنفکران این دوره از جمله اندیشیدن درباره نظام سیاسی بود که میبایست بار گران نجات از ورطهی عقبماندگی و این «ایرانیبودن» در حال شکل گرفتن را به مقصد میرساند. نوشتههای آنها پیرامون نظام سیاسی آئینه تمامنمای وجدانهای شوربختی است که بسان پیامبرانی میخواستند کشوری ناتوان، بههمریخته، فقیر، توسعهنیافته، تحقیر شده در کوران حوادث و بیگانه با آموزش و فرهنگ نوین را به مسیر تاریخ جدید بشری هدایت کنند. گویی هویت ایرانی و نظام سیاسی به دو روی یک سکه تبدیل شده بودند و یا نوعی پیوستگی میان طرح «ملتسازی» و طرح «دولتسازی» وجود داشت.
نویسنده به برخی تفاوتها میان نشریات اصلی این دوره و نویسندگان آنها در برخورد با نظام سیاسی و حکومت مطلوب اشاره میکند. ولی گفتمان جدیدی که جای خود را بهتدریج میگشاید آشکارا با پاراداگم اصلی انقلاب مشروطیت فاصله دارد. روشنفکر این دوره دغدغهاش دیگر برخلاف روح انقلاب مشروطیت نه پارلمان، جامعه مشارکتی، دمکراسی و یا استقرار حکومت قانون که نجات ایران از ورطه ازهم پاشیدگی، عقب ماندگی و جهل است. واژههایی مانند استبداد منور، دیکتاتوری صالح، عمران و آبادی، پیشرفت اقتصادی جای آزادی و دمکراسی پارلمانی را میگیرند. جذابیت این گفتمان برای نخبگان بیش از هر چیز رهایی از رکود تاریخی و قرار گرفتن در مسیر پیشرفت پرشتاب اقتصادی و عمرانی است.
کتاب به سراغ نوشتههای مهم این دوره میرود تا چند و چون شکل گیری گفتمان «استبداد منور» را پی کاوی کند. تقیزاده در شماره نهم دوره دوم کاوه در مقالهای با اشاره به نظامهای سیاسی مهم در تجربههای بین اللملی، میان استبداد بد، مشروطه ناتوان، مشروطه کارا و استبداد منور راه حل چهارم را مناسب شرایط ایران میداند چرا که برای او جامهی دمکراسی و حکومت دمکراتیک بر تن جامعهای برازنده است که از فرهنگ و آموزش پیشرفته برخوردار باشد. تقیزاده بعدها در شماره اول آینده از «وحدت ملی، امنیت داخلی، اصلاح نظام اداری و اصلاح قوانین» بهعنوان چهار پایهی اساسی که برای استقلال و پیشرفت لازمند اشاره میکند. چهارپایهای که در آن دیگر سخنی از دمکراسی و آزادی دیده نمیشود.
گرایش هواداری از حکومت مقتدر غیر مشارکتی و لزوم یک دیکتاتور کارا برای هدایت مردم را میتوان از جمله در مطالب احمد صالح در نامهی فرنگستان دید. علیاکبر داور اولویت را به اقتصاد و پیشرفت مادی میداد و ساختن راه و مدرسه و بهوجود آوردن نظام اداری سراسری را مهمتر از وجود یک مشروطیت میدانست. او در روزنامهی «مرد آزاد» از تفاوت میان استبداد سنتی در ایران و حکومت غیردمکراتیکی که در صدد پیریزی انقلاب مادی بر پایهی اصول علمی اروپایی است سخن میگوید (ص ۷۹). داور مانند برخی دیگر حرف زدن درباره آزادی، برابری و یا توسعهی آموزش در یک جامعهی سنتی و عقبمانده را بیهوده قلمداد میکند و راه حل ایران را تحمیل یک الگوی توسعه از بالا و درهم شکستن نیروهای ارتجاعی میداند (ص ۱۰۱).
به باور نویسنده، آبشخور فکری اندیشهی استبداد منور فلاسفه قرون هجدهم دوره روشنگری هستند که بهدنبال حاکمی بودند که با سازوکار عقلانی و خرد کشور را اداره کند. کتاب بهدرستی شکلگیری چنین نگاهی را در متن اوضاع نابسامان ایران و ناکارایی نظم برآمده از انقلاب مشروطیت، شرایط بحرانی و در همریخته غرب، تجربهی ترکیه و نیز ظهور اشکال جدید ناسیونالیسم افراطی اروپایی با دیدگاههای ضد دمکراتیک بهویژه در آلمان بررسی میکند. داور و محمود افشار هر دو تحصیلکردهی دانشگاه لوزان بودند جائیکه پارتو بر نقش نخبگان در دستگرفتن سرنوشت تودهها برای غلبه بر عقبماندگی و تحول جامعه تکیه میکرد (ص ۸۰).
▲ | «مردم عقبمانده» و دمکراسی |
روشنفکر ناسیونالیست آغاز قرن، مردم ایران با آن سطح سواد و آگاهی را عقبماندهتر از آن میدانست که بتواند به شکل خودسامان و آزادانه سرنوشت خود را بهدست گیرد و حاکمان کشورش را برگزیند. در نگاه آنها نخبگانی میبایست به نیابت از مردم کشور را به شاهراه ترقی سوق دهند و سعادت عمومی را تامین کنند. نویسندگان نامهی فرنگستان حق رأی عمومی را نامتناسب با اوضاع و احوال کشوری مانند ایران که بخش بزرگی از مردم آن بیسوادند میدانستند و توصیه میکردند که رایدادن به اقلیت باسواد محدود شود و بیسوادان از این حق محروم باشند (ص ۱۰۰). برای علیاکبر داور کشوری که وسیلهی نقلیه آن شتر است و مردمش هنوز به سراغ جنگیر و رمال میروند جایی برای دمکراسی و رای وجود ندارد. او بهدنبال ابر مردی بود که فرمان دهد و همگی از او اطاعت کنند و کسی چون و چرا نکند (ص ۱۰۱). مشفق کاظمی در شمارهی نخست نامهی فرنگستان همان اندیشه کاوه را پی میگیرد و از ظهور مردی سخن میگوید که باید با درایت و جدیت کار نوسازی ایران را به انجام برساند. حاکم قدرتمند در این درک میبایست دولت با اقتداری بهوجود میآورد برای پایان بخشیدن به فرهنگ قبیلهای، یکهتازی سران قبائل و ساماندادن به یگانگی با ارزشهای جدید ملیگرایانه.
گفتمانی که توسعه و رشد اقتصادی را مقدم بر دمکراسی و مشارکت مردم میدانست و به کارایی نخبگان در روند یک نوسازی آمرانه و از بالا باور داشت به مقوله قدرت دولتی و استبداد به یک گونه نگاه نمیکرد. تقیزاده که خود از نسل اول روشنفکران مشروطیت بهشمار میرفت با سرکوب و استبداد مخالف بود. کسانی مانند علیاکبر سیاسی هم با وجود جانبداری از دولت قدرتمند مرکزی با دیکتاتوری مخالف بودند.
▲ | هویت ملی؛ مسئلهی امروز |
بدینگونه بود که ناسیونالیسم تمرکزگرا و یکپارچهساز در یک دوران تاریخی ویژه به خمیرمایهی هویت ملی در حال ظهور هم تبدیل شد. این هویت ملی میبایست به موتور توسعه و روح جدید در کالبد جامعه از نفسافتاده ایران تبدیل شود. این اتفاق تا حدودی با بهروی کار آمدن رضاشاه بهوقوع پیوست و برخی از این روشنفکران هم با دولت او دست همکاری دادند. سرنوشت سالهای بعد ایران و پیآمدهای حکومت و حاکم مقتدر، استبداد منور و مهندسی جامعه را همه میدانند. امروز از فراز این تجربهی تاریخی مهم و دیگر تجربهها داوری درباره آن دوره آسانتر است. اما این بدان معنا نیست که آن بحثها و برخوردها فقط به گذشته تعلق دارند.
کتاب همزمان دعوتی است به بازاندیشی متفاوت و انتقادی پیرامون تاریخ ایران و فراز و نشیب حوادث یک قرن گذشته. بسیاری از پرسشها و بحثهای گویا هنوز هم بهشکلی در دستورکار جامعه ایران هستند. تحولات معاصر ایران و حضور یک حکومتی دینی سبب شده تا گره و چالش هویتی جامعه ما را بار دیگر به موضوع پرتناقض سیاسی و اجتماعی روز تبدیل شود. سال هاست جامعه ما تنش ناشی از دو هویت ملی-ایرانی و اسلامی را زندگی میکند. مرزهای مغشوش هویتی بسیاری از عرصههای زندگی اجتماعی از کتابهای درسی تا گفتمان سیاسی را در بر میگیرند.
پرسش دیگری که جامعه ما در گذار تاریخ از پاسخ به آن بازمانده است نوع رابطه میان توسعهی سیاسی و پیشرفت اقتصادی و یا عمرانی است. بخشی از نخبگان و افکار عمومی ما هنوز هم مانند یک قرن پیش بر این باورند که گویا دست یافتن به آبادانی، پیشرفت اقتصادی و غلبه بر عقبماندگی تاریخی با کنار گذاشتن پروژهی جامعه باز و دمکراتیک و بدون «حزببازی» و فضای سیاسی مشارکتی ممکن است.
کتاب علیرضا منافزاده خوانشی جامعهشناسی از یک درنگ تاریخی مهم است و منبع مهمی برای شناخت بهتر تاریخ ایران از ورای روایتها، گفتمانها و رویدادهاست. باید امیدوار بود که روزی ترجمهی فارسی این پژوهش ارزشمند هم در دسترس خوانندگان ایرانی قرار گیرد.[٢]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- Manafzadeh, A. (2010) La construction identitaire en Iran. Paris : L'Harmattan[٢]- سعید پیوندی جامعهشناس و استاد دانشگاه در فرانسه، ساختوپرداخت هویتی در ایران، وبسایت رادیو فردا: ۱۰ شهریور ۱۳۹۲.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت رادیو فردا