دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۸ تیر ۱, شنبه

ژرف‌تر از رنگ پوست

از: الیزابت کلبرت

ژرف‌تر از رنگ پوست


فهرست مندرجات

.



ژرف‌تر از رنگ پوست

چهار حرف کد ژنتیکی - A، C، G، T - روی چهره‌ی ریان لینگارمیلار اوگاندایی بازتاب داده‌ شده ‌است. دی‌ان‌اِی آن‌چه را که رنگ پوست پنهان کرده، آشکار می‌کند؛ همه‌ی ما اجداد آفریقایی داریم.

نژاد دقیقا چیست؟ علم به ما می‌گوید هیچ مبنای ژنتیکی یا علمی برای نژاد وجود ندارد. بلکه بیشتر یک برچسب ساختگی است، که برای تعریف و جداسازی انسان‌ها به‌کار می‌رود.

در نیمه‌ی اول قرن نوزدهم، یکی از دانشمندان شاخص آمریکایی دکتری بود به‌نام ساموئل مورتون. مورتون در فیلادلفیا سکونت داشت و جمجمه گردآوری می‌کرد. او اعتقاد داشت که انسان‌ها را می‌توان به پنج نژاد طبقه‌بندی کرد، و این‌که این پنج نژاد خلقت‌های متفاوت داشته‌اند. نژادها ویژگی‌های متمایزی داشتند، که با جایگاه آن‌ها در نظام سلسله مراتبی که توسط خداوند معین شده، نسبت داشت. مورتون ادعا می‌کند «جمجمه‌سنجی» او نشان می‌دهد که سفید‌پوست‌ها، یا «قفقازی‌ها» باهوش‌ترین نژاد بوده‌اند. مردم شرق آسیا - مورتون از واژه‌ی «مغول‌ها» استفاده کرد - اگرچه «مبتکر» و «مستعد تربیت» بودند، در رده‌ی پایین‌تر قرار می‌گرفتند. رده‌ی سوم مردم جنوب شرق آسیا بودند و پس از آن‌ها بومیان آمریکا قرار داشتند. سیاه‌پوست‌ها، یا «اتیوپیایی‌ها»، در پایین‌ترین رده‌ی طبقه‌بندی شده بودند. در دهه‌های پیش از جنگ داخلی، مدافعان برده‌داری از ایده‌های مورتون به‌عنوان سندی دال بر برتری سفیدپوست‌ها بهره‌برداری کردند.

امروزه مورتون را پدر نژادپرستی علمی می‌دانند. ریشه‌ی بسیاری از خشونت‌های نژادی وحشتناک چند قرن گذشته را می‌توان در این ایده جست‌وجو کرد که یک نژاد از نژاد دیگر پست‌‌تر است، به حدی که بازدید از مجموعه‌ی مورتون تجربه‌ای عمیقا ناراحت‌کننده است. ما امروز هم تا حد زیادی با میراث مورتون زندگی می‌کنیم؛ تمایزات نژادی هم‌چنان شکل‌دهنده‌ی سیاست، محیط زندگی و نگرش ما درباره‌ی خود است.

وضعیت کماکان این‌گونه است، هرچند یافته‌های علمی درباره‌ی نژاد دقیقاً خلاف ادعای مورتون است.

طی چند دهه‌ی گذشته، پژوهش‌های ژنتیکی دو حقیقت بنیادی را درباره‌ی انسان آشکار کرده‌اند. اولین حقیقت این‌که همه‌ی انسان‌ها به لحاظ ژنتیکی به هم بسیار مرتبط‌اند؛ بسیار مرتبط‌تر به هم در مقایسه با همه‌ی شامپانزه‌ها، حتی با وجود این‌که امروزه تعداد انسان‌ها نسبت به شامپانزه‌ها خیلی بیشتر است. همه‌ی انسان‌ها مجموعه ژن‌های شبیه به هم دارند، اما به استثنای دوقلوهای همسان، همه‌‌ی افراد دارای نسخه‌های تا حدودی متفاوت از برخی ژن‌ها هستند. مطالعاتی که روی این تنوع ژنتیکی انجام شده، به دانشمندان امکان داده تا نوعی از شجره‌نامه‌ی جمعیت‌های انسانی را بازسازی کنند. این شجره‌نامه دومین حقیقت عمیق را آشکار کرده است؛ درواقع همه‌ی انسان‌هایی که امروز زندگی می‌کنند، آفریقایی هستند.

گونه‌ی ما، هموساپینس (انسان خردمند)، در آفریقا تکامل یافت؛ هیچ‌کس درباره‌ی زمان و مکان دقیق آن اطمینان ندارد. جدیدترین یافته‌های فسیلی، در مراکش، نشان می‌دهد که ویژگی‌های، به‌ لحاظ آناتومی، مدرن انسان ۳۰۰ هزار سال پیش کم‌کم به‌وجود آمدند. تا حدود ۲۰۰ هزار سال پس از آن ما [هموساپینس] در آفریقا ماندیم، اما طی آن دوره، گروه‌هایی از انسان‌ها کم‌کم به بخش‌های مختلف قاره رفتند و از یکدیگر جدا افتادند، و درنتیجه جمعیت‌های انسانی جدیدی تشکیل دادند. در انسان‌ها، مانند همه‌ی گونه‌ها، تغییرات ژنتیکی نتیجه‌ی جهش‌های ژنتیکی تصادفی است؛ جهش‌های ریز در دی‌ان‌اِی، که رمز زندگی است. جهش‌ها با سرعتی کم‌وبیش ثابت اتفاق می‌افتند، بنابراین هرچه یک گروه ماندگارتر شود، و ژن‌هایش را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند، این گروه جهش‌های بیش‌تری خواهد داشت. در این حین، هر چه دو گروه انسانی مدت بیشتری از هم جدا باشند، جهش‌های متمایز بیش‌تری خواهند داشت. پژوهش‌گران با بررسی ژن‌های آفریقایی‌های کنونی به این نتیجه رسیدند که گروه‌های قومی خویسان، که اکنون در جنوب آفریقا زندگی می‌کنند، نمایان‌گر یکی از قدیمی‌ترین شاخه‌های شجره‌نامه‌ی انسانی هستند. پیگمه‌های ساکن آفریقای مرکزی نیز به‌عنوان یک گروه متمایز تاریخ خیلی طولانی دارند. این به آن معناست که عمیق‌ترین تفاوت‌ها بین خانواده‌ی انسان، بین آن‌چه معمولا مورد نظر است، یعنی نژادهای مختلف – مثلا سفید، یا سیاه یا آسیایی یا سرخ‌پوست‌های ایالات متحده – نیست. این تفاوت‌ها بین جمعیت‌های آفریقایی از قبیل خویسان‌ها و پیگمه‌هاست که ده‌ها هزار سال جدا از هم زندگی کرده‌اند، حتی پیش از این‌که [گروه‌هایی از] انسان‌ها قاره‌ی آفریقا را ترک کنند. بر اساس یافته‌های ژنتیکی، امروز همه‌ی غیرآفریقایی‌ها اعقاب چند هزار انسانی هستند که حدود ۶۰ هزار سال پیش قاره‌ی آفریقا را ترک کردند. این مهاجرها نزدیکی خیلی بیشتری به جمعیت‌های انسانی ساکن شرق آفریقا، ازجمله هادزا در تانزانیا، داشتند. مهاجرها به این دلیل که فقط یکی از زیرشاخه‌های جمعیت آفریقا بودند، تنها ذره‌ای از دی‌ان‌اِی انسان‌های ساکن آفریقا را با خود بردند.

توالی ژنتیکی، که به پژوهش‌گران امکان داده مسیر مهاجرت انسان را دنبال کنند و حالا به افراد امکان می‌دهد نیاکانشان را ردگیری کنند، راه‌های جدیدی برای اندیشیدن درباره‌ی تنوع انسان‌ها به ما معرفی کرده است. یا حداقل فومان چنین امیدی دارد. پروژه‌ی DNA Discussion به شرکت‌کننده‌ها بینشی درباره‌ی پیشینه‌شان می‌دهد که نسبت به آن‌چه تاریخچه‌ی خانوادگی معمولا می‌‌تواند بازگو کند، بسیار پیچیده‌تر است. و درنتیجه به ما امکان می‌دهد درباره‌ی تاریخ طولانی، درهم برهم و اغلب وحشیانه‌ی نژادپرستی بحث و گفت‌وگو کنیم.[۱]

حتی امروز نئاندرتال‌ها در بیشتر ما هستند. در دوسلدورف آلمان، مجسمه‌ای از موزه‌ی نئاندرتال واقع در آن حوالی، کنجکاوی برخی رهگذران را جلب می‌کند [هرچند برخی دیگر به آن توجهی نمی‌کنند]. عده‌ای از اولین انسان‌هایی که آفریقا را ترک کردند، با نئاندرتال‌ها مواجه شدند و با آن‌ها ارتباط جنسی برقرار کردند. در نتیجه، همه‌ی غیرآفریقایی‌ها امروز مقدار اندکی دی‌ان‌اِی نئاندرتال دارند. آن ژن‌ها احتمالا سیستم‌های ایمنی آن‌ها را تقویت کرده و سطح ویتامین دی را بالا می‌برند، اما احتمال اسکیزوفرنی - و چربی دور شکم - را نیز زیاد می‌کنند.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- برای خواندن نسخه کامل این مقاله به شماره ۶۴ مجله نشنال جئوگرافیک فارسی مراجعه کنید.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

مجله‌ی نشنال جئوگرافیک فارسی، شماره‌ی ۶۴، اردیبهشت ۱۳۹۷