|
دربارهی سانترالیسم دمکراتیک
فهرست مندرجات
.
سانترالیسم دمکراتیک چیست؟
لئو داویدوویچ برونشتاین (Lev Davidovich Bronstein) معروف به لئون تروتسکی (Leon Trotsky) (زادهی ۱۸۷۹ م - درگذشتهی ۱۹۲۵ م)، در یک خانواده یهودی کشاورز در روستایی در اوکراین زاده شد و در ۱۷ سالگی با نوشتههای سازمانهای مخفی و با مارکسیسم آشنایی یافت. سپس، او به همراه عدهای از مارکسیستها تشکیلات کارگری جنوب را برپا نمود که در طی چند ماه هزاران عضو جذب آن شد. در سال ۱۸۹۸ تشکیلات توسط پلیس مخفی منحل شده و برونشتاین و دیگر رهبران آن به زندان افتادند. همهی آنها به چهار سال تبعید به سیبری محکوم شدند. در این مدت لئون با حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه (POSDR) که زیر نظر لنین و پلخانف بود ارتباط برقرار کرد. مدتی بعد بونشتاین موفق شد فرار کند و روی پاسپورت جعلیاش نام نگهبان زندانش در اُدسا را نوشت: تروتسکی.
تروتسکی همکاری خود را با ایسکرا، نشریهی حزب سوسیال دمکرات روسی آغاز کرد. حزب او را برای جمعآوری کمک به اروپا فرستاد. در سال ۱۹۰۲، در سن ۲۳ سالگی در لندن با لنین دیدار نمود. در ۱۹۰۳ و در طی دومین کنگرهی حزب اختلافات میان بلشویکها و منشویک باعث جدایی آنان شد. علت این جدایی حول مسئلهی ماهیت حزب میچرخید. لنین، رهبر بلشویکها (اکثریت) بهدنبال سازماندهی متمرکز نیروهای تعلیمدیدهای بود که قادر به کار مخفی در جهت سرنگونی تزاریسم باشند. در حالیکه مارتوف رهبر منشویکها (اقلیت) معتقد بود که باید درهای حزب را بهروی همهی آنهایی که کم یا بیش با اهداف حزب موافقاند باز کرد. در کنگره، تروتسکی با مارتوف موافق بود و علیه تجزیهی حزب استدلال میکرد. اما در عین حال دلیل اصرار لنین را هم در نمییافت. در طی ده سالی که بهدنبال آمد، تروتسکی مواضع شخصیاش را به تنهایی دنبال مینمود.
در سال ۱۹۰۵ اعتصابات گستردهای روسیه را تکان داد. در جریان این اعتصابات و طغیانها شوراها (سُوویتها) بهوجود آمدند که از شوراهای نمایندگان کارخانهها و محلات تشکیل میشد. در همانسال، تروتسکی و ناتالیا مخفیانه به پتروگراد بازگشتند و تروتسکی در راس قدرت شوراها قرار گرفت. اما بعد از شکست انقلاب او به کار اجباری و زندگی در سیبری محکوم شد که در آن هنگام ۲۶ سال داشت.
پس از چندی، تروتسکی دوباره موفق شد تا به وین فرار کند و چند سالی در آنجا بماند. جنگ جهانی اول لطمات جبرانناپذیری به سوسیال دموکراسی وارد آورد و موجب تجزیهی آن شد. اگرچه جنگ بین دولتهای سرمایهداری بود، رهبران انترناسیونال دوم برای تصویب اعتبار جنگ رأی دادند. به عقیدهی تروتسکی و لنین، کارگران نباید در میان خویش، کشتار به راه میانداختند، بلکه باید سلاح خود را علیه آن طبقهای نشانه میرفتند که استثمارشان میکند.
فلاکت جنگ در سرتاسر اروپا قحطی و بدبختی را گسترانید. در فوریه ۱۹۱۷ انقلاب در روسیه متولد شد و تزار نیکولاس دوم از قدرت خلع گردید و حکومتی موقت تحت ادارهی بورژواهای لیبرال برپا شد. لنین در ماه آوریل و تروتسکی در ماه مه به مسکو باز گشتند.
با ورود لنین، بلشویکها دوباره با منشویکها همکاری کرده و حکومت موقت را بهرسمیت شناختند. لنین جریان حزب را دگرگون نمود. در نظر او، کارگران باید قدرت را از طریق شوراها در دست بگیرند و با پشتوانهی انقلاب جهانی که انقلاب روسیه آغازگر آن است، سازندهی جامعهای برابر و بیطبقه یا «سوسیالیسم» باشند. تروتسکی بعد از ورودش به روسیه با فراموشکردن اختلافات گذشته، تمایل خود را به بلشویکها نشان داد.
در ۲۵ اکتبر انقلاب دیگری بهراه افتاد ولی اینبار بدون خونریزی زیاد چرا که نیروهای نظامی جانب انقلابیون را گرفتند. بدینترتیب روسیه نخستین کشوری شد که در آن کارگران و دهقانان بهقدرت دست یافتند. حکومت ترکیبی از بلشویکها و سوسیالیستهای انقلابی بهزودی برپا گشت. لنین و تروتسکی در نتیجهی انقلاب روسیه، امید زیادی را به درگیری انقلاب در دیگر کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری بسته بودند. آنها معتقد بودند، روسیه که کشوری توسعهنیافته و از نظر فرهنگی عقبافتادهاست به تنهایی نمیتواند سوسیالیسم را متحقق کند. علیرغم طغیانهای انقلابی بسیار بهخصوص در آلمان، انقلاب در هیچکجا پیروز نشد.
در سال ۱۹۱۹، انترناسیونال سوم برپا شد. همزمان بلشویکها در روسیه درگیر جنگ شهری طاقتفرسایی برای نابودی ضدانقلاب در برابر طبقهی حاکم سابق بودند، که تقریباً از طرف ۲۰ کشور سرمایهداری حمایت میشد. تروتسکی مسئولیت تشکیل ارتش سرخ را بهعهده گرفت که در نهایت موفق شد متحجرین ضدانقلاب را شکست دهد. اما از طرف دیگر جنگ شهری وضعیتی را ایجاد کرد که از بطن آن تغییر شکل بهسمت بوروکراسی دولتی شوروی متولد شد. این موضوع، باعث خشونتآمیز شدن مناسبات سیاسی و اجتماعی گشت. در این زمینه، جهتگیری بلشویکها بهسمتی رفت که این تغییرشکل را - اگرچه موقت - تشدید کرد. در ادامهی این روند، در ۱۹۲۱ احزاب سیاسی غیرقانونی شدند و حق تشکیل فراکسیون در احزاب، موقتاً ملغی گشت. در نظر ارنست مندل، این، سالهای سیاهی بود که در آن تروتسکی از سیاست ترس، و سرکوب آنارشیستها (ماخنو، کرونشتات) و نظامیسازی سندیکاها دفاع میکرد.
در ۱۹۲۲ ژوزف استالین که تا آنزمان کمتر شناختهشده بود، دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی شد و این زمانی بود که لنین هرچه بیشتر خطر بروکراتیزهشدن دولت شوروی را احساس میکرد. او در ۱۹۲۲ در کنگرهی حزب گفت: زمانیکه به ماشین بوروکراتیک مینگریم باید از خود بپرسیم که چهکسی حکومت میکند و چهکسی حکومت میشود؟ من بهشدت شک دارم که این کمونیستها هستند که حکومت میکنند. حقیقت این است که اینها حکومت میشوند.» در همینسال لنین بیمار گشت و ناتوان، از گود خارج شد. تروتسکی در ابتدا بارها ضرورت بازگشت دموکراسی در حزب را هشدار میداد که نتیجهای جز خشم استالین و همدستانش نداشت، عدهای که نمایندهی منافع قشر جدید سوسیال بوروکراتها بودند.
لنین در ۱۹۲۴ درگذشت و تروتسکی نیز تلاش کرد تا مبارزهٔ لنین را ادامه دهد اما تلاشهای تروتسکی در زمانی بود که تودهها در انفعال و خستگیِ بعد از انقلاب بسر میبردند. در نتیجه بروکراتهای حکومتی، تروتسکی را از نظر سیاسی محاصره کرده و او را در ژانویه ۱۹۲۵ از مقام کمیسر عالی امور نظامی و دریایی شوروی برکنار کردند.
تروتسکی در سالهای ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ گروهی متشکل از ۸ هزار نفر از اعضای حزب کمونیست را گرد آورد و یک اپوزیسیون تشکیل داد. این اپوزیسیونِ چپی در محلات شهرهای بزرگ بهصورت مخفی گرد هم جمع میشدند. تمامی اعضای شناخته شدهی این اپوزیسیون در سال ۱۹۲۷ از حزب کمونیست اخراج و تبعید یا زندانی شدند. تروتسکی نیز نخست در اکتبر ۱۹۲۶ از پولتبیورو (دفتر سیاسی) و سپس در اکتبر ۱۹۲۷ از کمیته مرکزی اخراج شد و سرانجام در نوامبر ۱۹۲۷ از حزب کمونیست نیز بیرون رانده شد. تروتسکی در ژانویه ۱۹۲۸ ابتدا به آلماتی تبعید شد و در نهایت در فوریه ۱۹۲۹ از اتحاد جماهیر شوروی تبعید گردید و با همسرش ناتالیا سفری دریایی و طولانی را از ترکیه به فرانسه، نروژ و از آنجا به مکزیک در پیش گرفتند؛ با اینحال، تروتسکی بازهم دست از فعالیت سیاسی برنداشت. در همین حال در بسیاری از احزاب کمونیست دنیا جریانهای اپوزیسیون سربرآوردند. اما مسکو خواستار اطاعت بود و در هرکجا تروتسکیستی پیدا میکرد از حزب کمونیست اخراج مینمود.
در اتحاد شوروی استالین برنامهی صنعتیسازی اجباریاش را پیش گرفت. برنامهای که بهای سنگینش را کارگران و خانوادههایشان پرداختند. همچنین در روستاها به اشتراکیسازی اجباری زمینها دست زد. وضع قانونگذاری حتی از زمان تزاریسم هم بدتر بود: از سن ۱۲ سالگی برای جرم دزدی مجازات مرگ در نظر گرفته میشد. همچنین تبعید و اعدامهای جمعی صورت میگرفت.
کارشکنیهای فراوان تروتسکی در روند پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی شوروی سبب تجسس گستردهی پلیس ترور شوروی شد که نهایتاً منجر به اعترافات زیادی در زمینه ایجاد مشکلات و خرابکاریهای پیشآمده در امور شوروی شد که خرابکاران اذعان به همکاری با عامل اصلی آنها یعنی تروتسکی نمودند و همین امر موجب آن شد که استالین دستور اعدامهای گستردهای را برای این خرابکاران بدهد.
قدرتگیری بوروکراسی در اتحاد شوروی با سیاست ترس وسیعی همراه بود. بلشویکهای قدیمی و مخالفان از آنجایی که بدیلی سیاسی را نمایندگی میکردند در جریان فرایند انگیزیسیون حذف فیزیکی شدند، اینچنین بود که هزاران تروتسکیست در گولاگها تیرباران شدند.
با این وضع، در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، مردی جوان بهنام مستعار «فرانک جکسون» (Frank Jackson) در مکزیک به دیدار لئون تروتسکی رفت که آخرین مهمان او بود. او به نظر مردی متشخص میآمد و برای همین کسی به او شک نکرد و او را بازرسی نکردند. او با تروتسکی مشغول گپ زدن بود که ناگهان صدای فریاد تروتسکی بلند شد. وقتی محافظان به اتاق رفتند دیدند یخشکنی یا بهروایتی کلنگی در گردن تروتسکی بود و در دست جکسون چاقویی دیده میشد. تروتسکی پیش از مرگ گفت: «او را نکشید، باید همهچیز را اعتراف کند.» معلوم شد که جکسون میخواسته بعد از ترور تروتسکی خودکشی کند. محافظان تروتسکی، جکسون را به مقامات مکزیکی تحویل دادند. او یک تبعه اسپانیا بهنام اصلی رامون مرکادر بود. او که انگیزهی واقعیاش را بر ملا نکرد و قتل تروتسکی را نتیجهی یک اختلاف شخصی با او توصیف کرد، چون میخواست با منشی تروتسکی ازدواج کند، فقط به ۲۰ سال حبس محکوم شد.
ژوزف استالین گفته بود: «من در ترور تروتسکی هیچ نقشی ندارم.» اما بعد از ۲۰ سال مرکادر به شوروی رفت و نشان لنین که بالاترین نشان شوروی بود را دریافت کرد.
طی چند ماه گذشته، من نامههایی در مورد رژیم درونی یک حزب انقلابی از سوی شماری از رفقای ظاهراً جوانی که نمیشناسم، دریافت کردهام. در برخی از این نامهها از «فقدان دموکراسی» در سازمان شما، برخوردهای تحکمآمیز «رهبران» و نظایر اینها شکایت شده است.
رفقایی از من میخواهند «فرمولی شفاف و دقیق در مورد سانترالیسم دموکراتیک» ارائه کنم که راه را بهسوی برداشتها و تفسیرهای نادرست ببندد. پاسخدادن به این نامهها آسان نیست. هیچیک از مکاتبهکنندگان با من حتی تلاش نمیکنند که بهطور شفاف و کانکرت با ذکر نمونههای واقعی بگویند که موارد نقض دموکراسی دقیقاً در کجا نهفته است.
از سوی دیگر، تا جاییکه من بهعنوان یک ناظر میتوانم بر مبنای روزنامهها و بولتنهای شما قضاوت کنم، بحث در سازمان شما با آزادی تمام صورت میگیرد. بولتنها اکثراً بهوسیلهی نمایندگان یک اقلیت کوچک تهیه میشوند. به من گفته شده است که همین امر، در مورد جلسات بحث شما هم صدق میکند. تصمیمات هنوز اجرا نمیشوند. آشکار است که اینها از طریق کنفرانسی که آزادانه انتخاب گردیده اجرا خواهند شد. پس نقض دموکراسی دقیقاً در کجا میتوانسته است آشکار شده باشد؟ فهم این موضوع دشوار است.
گاهی، با قضاوت بر اساس خروارها نامه، یعنی در اصل با قضاوت بر مبنای آشفتگی و درهمریختگی شکایات، اینگونه بهنظر میرسد که شکایتکنندگان تنها از این موضوع ناراضی هستند که علیرغم وجود دموکراسی، آنها هنوز یک اقلیت کوچک باقی ماندهاند. من بنا به تجربهی شخصی خود میدانم که این وضعیت ناخوشایند است. اما نقض دموکراسی در کجاست؟
بهعلاوه من فکر نمیکنم بتوانم چنین فرمولی در مورد سانترالیسم دموکراتیک ارائه کنم که «یکبار و برای همیشه» سؤ برداشتها و تفسیرهای نادرست را محو کند. حزب، یک ارگانیسم فعال است. حزب در مبارزه با موانع خارجی و تضادهای درونی است که تکامل پیدا میکند.
تجزیهی دهشتناک بینالمللهای دوم و سوم، تحت شرایط وحشتناک عصر امپریالیستی، دشواریهایی را برای بینالملل چهارم ایجاد میکند که تاکنون در تاریخ سابقه نداشته است. این دشواریها چیزی نیستند که بتوان با توسل بهنوعی فرمول سحرآمیز بر آنها فائق آمد. رژیمِ یک حزب، حاضر و آماده از آسمان سقوط نمیکند، بلکه بهتدریج در جریان مبارزه شکل میگیرد. یک خطّ سیاسی بر این رژیم تسلط دارد. پیش از هرچیز لازم است که مسائل استراتژیک و روشهای تاکتیکی را بهدرستی بهمنظور حلّ آنها تعریف کنیم. اَشکال سازمانی باید متناظر با استراتژی و تاکتیک باشند.
تنها یک خطّمشی صحیح سیاسی است که میتواند تضمین کنندهی یک رژیم حزبی سالم باشد. البته همانطور که میتوان فهمید، این امر به آن معنا نیست که تکامل حزب به بروز مشکلات سازمانی، بهمعنای دقیق کلمه، نمیانجامد. بلکه به آن معناست که هر فرمولی برای سانترالیسم دموکراتیک به ناگزیر باید در احزاب کشورهای مختلف و در مراحل متفاوت تکامل همان حزب، بیان و نمود متفاوتی داشته باشد.
دموکراسی و سانترالیسم بههیچ روی خود را در نسبتی ثابت با یکدیگر نمییابند. همهچیز به شرایط مشخص، موقعیت سیاسی کشور، توانمندی حزب و تجربهی آن، سطح عمومی اعضای آن، اتوریتهای که رهبری بهدست آورده است، بستگی دارد. پیش از یک کنفرانس، یعنی زمانیکه مشکل، فرمولهکردن یک خطّ سیاسی برای دورهی آتی است، دموکراسی بر سانترالیسم غلبه میکند.
هنگامی که مشکل به عمل سیاسی برمیگردد، سانترالیسم است که دموکراسی را تحت تبعیت خود درمیآورد. دموکراسی مجدّداً زمانی حق خود را بیان میکند که حزب نیاز پیدا میکند تا با دیدی انتقادی به ارزیابی فعالیتهای خود بپردازد. تعادل بین دموکراسی و سانترالیسم، خود را در مبارزهی واقعی برپا میسازد، در لحظاتی نقض میشود، و سپس دوباره خود را برقرار میکند. بلوغ هر عضو حزب خود را بهطور اخص در این حقیقت آشکار میکند که او از رژیم حزب، چیزی بیش از آنچه که میتواند اعطا کند، درخواست نمیکند. کسی که بسته به هر یک تلنگر، رویکرد خود نسبت به حزب را تعریف میکند، یک انقلابیِ ضعیف است.
البته مبارزه علیه هر یک از اشتباهات رهبری، هر بیعدالتی و نظایر اینها، ضروری است. اما اینهم ضروری است که چنین «بی عدالتیها» و «اشتباهاتی» را نه در خودشان، بلکه در ارتباط با تکامل عمومی حزب - هم در مقیاس ملی و هم بینالمللی - ارزیابی کنیم.
قضاوت صحیح و درک کردن تناسب در سیاست، فوقالعاده مهم است. کسی که عادت دارد از کاه، کوه بسازد، مستعد آن است که به مراتب بیشتر بهخودش و حزب لطمه وارد بیاورد. بدبختی کسانی مانند اولر، فیلد، وایزبورد و سایرین، همین فقدان درک و فهم تناسب است.
در حال حاضر شمار افراد نیمهانقلابی، افراد خسته از شکست و هراسان از دشواریها، جوانان سالخوردهای که تردیدها و ادعاهایشان به مراتب بالاتر از اراده به مبارزه است، کم نیست. چنین افرادی بهجای تحلیل جدّی مسائل سیاسی در اساس، در هر موقعیتی از «رژیم» مینالند، از رهبری انتظار معجزه دارند، یا تلاش میکنند که بدبینی درونی خود را با حرفهای مفت ماورای چپی بپوشانند.
متأسفانه باید بگویم که از دل چنین عناصری، انقلابی بیرون نخواهد آمد، مگر آنکه اینان خودشان را کنترل کنند. از طرف دیگر تردیدی ندارم که نسل جوان کارگران آن طور که شایسته است قادر به ارزیابی محتوای برنامه ای و استراتژیک بینالملل چهارم خواهد بود و بیش از پیش تحت پرچم آن صف آرایی خواهد کرد.
هر انقلابی واقعی که اشتباهات فاحش رژیم حزبی را ثبت میکند، باید پیش از هر چیز به خود بگوید: «ما باید دهها کارگر جدید را به حزب وارد کنیم!». کارگران جوان، تمامی حضرات شکاک، عریضهنویسان و افراد مردّد را بهرعایت انضباط و حرفشنوی فراخواهند خواند. تنها از خلال چنین مسیری است که یک رژیم حزبی سالم در بخشهای بینالملل چهارم ایجاد خواهد شد.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- لئون تروتسکی، دربارهی سانترالیسم دمکراتیک و رژیم (۱۹۳۷)، برگردان آرمان پویان، دانشنامهی مارکسیسم (آرشیو مارکسیستها در اینترنت)
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت «آرشیو مارکسیستها در اینترنت»