شناسنامه
- ● نام کتاب: تاریخ ادبیات بلخ، از کهنترین روزگاران تا اوایل سده بیست و یکم
- ● مولف: صالح محمد خلیق
- ● ناشر: انجمن نویسندگان بلخ
- ● حروفچینی و صفحهآرایی: سهراب سامانیان
- ● جای چاپ: کابل، مطبعه مسلکی افغان
- ● تاریخ چاپ: ۱۳۸۷ خورشیدی/۲۰۰۸ میلادی
- ● شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
- ● تعداد صفحات: ۶۶۹
"تاریخ ادبیات بلخ، از کهنترین روزگاران تا اوایل سده بیست و یکم"، عنوان اثری از صالح محمد خلیق، نویسنده افغان است که به تازگی چاپ شده است.
این اثر به حیث منبعی از معلومات راجع به شمار کثیری از نویسندگان و شعرای مربوط، یا هم نسبت داده شده، به حوزه فرهنگی که به تعبیر آقای خلیق "بلخ" خوانده میشود، اثری است قابل تامل.
در چنین آثاری گرهگشایی "رمزها" و"رمز واره"ها است که میتواند ارزش آن کار را نشان دهد.
در این اثر اما آنچه به حیث پرسش اساسی در وهله نخست به ذهن میرسد این است که آیا کارمایه "تاریخ ادبیات بلخ" معرف مدعای تدوین کننده آن هست؟
بزرگترین بیمهریی که در این اثر در خصوص ادبیات قبل از اسلام شمال افغانستان (یا به تعبیر نویسنده: بلخ) صورت گرفته، عدم بررسی جامع و فراگیر ادبیات فارسی میانه است.
بررسی آثار ادبی این زبان، رگههای اصیل ادبیات فارسی دری را مینمایاند. این بیمهری، بیشتر از آنجا برمیخیزد که نویسنده، پهلوی ساسانی را مرتبط با "بلخ" خویش نمیداند.
حال آنکه میدانیم "لهجه بلخ و بخارا" بر مبنی موازین زبانشناسی، گویشی از فارسی میانه (پهلوی ساسانی) است و لاغیر.
توالی منطقی اثر به کلیتی که مبین تطور سبکها (اعم از شخصی و کلی) باشد، در این کتاب به چشم نمیخورد.
شرح احوال شعرا و نویسندگان با ذکر یک یا چند نمونه از آفریدههایشان، چهارچوب اساسی کتاب را تشکیل داده است.
هرچند بیانات آغاز هر فصل، که در برگیرنده بررسی رویدادهای تاریخی، اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سرانجام وضعیت ادبی است، میتواند تا اندازهای تحسین برانگیز باشد.
با آن هم، از آنجایی که مسیر تحول آفرینش ادبی طی دوره مورد بحث، از نظر به دور مانده و تحلیلی مبتنی بر سبک شناسی و روانشناسی هنری ارایه نشده، بنابر آن، این خلاف جنبه غالب "اندر- زمان نویسانه" تذکرهای آن را برجسته میسازد.
دیگر کاستی این اثر، همانا عدم رعایت بررسی مقایسی آفریدههای آفرینشگران است. به عنوان نمونه، هر زمانی که به "مدخل" شاعری گرانمایهای چون عفیف باختری میرسیم، میبینیم که با ذکر "مختصری" راجع به وی، و با ارایه یک نمونه کلام، شتابناک بدان خاتمه میبخشد.
بایسته بود که حداقل در سطح تحلیل، تاثیر کارهای عفیف باختری، بر شعر متاخران و نوباوگان بلخ بیاناتی گنجانیده میشد.
اما محاسن این اثر
"تاریخ ادبیات بلخ"، با نثری پخته (غنای واژگانی و استواری بافت کلام) به نگارش در آمده است.
به کارگیری شماری چشمگیر از واژههای شگرف، نوباوه و اصیل فارسی نیز خود بر مزیت زیبایی اثر افزوده است.
نویسنده اثر در به کارگیری فارسی "سارا" نظیر مشک سارا، تعمد دارد و این تعمد که نیکو است و خجسته، برخاسته از مسئولیتپذیری نویسنده در قبال زبان نثر فارسی دری افغانستان است.
کار آقای خلیق، میتواند به حیث تابلویی قابل تامل در عرصه نثر فارسی، قابل درنگ باشد.
"تاریخ ادبیات بلخ" در بررسی و ارایه تصویری روشنگرانه از جامعه ادبی صفحات شمال افغانستان در ازای تاریخ ادبی این مرز و بوم، گنجی است شایگان.
نتیجه پشتکار جناب خلیق، طی دههای که در پردازش این اثر به کار گرفته شده، کاری است سترگ و ماندگار.
با این اثر، دهها شاعر و نویسنده این مرز و بوم از مرز گمنامی نجات یافته و بوسیله آن در معرفی شدهاند.
این اثر میتواند دیباچهای باشد در راستای شناخت راستین از جامعه ادبی صفحات شمال.
"تاریخ ادبیات بلخ" قباله راستین پایایی ذوق هنری در عرصه ادبیات ما است.
با مطالعه "تاریخ ادبیات بلخ" سوگمندانه هویدا میشود که ستمی که طی سدهها بر زن افغان روا داشته شده است، در آیینه تاریخ ادبیات ما نیز منعکس شده، به این معنی که کارنامه گذشته گان خویش را تقریبا "مذکر" مییابیم.
اکثریت قریب به همه چیز نویسان "بلخ" مردان بوده اند.
خوشبختانه، امروزه، مدرنیسم میتواند امیدی باشد از شگفتن گلهایی در نوبهاران جامعه انسانی که در راه است.
________________________________________
□ احمدشکیب امید، بخش فارسی بی بی سی، ۰۱ مهر ۱۳۸۷