|
خط در اسطورهها
فهرست مندرجات
.
مجلهی بخارا
آنچه در پی میآید، مقالهی است از متن سخنرانی خانم دکتر ژاله آموزگار، استاد دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران، در سمینار لوح تا لوح که در تیرماه ۱۳۸۴ به پایمردی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار گردید و مجموعه مقالات این سمینار جداگانه منتشر شد. در آن میان، این مقاله در مجلهی بخارا، شماره ۴۴ (مهر و آبان ۱۳۸۴) نیز به انتشار رسیده است.
مجلهی بخارا، دوماهنامهای فرهنگی و هنری بهمدیر مسئولی و سردبیری علی دهباشی است که در آن مقالات، نقدها و خبرهای مربوط به ایرانشناسی، ادبیات و هنر ایران و جهان منتشر میشود. انتشار بخارا از مرداد و شهریور ۱۳۷۷ آغاز شده است.
اگر آغاز نگارش را از زمانی بدانیم که بشر خواسته است آنچه را میاندیشد نفش کند و به دیگران برساند، پس نخستین نگارههای روی سفالها نخستین گام برای نوشتن بوده است، و از آنجا که برخی از دانشمندان و از آنجمله گیرشمن زادگاه اولیهی سفالهای منقوش را نواحی غرب سرزمین ایران میدانند[۱]. پس در آغاز این شاهراه فرهنگى، سرزمین ما جای دارد. گرچه با دلایلی که عرضه خواهد شد نیاکان ما دیرتر از دیگران در بهروی خط گشودهاند.
دانشمندان معتقدند که خط بهمعنای واقعی و کاربردی خود، در بینالنهرین از حدود پنج هزار سال پیش پای گرفته است[٢] و سومر گاهواره اصلی آن است[٣].
قدیمیترین مدارک شناخته شده در این زمینه لوحههای اداری شهر اوروک در سومر هستند[۴]. اوروک (اِرخ در تورات) که با نام جدید وارِگا نیز شناخته میشود در کناره شاخهی اصلی رود فرات در حدود ۶۵ کیلومتری شمالغربی اور بینانگذاری شده بود[۵].
گرچه نخستین و یکی از مهمترین دولت شهرهایی که «پادشاهی در آن از آسمان فرود آمد»، شهر کیش بود، اما با گذشت زمان دولت شهر اوروک کسب قدرت و برتری دولت شهر کیش را بهخطر انداخت.[٦]
در لوحههای یافت شده در بینالنهرین، داستانهای گوناگون و پر حادثهای بازگو کنندهی دیدگاه مردم آن سامان در بارهی آغاز نگارش است و اختصاصاً به اوروک ارتباط پیدا میکند و بنابراین روایت، حیله برای بهدست آوردن قدرت پایهگذار خط میشود:[٧]
انمرکر[٨] پادشاه افسانهای دولتشهر اوروک و بهقولی بنیانگذار آن تصمیم به نبرد با اِن سوهگیرنه[۹] پادشاه شهر اَرته[۱٠] میگیرد که شهری بیگانه و با داشتن زر و سیم و لاجورد به ثروتمندی شُهره. باستانشناسان نوعی همسانی میان این شهر و ناحیهی کرمان در جنوبشرقی ایران یافتهاند[۱۱]
اِنمرکر دوّمین شاه از سلسله نخست پس از طوفان است که گیلگمش پنجمین آن خواهد بود.[۱٢] او بر آن است که همه هوش و فراست خود را بهکار گیرد تا بر شاه سرزمین ارته پیروز شود، ثروت آن را بهدست آورد و مردم آنرا به بیگاری وادارد.
رویارویی این دو فرمانروا بهصورت جنگ معمولی که با لشگرکشی همراه باشد روایت نشده است. صفآرایی آنان از لونی دیگر است.
انمرکر سهبار فرستادهای را برای به زیر فرمان در آوردن رقیب، با قوانین آنروزگاران گسیل میکند. فرستاده از هفت کوه که سومر را از ارته جدا میکند، میگذرد و به دربار شاه ارته میرسد. این فرستاده شیئی با خود همراه دارد که باید بهدست این شاه بدهد. این شىء عصای پادشاهی است و نماد آشکار از قدرت و نفوذ شخص انمرکر. شاه ارته نیز به نوبه خود هوشیار است و قانون این بازی را میشناسد و میداند که اگر آن را بهدست بگیرد، بر شکست خود اقرار کرده است و گوش بهفرمانبودن را پذیرفته، لذا بههیچوجه زیر بار نمیرود.
این عمل سه بار تکرار میشود فرستاده با همان نیت و با همان شىء و با ترفندهای دیگر به دربار شاه ارته میآید و او مقاومت میکند.
انمرکر که سهبار شکستخورده است، چهارمین بار فرستاده را با حیلهای جدید گسیل میدارد. او اینبار بدون یاری گرفتن از ایزدان، بهوسیلهای نو دست مییابد. او خط و لوحه گلی را که خط بر آن نوشته میشود اختراع میکند. بر این لوحه فرمان جدید خود را مبنی بر فرمانبرداری رقیب مینگارد و بهدست فرستاده میسپارد و شرایط را چنان فراهم میکند که شاه ارته نمیتواند از دامی که برای او گسترده شده است خود را کنار بکشد. او برای خواندن پیام نوشته شده بر روی لوح مجبور است آنرا در دست بگیرد و این شکست اوست.
پیام نوشتهشده بر لوح این است: «میخ فرو رفته است» و این مفهوم با یاری نشانهای خطی بیان میگردد که دو ارزش معنایی دارد.
راوی در دنباله این داستان رزمى، مفهوم عبارت را توضیح میدهد که این علامت و این مفهوم محتوای عمیقی دارد و اصطلاح «میخ فرو کردن» برای فرهنگ بینالنهرین اصطلاحی آشناست و ترجمان عملی قانونی - جادویی مرسوم در هزارهی سوم و دوم پیش از میلاد است و مفهوم آن واگذاری شىء منقول یا غیرمنقول و انتقال زمین یا فروش خانه یا بردهای به دیگری است[۱٣].
درونمایهی پیام انمرکر در آن لوح، خطاب به شاه ارته این بوده است که او با گرفتن آن لوح نگارش شده در دست، میخ فرمانروایی انمرکر را در قلب فرمانروایی خود پذیرفته است و دیگر راه گریزی ندارد و مجبور است مغلوب بودن را بپذیرد.
با این داستان، سومریها نگارش را اختراعی انسانی میدانند که از تأثیری شگرف برخوردار است و حیله و خدعه در پشت آن در حالیکه زبان و گفتار را دادهای ایزدی بهشمار میآورند. واژههای زبان هدیه خدایان است و از تقدس برخوردار. چون با نامیدن هر شىء آن شىء به هستی در میآید. در داستانهای اساطیری آمده است که مردوک در جمع خدایان برای اینکه توانایی خود را نشان دهد اشیأ را مینامید و آنها ظاهر میشدند.[۱۴]
با نگارش، انسان کلمات زبان را در نشانهها زندانی میکند و قدرت دستکاری کردن در آنها را دارد. خط نوعی تخطی انسانی است از سلطهی خدایان. زیرا انسان با خط و نگارشِ کلمات به ابزاری دست یافته است که بر روی اعمال خدایان اِعمال قدرت کند.
بدین ترتیب، در فرهنگ بینالنهرینى، دو گونه قدرت به نمایش در میآید:
آنچه از نیروی خدایان بر میآید و بر روی گفتار پایهگذاری شده است و آنچه خاص انسان است و بر نوشته متکی است.
بعدها، در هزاره اول پیش از میلاد، در بابل و آشور روایت دیگری از اختراع خط، جانشین روایت فوق شد.
بروسوس[۱۵]، کاهن معبد مردوک که بر دانش هزاره سوم مسلط بود[۱٦] اجازه یافت که به یونانی تاریخ بابل را از آغاز و از پیش از توفان بنگارد. در آن تاریخ او اظهارنظر میکند که خط از پیش از توفان وجود داشته است و بشریت این اطلاعات را از شخصیتی بهنام اوآنس[۱٧]، با چهرهای اساطیری که آمیزهای از انسان - ماهی بوده است بهدست آورده است. او از دریای سرخ بر آمده است و به مردمان هنر نگارش را همراه با دیگر دانشها از قبیل شخمکردن و شیار کردن زمین آموخته است و مجدداً در دریا پنهان شده و به اصل خود باز گشته است[۱٨]
بدینسان در اسطورههای بینالنهرینی خط به دوران کمی پس از خلقت جهان و پیش از توفان سوق داده میشود. بروسوس در تاریخ خود تأکید میکند که قهرمان توفان اوتناپیش تیم[۱۹]، در همان زمان که از قریبالوقوع بودن توفان عظیم باخبر شده بود، از سوی خدایان فرمان یافته بود که الواح نگارششده را مدفون کند و او آنها را در شهر سیپ پر[٢٠] به خاک سپرد[٢۱]
بعدها زمانیکه از تواناییهای فرهنگی آشوربانی پال (۶۱٨-۶۳۱ ق. م) سخن به میان میآید، ادعا میشود که او در حدی از آگاهی بود که بتواند نوشتههای روی سنگ بازمانده از دوران پیش از توفان را بخواند و از آن لذت برد.[٢٢]
پا به پای پیشرفتهایی که در بینالنهرین نصیب خط میشود و از صورت تصویری به الفبایی در میآید، در روند اسطورهای نیز تغییراتی حاصل میشود و روایتهای مربوط به خط حضوری روشنتر مییابد.
در داستانهای بعدی بینالنهرین، چهره کتابت با ایزد نبو / نابو[٢٣] مشخص میشود. نبو یکی از خدایانی است که در دوران نوآشوری و نو بابلی شهرت فراوانی دارد، پسر مردوک است و از چنان محبوبیتی برخوردار که بهصورت جز ترکیبی نام بیشتر شاهان آن دوره در میآید، مانند نبوپولسر، نبوکد نصر و غیره...[٢۴] .مرکز پرستش او معبد ازیده[٢۵] در شهر بورسیپه[٢٦] است که کتابخانه معروفی داشته است و آشوربانی پال بر آن کتابخانه دست یافته است[٢٧]
نبو در بینالنهرین ایزد نگارش و حامی کاتبان بهشمار میآید و به او لقب خدای دبیر و خدای دانشمند میدهند[٢٨].نشانهی او قلم است که برای نگارش و یا حک علامتهای نگارشی بر روی لوحهها بهکار میرفته است و گاهی نشانهی او اسکنهی کندهکاری است[٢۹].
در نقشهای بازمانده او را در حال استراحت و بر بالای تختی که بر روی اژدهای معروف موش هوش شو[٣٠] که باره مردوک است میبینم.
نبو خدای مجمع دبیران بود. دبیران در بینالنهرین طبقه مقتدری را تشکیل میدادند و آنها توانستند خدای خود را بهبالاترین طبقه این مجمع سوق دهند. نبو ضمن اینکه خدای خط و نگارش هست، خدای خرد و فرزانگی نیز بهشمار میآید و مأموریت مهم نگارش لوحههای سرنوشت به او واگذار میگردد و با این عنوان هر سال به بابل میرود تا در آغاز سال نو در مراسم تثبیت سرنوشت شرکت کند[٣۱]
ایزد بانویی بهنام نسبه[٣٢] نیز در اساطیر بینالنهرین، بهعنوان ایزد بانوی نگارش، هوش، ریاضیات و نجوم در کنار نبو دیده میشود.[٣٣]
در مصر، در روایتها و بهخصوص در روایت پلین[٣۴] مورخ رومی قرن اول میلادى، اختراع خط هیروکلیف کلاسیک را بهسلسله تین و به منس[٣۵] نسبت میدهند. همانطور که میدانیم اولین دودمان فرمانروایان مصری با پادشاهی افسانهای منس آغاز میشود. بعدها مصریان او را بهعنوان پادشاهی که مصر سفلی و علیا را با هم متحد کرد میشناسند و او را به هزاره سوم ق.م منتسب میکنند.اما از نظر تاریخی نمیتوان بهوجود آمدن سیستم هیروکلیفی را به شاه مصری مشخصی منسوب کرد[٣٦].
در میان خدایان مصری ایزد توث/ ثوت[٣٧] را مخترع خط به شمار آورده اند.[٣٨] این ایزد که با سری بهشکل لک لک در نقشهای مصر ظاهر میشود، خدای شهر هرموپولیس[٣۹] است و خدای خاص دبیران و دانشمندان بهشمار میآید. او در نقش کاتب آسمانی اعمال روان درگذشتگان را در پیشگاه اوزیریس، خدای دنیای مردگان مینگارد[۴٠]. او که نماد خرد در اساطیر مصر است، از سوی رَع مأموریت مییابد که اعمال نوع بشر را تحتنظر داشته باشد و علم نگارش هیروکلیف را که از او بهدست آورده است، بهدستور خود او بر مردم آشکار کند[۴۱]
نوجوانان مصری که برای آموختن نگارش به مدرسه میرفتند، میبایست ابتدا به ایزد توث نیایش بهجای آورند بهدلیل اینکه توث ارباب دبیران بود و هر نویسندهای در مصر از توث الهام میگرفت[۴٢]
در میان خدایان مصری ایزد بانویی بهنام سِسْهَت[۴٣]، بهعنوان خدای سالنامهها دیده میشود. این ایزد که نقش او را روی دوات دو دهانهای متعلق به اواسط هزارهی دوم پیش از میلاد در دست داریم[۴۴] بر خط و نوشتهها و دانشها سروری دارد.[۴۵]
در گذر از بینالنهرین و مصر به یونان و هند و ایران میرسیم که خط و نگارش در آغاز، در این سرزمینها نقش کمرنگتری دارد.
یونان هم در آغاز، بر فرهنگ شفاهی متکی است. حتی در سدهی هفتم ق.م هم تمدن یونان تمدن نگارشی نیست و یونان در فرهنگی زندگی میکند که در آن گفتار نقش اساسی را دارد. شعرهای رزمی و بزمی و اخلاقی هنوز بهنگارش در نیامدهاند.[۴٦]
با این که نخستین حروف الفبایی یونانى، «آلفا، بتا»، نام خود را به کل الفبای جهانی دادهاند، اما یونانیان این نظام را اختراع نکردهاند، بلکه از فینیقیها به وام گرفتهاند و با توجه به اهمیت سنت شفاهى، سعی کردهاند بهشکلی کاملاً متفاوت با آنچه در فرهنگ مِنِسی و فنیقی بوده است برگردانند و با وارد کردن حروف صدادار بهخط، شاید خواستهاند که خط کاملا ترجمان گفتار باشد.[۴٧]
در میان خدایان اصلی اُلمپ، ایزدی موکل بر نگارش وجود ندارد. و خط وارد حیطه خدایان نمیشود، اما همانطور که میدانیم گروه نهگانهای از ایزد بانوان کهتری بهنام «موزها» وجود دارند که دختران زنوس هستند از همسری بهنام منوموزین[۴٨] (یعنی حافظه). این پریان زیبا الهامبخش شعر و هنر و رقص و تاریخ و تراژدی و کمدی هستند و تا این موزها بهسراغ هنرمندان نیایند، آنها نمیتوانند اثری عالی بیآفرینند. شاید از میان آنها بتوان کالیوپ[۴۹] (به معنی صورت زیبا) را که مهمترین و برجستهترین این پریان هست و همیشه لوح و قلمی در پیش دارد و بر فصاحت و بلاعت و زیبا سرودن اشعار سروری میکند، بهعنوان ایزد نگارش نیز تلقی کرد.[۵٠]
در هند نیز همیشه سنت شفاهی بر سنت کتبی برتری تمام داشته است و نگارش نقشی در اساطیر هند بازی نمیکند و در دوره ودایی نیز نشانهای از نگارش در دست نیست[۵۱].
بنابر ودا گفتار نیروی خلاقه خود را دارد و برهما با گفتار جهان را میآفریند و بر شمردن ودا در کمال و بدون کوچکترین لغزش وظیفهای مقدس است[۵٢]. برهمنها با برشمردن سرودهای ودا، نسل به نسل حفظ جاودانه آن را تضمین میکنند. در سنت ودایى، برهمن سخن نمیگوید بلکه این وداست که از زبان او شنیده میشود.[۵٣]
هندیان را در تقدس گفتار عقیده بر این است که اگر اوراد منتره[۵۴] (یعنی گفتار مقدس) به بهترین صورت خوانده شود اثر سحرآمیزی پدید میآورد و در آنصورت حاجتها به اجابت میپیوندند و نیایشهایی که اینچنین انجام گیرد. نیرویی لطیف و وصفناپذیر از خود باقی میگذارد که آثار آن چندی بعد بهطور مرموزی محسوس میشود.[۵۵]
منترهها برای اینکه تأثیر ببخشند باید مستقیماً بهکار گرفته شوند، یعنی باید بهصورت شفاهی ادا شوند، منتره مکتوب این نیرو را ندارد و منترهها را نمیتوان از راه نوشتهها آموخت.[۵٦]
هندیان دوران باستان را عقیده بر این بود که این سرودها مقدستر از آنند که در قید حروف درآیند و بدینسان نیمی از برکت ذاتی خود را از کف بدهند[۵٧]. ولی ضمناً در اساطیر هند ایزد بانوی سرسْوتى[۵٨] که سرچشمه و اساس آفرینش با کلام است، ایزد بانوی بلاغت و خردمندی و دانش هم به شمار میآید. همین ایزد بانو همزبان و همنگارش را بر انسان آشکار میکند.[۵۹]
اما با وجود این، در هند باید سخن از سنگنوشتههای اَشوکا[٦٠] نیز به میان آورد که به قرن سوم ق.م تعلق دارند و نوعی گسست با ادبیات و دایی را نشان میدهند. در این سنگنوشتهها پیام نگارششده از شخص شاه است و چنین القأ میشود که این پیام از قدرت او جدا نشدنی است. این کتیبهها که نوعی فرمان مکتوب هستند به اول شخص نوشته شدهاند و آنها را میبایست به صدای بلند بخوانند. رعایا به این ترتیب میتوانستند، گفتار شاه را همانطور که به دبیران اعلام کرده بود بشنوند.[٦۱]
در اساطیر ایران نیز بهدلیل تقدسی که به منثره[٦٢] (یعنی گفتار مقدس) داده میشود و بهدلیل اهمیتی که ایزد مانسَرسپند[٦٣]، ایزد موکل بر کلام مقدس که دهمین آفریده مینوئی او رمزد است، در دنیای فراسویی ایران دارد، خط مقامی نمییابد و هرگز قدرت آن همپای نیروی جادویی سخن نمیشود[٦۴]
ما نهتنها ایزد موکل بر نگارش نداریم، بلکه در فرهنگ کهن ایرانی خط پدیده ای دیوی و هنری است که تهمورث از اهریمن و دیوان میآموزد.[٦۵]
تهمورث در تاریخ اساطیری ایران پس از کیومرث و هوشنگ جای میگیرد. نام او با نیرومندی ارتباط دارد و در متنهای پهلوی با صفت زیناوند بهمعنای هوشیار آمده است.[٦٦] در شاهنامه لقب دیوبند دارد که شاید تصحیف زیناوند باشد. تهمورث بر اهریمن به افسون پیروز میشود او را بارهی خود میکند و گرد جهان میتازد.
دیوان را که خیال گردنکشی دارند، گرفتار میکند و به گرز گران میبندد و آنان زینهار میخواهند:
که ما را مکش تا یکی نو هنر بیاموزی از ماکت آید ببر[٦٧]
و سپس دیوان:
نبشتن به خسرو بیاموختند دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی چه رومى، چه تازی و چه پارسى
چه سغدى، چه چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا بشنوی
اگر سابقه نسبت دادن خط را به تهمورث و به بند کشیدن دیوان را در سنت ایرانی مدنظر قرار دهیم می بینم که در اوستا به سوار شدن تهمورث بر اهریمن و غلبه او بر دیوان اشاره شده است[٦٨] ولی صحبتی از اختراع خط نیست.
در دینکرد[٦۹] و در دادستان دینیگ[٧٠] هم همین داستان بههمینگونه ذکر میشود. اما در مینوی خرد[٧۱] آمده است که تهمورث اهریمن را سیسال باره خود کرد و هفتگونه خط را که آن بدکار پنهان کرده بود آشکار کرد. در ائوگمدئه چه[٧٢] نیز این مطلب تکرار میشود.
بیشتر منابع اسلامی نیز آوردن خط و نوشتن را به تهمورث نسبت دادهاند، مانند طبری و بلعمی و ثعالبی و ابن بلخى،[٧٣] اما مؤلف الفهرست مینویسد[٧۴] که در این مورد نظرهای گوناگونی میان ایرانیان وجود داشته است. بعضی از آنان کیومرث و بعضی دیگر حتی ضحاک را آورنده هنر نویسندگی میدانند. ابن ندیم حتی نام جمشید را هم بهمیان میآورد و همین نوشته از قول ابن مقفّع تعداد خطوط ایرانیان را هفت ذکر کرده است[٧۵]. تنها در شاهنامه رقم سی بهچشم میخورد
اکنون سه مسئله مطرح میشود: چرا تهمورث، چرا دیوان، چرا رقم هفت.
کریستن سن در نام تهمورث یا تهمورپ واژه رپه[٧٦]، نام نژاد سکایی را میبیند و این نام نژاد در بخشهای گوناگون آسیای مقدم که از آنجا سکائیان مهاجرتهای خود را در نخستین هزاره گسترش دادهاند وجود داشته است. این نام را حتی در نام اربکشد یا ارفخشد، پسر سام که در سفر تکوین آمده است[٧٧] و در روایت کتاب یوبیلها[٧٨] با هنر نویسندگی ارتباطی دارد، نیز می توان یافت.[٧۹] بدینترتیب انتساب ابداع فن نویسندگی به تهمورث باید از قدمت بیشتری برخوردار باشد، حتی اگر ذکری از آن در یشتها نیست.
احتمالا سکائیان در مهاجرتهای خود به مردمانی با تمدنی پیشرفتهتر برخورد کردهاند که از فن نویسندگی بهرهمند بودهاند و احتمال اختراع آنرا به رپه نام نژاد خود منتسب کردهاند و بعد در سنت ایرانى، آوردن فن نویسندگی با داستان ستیز تهمورث با اهریمن مرتبط شده است.[٨٠]
اما در مورد نسبت دادن خط به دیو، آیا نمیتوان این فرضیه را دنبال کرد که دئِوه[٨۱] ها، خدایان جنگجوی هندى. در سنت ایرانى، نخست خدایان آئین باستانیترند، سپس به خدایان بیگانه و بعد به خدایان دشمن و سرانجام به موجودات اهریمنی تبدیل میشوند[٨٢] و از این رو آیا در دئوه یا دیو، اقوام بیگانه را نمیتوان یافت؟ چون نگارش در ایران فرهنگی بومی نیست و از اقوام بیگانه (سامی و بینالنهرینى) آموخته شده است و ضحاک که بیگانهتبار است و متعلق به فرهنگ سامى، در اوستا اژدها - دیوی است و در روایت الفهرست ارتباطی با خط پیدا میکند.[٨٣]
اما در مورد رقم هفت. با توجه به نظامهای گوناگون خطی که با تفاوتهای اندکی در دورهی ساسانی وجود داشته است، بهدست آوردن عدد هفت کار مشکلی نیست. این عددی است که در نظر ایرانیان و همچنین ملل دیگر که مستقیم و غیر مستقیم تحت نفوذ بابل بودهاند، مورد توجه خاص بوده است. از سوی دیگر بنا به سنتی که به احتمال زیاد به دوران ساسانی بر میگردد، زردشت اوستا را به هفت زبان تالیف کرده، یا متن آن را همراه با ترجمهها و تفسیرهایی به شش زبان دیگر نیز آورده است که هر یک از این هفت زبان طبعاً خط خاص خود را داشته است.[٨۴]
این هفت زبان که گمان میشد که زردشت اوستا را بدانها تألیف کرده بوده است آیا میتواند احتمالاً همان هفت گونه خطی باشد که تهمورث آنها را از اهریمن باز گرفته بود؟
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[▲] جُستارهای وابسته
[▲] سرچشمهها
□ محله بخارا، شماره ۴۴، مهر و آبان ۱۳۸۴، صص ۶۷-۸۰. برگرفته از منابع فارسی، پهلوی، اوستایی و لاتین: