نگاهی به تاریخ جنبش رفرماسیون
و
نقش مارتین لوتر
فهرست مندرجات
- شرایط اجتماعی و اقتصادی
- شرایط سیاسی اروپا در نیمه اوّل قرن شانزدهم
- عوامل فرهنگی و مذهبی ایجاد و رشد جنبش رفورماسیون
- طلایهداران رفورماسیون
- مارتین لوتر
- جنگهای دهقانی آلمان
- جنبش رفورماسیون در کشورهای دیگر
- جنگهای سی ساله
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
آبای کلیسا در قرون اوسطا
رفورماسیون در معنی خاص به جنبشی مذهبی اطلاق میشود، که در قرن شانزدهم میلادی در آلمان بیش از هر کس توسط مارتین لوتر، در سوئیس توسط یوهانس کالوین و اولریش تسوینگلی به قصد اصلاح کلیسای کاتولیک آغاز شد و به بزرگترین انشعاب در تاریخ مسیحیت انجامید. از درون این جنبش در کنار کلیسای کاتولیک، فرقههای رفورمیست بنا نهاده شدند و از میان رفرمیستهای اولیه فرقههای مسیحی کوچک و بزرگ دیگری (پروتستانها) سر برآوردند.
آغاز جنبش رفورماسیون را معمولاً سال ۱۵۱۷ میلادی میدانند. زمانیکه بهروایتی مارتین لوتر بیانیه خود را با ۹۵ تز اصلاحطلبانه بر در کلیسای بزرگ شهر ویتنبرگ در منطقه ساکسن آلمان نصب کرد. ریشههای این جنبش اما به سالهای بسیار دورتر باز میگردد.
نیاز مستقیم به رفرم در کلیسای کاتولیک از نارضایتی اقشار وسیعی از مردم، از جمله دهقانان، صنعتگران شهری و بخشی از روحانیون و اشراف از فساد حاکم بر کلیسای کاتولیک، سؤاستفاده از قدرت، مالدوستی و فروش مقامهای کلیسایی توسط پاپ و اسقفهای او ناشی میشد. نقطه اوج این فساد و مالدوستی، فروش «بخششنامههای گناهان» توسط پاپ لئو دهم و اسقفهای او در دهه دوّم قرن شانزدهم بود. قصد واتیکان از فروش «بخششنامهها»، تأمین پول برای زندگی پر زرق و برق پاپ و اسقفهای او، تجهیز ارتش واتیکان برای مقابله با رقبا و اتمام کلیسای بزرگ «سنت پتر» در شهر رم بود.
شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و عوامل فرهنگی و مذهبی متعددی در ایجاد و رشد جنبش رفورماسیون نقش بازی کردند.
[↑] شرایط اجتماعی و اقتصادی
قرن شانزدهم با تحولات بزرگ اجتماعی و اقتصادی همراه بود. یکی از عوامل اصلی این تحولات، رشد شهرها، افزایش نقش اقتصادی تجارت بین شهرها و پیدا شدن قشر ثروتمندی از بازرگانان بود. به این پدیدهی اجتماعی، سرمایهداری اولیه نیز گفته میشود. ثروت بازرگانان شهرنشین که معمولاً اداره شهرداریها را هم بهعهده داشتند، از ثروت مالکانی که تنها منبع درآمدشان مالکیت بر زمینهای کشاورزی و جنگلها بود و از حاصل کار دهقانان زندگی میکردند، بیشتر میشد. در طی قرن شانزدهم، جمعیت امپراتوری آلمان از ۱۲ میلیون به ۱۵ میلیون نفر رسید. رشد تدریجی جمعیت منجر به تقسیمشدن زمینهای کشاورزی بین دهقانان و مالکان بیشتری میشد. کوچکشدن زمینهای کشاورزی باعث فقر بیشتر دهقانان و تشدید فشار مالکان به آنها برای تأمین و افزایش سهم خود از محصول میشد. دهقانان فقیری که نمیتوانستند سهم ارباب را بپردازند، باید بدهی خود را با افزایش دوران بیگاری برای مالکان وخدمت در ارتش تحت فرماندهی آنها جبران میکردند.
از سوی دیگر پس از کشف آمریکا و غارت ثروت سرخپوستان توسط اسپانیا، حجم بسیار بزرگی از طلا وارد بازار اروپا شد. این امر باعث سقوط ارزش پول و کاهش قدرت خرید مردم از سویی و ارزانتر شدن نیروی کار از سوی دیگر شد. این شرایط بحرانی در آغاز قرن شانزدهم منجربه قیامهای متعددی توسط دهقانان شد. اوج این قیامها جنگهای دهقانی در سالهای ۱۵۲۴ و ۱۵۲۵ بود.
[↑] شرایط سیاسی اروپا در نیمه اوّل قرن شانزدهم
حکومت آلمان که «امپراتوری مقدّس رُم ملت آلمان» نامیده میشد، حکومتی غیر متمرکز بود. قیصر آلمان توسط اشراف و حاکمان محلی (کورفورستها) انتخاب میشد. قیصر برای تصویب قوانین و تأمین بودجه برای لشگرکشیهایهای خود به رأی اشراف و نمایندگان شهرها که در مجلس آلمان (رایشتاگ) جمع میشدند، احتیاج داشت. این دوگانگی قدرت و عدم تمرکز یکی از عوامل مساعد برای رشد جنبش رفورماسیون در این کشور در مقایسه با کشورهایی مثل فرانسه با قدرت مطلقه مرکزی بود. بهمرور بخشی از اشراف آلمان با پشتیبانی از جنبش رفورماسیون و جلوگیری از سرکوب آن توسط کلیسای کاتولیک، سعی در تقویت نفوذ خود و تضعیف نفوذ قیصر و واتیکان داشتند.
مبارزه قدرت بین امپراتوری فرانسه و امپراطوری «هابزبورگها» هم در این زمان بهشدت در جریان بود. امپراتوری هابزبورگها اتحادی بود از امپراتوری آلمان و امپراتوری اسپانیا. هابزبورگها میخواستند از طریق تسخیر جنوب فرانسه، سوئیس و شمال ایتالیا، بین دو کشور این اتحادیه ارتباط ارضی ایجاد کنند و امپراتوری فرانسه را در محاصره قرار دهند. فرانسه بهشدت در مقابل این گسترشطلبی هابزبورگها مقاومت میکرد. از سوی دیگر واتیکان هم که نگران قدرت گرفتن یکی از رقبای خود بود، گاه جانب یک طرف و گاه جانب طرف مقابل را میگرفت. بین سالهای ۱۵۲۱ تا ۱۵۴۴ سه جنگ بزرگ بین کارل پنجم قیصر آلمان و فرانس اوّل پادشاه فرانسه در گرفت.
عامل دیگری که باعث بحران در اروپا شده بود، لشگرکشی ترکان عثمانی بود. در سال ۱۵۲۹ عثمانیها پس از تسخیر مجارستان به دیوارههای شهر وین رسیدند. قیصر آلمان برای مقابله با سپاه عثمانی احتیاج به پشتیبانی اشراف و نمایندگان شهرها در رایشتاگ برای تأمین پول و سرباز داشت.
مجموعه این عوامل باعث میشد، که قیصر کاتولیک آلمان بیشتر توجه خود را به مسایل خارجی معطوف کند و فرصت لازم را برای سرکوب جنبش رفورماسیون نداشته باشد.
[↑] عوامل فرهنگی و مذهبی ایجاد و رشد جنبش رفورماسیون
از قرن چهاردهم بهمرور اندیشه قرون وسطایی «خدا محوری» جای خود را به «انسان محوری» یا «انسانگرایی» میداد. در هنر، مکتب گوتیک جای خود را به مکتب رنسانس داد. رنسانس بهمعنای نوزایی و بازگشت به ریشههاست، مقصود از آن بازگشت به فرهنگ یونان باستان بهعنوان ریشه همه فرهنگهای اروپایی است. در یونان باستان نه خدا، بلکه انسان محور اندیشه، فرهنگ و هنر بود. حتّی خدایان آن دوران هم چهرهای انسانی داشتند، عشق میورزیدند، صاحب فرزند میشدند، خشمگین میشدند و به جنگ و ستیز با یکدیگر میپرداختند.
با رواج مجدد اندیشه انسانگرایی و سرایت آن از ایتالیا به سراسر اروپا، برخی از اندیشمندان مسیحی بمرور از این دیدگاه به مطالعه انجیل و دیگر کتب مسیحی پرداختند. نگاه انسانگرایانه به ریشههای مذهب مسیحیت، شک و تردید را در این اندیشمندان نسبت به حقانیت قدرت مطلقه کلیسا و حکومت واتیکان، و ضرورت وجود آن بهعنوان رابط بین انسان و خدا در آنها ایجاد میکرد. از نیمه قرن پانزدهم، با اختراع صنعت چاپ، اندیشههای اصلاحطلبانه با سرعتی غیر قابل مقایسه نسبت به گذشته در اروپای مسیحی رواج یافت.
یکی از ریشههای رفورماسیون دیدگاه عرفانی در مذهب مسیحیت بود. این دیدگاه معتقد به برابری همه مومنین مسیحی و ارتباط مستقیم آنها با خدا، بدون وساطت روحانیون بود.
مرگ در زندگی انسان قرون وسطایی و نخستین قرنهای پس از آن نقش بزرگی داشت. گذشته از فقر و گرسنگی دائمی، بیماریهای واگیر مثل طاعون بخشهایی از اروپا را بهکلی از جمیت خالی کرده بودند. ترس از مرگ و پس از آن عقوبت الهی در جهان دیگر، مردم را هرچه بیشتر به روحانیت کاتولیک وابسته میکرد. اجرای مناسک مذهبی رواج بسیار گستردهای داشت . آخرین اقدام برای رسیدن بهعافیت در جهان باقی، پاک کردن «کارنامه گناهان» از طریق خرید «بخششنامه» از کلیسا بود.
مقامهای عالی روحانی همه توسط اشراف اشغال شده بودند که اغلب آنرا با قیمتی گزاف از واتیکان میخریدند و سپس با وضع مالیاتهای جدید بر دهقانان، بهای آنرا تأمین میکردند. بسیاری از این اشراف روحانی، بر خلاف دستور رسمی واتیکان، با معشوقههای خود زندگی میکردند و از آنها صاحب فرزند میشدند. آنها بیشتر بهکارهای حکومتی مشغول بودند و اجرای وظایف کلیسایی را به روحانیون پایین دست خود واگذار میکردند.
[↑] طلایهداران رفورماسیون
جان ویکلیف یکی از بنیانگزاران اندیشه رفورماسیون در قرن چهاردهم در انگلستان بود. او که در آکسفورد تدریس میکرد، تقدیس تصاویر و مجسمههای قدیسین و حواریون مسیح و همچنین ممنوعیت ازدواج برای روحانیون را مغایر با تعالیم عیسی مسیح میدانست. بالاخره واتیکان او را بهعنوان کافر و ضد مسیحی محکوم کرد. هر چند ویکلیف بهعلت محبوبیتاش در انگلستان از سوختن در آتش نجات پیدا کرد، ولی در سال ۱۴۱۵ «کنسیل» شورای عالی واتیکان حکم به نبش قبر او و سوزاندن استخوانهایش داد.
دومین اندیشمند بزرگ و بنیانگذار رفورماسیون، یان هوس بود که در آغاز قرن پانزدهم در دانشگاه پراگ تحت تأثیر آموزشهای جان ویکلیف به انتقاد از فساد در واتیکان و دوری آن از آموزشهای مسیحیت پرداخت. یان هوس در سال ۱۴۱۴ از طرف کنسیل دعوت شد، تا از گناهانش توبه کند و در انتها، علیرغم قولی که در باره نسوزاندنش به او داده بودند، او را در سال ۱۴۱۵ بهعنوان کافر در آتش سوزاندند.
[↑] مارتین لوتر
مارتین لوتر متولد سال ۱۴۸۳، از سال ۱۵۱۲ در دانشگاه ویتنبرگ در شرق آلمان به تدریس کتاب انجیل مشغول شد.
پنج سال بعد، آلبرشت فن براندنبورگ، اسقف اعظم شهر براندنبورگ، که ویتنبرگ هم در حوزه کلیسایی آن قرار داشت، تصمیم به خرید مقام اسقف اعظمی شهر ماینز در غرب آلمان گرفت. او با پرداخت مبلغ بسیار زیادی به پاپ لئو دهم، اجازه ویژهای برای کسب دو مقام اسقفی، که مخالف مقررات واتیکان بود دریافت کرد.
آلبرشت نخست پول خرید این مقام را از بازرگانان ثروتمندی در جنوب آلمان بهنام فوگرها قرض گرفت، و پس از آن راهبی بهنام یوهان تتزل را به منطقه تحت حکومتش فرستاد، تا با فروش «بخششنامه گناهان»، پول لازم را برای بازپرداخت قرض خود تهیه کند.
مارتین لوتز در ترهای نود و پنجگانهاش که در سال ۱۵۱۷ منتشر کرد، از این اقدام بهشدت انتقاد کرد. تزهای او که نخست برای گروه محدودی از مدرسین دانشگاهها نوشته شده بودند، با استقبال وسیعی روبهرو شدند و نسخههای آن بهسرعت در سراسر آلمان منتشر شدند.
در سال بعد لوتر برای دفاع از نظریاتش و یا توبه از آنها به شهرهایدلبرگ دعوت شد. در جلسه دفاعیه، که در کلیسای بزرگ شهر برگزار شد. لوتر توانست بسیاری از مدرسین دانشگاهها و روحانیون برجستهای را که در این جلسه شرکت کرده بودند، نسبت بهدرستی عقایدش قانع کند. این اساتید و روحانیون، پس از آن خود به مبلغین جنبش رفورماسیون تبدیل شدند. در همانسال لوتر برای تفتیش عقایدش اینبار به شهر رُم دعوت شد. فریدریش، حاکم منطقه ساکسن که پشتیبان اصلی مارتین لوتر بود، با اعمال نفوذ از سفر او به رُم جلوگیری کرد و بهجای آن پیشنهاد کرد، که لوتر در جلسه مجلس رایشتاگ که در شهر آگسبورگ برای انتخاب کارل پنجم بهعنوان قیصر آلمان برگزار میشد، از خود دفاع کند. کارل که به رأی فریدریش در این جلسه احتیاج داشت، خواست او را پذیرفت و از ارسال لوتر به رُم جلوگیری کرد.
چه در جلسه رایشتاگ و چه در جلسه تفتیش عقاید دیگری که در سال ۱۴۱۹ برگزار شد، مارتین لوتر به تشدید انتقادات خود از واتیکان پرداخت. او در این جلسات معصوم بودن پاپ را رد کرد و سوزاندن یان هوس را محکوم نمود. موضع گیریهای جدید لوتر که تا آن تاریخ هنوز به اصلاح کلیسای کاتولیک و اقناع پاپ امیدوار بود، فاصله جنبش رفورماسیون و کلیسای کاتولیک را هرچه بیشتر کرد.
در سال ۱۵۲۰، مارتین لوتر که دیگر امیدی به اصلاح کلیسای کاتولیک از درون نداشت، در کتابی خطاب به اشراف آلمان، از آنها خواست، که خود دست به اصلاح کلیسا و جامعه مسیحی بزنند. او در این کتاب خواهان جدایی دین از حکومت و اصلاحات اجتماعی، از جمله آموزش عمومی و رسیدگی از فقرا شد. لوتر در دو کتاب اصلی دیگرش بهنامهای «درباره اسارت بابلی کلیسا» (اشاره به اسارت یهودیان در شهر بابل) و «در باره آزادی انسان مسیحی» اصول و سنتهای کلیسای کاتولیک را رد کرد، و خواهان بازگشت بهسنت عیسی مسیح در زندگی ساده و برابری همه مسیحیان شد.
توجه لوتر تنها معطوف به برابری مسیحیان در امور دینی و در برابر خدا بود. بر خلاف آن، در امور دنیوی و زندگی اجتماعی او معتقد به ضرورت وجود نابرابری و نقش حاکمان و اربابان بود. لوتر اعمال قهر از طرف آنها نسبت به دیگر مسیحیان را در تضاد با برادری و برابری در امور دینی و در برابر خدا نمیدانست.
اندیشههای لوتر بهزودی مورد استقبال بخش قابل توجی از اشراف آلمان قرار گرفت. آنها از سویی حکومت و قدرت خود را از طرف لوتر مورد تأیید و تحکیم میدیدند و از سوی دیگر انتقادات او از حکومت دینی، باعث استقلال بیشتر آنها و عدم پرداخت مالیات به حکومت واتیکان میشد.
در سال ۱۵۲۱ محاکمه و تفتیش عقاید لوتر ادامه پیدا کرد. اینبار هم با اعمال نفوذ فریدریش که در تاریخ به «فریدریش دانا» معروف شد، محاکمه او نه در رُم و توسط پاپ، بلکه در رایشتاگ و توسط کارل پنجم قیصر آلمان انجام شد. در انتهای محاکمه چون لوتر بر عقایدش پابرجا ماند، رایشتگ با یک مهلت ۲۱ روزه، شکار او را آزاد و ریختن خونش را حلال اعلام کرد.
مارتین لوتر در راه بازگشت به ایالت ساکسن، در جریان یک آدمربایی نمایشی، توسط سربازان فریدریش به قلعهای در شهر وارتبورگ برده شد. او در دوران یک سالهای که با نام مستعار در این قلعه زندگی میکرد، برای اولینبار کتاب «عهد جدید» از انجیل را از زبانهای یونان باستان و عبری بهزبان آلمانی ترجمه کرد. ترجمه انجیل باعث شد، تا کسانی که سواد خواندن زبان آلمانی را داشتند، بدون واسطه کلیسا و روحانیون امکان خواندن انجیل را پیداکنند.
ترجمه آلمانی انجیل، نقش بزرگی نه تنها در رواج اندیشه رفورماسیون، بلکه در تکوین زبان آلمانی جدید داشت. بسیاری از اصطلاحات و لغاتی که لوتر برای اولینبار در ترجمه خود از انجیل بهکار برد، تا امروز در زبان گفتاری و نوشتاری آلمانی بهکار برده میشوند.
لوتر در سال ۱۵۲۵ با راهبهای بهنام «کاتارینا فن بورا» که از صومعه گریخته بود، ازدواج کرد و از او صاحب شش فرزند شد.
از سال ۱۵۲۱، گروهی از همراهان و پیروان لوتر با او اختلاف نظرهایی پیدا کردند. افرادی مانند «کارلشتات» و «توماس مونتسر» که بعدها بهنام جریان چپ رفورماسیون معروف شدند، خواهان تعمیق اصلاحات چه در امور دینی و چه در زمینه اجتماعی بودند. کارلشتات خواهان بیرون ریختن تمام تصاویر مقدسین از کلیسا، اجرای مراسم مذهبی بدون لباس روحانی و انحلال صومعهها بود. توماس مونتسر خواهان آزادی و برابری مسیحیان، نه تنها در مقابل خدا، بلکه در جهان مادی و زندگی روزمره بود. لوتر نخست سعی در تعدیل جریان رادیکال رفرمیستی کرد و سپس به مبارزه با آن پرداخت. توماس مونتسر در جریان جنگهای دهقانی آلمان در سالهای ۱۵۲۴-۱۵۲۶ تبدیل بهیکی از رهبران اصلی قیام شد.
[↑] جنگهای دهقانی آلمان
آنچه که در تاریخ بهنام جنگهای دهقانی آلمان معروف شده، در اصل نه محدود به آلمان و نه محدود به دهقانان بود. حوزه اصلی قیام در جنوب آلمان، سوئیس، اتریش، منطقه الزاس فرانسه و تورینگن در شرق آلمان بود. در بسیاری از موارد نه تنها دهقانان، بلکه روحانیون پایین دست، کارگران کشاورزی، صنعتگران شهری و روستایی و حتّی نمایندگان مالکان در روستاها (شولتهایسها) در این قیامها شرکت میکردند.
همانطور که قبلاً ذکر شد، در قرون پانزدهم و شانزدهم، رشد جمعیت منجر به تقسیم زمینهای کشاورزی به واحدهای بسیار کوچکی شد، که دیگر قادر به سیر کردن شکم یک خانواده نبودند. دهقانان بهعنوان نیروی اصلی تولید در جامعه فئودالی، باید با حاصل کار خود زندگی شاهزادگان، مالکان، روحانیون و کارمندان دولتی را تامین میکردند. خشکسالی نه تنها باعث کمبود محصول، بلکه باعث شدید استثمار مالکان که در این سالها حاضر بهچشمپوشی از بخشی از سهم خود نبودند میشد. ناتوانی دهقانان در پرداخت سهم ارباب، باعث بدهکار شدن آنها به ارباب میشد. ناتوانی در پرداخت این بدهیها، بسیاری از دهقانان آزاد را تبدیل به رعیتهای ارباب میکرد، که تنها در زمینهای او کار میکردند و حتّی اجازه ترک روستای خود را هم نداشتند. مالکان در این دوران بهطور روزافزونی حتّی حقوق سنتی دهقانان، مانند اجازه استفاده از جنگلها، علفزارها و دریاچهها را زیر پا میگذاشتند. مالکان، مدّت خدمت اجباری دهقانان در ارتش، مزرعه و قصرهای خود را افزایش میدادند. دهقانان حتّی از دست مالکان ورشکستهای که برای تامین زندگی خود دست به یاغیگری، غارت و دزدی میزدند هم در امان نبودند. کلیسا و روحانیون بهعنوان مالکان بزرگ نیز در حفظ این شرایط ذینفع بودند. پاپ و حکومت واتیکان ثروت بیپایان خود را گذشته از فروش «بخششنامههای گناهان»، از طریق محصول زمینهای کشاورزی خود و سهم کلیسا (دهیک) از دهقانان بهدست میآورند. این ثروت در راه زندگی اشرافی پاپ و اسقفها، تجهیز ارتش واتیکان، ساختمان کلیساها و پرداختن به هنرهای زیبا صرف میشد.
با شروع قیام، بسیاری از دهقانان که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند به آن پیوستند. در سال ۱۵۲۵ نمایندگان سه جریان اصلی قیام کننده، در شهر ممینگن در جنوب آلمان که اهالی آن از قیام دهقانان پشتیبانی میکردند، بدور هم جمع شدند، تا برای اولینبار خواستههای خود را بهطور مشترک در یک بیانیه ۱۲ مادهای اعلام کنند. این بیانیه که بهعنوان اولین بیانیه حقوق بشر در تاریخ ثبت شده است، شامل خواستههایی مثل لغو وابستگی دهقانان به ارباب، بازپس دادن حقوق سنتی دهقانان در استفاده از جنگلها، مراتع و دریاچهها، کاهش خدمت اجباری در ارتش و زمین ارباب، انتخاب کشیشهای محلی از طرف اهالی و لغو مجازاتهای بدون دلیل بود.
در بهار همین سال دهقانان قیامکننده، «لودویگ فن هلفنشتاین» یکی از اشراف بسیار منفور و داماد قیصر سابق را همراه با سوارکارانش به قتل رساندند. مارتین لوتر که تا این زمان بهطور ضمنی از خواستههای دهقانان پشتیبانی میکرد، پس از این واقعه در بیانیهای قیام دهقانان را طوطئه شیطان نامید و از همه اشراف آلمانی بدون توجه به فرقه مذهبیشان خواست، که با تمام توان به سرکوب دهقانان بپردازند. موضع گیری لوتر نقش مهمی در تقویت موقعیت اشراف و اتحاد آنها در سرکوب قیام داشت.
دهقانانی که تعلیمات نظامی ندیده بودند و از فرماندهی واحد و مجربی برخوردار نبودند، با داسها و چنگکهای خود نتوانستند بیش از دو سال در برابر نیروهای سوارکار تعلیمدیده و مجهز اشراف دوام بیاورند. تلفات دهقانانی را که در دوران قیام دو ساله جان خود را از دست دادند، بین ۷۵ هزار تا ۱۳۰ هزار نفر تخمین میزنند. توماس مونتسر، راهب رفورمیست و یکی از معروفترین رهبران قیام، پس از آنکه نیروهای تحت فرماندهیاش تار و مار شدند، دستگیر شد. سر او را مانند بقیه رهبران قیام بعد از شکنجه از تن جداکردند.
قیام تقریباً هیچ ثمری برای دهقانان نداشت. برعکس اربابان و اشراف پس از سرکوب قیام، مالیاتها و مجازاتها را تشدید کردند.
باید سیصد سال از آن قیام میگذشت، تا مناسبات ارباب و رعیتی در اروپا لغو شوند و دیگر خواستههای بیانیه دهقانان به قانون رسمی کشورها تبدیل شوند.
دهقانان تنها گروهی نبودند، که مارتین لوتر حکم بر قتل آنها میداد. ترکان عثمانی، یهودیان و زنانی که متهم به جادوگری میشدند هم از نظر او مستحق مجازات مرگ بودند.
لوتر در جوانی امیدوار بود، که با تبلیغ و ترویج «مسیحیت واقعی»، یهودیان را قانع به گرویدن به دین مسیحیت کند. او در سالهای آخر عمر که از اقناع یهودیان ناامید شده بود، بارها نوشت: «اگر میتوانستم، این قوم تنبل و شیطانی را که مستحق مرگ با شمشیراند از خانهها، مدارس و معابدشان که محل تبلیغ کفر است، بیرون میریختم. آنها را در آغلی جمع میکردم و خانههایشان را میسوزاندم و با خاک یکسان میکردم.»
نوشتههای ضد یهودی لوتر در دوران ناسیونال سوسیالیزم آلمان، بهطور وسیعی توسط مبلغین نازی مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. بسیاری از روحانیون پروتستان و پیرو لوتر، در آن دوران با آغوش باز به جریان ناسیونال سوسیالیزم میپیوستند و هیتلر را مجری دستورات لوتر میدانستند.
لوتر هم مانند اکثر انسانهای دوران خود، بهنظر رایج در قرون وسطی مبنی بر وجود زنان جادوگر اعتقاد داشت. او در موعظههای خود بارها خواهان اخراج زنان متهم به جادوگری از دین مسیحیت و قتل آنان شد. او در سال ۱۵۲۶ در خطبهای میگوید: «قتل زنان جادوگر قانونی بسیار عادلانه است، چرا که آنها خرابیها و زیانهای بسیاری بهبار میآورند. آنها شیر و آرد را از خانهها میدزدند، کودکان را جادو میکنند و بیماریهای اسرارآمیزی را از زانوی مردم وارد بدنشان میکنند. آنها شربتهای جادویی تهیه میکنند، که باعث طوفان و خرابی خانهها و مزارع میشوند.»
[↑] جنبش رفورماسیون در کشورهای دیگر
برخورد حکومتها در کشورهای مختلف اروپا با جنبش رفورماسیون، بنا به شرایط اجتماعی و سیاسی آن کشورها متفاوت بود.
رفورماسیون در کشورهای سویس و هلند پرچم ایدئولوژیک استقلالطلبی و جدایی آنها از امپراتوری هابزبورگها و واتیکان بود. فرقههای مختلف رفورمیستی مانند لوتری و کالوینیستی بهزودی از طرف حاکمان محلی پذیرفته و تبدیل به دین رسمی آن کشورها شدند.
در امپراتوری فرانسه که توسط حکومت مرکزی پادشاه در پاریس اداره میشد، شرایط برای جنبش رفورماسیون کاملاً نوع دیگری بود. در این کشور سلسله مراتب تشکیلات کلیسای کاتولیک در اختیار پادشاه بود. مناصب کلیسایی از اسقف اعظم پاریس ، تا کشیش دور افتادهترین دهات، توسط پادشاه و حاکمان منصوب به او انتخاب میشدند. از دفاتر ثبت تولد و مرگ کلیساها برای آمارگیری از اتباع امپراتوری و اعزام مردان جوان بهخدمت سربازی استفاده میشد. در این شرایط پادشاه و حکومت متمرکز فرانسه هیچگونه علاقهای به تضعیف کلیسای کاتولیک و تقویت جریانی، که ساختار تشکیلاتی کلیسا را بر هم میزد نداشتند. پیروان جنبش رفورماسیون از آغاز رواج کتابهای مارتین لوتر، بیش از دویست سال، تا آستانه انقلاب کبیر فرانسه، توسط ماموران حکومتی سرکوب و کشتار میشدند. بسیاری از رفورمیستها برای نجات جان خود در این سالها کشور خود را ترک میکردند و به مناطقی مهاجرت مهاجرت میکردند، که از حمایت حاکم منطقه برخوردار بودند.
در انگلستان، پس از آنکه در یک دوران طولانی، پروتستانها و منتقدین کلیسای کاتولیک سرکوب و کشتار میشدند، بالاخره در انتهای قرن شانزدهم، الیزابت اوّل ملکه انگلستان، کلیسای آنگلیکن را که ترکیبی از سنتهای کاتولیکی و پروتستان را در خود جای داده است، به مذهب رسمی کشور تبدیل کرد. بدینترتیب امپراتوری بریتانیا پیوند خود با حکومت واتیکان و پرداخت مالیات به آنرا برای همیشه قطع کرد.
[↑] جنگهای سی ساله
قرارداد صلح وست فالن در سال ۱۶۴۸ را پایان رسمی جنگ و مقابله قهرآمیز بین پیروان مذهب کاتولیک و رفورمیستها، و بهرسمیت شناختن فرقههای مختلف رفورمیستی مینامند. این قرارداد در پایان جنگهای سی ساله به امضا طرفین جنگ رسید.
این جنگ در ۱۶۱۸ با قیام شهرهای پروتستان در منطقه بوهم (جمهوری چک امروز) بر علیه ممنوعیت مراسم دینی آنها شروع شد. این قیام که عمدتاً در سرزمینهای امپراتوری آلمان جریان داشت، بهزودی بهجنگ بین قدرتهای بزرگ آنروز اروپا مانند، آلمان، فرانسه، سوئد، دانمارک، هلند و اسپانیا تبدیل شد.
قدرتهای متخاصم، بر اساس منافع خود، گاه از یک جناح و گاه از جناح دیگر پشتیبانی میکردند. مثلاً پادشاه کاتولیک فرانسه از پروتستانهای استقلالطلب هلندی بر علیه امپراتوری کاتولیک اسپانیا پشتیبانی میکرد.
تعداد کشتهشدگان در این دوران را حدود ۴ میلیون نفر تخمین میزنند. در این زمان جمعیت امپراتوری آلمان حدود ۱۷ میلیون نفر بود. نیمی از این کشتهشدگان، نه در درگیریهای نظامی، بلکه بهعلت گرسنگی و بیماریهای مسری، که مناطق وسیعی را بهکلی از جمعیت خالی میکرد، جان خود را از دست دادند.
جبران خسارات اقتصادی و اجتماعی این جنگ بیش از یکصد سال به طول انجامید.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- کوشان، فرامرز، نگاهی به تاریخ جنبش رفرماسیون و نقش مارتین لوتر، ايران امروز (نشريه خبری سياسی الكترونيك)
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ ايران امروز (نشريه خبری سياسی الكترونيك)