دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

انجیل برنابا: فصل ٧٦


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٧۵>فصل ٧٦<فصل ٧٧>


[۱] «به درستی که مثلی برای شما می‌زنم. مردی سه رزستان داشت که آن‌ها را به سه رزبان اجاره داده بود.»

[۲] «چون اولی ندانست که چگونه رز را بکارد، »

[۳] «پس از رز او جز برگ بیرون نیامد.»

[۴] «اما دومی، تعلیم کرد به سومی که چگونه باید رز کاشت.»

[۵] «پس او به سخنانش گوش داد و رز را آن گونه که او راهنمایی کرده بودش کاشت؛ پس رزِ مرد سومی برِ بسیار آورد.»

[۶] «لیکن دومی در کاشتن رز اهمال نموده، وقت خود را فقط به حرف زدن گذرانید.»

[۷] «پس چون وقت دادن مال‌الاجاره به صاحب رز رسید، اولی گفت: ای آقا به درستی که من نمی‌دانم چگونه رز تو زراعت می‌شود و از این رو امسال مرا ثمری نشد.»

[۸] «آقا جواب داد: ای احمق، مگر تو تنها در جهان سکونت می‌کنی، حتی از رزبان دوم من، که خوب می‌داند چگونه زمین زراعت می‌شود مشورت نمی‌کنی؛ پس محتوم است بر تو ادای حق من.»

[۹] «چون این بگفت، حکم کرد که به زندان رفته، مشغول باشد، تا این که پس بدهد به آقای خود که بر نادانی او ترحم فرموده؛ سپس او را آزاد فرمود و گفت: برو که من بعد از این نمی‌خواهم که به رز من مشغول باشی و تو را همین بس که به تو می‌بخشم وام تو را.»

[۱۰] «دومی آمد و آقا به او فرمود: مرحبا به رزبان من؛ کو آن ثمرهایی که به آن‌ها مدیون منی؟»

[۱۱] «چون تو به خوبی می‌دانستی که چگونه رزها را نیکو کنی؛ پس به یقین رزی که به تو اجاره داده‌ام باید بسیار ثمر آورده باشد.»

[۱۲] «دومی جواب داد: ای آقا، رز تو روی به تنزل آورده؛ زیرا من تاک بُری نکرده و زمین را زراعت ننموده‌ام و این رز بار نیاورد؛ از این جهت نمی‌توانم که مالت را به تو بدهم.»

[۱۳] «آقا سومی را خواند و متحیرانه به او گفت: همانا تو به من گفتی که این مردی که رز دوم را به او اجاره داده‌ام تو را تمام تعلیم نمود زراعت رزی را که به تو اجاره داده‌ام.»

[۱۴] «چگونه می‌شود که رزی که به او اجاره داده‌ام بار نیاورد با این که خاک یکی است.»

[۱۵] «سومی جواب داد: ای آقا، رز فقط به سخن زراعت نمی‌شود؛ بلکه بر آن که می‌خواهد استیجار، او را فرض است که هر روز پیرهنش پر شود از عرق.»

[۱۶] «چگونه رزستان تو ثمر دهد و حال آن که رزبان هیچ کاری نمی‌کند جز بیهوده صرف نمودن وقت به سخن گفتن.»

[۱۷] «ای آقا، هیچ شکی نیست در این که هر گاه عمل می‌کرد به آن چه گفته بود، هر آینه اجرت پنج سالهٔ رز را داده بود؛ زیرا من که پُر گفتن نمی‌توانم، اجرت دو ساله را به تو دادم.»

[۱۸] «پس آقا در غضب شد و به رزبان با حقارت فرمود: حالا تو کار بزرگی کردی به واسطهٔ توجه نکردن از درختان و عمل نیاوردن رز؛ پس مرا بر تو سزای بزرگی است.»

[۱۹] «آن گاه خدمتکاران خود را خوانده، حکم داد به زدن او بدون ترحم.»

[۲۰] «او را در زندان نمود زیر شکنجهٔ خدمتکار جفاپیشه‌ای که هر روز او را می‌زد.»

[۲۱] «مطلقاً نخواست او را به شفاعت دوستانش رها کند.»


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>