جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

انجیل برنابا: فصل ٧۵


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٧۴>فصل ٧۵<فصل ٧٦>


[۱] در این وقت یعقوب گفت: ای معلم، چگونه امتحان فکر شبیه می‌شود به امتحان قطعه‌ای نقود؟

[۲] یسوع فرمود: «به درستی که نقرهٔ در فکر همانا پرهیزگاری است ؛ زیرا هر فکر عاری از تقوا از شیطان می‌آید.»

[۳] «صورت درست، همانا پیروی پاکان و پیغمبران است که واجب است بر ما تبعیت از آن‌ها.»

[۴] «وزن فکر، همانا محبت خداست که واجب است این که عمل شود هر چیزی به موجب آن.»

[۵] «بدین خاطر است که دشمن در آن جا اندیشه‌هایی آورد که منافی تقوا است در همسایگانتان و مطابق است با جهان تا جسد را فاسد کند و مطابق است با محبت جهانی تا محبت خدای را فاسد کند.»

[۶] برتولما گفت: ای معلم، چگونه اندیشه کنیم تا در امتحان نیفتیم؟

[۷] یسوع در پاسخ گفت: «شما را دو چیز لازم است.»

[۸] «نخست آن که بسیار بر آن عادت کنید.»

[۹] «دوم آن که کم سخن گویید.»

[۱۰] «زیرا کاهلی غسل‌گاهی است که در آن هر منکر نجسی مجتمع می‌شود.»

[۱۱] «بسیار گفتن، اسفنجی است که گناهان را می‌مکد.»

[۱۲] «پس لازم است که کار شما منحصر در به کار واداشتن جسد نباشد؛ بلکه واجب است که نفس شما نیز مشغول به نماز باشد.»

[۱۳] «بلکه واجب است که از نماز هیچ وقت بریده نشود.»

[۱۴] «به درستی که من برای شما مَثَلی می‌زنم.»

[۱۵] «مرد بدی در دهی بود که از آن جهت، هیچ کس از آنان که او را می‌شناختند نمی‌پذیرفت که در مزرعهٔ او زراعت کند.»

[۱۶] «پس گفت، مثل گفتن بدکار: به بازار می‌روم تا بیابم گروهی تنبل و بیکار را که بیایند و رَز مرا بکارند.»

[۱۷] «پس این مرد از خانهٔ خود بیرون شد و بسیاری از ناآشنایان بیکار مفلس را پیدا کرد.»

[۱۸] «با ایشان سخن گفت و ایشان را به رزستان خود کشید.»

[۱۹] «اما آنان که شناخته بودند او را و پیشتر با او کار کرده بودند، هیچ کس از ایشان آن جا نرفت.»

[۲۰] «پس آن که بد می‌دهد و آن که بد ادا می‌کند، همانا او شیطان است.»

[۲۱] «زیرا او کاری می‌دهد که مزد انسان در خدمت او آتش جاوید است.»

[۲۲] «پس او از برای همین از بهشت بیرون آمده و می‌گردد به جست وجوی کارکنان.»

[۲۳] «او همانا برای کار خودش تنبل‌ها را، هر کس که باشند، به مزد می‌گیرد و خصوصاً کسانی که او را نمی‌شناسند.»

[۲۴] «کفایت نمی‌کند مطلقاً به جهت گریختن از شر او، این که انسان او را بشناسد تا از او نجات یابد؛ بلکه واجب است به عمل آوردن کارهای نیکو، جهت غلبه نمودن بر او.»


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>