[۱] «بودند و همیشه خواهند بود در جهان، گروهی که باک ندارند از گناه و جز این نیست که ایشان دچار بزرگترین گمراهی باشند.»
[۲] «به من بگویید، چگونه شیطان خطا ورزید؟»
[۳] «به درستی که او خطا نمود به مجرّد اندیشهٔ این که او بزرگتر است شأناً از انسان.»
[۴] «خطا نمود سلیمان؛ زیرا او اندیشید که تمام آفریدگان خدای را دعوت کند به ولیمهای؛ پس اصلاح نمود اندیشهٔ او را ماهی؛ چون خورد همهٔ آن چه که تهیه دیده بود.»
[۵] «از این رو بیجهت نبود آن چه که پدر ما داوود میفرماید که: بزرگ شمردن انسان در نفس خود، میاندازد او را در وادی اشکها.»
[۶] «از این رو خدای بر زبان اشعیا، پیغمبر خود، ندا میکند: دور سازید اندیشههای بد خود را از چشم من.»
[۷] «پس از برای کدام غرض سلیمان تذکر میدهد، چون میگوید: نگهدار دل خود را به دقّت و مراقبت.»
[۸] «سوگند به هستی خدای که نفس من در حضورش میایستد، هر چیزی گفته میشود دربارهٔ اندیشههای بد، که باعث ارتکاب گناه میشوند؛ زیرا ممکن نیست گناه ورزیدن بدون اندیشه.»
[۹] «همانا به من بگویید وقتی که زارع رز میکارد، مگر نمیکارد گیاه را بر گودی فرو رفته؟»
[۱۰] «آری این گونه میکند شیطان، هر گاه بکارد گناه را. او به چشم و گوش کفایت نکند؛ بلکه تعدّی کند به دل که آن قرارگاه خدای است.»
[۱۱] «چنان که خدای بر زبان موسی سخن رانده و فرموده: به درستی که من در دل ایشان ساکن خواهم شد تا به شریعت من راه روند.»
[۱۲] «همانا بگویید به من، هر گاه هیرودس پادشاه به شما سفارش کند تا خانهای را که دوست دارد در آن ساکن شود حفظ کنید، آیا روا میدارید که پیلاطس، دشمن او، در آن خانه در آید یا متاعهای خود را در آن بگذارد؟»
[۱۳] «چنین نیست؛ چنین نیست.»
[۱۴] «پس به سزاواری واجب است بر شما، که روا مدارید شیطان در دلها درآید و افکار خود را در آن بگذارد.»
[۱۵] «زیرا خدای به شما دل داده تا آن را نگه دارید و آن مسکن اوست.»
[۱۶] «حال ملاحظه کنید که چگونه صراف در نقود نگاه میکند که آیا صورت قیصر درست است، آیا نقرهاش صحیح است یا نه؟ و آیا آن از عیار معهود است؟»
[۱۷] «از این رو آن را بسیار در دست خود زیر و روی میکند.»
[۱۸] «ای عالم دیوانه، عجب حکیم و زیرک هستی در کار خود، که در روز آخر توبیخ و تحکم میکنی بر خدمتکاران خدای به اهمال و سستی ورزیدن؛ زیرا خدمتکاران تو بیشک از خدمتکاران خدای حکیمتر و زیرکتر هستند.»
[۱۹] «حال به من بگویید، چه کس امتحان میکند فکر را چنان که صراف امتحان میکند قطعهٔ نقود نقره را؟»
[۲۰] «هیچ کس؛ نه، مطلقاً.»
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>