نويسندگان بسيارى در طى زمانى طولانى مجموعهاى بزرگ را پديد آوردند كه عهد قديم خوانده مىشود. اين مجموعه، كتابهاى فراوان و همانندى را در بر مىگرفت. بدين جهت لازم دانستند كه كتابهاى قانونى اين مجموعه را از كتابهاى غيرقانونى جدا كنند. اما در بين معتقدان به اين مجموعه، اختلافاتى درباره كتابهاى رسمى و غيررسمى پديد آمد. اين نوشتار به معرفى كتابهاى اختلافى و نيز كتابهايى كه متفقاً آنها را غيرقانونى مىدانند، مىپردازد. اهميت اين كتابها در اين است كه اولا بسيارى از آنها حاوى مضامين عرفانى و اخلاقى و حكمى ارزشمندىاند؛ ثانيا به درك كتابهاى قانونى و نيز تاريخ و انديشههاى دورهاى كه به آن اختصاص دارند، كمك مىكنند؛ و ثالثا برخى از آنها يگانه منبع تاريخ دورهاى از يهوديتند.
[↑] مقدمه
كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: يكى عهد قديم، كه يهوديان هم آن را مقدس مىشمارند؛ و ديگرى عهد جديد، كه ويژه مسيحيان است. هر بخش شامل مجموعهاى از نوشتههاى مختلف است. اين بخشها دو ويژگى دارند كه در بسيارى از كتب مقدس ديگر ديده نمىشوند: يكى اينكه نوشتههاى متنوع اين دو مجموعه را به نويسندگان زيادى نسبت دادهاند؛ دوم اينكه اين دو مجموعه در طى مدت زمانى طولانى نوشته شدهاند؛ براى مثال مىگويند عهد قديم در طى قرنها و عهد جديد در طى حدود يك قرن نوشته شدهاند.
از آنجا كه در اين دوره طولانى يا بعد از آن كتابهاى ديگرى نيز نوشته شدهاند كه با كتابهاى مجموعه فوق شباهت دارند، لازم بود كه در زمانى، كتابهاى اين مجموعه رسمى و قانونى و كتابهاى ديگر غيرقانونى اعلام شوند. طبيعى بود كه بين گرايشهاى مختلف پيرو اين دو كتاب، درباره تعداد كتابهاى قانونى و غيرقانونى اختلافاتى بروز كند. اين مسائل بحثى را با عنوان كتابهاى قانونى و غيرقانونى[۱] مطرح كرده است.
گفتيم كه يهوديان و مسيحيان مجموعه عهد قديم را مقدس و معتبر مىشمارند. از سوى ديگر، سه گرايش عمده مسيحيت، يعنى كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان، افزون بر اختلافات ديگر، درباره كتابهاى قانونى و غيرقانونى عهد قديم نيز اختلاف داشتهاند. قبل از اينكه از اختلاف اين چهار گروه در اين مسئله سخن بگوييم، كتابهاى مربوط به عهد قديم را دستهبندى مىكنيم.
از عهد قديم دو نسخه مهم قديمى در دسترس است: يكى به زبان اصلى، يعنى عبرى، و ديگرى به زبان يونانى، كه به ترجمه "سبعينيه"[٢] معروف است. گفته مىشود كه در قرن سوم قم، عدهاى از يهوديان، به دستور بطلميوس فيلادلفوس، حاكم مصر، ماموريتيافتند كه كتاب عهد قديم را به يونانى ترجمه كنند. از آنجا كه تعداد اين افراد بيش از هفتاد نفر بود، اين ترجمه به "سبعينيه" معروف شد.[٣] البته اين داستان تنها در "نامه اريستياس"، كه در قرن دوم قم نوشته شده (و در اين نوشتار از آن بحث خواهد شد)، آمده است.[۴] تفاوت اين دو نسخه در اين است كه برخى از كتابهاى نسخه يونانى در نسخه عبرى وجود ندارند. افزون بر اين برخى از كتابها در نسخه يونانى مفصلترند.
مسيحيان اوليه كه در محيطى يونانى زبان مىزيستند، به نسخههاى يونانى عهد قديم، و بهخصوص نسخه سبعينيه، مراجعه مىكردند. بعدا ترجمههايى از عهد قديم به زبان لاتينى صورت گرفتند كه بر اين نسخهها متكى بودند.[۵] معروفترين اين ترجمهها، ترجمه موســوم به "ولگات"[٦] اســت كه در قـرن چـهارم بهدســت جـروم[٧] قديس و به دستور پاپ داماسيوس[٨] و به منظور پايان دادن به اختلافات ترجمههاى قديم لاتينى، انجام شد. اين ترجمه نيز بيشتر بر نسخه سبعينيه متكى است،[۹] و بنابراين نسبتبه نسخه عبرى اضافاتى دارد. تلقى مسيحيان از عهد قديم همين نسخه متكى بر ترجمه سبعينيه بود، تا اينكه پروتستانها به نسخه عبرى رجوع كردند و فقط كتابهاى موجود در آن را قانونى شمردند. در مقابل، كليساى كاتوليك در شوراى "ترنت"[۱٠] (در سال ١۵۴٦ م)، همه كتابهاى موجود در نسخه ولگات را، به استثناى سه كتاب (اول و دوم اسدراس [عزرا] و دعاى منسى)، قانونى شمرد.[۱۱] اعتقاد كليساى ارتدوكس در اين باره شبيه كليساى كاتوليك بود، با اين تفاوت كه چند كتاب ديگر را هم قانونى مىشمرد.[۱٢] اين را بايد بيفزاييم كه كتابهاى ديگرى نيز در رابطه با عهد قديم وجود دارند كه در هيچ يك از اين نسخهها موجود نيستند.
با توجه به بحث قانونى و غيرقانونى، و نيز با توجه به چهار گروهى كه عهد قديم را معتبر مىدانند - يعنى يهوديان و سه گرايش مسيحيت - اين مجموعه به سه قسمت تقسيم مىشود:
- ١- كتابهايى كه همه اين گروهها، بدون اختلاف، قانونى مىدانند؛ اينها كتابهاى موجود در نسخه عبرى عهد قديمند. عنوان "قانونى"[۱٣] به طور مطلق براى اين دسته از كتابها به كار مىرود.
٢- كتابهايى كه برخى از اين گروهها قانونى مىشمرند؛ اينها عبارتند از كتابهايى كه تنها در ترجمه سبعينيه موجودند. اين كتابها را دو گروه كاتوليك و ارتدوكس قانونى مىدانند، اما يهوديان و پروتستانها چنين عقيدهاى ندارند. پروتستانها براى اين مجموعه عنوان "اپوكريفا"[۱۴] را به كار بردند. اين واژه در اصل يونانى به معناى "مخفى و پوشــيده" بود، ولى در انگليســى رايج به معناى "چيزى كه كنار گذاشــته مىشــود" به كار مىرود.[۱۵] در مقابل پروتستانها، كاتوليكها عنوان "قانون ثانوى"[۱٦] را براى اين مجموعه برگزيدند كه به قانونى بودن اين كتابها، هر چند در رتبه دوم، اشاره داشت. آنها به كتابهاى موجود در نسخه عبرى عنوان "قانونى اولى"[۱٧] را دادند.[۱٨]
٣- كتابهايى كه هيچ يك از اين گروهها قانونى نمىدانند؛ اين مجموعه، كه در هيچ يك از اين نسخهها موجود نيستند، عنوان "سوداپيگرافا"[۱۹] يا "مجعول العنوان" را به خود گرفته است. كاتوليكها، كه نام "اپوكريفا" را براى دسته دوم قبول ندارند، اين نام را براى اين دسته از كتابها به كار مىبرند.[٢٠] معرفى اجمالى كتابهاى دسته دوم و سوم و بحث از موضوع، تاريخ نگارش و نويسنده آنها موضوع اين نوشتار است.
سه گروه مسيحى فوق، در نامگذارى و ترتيب اين كتابها با هم اختلاف دارند. به طور كلى اين مجموعه هيجده عنوان رادربرمى گيرد كه هنگام طرح هر يك از آنها به اختلافات نيز اشاره مىشود.
كتاب طوبيت سرگذشت زندگى فردى يهودى به همين نام است. در حدود هشت قرن قم، ده سبط بنىاسرائيل، كه كشور اسرائيل را در شمال منطقه فلسطين تشكيل داده بودند، اسير و به نينوا برده مىشوند. در اين هنگام فردى به نام طوبيتسركردگى اين قوم اسير را به عهده مىگيرد و خود را وقف خدمتبه ايشان مىكند و در اين راه زيانهاى زيادى را متحمل مىشود. او با قبول خطر مجازات سنگين پادشاه، شبانه جنازههاى قوم خود را به خاك مىسپارد و در اين راه حتى بينايى خود را از دست مىدهد.
از سوى ديگر، در ميان اسباط جنوبى بنى اسرائيل، كه در احمتا (اكباتان، همدان) در اسارت به سر مىبردند، دخترى به نام ساره مىزيست كه شيطان او را آزار مىداد؛ بهگونهاى كه هفتبار ازدواج كرد و هر بار، در شب زفاف، همسر او از دنيا مىرفت. اين دو فرد در يك زمان دستبه سوى خدا بلند مىكنند و از او مىخواهند آنها را از غم و گرفتارى برهاند و خدا دعاى هر دو را مستجاب مىكند. خداوند فرشته خود، رافائيل، را به يارى مىفرستد. طوبيت پسر خود، طوبيا، را به ماموريتى در سرزمين ماد روانه مىكند و رافائيل به صورت يك انسان وى را همراهى و راهنمايى مىكند. طوبيا در مسير خود، با راهنمايى رافائيل، به منزل ساره مىرود و با تاكيد رافائيل با وى ازدواج مىكند و شيطان را از او دور مىسازد و در اموال پدرش شريك مىشود. پس از بازگشت از اين ماموريت، با راهنمايى رافائيل، چشم پدر خود را شفا و او را از غم و غصه نجات مىدهد.
وقايع اين كتاب به حدود قرن هشتم ق م مربوط مىشود.[٢٣] هر چند در خود كتاب شواهدى دال بر تاريخى بودن آن وجود دارد و براى مثال، اســامى اشــخاص و مكانهايى تاريخى در آن آمده اســت (و همين امر باعث شــده كه برخى از تحليلگران پيشــين، آن را تاريخى به حســاب آورند)، در واقع يك داســتان تخيلى بيش نيســت.[٢۴] خطاهاى فراوانى از نظر تاريخى در آن وجود دارد كه نشان مىدهد نويسنده، آن منطقه و افراد تاريخى را نمىشناخته است؛ اين امر تاريخى بودن كتاب را زير سؤال مىبرد.[٢۵]
محققان بر اين باورند كه اين كتاب در قرن دوم ق.م[٢٦] (حدود سال ١٨٠ قم)، در فلسطين، به يكى از زبانهاى سامى، و احتمالا آرامى، نوشته شده است؛[٢٧] لذا از آن جا كه طوبيت، كه قهرمان داستان است، در قرن هشتم قم مىزيسته است، خود وى نويسنده اين كتاب نيست و نويسنده واقعى آن ناشناخته است.
در واقع اين كتابى است داستانى و تخيلى كه براى تقويت ايمان قوم و اين كه خدا در همه حال همراه و ياور پارسايان اســت نگاشــته شــده اســت.[٢٨] اين كتاب را كاتوليكها و ارتدوكسها قانونى (ثانوى) مىشمارند.[٢۹]
كتاب يهوديت داستان يك زن پارساى يهودى است كه با فداكارى و نيرنگ، فرمانده سپاه دشمن را به قتل مىرساند و قوم خود را نجات مىدهد. به گفته اين كتاب، نبوكدنصر(بختنصر)، كه قصد كشورگشايى و حكومتبر سراسر منطقه را دارد، اليفانا را با سپاهىگران به سوى اين نواحى گسيل مىدارد. اليفانا پس از فتح و غارت بسيارى از مناطق، به دروازههاى يهوديه مىرسد. كاهن اعظم يهوديه به مردم دستور مقاومت مىدهد. وى از مردم شهرى كه درگلوگاه يهوديه، بر فراز كوه، قرار داشت مىخواهد كه مانع از ورود دشمن به كشور شوند. هنگامى كه سپاهيان نبوكدنصر با مقاومت مردم اين شهر روبهرو مىشوند، شهر را محاصره مىكنند و چاههاى آب آن را در اختيار مىگيرند. پس از مدتها مقاومت، وقتى قوم در معرض هلاكت است و مىخواهد تسليم شود، زنى پارسا و زيباروى، به نام يهوديت، براى نجات شهر، نقشهاى را به بزرگان شهر پيشنهاد مىكند. او با موافقتبزرگان شهر لباس زيبا مىپوشد و خود را مىآرايد و به سپاه دشمن نزديك مىشود و چنين وانمود مىكند كه از شهر گريخته است و براى فرمانده لشكر خبرهايى دارد. او را نزد اليفانا مىآورند. فرمانده، كه مفتون جمال او شده است، علت گريزش از شهر را مىپرسد. يهوديت مىگويد: قوم من اگر خدا را اطاعت كنند خدا يارىشان مىكند، و تو نمىتوانى به آنها دستيابى، و اگر گناه كنند خدا رهايشان خواهد كرد؛ و چون به زودى آذوقه آنان پايان مىيابد، چهار پايان خود را مىكشند و قسمتهاى حرام آن را مىخورند و لذا خدا به آنها غضب مىكند و دستيابى بر ايشان براى تو راحتخواهد بود. من نزد شما مىمانم و راهها را نشانتان مىدهم، به شرط اينكه اجازه دهيد شبها به بيابان رفته، خدا را عبادت كنم. فرمانده با خواسته او موافقت مىكند و يهوديت در اردوگاه مىماند. در يكى از شبها، هنگامى كه يهوديت در خيمه با فرمانده مست تنها بود، سر او را جدا مىكند و به بهانه عبادت از اردوگاه خارج مىشود و خود را به شهر مىرساند. دشمن با كشته شدن فرمانده خود مىگريزد و شهر نجات مىيابد.
در اين كتاب، درباره تاريخ زندگى نبوكدنصر و نيز اسامى افراد و مناطقى كه نامشان به ميان آمده است، خطاهاى زيادى اين كتاب در حدود سال ١۵٠ ق.م[٣٢] اندكى پس از شروع انقلاب مكابيان، در فلسطين، به زبان عبرى، به دست نويسندهاى ناشناخته نوشته شده است. در اين زمان از يك طرف بيم هجوم دشمنان مىرفته و از طرف ديگر در ميان يهوديان گرايشهاى هلنيستى روبه گسترش بوده است. لذا نويسنده، اين كتاب را به منظور تشويق به مقاومت در برابر دشمنان و دورى از افكار بيگانه و پاىبندى به شريعت نگاشته است.[٣٣] اين كتاب را دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس قانونى (ثانوى) مىشمارند.[٣۴]
يكى از كتابهاى قانونى عهد قديم، كه در همه نسخهها موجود است، كتاب استر است. اين كتاب، مشتمل بر ده باب و درباره سرگذشتيك دختر يتيم يهودى به همين نام است كه در زمان اسارت بابلى همسر اخشورش (خشايارشا) مىشود و دين خود را مخفى مىكند. هنگامى كه هامان، وزير خشايارشا، او را به قتل عام يهوديان تحريك مىكند، استر دين خود را آشكار مىكند و يهوديان را نجات مىدهد.
كتاب استر در نسخههاى غيرعبرى اضافاتى دارد كه بدين قرار است:
- ١- قبل از آغاز باب اول: مردخاى، كه فردى يهودى است، رؤيايى مىبيند و توطئهاى را براى خشايارشا كشف مىكند و مقرب درگاه او مىشود؛
٢- بعد از باب سوم، آيه ١٣: متن نامهاى كه خشايارشا به ايالتهاى مختلف مىفرستد و در آن دستور به قتل عام يهوديان مىدهد؛
٣- بعد از باب چهارم آيه ١٧: دو دعا از مردخاى و استر؛
۴- ابتداى باب پنجم: در آن جا كه استر خود را آماده مىكند تا نزد خشايارشا رفته، از او براى يهوديان طلب بخشش كند، نسخههاى غيرعبرى مفصلتر است؛
۵- باب هشتم، بعد از آيه ١٢: متن نامه ديگرى كه خشايارشا براى تمجيد و اكرام يهوديان به ايالات مختلف فرستاده است؛
٦- باب دهم، بعد از آيه ٣: مردخاى روياى خود را تفسير مىكند.
اين شش قسمت، كه در متن عبرى موجود نيست، در نسخه يونانى سبعينيه بهصورت فوقالذكر آمده اســت، ولى در نســخههاى لاتينى، همه آن، به جز يك قســمت در پايان كتـاب اســتر، يعنى بعد از بـاب دهم، آيه ٣ آمـده[٣٦] و اين باعث تشتت مطالب آن شده است.[٣٧] بنابراين نسخههاى عبرى و يونانى ده باب (عبرى ١٦٣ و يونانى ٢٧٠ آيه) و نسخه لاتينى يازده باب دارند.[٣٨]
گفته مىشود اين اضافات بين سالهاى ١١۴ ق.م و ٩٠ م، در اصل به زبان يونانى و به دست افراد مختلفى نوشته شده و بعدا به ترجمه سبعينيه افزوده شدهاند.[٣۹] برخى اصل چند مورد از اين اضافات را به زبان عبرى و اصل موارد ديگر را زبان يونانى مىدانند.[۴٠]
درباره هدف نويسندگان اين اضافات عموما گفتهاند كه چون در كتاب استر، آن گونه كه در متن عبرى آمده، اسمى از خدا نيست و رنگ دينى ندارد، بنابراين خواستهاند كه بهاين كتاب رنگ دينى بدهند.[۴۱] اما برخى دو هدف ديگر را نيز افزودهاند: يكى اين كهداستان با تفصيل بيان شود و ديگر اينكه براى يهوديت جنبه دفاعى، به خود بگيرد.[۴٢] از آن جا كه اين اضافات در اصل عبرى موجود نيست، يهوديان و پروتستانها آن را قانونى نمىدانند، ولى نزد كاتوليكها و ارتدكسها از اعتبار قانونى ثانوى برخوردار است.[۴٣]
[۴]- كتاب حكمت سليمان
كتاب حكمت سليمان از كتابهاى حكمتآميز (همانند امثال و جامعه سليمان در مجموعه قانونى عهد قديم) است و از نظر محتوا مىتوان آن را به سه بخش كلى تقسيم كرد.[۴۴] بخش اول كتاب، كه پنج باب نخست را در برمى گيرد، به بيان مشى و سلوك ابرار و كفار مىپردازد و آن دو را با هم مقايسه مىكند. هدف نويسنده در اين بخش تثبيت ايمان يهود است و به يهوديان گوشزد مىكند كه درد و رنجى كه در راه ايمان با آن روبهرو مىشوند، زمينهساز سعادت اخروى آنهاست. او مردم را به انجام اعمال نيك تشويق مىكند و مىگويد با عمل نيك است كه نفس انسان جاودانه مىشود و نيز مىگويد كه دشمنان حكمتبه عذاب مبتلا مىشوند.
بخش دوم كتاب، كه از باب ششم تا آيه سوم از باب يازدهم را در برمىگيرد، از زبان حضرت سليمان به تمجيد از حكمت مىپردازد. در اين قسمت حاكمان به حكمت دعوت مىشوند، حكمت شخصيت مىيابد و با انسان ملاقات مىكند و به مثابه همسر مثالى انسان مىشود، و حكمت از زبان حضرت سليمان توصيف و مدح مىشود و براى نيل به آن دعا مىشود.
بخش سوم (١١:۴ تا ١٩:٢٢) به بيان عمل حكمت در تاريخ، از آدم تا موسى، در زمان موسى و ماجراى خروج از مصر، اقدامات حكمت براى بنىاسرائيل و عليه دشمنان آنها و... مىپردازد.
نويســنده كتاب يك يهودى اســكندرانى اســت كه از زبان ســليمان ســخن مىگويد[۴۵] و دانشمندان احتمال مىدهند، بين قرن اول ق م تا قرن اول م نگاشته شده باشد.[۴٦] در اين كتاب، كه زبان يونانى نوشته شده و نفوذ انديشه يونانى در آن نمايان است، به جاى مفهوم يهودى رستاخيز ابدان، مفهوم افلاطونى جاودانگى ارواح مطرح شده است(٣:١-١٩)؛ به حكمت شخصيت داده شده (٧: ٢١ تا ٨: ٢١)[۴٧] و انديشه لوگوس و بسيارى از انديشههاى ديگر مشركان بيان شده است.[۴٨]
برخى برآنند كه در ميان كتابهاى عهد قديم، اين كتاب به عقيده عهد جديد كه بر محبت استوار است، نزديكتر است؛ چون محبت را علت اصلى خلقت مىداند (١١: ٢۴ - ٢٦).[۴۹] دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس براى اين كتاب اعتبار قانونى ثانوى قائلند.
[۵]- كتاب حكمت يشوع بن سيراخ[۵٠]
يكى از كتابهاى حكمتآميز، كه در ترجمه سبعينيه عهد قديم موجود است، كتاب حكمت يشوع بن سيراخ است. برخلاف كتاب حكمت سليمان، كه نفوذ انديشه يونانى در آن آشكار است، اين كتاب براى مقابله با هجوم اين انديشه و دفاع از كيان سنت يهودى نگاشته شده است.[۵۱] در اين كتاب بر عقايد و انديشههاى سنتى يهودى، از قبيل يگانگى خدا (٣٦: ١-۵)، عالم مطلق بودن او (۴٢: ١٨)، ابدى بودن او (١٨: ١)، مقدس بودن او (٢٣: ٩) عادل بودن او (٣۵: ١٢-١٣) و رحمت او (٢: ١١ و ۴٨: ٢٠ و ۵٠: ١٩) تاكيد شده است. بعضى از محققان از برخى عبارات كتاب چنين برداشت كردهاند كه نويسنده به حيات پس از مرگ قائل نيست:[۵٢]
اگر آنها كه زندهاند خدا را ستايش نكنند آيا مردگان او را خواهند ستود؟ مرده حمد خدا را نمىگويد، پس تنها زندگان خدا را ستايش خواهند كرد (١٧: ٢٧-٢٨).
كتاب حكمت يشوع بن سيراخ تاكيد مىكند كه سرچشمه حكمت خداست و انسان در تمام امور بايد آن را سرلوحه زندگى خويش قرار دهد. اين كتاب مجموعه مفصلى از پندها و نصايح بسيار جامع است. بر دورى از همه گناهان و رذايل اخلاقى تاكيد شده و آفات و زيانهاى ابتلا به آنها به صورتى مفصل بيان شده است. تاكيد بر فضايل اخلاقى و انجام اعمال نيك در جاى جاى اين كتاب به چشم مىخورد. تاكيد بر ايمان و پارسايى و عمل به شريعت از ديگر امورى است كه در اين كتاب ديده مىشود. در پايان، مختصرى از فضايل و اعمال نيك انبياى بزرگ الهى آمده است.
نويسنده اين كتاب، برخلاف بسيارى از كتابهاى عهد قديم، معلوم است: در عنوان مهمترين نسخههاى خطى و نيز در متن كتاب، نام يشوع بن سيراخ آمده است (۵٠: ٢٧ و ۵١: ٣٠).[۵٣] وى فردى يهودى است از فرقه فريسيان،[۵۴] كه در حدود سال ٢٠٠ ق.م در اورشليم مىزيسته است. او كتاب خود را حدود سال ١٨٠ ق.م به زبان عبرى نوشته است. اصل عبرى كتاب، به جز پارههايى از آن كه در دهههاى اخير در مصر به دست آمده، در دست نيست و تنها ترجمه يونانى آن در اختيار است. اين كتاب را نوه يشوع بن سيراخ در حدود سال ١٣٢ ق.م به يونانى برگردانده است. خود مترجم در مقدمهاى كه بر اين كتاب نوشته به اين مطالب اشاره كرده است.
اهميت اين كتاب در اين است كه شواهد منحصر به فردى درباره ويژگى يهوديت و جامعه يهودى قبل از انقلاب مكابى به دست مىدهد. از اين كتاب برمى آيد كه جامعه يهودى در اين زمان دچار يك نظام طبقاتى بين فقير و غنى، قوى و ضعيف، مرد و زن و.. بوده است.[۵۵] دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس براى اين كتاب اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند.[۵٦]
كتاب باروك با حوادثى مرتبط است كه پس از تخريب اول معبد و هنگام اسارت بابلى رخ داده است. اين كتاب مشتمل بر چند مطلب است. در ابتدا مقدمهاى تاريخى آمده كه چگونگى نگارش كتاب و نيز حوادثى را كه در كنار آن رخ داده، شرح مىدهد. پس از آن از زبان جمع به گناهان اعتراف مىكند؛ گويا گناهان قوم باعث بدبختى و فلاكت آن شده است. در پى اين اعتراف، به گريه و زارى و التماس به درگاه خداوند مىپردازد. سخنانى حكمتآميز و نيز حكمت در ميان يهوديان در بخش بعدى به زبان شعر آمده است. تشجيع ساكنان اورشليم و پند و اندرز آنان بخش پايانى اين كتاب را تشكيل مىدهد.[۵٨]
اين كتاب به باروك، منشى خاص دانيال (ارميا، ٣٢:١٢) منسوب است. در نگاه نخست از كتاب برمىآيد كه در اثناى اسارت بابلى (قرن ششم ق.م) نوشته شده است؛ اما شواهدى در خود آن موجود است كه انتسابش را به باروك محال مىگرداند،[۵۹] و شواهد واضحى در آن وجود دارد كه نشان مىدهد اين كتاب به دست افراد مختلف و در زمانهاى مختلف نوشته شده است.[٦٠] تاريخ دقيق نگارش كتاب معلوم نيست، اما بسيارى از دانشمندان جديد، قرن دوم يا اول ق.م را ترجيح مىدهند.[٦۱] برخى از محققان مىگويند همه كتاب در اصل به زبان عبرى نوشه شده و برخى ديگر مىگويند حداقل زبان اصلى قسمتهايى از آن عبرى بوده است.[٦٢]
اين كتاب در نسخه سبعينه مشتمل بر پنجباب است، اما در نسخه لاتينى ولگات شش باب دارد و رساله ارميا (كه به آن خواهيم پرداخت) به عنوان باب ششم اين كتاب آمده است.[٦٣] از اين رو دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس، كتاب را داراى اعتبار قانونى ثانوى و مشتمل بر شش باب مىدانند.[٦۴]
[٧]- رساله ارميا
اين رساله، كه به ارمياى نبى منسوب است، براى كسانى نوشته شده است كه در معرض اسارت بابلى قرار گرفته بودند. ارميا به آنان گوشزد مىكند كه اسارتى كه در پيش دارند در اثر خطاها و گناههاى ايشان است. او قوم را از اينكه در بابل به پرستش بتها روى آورند برحذر مىدارد. اين رساله با استدلالهاى فراوان و گاهى مكرر، حقير و پست بودن بتها و عدم شايستگى آنها را براى پرستش اثبات مىكند.[٦۵]
گفتهاند كه اين رساله همان است كه در كتاب ارمياى نبى، باب بيست و نهم، بدان اشاره شده است؛[٦٦] اما برخى از محققان از درون اين رساله شواهد متعددى را براى نفى اين انتساب ذكر كردهاند.[٦٧] نويسنده اين نامه ناشناخته است.[٦٨] زمانى گمان مىرفت كه زبان اصلى اين رساله يونانى است، اما امروزه تقريباً اجماعى است كه در اصل به زبان عبرى نگاشته شده است.[٦۹] درباره تاريخ نگارش اين رساله اختلاف است، اما بيشتر محققان سال ١٠٠ ق.م را ترجيح مىدهند.[٧٠] رساله ارميا در نسخههاى يونانى نوشتهاى مستقل است، اما در ترجمه لاتينى ولگات، باب ششم از كتاب باروك است.[٧۱] همين امر باعث شده كه كاتوليكها و ارتدوكسها، كه براى اين رساله اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند، آن را باب ششم كتاب باروك قرار دهند.[٧٢]
[٨]- غزل سه جوان (يا مناجات عزريا)[٧٣]
در نسخه سبعينيه و نيز نسخههاى لاتين كتاب مقدس، در كتاب دانيال، باب سوم، بعد از آيه ٢٣، اضافاتى مشتمل بر ٦٧ آيه وجود دارد كه در نسخه عبرى موجود نيست. اين اضافه به "غزل سه جوان" معروف است.[٧۴]
در باب سوم از كتاب دانيال نبى آمده است كه نبوكدنصر (بختنصر)، پادشاه بابل، هنگامى كه يهوديان در بابل در تبعيد به سر مىبردند، تمثالى از طلا ساخت و مردم را مجبور كرد كه بر آن سجده نمايند. سخنچينان به پادشاه مىگويند كه سه نفر يهودى حاضر به سجده بر تمثال نيستند. وى اين سه نفر را احضار و آنان را تهديد مىكند كه اگر بر تمثال سجده نكنند در آتش سوزانده مىشوند و خداى آنان نمىتواند كارى برايشان انجام دهد. ايشان از سجده امتناع مىكنند و پادشاه دستور مىدهد كه آنها را در آتش بيندازند (دانيال، ٣: ١- ٢٣).
در نسخه عبرى در دنباله (آيه ٢۴ به بعد) چنين آمده است: نبوكدنصر مىبيند اين سه نفر، همراه فرد چهارمى كه او را پسر خدا مىنامد، به سلامت در آتش نشستهاند. پس دستور مىدهد آنها را بيرون آورند و مقام و منصب حكومتى بالايى به ايشان مىدهد و توهين به خداى ايشان را ممنوع اعلام مىكند.
در نسخه سبعينه و نسخههاى لاتين بين اين دو قسمت آمده است كه عزريا (عبد نغو)، كه يكى از آن سه نفر بود، در ميان آتش زبان مىگشايد و خدا را مناجات مىكند (٢٦ - ۴۵). سپس هر سه نفر با يك صدا به خواندن سرود مىپردازند و در آن خدا را ستايش كرده، به تسبيح و تمجيد او مىپردازند (۵١ - ٩٠). دو آيه در ابتدا و چند آيه در وسط اين دو سمتبه مسائل جانبى، از قبيل افزودن آتش مىپردازد اين قسمت در اصل به زبان عبرى، يا احتمالا آرامى، نوشته شده و به يونانى ترجمه شده است.[٧۵] برخى مدعىاند كه دو قسمت مناجات عزريا و غزل سه جوان در اصل مستقل بودهاند و اولى بين سالهاى ١٦٨ تا ١٦۵ ق م، در بحبوحه انقلاب مكابى، و دومى احتمالا پس از پيروزى انقلاب مكابى نوشته شدهاند.[٧٦] ديگران تعيين تاريخ نگارش هر دو قسمت را مشكل دانستهاند و زمانى بين ١٦۴ تا ١٠٠ ق م را احتمال دادهاند.[٧٧] كاتوليكها و ارتدوكسها براى اين بخش اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند و باب سوم كتاب دانيال در كتاب مقدس آنان ٩٠ آيه دارد.[٧٨]
كتاب دانيال نبى در نسخه عبرى دوازده باب و در نسخه يونانى سبعينيه و لاتين ولگات چهارده باب دارد. باب سيزدهم اين دو نسخه، قصهاى را بيان مىكند كه به قصه سوسنه معروف است و در نسخه عبرى موجود نيست. اين قصه در برخى از نسخههاى يونانى در ابتداى كتاب دانيال آمده است.[٨٠]
سوسنه نام زنى يهودى و زيباروى است كه همسر فردى ثروتمند مىشود. دو قاضى مسن يهودى با او برخورد مىكنند و به او طمع مىورزند و چون اطاعت نمىكند تهمت زنا مىزنند. دادگاه يهود، بدون شنيدن دفاع، او را به مرگ محكوم مىكند. وقتى او را براى اعدام مىبرند، به پيشگاه خدا ناله مىزند و خدا دانيال جوان را به يارىاش مىفرستد. دانيال به دادگاه اعتراض مىكند و مىگويد چرا بدون تحقيق فردى را به اعدام محكوم كردهاند. پس جداگانه از آن دو قاضى بازجويى مىكند و چون گفتههايشان متناقض است، كذبشان ثابت مىشود و به اعدام محكوم مىشوند.
اين قصه احتمالا در اصل به زبان عبرى نوشته شده است و بعد در نسخههاى ديگر آورده شده است.[٨۱] درباره مكان و زمان نگارش آن چيز زيادى معلوم نيست، ولى يك نظريه اين است كه در حدود سال ١٠٠ ق م در اسكندريه نگاشته شده است.[٨٢] برخى مدعىاند كه در اواخر قرن دوم قم و اوايل قرن اول قم بحث اصلاح شريعت مطرح بوده است و فريسيان و صدوقيان در اين مسئله اختلاف داشتهاند كه اگر كسى عليه ديگرى، درباره جرمى كه مجازات آن اعدام است، شهادت دروغ بدهد، آيا شاهد دروغين در هر صورت بايد اعدام شود يا تنها در صورتى كه حكم اجرا شده باشــد؟ اين داســتان در اين حال و هوا نوشــته شــده اســت.[٨٣]
دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس براى اين بخش اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند، با اين تفاوت كه در كتاب مقدس كاتوليكها اين بخش باب سيزدهم كتاب دانيال است، اما در كتاب مقدس ارتدوكسها مستقل و جاى آن قبل از كتاب دانيال است.[٨۴]
باب چهاردهم كتاب دانيال، كه در نسخههاى سبعينيه و لاتينى، برخلاف نسخه عبرى، موجود است، به نقل دو داستان اختصاص دارد.[٨٦] در داستان نخست، پادشاه بابل مجسمه بعل را مىپرستد و به او خوراكهايى هديه مىكند. پادشاه از دانيال مىپرسد كه چرا بعل را نمىپرستد. او پاسخ مىدهد كه من خداى زنده را مىپرستم. پادشاه مىگويد بعل زنده است، چون غذاهاى اهدايى را مىخورد. دانيال براى پادشاه ثابت مىكند كه كاهنان از راه مخفى مىروند و غذاها را مىخورند. پس پادشاه آن بت را از بين مىبرد و كاهنان را به قتل مىرساند.
داستان ديگر داستان اژدهايى است كه مردم بابل او را مىپرستند. پادشاه بابل به دانيال مىگويد كه اين ديگر خداى زنده است، پس چرا او را نمىپرستى؟ دانيال جواب مىدهد كه من تنها خداى خود را مىپرستم؛ و در ادامه مىگويد اين مار خدا نيست و اگر او را در اختيار من قرار دهى او را از بين مىبرم. پادشاه چنين مىكند و دانيال مار را با معجونى از بين مىبرد. اهالى بابل شورش مىكنند و از پادشاه مىخواهند كه دانيال را به آنها تسليم كند. پادشاه بهناچار چنين مىكند. دانيال را به مدت هفت روز در لانه شيرهاى گرسنه قرار مىدهند، ولى شيرها با او كارى ندارند. خداوند حبقوق نبى را، كه در يهوديه بود، مامور مىكند كه براى دانيال غذا ببرد. فرشتگان حبقوق را بدين منظور به بابل مىآورند. در روز هفتم، پادشاه، كه دانيال را صحيح و سالم مىيابد، او را آزاد مىكند و دشمنانش را به لانه شيرها مىافكند.
اين دو داســتان در اصل به زبان عبرى نوشــته شــده و به يونانى ترجمه شــدهاند.[٨٧] تاريخ نگارش اين كتاب را برخى قرن دوم ق.م[٨٨] و برخى قرن اول ق.م[٨۹] دانستهاند و برخى بين اين دو قرن ترديد دارند.[۹٠]
اين بخش جزء كتاب مقدس دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس است و از اعتبار قانونى (ثانوى) برخوردار است، اما كاتوليكها آن را باب ١۴ كتاب دانيال و ارتدوكسها باب ١٣ اين كتاب مىدانند.[۹۱]
"مكابى" در زبان عبرى به معناى "چكش"[۹٣] و لقب فردى به نام يهودا[۹۴] است كه در دورهاى كه سرزمين يهودا حتسلطه اعقاب و جانشينان اسكندر مقدونى، يعنى "سلوكيان"، بود رهبرى قيامى را كه پدرش "متتياى كاهن" آغاز كرده بود، به دست مىگيرد و دشمنان را شكست مىدهد. شايد لقب مكابى به خاطر ضربات مهلكى باشد كه وى بر دشمن وارد كرد.[۹۵] او حكومتى را در سرزمين يهوديه تشكيل مىدهد كه براى مدتى باقى مىماند. او و جانشينانش سلسله مكابيان خوانده مىشوند. همچنين چهار كتاب وجود دارد كه به تاريخ و حوادث اين دوره پرداختهاند و از اين رو مكابيان خوانده مىشوند.[۹٦] اين كتاب حوادثى را بررسى مىكند كه در آن ســرزمين، از زمـان جلـوس آنتيوخـوس اپيفانـوس[۹٧] بـر تخـت (١٧۵ ق.م) تا زمان مرگ شمعون مكابى، كه يكى از رهبران قيام يهودى بود (حدود ١٣٢ يا ١٣۵ ق.م) رخ داده است.[۹٨] در ابتداى كتاب اشارهاى گذرا به روى كارآمدن و كشور گشايى و مرگ اسكندر مقدونى و تقسيم كشور پهناور او بين جانشينانش مىشود. ميراث اسكندر بين جانشينان او و فرزندانشان دستبه دست مىگردد تا اينكه نوبتبه يكى از آنها به نام آنتيوخوس اپيفانوس مىرسد. او پس از غلبه بر مصر به سرزمين يهودا حمله مىكند و آن را تحتسلطه خويش در مىآورد. در اين زمان يهوديت از دو جهت تهديد مىشد: يكى فرهنگ هلنيستى (يونانىگرايى)، كه در بسيارى از مردم آن سرزمين نفوذ كرده بود، و ديگرى پادشاه آنتيوخوس، كه به محو يهوديت و مظاهر آن كمر بسته بود. آنتيوخوس مردم را وامىداشت كه از آيين اجدادى خويش دستبردارند و براى بتها قربانى كنند. بسيارى از يهوديان به خواسته پادشاه جبار گردن نهادند و دست از شريعت اجدادى خويش برداشتند. كسانى كه از فرمان پادشاه سرپيچى مىكردند، به اشد مجازات محكوم مىشدند. بدين سان روزگار به سختى بر يهوديان مىگذشت.
در اين زمان كاهنى به نام "متتيا"[۹۹] همراه با پسرانش قيام مىكند و به كوهستانها پناه مىبرد. به تدريج گروههايى از مردم به آنان مىپيوندند و سپاهى تشكيل مىدهند و با پادشاه به نبرد برمىخيزند و به پيروزىهايى دست مىيابند. پس از متتيا، پسرش يهوداى مكابى جانشين وى مىشود و با اقتدار كامل به جنگ دشمنان مىرود و به پيروزىهاى بزرگى دست مىيابد. پس از جنگهاى زياد با آنتيوخوس و ديگر دشمنان يهود، كشور را آزاد مىكند و سرانجام در يكى از جنگها كشته مىشود.
پس از يهودا، برادرش "يوناتان"[۱٠٠] به جانشينى او برگزيده شد. در اين زمان نفاق و خيانت در گوشه و كنار كشور نمايان شد و قحطى و بدبختى شديد كشور را فرا گرفت. در زمان يوناتان جنگ با دشمنان ادامه مىيابد تا اينكه او در يكى از جنگها اسير مىشود. پس از يوناتان، برادرش شمعون جانشين وى مىشود و به نبرد با دشمنان ادامه مىدهد. در زمان او كشور به طور كامل از شر بيگانگان رهايى مىيابد و حكومتش به قدرت زيادى دست مىيابد. سرانجام آن گاه كه شمعون براى ديدار از يكى از شهرهاى يهودا بيرون مىرود، يكى از يهوديان به او خيانت كرده، او را به جشنى دعوت مىكند و در حالى كه شمعون و پسرانش از فرط نوشيدن شراب مستند، دشمنان حمله مىكنند و او و همراهانش را به قتل مىرساند. كتاب اول مكابيان با قتل شمعون به پايان مىرسد.
اهميت كتاب اول مكابيان در اين اســت كه بهترين منبع تاريخى براى اين دوره اســت.[۱٠۱] با اينكه نويسنده كتاب ناشناخته است، از محتواى كتاب برمى آيد كه يهودىاى مؤمن، و احتمالا از فرقه صدوقيان، نويسنده آن بوده است.[۱٠٢] اين كتاب در اصل به زبان عبرى و در فلسطين، و احتمالا در اورشليم، اندكى قبل از پايان قرن دوم ق.م نگاشته شده است.[۱٠٣] برخى احتمال مىدهند كه بين ١٠٠ تا ٧٠ ق.م نوشته شده باشد.[۱٠۴] برخى ديگر بر اين اعتقادند كه سه فصل آخر كتاب بعدا افزوده شده و كل كتاب پس از تخريب معبد در سال ٧٠ م دوباره ويرايش شده است.[۱٠۵] هدف نويسنده اين كتاب اين بوده اســت كه حكومـت مكابيان بر يهودا را مشــروع و قانـونى جلـوه دهـد و آنها را در مبـارزه بـا ســلوكىها بـر حـق نشــان دهـد.[۱٠٦] بنابراين، اين كتاب يك دفاعيه از حكومت مكابيان است.[۱٠٧] دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس براى اين كتاب اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند.[۱٠٨]
[١٢]- كتاب دوم مكابيان
كتاب دوم مكابيان كتاب مستقل ديگرى است كه به بررسى حوادث عصر مكابيان اختصاص دارد. اين كتاب از جهات مختلفى با كتاب اول مكابيان متفاوت است. مقطع زمانى، كه اين نوشته در برگيرنده آن است، بسيار كوتاه است و از سال ١٧٦ تا ١٦١ قم، يعنى حدود پانزده سال، را در برمىگيرد.[۱٠۹] بنابراين، كتاب دوم مكابيان تنها بخشى تاريخى را در بر مىگيرد كه اول مكابيان به آن پرداخته است؛ اما از آنجا كه بسيار بيشتر از اول مكابيان به جزئيات پرداخته، از ارزش و اعتبار بالاترى برخوردار است.[۱۱٠] نويسنده در مقدمه اين كتاب مىگويد: "همه اين رويدادها را ياسون قيروانى[۱۱۱] در پنج جلد كتاب آورده است. من نيز آنها را در يك مجلد خلاصه خواهم كرد" (٢: ٢٣). اما غير از اين اشاره، هيچ اثرى از كتاب ياسون قيروانى در دست نيست.[۱۱٢]
تفاوت ديگر اين كتاب با اول مكابيان در هدف نويسنده است. نويسنده كتاب اول مكابيان مىخواست از انقلاب مكابى دفاع كند و نظام آنان را مشروع جلوه دهد؛ ولى هدف نويسنده اين كتاب دفاع از حريم معبد و شريعت است و مبارزه با هجوم فرهنگ هلنيستى را در سرلوحه كار خويش قرار داده است؛[۱۱٣] حتى برخى از محققان نويسنده اين كتاب را دشمن مكابيان قلمداد كردهاند.[۱۱۴] همين امر حال و هواى اين دو كتاب را متفاوت كرده است.
اين كتاب را مىتوان به سه بخش تقسيم كرد. نويسنده در دو باب اول دو نامهاى را كه يهوديان اورشليم و يهوديه به يهوديان مصر نوشتهاند، مىآورد. در اين دو نامه، با اشاره به حوادثى كه براى معبد پيش آمده و وظايفى كه يهوديان در قبال آن دارند، از يهوديان مصر مىخواهند كه در جشن بزرگداشت مراسم افتتاح معبد شركت جويند. نويسنده، در پايان باب دوم، براى كتاب خود مقدمهاى مىآورد و در آن به كتاب ياسون قيروانى اشاره مىكند و هدف خود از خلاصه كردن آن كتاب و شيوه كار خود را بيان مىكند.
نويسنده از باب سوم تا هشتم، به تفصيل به هجوم فرهنگ هلنيستى و گرايش يهوديان به آن و بى اعتنايى آنها به آيين و شريعت اجدادى خود مىپردازد. هجوم سلوكيان و سلطه آنان بر يهوديه و اهتمام آنان به از بين بردن شريعتيهود و مظاهر اين دين، و فشار طاقت فرسا و شكنجه و آزار و قتل يهوديان براى دستبرداشتن از دين اجدادى و روى آوردن به بت پرستى، مطالبى است كه به صورت گسترده در اين بخش بيان شده است.
بخش سوم شامل باب هشتم تا پايان كتاب (باب پانزدهم) است كه به مبارزه و فعاليتهاى يهوداى مكابى مىپردازد و ماجرا را تا آن جا پى مىگيرد كه شهر اورشليم به طور كامل به دست عبرانيان مىافتد.
نويسنده اين كتاب يك يهودى ناشناخته است[۱۱۵] و برخى او را از فرقه فريسيان دانستهاند.[۱۱٦] تاريخ نگارش اين كتاب را از ربع آخر قرن دوم ق.م تا ربع اول قرن اول ق.م دانستهاند[۱۱٧] و حتى برخى تاريخ نگارش آن را تا قبل از سلطه روميان در سال ٦٣ ق.م محتمل دانستهاند.[۱۱٨] برخلاف كتاب اول مكابيان، كه در اصل به عبرى نوشته شده و به يونانى برگردانده شده است، كتاب دوم مكابيان در اصل به زبان يونانى نوشته شده است.[۱۱۹] مكان نگارش اين كتاب را اسكندريه يا اورشليم مىدانند.[۱٢٠] دو فرقه كاتوليك و ارتدوكس براى اين كتاب اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند.[۱٢۱]
[١٣]- كتاب سوم مكابيان
اين كتاب و نيز كتاب چهارم مكابيان، نسبتبه دو كتاب قبل از اهميت كمترى برخوردارند. اين اثر گزارشى است از نجات معجزهآساى يهوديان مصر از دستبطلميوس چهارم (حك. ٢٢١-٢٠۵ ق.م)؛ وى يهوديان را بدين خاطر كه يهوديان فلسطين مانع از ورود او به معبد شده بودند، تهديد كرده بود.[۱٢٢] تاريخ نگارش اين كتاب را نزديك به آغاز دوره مسيحى يا ابتداى قرن اول م تخمين مىزنند.[۱٢٣]
اين كتاب، علاوه بر نسخه عبرى عهد قديم، در نسخه لاتينى ولگات نيز موجود نيست و از همين رو كاتوليكها براى آن اعتبار قانونى قائل نيستند، اما فرقه ارتدوكس آن را داراى اعتبار قانونى مىداند.[۱٢۴]
[١۴]- كتاب چهارم مكابيان
اين كتاب يك اثر فلسفى يهودى است كه تحت تاثير رواقيان و ادبيات يونان نوشته شده است.[۱٢۵] پيام اصلى دينى اين كتاب اين است كه رنج شهادت بهطور غيرمستقيم كفاره گناه همه يهوديان مىشود.[۱٢٦] با اينكه اين نوشته يك اثر تاريخى نيست، از اين جهتبه مكابيان منســوب شــده اســت كه به آغاز زجر و آزار يهوديـان به دســت آنتـيوخـوس اپيـفانـوس تاريخ نگارش ايـن اثـر نيـمه اول قـرن اول ميـلادی[۱٢٨] يا يك قرن منتهى به سال ٧٠ م است.[۱٢۹] از آنجا كه اين كتاب در نسخه لاتينى ولگات موجود نيست، فرقه كاتوليك براى آن اعتبار قانونى قائل نيست، اما فرقه ارتدوكس آن را معتبر مىداند.[۱٣٠] در كتاب مقدس ارتدوكس اين كتاب به صورت ضميمه آمده است.[۱٣۱]
[١۵]- كتاب اول عزرا[۱٣٢] (اسدراس)
در مجموع در سه نسخه معروف عبرى، سبعينيه و ولگات، چهار كتاب به نام عزرا (يا اسدراس) آمده است. در نسخه عبرى كتابى به نام عزرا وجود دارد كه همه آن را قانونى مىدانند. اين كتاب در نسخه سبعينيه، همراه با كتاب نحميا، عنوان كتاب دوم عزرا را گرفتهاست؛[۱٣٣] در نسخه سبعينيه كتابى به نام كتاب اول عزرا آمده است؛ اين كتاب اكنون مورد بحث است.[۱٣۴] در نسخه ولگات دو كتاب عزرا و نحميا، كه در نسخه عبرى مجزا هستند، با عنوان كتاب اول و دوم عزرا آمدهاند. در اين نسخه، كتابى كه اكنون مورد بحث است، تحت عنوان كتاب سوم عزرا[۱٣۵] در ضميمه آمده است. بعدها كتاب ديگرى به عنوان ضميمه اين نسخه آمده كه كتاب چهارم عزرا خوانده شده است[۱٣٦] و ما تحت عنوان كتاب دوم عزرا از آن بحثخواهيم كرد. ولى در نسخههاى انگليسى و ويرايشهاى جديد ولگات، كتاب عزراى قانونى با عنوان كتاب عزرا و كتاب نحميا، مجزا و با همين نام آمده است. كتابى كه اكنون مورد بحث است و در نسخه سبعينيه عنوان كتاب اول عزرا را دارد، همين عنوان و كتاب ديگرى كه در سبعينيه موجود نيست[۱٣٧] عنوان كتاب دوم عزرا را گرفته است.
عمده مطالب اين كتاب در كتابهاى قانونى عهد قديم موجود است، و در واقع اين كتاب تكرار كتاب تواريخ ايام از اول باب ٣۵ تا آيه ٢٣ باب ٣٦ و كل كتاب عزرا و كتاب نحميا از آيه ٣١ باب هفتم تا آيه ١٢ باب هشتم است، و اين كتاب، تنها قصههاى "داريوش" و "سه جوان" را نسبتبه نسخه عبرى و كتابهاى قانونى اضافه دارد؛ از اينرو ارزش تاريخى مستقلى ندارد.[۱٣٨] اين كتاب، غير از مقطعى از آن كه حكمتآميز است (٣: ١ تا ۵: ٦)، تاريخ است و از عيد فصحى كه يوشيا در اورشليم گرفت (دوم تواريخ ايام، ٣۵: ١) تا اصلاحات عزرا را در برمىگيرد.[۱٣۹]
امروزه تنها نسخه يونانى اين كتاب موجود است و برخى مىگويند كه در اصل به زبان يونانى نوشته شده[۱۴٠] ولى برخى ديگر احتمال دادهاند كه اصل آن به زبان عبرى يا آرامى بوده است.[۱۴۱] اين واقعيت كه عمده مطالب اين كتاب در ديگر قسمتهاى عهد قديم آمده است، احتمال دوم راتقويت مىكند. برخى ديگر مىگويند كه اين كتاب يا بقايايى از ترجمهاى مجزا از سه كتاب دوم تواريخ ايام، عزرا و نحميا است، و يا بخشهايى گزينش شده از اين سه كتاب است كه به يونانى ترجمه شده است.[۱۴٢]
نويسنده يا مترجم اين كتاب معلوم نيست، اما احتمالا در مصر و در ميان يهوديان يونانى زبان نوشته شده است. با اينكه تعيين تاريخ نگارش كتاب مشكل است، اما اواخر قرن دوم ق.م[۱۴٣] يا اوايل قرن اول ق.م را متحمل دانستهاند.[۱۴۴]
اين كتاب نه باب دارد و هدف نويسنده آن چندان روشن نيست. شايد بتوان تاكيد بر معبد و شعائر و مراسم آن را از لابهلاى آن به دست آورد.[۱۴۵] كتاب در ترجمه سبعينيه آمده، اما در ترجمه لاتينى ولگات به صورت ضميمه و پس از كتاب عهد جديد قرار گرفته است.[۱۴٦] تنها گروهى كه براى اين كتاب اعتبار قانونى (ثانوى) قائل است، فرقه ارتدكس است.[۱۴٧]
[١٦]- كتاب دوم عزرا
برخلاف كتاب اول عزرا، نسخه يونانى و نيز اصل عبرى يا آرامى اين كتاب در دسترس نيست. بنابراين، ترجمه سبعينيه حاوى آن نيست و تنها پارههايى از ترجمه يونانى آن در دسترس است؛ اما نسخه لاتين و ترجمههاى ديگرى از آن موجود است. اين كتاب جزء كتابهاى اپوكريفايى است. در نسخه ولگات، ترجمه لاتينى اين كتاب به عنوان ضميمه و پس از عهد جديد آمده است.[۱۴٨]
اين كتاب را به سه بخش مىتوان تقسيم كرد: در دو فصل اول كتاب، خدا از قوم شكايت و عزرا را مكلف به تقويت ايمان مردم مىكند و آمدن ملكوت خدا گوشزد شده است. اين دو فصل از افزودههاى مسيحيان به اين كتاب است[۱۴۹] و در حدود سال ١٠٠ م نوشته شده است.[۱۵٠] گاهى اين بخش كتاب پنجم عزرا خوانده مىشود.[۱۵۱] بخش دوم كتاب، از باب سوم تا چهاردهم را در برمىگيرد كه در آن هفت مكاشفه، كه ظاهرا در هنگام تبعيد بابلى براى عزرا رخ داده، بيان شده است. اين هفت مكاشفه عبارتند از:[۱۵٢]
- ١) گفت و گويى بين عزرا و يك فرشته درباره عدالتخدا و بذر گناهى كه در آدم نهاده شده است (٣: ١ - ۵: ٢٠)؛
٢) گفت و گويى درباره خلقت، عصر مسيحايى و داورى پس از آن (٦: ٣۵ - ١٠: ۵٩)؛
٣) گفت و گويى درباره سر اينكه خدا بنى اسرائيل را برگزيده است ولى بعدا آنها را عذاب مىكند(۵: ٢١ - ٦: ٣۴)؛
۴) مكاشفهاى كه در آن عزرا با كوه صهيون (اورشليم) به صورت زنى مواجه مىشود كه در مرگ فرزندش عزادارى مىكند (٩:٢٦ - ١٠:۵٩)؛
۵) مكاشفهاى تمثيلى از يك عقاب با بالها و سرهاى زياد كه نشان دهنده امپراتورى روم است (بابهاى ١١ و ١٢)؛
٦) مكاشفهاى كه در آن مسيح به صورت انسانى تصوير شده كه از دريا برمى خيزد و صعود مىكند (باب ١٣)؛
٧) در مكاشفه آخر، كتاب مقدس به عزرا الهام مىشود و او آن را مىنويسد.
از آن جا كه اين بخش تنها مشتمل بر مكاشفات منسوب به عزراست، برخى آن را كتاب عزرا مىنامند.[۱۵٣] اين بخش را يك يهودى ناشناخته، پس از تخريب دوم معبد وآوارگى يهود در سال ٧٠ م و نزديك به پايان قرن اول نوشته است.[۱۵۴] هدف نويسنده تقويتيهوديان و پاسخ به شبهاتى بوده است كه پس از آوارگى و بدبختىهاى يهود مطرح شده بود؛ او در قالب مكاشفه شبهات را مطرح مىكند و پاسخ مىدهد. نويسنده زمان نوشته خود را به دوره تبعيد بابلى برمىگرداند و به عزرا نسبت مىدهد تا بدين سان حجت و مقبوليت كسب كند.[۱۵۵]
اين بخش در اصل به زبان عبرى يا آرامى نوشته شده و بعد به يونانى ترجمه شده است.[۱۵٦] بخش سوم كتاب، كه بابهاى ١۴ و ١۵ را در برمى گيرد، افزوده مسيحيان است كه بعدها بين سالهاى ٢٦٠ - ٢٧٠ م نوشته شدهاند[۱۵٧].
اين بخش، كه آلام و گرفتارىهاى آخرالزمان و پايان تاريخ را بيان مىكند، گاهى كتاب ششم عزرا خوانده مىشود.[۱۵٨] برخى اين كتاب را در مجموعه كتابهاى قانونى (ثانوى) كليساى ارتدوكس آوردهاند[۱۵۹] و برخى ديگر چنين نكردهاند.[۱٦٠] با توجه به اينكه اين كتاب در ترجمه سبعينيه موجود نيست احتمال اول بعيد به نظر مىرسد.
[١٧]- دعاى منسى
در عهد قديم، در كتاب دوم پادشاهان، باب ٢١، سرگذشت پادشاهى يهودى به نام منسى آمده كه فسق و فجور بسيار مىكرده است. همين سرگذشت را كتاب دوم تواريخ ايام روايت كرده است؛ اما در پايان كتاب اخير آمده است كه چون او به هشدارهاى خدا گوش فرا نداد، به دست آشوريان به اسارت برده شد. منسى در اسارت توبه مىكند و از خدا بخشايش مىطلبد. پس خدا او را نجات مىدهد و به وطنش بازمى گرداند. در كتاب دوم تواريخ ايام (٣٣: ١٨) آمده است: "و بقيه وقايع منسى و دعايى كه نزد خداى خود كرد... اينك در تواريخ پادشاهان اسرائيل مكتوب است". درباره دعايى كه اين متن به آن اشاره مىكند چيزى معلوم نيست؛ اما در بين بخشهاى اپوكريفايى عهد قديم، بخشى به نام دعاى منسى، مشتمل بر ١۵ آيه وجود دارد. اين دعا را مىتوان به سه بخش تقسيم كرد: وى در آيات يك تا هفتبه خدا توجه دارد و او را تمجيد و ستايش مىكند؛ در آيه ٨ تا ١٠ به خطاهاى خود اعتراف مىكند؛ و در آيات بعدى از خدا غفران و بخشايش مىطلبد.
اين دعا تنها در برخى از نسخههاى يونانى وجود دارد و در متن عبرى و نسخه سبعينيه موجود نيست و حتى براى جروم، مترجم معروفى كه كتاب مقدس را در قرن چهارم م به لاتينى ترجمه كرده، ناشناخته بوده است. بنابراين اين دعا در نسخه اصلى ولگات موجود نبوده، ولى بعدها در برخى از نســخهها به عنوان ضــميمه عهد جديد، و در برخى از نســخههاى قديمى، پس از كتاب اول تـواريخ ايام آمـده اســت.[۱٦۱] از آن جا كه اين بخش بسيار مختصر است، تعيين زمان و مكان نگارش آن و نيز زبان اصلى آن را نمىتوان به صورت يقينى بيان كرد،[۱٦٢] ولى برخى احتمال دادهاند كه در قرن اول يا دوم ق.م در فلســطين نوشــته شــده باشــد[۱٦٣]، و برخى مىگويند از سبك دعا برمىآيد كه در اصل به زبان عبرى نوشته شده است.[۱٦۴]
نويسنده اين دعا شناخته شده نيست، ولى دانشمندان اين احتمال را كه آن را فردى يهودى از زبان منسى نوشته باشد ترجيح مىدهند.[۱٦۵] تنها فرقه ارتدوكس،[۱٦٦] و يا بخشى از آن[۱٦٧]، براى اين دعا اعتبار قانونى ثانوى قائلند.
[١٨]- مزمور ١۵١ از مزامير داود
كتاب مزامير داود در نسخه عبرى مشتمل بر ١۵٠ مزمور است، ولى در برخى از نسخهها پنج يا شش مزمور ديگر نيز هست كه در بخش كتابهاى مجعولالعنوان آمده است. فرقه ارتدوكس براى مزمور شماره ١۵١ اعتبار قانونى قائل است و بنابراين كتب مزامير نزد آنها يك مزمور بيشتر دارد.[۱٦٨]
[↑] ب) كتابهاى مجعولالعنوان[۱٦۹]
غير از كتابهاى قانونى و اپوكريفايى عهد قديم، مجموعه ديگرى از نوشتهها موجودند كه با عهدقديم مرتبطند.[۱٧٠] اين مجموعه "سوداپيگرافا" يا "مجعولالعنوان" خوانده مىشوند. علت اين نامگذارى آن است كه نگارش اغلب كتابهاى اين مجموعه به شخصيتهاى بزرگ گذشته نسبت داده شده است، در حالى كه در واقع آنان نويسنده اينكتابها نيستند.[۱٧۱] اينكتابها را برخى از يهوديان و مسيحيان نگاشتهاند و خود را پشت عنوان يك قهرمان باستانى پنهان كردهاند. در واقع بايد اينكار را عادى، و نه جعل يا تقلب، به حساب آورد. در اين قبيل نوشتهها نويسنده فرض مىكرد كه اگر فلان قهرمان باستانى در حادثهاى خاص حاضر بود درباره آن چه مىگفت؛ پس از زبان حال او سخن مىگويد.[۱٧٢] برخى اين مجموعه را اين گونه تعريف كردهاند:
واژه سوداپيگرافا به مجموعهاى از نوشتههاى يهودى يا يهودى - مسيحى اشاره دارد كه: الف) در كتاب مقدس عبرى، عهد جديد، مجموعه اپوكريفايى و نوشتههاى حاخامى[۱٧٣] مندرج نيستند؛ ب) با متون كتاب مقدس يا شخصيتهاى آن مرتبطند؛ ج) اغلب به يكى از شخصيتهاى باستانى مورد احترام كتاب مقدس نسبت داده شدهاند؛ د) در بردارنده پيامى از طرف خدايند كه به زمانى كه در آن نوشته شدهاند مربوط است؛ ح) بين ســالهاى ٢۵٠ ق.م تا ٢٠٠ م نوشــته شــدهاند، و اگر بعد از اين دوره نوشــته شــدهاند، دربردارنده ســنتهاى يهودى همين دورهاند.[۱٧۴] با اين حال نامگذارى اين مجموعه به "مجعولالعنوان" دقيق نيست؛ چون اولا همه كتابهاى اين مجموعه اينگونه نيستند و ثانياً خارج از اين مجموعه هم كتابهايى با اين خصوصيت وجود دارند.[۱٧۵]
جمعآورى اين مجموعه به زمانهاى اخير تعلق دارد. اين مجموعه به زبان آلمانى در كتابى تحت عنوان Die Apokryphen undPseudepigraphen des Alten Testaments ، در دو مجلد، (١٩٠٠، Tubingen) به سر ويراستارى Emil Kautzsch به چاپ رسيده است. در زبان انگليسى در كتابى تحت عنوان The Apocrypha and Pseudepigrapha of the OldTestament در دو جلد (١٩١٣، Oxford) به ويراستارى آر. اچ چارل[۱٧٦] به چاپ رسيده است. نسخه انگليسى، علاوه بر همه كتابهاى نسخه آلمانى، چهار كتاب اضافه را نيز در بردارد.[۱٧٧] تعدادى از اين كتابها در كتابى تحت عنوان The Forgotten Books of Eden[۱٧٨] به ويراستارى روترفورد اچ پلات[۱٧۹] جمعآورى شده است. همچنين تعدادى ديگر از اين نوشتهها در مجموعهاى به زبان عربى تحت عنوان مخطوطات قمران - البحر الميت، التوراة - كتابات ما بين العهدين، جلدهاى دوم و سوم گردآورى شده است.
درباره تعداد كتابهايى كه تحت عنوان "سوداپيگرافا" قرار مىگيرند اختلاف است. اين اختلاف از اختلاف در تعداد و برخى ديگر ۵٢ دانستهاند.[۱٨٢] گروه نخست عنوان "عهدهاى مشايخ دوازدهگانه" را به تفكيك، و گروه دوم يك جا و تحت همين عنوان آوردهاند. ولى در ميان اين مجموعه كتابهايى وجود دارد كه برخى از گروهها براى آنها اعتبار قانونى (ثانوى) قائلند و اگر آنها را كنار بگذاريم، و نيز كتاب مشايخ سهگانه را هم يك كتاب بهحساب آوريم، تعداد كتابهاى اين مجموعه ۴٧ عدد مىشود. اين مجموعه را به لحاظ موضوع و مطالب مندرج در آنها به پنج دسته تقسيم كردهاند:[۱٨٣]
[١]- آثار و نوشتههاى مربوط به مكاشفه[۱٨۴]
كلمه apocalyptic از كلمه يونانى apocalypsis به معناى "وحى و مكاشفه" يا آشكار سازى است. از آنجا كه اين دسته از نوشتهها، در بردارنده ادعاى مكاشفه درباره مقاصد سرى خدا، پايان جهان و استقرار حكومتخدا بر زمين هستند، اين واژه درباره آنها به كار رفته است.[۱٨۵] نوزده كتاب در اين مجموعه قرار مىگيرند كه عبارتند از:
- ١-١: كتاب اول خنوخ[۱٨٦] (مكاشفه خنوخ به زبان حبشى)[۱٨٧]
بنابر عهد قديم، خنوخ فرزند يارد است كه با چند واسطه به حضرت آدم مىرسد.[۱٨٨] در اين مجموعه سه كتاب منسوب به خنوخ وجود دارد كه مهمترين آنها كتاب اول خنوخ است. كاملترين نسخه اين كتاب به زبان حبشى و تنها بخشهايى از آن به زبان يونانى است و بخشهايى از آن نيز به زبان آرامى در قمران[۱٨۹] كشف شده است؛ از اين رو گاهى اين كتاب را مكاشفه حبشى خنوخ مىخوانند.[۱۹٠] كتاب اول خنوخ از پنجبخش تشكيل شده است: بخش اول ابتدا سرگذشت فرشتگانى را بيان مىكند كه ساقط شده و در زمين به فساد مىپردازند؛ سپس سفرهاى رؤيايى خنوخ را مطرح مىكند. بخش دوم مشتمل بر حكمتها و مثلهايى از خنوخ است. بخش سوم بحثى درباره فلك و نجوم اســت. بخش چهـارم به بيـان دو رؤيـاى خنـوخ مىپـردازد و در بخش پنـجم مواعظ اخـلاقى خنـوخ آمـده اســت.[۱۹۱] تاريخ نگارش بخشهاى مختلف اين كتاب را از قرن سوم ق م تا قرن اول م دانستهاند.[۱۹٢]
٢-١: كتاب دوم خنوخ[۱۹٣] (مكاشفه خنوخ به زبان اسلاوى)[۱۹۴]
كتاب دوم خنوخ مكاشفهاى فوق العاده است كه در بردارنده بصيرتهايى درباره جهان و انسانيت است.[۱۹۵] نســخه مـوجود اين كتـاب به زبان اســلاوى اســت و به همين جهت گاهى مكاشــفه اســلاوى خنوخ خوانده مىشــود.[۱۹٦] متن اصــلى اين كتـاب احتـمالا نـزديك بـه پايـان قـرن اول م[۱۹٧] ،پس از تخريب دوم معبد در سال ٧٠ م و آوارگى يهود، و تحت تاثير مصيبتهاى وارده به آنها، نوشته شده است.[۱۹٨]
٣-١: كتاب سوم خنوخ (مكاشفه خنوخ به زبان عبرى)
اين كتاب كه يك اثر يهودى و به زبان عبرى است، به دست افراد مختلفى نوشته شده و در قرن پنجم يا ششم م به شكل كنونى درآمده است، اما بخشهايى از آن احتمالا در قرنهاى اول يا دوم م نوشته شده است.[۱۹۹] اين كتاب نيز تحت تاثير مصائب يهود، پس از تخريب معبد در سال ٧٠ ميلادى، نگاشته شده است.[٢٠٠]
۴-١: پيشگويىهاى الهامى[٢٠۱]
اين كتاب، كه تركيبى از نوشتههاى يهوديان اوليه و مسيحيان بعد است، مصائب و بلاياى آينده (از جمله تخريب دوم معبد)[٢٠٢] را پيشگويى مىكند.[٢٠٣] تاريخ نگارش اين مجموعه از قــرن دوم ق.م تا قــرن هفتــم ميــلادی است.[٢٠۴]
۵-١: رساله سام[٢٠۵]
تعيين تاريخ نگارش اين كتاب مشكل است، اما ظاهرا در پايان قرن اول ق م در اسكندريه تاليف شده است.[٢٠٦]
٦-١: مجعول حزقيال[٢٠٧]
اين كتاب، كه مشتمل بر پيشگويى درباره مصائب قوم، از جمله تخريب دوم معبد، بوده است،[٢٠٨] ناپديد گشته و تنها نقلها و گزيدههايى از آن در نوشتههاى پدر مسيحى قرن چهارمى، اپيفانوس[٢٠۹]، و تلمود بابلى موجود اســت. تاريخ اصــل اين ســند بـه حـدود آغـاز دوره مســيحى برمىگـردد.[٢۱٠]
٧-١: مكاشفه صفنيا[٢۱۱]
اين كتاب، كه تنها بخشهايى از آن باقى مانده و يك اثر يهودى است، سفرهاى صفنيا به بهشت و دوزخ را توصيف مىكند. اين كتاب اندكى قبل يا بعد از شروع دوره مسيحى نوشته شده است.[٢۱٢]
٨-١: كتاب چهارم عزرا
اين كتاب يك اثر يهودى است كه پس از تخريب دوم معبد نوشته شده است.[٢۱٣] نامگذارى اين كتاب به كتاب چهارم، مطابق نسخه ولگات اســت كه در آن غير از كتاب قانـونى عـزرا، دو كتاب ديگر به عزرا منســوب شــده اســت.[٢۱۴] اين كتاب كه مشتمل بر يك رؤيا است[٢۱۵] بعدا به دست مسيحيان دچار تغييراتى شد.[٢۱٦]
٩-١: مكاشفه يونانى عزرا
اين مكاشفه، كه به زبان يونانى است، رؤياى عزرا درباره بهشت، دوزخ و دجال را گزارش مىدهد. اين كتاب در شكل كنونىاش يك اثر مسيحى نسبتا متاخر است و شايد در قرن نهم م گردآورى شده باشد، اما تركيبى از منابع يهودى و مسيحى است.[٢۱٧]
١٠-١: رؤياى عزرا
اينكتاب نيز يك اثر مسيحى است كه شباهت آن با ديگر كتابهاى عزرا، مانند كتاب چهارم و مكاشفه، روشناست. تاريخنگارش اينكتاب بينقرن چهارم تا هفتم م بوده است.[٢۱٨]
١١-١: مسائل عزرا
اين كتاب نيز يك اثر مسيحى است كه با ديگر كتابهاى عزرا شباهت دارد. تاريخ نگارش اين كتاب مشخص نيست.[٢۱۹]
١٢-١: مكاشفه عزرا
اين كتاب، كه با ديگر كتابهاى عزرا كمتر شباهت دارد و با رساله سام شبيه است، ويژگىهاىسالى را كهبا روز يونانىآغاز مىشود، توصيف مىكند. ايننيز يكاثر مسيحى است كه تعيين تاريخ آن مشكل است، اما يقينا قبل از قرن نهم م نوشته شده است.[٢٢٠]
١٣-١: مكاشفه شدرك[٢٢۱]
اين كتاب در شكل كنونىاش يك اثر مسيحى است كه احتمالا در قرن پنجم م نوشــته شــده اســت؛ اما عناصــرى از قرون اوليه مســيحى را در خـود دارد.[٢٢٢]
١۴-١: كتاب دوم باروخ (مكاشفه باروخ به زبان سريانى)
اين كتاب، كه شباهتبسيار زيادى با كتاب چهارم عزرا دارد، مكاشفهاى درباره مصيبتهاى تخريب اورشليم و آخرالزمان و مسائل ديگر است.[٢٢٣] اين مكاشفه كه يك اثر يهودى است، در حدود سال ١٠٠ م نوشته شده است.[٢٢۴]
١۵-١: كتاب سوم باروخ (مكاشفه باروخ به زبان يونانى)
اين كتاب از يك مكاشفه حكايت مىكند كه در آن امور مختلفى وجود دارد؛ اما بخش عمده آن به مصائبى كه بر شهر اورشليم در تخريب دوم معبد وارد شده و علل آن مىپردازد.[٢٢۵] اين اثر يا از سنتيهودى استفاده كرده يا يك اثر يهودى است كه به دستيك مسيحى ويراستارى شده است. تاريخ نگارش اصل يهودى آن به قرن اول يا دوم م برمىگردد.[٢٢٦]
١٦-١: مكاشفه ابراهيم
اين مكاشفه، كه تنها به زبان اسلاوى باقى مانده، دو قسمت دارد: در قسمت اول حضرت ابراهيم، كه فرزند تارح بتساز است، از خدا هدايت مىجويد و در قسمت دوم يك قربانى تقديم خداوند مىكند و در رؤيايى برروى بالهاى كبوترى به آسمان صعود مىكند[٢٢٧]. دانشمندان تاريخ نگارش اصل يهودى اين كتاب را بين ٧٠ تا ١۵٠ م دانستهاند.[٢٢٨]
١٧-١: مكاشفه آدم
اين كتاب در شكل كنونىاش يك كتاب گنوسى است، اما نه گنوسى مسيحى؛ بسيارى از دانشمندان برآنند كه اين اثر از سنتها يا منابع يهودى مربوط به قرن اول م گرفته شده است.[٢٢۹]
١٨-١: مكاشفه ايليا[٢٣٠]
اين كتاب از سه بخش تشكيل شده است: در بخش اول، الياس (ايليا) مردم را نصيحت مىكند؛ بخش دوم به پيشگويى جنگ بين آشوريان و ايرانيان و سرنوشت آن مىپردازد؛ بخش سوم پيشگويى ظهور مسيح و دجال است.[٢٣۱] اين كتاب، كه تركيبى از مواد يهودى و مسيحى است، احتمالا بين سالهاى ١۵٠ تا ٢٧۵ م نوشته شده است.[٢٣٢]
١٩-١: مكاشفه دانيال
اين كتاب در شكل كنونىاش قطعا در اوايل قرن نهم م نوشته شده، اما مشتمل بر سنتهايى يهودى است كه مربوط به قرون پيشين است. برخى از دانشمندان برآنند كه بخشهايى از اين كتاب احتمالا در قرن چهارم نوشته شده است.[٢٣٣]
دسته دوم از كتابهاى مجعولالعنوان عهد قديم، وصيتها هستند (كه اغلب بخشهايى از آنها مكاشفهاى است). اين مجموعه مشتمل بر شش عنوان است كه عبارتند از:[٢٣۵]
- ٢-١: وصيتهاى مشايخ[٢٣٦] دوازدهگانه
دوازده اثر منسوب به دوازده فرزند حضرت يعقوب تحت اين عنوان مىگنجند و همان طور كه قبلا گذشت، برخى در شمارش تعداد كتابهاى "مجعولالعنوان"، نام آنها را به تفكيك مىآورند. اين دوازده كتاب حاوى آموزشهاى اخلاقى و اغلب همراه با رؤيا و مكاشفهاند.[٢٣٧] اين كتاب در شكل كنونىاش يك اثر مسيحى است كه تاريخ آن به نيمه دوم قرن دوم م برمىگردد؛[٢٣٨] اما بيشتر دانشمندان برآنند كه فقرات مسيحى آن الحاقى است و به اصل يهودى كتاب، كه تاريخش به قرن دوم يا اول ق.م برمىگردد، افزوده شدهاند.[٢٣۹] از قطعههايى از اين اثر، كه در قمران كشف شده است، برمىآيد كه اصل آن آرامى و عبرى بوده و به دست مسيحيان به يونانى ترجمه شده است.[٢۴٠]
٢-٢: وصيت ايوب
به گفته مؤلف اين كتاب، ايوب نزديكان خود را در بستر مرگ نزد خويش جمع و آخرين وصيتها را به آنان مىكند. اين كتاب نشاندهنده صبر و استقامت ايوب در مقابل بلاياست.[٢۴۱] وصيت ايوب، كه يك اثر يهودى است، در ابتداى عصر مسيحيت نوشته شده است.[٢۴٢]
٣-٢: وصيتهاى مشايخ سهگانه (ابراهيم، اسحاق و يعقوب)
وصاياى سه شيخ، يعنى ابراهيم، اسحاق و يعقوب، در اصل سه كتابند كه به هم ضميمه شدهاند. كتاب دوم و سوم دو اثر مسيحىاند كه به كتاب ابراهيم، كه اثرى يهودى است، ملحق شدهاند.[٢۴٣] اين اثر نيز در بردارنده نكاتى اخلاقى است.[٢۴۴] دو وصيت اسحاق و يعقوب در قرن دوم يا سوم م به وصيت ابراهيم، كه تاريخش احتمالا به پايان قرن اول يا آغاز قرن دوم م برمىگردد، ملحق شدهاند.[٢۴۵] گاهى اين سه اثر با سه عنوان مجزا آورده مىشوند.
۴-٢: وصيت موسى
اين كتاب، كه گاهى به نامهاى صعود موسى و كتاب موسى نيز خوانده مىشود، دربردارنده وصاياى موسى به يوشع ابن نون است. در اين كتاب حوادثى كه براى بنى اسرائيل پيش مىآيد بيان شده است.[٢۴٦] كتاب وصيت موسى يك اثر يهودى است كه در اوايل عصر مسيحى به شكل كنونى درآمده است.[٢۴٧] تنها بخشى از كتاب، كه از يونانى به زبان لاتين ترجمه شــده، باقى مانده اســت.[٢۴٨] زبـان اصــلى ايـن اثـر عبرى بـوده اســت.[٢۴۹]
۵-٢: وصيت سليمان
اين كتاب داستانى است درباره اينكه چگونه سليمان با بهكارگيرى سحر و جنيان معبد را ساخت. اين اثر در شكل موجودش حدود قرن سوم م نوشته شده است؛[٢۵٠] اما برخى از دانشمندان برآنند كه اين كتاب دربردارنده نوشــتهاى يهودى اســت كه تاريخش به قرن اول ميلادی برمىگردد.[٢۵۱]
٦-٢: وصيت آدم
اين كتاب، كه يك اثر تركيبى است، دربردارنده بحثهايى درباره ساعات روز، پيشگويى و سلسله مراتب قدرتهاى آسمانى است.[٢۵٢] تاريخ اين اثر را در شكل كنونىاش، كه يك اثر مســيحى اســت، برخى پايان قرن ســوم[٢۵٣] و برخى قرن پنجم ميلادی دانستهاند.[٢۵۴] بخشهاى يهودى اين كتاب ممكن است در قرن دوم نوشته شده باشد.[٢۵۵]
[٣]- گسترش داستانهاى عهد قديم و داستانهاى ديگر
از آن جا كه حجيت الهى كتابهاى عهد قديم به رسميتشناخته شده بود، اين آثار بر زندگى روزمره و دينى يهوديان جهان يونانى عميقا تاثير داشت. همين امر باعثشده است كه نوشتههاى بسيارى تحت تاثير ادبيات و اعتقادات عهد قديم در اين دوره (قرن سوم قم تا قرن دوم ق.م) به وجود آيد. از جمله اين نوشتهها داستانهايى است كه پيرامون حكايتهاى عهد قديم به وجود آمده است و در مجموعه سوداپيگرافا قرار مىگيرد.[٢۵٦] اين مجموعه مشــتمل بر ســيزده كتـاب اســت كه تنها يكـى از آنهـا (رســاله اريســتياس) درباره حكايات عهد قـديم نيســت.[٢۵٧]
- ١-٣: رساله اريستياس[٢۵٨]
اين رساله، كه در نيمه اول قرن دوم قم نوشته شده،[٢۵۹] حكايتيك مشرك يونانى زبان (اريستياس) است كه در نامهاى به برادرش از يهوديت تمجيد مىكند و از هيئت مترجمان سبعينيه سخن مىگويد. در واقع اين اثر نوشته يك يهودى اسكندرانى است كه يهوديت را به زبانى مطرح مىكند كه براى يونانيان قابل فهم باشد.
٢-٣: پنجاههها (يوبيلها)[٢٦٠]
اين كتاب يك تقويم تاريخى است مطابق حوادث سفر پيدايش و بخشى از سفر خروج، كه در آن هر ۴٩ ساله يك پنجاهه به حساب آمده و طبق اين پنجاههها حوادثى كه در اين مقطع رخ داده تقسيم بندى شده است.[٢٦۱] اين كتاب در ظاهر به وسيله يك فرشته به حضرت موسى وحى شده است.[٢٦٢] اين كتاب در قرن دوم قم نوشته شده است.[٢٦٣]
٣-٣: شهادت و عروج اشعيا
اين كتاب از سه بخش تشكيل شده است: بخش "عروج اشعيا" (بابهاى ١-۵) يك اثر يهودى است كه احتمالا در سال ١٠٠ ق.م نوشته شده است. بخش ديگر اين كتاب يك اثر مسيحى استبه نام "رؤياى اشعيا" (بابهاى ٦-١١) كه قبل از قرن سوم ميلادی نوشته شده است. بخش سوم، كه باز يك اثر مسيحى به نام "وصيت حزقيا" (٣: ١٣ - ۴: ٢٢) است، احتمالا در پايان قرن اول نوشته شده است. اين سه بخش قبل از قرن چهارم م به هم الحاق شدهاند.[٢٦۴]
بنا به گفته اين كتاب، اشعياى نبى به حزقيا، پادشاه يهوديه، از جناياتى كه پسرش منسى پس از او مرتكب مىشود خبر مىدهد. پس از مرگ حزقيا اين حوادث رخ مىدهد. منسى وصاياى پدر را فراموش مىكند و به فسق و فجور روى مىآورد و اشعيا را به شهادت مىرساند.[٢٦۵]
۴-٣: يوسف و اسنات
اين كتاب دو بخش دارد: در بخش اول به ماجراى ازدواج يوسف و اسنات و در بخش دوم به اقدامات پسر فرعون براى جدايى اين دو پرداخته شده است.[٢٦٦] اين كتاب ماجراى ازدواجى را كه در سفر پيدايش (۴١: ۴۵) به اختصار آمده، توسعه داده است. دانشمندان امروزى برآنند كه اين كتاب در حدود ١٠٠ م يا زودتر از آن نوشته شده است.[٢٦٧]
۵-٣: زندگى آدم و حوا
داستان زندگى آدم و حوا، كه در سفر پيدايش بابهاى دوم تا چهارم بيان شده، در اين كتاب به صورتى مفصلتر و با اضافاتى آمده است. اين كتاب به زبان يونانى است، ولى نويسنده از منابع عبرى و آرامى نيز اســتفاده كرده اســت. گاهى اين كتاب را زندگى آدمو حوا به زبان يونانى مىنامنـد تا از ترجمههاى آن كه به زبـانهاى مختـلف، از جمـله لاتين، اســت تميـز داده شــود.[٢٦٨] اين كتاب در قرن اولم و احتمالا نيمه اول آن، نوشته شده است.[٢٦۹]
٦-٣: مجعول فيلون[٢٧٠]
اين كتاب بازنويسى سفر پيدايش تا كتاب دوم سموئيل نبى است، كه ماجراهاى اين بخش را به صورت اسطورهاى شرح و بسط مىدهد. اين كتاب بين سالهاى ٧٠ تا ١٣۵ م يا اندكى قبل از ســال ٧٠ م نوشــته شــده اســت.[٢٧۱]
٧-٣: زندگى انبيا
اين كتاب، كه داستان زندگى و مرگ ٢٣ پيامبر را بيان مىكند، گذشته از افزودههاى مسيحى، آميختهاى از فرهنگ عاميانه اساطير است. اين اثر در قرن اول ميلادی يا اندكى قبل از آن نوشته شده است.[٢٧٢]
٨-٣: نردبان يعقوب[٢٧٣]
در سفر پيدايش چنين نقل شده است: يعقوب در رويا نردبانى را ديد كه بر روى زمين قرار دارد و ســر آن در آســمان اســت؛ فرشــتگان از نـردبان بـالا و پايين مىرونـد و خـدا بالاى آن ايســتاده اســت و بـا يعقوب ســخن مىگـويد.[٢٧۴] كتاب نردبان يعقوب شرح اين رؤياست. برخى از دانشمندان برآنند كه باب اول تا ششم اين كتاب يك اثر يهودى است و احتمالا در اواخر قرن اول نوشــته شــده، و باب هفتم يك اثر مسيحى است كه بعدا افزوده شده است.[٢٧۵]
٩-٣: كتاب چهارم باروخ[٢٧٦]
يا نسخه حبشى آن است.[٢٧٧] كتاب چهارم باروخ، كه اندكى پس از سال ١٠٠ م نوشته شده، اثرى يهودى است كه فردى مسيحى آن را ويراستارى كرده است.[٢٧٨]
١٠-٣: ينيس و يمبريس[٢٧۹]
اين كتاب داستانى است درباره جادوگران فرعون كه با موسى مبارزه مىكردند (سفر خروج، بابهاى ٧ و ٨، و دوم تيموتائوس، ٣: ٨ - ٩). كتاب در شكل كنونىاش يك اثر مسيحى است، اما قطعا اصل آن به سنتهاى يهودى قبل از قرن اول م برمىگردد.[٢٨٠]
١١-٣: تاريخ ركابيان[٢٨۱]
اين كتاب شرحى افسانهاى استبر باب ٣۵ از كتاب ارمياى نبى. كتاب تاريخ ركابيان در شكل كنونىاش يك اثر مسيحى است كه تاريخش حداقل به قرن ششم ميلادی برمىگردد. اما ادلهاى وجود دارد كه بخشهاى اصــلى اين كتاب از يك اثـر يهودى گرفتـه شــده كه تاريخ آن به سال ١٠٠ م برمىگردد.[٢٨٢]
١٢-٣: الداد و ميداد[٢٨٣]
در سفر اعداد سرگذشت دو نفر از مومنان به حضرت موسى آمده است كه نبوت مىكردهاند.[٢٨۴] كتاب الداد و ميداد، كه به نام اين دو نفر است، بسط و گسترش اين داستان است. اين كتاب ناپديد شده و تنها بخشى از آن باقى مانده است كه كتاب شبان هرماس از آن نقل مىكند. تعيين تاريخ نگارش اين كتاب مشكل است اما احتمالا اصل آن يك اثر يهودى قديمى بوده است.[٢٨۵]
١٣-٣: تاريخ يوسف
اين كتاب به شرح و بسط بخشى از سرگذشتحضرت يوسف، كه در سفر پيدايش (۴١: ٣٩ تا ۴٢:٣٨) آمده است، مىپردازد. تعيين تاريخ نگارش اين كتاب، كه يك اثر يهودى است، مشكل است ولى از كتب قديمى است و قطعا قبل از قرن ششم م نوشته شده است.[٢٨٦]
[۴]- آثار حكمتآميز و فلسفى
كتابهاى اين بخش تلاشى است كه يهوديان يونانى مآب كردهاند تا از فعاليتهاى عقلانى انسانهاى آن دوره گزارش دهند.[٢٨٧] اين كتابها، كه مشتمل بر مطالبى در جنبههاى مختلف زندگى انسان، چه دينى و چه دنيوىاند، از فرهنگهاى معاصر يهوديان برگرفته شدهاند و اغلب سعى شده در پرتو عهد قديم بازنويسى شوند.[٢٨٨] اين بخش مشتمل بر سه كتاب است كه عبارتند از:
- ١-۴: كتاب احيقار[٢٨۹]
اين كتاب درباره داستان زندگى و اندرزهاى حكيمى به نام احيقار[٢۹٠] (احتمالا همان لقمان حكيم) است. كتاب در آغاز احيقار را وزير حكيم و خردمند سنحاريب، پادشاه آشور، معرفى مىكند. اين داستان در برخى از نسخههاى كتاب هزار و يك شب موجود است. اين كتاب، كه يك اثر آشورى مربوط به قرن هفتم يا ششم قم است، از زمان كتابهاى سوداپيگرافا بيرون است، اما از اين جهت در آن گنجانيده شده كه براى شناخت انديشههاى يهود اوليه اهميت دارد.[٢۹۱] برخى تاريخ نگارش اين كتاب را قرن چهارم يا پنجم قم، و نويسنده كتاب طوبيت (از كتابهاى اپوكريفايى) را متاثر از آن مىدانند.[٢۹٢] در باب اول كتاب طوبيت اشارهاى به داستان احيقار شده است.
٢-۴: مجعول فوسيليدس[٢۹٣]
ايناثر، كهكتابى در حكمت و پند و اندرز يهود است، به شاعرى از اهالى ايونيا، كه در قرن ششم ق.م مىزيسته، نسبت داده شدهاست و تاريخ نگارش آن به ۵٠ ق.م تا ١٠٠ م برمىگردد.[٢۹۴]
٣-۴: منندر[٢۹۵] سريانی[٢۹٦]
اين كتاب مجموعهاى از گفتههاى حكمتآميز است كه فردى يهودى در حدود قرن سوم م آن را جمعآورى كرده است.[٢۹٧] اين اثر به كتاب احيقار و كتاب حكمت يشوع بن سيراخ بىشباهت نيست.[٢۹٨]
[۵]- دعاها، مزامير[٢۹۹] و غزلها[٣٠٠]
مناجاتها، سرودها و غزلهاى يهود كه مربوط به اين دورهاند، بخش آخر كتابهاى سوداپيگرافايى عهد قديم را تشكيل مىدهند. برخى از اين آثار تحت تاثير شــيوه شــعر و ســرود اوليه يهود، ماننـد مـزامير داود، هســتند و بـرخى ديگر آزادترنـد.[٣٠۱] اين بخش مشتمل برشش اثر است كه عبارتند از:
- ١-۵: مزمورهاى اضافى داود
علاوه بر كتاب مزامير داود، كه جزء كتابهاى قانونى عهد قديم و مشتمل بر ١۵٠ مزمور است، پنج مزمور ديگر، و نيز چند آيه از يك مزمور، وجود دارد كه به داود منسوب است.[٣٠٢] اين مجموعه در زمانهاى مختلف از قرن سوم تا اول ق.م نوشته شدهاند.[٣٠٣]
٢-۵: مزامير سليمان
اين كتاب كه مشتمل بر هيجده مزمور و شبيه به مزامير داود است، در اصــل به عبرى نوشــته شــده ولى اكنـون تنـها نســخه يونـانى آن موجـود اســت.[٣٠۴] اين اثر در اورشليم يا اطراف آن به دستيك يهودى پارسا، در نيمه دوم قرن اول ق.م، نوشته شده است.[٣٠۵]
٣-۵: دعاهاى يونانىمآب كنيسهاى[٣٠٦]
اين دعاها، كه در كتاب هفتم و هشتم كتاب قواعد حوارى[٣٠٧] حفظ شدهاند، در شكل كنونىشان اثرى مسيحىاند، اما ممكن استبقاياى ادعيه يهودى و مربوط به سدههاى اوليه ميلادی باشند.[٣٠٨] تاريخ جمعآورى شكل كنونى اين اثر را برخى قرن دوم و سوم ميلادی احتمال دادهاند.[٣٠۹]
۴-۵: دعاى يوسف
اين كتاب بيشتر به كتابهاى بخش گسترش حكايات عهد قديم شبيه است و تنها بخشهايى از آن باقى مانده است.[٣۱٠] تاريخ نگارش اين كتاب، كه يك اثر يهودى است، به قرن اول م برمىگردد.[٣۱۱]
۵-۵: دعاى يعقوب
اين كتاب ناپديد شده و تنها بيست و شش خط آن باقى مانده است. اين اثر يك دعاى يهودى است كه تعيين تاريخ آن مشكل است، اما قبل از قرن چهارم ميلادی[٣۱٢] و احتمالا در قرن اول[٣۱٣] نوشته شده است.
٦-۵: قصيدههاى سليمان
اين كتاب، كه اولين كتاب سرود مسيحى است، به شكل سرودهاى مزامير داود است.[٣۱۴] تاريخ اين اثر به حدود ســال ١٠٠ ميلادی برمىگردد و با انجيل يوحنـا شــباهت زيـادى دارد و مشــتمل بر چهـل و دو ســرود اســت.[٣۱۵]
يادداشت ۱: اين مقاله که توسط عبدالرحیم سلیمانی برشتۀ تحرير درآمده، در مجلۀ هفت آسمان (شماره: ۵؛ بهار ١٣٧۹؛ صص ۸۹-١۳٠) به نشر رسيده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- قانونى و غير قانونى در الهيات مسيحى به معناى رسمى و غير رسمى است.[۲]- Septuagint[۳]- ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن مىگويد، ترجمه مهرداد فاتحى (شوراى كليساهاى جماعت ربانى آموزشگاه كتاب مقدس، بىتا) ص ٣؛ و الخورى بولس الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس (چاپ اول، منشورات المكتبة البولسيه، بيروت، ١٩٩۴) ج ١، ص ٧٧ و ٧٨.[۴]- J.D.Douglas(ed),the New International Dictionary of the Bible (Regency Reference Library, U.S.A 1995) P.916.(به اين مرجع از اين پس با علمت اختصارى [NIDB] اشاره خواهد شد).[۵]- Mirce Eliade(ed), the Encyciopedia of Religion (Macmilan Publishing Copany, New York, 1987) V2, P.155.(به اين مرجع از اين پس با علمت اختصارى [ERME] اشاره خواهد شد).[۶]- Vulgate(به اين مرجع از اين پس با علمت اختصارى [ODC] اشاره خواهد شد).
[٧]- Jerome
[۸]- Damasus
[۹]- F, L. Cross (ed), the Oxford Dictionany of the Ghristain Ghurch (Oxford University Press, London, 1957) P.1431.[۱٠]- Trent(به اين مرجع از اين پس با علمت اختصارى [HBD] اشاره خواهد شد).
[۱۱]- NIDB., PP. 67-68
[۱۲]- Paul J,Avhtmeier, Harpers Bible Dictionary .(Harper, an Francisco, 1985) P. 219.[۱۳]- Canonical[٢۱]- اين مجموعه را گروه اديان مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى، زير نظر آقاى حسين توفيقى ترجمه كردهاند و احتمالا به زودى منتشر خواهد شد.
[۱۴]- Apocrypha
[۱۵]- HBD., P.36
[۱۶]- Deuterocanonical
[۱٧]- Protocanonical
[۱۸]- HBD., P.37
[۱۹]- Pseudepigrapha
[٢٠]- HBD., P.36
[٢۲]- Tobit[٢۳]- NIDB., P.68(به اين ماخذ از اين پس با علامت اختصارى [OCB] اشاره مىشود.)
[٢۴]- Er. ME., v.2, P.175, Bruce M.Metzger and Michael D.Coogan, the Oxford Companion to Bidle. (Oxford University Press, York, 1993) P.745.[٢۵]- NIDB., P.98(به اين ماخذ از اين پس با علامت اختصارى [PA] اشاره مىشود).
[٢۶]- ibid
[٢٧]- ER.ME., V.2, P.115
[٢۸]- ibid
[٢۹]- HBD., P.219, John R.Kohlenberger, the Parallel Apocrypha (Oxford University Press, New York) P.xlviii.[۳٠]- Judith[۳۱]- الكتابالمقدس، (چاپ سوم، دارالمشرق، بيروت، ١٩٨٨) ص ٨٩٩؛ و. OCB.، P 400
[۳۶]- حبيب سعيد، المدخل الى كتاب المقدس (دارالتاليف و النشر للكنيسة الاسقفيه، قاهره، بى تا) ص ١٩٢؛ و. HBD.، P 282
[۳٧]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٣.[۳۸]- NIDB., P.68[۳۹]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٢.[۴٠]- OCB., P.201; HBD., P.282[۴۱]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٢؛ NIDB. P. 201; HBD.، P. 68; OCB.، P. 282
[۴۴]- الكتاب المقدس، ص ١٣٩۴[۴۵]- NIDB., P.68[۴۹]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩۴
[۴۶]- OCB., P.803; HBD., P.1136
[۴٧]- ER.ME, V.2, P.178; NIDB., P.68
[۴۸]- NIDB., P.68[۵٠]- The Wisdom of Jesus ben Sira[۵۱]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩۵؛ و ER.ME., V.2, P. 175[۵۲]- ER.ME., v.2, P.178[۵۳]- الكتاب المقدس، ص ١۴٣٣
[۵۴]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٦
[۵۸]- الكتاب المقدس، صص ٨-١٧۵۵؛ و حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٨
[۵۹]- الكتاب المقدس، ص ١٧۵۵
[٦۳]- الكتاب المقدس، ص ١٧۵۵[٦۴]- PA., P.xlviii; HBD., P.219[٦۵]- الكتاب المقدس، صص ٩-١٧۵٨[٦٦]- NIDB., P, 69[٦٧]- الكتاب المقدس، ص ١٧۵٩[٦۸]- NIDB., P.69[٦۹]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٠
[٧٠]- همان؛ الكتاب المقدس، ص ١٧۵٩؛ NIDB., P. 69
[٧۱]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٩٩ و NIDB., P. 69
[٧۴]- حبيب سعيد، پيشين، صص ٢٠٠-٢٠١ و IDB.،P. 69[٧۵]- ER.ME., V.2, P.176[٧۶]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠١[٧٧]- ER.ME., v.2, P.176[۸۱]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٢؛ HBD., P. 1001
[٧۸]- HBD., P.219; PA., P.xlviii
[٧۹]- Susanna
[۸٠]- HBD., P.1001; NIDB., P.69[۸۲]- NIDB., P. 69[۸۳]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٢[۸۴]- HBD., P.219; PA., P.xlviii[۸۵]- بعل نام خداى خورشيد بوده كه در فينيقيه و كنعان و برخى مناطق ديگر پرستيده مىشده است. (قاموس كتاب مقدس، ص ١٨٠).
[۸۶]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٣
[۸٧]- همان. و HBD., P. 102[۸۸]- HBD., P.102[۸۹]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٣[۹٠]- NIDB., P.69[۹۸]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠۴ و HBD.، P. 390
[۹۱]- PA., P.xlviii
[۹۲]- Maccabees
[۹۳]- HBD., P. 290
[۹۴]- Judas
[۹۵]- HBD., P.290
[۹۶]- NIDB., P.69
[۹٧]- Antiochus Epiphanes
[۱٠۱]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠۵؛ NIDB., P. 69
[۱٠۲]- همان.[۱٠۳]- ER.ME., V.2, P.179[۱٠۴]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠۵.
[۱٠۹]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٦؛ و NIDB., P. 69[۱۱٠]- HBD., P.591[۱۱۴]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٦.
[۱۱۱]- Jason of Cyrene
[۱۱۲]- ER.ME., v.2, P.179
[۱۱۳]- OCB., P.478; ER.ME., V.2, P.179[۱۱۵]- ER.ME V.2, P.179[۱۱۶]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٦.
[۱۱٧]- همان؛ ER.ME., V.2, P. 69; NIDB., P. 179[۱۱۸]- OCB., P.479(به اين مرجع از اين پس با علامت اختصارى [NEB] اشاره مىشود.)
[۱۱۹]- ER.ME., V.2, P.179
[۱٢٠]- ibid
[۱٢۱]- HBD., P.2,; PA., P.xlviii
[۱٢۲]- The New Encyclopedia Britannica (15 Ed. Encylopadia Briannica, inc., U.S.A. 1995) v.7, p.659.[۱٢۳]- HBD., P.840[۱۳۸]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٨٧.
[۱٢۴]- PA., P.xlviii
[۱٢۵]- HBD., P.840
[۱٢۶]- NEB., V.2, P.609
[۱٢٧]- ibid
[۱٢۸]- ibid
[۱٢۹]- HBD., P.640
[۱۳٠]- PA., P.xlviii
[۱۳۱]- HBD P.219
[۱۳۲]- Ezra [Greek] Esdras
[۱۳۳]- HBD., P.278
[۱۳۴]- ODC., P.462
[۱۳۵]- ER.ME., V.2, P.175
[۱۳۶]- HBD., P.278
[۱۳٧]- ODC., P.68[۱۳۹]- NIDB., P.68[۱۴٠]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٨٧.
[۱۴۴]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٨٧.[۱۴۵]- HBD., P .278[۱۵٠]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٨٨.
[۱۴۶]- OCB., P.196
[۱۴٧]- PA., P.xlviii; HBD., 219
[۱۴۸]- OCB., P.195; HBD., P.2, 279
[۱۴۹]- ibid
[۱۵۴]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٨٨؛ .ibid
[۱۵۵]- همان، ص ١٨٨ و ١٨٩.[۱۵۶]- OCB., P.196[۱۵٧]- حبيب سعيد، پيشين، ص ١٧٩.
[۱۵۸]- HBD., P.279
[۱۵۹]- PA., P.lxviii
[۱٦٠]- HBD., P.219
[۱٦۱]- OCB., P.486
[۱٦۲]- ibid
[۱٦۳]- NIDB., P.69
[۱٦۴]- OCB., P.486
[۱٦۵]- حبيب سعيد، پيشين، ص ٢٠٣.
[۱٦۹]- pseudepigrapha كلمه يونانى است از pseuepigraphos به معناى "غلط اسناد داده شده و داراى عنوان اشتباه"؛ pseud به معناى خطا و اشتباه و epigraphin به معناى اسناد دادن است.Websters Third New International Dictionary, v.2, P.1830[۱٧۳]- Rabbinic Literature عبارتند از مجموعهاى از نوشتهها كه پس از سال ٧٠ م تا قرن ششم م به دست دانشمندان يهود نوشته شده و مجموعه تلمود را تشكيل مىدهند.
[۱٧٠]- NIDB., P.834
[۱٧۱]- HBD., P.836
[۱٧۲]- H.PLatt Rutherford, the Forgotten Books of Eden, (14th ed., the WorldPud. ishing Company, 1927) P.xlviii.
[۱٧۸]- اين كتاب به دست آقاى حسين توفيقى در دست ترجمه است و بخشهايى از آن در شماره ٣ و ۴ مجله هفت آسمان منتشر شده است.[۱٧۹]- Rutherford H.Platt[۱۸۶]- Enoch (خنوخ): انوش، ادريس (فرهنگ بزرگ حييم).
[۱۸٠]- OCB., P.630
[۱۸۱]- HBD., P.836
[۱۸۲]- ER.ME., V2,.P.180
[۱۸۳]- ibid; HBD., P.836
[۱۸۴]- Apocalyptic Literature and Related Works
[۱۸۵]- NIDB., P.67[۱۸٧]- Ethiopic[۱۸۸]- سفر پيدايش، ۵: ۴-٢۴.[۱۸۹]- Qumran[۱۹٠]- اندريه دوبون و سومرمارك فيلوننكو، مخطوطات قمران، ترجمه (به عربى) موسى ديب الخورى (چاپ اول، دارالطليعه الجديد، دمشق، ١٩٩٨. ج ٢، ص ٩)؛ ER.ME., V.2, P. 181
[۱۹۱]- همان.[۱۹۲]- HBD., P.831; ER.ME., V.2, P.181[۱۹۳]- ترجمه اين كتاب، به قلم آقاى حسين توفيقى، و تحت عنوان "رازهاى خنوخ" در شماره ٣ و ۴ نشريه هفت آسمان به چاپ رسيده است.[۱۹۴]- Slavonic[۲٠۵]- Shem پسر حضرت نوح است.
[۱۹۵]- HBD., P.831
[۱۹۶]- ibid
[۱۹٧]- ibid
[۱۹۸]- ER.ME., V.2, P.180
[۱۹۹]- HBD., P.831
[۲٠٠]- ER.ME., V.2, P.180
[۲٠۱]- Sibylline oracles
[۲٠۲]- ibid
[۲٠۳]- HBD., P.831
[۲٠۴]- ibid[۲٠۶]- HBD., P.831[۲۱۴]- اندريه دوبون و...، پيشين، ج ٣، ص ١٢.
[۲٠٧]- Apocryphon of Ezekiel
[۲٠۸]- ER.ME., V.2, P.180
[۲٠۹]- Epiphanius
[۲۱٠]- HBD., P.831
[۲۱۱]- Apocalypse of Zephaniah
[۲۱۲]- ibid
[۲۱۳]- ibid
[۲۱۵]- همان.
[۲٢۱]- Sedrach Shadrach (كتاب دانيال، باب اول).[۲٢۲]- ibid[۲٢۳]- اندريه دوبون و...، پيشين، ج ٣، ص ١۵.[۲٢۴]- HBD., P.838[۲٢۵]- اندريه دوبون و...، پيشين، ص ٨.[۲٢۶]- HBD., P.838[۲٢٧]- اندريه دوبون و...، پيشين، ص ٢٠.
[۲۳٠]- Elijah الياس (فرهنگ بزرگ حييم).
[۲۳۱]- اندريه دوبون و...، پيشين، ص ٢۵.[۲۳۲]- HBD., P.838[۲۴٠]- اندريه دبون و...، پيشين، ج٢، ص ١۵.
[۲۳۳]- ibid
[۲۳۴]- Testaments
[۲۳۵]- HBD., P.838; ER.ME., V.2, P.181
[۲۳۶]- patriarchs
[۲۳٧]- ER.ME., V.2, P.181
[۲۳۸]- HBD., P.838
[۲۳۹]- ER.ME., V.2, P.181
[۲۴۱]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٣، ص ١٧ و ١٨.
[۲۴۶]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٢، ص ١٨.
[۲۴۹]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٢، ص ١٨.[۲۵٠]- ER.MR., V.2, P.181[۲٦٠]- Jubilees: سفر لاويان، ٢۵: ٨ - ١٧ درباره اين كلمه سخن مىگويد.
[۲۵۱]- HBD., P.838
[۲۵۲]- HBD., P.838
[۲۵۳]- ibid
[۲۵۴]- ER.ME., V.2, P.839
[۲۵۵]- HBD., P.839
[۲۵۶]- ER.ME., V.2, P.182
[۲۵٧]- HBD., P.839
[۲۵۸]- Aristeas
[۲۵۹]- HBD., P.839
[۲٦۱]- اندريه دوبون و... ، پيشين، ج ٢، ص ١٣؛ NEB., V.2، P. 635
[۲٦۵]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٢، ص ١٩.
[۲٦٦]- همان، ج ٣، ص ١٦.[۲٦٧]- HBD., P.839[۲٦۸]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٣، ص ٢۴.
[۲٧۴]- پيدايش، ٢٨: ١٢-١٦.
[۲٧٧]- اندريه دبون و...، پيشين، ج ٣، ص ٨.[۲٧۸]- HBD., P.839[۲۸۴]- اعداد، ١١: ٢۴-٣٠
[۲٧۹]- Jannes and Jambers
[۲۸٠]- HBD., P .839
[۲۸۱]- Rechabites
[۲۸۲]- HBD., P.839
[۲۸۳]- Eldad and Modad
[۲۸۹]- Ahiqar ؛اين كتاب به قلم آقاى حسين توفيقى ترجمه شده و در شماره دوم هفت آسمان به چاپ رسيده است.[۲۹٠]- James Hastings (ed), Encyclopedia of Religion and Ethics (harles Seribeners Sons, New York)P.231.[۲۹۵]- Menander; شاعر و كمديسين آتنى قرن چهارم قم، (Britannica)
[۲۹۱]- HBD., P.840
[۲۹۲]- ER.ME., V.2, P .182
[۲۹۳]- Pseudo-Phocylides
[۲۹۴]- HBD., P .840
[۲۹۶]- Syriac 296 ; شاخهاى از زبان آرامى.[۲۹٧]- ibid.; ER.ME., V.2, P .182[۳٠۴]- اندريه دوبون و...، پيشين، ج ٢، ص ١٦.
[۲۹۸]- HBD., P .840
[۲۹۹]- Psalms
[۳٠٠]- Odes
[۳٠۱]- HBD., P .840
[۳٠۲]- ibid
[۳٠۳]- ER.ME., V.2, P .183
[↑] جُستارهای وابسته
□ مسيحيت
□ کتاب مقدس
□ آپوکریفا
[↑] سرچشمهها
□ كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ايران.
□ الكتاب المقدس، بيروت: دارالمشرق، چاپ سوم، ١٩٨٨.
□ هاكس، مستر: قاموس كتاب مقدس، تهران: اساطير، چاپ اول، ١٣٧٧.
□ سعيد، حبيب: المدخل الى الكتاب المقدس، دار التاليف و النشر للكنيسة الاسقفية بالقاهره، بىتا.
□ شولتز، ساموئل: عهد عتيق سخن مىگويد، ترجمه مهرداد فاتحى، شوراى كليساهاى جماعت ربانى آموزشگاه كتاب مقدس، بىتا.
□ الفغالى، الخورى بولس: المدخل الى الكتاب المقدس، الجزء الاول، بيروت: منشورات المكتبة البولسيه، چاپ اول، ١٩٩۴.
□ دوبون، اندريه و مارك فيلوننكو، سومر: التوراة كتابات ما بين العهدين، ج ٢ التورات المنحول (مخطوطات قمران - البحرالميت)، ترجمه (بالعربى) موسى ديب الخورى، دمشق: دارالطليعة الجديدة، چاپ اول، ١٩٩٨.
□ التوراة كتابات ما بين العهدين، ج ٣ التوراة المنحول (مخطوطات قمران - البحرالميت)، ترجمه (بالعربى) موسى ديب الخورى، دمشق: دارالطليعة الجديدة، چاپ اول، ١٩٩٩.□ Eliade, Mircea(ed): The Encyclopedia of Religion, V.2 , Macmilan Publishing Company, New York, 1987.
□ Douglas, J. D: The New International Dictionary of the Bible, Reqency Refernce Library, Grand Rapids, Mi, U.S.A, 1995.
□ Achtemeier, Paul J: Harper,s Bible Dictionary, Harper, San Francisco, 1985.
□ Cross, F. l: The Oxford Dictionary of the Christian Church, London, Oxford University Press, 1957.
□ R. Kohlenberger, John: The Parallel Apocrypha, Oxford University Press, New York.
□ M. Metzger, Bruce and D. Coogan, Michael: The Oxford Companion to the Bible, Oxford University Press, New York, 1993.
□ The New Encyclopedia Britannica, V.7 & 2, Encyclopadia Britannica, INC., 15th Ed., U.S.A, 1995.
□ Rutherford, H. Platt: The Forgotten Books of Eden, The World Publishing Company, 14th Ed., 1927.
□ The New English Bible with the Apocrypha: Cambridge University Press, New York, 1971.
□ Hastings, James (ed): Encyclopedia of Religion and Ethics, Charles Seribener¨s Sons, New York.
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>