جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

باستان‌شناسی افغانستان

از: سوفیه ر. بولبی (Sophia R. Bowlby)؛ برگردان از: صدیق رهپو طرزی

باستان‌شناسی در افغانستان

(از کهن‌ترین روزگار تا دورۀ تیموریان)

پاره‌ی نخست

پیش‌زمینه جغرافیایی


فهرست مندرجات

[پیشگفتار][فصل دوم]


افغانستان در قلب ایروشیا، در میان دایره فراخ استپ‌ها (واژه Steppe ریشه در کلمه روسی Step دارد و در سده هفده عیسایی مورد کاربرد قرار گرفت. به جلگه وسیع گیاه ناکی می‌گویند که از هنگری تا مغولستان گسترش یافته است. این‌جا، از گذشته‌های دور، اروپای شرقی را به شرق میانه، و جنوب آسیا از دید اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پیوند می‌داده است. راه ابریشم، نماد این رابطه است. امروز جای آن را پل زمینیی گرفته است که در ستون فقراتش خط آهن سراسری سایبریا قرار دارد. این خط آهن، هم اکنون بندرگاه‌هایی را در سایبریا، واقع در بحر آرام، را به بندرهایی در غرب اروپا پیوند می‌دهد. برنامه‌یی وجود دارد که شاخه‌های دیگرش به چین، هند، برما، تایلند و مالیزی کشیده می‌شوند. طرزی.) و نیمه دشت‌ها که از مدیترانه تا چین گسترش یافته است، قرار دارد. (شکل شماره یک. یک) راه‌هایی از شمال به‌جنوب، شرق به غرب کشورهای گونه‌گونه را به‌هم پیوند می‌دهند. از این شاهراه‌ها، در درازای سده‌ها مردمان گونه‌گونه‌یی از آن میان: مغولان، یونانیان، هندوستانیان و ایرانیان تنها در دوران تاریخی گذشته‌اند. همین اکنون، بخش زیاد این گروه‌ها را می‌توان در میان باشنده‌گان و نفوس کشور دید. این تنوع و گونه‌گونی مردم، پیوند تنگانگ با گونه‌گونی محیط دارد. این امر از قله‌های شامخ و پوشیده از برف هندوکش تا زمین‌های سوزان دشت مارگو، (این دشت که زمانی با استفاده از آب‌های هیلمند، سر سبز و شاداب بوده است، حالا به دشت سوزانی بدل شده است. این دشت اکنون در شرق نیمروز قرار دارد. به‌دلیل گرمای شدید و سوزان به دشت مرگو یا دشت مرگ معروف شده است. طرزی) از زمین‌های خاکی و جلگه‌های کم آب تا واحه‌ها و وادی‌های سرسبز، در بر می‌گیرد.

با دیدی به تنوع محیط و مردم، چنین به‌نظر می‌آید که باشنده‌گان اولی از شکل‌های گونه شیوه تولید اقتصاد که با محیط طبیعی‌شان تطابق و همسوی داشته است، بهره گرفته‌اند. در این پاره کتاب، بر آنیم تا بار دیگر خط‌های عمده طبیعت و همراه با آن توزیع منبع‌های موجود را که در دسترس ساکنان قرار داشته‌اند، و بدیل‌های گونه‌گونه‌یی که دست یافتن به آن‌ها ممکن بوده است، ترسیم نماییم. این امر به ما یاری می‌رساند تا به کنه و درون ساختار اقتصادی و همبودی که هر یک از این گروه‌های ایجاد کرده‌اند، راه باز نماییم.

این گونه تلاش باید در خط دید و نگاه روشن در مورد منبع‌هایی که در دسترس مردم قرار داشته‌اند، همسو باشد. بررسی‌های باستانشناسی افغانستان، زمان درازی را از یک سو و گروه‌های گونه‌گونه انسان را از جانب دیگر، در بر می‌گیرد. در این راستا، گروهی در حالت ابتدایی و برخی با دستگاه فنی پیشرفته‌یی همراه بوده‌اند. با آن هم، بخش قابل توجه‌شان مقدار زیاد مواد غذایی و وسیله‌هایی برای ساخت ابزار کار، پناه گاه‌ها و لباس را از محل خویش به‌دست می‌آوردند. به این گونه، توزیع منبع‌های طبیعی، نقش به شدت مهمی را در زنده‌گی‌شان داشته‌اند.

ممکن مهم‌ترین اثر و نفوذی که در امر توزیع منبع‌های طبیعی در این محدوده داشته باشد، مساله آب و هوا و یا اقلیم می‌باشد. آب و هوای کنونی افغانستان نقش مهمی را در امکان‌های کشت و زراعت، رویش گیاه‌ها و زنده‌گی جانداران وحشی، به دوش کشیده است. به اولین پرسشی که باید پاسخ داد این است که آیا در این مدت مورد نظر ما - از هفتاد هزار سال پیش تا سده ششم پیش از عیسا - دگرگونی ژرفی در وضع آب و هوای این‌جا رخ داده است؟ پیش از آن که به پاسخ این پرسش بپردازیم، ضرور است تا به خصوصیت‌ها و ویژه‌گی‌های عارضه‌های طبیعی یا گیتی‌نگاری افغانستان، دست بیازیم، زیرا این امر نقش مهمی را در وضع جوی امروز و دیروز این کشور بازی نموده است.

در مورد بررسی‌های جیولوجی یا زمین‌شناسی افغانستان، کار همه جانبه صورت نگرفته است. تمام کشور در دایره کمربند کوه‌هایی که به تازه‌گی شکل گرفته و از جبال پرینیه Pyrenees تا کوه‌های هیمالیا Himalayas و گسترده‌تر از آن امتداد دارد، قرار می‌گرید. (برایس، ۱۹۶۶Brice و کریسسی، Creesey ۱۹۶۰). بحر تت یس Tethys (این واژه در اسطوره یونانی خدا زن بحر، دختر اورانوس یا آسمان و گایا Gaia یا گیتی می‌باشد. در دانش گیتی‌شناسی یا جیوگرافی به بحری گفته شده است که قاره گونداوانا Gondwana و لاور آسیا Laurasia را از هم جدا می‌نمود. آن را می‌توان، بحر پیشین مدیرترانه کنونی خواند. طرزی) باری در میان قطعه بزرگ و محکم که سر به جنوب قاره می‌زد (نیم قاره هند و افریقای کنونی به آن تعلق داشت) و هم‌چنان قطعه بزرگ همانند دیگری که سر به شمال می‌زد، قرار داشت. با گذشت زمان، کوه‌های کهن‌تری که در سطح بحر تت یس، قرار داشتند، با لایه‌های که از زمین‌های بزرگ در همسایه‌گی، ترسب می‌نمودند، پوشیده شدند. بعد، در پایان دوران میسوزویک Mesozoic (از دید جیوگرافی به دوران میان پالزویک Paleazoic و سینوزویک Cenozoic گفته می‌شود. این دوران میان ۲۴۵ میللیون تا ۶۵ میلیون سال پیش دوام نمود. در این مرحله خزنده‌گان بر زمین و بحر فرمان می‌راندند. آرام آرام گیاه‌های فراوان سر کشیدند و اولین پستانداران، پرنده‌گان و گل‌ها پدیدار شدند. از نگاه واژه‌شناسی از میسو Meso به‌معنای میان و زویون Zoion یونانی به‌معنای جانداران، متشکل است. دلیل کاربرد این واژه پدیدار شدن اولین پستانداران به‌روی زمین می‌باشد. طرزی) و آغاز دوران ترتیاری Tertiary (دوران اولی سینوزویک را گویند. طرزی) تمام بستر بحر در برابر خشکه قاره‌یی در شمال و جنوب به بالا خزید و تمام سلسله کوه‌ها را شکل داد و به میان آورد. این سلسله جبل‌ها، به اثر مقاومت خشکه‌های قاره‌یی، به‌شکل خط‌های همانند و موازی پدیدار شدند. در جریان کارها و فعالیت‌ها برای شکل‌گیری کوه‌ها، آتش‌فشان‌ها نیز شعله‌ور شدند، و پیچ و خمی‌هایی را به میان آوردند.

در ساحه افغانستان امروز، می‌توان دو سلسله کوه‌ها را دید. یکی از جنوب به‌سوی جنوب شرق، از گره‌گاه پامیر به امتداد وادی سند سیر نموده به خلیج پارس می‌رسد. دومی به دو شاخه تقسیم می‌گردد. یکی به‌سوی غرب یا هرات و کسپین می‌دود، و دیگری به‌سوی جنوب غرب حرکت می‌نماید. بلندی این شاخه، آرام آرام کاهش می‌یابد و در وادی هیلمند ناپدید می‌گردد. (شکل ۱.۲). در میان سطح بلند، آبگیر‌های ژرفی قرار دارند و در غرب وادی هلمند آبگیر‌های مهم و بزرگی را میان کوه‌های یاد شده توان دید.

هسته ساحه کوهستانی مانند هندوکش در دورادور کابل، از صخره‌های بلوری کهن که زیر فشار گرما و دگرگونی‌های جوی شکل گرفته‌اند، ساخته شده‌اند. (گنس سر Gansser، ۱۹۶۴). در نورستان، در شمال شرق کابل، سنگ‌های درخشان Gneisses سنگ‌های ورقی Schists و سنگ خارا Granits به‌دست آمده‌اند. این صخره‌های بلوری تا جنوب غرب امتداد دارند. بخشی از هندوکش که از غرب کابل تا نزدیک هرات ادامه دارد، نیز به دسته صخره‌های بلوری تعلق دارد. این دو بخش سلسله کوه‌های دارای صخره‌های بلوری با کوه‌های میسوزویک، که بخش باقی مانده کوه‌ها در شمال را در بر می‌گیرد، هم مرز اند. این کوه‌ها بیش‌تر از ته‌نشین و رسوب آب به میان آمده‌اند. به‌همین دلیل دامنه‌های این بخش‌ها از سنگ آهک ساخته شده‌اند. بخش زیاد آبگیر‌هایی که در میان کوهستان‌ها قرار دارند، از رسوب‌های متعلق به پایان دوران ترتیاری، شکل گرفته‌اند.

در شمال و جنوب ساحه کوهستانی میسوزویک، صخره‌های مربوط به دوران ترتیاری یافت شده‌اند. در شمال این‌ها ساحه گسترده‌یی را در بر نمی‌گیرند، اما، در جنوب، آن‌ها بخش بزرگ سطح مرتفع میان هندو کش جنوبی و سلسله کوه‌های مهم دوم را که سلیمان نامیده می‌شوند، را می‌سازند. بخش زیاد کوه‌های سلیمان در خارج مرز‌های کنونی افغانستان قرار دارد، و با آن که مانند کوه‌های هندوکش بلندی زیادی ندارد، اما، تیغه بزرگ آن یک سد نیرومندی را میان افغانستان و وادی سند، ساخته است. این سد را چند کوتل اساسی، شگافته‌اند. این‌ها بیش‌تر از صخره‌های دوران میسوزیک و ترتیاری، شکل گرفته‌اند.

وادی خشک هلمند و زمین‌های هموار مسیر دریای آمو، به وسیله لای‌های ته‌نشین شده و جوان کواترنری Quaternary (بخش چارم دوران میسوزویک. طرزی) پوشیده شده‌اند. در هلمند، کوه سلطان، بیانگر وجود فعالیت‌های آتش‌فشانی است که در جریان شکل‌گیری کوه‌ها، فعال بوده است.


[] دگرگونی اقلیمی و آب‌ و هوا

افغانستان تا سال ۱۹۳۹، کدام دستگاه ثبت آب و هوا یا وضع جوی نداشته است. بعد هم تعداد کمی، با مقایسه به ساحه اش، در آن به کار افتاده‌اند. به این دلیل نمی‌توان با یقین در مورد چگونگی آب و هوا یا اقلیم گپی زد. این امر روشن است که این سرزمین آب و هوای بری و یا خشکه یی دارد. به جز برخی استثنا‌ها، بارنده گی متوسط از چل س. م. در سال، بیش تر نیست. در گوشه جنوب غربی وضع واقعی دشت و ریگزار مسلط است. بخش زیاد زمین‌های هموار که در دامنه‌های کوه‌ها قرار دارند، نیمه دشت و یا دشت‌های کم آب و علف اند. در این جا، درجه میانی گرما، بیست تا سی س. م. درسال می‌باشد. تنها در این جا، گیاه‌های کم انبوه در کنار دریا‌های مهم می‌رویند و بس. سرچشمه این دریا‌ها کوه‌هایی اند که رطوبت کمی بیش تر از سایر بخش‌های کشور دارند. (نگاه کنید به شکل شماره یک. سه.) در بسیاری ساحه‌ها این نم و رطوبت در زمستان به شکل باران و یا برف نزول می‌نماید. در هنگام بهار و آغاز تابستان برفی که آب می‌گردد، دریا‌ها را سیراب می‌نماید. در این مدت، دریا‌ها دارای بیش ترین آب خیزی، بدون باران را داشته می‌باشند. این حالت، سیلاب و ریزش خاک را بار می‌آورد.

در داخل کشور، در برخی جای‌ها مانند دره‌های واقع در مرز‌های جنوب شرقی که راه به سوی وادی بزرگ سند، باز می‌نمایند، ما شاهد ریزش بیش تر باران هستیم. دلیل این است که باران‌های مانسونی هند به صورت عادی به این ساحه می‌رسند و با خویش باران زیاد، در آغاز تابستان می‌آورند. معروف ترین آن‌ها وادی کابل و دورادور، گرداگرد واطراف جلال آباد می‌باشد، اما، در این جا نیز آبیاری نقش اساسی را برای کشت دارد. میچل، Michel در سال ۱۹۵۹، بیان داشته بود که برای درک این مساله باید به نمونه وادی امپریال در جنوب غرب ا. م.ا.، توجه نمود.

اثر بارنده گی در ماه‌های تابستان، به خاطر تبخیر شدید، کاهش می‌یابد. در ماه جولای درجه گرما بالا تر از ۲۵ س. گ. سانتی گراد یا بالای صفر بهتر است، نسبت به اختصار س. گ.) می‌رسد و روز‌ها از آن هم فرا تر می‌رود. در جنوب غرب میانه درجه گرما در ماه جولای به سی و پنج س. گ. می‌رسد، اما، در کوه‌های بلند تا کم تر از ده درجه س. گ پایین می‌آید. از سوی دیگر* این تابستان‌های گرم، با زمستان‌های بسیار سرد دنبال می‌گردد. در ماه جنوری میانه درجه گرما در جنوب غرب به شش درجه سانتی گراد و در زمین‌ها هموار شمال به سه درجه س. گ. و تا زیر صفر در کوه‌ها پایین می‌آید. (شکل، یک. چار و یک و پنج) در تابستان در بلندی‌های چار هزار و پنجصد تا پنجهزار متری، برف وجود دارد. این امر در زمستان به بلندی یکهزار و هشتصد متری، صورت می‌گیرد.

به این گونه افغانستان اقلیم خشک بری دارد که سطح بلندی و پایینی زمین، نقش مهمی را در شکل دهی گرما و رطوبت بازی می‌نماید. به صورت عموم باد شدید نمی‌وزد. در جنوب غرب توفان شدید برف رخ می‌دهد. در تابستان باد شدید گرم و خشک از سوی شمال غرب می‌وزد. این باد را مردمان محل به نام باد‌های یکصد و بیست روز(ه) یاد می‌کنند. سرعت این باد، گاهی از صد گره هم تجاوز می‌نماید. این باد میان ماه جولای تا سپتمبر می‌وزد. این امر با خویش بخش بالایی زمین را تخریب می‌نماید و ریگ سیار به همراه می‌آورد.

به این گونه، به قدر کافی گفته شد که در بخش زیاد افغانستان کمبود دسترسی به آب در هنگام فصل کشت و زراعت، بر مولدیت حاصل‌های کشاورزی اثر مهمی دارد و سطح تولید زراعتی بسته به چگونگی شبکه آبیاری می‌باشد. هم چنان وضع فراوانی و کمبود علف‌ها، گیاه‌ها و همراه با آن‌ها جانوران طبعی، به سطح بارنده گی و تری، پیوند نزدیک دارد. لازم است تا بدانیم که تا چی اندازه این شرط‌ها در جریان دوران باستانی، جریان داشته است.

هم چنان که داده‌ها و رقم‌ها در مورد اقلیم مدرن کشور ناکافی است، رقم‌هایی که به وسیله آن‌ها بتوان به ارزیابی چگونگی وضع اقلیم در گذشته‌ها دست زد، به شدت نا بسنده‌اند. بخش زیاد کار در مورد بررسی دگرگونی پیش از تاریخ در جهان کهنه، در چارچوب شمال افریقا، اروپا، و شرق نزدیک صورت گرفته است. از این رو می‌توان با استفاده از بررسی‌های یاد شده، وضع اقلیم افغانستان را تا آن گاهی که مطالعه‌های نوی صورت بگیرد، به گمان‌های نزدیک به یقین ترسیم نمود. از آن جایی که در مورد تاریخ اقلیم این ساحه وحدت آرایی وجود ندارد، می‌توان در یک چارچوب فراخ به بررسی آن تلاش نمود.

دشت‌ها و صحرا‌های جنوب افغانستان، در حاشیه رو به قطب، در خط کمربند دشتی نیمه گرمسیر و نیمه حاره قرار دارند. این حالت، بسته به حضور روشن وضع دوران جویی و فضایی می‌باشد. اگر این حالت دچار دگرگونی گردد، دراین صورت مقدار رطوبت در دشت‌ها هم دچار تغییر می‌گردند. دگرگونی‌ها در گذشته، در بخشی از کمربند معروف به باد تجارتی همراه با فشار به سوی غرب، زیر نفوذ جریان فشارهای آبی، تغییر‌هایی را در جنوب افغانستان به صورت روشن به همراه داشته است.

از سوی دیگر، ساحه‌هایی در شمال و غرب هندوکش، به صورت واضح از دگرگونی دوران جوی تا اندازه یی اثر پذیرفته است، اما، خشکی آن جا‌ها، از همه اول تر، ناشی از جایگاه آن‌ها در سرزمین گسترده ایروشیا می‌باشد که در آن کوه‌ها و بلندی‌های شمال، غرب و جنوب قرار دارند. هر گونه توده هوای مرطوب، بایست از سرزمین وسیع همراه با سد‌های کوهی و بلندی‌ها می‌گذشت. این امر، سبب می‌شد که پیش از رسیدن به این بخش، دیگر آبی برای باریدن برایش باقی نمی‌ماند. این وضع در تمام دوران پیش از تاریخ دست نخورده و بدون دگرگونی باقی ماند. به اساس نوشته بوسر Butzer در سال ۱۹۶۱، ممکن ما در این دوران شاهد برخی دگرگونی‌های کوچک بوده باشیم، اما، این کار گمان نمی‌رود که دگرگونی جدیی را در امر رطوبت و نم به میان آورده باشد.

در شرق نزدیک و شمال افریقا، ما رقم‌هایی را به دست داریم که نمایشگر این امراند که دوران پیشرفت یخچال‌ها با دوره‌های بارش شدید در سرزمین‌های واقع در دشت‌هایی که درحاشیه خط باد تجارتی (به بادی گفته می‌شود که در نواحی گرمسیر شمال خط استوا به صورت مداوم می‌وزد. این را باد مداوم و یا باد به سامان نیز گویند. طرزی) قرار دارند، پیوند تنگاتنگ داشته‌اند.این امر، دگرگو نی‌هایی را که با جریان پیشرفت یخچال‌ها همراه بوده‌اند، نشان می‌دهد. امکان دارد که این دگرگونی‌ها تغییری در سیر منطقه‌های اقلیمی واقع در صحرای افریقا سبب شده و دگردیسی یا تغییر کیفی مهمی را در وضع گیاه‌ها و جانوران به میان آورده باشد. (بوسر.۱۹۶۱ الف.) چنین به نظر می‌آيد که ممکن دگرگونی همانندی در صحرا‌ها و دشت‌های کم آب و علف جنوب هندوکش رخ داده باشد. برخی رقم‌ها در ایران نشان می‌دهد که رطوبت همزمان با شرق نزدیک در آن جا نیز افزایش یافته است. باید یاد آور شد که در مورد رابطه و پیوند میان دوران‌های یخچال‌ها و دوره‌های بارنده گی شدید، هیچ مناقشه یی وجود ندارد. به این گونه می‌توان یاد آور شد که افزایش نم در این جا، هیچ رابطه یی با تغییر در دگرگونی جهانی ندارد. (بوسر. ۱۹۶۱ ب.)

چنبن معلوم می‌شود که در هنگام دگرگونی درونی در دوران یخچال‌ها، تغییر در اقلیم به شدت پیچیده تر بوده تا دوران خود یخچال‌ها. در بخش زیاد این مدت، اقلیم همانندی زیادی به وضع امروز دارد. ممکن در زمان پایان یخچال‌ها، آب و هوا گرم تر شده و سطح نم بالا رفته باشد. هم چنان دردوران دگرگونی‌های درونی یخچال‌ها، درجه رطوبت بیش تر افزایش یافته باشد. از گذشته‌ها، تا هزاره آخر پیش از عیسا، اقلیم از حالت خشکی به سوی وضع کنونی سیر نموده و تنها دگرگونی کوچک و کوتاه مدت در آن رخ داده است. بوسر، جدول شماره یک را برای جهان کهنه، سر و سامان داده است. برای آگاهی بیش تر درمورد دگرگونی اقلیم در شمال افریقا می‌توانید به نوشته سمیت Smith در سال ۱۹۷۵، سری بزنید.

اگر آب و هوا در افغانستان راه نمونه یی را که آوردیم دنبال کرده باشد، می‌توان به یک سلسله حادثه‌های زیر اشاره نمود. هنگام دوران پلیستو سن بالایی، Upper Pleistocene (از دید گیتی‌شناسی یا جیوگرافی دوره‌یی را گویند که در آن کان‌ها و مواد معدنی شکل گرفتند. این دوران، میان یک میللیون و ششصد و چل هزار سال تا ده هزار سال پیش را در بر می‌گیرد. شاخص عمده‌اش دگرگونی شدید در درجه حرارت است. هم چنان در این مدت دوران یخچال‌ها را می‌توان دید. در این دوران، شکل‌های گونه گونه انسان نمایان به میان آمدند و نابود گردیدند. این کلمه از واژه‌های یونانی پلیستوس به معنا بسیار و کاینوس به معنای نو، ترکیب شده است. طرزی) سرزمین‌های پایینی افغانستان با مقایسه امروز سرد تر بوده‌اند ـ ممکن در تابستان پنج س. گ کم تر. در شمال مانند امروز هم چنان خشک بوده و رطوبت کم تر. اما، درساحه‌های جنوبی ممکن باران بیش تر و موثر تر بوده و ساحه بیش تری را با جنگل پوشانیده باشد. کوه‌ها از یخ پوشیده و زیست در آن‌ها ناممکن بوده است. با ورود دوران هولوسن Holcene یخچال‌های آب شده درجه گرما بالاتر رفته و ساحه‌های جنوب به شدت خشک شدند - بی‌آب‌تر از امروز. با آن هم در هزاره ششم پیش از عیسا، اقلیم تر تر از امروز گردیده و زمینه را برای رویش گیاه‌ها و زیست چارپایان فراهم کرده است. در هزاره سوم پیش از عیسا، دور خشکسالی آغاز گردیده و تا ۵۰۰ پیش از عیسا، دوام یافت. پس از آن وضع اقلیم حالت کنونی را به خود گرفت و هم چنان ادامه دارد. در جریان دگرگونی‌های اقلیمی، زمین تغییر‌های شکلی را به خود دید، تا دورهه‌های ثبات اقلیمی.




دوره مهمزیر دورهاروپای شمالیسطح پایینی
هولوسن
تا حدود ۱۰ هزار سال پیشزیر-اتلانتیک
در ۵۰۰ پ.ع
زیر- بوریال
۵/٨۰۰ تا ۲۵۰۰ پ.ع
اتلانتیک
۲۵۰۰-٢٦۰۰ پ.ع

سردتر، مرطوب

گرم، خشک

گرم، مرطوب

کمی نمدار

فوق‌العاده خشک

مرطوب گرم
دوره پس از یخچال با دگرگونی کمبوریال
۵۶۰۰ تا ۶۸۰۰ پ.ع
پیش بوریال
۶۸۰۰ تا ۸۱۰۰ پ.ع

قاره‌یی، خشک

سرد، خشک

خشک

به‌شدت خشک
پلایستوسن بالایی
۱۰ هزار سال پیش تا حدود ۱۰۰ هزار سال پیش.........

به هر روی، این دید عمومی تاریخ اقلیم دراین ساحه، مورد پذیرش همه و یا کار برد در همه ساحه‌ها نیست. به‌صورت نمونه، رایکز (Raikes) در سال ۱۹۶۷، به این باور دست یافت که در سطح پایینی در شمال شرق، دگرگونی‌های عمیقی در چگونگی آب و هوا یا اقلیم از پنج هزار سال به این سو رخ نداده است و این تغییری را که ما در وضع گیاه‌ها و افزایش بیش تر دشت و صحرا شاهدیم، ناشی از کردار‌ها و فعالیت‌های انسانی است تا اقلیمی. آن گاهی که مقدار زیاد علف و چوب برای سوخت و چرا و بعد زراعت مورد استفاده قرار گرفت، کاهش موقتی قابل توجه یی در ریزش باران در دشت‌های کم علف و نیمه دشت رخ داد که باخویشتن مصیبتی به همراه آورد. زمین مورد بهره برداری، بیش تر خراب شد و شوره زار‌ها گسترش یافته و بارش بعدی نتوانست تا باروری زمین و رویش گیاه‌ها به همراه داشته باشد. اثر کردار و عمل انسانی را حتا می‌توان در دوران تاریخی با دگرگونیی که در سیستان، کرانه‌ها و پایانه‌ها یا پایین آب دریای هلمند رخ داد، مشاهده کرد. دراین ساحه، زمانی زراعت و سبزی کاری، به اثر شبکه آبیاری گسترده همه جا موج می‌زد. به این دلیل، الکسندر بزرگ ارتشش رادر مسیر همین دریا رهبری کرد. این وضع، تا یورش مغول در سده سیزده و چارده که تمام شبکه آبیاری را ویران نمود، ادامه یافت. (فیشر، ۱۹۷۳ Fischer). بعد، این شبکه بار دیگر ترمیم نشد و این ساحه به شوره زاری بدل شد که تنها گروه کوچک مردم را تغذیه می‌کرد. ممکن دلیل این کار بی نظمی اجتماعی بوده باشد و یا این که باروری زمین در نتیجه تخریب عادی و طبعی در این دوره که کشت بر هم خورد، سیر نزول داشته است و یا حاصل گسترش بیش از اندازه شبکه آبیاری که در گذشته صورت گرفته بود، می‌باشد. به این ترتیب گفته می‌توانیم که گسترش بیش تر دشت‌ها، حاصل دگرگونی اقلیمی نی، بل تغییری که در کارکرد انسان رخ داده است. می‌باشد. (همین اکنون حکومت افغانستان تلاش می‌نماید تا به وسیله شبکه آبیاری گسترده در وادی هلمند، دگر گونی‌هایی به میان آورد. اما، از همین اکنون با مشکل شوره‌زده‌گی زمین رو به روست)

وایت، Whyte در سال ۱۹۶۱، بیان داشت که گمان نمی‌رود که افزایش رطوبت و باران در منطقه خشک بر اساس این شایعه که چنین چیزی جز خوی و خصلت دروه اتلانتیک است، در این جا رخ داده باشد. برید وود، Braidwood در سال ۱۹۵۸، این مساله را که نمونه یگانه یی در دوران پربوریال Preboreal (این دوران به زمان پس از پایان یخچال به کار می‌رود. این مدت میان ده تا نه هزار سال پیش را در بر می‌گیرد. این دوران را می‌توان زمان گسترش جنگل‌های چنار و ناژو خواند. طرزی.) تکرار می‌شود، زیر نشانه پرسشی برد. چنین به‌نظر می‌آید که در این جا تنوع محلی رخ داده است. به‌صورت نمونه ویتا فینزی Finzi در سال ۱۹۷۹، یاد آور شده بود که در دوران پلیستوسن، شمال شرق ایران وضع و شرط دوره ریزش شدید باران، همانند طوفان، را از سر نگذرانده و تجربه ننموده بود. خلاف آن، باران‌های‌ پی‌هم، به شدت کاهش یافت و باران‌های سنگین و کوتاه مدت جای آن را گرفتند. این حالت مدت زیادی دوام یافت.

آن گونه که دیدیم، در مورد افغانستان داده‌ها و رقم‌های کمی وجود دارند، اما، گودی Goudi در سال ۱۹۷۳، نشان داد که در شمال غرب هند که آخرین مرحله دوران خشکی در پایان دور پلیستوسن که تاریخش به ۵۶۰۰ سال پیش از عیسا و یپش تر از آن می‌رسد، به سر رسیده است و هم چنان بوسر، این امر را برای شرق نزدیک و ایران همسان می‌داند. بریسون Bryson و بیررایز Baerreis در سال ۱۹۶۷ نشان داد که ممکن نیست تا اقلیم در وادی سند، و بلوچستان در هنگام نیمه دور دوم اتلانتیک، تر تر بوده باشد.

به ساده‌گی نمی‌توان تاریخ اقلیمی به دست آمده از افریقا و شرق نزدیک را در مورد افغانستان به کار برد و برای به‌دست آوردن کاملش باید باستان‌شناسان و دیگرانی که به این مساله علاقه دارند، انتظار بکشند. با آن هم از آن جایی که بخش زیاد تبصره‌ها در مورد بررسی‌های بوسر، بر این خط تمایل دارند که دگرگونی‌های اقلیمی کوچک پنداشته شود، بحث بعدی ممکن است در این خط سیر نماید که گونه‌گونی تغییر آب و هوا را در درجه بالاتری نشان دهد.


[] سرچشمه‌های طبیعی برای گذران زیست و هستی

شاهد‌هایی که در مورد دگرگونی آب و هوا به دست آمده‌اند، نمایشگر این درستی اند که کم از کم از ۵۰۰ پیش از عیسا، و ممکن پیش تر، تغییر زیادی در تنوع اقلیمی، با آن که ممکن زمان کمی خشکی و یا تری بیشتری رخ داده باشد، به میان نیامده است. به این گونه می‌توان با بررسی وضع کنونی به چگونگی حالت در گذشته دور دست یافت. می‌توان یادآور شد که در افغانستان در آن گذشته، اقلیم سرد تر، خشک تر بوده است و یا گاهی رطوبت بیش تر. از سوی دیگر، وضع کنونی را می‌توان به حیث شاخص نیز به حساب آورد.

در افغانستان مانند دیگر کشور‌های رو به رشد، به مشکل می‌توان به رقم‌های قابل باور دست یافت. با آن هم ژ. هوملوم J. Humlum جیوگرافی دان دنمارکی در سال ۱۹۵۹، یک تصویر کامل از آگاهی‌های کنونی را در مورد گیتی شناسی این کشور، به دست داده است. لویس دوپری، به تازه‌گی کتابی را نشر نموده است که در برگیرنده رقم‌های مهم در مورد افغانستان کنونی می‌باشد که بخش زیاد داده‌ها را ما از آن بر گرفته‌ایم. (ل. دوپری، ۱۹۷۳.)

هردو، دوپری و هوملوم، تقسیم‌بندی منطقه‌یی کشور را بر اساس رابطه آن‌ها با آب و هوا و نمای شکلی، نموده‌اند. در این‌جا ما برخی دگرگونی‌های پیشنهادی دوپری را پذیرفته‌ایم. این را می‌توان در (شکل شماره یک. شش) دید. نقشه‌های عمومی، بخش سرسبزی، اقلیم و ساحه‌های برجسته را در (شکل شماره یک. هفت.) مشاهده نماید.

در شکل شماره یک. شش. ما شاهد سیزده محیط زیست هستیم. این بخش بعد به پنج حصه جداگانه که در نقشه به‌شکل سایه‌دار نشان داده شده، دسته‌بندی شده‌اند. اول کوه‌های بلند بدخشان، نورستان، گذرگاه واخان و کوه‌های مرکزی. پس‌تر، کوه‌های شمال و جنوب همراه با دامنه‌هایی که در کوه‌های مرکزی خزیده‌اند، می‌آید. زمین‌های هموار ترکستان، سطح پایین هرات - فراه و دو وادی مهم با دریا‌هایشان و در آخر، دشت‌ها و صحرا‌هایی در شمال و جنوب هلمند.

کوه‌های بلند

بدخشان و نورستان زمین‌های کوهستانی اند که در غرب توده بزرگ پامیرها، افتاده‌اند. امروز مرز‌های بین‌المللی، پامیر‌ها را میان روسیه (حالا تاجیکستان. طرزی)، چین، پاکستان و افغانستان تقسیم نموده است. اما، این مرز‌ها هیچ گونه برجسته‌گی اصلی را به همراه ندارند. می‌بایست گذرگاه واخان و گره‌گاه پامیر را جز ساحه گسترده‌تر منطقه پامیر بخوانیم.

منطقه پامیر در سطح بلند قرا دارد. بخش زیادش دارای بیش تر از سه هزار متر بلندی دارد. قله‌های جداگانه‌اش تا ۷۶۲۰ متر بلندی. در بالاتر از پنج هزار متر، برف همیشگی حضور دارد و سفر در وادی‌هایش به وسیله یخبندان و دره‌های عمیق به شدت دشوار می‌باشد. واخان، بدخشان و نورستان در سرشیبی تندی قرار دارند و حلقه پیوند کوهی را میان پامیر و کوه‌های مرکزی می‌سازند. کوتل‌ها و گذرگاه‌های تابستانیش راه را از آن چی اکنون به‌نام پاکستان یاد می‌گردد، و هم‌چنان استپ‌های تاجیکستان، از میان بدخشان با گذر از پامیرها به آبریز تاریم Tarim (آبگیر بزرگی است در شرق کاشغر در چین که از دریایی به همین نام آبیاری می‌شود. طرزی) و چین، پیوند می‌دهد.

در تمام این ساحه‌ها، اقلیم وضع گزافه گونه یی دارد. به این معنا که در زمستان درجه گرما تا زیر صفر می‌رسد، اما، در روز‌های تابستان گرما تا ۲۶ درجه س. گ یا برتر از آن بالا می‌رود. (نگاه کنید به شکل شماره یک. هشت). در این جا اقلیم به شدت زیر تاثیر بلندی‌ها و ارتفاع‌ها زمین از سطح بحر، قرار داشته می‌باشد. به همین دلیل تنوع زیست را می‌توان شاهد بود. بخش کوهستان از دید جیوگرافی به شدت پیچیده است و از گونه گونی زیادی بر خوردار می‌باشد. این جا زیر فشار و حرکت شدید در جریان تشکل سلسله کوه‌های همالیا، قرار گرفت. در نتیجه، سبب درهم ریختن قشر بالایی کوه‌ها گردید. با آن که در این جا ما شاهد تنوع ساختار کوه‌ها هستیم، اما، شکل مسلط همانا بخش نازک می‌باشد. در بخشی از دره‌ها می‌توان رسوب لای‌هایی را دید که از بستر دریاچه‌های یخبندان شکل گرفته است. این امر، زمین را در بخش دامنه کوه‌ها برای کشت و زراعت بارو ساخته است.

ساحه‌هایی در کوه‌های مرکزی تا ۲۷۰۰م. بلندی دارد و در بخشی از جای‌ها، قله‌ها تا ۲۷۴۰ و یا ۴۱۸۰ م. بلندی دارد. بخش شرقی این سلسله، بلند تر از بخش غربی می‌باشد. در این کوه‌ها، گذر گاه‌ها یا کوتل‌هایی وجود دارند که از آن میان شِبَر و سالنگ پر اهمیت اند. بار دیگر باید یاد آور شد که بلندی‌ها نقش مهمی را نی تنها در دگرگونی آب و هوا دارد، بل بر اندازه ریزش باران نیز اثر وارد می‌نماید. با آن که این ساحه سرچشمه دریا‌های مهم این کشور چون: کابل، هلمند و هری می‌باشد، اما، مقدار بارنده گی و چراگاه‌ها و سرسبزی طبیعت در آن کم می‌باشد. در جدول شماره دوم، که از اثر سال ۱۹۷۳، دوپری گرفته شده، بخش‌های طیبعت سرسبز در کوه‌های مرکزی و نورستان نشان داده شده است. این جدول را در مورد بدخشان و پامیرها نیز می‌توان به کار برد. بخش‌های جنگلی سرچشمه خوبی برای جمع آوری غذاها از یک سو و وجود جانداران برای شکار می‌باشند . به باور دوپری، در دره پنجشیر، جنگل‌ها در سده ششم عیسایی بریده شدند. (دوپری. ۱۹۷۳.) در بخش پایینی، زمین را برای کشت آماده ساختند. بستر دره و کناره‌های دریا، زمین خوبی را برای کشت، امکان شکار و گرد آوری میوه و ترکاری فراهم نموده است. در بخش‌های بالایی چراگاه‌های پـُرباری در هنگام ماه‌های تابستان، وجود دارد. می‌توان بیان داشت که تمام این منطقه، جای مناسبی برای چرا و زیست با هم در هنگام دگرگونی انسان در خط تکامل و روند مطابقت با وضع و شرط‌های محیطی، به حساب می‌آید.

در بخش‌های کوهستانی، جای‌هایی انباشته از معدن و کان می‌باشند. برخی از این‌ها، برای زیست انسان در دوران پیش از تاریخ، از اهمیت ویژه یی بر خوردار بوده‌اند. برای نمونه سنگ آهن در کوه‌هایی که در دور دیونیان Devonian شکل گرفتند، یافت می‌شود. (در دانش گیتی شناسی به دوری گفته می‌شود که به بخش چارم پالزویک، تعلق دارد. این دور میان ۴۰۹ میللیون تا ۳۶۳ میللیون سال پیش را در بر می‌گیرد. در این دور، ماهیان فراوان وجود داشتند. اولین جانداران دو زیستی خاکی ـ آبی، به میان آمدند. درهمین دوران، اولین جنگل‌ها نیز از زمین قد کشیدند. این واژه به دوری که معدن‌ها و کان‌ها نیز تشکل یافتند، به کار می‌رورد. طرزی) و پرمیان Permian (در جیولوجی بخش اولی شکل گیری معدن‌ها و کان‌ها را می‌گویند. این دور، میان ۲۹۰ تا ۲۴۵ میلیون سال پیش را در بر می‌گیرد. آب و هوا در این دور داغ و خشک بوده است. در این دور، شاهد نابودی آبزی‌های زیادی بوده است. این واژه از منطقه پرم در روسیه گرفته شده است، زیرا نشانه‌های زیادی از اثر‌های این زمان، در آن دیده شده است. کاربردش در سده شانزدهم، آغاز یافت. طرزی) در شمال شرق کشور به ویژه در دورادور کابل، دیده می‌شود. هم چنان مس در این ساحه همراه با سرب یافت شده‌اند. گوهر‌ها و سنگ‌های بهادار و قیمتی مانند: نقره، یشم و یاقوت در بخش‌های کوهستانی وجود دارند. مهم ترین سنگی را که انسانان پیش از تاریخ از این جا مورد استفاده قرار دادند، لاجورد بدخشان می‌باشد.

کوه‌ها و تپه‌ها

سراشیبی کوه‌ها و تپه‌های بلند درجنوب هندوکش، از کابل شروع و از سوی شمال شرق به جانب جنوب غرب فرود می‌آید. این را می‌توان منطقه انتقالی سطح بلند میان کوه‌ها و زمین‌های خشک کنار دریای سند، دانست. در ساحه کابل می‌توان وادی‌های کوهی متعدد از آن میان: وادی کابل، دره کوهستان ـ پنجشیر و دره غوربند، دید. این‌جا از گذشته‌های دور محل زنده‌گی و زیست بوده‌اند. در مرز جنوب غربی کوه‌های کابل، دریای کابل، دره ژرفی را کنده و راهش را به‌سوی وادی هموار جلال‌آباد، می‌گیرد. وادی‌های کم‌عمق همانند دیگر در دل کوه‌های وادی سند راه باز نموده به‌سوی جنوب‌تر می‌خزند.

در هنگام زمستان، در بلندی ۱۸۰۰ م. برف همه‌جا را می‌پوشاند و درجه گرما به‌صورت عموم در تمام منطقه پایین‌تر از صفر می‌رسد و باد سوزنده‌یی می‌وزد و با خویش سرمای بدی را به همراه می‌آورد. در روز‌های تابستان درجه حرارت در بلندی ۲۱۰۰ متر، میان ۱۳ تا ۱۸ س. گ. سیر می‌نماید. جلال‌آباد به‌صورت عادی گرم‌تر است و گرمای متوسط در ماه جولای به ۳۳ س. گ. می‌رسد و این درجه در زمستان به ۷ س. گ پایین می‌آید. هر قدری که به‌سوی جنوب بروید درجه حرارت بالا می‌رود، (نگاه کنید به شکل یک. چار) ولی با آن هم درجه حرارات در کندهار به صفر نزدیک می‌گردد. هر قدری که از کوه‌های مرکزی به‌طرف جنوب غرب برویم به همان اندازه، زمین‌های سبز و دشت‌های کم‌علف به نیمه دشت‌ها بدل می‌گردد.

در آن جای‌های که دریا‌ها از کوه‌های هندوکش سر می‌زنند، امکان برای کشت آبی و چراگاه‌های فراوان وجود دارد. تمام این بخش برای فعالیت دامداری و گله داری مناسب است. بلندی‌های با ارتفاع‌ها گونه گونه، زمینه رابرای تهیه غذا‌های متنوع که گردآوری و یا تولید شوند، فراهم می‌سازند. وادی‌ها و دره‌های پرپهن در شمال شرق محیط مناسبی را برای کشت آبی و للمی و دسترسی به منبع‌های متعدد طبعیی آماده ساخته است.

تپه‌ها و کوه‌های دارای بلندی کم در شمال، سطح مرتفع مناسبی را به گونه دشت‌های سرسبز و بی جنگل می‌سازد. کوه‌ها تنها زمین کم عمق و پر جغله راشکل داده‌اند. اما، در دره‌های پایین سیلاب‌ها زمین را بارور می‌سازند. دریا‌های اندراب و سرخاب دره‌های ژرف و پر پهنی را ساخته، کندز را از راه این دره‌ها، به کوتل شبر در کوه‌های مرکزی پیوند می‌زند. در بخش‌های دیگر افغانستان، اقلیم خشک بوده و درجه حرارت در جای‌ها گونه گونه و هم چنان میان تابستان و زمستان تفاوت زیاد دارد. به ترین جای برای سکونت انسان دره‌هایی اند که در میان شان دریا‌ها سیر می‌نمایند. این جای‌ها خاک خوب و آب فراوان برای زیست جانداران و گیاه‌ها و هم چنان کشت، فراهم می‌دارند. با آن هم، منطقه‌های بلند، چراگاه‌ها داشته زنده گی ساده و ناداری را می‌توان به وسیله کشت للمی، شکار و گرد آوری میوه و دانه، به پیش برد.

در دامنه‌های کوه‌های جنوبی و شمالی، به ویژه در ساحه کابل کان‌های آهن، مس و دیگر و دیگر... را می‌توان یافت. از سوی دیگر، این ساحه‌ها با کان‌هایی که در دل کوه‌های بلند قرار دارند، نزدیک اند. از جانب دیگر قرابتی با کان‌های نمک و گچ نیز دارند.

زمین‌های هموار و کم ارتفاع

کوه‌ها و بلندی‌ها در شمال، جایشان را به زمین‌های هموار و خشک می‌دهند. دریا‌ها در بخش‌هایی از ترکستان جریان می‌یابند و در پایان آب، آرام آرام در ریگزار ناپدید می‌گردند. به هر حال، رسوب‌ها و لایه‌هایی که خصوصیت باروری دارند و از دشت‌های کم آب و علف روسیه به وسیله باد‌های تند به زمین‌های هموار و دامنه‌های کوه‌ها پف می‌گردند، اگر با شبکه‌های آبیاری همراه گردند، به ترین خاک حاصلخیز به حساب رفته به درد کار ساختمان‌ها نیز می‌خورند. هر قدری که از کوهستان به زیر بیاییم، زمین سنگی و جغله دار جایش را به دشت‌های ریگدار می‌دهد. در برخی جای‌ها تپه‌های ریگ روان و میدان‌های ریگی، وجود دارند. اقلیم به شدت دگرگون پذیر است، زیرا زیر هجوم سخت باد‌های تندی که از شمال و غرب می‌وزند، قرار می‌گیرند. در زمستان، هوای سرد یک امر عادی است، اما، گاه گاهی گرما به ۱۸ درجه س.گ. می‌رسد. گرما در روز‌های تابستان شدید است و تا ۴۰ درجه س. گ می‌رسد، اما، در شب ناگهان پایین می‌افتد. باران کم است و به زودی بخار می‌گردد.

زمین‌های هموار در فراه ـ هرات خوشگوار تر است. این بخش را می‌توان ادامه فلات ایران دانست و تپه‌های دارای بلندی کم، آبگیرها و دره‌ها در آن فراوان اند. باران کم است (در هرات سالانه تا ۱۸ س.م می‌رسد) و درجه گرما از شب‌های یخ زده در زمستان تا روز‌های به شدت گرم در تابستان (گاهی تا ۴۵ درجه س.گ.) سیر می‌نماید. خاک تپه‌ها کم بار و سنگی است و در بخش‌های غربی نمکزار و پرلای است.

در هر دو جای چراگاه‌ها برای دام وجود دارند، اما، بسیار کم اند و تنها در کنار دریا‌ها به گیاه و علف فراوان می‌توان دست یافت. رویهمرفته، جای مناسبی برای کشت و کشاورزی در صورت وجود شبکه‌های آبیاری، می‌باشد.

دریای آمو و وادی هلمند ـ سیستان

از این هردو دریای بزرگ، بهره برداری گسترده یی در جریان دوره تاریخی و ممکن پیش تر از آن هم، صورت گرفته است. هر دو، به آبگیر‌های خاکی می‌ریزند و به صورت عادی مورد تهاجم سیلاب‌های فصلی اند. در بخش پایانی مسیر دریای آمو در بخش افغانستان، دلدلزار و جبه زار است و از دشت‌های خشک، به وسیله شیب‌های کوچکی که آب آن‌ها به ساده گی تخریب می‌نماید، جدا می‌شود. در برخی جای‌ها می‌توان نمکزار‌هایی را دید. آبگیر سیستان تنها ۵۲۰ متر از سطح بحر بلندی دارد و می‌توان آن را پر از جبه زارهای سنگی و دریاچه‌هایی با آب شور و تغییر یابنده دید. بخش زیاد این آبگیر به وسیله گل و لای پوشیده و در آن ریگ و جغله‌هایی که از دوران دریاچه‌های پیشین باقی مانده‌اند، یافت می‌گردد. خود وادی هلمند از دشت‌ها به سوی شمال و جنوب به وسیله بریده گی‌ها، و آن جای که کشت نشده، با گیاه‌های کوتاه، جدا می‌گردد.

دریا‌ها و دریاچه‌های آبگیر سیستان، دارای ماهی و پرنده گان وحشی می‌باشند. این‌ها سرچشمه خوبی برای مواد غذایی به حساب می‌آیند. از این دریا‌ها می‌توان برای شبکه آبیاری بهره گرفت. از سوی دیگر سیلاب‌های متناوب خاک پــُرباری را برای کشت فراهم می‌نمایند. با آن هم، اقلیم به شدت خشک و گرم، راه را برای تبخیر سریع باز می‌نماید و شبکه آبیاری نامناسب، زمینه را برای شکل گیری شوره زار که برای کشت مساعد نیست، هموار می‌سازد.

دشت‌ها

دشت سنگی بخش غربی که به نام دشت مرگو یاد می‌شود همراه با دشت جنوبی که ریگستان نام دارد، به دو سوی دریای هلمند، قرار دارند. این دو را می‌توان دشت‌های کامل خواند که در آن‌ها سبزی عادی و طبعی سر نمی‌زند. در آن‌ها تنها شترخار یافت می‌گردد و بس. با وجود شب‌های سرد، درجه گرما در روز به ۴۵ درجه س. گ. یا بالا تر می‌رسد. در جنوب ریگ‌های روان که به صورت دایم بر بستر سنگی جریان دارند، زیاد می‌باشند. در شمال ریگ کم تری وجود دارد، اما، این جا پر و انباشته از جغله‌های سیاه می‌باشد. هم اکنون این دشت‌ها، منبعی برای تغذیه انسان و چارپایانش نمی‌باشند.


[] حالت کنونی شیوه‌های زیست

شیوه‌های کنونی زیست، به صورت عادی نی تنها در میان گروه‌های مربوط به محیط‌های گونه گونه، تفاوت دارد، بل در میان گروه‌هایی با تاریخ‌های فرهنگی نا همرنگ، نیز جریان دارد. ما در این جا سر آن نداریم تا به شرح دقیق قومی در افغانستان مدرن دست بیازیم. باشنده گان کنونی مخلوطی از مردمی اند که به افغانستان در زمانه‌های متفاوت کوچینده‌اند. دو گروه بزرگ مردم همانا پشتونان و تاجیکان اند که هردو به زبان هند و اروپایی سخن می‌زنند. پشتونان گروه مسلط در حنوب هندوکش اند و تاجیکان به صورت عموم در شمال شرق. گروه مهم دیگر زبانی، ترکی است که بخش زیاد به وسیله بازمانده گان مغولان که در بخش‌های شمال زنده گی می‌کنند، گپ زده می‌شود. مغولان هزاره که در کوه‌های مرکزی زیست می‌کنند، نیز به زبان هند و اروپایی حرف می‌زنند. هم چنان در این سرزمین گروه‌های قومی و یا زبانی دیگری نیز وجود دارند. در میان آنان نورستانیان، ایماق و بلوچ قابل توجه‌اند. شرح گسترده آن را می‌توان در اثر دوپری، سال ۱۹۷۳، دید. با وجود مردمان گوناگون و رسم و رواج‌های مختلف، هدف این فصل و پاره آن است که به نمونه‌های مهم شیوه زیست و گذران زنده گی، بدون این که به گروه ویژه قومی اشاره یی شود، بپردازد.

بخش زیاد مردم افغانستان در روستا‌ها زنده گی می‌نمایند. درسال ۱۹۶۰، نود فیصد در ده‌ها زنده گی می‌کردند و ۱۵ درصد به شکل کوچی و یا نیمه کوچی گذران می‌نمودند. برای باستانشناسان جای خوش بختی این است که ابزار کار مدرن برای کشت و زراعت به تازه گی در افغانستان رایج شده است.. هوملوم Humlum درسال‌های ۵۰ ع. در اثر بررسی‌های محلی داده‌های جالبی را در کتابش گرد آورده است. او از شیوه‌های زیست و گذرانی سخن می‌زند که می‌توان آن‌ها را با راه و روشی که در پیش از تاریخ مروج بوده است، مقایسه کرد. از آن جایی که تنوع و گونه گونی زیادی در شیوه زنده گی مردم، به شمول کوچیان، شکارچیان، گردآوران مواد غذایی، کشتگران و باشنده گان شهری وجود دارد، از جمع بندی آن می‌توان به نمونه‌های شیوه زنده گی در پیش از تاریخ دست یافت. لشنیک، ۱۹۷۳، Leshink به این باور است که در افغانستان همانند بلوچستان و وادی سند، نظام کار برد و استفاده از زمین در زمان کنونی، در جریان چند میللیون سال دگرگونی نپذیرفته است.

در بخش اولی که در مورد اقلیم سخن زدیم این امر را روشن ساخته است که در افغانستان، منبع آب عنصر مهم و تعیینگری را برای تهیه غذا و گذران زنده گی برای انسان می‌سازد. این امر نی تنها بر کشت و کشاورزی اثر وارد می‌نماید، بل بر دام داری، شکار و گردآوری غذا تاثیر نیرومندی به جای می‌گذارد، زیرا وجود چارپایان و گیاه‌ها به آب بستگی دارد.

کشت و زراعت

آن گونه که گفته شد، هفتاد و پنج در صد باشنده گان افغانستان، ساکنان بخش روستاها یا دهکده‌ها اند و بخش زیاد شان گذران زنده گی شان را از راه کشت و زراعت، مهیا می‌سازند. هرگاه نگاهی به بخش‌های مهم زیر کشت در کشور بیندازیم، متوجه می‌گردیم که در همان جاها، بیش تر مردم قراردارند.(شکل. یک. نه) تاحال نقشه دقیق توزیع نفوس وجود ندارد، زیرا تا اکنون احصاییه باشنده گان بر پایه تخمین‌های حکومت‌ها بنا یافته است. جای شگفتی نیست هر گاه ببنیم که اول از همه این ساحه‌ها در منطقه‌های سطح‌های هموار و یا دامنه کوه‌ها قراردارند و دوم این که بخش زیاد شان در کنار دریا‌ها و یا واحه‌های نزدیک به آن‌ها وجود دارند. وضع و شرط برای زراعت در این ساحه‌ها تا اندازه زیاد همسان اند ـ وجود نیاز‌های لازم برای کشت. بخش زیاد زارعان و کشتکاران در این کشور، از دو شیوه آبیاری همانندی، به استثنای برنامه‌های مدرن در کنار دریاهای آمو و هلمند، کار می‌گیرند.

در جنوب و غرب کوه‌های مرکزی، شیوه کاربرد کاریز یا قنات، استفاده گسترده دارد. (نگاه کنید: شکل یک. ده). کاریز همان جوی زیر زمینی است که از آب زیر زمین نزدیک تپه‌های همجوار کوه‌ها بهره برداری نموده آن رابه واحه‌های پایین می‌راند. (هوملوم، ۱۹۵۹). برخی از کاریز‌ها ی تا ۳۰ ک.م. درازی دارند. کاریز‌هایی به درازی ۸ تا ۱۶ ک.م. فراوان وجود دارند. این راه زیرزمنی، به وسیله دست و ابزار ساده کنده می‌شود. پیش از آن در سطح زمین، با کندن غار‌هایی و ریختن مواد کنده شده در دورادورش آن را نشانی می‌نمایند. این کاریز‌ها را می‌توان درتمام ایران، بلوچستان و پاکستان یافت نمود. هیچ کس آغاز تاریخ استفاده از آن را نمی‌داند، اما، روشن است که در زمان هخامنشیان و ساسانیان از آن‌ها بهره گرفته می‌شده است.(انگلیش، ۱۹۶۶). ابزار‌های کار که برای کندن این کاریز‌های به کار می‌روند، بسیار ساده‌اند. همه چیز بسته به توانایی و مهارت کاریزکنان برای راندن این آب‌های زیرزمینی به سوی واحه‌های زیست دارد. آن گاه که آب به واحه وارد گردید، به وسیله جوی‌های کوچک، برای آبیاری استفاده می‌شود.

شیوه دوم استفاده از آب را می‌توان بهره برداری از دریا‌ها خواند. آب دریا را به وسیله بند‌های ریگی و سنگی کوچک در بالا آب گرد آوری شده و سپس به جوی‌ها رانده می‌شود. آب بر اساس قاعده سیر از بالا به پایین، وارد کشتزار می‌گردد. در بخش‌های کوهستان، در همان بخش بلندیی که آب جمع می‌گردد، نگه داری شده سپس به وسیله شبکه جوی‌ها به کشت‌های پایین سوق داده می‌شود.(نگاه کنید: شکل، یک. یازده). این شیوه بهره برداری نی تنها در دریا‌هایی که در زمین‌های هموار جریان دارند، به صورت گسترده یی به کار می‌رود، بل در دره‌های کوهی کوچک نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. آن‌ها را می‌توان در تمام دامنه‌های سراسر کوه‌های همالیا دید که راه به سوی شرق باز می‌کنند. چنین به نظر می‌آید که گروه‌های کوچک مردم پیش از تاریخ که در دره‌های پــُردریا به سر می‌بردند از همین شیوه آبیاری بهره می‌گرفتند. با آن هم در وادی دشت هلمند، شبکه آبیاری بزرگی که باری وجود داشت، به یاری گسترده مردم که در سراسر وادی زنده گی می‌کردند، برای ساخت، تقسیم آب و بهره برداری از آن نیاز بود. در این راه، گله داری، نگهداری و مراقبت از این شبکه آبیاری به شدت از اهمیت زیاد بر خوردار بود، زیرا فصل‌های سیلابی خرابی زیادی را در شبکه آبیاری سبب می‌شد. در شمال، خود دریای آمو و شاخه‌های دیگرش نیز برای ساخت و کارگیری شبکه آبیاری به شدت مورد بهره برداری قرار می‌گرفت. در این جا ترکیب خاک پر از لایه زرد و خاکستری رنگی است که وزش باد آن‌ها را از استپ‌های شمال به این جا می‌راند. این ماده به شدت بر باروری خاک می‌افزاید و از آن به ساده گی می‌توان جوی‌ها و بند‌هایی را برای توزیع آب ساخت.

غله‌ها و دانه‌های اساسی که در این زمین‌های آبی در جنوب کشت می‌گردند، گندم، جو، نسک، لوبیا و جواری می‌باشند. سه غله اولی در بهار و دو تای دومی در خزان کشت می‌گردند. درکنار این‌ها ترکاری، پنبه و دانه‌های روغنی و تاک، درخت‌های میوه دار و خربزه نیز زرع می‌گردند. در این جا نقش تاکستان‌ها بسیار مهم است زیرا انگور و کشمش یکی از قلم‌های عمده مال‌های صادری به حساب می‌آید. این‌ها را در پناگاه دره‌های کشت می‌کنند تا از شر گرما به امان مانده و زمینه آبیاری برای شان میسر گردد. در بخش‌های این ساحه‌ها در کنار دریا‌ها برنج کشت می‌شود، این غله در کنار پنبه، گندم و نی شکر از اهمیت جدی برخوردار است. ترکاری و درخت‌های میوه دار در شمال و هم در جنوب، کشت می‌گردند. نسک، لوبیا و فاسولیا در سراسر افغانستان منبع مهم غذا به حساب می‌روند، اما، گندم در بالای این فهرست به حیث یگانه غله قرار می‌گیرد.

با آن که این شیوه آبیاری اهمیت فراون دارد، اما، نباید کشت للمی را، به ویژه در کوهستان‌ها، فراموش نمود. گندم لیلمی یکی از اساسی ترین ماده غذایی به حساب می‌آید. هوملوم در سال ۱۹۵۹، گزارش داد که خود شاهد وجود این غله در بلندی سه هزار متری بوده است.

دهقانان با استفاده از ابزار کار ساده به کار کشت می‌پردازند. هوملوم در سال ۱۹۵۹، تصویر تمام نمایی همراه با جدول‌ها و عکس‌ها ترتیب داده است. پیش از آن که زمین قلبه گردد، آن را همراه با کنده چوب سنگین که به وسیله گاو نر کش می‌گردد، به روی زمین می‌دوانند تا توده‌های برآمده خاک، بشکنند. قلبه نیز به وسیله گاونر رانده شده و از یک کنده چوب (یوغ) که در نوکش تیغه آهنی (گاو آهن) قرار دارد، متشکل است. گونه‌های مختلف قلبه وجود دارند اما، هیچکدام به عمق زمین راه باز نکرده و شیاری با چقوری کوچک بر زمین ایجاد می‌نماید. تخم را برروی زمین پاش می‌دهند و برای درو از داس استفاده می‌کنند. دانه را از کاه به وسیله راندن چارپایان به روی خرمن از هم جدا می‌کنند و یا به ساده گی با دست آن را انجام می‌دهند. بعد، آن را با شاخی یا چج باد می‌کنند. در مرحله آخر، آن را با غلبیل ساده از ریزه‌های کاه جدا می‌کنند. این ابزار کار، درکنار بیل و کلند، همه ابزار کار کشاورز را می‌سازند. ممکن او غله را با آسیاب دستی آرد نماید، اما، بخش زیاد به وسیله آسیاب آبی، به آرد تبدیل می‌گردد. برای باروری زمین آن را شخم زده و یکسال یا دو سال در میان می‌کارند. این کار را آیش می‌گویند. بر زمین آیش، چارپایان و دام‌ها را برای چرا رها می‌کنند. این کار با پاروی چارپایان ، بر باروی زمین می‌افزاید.

کشاورزان ساکن و یا نا کوچ در واحه‌ها، دره‌ها و کوه‌ها هم چنان گله داری نموده دارای رمه و گله گاو و گوسپند می‌باشند. این کار، نی تنها برای شان غذا تهیه می‌دارد، بل کالا و لباس، سرگین، تپاله یا تپی گاو برای سوخت و نیروی کار برای انتقال و امور زراعت فراهم می‌نماید. گاوان نر را برای شخم زدن و بردن بار در راه‌های کوتاه، کار می‌گیرند. آنان را در زمستان با علفی که برای این منظور کشت می‌کنند، تغذیه می‌نمایند. گله‌های گاو، شیر تهیه می‌دارند و در کنارش از بز که با گیاه‌های خود رو تغذیه می‌نماید، بهره می‌گیرند. گوسپند مهم ترین چاروای خانگی در افغانستان، به ویژه شمال، به حساب می‌آید. این گوسپند است که پوست قره قلی را برای صدور به خارج، فراهم می‌نماید. در همه بخش‌های کشور، مرغداری معمول است. در این جا آن‌ها برای به دست اوردن غذا به گرد خانه‌ها می‌گردند و در کنار این که از پس مانده‌های تغذیه می‌نمایند، گوشت و تخم، این ماده حیاتی برای زنده گی را تهیه می‌دارند.

در کنار رمه و گله، از اسپ برای بار بردن در شمال کار می‌گیرند. در جنوب خر و قاطر نقش مهم تری دارند. از شتر برای سفر‌های دراز کار گرفته می‌شود. دراین جا هر دو نوع یک کوهانه و دو کوهانه یافت می‌گردد.

در بخش کوه‌ها، کوچ انسانان زیاد است. مردان در تابستان، گله و رمه خویش را برای چرا به جای‌های بلند می‌کوچند. زنان و پیر مردان می‌گذارند تا به کار کشت بپردازند. مردان با آمدن فصل سرما بار دیگر به زمین‌های هموار بر می‌گردند.

این گونه نظم گذران و معاش زنده گی در بخش کشت در همه جای‌های کشور رواج دارد و چگونه گی تنوع آن بسته به بلندی و منبع آب می‌باشد، اما، به صورت عموم به دور گندم و جو به حیث ماده‌های حیاتی متمرکز است و با آن‌ها می‌توان ترکاری را اضافه نمود. مواشی یک بخش مهم نظام کشت شمرده می‌شود. این هم بستگی زیاد به شبکه آبیاری و فن دارد.

غله‌ها را هم برای تبادله جنس به جنس کشت می‌کنند. حالا از فروش آنها می‌توان پول نقد نیز به دست آورد. در برخی از ده‌ها کار دگرگون سازی مواد زراعتی ونبدیل آن به مربا، شربت و دیگر و دیگر نیز آغاز شده است. در شمال پنبه، برنج، لبلبو برای تولید شکر و دانه‌های روغنی کشت می‌گردد. درجنوب نیز کمی پنبه، دانه‌های روغنی و انگور تولید می‌گردند. مواشی و گله داری پیش از نوشدن زراعت، رایج بود و به کشتگران ساکن فرصت می‌داد تا مال‌ها را از جای‌های دور نیز به دست آورند. کوچیان نقش مهمی را دراین تجارت بازی می‌کنند. جایگاه آنان در دوران پیش از تاریخ نیز در رده قابل توجه قرار داشته است.

چنین به نظر می‌آید که بدانیم که کدام بخش شبکه زراعت در گذشته، می‌تواند به درد وضع کنونی بخورد. این امر روشن است که ابزاری که اکنون استفاده می‌گردد، پیشرفته تر از دوران کشت در عصر آهن نیست. ممکن برخی غله‌هایی که اکنون مروج اند، برای گذشته گان نا شناس بوده باشند، اما، بسیار امکان دارد گه بخش زیاد آن‌ها به شکل وحشی، همچنانی که امروز وجود دارند، می‌رویده‌اند. واویلف، Vavilov در سال ۱۹۵۱، یاد آور شد که ساحه افغانستان و پاکستان جای و محل مستقل فرهنگی را در خط دانه‌ها و غله‌های گوناگون به ویژه ـ گندم، نخود و لوبیا می‌ساختند و همین اکنون هم نقش مهمی در شبکه کشت به دوش می‌کشند. هم اکنون بخش مهم افغانان از گونه‌های ابتدایی گندم استفاده می‌کنند. شبکه ساده آبیاری از رود خانه‌ها برای بخش زیاد همبود‌های زراعتی در دوران پیش ار تاریخ مناسب بوده‌اند. اما، ساختن شبکه کاریز‌ها از دید فنی دشوار تر بوده است.

اگر ما این گونه فکر کنیم که نظام کنونی کشت، شباهتی با کار دهقانان پیش از تاریخ ندارد، یگانه شاخصی که می‌توانست ما را در این زمینه یاری برساند، رقم‌ها و داده‌های سطح حاصل دهی کنونی، و یا تعداد مردمی که همین اکنون از یک واحد زمین تغذیه می‌کنند، بود. با اندوه باید گفت که ما به رقم‌ها و داده‌های قابل اعتماد در این مورد، دسترسی نداریم. به هر روی، هوملوم، در بررسیی که از واحه پیرزاده که به وسیله کاریز آبیاری می‌گردد، انجام داده به این نتیجه دست یافته است که سطح حاصل دهی از ۴ هزار تا ۱۴هزار ک. گ در هر هکتار زمین فرق می‌کند. بررسی‌هایی که ازخاک صورت گرفت نشان می‌دهد که این سطح پایین حاصل دهی ناشی از نوع گندم ابتدایی و مرض‌ها می‌گردد، تا ناباروری خاک. (هوملوم، ۱۹۵۹، ص.۲۲۹ تا ۲۳۱.) فکر می‌شود که در دوران پیش از تاریخ نیز زارعان همین اندازه حاصل را به دست می‌آوردند. میشیل، Michel در سال ۱۹۵۹، گزارش می‌دهد که در ولایت قطغن، در سال ۱۹۵۶، تولید گندم رقم ۱۳ هزار ک. گ. در هر هکتار را نشان می‌دهد. این امر به دلیلی بوده است که از خاک پر بار کنار دریا بهر گرفته شده بود. هم چنان در آن جا از کود کیمیایی و شیوه آیش، نیز کار گرفتند. هومولوم، در مورد کشت للمی به ویژه در بخش‌های بلندی‌ها به این باور است که دارای حاصل دو تا چند بیش تر بوده است. هم چنان گندم للمی دارای پروتین بیش تر از گندم آبی است. میشل، در سال ۱۹۵۹، از حاصل بلند گندم‌های گونه گونه در کشت نمونه که در کابل صورت گرفت، سخن به میان می‌آورد. بر این اساس حاصل میان ۳۰ تا ۴۰ بوشل (هر بوشل برابر ۳۵ لیتر می‌گردد. طرزی) در هر نیم هکتار زمین بوده است.

کوچیان

تمام دهقانان در افغانستان ساکن نیستند: گروه‌هایی اند که می‌توان به آنان کوچیان گله دار ناب گفت. در کنار آنان کسانی اند که کوچیگری فصلی را با کشت غله همراه می‌نمایند. برخی از گروه‌ها، درجه کوچیگری خویش را با اقتصاد متغییر و یا وضع آب و هوا همسان می‌سازند و مطابقت می‌دهند. برخی از گروه‌های فاصله کوتاه را سفر می‌کنند، در حالی که گروه دیگر تا هزار ک. م. راه میان چراگاه‌های زمستانی و تابستانی را می‌پیمایند. فردیناند، Ferdinand در سال ۱۹۵۹، دو گروهی جدا از هم را تشخیص داد: آنانی که در جنوب و غرب اند و آنانی که در شرق اند. این تقسیم بندی دایره گسترده فرهنگی را همراه با محیط، در بر می‌گیرد. در هر دو نمونه، می‌توان به کوچیان ناب و نیمه کوچی بر خورد. اما، در شرق گروه‌های دیگری هم اند که آنان در اساس کارگران فصلی اند که با گله‌ها نیز همراه‌اند. هم چنان گروه‌هایی که در ساحه معینی مانند جنگل‌های کوهی نورستان، حرکت می‌کنند.

آن گاهی که واژه کوچیان ناب را به کار می‌بریم، هدف این است که وسیله گذران شان گله‌های گوسپند و بز می‌باشد. این‌ها غذا، سوخت، مواد برای لباس، و پناه گاه تهیه داشته موادی را هم برای تبادله میان دهقانان و سوداگران در شهر‌ها تهیه می‌دارند. آنان از چراگاه‌های زمستانی به سوی چراگاه‌های تابستانی به بخش‌های کوهستانی واقع در کوه‌های مرکزی سیر می‌نمایند.(نگاه کنید به شکل یک. دوازده). با آن که چارپایان شان مواد لازم را تهیه می‌دارند، اما، این‌ها نمی‌توانند آنان را خود کفا بسازد. به این گونه، با زارعان به تبادله می‌پردازند تا به ابزار و مواد تولید شده دستی و مواد غذایی دسترسی بیابند. بر اساس بررسی فردیناند، در سال ۱۹۵۹، کوچیان جنوب و غرب وابستگی کم تری به این گونه سوداگری دارند، نسبت به آنانی که در شرق و جنوب شرق حضور دارند. برخی از کوچیان را می‌توان سوداگران ابتدایی یا دوره گرد، با آن که گله داری هم می‌نمایند، خواند. بخش زیاد این گروه‌ها را می‌توان در میان کوچیان شرقی یافت و نقش مهمی را در اقتصاد افغانستان مرکزی بازی می‌نمایند. این‌ها مال را از پاکستان به داخل کوه‌های مرکزی، برای تجارت با دهقانان و دیگر کوچینان می‌آورند.(شکل. یک. سیزده). بخش زیاد این تجارت در چار روز بازار بزرگ در ساحه‌های چار ایماق در ولایت هرات صورت می‌گیرد. سوداگران لباس، شکر، چای و ظرف‌های فلزی می‌آورند و آن‌ها را در برابر پول و یا گندم، مسکه و چارپایان تبادله می‌نمایند.

در ساحه جلال آباد آن گروه‌های کوچی اند که زمستان را در خود وادی، برخی موقع‌ها در داخل خانه‌ها، نزدیک و یا درون دهکده‌ها زنده گی نموده به کار‌های شاق در برابر دریافت تنها جای و نان، می‌پردازند. بعد در آخر بهار، به سوی ساحه‌های بلند می‌روند و در سر راه شان به درو دست می‌زنند. در برابر این کار، یک مقدار غله به دست می‌آورند و اجازه دارند تا مواشی شان در کشت درو شده به چرا بگذارند. این کار، بر باروری زمین نیز کمک می‌نماید. آنان تابستان را با گله شان در دهکده‌های مرتفع به سر برده و در هنگام خزان به جای‌های اولی بر می‌گردند. گله و رمه شان بیش تر از گاوان ماده، خر و هم تعداد کم گوسپند و بز مرغ متشکل است.

در کوه‌های شرقی نورستان نوع دیگر کوچیگری را می‌توان مشاهده کرد. در این جا، گله‌های بز همراه دارند. اینان در بخش پاینی جنگل‌ها به سر برده کلبه‌های سنگی، گلی با شاخه‌های درخت و کاه می‌سازند تا از گزند سرما به امان بمانند. در تابستان آنان خیمه‌های خویش را بار می‌زنند و به سوی بلندی‌ها پـُر درخت می‌کوچند. آنان در برابر مواد تولیدی مانند: شیر، پشم و چارپایان، می‌توانند گندم و دیگر مواد غذایی و سامان خانه به دست آورند.

آخر نی اخرین در غرب و جنوب نیمه کوچیان اند که زمین خویش را می‌کارند و در زمستان در دهکده‌های ساکن به سر می‌برند. آنان پس از آن که زمین خویش را کشت کردند، در ماه‌های تابستان با گله‌هایشان به کوهستان می‌روند و هنگام درو باز می‌گردند. آنان در وقت‌هایی که باران فراوان ببارد، نیروی خویش را به کار کشت متمرکز می‌سازند و در زمانه‌های کم آبی، به گله‌های خویش به حیث وسیله گذران بدیل، می‌پردازند. به این دلیل، در موقع خشکسالی، بر تعداد نیمه کوچیان افزایش به عمل می‌آید. (فردیناند، ۱۹۵۹، ص. ۲۸۷)

به مشکل می‌توان واژه گروه‌های مشخص را در مورد کوچیان به کار برد، زیرا ایشان خویشتن را با تغییر وضع اقتصادی و محیط همسان می‌سازند. این امر، اما، روشن است که آنان نقش مهم را در اقتصاد زارعان ساکن و هم چنان سوداگری دوره گردی، به دوش می‌کشند. بررسی شیوه زنده گی شان برخی اندیشه‌ها و دیدگاه‌ها را در مورد امکان رابطه میان دهقانان و کوچیان در گذشته به ذهن راه می‌دهد. به ساده گی می‌توان بیان داشت که اصل تطابق با محیط محل و امکان‌های اقتصادی، از تنوع و گونه گونی گسترده یی بر خوردار است.

شکل به کارگیری پناه گاه‌ها نزد کوچیان و مردمان ساکن، رابطه تنگاتنگ با محل زیست و اقتصاد مردم، دارد. گروه‌های مختلف کوچیان از خیمه گاه‌های گونه گونه بهره می‌گیرند. برخی از پشم بافته شده، برخی از پشم بدون بافت، برخی روی پایه‌های چوبی قرار داده می‌شوند، برخی آن را به روی دیوار‌های کوتاه کش می‌دهند، گروهی از دیوار‌های سنگی کار می‌گیرند و دسته یی ستون‌های چوبی. مردمان ساکن نیز در کلبه‌های مختلف از غار گرفته تا خانه‌هایی از خشت خام، زیست می‌کنند. در کوه، از سنگ کار می‌گیرند و در ساحه‌های دشتی از خشت خام. آن چی که بسیار مهم است این امر می‌باشد که مواد ساختمانی محلی برای ساخت پناه گاه‌ها، صرف نظر از این که از کدام وسیله‌های فنی کار گرفته می‌شود، فراون وجود دارند.

در حالی که نمونه‌های عمومی گذران مردم را در افغانستان به بررسی گرفتیم، این را نباید فراموش کرد که این تنوع و گونه گونی پیوند نزدیک با محیط زیست دارد. نمونه می‌آوریم: در سیستان شکار چیان به صید ماهی و پرنده گان به حیث اساس خوراک خویش دست می‌زنند، در نورستان گرد آوری نبات‌ها و میوه‌های وحشی بخش مهم اقتصاد را می‌سازد. بار دیگر باید یاد آور شد که تقسیم بندی میان کشتگران ساکن و کوچیان از خط جدایی سرخ نمی‌گذرد. گروه‌های مردم نظر به تغییر محیط محلی، آب و هوا و اقتصاد، شیوه کار شان را دگرگون می‌سازند.


[] فرصتی برای سوداگری و تجارت

موقع و جای جیوگرافی افغانستان برایش امکان‌های شازی با ساحه‌های مختلف می‌بخشد. به صورت عموم این کشور دارای کدام مواد طبعی یا نادر نیست، ولی در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میوه‌های خشک و تر، قره قل، پشم خام و پنبه، قالین و کلیم و پوست گوسپند برخی از قلم‌های عمده صادراتی را برای خارج می‌ساختند. در برابر شکر و چای، تکه‌ها و رخت به کشور وارد می‌شدند.(ویلبور Wilbur ۱۹۶۹) ما در جریان بررسی دیدیم که چگونه کوچیان گندم و چارپایان را در برابر مال‌های دیگر به پاکستان و آن سو تر می‌برند. هم اکنون این کشور مواد اولی را تولید و مال‌های تولید شده را وارد می‌نماید. این نمونه ممکن در گذشته‌های دور نیز جریان می‌یافته است. موقع جیوگرافی افغانستان آن را مورد توجه عادی در راه شرق و غرب و میان هند و شمال می‌ساخته است. در گذشت‌ها، راه ابریشم از شمال کشور از میان شهر بلخ می‌گذشته است. هم چنان خط دیگری از راه خیبر، وادی سند را به شمال و شرق پیوند می‌داد.(شکل یک. چارده). در جنوب راه‌های متعدد از کنار کوهستان مرکزی در مسیر راه کنونی به سوی کویته می‌رفت. خط دیگری سند از راه غزنی به شمال شرق وصل می‌نمود و دیگری از راه کندهار و هرات به ایران می‌رفت. وادی هلمند پیوند جنوب را از کوهستان مرکزی به سیستان فراهم می‌نمود و با گذر از کوتل‌های دشت کوهستانی به خلیج عمان و تنگه هرمز می‌رسید. امکان وجود دارد که راه ساحلی، خط تجارتی میان سند و میان دو دریا یا بین النهرین را می‌ساخت.

یکی از سنگ‌های قیمتی و نادری که در متن تجارت کهن قرار دارد، به گفته (هررمن، Herrmann ۱۹۶۸) لاجورد بدخشان می‌باشد. این سنگ قیمتی نادر، تا شرق میانه می‌رسیده است. سرچشمه اش در پامیر، دریاچه بایکال و ممکن در آذربایجان و یا ممکن در کرمان باشد. لاجورد در دریاچه بایکال، از کیفیت نازلی برخوردار است و ممکن در زمان‌های قدیم در مقایسه با لاجورد بدخشان، از اهمیت کمی برخوردار بوده باشد. در پامیر سرچشمه این سنگ در بلندی ۳۳۰۰م. قرار دارد و از این رو به دشواری می‌توان از آن بهره برداری نمود. اگر چنین سنگی در ایران وجود داشته بوده باشد، به ساده گی می‌توانسته تا مورد استفاده قرار بگیرد. هررمن، پس از بررسی به این نتیجه رسیده است که لاجورد بدخشان اساسی ترین منبع برای تجارت با میان تمدن میان دریا‌های دجله و فرات در ۳۵۰۰ سال پیش از عیسا، بوده است. این امر روشن شده است که در آن زمان کهن، شبکه گسترده تجارت به میان آمده و این سنگ قیمتی نادر، راه اش را در درازی این خط پیدا نموده است. چنین فکر می‌شود که تجارت به صورت مستقیم نبوده و افغانان از شهر سوخته به حیث ایستگاهی که در آن لاجورد را با مال‌هایی که از میان دریاها وارد می‌شده‌اند، تبادله می‌کردند، بهره می‌بردند. چنین به نظر می‌رسد که مال‌های پــُرارزش میان دو رود و یا حتا مصر از همین راه می‌گذشته‌اند.

کان‌های بدخشان به ساده گی در دسترس نیستند. آن‌هایی که اکنون معلوم اند در بالای دره کران و مونجان در سر سنگ، شتورمی، چیلماک و رباط پاسکاران قرار دارند. این دره به شدت تنگ، با سراشیبی‌های لغزان بوده دارای بوته و گیاه کم و خانه‌های دایمی در آن وجود ندارد. راه رسیدن به کان، بسیار دشوار گذار است و تمام وسیله‌های کندنکاری باید توسط شخص برده شوند. در گذشته، بهره برداری به شیوه آتشکاری انجام می‌شد. سوخت و آب باید به بالای کوه انتقال داده می‌شد. زیر سنگ آتش در می‌دادند و بعد بر آن آب سرد می‌پاشیدند تا سنگ درز بر دارد. بعد، به وسیله کلنگ و بــُرنده، سنگ لاجورد را خارج می‌نمودند. از آن جایی که کار استخراج لاجورد نیازمند مواد سوخت و آب زیاد بود، تلاش فراوان برای این کار باید صورت می‌گرفت. این امر بها و قیمت لاجورد را در گذشته‌ها بسیار بالا می‌برد. پس از آن که سنگ لاجورد به دست می‌آید، آن را از راه کوتل انجمن و دره پنجشیر به شمال و غرب از راه فیض آباد و یا شرق دهلیز واخان انتقال می‌دادند.

شاهد‌ها نشان می‌دهد که انسان پیش از تاریخ در افغانستان با مردم دیگر در تماس بوده و با وجود تمام دشوار‌های سر راه در دشت‌ها و کوه‌ها، از همه فرصت‌ها و امکان‌ها برای تجارت و سوداگری بهره می‌گرفتند.


[] فشرده

افغانستان به حیث یک کشور کوهستانی که در محاصره زمین‌های هموار می‌باشد، در نقطه گذر میان شاهراه‌های مهم قرار داشته است. این سرزمین در گذشته‌های دور محل مهمی برای تبادله تجارت بوده است. مال‌هایی که در منطقه‌های کوهستانی تولید می‌شده، به ساده گی در برابر کالا‌هایی با تولید ابتدایی در وادی سند و ایران، تبادله می‌گردیدند. حضور مردمان گونه گونه که هم اکنون در کشور زیست می‌نمایند، نمایانگر این امر است که آغوش شان برای پذیرش مهاجران و مهاجمان باز بوده است.

در داخل خود کشور آب و هوای بری و خشک معنا آن را دارد که بخش کشت در دره‌های بلند و یا در کنار دریا‌ها در زمین‌های کم بلندی، صورت می‌گرفته است. آن گونه که می‌دانیم فن آبیاری بخش مهم زراعت را می‌سازد. با آن هم، در این جا ما شاهد شیوه‌های زنده گی دست نخورده و اصلی هستیم. یکی از شاخص‌ها و یژه گی‌های مهم افغانستان مدرن، گونه گونی شیوه‌های مختلف گذران زنده گی است. این شیوه‌ها به شکل کوچیگری، شکار، گردآوری غذای آماده و زراعت با سکونت در یک جا می‌باشند. شاخصه بارز دیگر قرار گرفتن محیط‌های گونه گون با آب و هوای مختلف در نزدیکی هم باشد. این خصوصیت‌ها برای گروه‌های انسانی در دوران کهن سنگی که دسترسی به وسیله‌های فنی که دارای بازدهی پایین بودند و از دید کمی در سطح نازلی قرار داشتند، به شدت یاری می‌رساند. از آن جایی که گروه‌های یاد شده به کندی از یک جا به جای دیگر حرکت کرده می‌توانستند، در جریان تغییر‌های ناگهانی آب و هوا، تونایی آن را دشتند تا خویشتن را به بخش به تر برسانند. این گونه گونی شیوه زنده گی تجارت و تبادله را در داخل کشور نیز میسر می‌ساخت.

آخر نی آخرین، باید این نکته را یادآور شد که رقم‌ها و داده‌ها در مورد منبع‌های طبعی و توزیع این سرچشمه‌ها در افغانستان، در دوران کار کاوش باستانشناسی، به شدت کم بوده‌اند. به این گونه تصویر ارایه شده بالا، در اثر بررسی‌های بیش تر، دچار دگرگونی قابل توجه خواهند شد.



[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: برگردان فارسی کتاب باستان‌شناسی در افغانستان (از نخستین روزگار تا دوره تیموری)، ویرایش انگلیسی از: ف. ر. آلچین و نورمن هامموند، که در سال ۱۹٧۸ میلادی توسط انتشارات دانشگاهی، در لندن، نیویورک و سان فرانسیسکو به‌چاپ رسیده، برای دانش‌نامه‌ی آريانا زیر نظر مهدیزاده کابلی به‌همت صدیق رهپو طرزی انجام می‌شود.
يادداشت ۲: آقای مهدی زاده کابلی، دوست ارجمندم، برایم یادآور شد که برای پر نمودن خلایی که در دهه‌های اخیر، در مورد آگاهی از کاوش‌های باستان‌شناسی در کشور به میان آمده است، کتاب «باستان‌شناسی افغانستان: از نخست‌ترین زمانه تا دور تیموریان» (Archaeology of Afghanistan: from aerialist to the Timurid period) به‌زبان پارسی برگردانده شود.
من خود نیز در نوشته‌های متعددم از این اثر که تا کنون یگانه می‌نماید، بهره‌ گرفته‌ام.
این اثر در سال ۱۹۷۸ ع. از سوی نشریه اکادمی Academic Press Inc. (London) LTD واقع در لندن، به نشر رسیده است.
در خط شـکل‌گیـری این اثـر در کنـار دو دانشـمند یاد شـده، «س. ر. بولبـی» (S. R. Bowlby) شعبه جغرافیه در دانشگاه ریدینگ در انگلستان، «ر. س. داویس» (R. S. Davies) شعبه بشرشناسی و کاللج یرین ماور، پنسلوانیا، ا. م. ا. «د. و. مک دوال» (D.W. Mac Dowall) دانشگاه کاللج، دورهم، انگلستان، «ژ. ج. شفر» (J. G. Shaffer) شعبه بشرشناسی دانشگاه کس وسترن رزرف، کلولند، اوهایو، ا. م. ا. م. «تاددی» (M. Taddei) دانشگاه شرق در ناپل، ایتالیا و «ک. فیشر» (K. Fischer) دانشگاه هنر شرق‌شناسی در بن، «جرمنی» نیز سهم گرفته‌اند. (صدیق رهپو طرزی)



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

The Archaeology of Afghanistan (from earliest times to the Timurid period), Edited by: F. R. Allchin and Norman Hammond, ACADEMIC PRESS, 1978, London - New York - San Francisco


[برگشت به بالا]