جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

باستان‌شناسی افغانستان

از: ریچارد س. داویس (Richard S. Davis)؛ برگردان از: صدیق رهپو طرزی

باستان‌شناسی در افغانستان

(از کهن‌ترین روزگار تا دورۀ تیموریان)

پاره‌ی دوم

کهن سنگی


فهرست مندرجات

[پاره‌ی اول][پاره‌ی سوم]


هیچ آگاهیی در مورد دوران کهن سنگی در افغانستان، پیش از سال ۱۹۵۱ع. در دسترس نبود. به‌روی نقشه بررسی‌ها و کاوش‌های مربوط به‌دوران کهن سنگی، جایگاه این کشور سپیدِ سیپد بود. از این رو، این باور وجود داشت که ممکن افغانستان برای مردمان شکار گر و میوه چین یا گردآورنده مواد غذایی دست نخورده و آماده، ناشناس بوده باشد. اما، برخی بررسیگران دوران پیش از تاریخ در آسیا، دیده به‌راه این امر بودند که ممکن کم کم اثر‌هایی و باقی مانده‌گانی از کسانی که در دوران کهن سنگی میان و یا زبر سنگی در این جا می‌زیستند، به‌دست آید. در جریان بیست سال پس از آن، به‌روشنی حضور جایگاه‌هایی از دوران کهن سنگی میان و زبری، نشانی شدند و به‌تازه‌گی نمونه‌هایی از اثر‌های دوران کهن سنگی زیری به‌دست آمدند. با آن هم، بررسیگران دوران کهن سنگی، نمی‌توانستند تا حال و وضع همخوانی و تطابق انسانان را در بخش‌های گونه گونه دوران کهن سنگی، پیش بینی نمایند. این پاره، باب و یا فصل در نظر دارد تا به‌بررسی شاهد‌ها و سند‌های به‌دست آمده مربوط به‌دوران کهن سنگی که از این کشور و منطقه به‌دست آمده‌اند، دست بزند.

در این بررسی دوران کهن سنگی به‌چار مرحله زمانی یکی پی دیگر چنین تقسیم‌بندی شده‌اند:

    ۱- کهن سنگی زیری،
    ۲- کهن سنگی میانی،
    ۳- کهن سنگی زبری و پیش ـ نوسنگی.

دو دوره آخر (دوران کهن سنگی زبری یا بالایی و پیش ـ نوسنگی) را به‌صورت عموم دوره اخیر کهن سنگی می‌خوانند. این گفته یا اصطلاح، نیاز کار برد میان سنگی را که گفته مبهم می‌باشد و تنها به‌وسیله کاوشگران پیش از تاریخ در جنوب آسیا، به‌کار می‌رفته است، از میان می‌برد.[۱] گرچی واژه کهن سنگی (ابزاری که از توته سنگ ساخته شده و در عصر یخ به‌کار می‌رفته است) ریشه در سده نزدهم دارد و آن را در خط فنی و حادثه‌نگاری به‌کار می‌بردند، اما، این‌جا بیش‌تر بار اقتصادی دارد. این گفته به‌هرگونه وسیله و حالت زیستی که از راه شکار و گردوآری مواد غذایی تامین می‌گردد، به‌کار می‌رود.

از همین اکنون باید این مساله روشن گردد که مرز‌های کنونیی افغانستان که هستی سیاسی کشور را در بر می‌گیرد، هیچ پیوند ویژه و خاص محدود کننده، با ساکنان دوران کهن سنگی ندارد. به‌همین دلیل ما باید در این راستا، بخش‌هایی از آسیای جنوب غربی، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی را در نظر بگیریم. از این رو بررسی گران پیش از تاریخ، باید از انکشاف‌ها در دوران کهن سنگی در این سه بخش، آگاهی کامل داشته باشند. در بحث، جدل و بررسی در مورد دوران کهن سنگی در افغانستان، ضرورت است تا به‌اثر‌هایی که در نتیجه کاوش‌های باستان‌شناسی خارج از مرز‌های کنونی افغانستان، به‌دست آمده‌اند توجه جدی نمود.

در حالت و وضع کنونی، بررسی دوران پیش از تاریخ در افغانستان با مشکل‌ها و دردسر‌های متعدد ساحه‌ها و دریافت راه حل‌های گونه گونه، رو به‌روست و سال‌های زیادی کار کاوشگران اثر‌های باستانی را در بر خواهد گرفت. این را نباید فراموش نمود که کار بررسی و مطالعه دوران کهن سنگی در افغانستان در مرحله‌های به‌شدت اولی خویش قرار دارد. کار‌های آینده باید به‌گونه‌یی سازمان داده شود تا از پُــر کردن بیهوده گدام‌ها، در اثر کاوش‌های نا دقیق، جلوگیری به‌عمل آید.


[] ساحه‌های دشوار و پیچیده

    ۱- چی وقت و در زیر کدام شرط‌ها و دلیل‌ها، در افغانستان در آغاز، هموینیدان[٢] (Hominid) که کارشان شکار و گردآوری خوردنی‌های آماده بود، می‌زیستند؟

    ۲- کـدام جـای‌هـا و سـاحـه‌های محیـطی در دوران کهـن سـنگی مـورد بهـره‌بـرداری قـرار گرفتنـد، و چگونه دگرگـونی‌های آب و هوا دوران پلایسـتوسن[٣] (Pleistocene) بر باشنده‌گان و جای‌های ویژه، اثر وارد کردند؟

    ۳- کدام جای‌ها و منطقه‌های ویژه در دوران کهن سنگی، به‌مدت دیرتر، انسانان در آن‌ها می‌زیستند و کدام عنصر‌ها و علت‌ها را می‌توان در مورد خلا‌هایی که میان مدت زیست رخ داد، مشاهده نمود؟

    ۴- در دوران کهن سنگی در افغانسان کدام مواد غذایی و با چی ابزار کاری مورد استفاده بوده‌اند. چی شاهد‌ها و سند‌هایی وجود دارند که این دگرگونی‌ها را در پیوند و رابطه با تغییر‌های محیط محلی نشان بدهند؟

    ۵- چی نقشی را شکارچیان و گردآوران، در دوران پایان کهن سنگی در خط اهلی‌سازی و رام‌کردن گوسپند و بز و کشت جو، داشته‌اند؟


[] نگاه فشرده به‌تاریخ کاوش‌های دوران کهن سنگی در افغانستان

اولین کاوش‌های دوران کهن سنگی در افغانستان، در سال ۱۹۵۱ ع. (Allchin الچین، ۱۹۵۳ ع.) و در اپریل ۱۹۵۴ ع. به‌وسیله کارلتن س. کوون (Carleton S. Coon) عضو دانشگاه پنسلوانیا، صورت گرفت. او در اثرش به‌نام "هفت مغاره" (کوون، ۱۹۵۷ ع.) شرح سفرها و کاوش‌هایش را در شمال افغانستان، می‌نویسد. کوون، با استفاده از موتر و گذر از کوه‌های هندوکش، به‌ایبک، مرکز ولایتی در شمال می‌رسد. همراهان زمین‌شناسش، جای‌های گونه گونه سنگ‌های آهکی را در این‌جا نشانی می‌نمایند و به‌نظرشان چنین می‌آید که جای‌های مناسبی برای بود و وجود مغاره‌های دوران کهن سنگی در آن محل‌ها می‌باشند. کوون، به‌زودی متوجه پناه‌گاه کوهی می‌گردد که نامش قره‌ کمر می‌باشد. او به‌زودی دست به‌کاوش در این جای می‌زند. کوون، به‌کاوش در آن‌جا ادامه می‌دهد و در میان کار، سفر‌هایی هم به‌کابل می‌نماید، تا اثر‌های به‌دست آمده از دوران کهن سنگی را با موزیم کابل تقسیم نماید.

لویس ب. دوپری Louis B. Dupree، که افغانشناس پـُراعتبار از دوران پیش از تاریخ تا دور کنونی می‌باشد، در خزان ۱۹۵۹ ع. دست به‌بررسی عمومی در شمال افغانستان می‌یازد. او موفق می‌گردد تا جایگاه‌های متعدد مربوط به‌دوران کهن سنگی را نشانی نماید و سپس به‌کاوش و بررسی به‌آن‌ها دست بزند (دوپری، و هوو، ۱۹۶۳ ع). او در ولایت بدخشان، به‌پناهگاه کوهی مربوط به‌دوران کهن سنگی میانی که دره کور نام دارد، در سال ۱۹۶۶ ع. دست به‌کاوش می‌زند. او در بدخشان سه جایگاه مربوط به‌دوران پیش ـ نوسنگی در نزدیکی آق کوپروک کشف می‌نماید. این بخش دارای دو پناهگاه کوهی به‌نام‌های آق کوپروک اول و و دوم، و هم چنان محل رو بازی در کنار دریای بلخ که آن را آق کوپروک سوم نام‌گذاری می‌نماید، می‌باشد. این جای‌ها در سال‌های ۱۹۶۲ ع. و ۱۹۶۵ ع. مورد کاوش قرار گرفتند.

س. م. پوگلیسی (S. M. Puglisi)، مدیر انستیتوت بررسی‌های کهن سنگی در دانشگاه روم، و عضو هییت باستان‌شناسی ایتالیا در افغانستان، در پیرامون اییک، دست به‌کاوش زد. این‌جا، در بیست کیلومتری جنوب شرق قره کمر واقع است. او در آن‌جا پناه‌گاه کوهیی را در بستر وادی دره کلان، به‌دست آورد. او به‌آزمایش کوچکی در سال ۱۹۶۵ ع. در آن پرداخت و به‌کشف دو جای مربوط به‌پیش ـ نوسنگی، موفق شد.(اللس سیو و دیگران، ۱۹۶۷ ع.)

دوپـری و مـن، در تابسـتان سـال ۱۹۶۹ ع. بـار دیگر از ایبـک دیـدن کـردیـم. این بـار لاورنـس لتتـمن (Laurence Lattman)، زمیـن‌شـناس از دانشـگاه سـین سـین ناتـی (Cincinnati) ما را همراهی می‌کرد. ما رد اثر پیش ـ نوسنگی را در کوکجار، که در سه کیلومتری جایی که پوگلیسی آن را بررسی کرده بود، نشانی کردیم. در هنگام همان تابستان و تابستان بعدی، از همه آن‌جای‌های باستانی دیدن کردیم، و به‌مشاهده ساحه‌های پیرامون‌شان نیز پرداختیم. من، تمام این بخش‌های پیش ـ نوسنگی را بررسی کردم و بر آن شدم تا مطالعه‌های ژرف‌تری را نیز انجام دهم. (داویس، ۱۹۷۴ ع.) من همچنان فرصت آن را به‌دست آورم تا اثر‌های مربوط به‌دوران اخیر کهن سنگی که در شهر سمرکند، تاشکنت و دوشنبه در آسیای مرکزی شوروی، به‌دست آمده بودند، بررسی کنم.

فیلیپ گوین (Philippe Gouin)، عضو هییت باستان‌شناسی فرانسه‌یی در افغانستان دست به‌بررسی شمال هندوکش در دشت‌های سوزان شمال واحه تاشقرغان، زد. او محلی را مربوط به‌ پیش ـ کهن سنگی را نشانی نمود و گزارش اولیی را ارایه کرد (گوین، ۱۹۷۲).

تازه‌ترین کشف باستان‌شناسی به‌وسیله دوپری، در جنوب هندوکش در ساحه دشت ناور، صورت گرفت. در آن‌جا در کنار ساحل دریاچه کهن، او توانست به‌بازمانده‌گان اثر مربوط به‌کهن سنگی میانی و ممکن زیری، دست بیابد. (دوپری، ۱۹۷۴ ع).

همه این جایگاه‌های باستانی را در شکل شماره ۲-۱، می‌توان دید. این گپی روشن است که هر باستان‌شناسی که دست به‌بررسی‌های کهن سنگی در افغانستان زده، دست خالی از آن بر نگشته است. اما، این بررسی‌ها در مرحله‌های به‌شدت ابتدایی قرار دارند. امیدواریم تا در آینده، در جریان همکاری و همیاری خبره‌گان، توجه حکومت و فراهم آیی سرچشمه‌های مالی، کار درازمدت و ژرف برنامه‌های کاوش باستان‌شناسی، روی دست گرفته شود.


[] نخستین باشندگان افغانستان

دوران کهن سنگی زیری

در حالت و وضع کنونی، داده‌ها در مورد حضور انسانان در زمان پیش از دوران کهن سنگی میان، به‌کاوش‌ها و در نتیجه کشف‌هایی محدود می‌گردد که لویی دوپری در تابستان ۱۹۷۴ ع. در ساحل باستانی دشت ناور که خود یک دریاچه ژرف و بزرگ آب شور بوده و در حواشی کوه‌های هندوکش در ولایت غزنی قرار دارد، اجرا نموده است. (دوپری، ۱۹۷۴ ع). دوپری، در بررسی کوتاهی که در ساحل شرقی و شمال دریاچه[۴] انجام داد به‌ابزار کوارزی[۵] (Quartz) به‌گونه‌های زیر دست یافت: ساتور، تراشگرها، وسیله‌های برنده و ریگ مال‌ها. بر اساس برداشت دوپری، این ابزارها به‌ساخت و صنعت دوران کهن سنگی زیری، بسته‌اند. برای دلگرمی و اطمینان بیش‌تر بایست در این ساحه کاوش‌ها و بررسی‌های دقیق و ژرف زمین‌شناسی نیز صورت بگیرد. امیدواریم تا کاوش‌های بعدی پرده از روی ابزارهای بیش‌تر مربوط به‌دوران کهن سنگی زیری را بردارد. در این راستا، پیوند آن‌ها با حضور مانده‌های چارپایان پیشین از اهمیت بزرگی بر خوردار می‌باشد. به‌هر روی، کشف‌های دوپری و بررسی‌های نمونه‌یی‌اش در دسترس ماست. این امر به‌ما اجازه می‌دهد تا این فرضیه را به‌میان بیاوریم که ساحه‌های دشت ناور در غرنی، در بر گیرنده شاهد‌ها و سندهایی از باشنده‌گان در دوران کهن سنگی زیری، می‌باشد.

نزدیک‌ترین جایی‌هایی که در آن بازمانده‌گان دوران کهن سنگی زیری در حوالی افغانستان به‌دست آمده‌اند، در سوان (Soan) واقع در ۹۰ کیلومتری جنوب شرق اسلام‌آباد، پایتخت پاکستان، (الچین و الچین، ۱۹۶۸، ص ۵۹.)، ابزار ریگ مال و توته سنگ‌ها تیز در آسیای مرکزی شوروی (لازاینکو و رانوف، ۱۹۷۷ ع.) و لادیزیان در بلوچستان ایران (هوم، ۱۹۷۶ ع.) می‌باشند. همه این یافته‌گان بسیار نزدیک به‌مرز‌های کنونی افغانستان می‌باشند. آن چی از اهمیت بزرگ بر خوردار می‌باشد، این امر است که بسیاری از این ساحه‌ها چنین به‌نظر می‌رسد که ادامه و کشاله زیستی است که در مرز‌های کنونی افغانستان بوده‌اند. جای شگفتی و تعجب نیست اگر روزی در افغانستان بازمانده‌های باشنده‌گان دوران کهن سنگی زیری، به‌دست آیند. این که چگونه ابزارسنگیی به‌دست می‌آید، مساله دیگری است. وجود ساخت و صنعت با تبر دستی و یا بدون تبر دستی به‌صورت یقین امکان دارد. آن چی بسیار اهمیت دارد، این است که بدانیم که چگونه این شکارگران و گردآوران دروان کهن سنگی زیری، خویشتن را با محیط و وضع پیرامونی، همخوان ساخته و تطابق داده‌اند.

دوران کهن سنگی میان

جایگاه‌های کاوش: دره کور، غار مرده گوسپند، دره هزار سم، قره کمر ۲ و ۴، و دشت ناور

تعین کاربن ۱۴: دره کور (دوپری، ۱۹۶۸ ع.)، GX ج.اکس. ۱۱۲۲ = ۳۰۳۰۰ مثبت منفی ۱۹۰۰ پ.ا. (رجوع شود به یادداشت مترجم)

با آن‌که در افغانستان بسیاری جای‌ها در خط مرحله موستریان[٦] (Musterian) و یا دوران کهن سنگی میان، نشانی شده‌اند، تنها یکی را یعنی دره کور را می‌توان به‌صورت یقین در این رده قرار دارد و آن را مربوط دوران کهن سنگی میان به‌حساب آورد. توصیه من این است که در افغانستان، از کار برد گفته و اصطلاح موستریان، باید دوری نمود، مگر این که نشانه‌های روشنی به‌دست آید که رابطه‌اش را با وضع جنوب فرانسه، پیوند مستقیم بدهند. کار برد دوران کهن سنگی میان کم‌تر یادآورنده بخش‌های دیگر است و درب فرضیه‌های گونه گون را در مورد گروه‌های فرهنگی دوران کهن سنگی میان می‌بندد. بیان درست دوران کهن سنگی میان در افغانستان چنین است: صنعت تراشه‌یی دوران آغاز گرما، با فنی که در جریان کاربردش سنگ خاکستری رنگ سختی را گرد بسازند و شکل کف دست به‌آن بدهند.

دره کور یک پناه گاه سنگلاخی طبقه طبقه‌یی است که در نزدیک قریه چنار گونجوس خان در ولایت بدخشان، قرار دارد. این پناه‌گاه در بلندی دره قرار دارد و به‌صورت روشنی بر منظر تمام گوشه‌های دهکده فرمان می‌راند. در این‌جا، در زمان باستان، ریزش‌های سنگلاخی زیادی صورت گرفته است. همین امر، کار کاوش و بررسی را با دشواری روبه‌رو می‌سازد. ابزار دوران کهن سنگی میان (نگاه کنید به‌شکل‌های ۲-۲ و ۲-۳) در ساحل دریا که گل و لای همراه با گچ در آن ذخیره شده و رسوب کرده بودند، کشف گردیدند. چنین به‌نظر می‌آید که این گل و لای، در نتیجه جریان جوی بزرگ و کهنی که از کنار پناه‌گاه تیر می‌شده، رسوب نموده است. اندازه زمانی کاربن سی - ۱۴، که در بالا آمده است، از روی آزمایش بر توته‌های ذغالی که در یک اجاق مانده بوده، گرفته شده است. این اجاق به‌اثر کنش و واکنش آب، دست خورده است. چنین شکی وجود دارد که ممکن برخی ذغال‌های مربوط به‌دروان پسا - کهن سنگی میان با نمونه‌هایی که تاریخ‌شان مورد آزمایش قرار گرفته است، مخلوط شده باشد. به‌این گونه، زمان کمتر و یا جوان‌تری را نشان داده باشند. ممکن است که ذخیره‌های اجاق‌های دست ناخورده در بخش پایینی که سنگلاخ بر آن‌ها فرود آمده است، گور و پنهان شده باشند. من و دوپری، تاکنون شرح ابتدایی در مورد مواد سنگی را ارایه کرده‌ایم، (دوپری و داویس، ۱۹۷۲ ع)، اما، بایـد چندیـن بررسـی دیگـری را هـم انجـام داد. از لایـه‌هـای دوران کهـن سـنگی میـان، در حـدود ۸۰۰ نمونـه سـنگ به‌دسـت آمده‌انـد. به‌صـورت روشـن در این‌جـا فن لی‌والوا[٧] (Levallois) یی‌انکشاف نموده است. نمونه‌هایش تیغه‌های نازک می‌باشند. (نگاه کنید به‌شکل ۲-۲، شماره ۴)، اما، فن مسلط همانا ساختار گرد گونه یا مدور می‌باشد. ابزار‌هایی به‌گونه گرد و مدور بسیار بوده و تعداد زیادشان به‌شدت کوچک اند، اما، دقیق ساخته شده‌اند. (نگاه کنید.شکل ۲-۲، شماره ۲) سکو‌های متعدد نیز یافت گردیدند. (شکل ۲-۲، شماره ۱) ویژه‌گی این فن و صنعت، حضور تیغه‌های فراوان می‌باشند. (شکل ۲-۲، شماره ۳) بی‌نظمی یا کار دوباره روی ابزار بسیار زیاد می‌باشد. در این‌جا به‌تراشگر‌هایی که کنار را بتراشند، بر نخوردیم. از تبر دستی خبری نبود. ابزار ویژه دوران کهن سنگی زبری یا بالایی به‌تعداد کم به‌دست آمدند. مودای که این ابزار از آن‌ها ساخته شده‌اند، سنگ سخت سیاه آتشفشانی است که به‌ساده‌گی ورقه نمی‌گردد. این یافته‌های سنگی هنوز هم به‌صورت دقیق و کامل بررسی نشده‌اند. به‌همین دلیل سطح کیفی آن‌ها را نمی‌توان سنجید و حساب کرد.

در کنار این ابزار، توته‌یی از استخوان شقیقه انسان اولی نیز به‌دست آمده است. این نمونه را ج. لاورنس انگل (J. Lawrence Angel)، در انستیتوت سمیتسونیان (Smithsonian) مورد بررسی قرار داد (انگل، ۱۹۷۲ ع.). این را می‌توان تنها نمونه‌یی از موجود انسان اولی در چارچوب دوران کهن سنگی در افغانستان، خواند. انگل، آن را با مواد مربوط به‌انسان نیاندرتال و انسان مدرن یا هومو ساپین ساپین، مقایسه نموده و به‌این نتیجه رسیده است که این توته استخوان بیش‌تر از دیدگاه شکلی و ظاهری دانش اندام‌شناسی به‌ویژه کله، به‌انسان مدرن و نو می‌ماند تا نیاندرتال. اما، بخشی از آن به‌انسانان نیاندرتال که از مغاره اس - اسخول (Es-Skhul)[٨] واقع در کوه کارمِل (Carmel) در اسراییل، به‌دست آمده است، می‌ماند. به‌هر صورت نزدیکی‌اش را با انسان مدرن و نو نمی‌توان نا دیده انگاشت. (انگل، ۱۹۷۲ ع. ص ۵۶).

دکستر پرکینز (Dexter Perkins) در این لایه‌های کهن سنگی میان، بازمانده‌گان چارپایانی چون: گوسپند، بز و ممکن گوزن یا آهوی مارکوپولو، را نشانی نموده است. این را می‌توان کشف بزرگ خواند زیرا تمام گروه‌های شکارگر و گردآور در دوران پایانی کهن سنگی، نیز به‌شکار همین چارپایان، به‌ویژه گوسپند و بز، می‌پرداخته‌اند. به‌این گونه، ممکن است که این کار بر اساس همخوانی و تطابق به‌وضع و حالت ویژه‌یی که در دوران کهن سنگی میان، وجود داشته است، سر و سامان گرفته باشد.این حالت تا پایان دوران کهن سنگی، ادامه داشته است. در این مورد نیاز است تا یادداشت نماییم که در جایگاه مربوط به‌دوران کهن سنگی میان در تیشک تاش (Teshik Tash)، واقع در ازبکستان، نشان می‌دهد که از میان استخوان‌های به‌دست آمده، ۹۶ درصدش به ‌بزکوهی سایبریایی، تعلق دارد. (Movius مویوس، ۱۹۵۳ ع ص ۳۹۹.).

حال و وضع به‌شدت متفاوت در پناه‌گاه کوهی به‌نام غار مرده گوسپند (به باورم باید نام دقیق این‌جا غار گوسپند مرده باشد. از این نادرستی‌ها به‌صورت فروان در ثبت نام‌ها در خط باستان‌شناسی می‌توان دید. فکر می‌نمایم که بار سنگین این اشتباه‌های به‌گردن یاران محلی باستان‌شناسان خارجی می‌باشد. این امر را به‌روشنی در ده مورزی غندی، واقع در کندهار می‌توان دید. طرزی) واقع در شمال غرب افغانستان، به‌مشاهده رسید. در این‌جا بررسی‌های اولی که توسط دوپری که در سال ۱۹۶۹ ع. صورت گرفت، نشان داد که فن و صنعت در ابزارسازی مربوط به‌دوران کهن سنگی میان، از سنگ‌هاک مخلوط با سلیکان کار گرفته است. (دوپری، ۱۹۷۰ ع.) خود پناه‌گاه سنگی به‌ذات خودش بزرگ بوده دارای ۳۰۰ متر آبچکان می‌باشد. ژرفای این بخش ۱۰۰ متر عمق دارد. در دروازه ورودی مغاره، ریزش سنگین سنگلاخی دیده می‌شود. فرض بر این است که در اثر ریزش همین صخره، همه گوسپندان مرده‌اند! پس از نشر اولین گزارش، در تابستان سال ۱۹۷۰ع. یک راه بزرگ درپشت پناگاه باز گردانده شد. نتیجه این اکتشاف‌ها، بر اصالت این فرض که ابزار سنگی به‌دست آمده، مربوط به‌دوران کهن سنگی میان می‌باشد، شک انداخت. با آن که این ابزار ویژه گی‌های فرهنگی داشتند، اما، ویژه گی لایه‌یی بودنشان زمان کهن دوران آغاز گرمای پس از عصر یخچال‌ها را نشان نمی‌دهند. اکنون ما می‌توانیم غار مرده گوسپند را از خط مربوط به‌دوران کهن سنگی میان، بیرون بکشیم.

س. ب. م. مک برنی (C. B. M. McBurney) عضو دانشگاه کامبریج، به‌تازه‌گی‌های گزارش داد که در ولایت بلخ، نزدیک آق کوپروک، حضور مواد مربوط به ‌دوران کهن سنگی میان دیده شده است. او برای این کار به‌کاوشی در ذخیره‌گاه مغاره زمین سرخ، دست زد و از وجود ابزار فنی مربوط به‌دوران کهن سنگی میان، گزارش داد.(مک برنی، ۱۹۷۲ع. ص ۲۵). اما، این ابزار تا به‌حال به‌صورت مفصل و همه‌جانبه بررسی نشده‌اند و از این رو نمی‌توان در [این] مورد، دست به ‌تبصره بیش‌تر زد.

دور‌تر به‌سوی شرق، دره هزار سم، نزدیک شهر ایبک، س. م. پوگلیسی، متوجه حضور ابزاری شده است که او آن‌ها را مربوط به‌دروان کهن سنگی میان، به‌حساب می‌آورد (پوگلیسی، ۱۹۶۳ ع. ص. ۳). او به‌ابزار سنگیی دست یافت که از سنگ‌های رسوبی به رنگ خاکستری بر اساس فن و صنعت آخرین دوره کهن سنگی، ساخت ابزار سنگی گرد و دوران کهن سنگی میان ساخته شده‌اند. با آن هم، هیچکدام از ابزاری که در گزارشش آمده‌اند، به‌وسیله فن و صنعت‌های یاد شده، ساخته نشده‌اند. مشاهده و بررسی خود من در این ساحه هیچ نشانه‌یی را از فن و صنعت دوران کهن سنگی میان را نشان ندادند. البته در این محل یک مقدار زیاد سنگ‌های خاکستری سخت که تریشه شده‌اند، در بخش‌های مختلف برآمده‌گی‌های وادی در دره هزارسم، دیده شده‌اند. در این‌جا، باقیمانده‌های فراوان اثر زیست مردمان هر دو دوران کهن سنگی و پس ـ کهن سنگی که از این گونه سنگ‌ها بهره گرفته‌اند، بر جای مانده‌اند. بدون شک شکارگران و گردآوران دوران کهن سنگی و کشتگران دوران نوسنگی، و کوچیانی که در مسیر چراگاه‌ها در رفت و آمد بوده‌اند، از این سنگ‌ها گرد و مدور که در این ساحه فراوان یافت می‌شده‌اند، بهره‌برداری شایان توجه نموده‌اند.

در کنار دره هزارسم، جایگاه دیگری به‌نام قره کمر (نگاه کنید به‌شکل ۲-۴ تا ۲-۸) وجود دارد که به‌وسیله کوون، در سال ۱۹۵۴ ع. مورد بررسی و کاوش قرار گرفت. قره کمر، یک پناه‌گاه سنگی صخره‌یی کوچک است که در ۱۳۵ کیلومتری بستر دره قرار دارد. (نگاه کند به‌شکل ۲-۴). لایه‌های فرهنگی اول و سوم مربوط به‌دوران اخیر کهن سنگی می‌باشد و در این مورد در بخش دیگر این باب، فصل و پاره، به‌صورت همه‌جانبه سخن خواهم زد. لایه‌های دوم و چارم به‌وسیله برخی دانشمندان دوران پیش از تاریخ، مربوط دوران کهن سنگی میان، دسته‌بندی شده است. با آن هم، کوون، هویت ابزار سنگیی که برای هموار ساختن ابزار دیگر سنگی برای ساختن جنگ افزار به‌کار می‌رود، زیر پرسش برده است. لویس پرادل (Louis Pradel) در مقاله‌یی زیر عنوان "ریشه‌های دوران کهن سنگی زبرین یا بالایی" که در سال ۱۹۶۶ ع. به‌دست نشر سپرد، به‌این باور است که قره کمر، ممکن مرحله گذرا و عبوری میان دوران کهن سنگی میان و دوران کهن سنگی زبری یا بالایی باشد. او این چنین می‌گوید:

    "در قره کمر افغانستان، مواد مربوط به‌دوران کهن سنگی زبری یا بالایی، ممکن وجود داشته باشند. این‌ها در میان لایه‌های دو دوران قرار دارند... با آن هم، این آگاهی، از نادقتی بر خوردار است."

پس از بررسی مواد به‌دست آمده از لایه‌های دوم و چارم در موزیم کابل، برایم روشن گردید که آخرین گفته پرادل، به‌شدت قابل درک است. به‌ساده‌گی می‌توان گفت که شاهد روشنی وجود ندارد که بتوان داوری نمود که این مواد به‌دوران کهن سنگی میانی، تعلق دارند. سیاهه و توضیح صنعت‌های مورد بحث، در جدول‌های ۱ و شکل ۲-۵ در برگیرنده ابزار مربوط به‌لایه دوم می‌باشد.

هسته اساسی سطح دوم در برگیرنده ورقه‌های گونه گون اند و هیچ‌کدام را نمی‌توان گفت که با فن گردسازی و مدورسازی سنگ و هم‌چنان ورقه‌سازی سنگ، در پیوند اند. در این گردآوری سنگ نوکدار، ورقه‌یی و یا تیغه‌یی را نمی‌توان یافت. این مجموعه، بسیار کوچک بوده و توته‌های دگرگون شده به‌هیچ طبقه‌بندیی پیوند ندارند. بر سنگ تنهایی که از شیوه تاریخ‌نمایی کاربن - ۱۴، بهره گرفته شد، با چنان زمانه‌های دگرگونه‌یی همراه بود و به‌گونه‌یی آلوده و نامطمین شده بود که نمی‌شد آن را از دید زمانی در این فن دسته‌بندی کرد.

تنها ده توته سنگ از سطح چارم به‌دست آمدند. کناره یکی از این ورقه‌های سنگی دوباره دست خورده و ترمیم شده بود، یک تا دست خورده و مورد استفاده، دو تا تیغه، پنج تا تیغه ورقه‌یی و یک تا هم دارای مرکز روشن. کوون، (۱۹۵۶، ص ۲۴۹) این امر را مشاهده کرد که سطح‌های دوم و چارم از دید نمای ظاهری و شکلی سنگ و فن ثبت همانند اند. بررسی من در موزیم کابل نیز این نتیجه را به‌همراه داشت. به‌این گونه نمی‌توان ابزار گردآوری شده از سطح چار را به‌دوران کهن سنگی میانی، با هیچ صورتی پیوند داد. به‌ساده‌گی می‌توان گفت که این امر ناشناس باقی مانده است.

در کنار یافته‌های دوران کهن سنگی زیری دردشت ناور که پیش‌تر به‌آن اشاره شد، در بخش‌های ساحلی این دریاچه، ابزار بازمانده از دوران کهن سنگی میان، نیز به‌دست آمده‌اند. دوپری، همانندی میان مواد شکل زمین در دشت ناور و دره کور، را نشان داده است. (دوپری، ۱۹۷۴ ع). کاوش‌های بعدی به‌صورت روشن پرده از اهمیت بسزای این منطقه را خواهد برداشت.

جدل و بحث

شرح بالا در مورد جایگاه‌های باستان‌شناسی، مربوط به‌دوران کهن سنگی میانی در افغانستان، برای برخی از خواننده‌گان این احساس را به‌میان می‌آورد که این ساحه را پرده‌یی به‌شدت لـُک (ضخیم) ابهام پوشانیده است و ما را با نبود اثر‌هایی از دوران کهن سنگی میان، رو به‌رو می‌سازد. اما، ما می‌توانیم به‌صورت یقین بگوییم که حضور مردم در دوران کهن سنگی میانی، تثبیت شده است. ابزار به‌دست آمده از دره کور، شاهد انکارناپذیر این امر است. در مورد بخش‌های دیگری که نام بردیم (قره کمر و غار گوسپند مرده) به‌صورت جدی می‌توانیم بگویم که ممکن به‌دوران کهن سنگی میانی تعلق نداشته باشند و یا نیاز به‌بررسی‌های بیش‌تر و همه‌جانبه‌تر دارند تا ثابت شود که به‌دوران کهن سنگی میانی تعلق دارند یا نی. (دشت ناور، آق کوپروک و هزارسم).

بر پایه شاهد‌های بیرونی به‌یقین می‌توان گفت که مردمانی در دوره کهن سنگی میانی در افغانستان می‌زیسته‌اند.

در کوه‌های زاگروس (Zagros) واقع در مرز‌های عراق و ایران، جایگاه‌های زیاد دوران کهن سنگی میانی که می‌توان آن‌ها را قدیم‌ترین جای زنده‌گی دانست، کشف شده‌اند. در آسیای مرکزی شوروی حضور حالت زمینی مربوط به‌دوران کهن سنگی میان با روشنی ثبت شده است. هم‌چنان در پاکستان نیز بدون شک حضور نشانه‌های دوران کهن سنگی میانی، وجود دارد. این دیگر ناممکن است که در افغانستان در این دوران، در حالی که در چار سویش مردمان وجود داشته‌اند، ناساکن و خالی از مردم بوده باشد.

در دید گسترده دگرگونی‌های تدریجی، چنین به‌نظر می‌آید که ساحه‌های گسترده در جنوب غرب و آسیای مرکزی شوروی ممکن تا دور آخر پلایستوسن[۹] میانه که مردمان مربوط به‌دوران کهن سنگی زیری، شروع به‌راه افتادن به‌سوی ساحه‌های داخلی قاره نمودند، بدون کس بوده باشد.

این امر که چی ترکیبی از نمونه رفتار و فن امکان این گسترش را میسر ساخت، هنوز ناروشن است. این ساحه برای کاوش و بررسی بعدی نقطه جالبی به‌حساب می‌آید. با اندوه باید گفت که آگاهی‌ها در مورد حالت و وضع محیط زیست در میانه دوران پلایستوسن در افغانستان و پیرامونش بسیار کم هستند. به‌همین دلیل حالت همخوانی با محیط زیست را در دوران کهن سنگی زیری که حرکت و جنبش مردم را به‌همراه داشته است، را نمی‌توان به‌روشنی بیان کرد. این امر روشن است که مردمان دوران کهن سنگی میانی در فلات ایران، ساحه‌های زمین پست در توران، و افغانستان شکارگران ماهر بوده‌اند. شکار اصلی آنان گوره خر، گاومیش، گوسپند، بز، گوزن سرخ و آهو بوده‌اند. حضور نفوس در دوران کهن سنگی میانی در این‌جا، با مقایسه شرق مدیترانه و غرب اروپا، بسیار کم بوده است. فکر می‌شود که خشکی همراه با کمبود مواد گیاهی حالت و وضع را برای تراکم نفوس به‌میان نیاورده است. در نتیجه، ممکن است که مردمان دوران کهن سنگی میان، با حالت کاهش و افزایش تند و سریع نفوس، روبه‌رو بوده‌اند.

به‌صورت گسترده در پهنای گیتی، همخوانی با محیط‌های گونه گونه‌یی که کسی در آن‌ها زنده‌گی نمی‌کردند، جریان داشته است. این‌ها شامل سطح مرتفع در زمین‌های خالی منطقه نزدیک به‌قطب، جنگل‌های منطقه حاره، و دشت‌های جنگلی در سطح‌های بالایی می‌شدند. بررسی در مورد محیط زیست دوران اخیر است که می‌تواند در مورد دوران پیش تاریخ افغانستان، آگاهی‌های ارزشمندی را ارایه نماید.

دوران اخیر کهن سنگی

جایگاه‌ها: قره کمر یک و سوم، دره کلان، آق کوپروک دوم، سوم الف و سوم ب، تاشقرغان شماره ۴۰.

تعین تاریخ به‌وسیله کاربن-۱۴:

  • قره کمر، سطح اول: ۱۰۵۸۰ مثبت منفی ۷۲۰. پیش از اکنون (کوون رالف، ۱۹۵۵ ع.)
  • قره کمر، سطح سوم: کهن‌تر از ۲۵ تا ۳۵ هزار سال. پ.ا. (کوون رالف، ۱۹۵۵ ع.
  • دره کلان سطح سوم: ۹۴۷۵ مثبت منفی ۱۰۰. پ. ا. (الس سیو، و دیگران. ۱۹۶۷ ع.)
  • آق کوپروک دوم، سطح کوپروکی: ۱۶۶۱۵ مثبت و منفی ۲۱۵. پ.ا. (دوپری، ۱۹۶۸ ع.)

می‌توان به‌روشنی بیان نمود که دوران اخیر کهن سنگی، مرحله گذار از دوران شکار و گردآوری در افغانستان می‌باشد. تمام جایگاه‌های باستان‌شناسی که کاوش در آن‌ها صورت گرفته‌اند، در شمال هندوکش یافت شده‌اند. این‌جا دشت‌های کیاه‌دار نیمه خشک اند. در این‌جا رطوبت سالانه همین اکنون کم‌تر از ۲۵۰ میلی‌متر است و ساحه روباز و فراخ دشتی علفزار، وجود دارند. تمام این جایگا‌های شاخته شده، به‌استثنای تاشقرغان شماره ۴۰، به‌وسیله گوین، کشف گردیدند، و در دامنه‌های شمالی هندوکش در بلندی میان ۷۰۰ و ۱۱۰۰ متر بالاتر از سطح بحر قرار دارند. (تاشقرغان شماره ۴۰، در دشت هموار ترکستان در بلندی ۳۷۰ متر، واقع شده است.) دشت و دمن گیاه‌زار کنونی، در کنار باغ‌هایی که با شبکه‌های آبیاری سرو سامان می‌یابند، همراه با درخت‌های چنار که این‌جا و آن‌جا قد بلند کرده‌اند، با بته‌های کوتاه و درخت‌های پسته، احاطه شده‌اند. این‌ها، در بخش پایانی دامنه‌های صخره‌یی پهن شده‌اند. در یک فاصله ده کیلو متری آق کوپروک، بلندی از ۷۰۰ متر تا ۲۰۰۰ متر فرق می‌نماید. در این‌جا، سلسله کوه‌های به‌هم پیچیده‌یی را که به‌وسیله دره‌های پـُـر دریا از هم جدا شده‌اند، می‌توان مشاهده کرد. این دره‌ها، شکل‌های گونه گون دارند. برخی به‌شدت تنگ و گروهی بسیار فراخ که دامنه‌های‌شان را سیلاب‌های می‌پوشاند. این‌جای‌ها برای حضور گوسپند و بز به‌شدت مناسب اند.

آگاهی در مورد دوران پایان یخچال‌ها و آغاز دور گرما، به‌شدت ناچیز اند، زیرا بررسی‌های همه‌جانبه در مورد زمین‌شناسی و گـَردَه‌شناسی گل‌ها در دوران پلاستوسن[۱٠] صورت نگرفته است. اما، به‌صورت عموم این نادرست است که باور نمایم که محیط زیست در بخش آخری دوران پلاستوسن، ،سرد‌تر و خشک‌تر از اقلیم امروز بوده است. هـ. ا. رایت (H. E. Wright) در کوه‌های زاگروس در بلندی‌های همانند، اما کمی جنوبی‌تر از دامنه‌های کوه‌ها در شمال افغانستان، به‌رقم‌ها و داده‌های مربوط به‌گرده‌ها و رسوب‌های کهن دست یافته است. این داده‌ها نشان می‌دهند که هوا کمی سرد بوده است، مگر، نی یخبندان. این اقلیم همانندی با آب و هوای دشت‌های سرد یا استیپ‌ها داشته است. (رایت، ۱۹۶۳. ص ۳۳۸). ممکن در افغانستان آب و هوا کمی سردتر و یا خشک‌تر بوده باشد. در نتیجه حالتی نزدیک به‌هوای استیپی شکل گرفته بوده است.

سرچشمه نم و رطوبت در شمال افغانستان امروز، همانند بخش زیاد دوران پلایسوسن، بوده است. فشار توفان که به‌سوی شرق از مدیترانه می‌وزید باران‌های زمستانی و بهاری را به‌همراه می‌آورد. بر اساس برآورد هـ. بوبک (H. Bobek)، نظام فشار بالای سایبریایی (یک وضع ضد توفانی زمستانی) در پایان دوران پلایستوسن، سبب شد تا جلو نفوذ فشار توفانی پایین در فلات ایران و افغانستان را سد بسازد. (رایت، ۱۹۶۱. ص ۱۵۷). رطوبت عمومی ممکن در دوران مرحله‌های سرد پایان پلایستوسن، بالاتر بوده باشد. زیرا حرارت پایین سبب کاهش تبخیر شده و این امر بر بلند رفتن اندازه رطوبت یاری رسانده است. این امر دلیل افزایش سطح آب در برخی دریاچه‌ها شده است. درجه سردی هنگام گرما در شمال افغانستان به‌صورت بسیار دقیق نا معلوم است. وان ویسمن (von Wissman) در بررسی‌هایش کاهش درجه هوا را در سراسر گیتی میان پنج تا هفت درجه حساب نموده است. (ویسمن، ۱۹۵۶، ص ۲۸۱) حضور ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ متر تراکم برف در دامنه‌های شمال کوه‌های هندوکش را چارلس ورت (Chalesworth) حساب نموده است. (چارلسورت، ۱۹۵۷. ص ۶۵۲). این خط برف نمایشگر روشن درجه سرد می‌باشد، مگر، این امر ممکن نمایشگر افزایش کمی بخار باشد. چنین به‌نظر می‌آید که بررسی‌های دوران کهن سنگی با کاوش و تحقیق بیش‌تر در محیط زیست دوران پلایستوسن در افغانستان، دچار دگرگونی کمی گردد.

قره کمر سوم

لایه سوم در قره کمر، (شکل ۲-۶ و ۲-۸) ممکن یکی از مهم‌ترین کشف‌های دروان کهن سنگی در افغانستان به‌شمار آید. از دید نمونه‌شناسی صنعت و کارکرد سنگی، این بخش به‌دوران کهن سنگی زبری، تعلق دارند. از دید زمانی می‌توان آن‌ها را مربوط به‌آغاز دوران کهن سنگی زبری دانست.

در این لایه، سنگ ریزه‌های معدنی زردگونه که قدرت باروری زمین را زیاد می‌نمایند، همراه با بازمانده‌هایی از ساکنانش دیده می‌شوند. بر اساس دید کوون، بخش پایینی آن با زمین نصواری رنگ مغاره‌یی به‌تماس است. مگر مرز بالایی به‌کدام لایه‌بندی ویژه‌یی پیوند ندارد. به‌جایش، کوون، مرز میان لایه دوم و سوم را براساس شکل سنگ‌ها و به‌ویژه شکل ظاهر آن‌ها، دسته‌بندی کرده است. ذخیره سنگ‌های معدنی زردگونه در شمال افغانستان به‌کدام دلیل‌های خاص اقلیمی پیوند ندارند. این‌ها را نمی‌توان پیامد جریان‌های یخچالی، مانند اروپا، دانست. به‌جایش این معدن زردرنگ نتیجه سایشی است که به‌وسیله دریای آمو صورت گرفته است. بعدها، باد‌های تند شمال آن‌ها را به‌این‌جا انتقال داده است. کان سنگریزه زردگونه در شمال افغانستان را می‌توان کم و بیش ادامه پدیده‌یی دانست که در دوران یخچال‌ها و مرحله میان یخچالی جریان یافته است.

بررسی‌های کاربن - ۱۴. که بر روی توته‌های ذغال چوب صورت گرفت، زمان بیست و پنج و حتا سی و دو هزار سال را نشان می‌دهد. این که ممکن کهن‌تر باشد، هنوز نامعلوم است، زیرا در میان سال‌های پنجاه که این کار صورت گرفت از رقم پیشین جلو‌تر رفت. به‌هر روی، افزار و کارکرد قره کمر سوم، را می‌توان همدوران با مرحله اول کهن سنگی زبری در کوه‌های زاگروس که معروف به‌فرهنگ زاگروسی می‌باشد دانست. این‌جا، در مرز امروز ایران و عراق واقع شده است.

ابزار سنگی در قره کمر، از پارچه‌های اضافی که در درون سنگ وجود داشته و در محل به‌صورت فراوان یافت می‌شده‌اند، تیار گردیده‌اند. بخش مهم این ابزار سنگی که در سال ۱۹۵۴ ع. کشف گردیدند، اکنون در دسترس نیستند، زیرا بسیاری از آن‌ها در جریان استخراج از میان رفته‌اند. تعداد کمی از این ابزار مانند: ورقه‌های سنگی و تیغه‌ها که بر آن‌ها دوباره کار صورت گرفته بودند، در این میان نیست گردیده‌اند. با آن هم می‌توان از تعداد زیاد ابزار گردآوری شده در موزیم کابل و رسم‌ها و عکس‌هایی که از آن‌ها در هنگام کاوش ترتیب و یا گرفته شده‌اند، تصویر روشنی از سطح فنی و شیوه کار برد ابزار کار، ارایه نمود.

بیش‌ترین ترمیمی که روی ابزار یاد شده صورت گرفته، بر تیغه‌ها بوده است. این امر، از اندازه‌گیری دقیق پهنا و درازای بعد‌های این ابزار‌ها، به‌دست آمده است. رقم میانه و اوسط برای همه این ابزار‌ها ۲-۳ بوده است. در کنار این‌ها، در موزیم کابل، ابزار‌های زیادی که دوباره ترمیم شده‌اند، وجود داشتند.

این ابزار سنگی به‌بخش‌های گونه گونه دسته‌بندی گردیدند. نتیجه‌های این دسته‌بندی را می‌توان در جدول شماره یک، مشاهده کرد.

در میان این ابزار به‌دست آمده، توته اصلی سنگی که از آن تیغه‌ها و یا توته‌های سنگی ساخته می‌شدند، وجود ندارند. اما، تیغه گک گونه‌یی که در شکل ۲-۶ دیده می‌شود، به‌دست آمده است. هم چنان تعداد زیاد تیغه‌گک‌هایی که از همین سنگ‌های هسته‌یی ساخته شده‌اند، در این یافته‌ها دیده می‌شوند. در کنار این‌ها، ما تیغه‌گک‌های منحنی گونه‌یی را دیده می‌توانیم که به‌وسیله تراشگری که از استخوان چناغ پرنده‌گان ساخته شده، شکل گرفته‌اند. شکل ۲-۶ شماره ۱ و ۳ کاردک‌های را نشان می‌دهند که که با کناره‌های سنگ، همسانی دارند. جای شگفتی است که هیچکدام از این تیغه‌ها را که من آزمایش نمودم، ترمیم دوباره نشده و یا ممکن این نشانه‌ها ساییده شده باشند.

ابزار‌های ترمیم شده را در زبان ادبی مربوط به‌فرهنگ اوریژینی (Aurignacian) یاد می‌کنند.[۱۱] برای درک بیش‌تر نگاه کنید (بوردس، ۱۹۶۸. ص ۱۹۸؛ کلارک. ۱۹۶۹. ص ۵۲ و ۵۳؛ کوون، ۱۹۵۷. ص ۲۴۸؛ گاررود، ۱۹۶۶. ص ۴۱؛ اواکلی، ۱۹۶۶. ص ۱۶۱). نشانه مهم در این راستا، حضور تراشگری است که از استخوان چناغ پرنده‌گان ساخته شده است. در حقیقت امر، همانندیی میان تراشگری که از اسـتخوان چنـاغ مـرغ سـاخته شـده و در قره کمر به‌دست آمده اسـت و ابـزاری کـه مربـوط به‌فـرهنـگ اوریژنـی، در مدیترانـه می‌باشـد، وجـود دارنـد. به‌صـورت نمـونه گاررود (Garrod) ابزارهای گونه گونه سنگیی را از مغاره الواد، در کوه کارمِــل[۱٢] (Carmel) به‌دست آورده است که با ابزار کار سنگی یافت شده از قره کمر، همانند اند. (شکل‌های ۲۷، ۱۹، ۲۲، ۲۵ و لایه‌های ت و ث، در سموچ مغاره الواد، گاررود و بت، ۱۹۳۷ ع.) تراشگر‌هایی که از چناغ مرغ ساخته شده‌اند در فرهنگ‌های دیگری که به‌فرهنگ اوریژنک شباهت ندارند، نیز دست یاب گردیده‌اند. این‌ها را می‌توان در کباران[۱٣] (Kebaran) که به‌دوران پیش - کهن سنگی که ده هزار سال جوان‌تر از فرهنگ اوریژنی اند، یافت. به‌زبان دیگر می‌توان گفت که تراشگر‌هایی که از استخوان چناغ مرغان ساخته شده‌اند، به‌گونه‌یی از سنگواره‌ها تعلق دارند که زمان و مکان فراخی را در بر می‌گیرند. بخش‌های زیاد تراشگر‌های استخوانی مربوط به‌قره کمر سوم در شکل ۲-۷ نشان داده شده‌اند. به‌این گونه سنگک‌های تیغه‌یی که از آن‌ها یاد شد و تراشگر‌های استخوانی را می‌توان به‌گروه یگانه‌یی دسته‌بندی کرد. به‌این دلیل، می‌توان ابزاری که از قره کمر به‌دست آمده‌اند، در دسته ابزار مربوط به‌فرهنگ اوریژنی تشخیص داد، مگر، به‌بررسی بیش‌تر نیاز است زیرا، ما با گونه گونه‌گی زیادی روبه‌رو هستیم.

در ابزارسازی سنگی در قره کمر سوم، ما به‌هیچ نوع ابزار سنگی نوک تیز بر نخوردیم. این امر، به‌آغاز دوره کهن سنگی زبری، به‌ویژه فرهنک اوریژنی تعلق نمی‌گیرد. در حقیقت امر، قره کمر سوم، حالت ویژه‌یی دارد. در این‌جا می‌توان تراشگر‌های استخوان چناغ را دید که تا حدی دوباره ترمیم شده‌اند، تیغه‌های سنگی مرمت شده و یک تعداد کمی توته‌های سوراخ دار. (شکل ۲-۸. سه تا تراشگر چناغی را نشان می‌دهد.) این امر روشن است که نمی‌توان گزارش کامل مردمان قره کمر را در این بخش ارایه داشت. دلیلش ممکن این باشد که ابزار در قره کمر به‌اجرای کار‌های کمی تعلق داشته‌اند. جدول شماره یک دسته‌بندی ابزار مهم را در قره کمر نشان می‌دهد.

به هر روی قره کمر را می‌توان یک یافته بسیار مهم به‌حساب آورد. از آن گاهی که در سال ۱۹۵۴ ع. کشف گردید، هیچ همانندی را در خط زمان و ویژه‌گی‌ها، در افغانستان نمی‌تواند دید. ابزار کار در قره کمر سوم به‌سطح رشد فنی مرحله آغاز دوران کهن سنگی زبری یا بالایی که اساس و پایه‌اش را فن تیغه‌یی می‌سازد، تعلق دارد. همانند آن را نی در آسیای مرکزی شوروی، هند و یا پاکستان می‌توان یافت. در حقیقت امر، دوران اقلیمی پلایستوسن، فن ابزارسازی تیغه‌یی یا کاردی دوران کهن سنگی زبری را نمی‌توان در هیچ یک از جای‌هایی که یاد نمودیم، یافت کرد. در تمام آسیای مرکزی شوروی، دو لایه جایگاه‌های مربوط به‌دوران کهن سنگی زبری شناحته شده‌اند: سمرکند و شوگنو (Shugnu). جایگاه باستانی در پارک کومسومول در شهر سمرکند، قرار دارد. این‌جا محل روبازی است (لیو، ۱۹۶۵ الف، ب.) شوگنو، به‌وسیله و. الف. رانوف (V.A.Ranove) در کنار دریای یاک - سو (Yak-Su) در ازبکستان در بلندی ۲ هزار متری کشف شد. (نینکونف و رانوف، ۱۹۷۱ ع.) ابزاری که در هر دو جای به‌دست آمده‌اند، به‌دسته فن سنگی تعلق دارند که شباهت زیادی به‌ابزار موستری[۱۴] (Mousterian) دارند. این امر هیچ ربطی به‌دوران کهن سنگی زبری که در شمال افغانستان و منطقه جنوب غرب آسیا دیده شده، ندارد.

تنها در غرب، در کوه‌های زاگروس که در ایران و عراق واقع شده‌اند، می‌توان به‌ساخته‌هایی از ابزار کهن سنگی که به‌برادوستی[۱۵] (Baradostian) معروف اند، کشف گردیده‌اند. از دید ويژه‌گی‌ها، دلیلی وجود ندارد که به‌این نتیجه برسیم که قره کمر سوم، پیوند مستقیم با فرهنگ برادوستی داشته باشد. البته از دید محیط زیست و حالت اقتصادی شباهت‌هایی به‌هم می‌رسانند. این را نباید فراموش نمود که انتقال و گذر میان دوران کهن سنگی میان و زبری یا بالایی، از دید شکلی به‌ساده‌گی در هیچ‌کدام از این ساحه‌ها صورت نگرفته است. از سوی دیگر از دید خصوصیت‌ها و ویژه‌گی‌ها نمی‌توان به‌این نتیجه دست یافت که اصالت ساخته و صنعت ابزار سنگی در دوران کهن سنگی زبری، به‌این و یا آن ساحه تعلق دارد. از سوی دیگر معنای همانندی ویژه‌گی‌ها و تفاوت‌ها در بسیاری مورد‌ها ناروشن اند. به‌این دلیل، این حماقت و بی‌خردی خواهد بود تا رشد و انکشاف بر و بومی و یا محلی صنعت تیغه‌سازی در دوران کهن سنگی زبری یا بالایی را در زاگروس و یا هندوکش، از چشم دور بداریم.

به‌دنبال محل زیست در قره کمر سوم، یک خلا گذرایی پیش از کاوشگاه دیگری، در یادداشت‌های باستان‌شناسی وجود دارد. نگاهی به‌سیاهه‌یی که به‌وسیله کاربن - ۱۴. در بالا دیده می‌شود، گسستگی تا اندازه ۱۵ هزار سال رادیو کاربن را نشان می‌دهد. ممکن این خلا، ناشی از بررسی کمی در مورد دوران کهن سنگیی باشد که در این‌جا صورت گرفته است. همین‌گونه گسستگی و خلا را می‌توان در کوه‌های زاگروس نیز دید. در مورد عدم وجود دوران کهن سنگی زبری در آسیای مرکزی شوروی، پیش‌تر سخن زده شد. رالف سولکی (Ralph Solecki) این فقدان گروه انسانی را ناشی از دگرگونی آب و هوا در جریان دوران گرما می‌داند (سولکی، ۱۹۶۳). با آن که فرانک هول (Frank Hole) و کنت فلاننری (Kent Flannery) یادآور شده‌اند که رشد و انکشاف فرهنگ زارزی[۱٦] (Zarz) "به‌صورت مستقیم از میان فرهنگ دوران کهن سنگی زبری یا فوقانی سر بلند کرده است." در کاوشگاه پاسنگر، در دره خرم آباد واقع در ایران، ادامه زیست تا حال به‌صورت دقیق یادداشت نشده است. (هول و فلاننری، ۱۹۶۷. ص ۱۵۳).

این امر روشن است که تنها فشار درجه گرما نمی‌تواند گروه شکارچیان و گردآورنده‌گان را از دامنه کوه‌های زاگروس یا هندوکش به‌بیرون رانده باشد و آنان را بی‌جای کرده باشد. این امر روشن است که در زمان کهن سنگی میان، سطح میانه در تندرا[۱٧] (Tundra) ساکنانی داشته و هنگام دوران کهن سنگی زبری، محیط پایین‌تر از این سرزمین یخبندان، مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. در این هنگام، ابزار فنیی که بتوانند توانایی تطابق و همانندی للازم را با محیط زیست در چنین حالت و وضعی داشته باشند، به‌میان آمدند. به‌صورت نمونه: آتش، پناه گاه گرم، لباس گرم و حتا وسیله‌های نوی شکار. چنین فکر می‌شود که بدون شک این وسیله‌ها در دسترس مردمانی که در دوران کهن سنگی زبری در زمین‌های بلند جنوب آسیا و افغانستان، می‌زیسته‌اند، میسر بود. این امر روشن است که آب و هوای سرد کوهستانی در وضع سرما و خشک دشت‌های کم گیاه در دوران دگرگونی‌های اقلیمی، حضور بیش‌تر مردم را بر نمی‌تابید. مهم‌ترین نکته برای انسان این بود که گیاه خوراکی در این دشت‌های سرما زده به‌شدت کم بود و کفایت خوراک‌شان را برای ادامه زنده‌گی نمی‌کرد. به‌همین دلیل بود که انسانان به‌تلاش شدند تا به‌جای گرم‌تری بکوچند. از این رو، به‌بخش‌های پایینی روی آورده و خویشتن را به‌ساحل دریای آمو رساندند. هنوز نشانه‌هایی از خیمه‌گاه‌هایشان کشف نگردیده‌اند. سببش همانا مقدار کم بررسی باستان‌شناسی در این‌جا می‌باشد. هم‌چنان فکر می‌شود که دگرگونی مختلف بالایی زمین، بازمانده‌های این اثر‌ها را به‌ژرفای زمین برده باشد. این هم ممکن است که تمام منطقه در دوران نقطه اوج گرما، نامسکون بوده باشد.

برای دریافت راه حل این مشکل باید بررسی‌های همه‌جانبه صورت بگیرد.

پیش - نوسنگی (Epi-Paleolithic)

در حدود پانزده هزار سال بعد از زیست در قره کمر سوم، ما به‌آگاهی فراوان در به‌ترین صورتش از دوران کهن سنگی در افغانستان، به‌دست داریم. به‌صورت عموم می‌توان این کاوشگاه‌ها را در بخش پیش - نوسنگی دسته‌بندی کرد. این اشاره‌یی است به‌کشف عنصر‌های ریزه سنگی در آخرین دوران گرما و آغاز هولوسن. به‌صورت واقعی در افغانستان ما به‌صورت ویژه‌یی به‌فن به‌شدت ظریف تیغه‌های ریزه‌یی بر می‌خوریم که همانند آن‌ها را در گذشته و قدیم در هیچ جای دیگر دیده نمی‌توانیم.

نزدیک شهر آق کوپروک، در ولایت بلخ، چندین جایگاه دوران کهن سنگی به‌وسیله دوپری کشف و مورد کاوش قرار گرفتند. (شکل‌های ۲-۹ و ۲-۱۷) شکل ۲-۹ جای این شهر را در بخش فراخ دریای بلخ در همین دره نشان می‌دهد، و شکل ۲-۱۰ نمای این دره را از سوی غرب می‌نمایاند. در هر دو سوی شمالی و جنوبی آق کوپروک، دریای بلخ در یک دره تنگ که دیوارهای گچی‌اش گاهی از صد متر هم بلند می‌باشد، جریان می‌یابد. کاوشگاه‌های دوران کهن سنگی در شمال شهر نزدیک جایی که دریای بلخ بار دیگر به‌عموق دره باز می‌گردد، وجود دارند. آق کوپروک سوم در یک جایگاه روباز قرار دارد که دو سوی شنزار در پایین‌ترین بخش با هم می‌پیوندند. آق کوپروک دوم (شکل ۲-۱۱) یک پناگاه بزرگ است که در نیم کیلومتری پایین آب آق کوپروک سوم، قرار دارد و در درون دره تنگ (نگاه کنید به‌شکل ۲-۱۱) حضور دارد. اندازه این پناهگاه در خط چکک ۶۰ متر فراخی دارد و ژرفایش به ‌۱۴ متر می‌رسد. عقب پناه‌گاه، نزدیک به ‌۶۰ متر از دریا دور است و در سطح، دیوار عقبی ۱۲ متر از سطح آب بالاتر می‌باشد.

سطح و طبقه‌بندی آق کوپروک دوم، بسیار پیچیده است. اما، می‌توان چنین فشرده آن را بیان کرد. این ذخیزه گاه از سه عنصر متشکل است: ریزش‌های چتی از گچ، بعد ریگ ریزه‌های معدنی زرد گونه و خاک پُرباری که جریان آب آن را می‌آورد. این خاک پر بار با مواد معدنی زردگونه که از چت فرود آمده‌اند، در شیب بیرون پناه‌گاه به‌هم می‌آمیزند، مگر، از خط چکک به‌سوی عقب پناه‌گاه را باز نمی‌نمایند. انبار خاک پـُـربار تنها در بخش‌های پایینی یافت می‌گردند تا سطح بالایی دوران کهن سنگی. اثر‌های کهن سنگی در یک لایه نازک، مگر با لکی میان ۲۵ تا ۴۰ سانتی متر یافت شد که دارای ذغال چوب، استخوان و ابزار سنگی می‌باشد. این جا، با سراشیبی تندی به‌سوی دریا راه باز کرده است. چیزی‌هایی را که دوپری، به‌دست آورد، ممکن ده در صد سطح اشغالی مغاره باشد. مگرِ بخش هموار در زیر خط چکک باید بیش‌تر بررسی گردد. در بخش بالایی اثر‌هایی از باستانی غیرسفالی و سفالی مربوط به‌لایه‌های دوران نوسنگی و دوران تاریخی عصر آهن دیده شده‌اند. در این بخش، بررسی در خط ریزه ریگ‌ها و دگرگونی‌های اقلیمی هنوز صورت نگرفته‌اند.

این اثر‌های دوران کهن سنگی به‌صورت عموم، در بر گیرنده ابزار کار سنگچه‌یی اند که از مواد محلی که دارای کیفیت عالی می‌باشند، ساخته شده‌اند. شکل ۲-۱۲ سنگریزه‌هایی که در میان توده‌های گچ بوده و در فاصله کمی از مغاره یافت شده‌اند، نشان می‌دهد.

اندازه گیری کاربن - ۱۴. در لایه دوران کهن سنگی در آق کوپروک دوم، بر یک توته سخت ذغال صورت گرفته است و رقم ۱۶۶۱۵ مثبت منفی ۲۱۵ پ.ا. یا پیش از امروز، را نشان می‌دهد. این تاریخ بر اساس دسته بندی‌های روشن عقلی و پذیرفتنی به‌نظر نمی‌آید. بایست آزمایش‌های بیش تری صورت بگیرد تا عمر لایه دوران کهن سنگی به‌صورت دقیق به‌دست آید. شیوه دیگر رقم ۱۰۲۱۰ مثبت منفی ۲۳۴ پ.ا. را در مورد مرحله آغاز نو سنگی با پیوند با آق کوپروک دوم، نشان داده است. این تفاوت زمانی را باید پایین‌ترین رقم، در مورد دوران کهن سنگی شمرد.

فن ابتدایی ابزار سازی از سنگ در آق کوپروک سوم، در برگیرنده تیغه / کارد از سنگ ساده و یا چند لایه می‌باشد. این‌ها در بخشی به‌شدت ظریف و کوچک می‌باشند و با شیوه فشار از توته سنگ‌های گلوله مانند ساخته شده‌اند. نمای این سنک ابزار‌ها را می‌توان در شکل ۲-۱۲ و ۲-۱۳ دید. نمونه توته سنگ‌هایی که کارد گونه‌هایی در شکل ۲-۱۳ و شماره ۳ و ۴، از آن‌ها ساخته شده‌اند، و یا دیگر ابزار پیش ـ نو سنگی را در این جا و در هر جای دیگر افغانستان نمی‌توان یافت.

شکل ۲.۱۴ توته سنگ‌های گونه گونه‌یی که از آن کاردک‌ها ساخته شده‌اند، دارای مشخصه‌های همانند می‌باشند. این توته سنگ‌ها به‌گونه‌یی آماده شده‌اند که دارای نوک تیز باشند. بخش‌هایی که بر آن‌ها ضربه وارد شده‌اند (جایگاه فشار) با محور درازگونه، زاویه ۹۰ درجه را می‌سازد. بر خود محل کار کدام اثری وارد نشده است، اما، دارای خط‌های منحنی گونه می‌باشد. بر بسیاری از توته سنگ‌ها و کاردک‌ها، نشانه‌هایی از کار با آتش بر آن‌ها برای نرم‌سازی به‌چشم می‌رسند. شکل ۲-۱۴، شماره ۸ و ۹ به‌صورت روشن ترمیم بسیار ظریف حاشیه‌یی بر کاردک‌ها را نشان می‌دهند. همه با هم، فن ریزه کاری بر کاردک‌ها به‌شدت از کیفیت بالایی بر خوردارند. برای این کار از فشار، از کاربرد دقیق کار و یک گونه ابزار دیگری که سنگ را محکم نگه دارد، استفاده به‌عمل می‌آمده است. این امر نمایشگر، مهارت قابل توجه و تجربه درازمدت سازنده‌گان هنرمند این ابزار می‌باشد.

با آن که فن کاردک سازی روشن است، مگر، کاربرد و وظیفه این ابزار‌ها بسیار نا شناس باقی مانده‌اند. گمان زیاد می‌رود که ممکن این‌ها بخشی از یک دستگاه بوده باشد و نقش خارکی را بر کدام دسته و یا آله‌یی داشته باشد. هر دو بخش سنگ توته‌های ریز سنگی و کاردک‌ها در پناه گاه‌ها و هم‌چنان دو جای روباز مربوط به‌دوران پیش ـ نوسنگی در افغانستان، به‌دست آمده‌اند. از متن داده‌های یاد شده می‌توان به‌این نتیجه دست یافت که از این کاردک‌ها نی تنها در خیمه گاه‌ها کار گرفته می‌شده‌اند، بل برای کندن، کاویدن و خارج کردن برخی چیز‌های نیز مورد استفاده بوده‌اند. بر کشف توته‌های سنگی که از آن‌ها کاردک‌ها ساخته می‌شده و در کوک جار به‌دست آمده‌اند نمی‌توان سخنی گفت زیرا به‌نظر نمی‌آید که این کاردک‌ها در خیمه گاه‌های کوچک گذری و موقتی ساخته شده باشند.

به ساده‌گی می‌توان گفت که توته‌های سنگ یاد شده و کاردک‌های سنگی که به‌دوران پیش - نوسنگی تعلق دارند، از اهمیت بالایی برخوردار اند. اول از همه این که این‌ها در تمام جایگاه‌های پیش - نوسنگی در شمال افغانستان به‌دست آمده‌اند. توته‌سنگ‌هایی کاردک‌های سنگی که در جنوب ایران کشف شده‌اند، به‌دوران نوسنگی (هول، ۱۹۶۹) ارتباط دارند. آن چی نزدیک کرمان به‌وسیله کاوش‌های (هوکرید، Huckriede ۱۹۶۱) به‌دست آمده نیز به‌این دور متعلق است. اما در هیچ جای‌های دیگر ایران، اثر‌هایی که به‌دور آخر کهن سنگی فرهنگ زارزی (هول، و فلاننری، ۱۹۶۷) و یا دور اخیر کهن سنگی فرهنگ کسپینی (دوپری، ۱۹۵۲، کوون ۱۹۵۲ و مک برنی، ۱۹۶۴ و ۱۹۶۸) تعلق داشته باشند، یافت نشده‌اند. در آسیای مرکزی شوروی فن ابزار ریزه‌سنگی به‌صورت روشن وجود دارند، مگر، این‌ها به‌دور پایان "میان سنگی" مانند حاشیه شرقی اورال مربوط به‌هزاره هفتم تا چارم پیش از عیسا (بادر، ۱۹۷۰. ص ۹۶) و یا آغاز نوسنگی در قزاقستان (وینوگرادف، ۱۹۷۰ ع) تعلق دارند. ویژه گی دوم صنعت ریزسنگی در آق کوپروک سوم، و هم چنان جایگاه‌های دیگر مربوط به‌دوران پیش - نوسنگی در افغانستان این است که در میان این ابزارها، ما به‌ریزه‌سنگی هندسی به‌هر گونه اش، کاردک‌های پخته شده و حتا کاردک‌های اریبی، هلالی و یا داس‌گونه، بر نمی‌خوریم. در میان ۵۲۰ کاردک‌هایی که از آق کوپروک دوم به‌دست آمده‌اند، تنها ۳۱ تایش یعنی ۵.۷ در صد آن‌ها تغییر داده شده و یا ترمیم شده‌اند. ترمیم تنها در یک مورد و آن هم در بخش حاشیه‌یی‌اش، به‌شدت ظریف بوده است. نبود عنصر‌های هندسی در فن کاردک‌ها نا معمول است. این امر ممکن ناشی از این حقیقت باشد که دگرگونی تدریجی فن کاردک سازی سنگی در آغاز مرحله قرار داشته است. در بخش شرقی مدیترانه، به‌صورت مثال در کاوشگاه‌یی اوفر (Ofer)، بار یوسف، کاوشگر معروف، نمونه تکامل تدریجی فن و ساز ریزه کارد را به‌روشنی در فرهنگ کباران نشانی نموده است. از او می‌خوانیم:

    "می‌توان یک تداوم دایمی را از پیشه و صنعت ساده ابزار سنگی ریز، تا ابزار‌های در بر گیرنده کاردک‌های هلالی یا داس گونه و نوک ریزه دید. از این پس، ما شاهد پدیدایی آله‌های هندسی که آرام آرام به‌سوی دقت بیش‌تر سیر می‌نماید و راه به‌سوی ساخت چارضلعی و مستطیل، اگر چی نامنظم، باز می‌نماید تا به‌تولید کاردک‌های داس گونه و هلالی می‌رسد." (بار یوسف، ۱۹۷۰، ص ۵۴-۵۵).

این مرحله را که ما در شرق مدیترانه شاهدیم، در اصل امر در فلسطین در پایان دوران اوریژی، رشد نمود و راه به‌سوی ساخت ابزار‌های هندسی در کباران گشود. این روند مدت نزدیک به‌ده هزار سال را در بر گرفت.

این گمان و وسوسه در ذهن راه باز می‌نماید که چنین روندی در افغانستان با ساخت کاردک‌هایی از استخوان چناغ با زدن و فشار با توته سنگ‌های نوک تیز در قره کمر سوم، آغاز شده و راه به‌سوی ساخت ریز کارد‌های تاشقرغان ۴۰، باز کرده باشد. مشکل بزرگ این است که روند زمانی که در مورد اشاره شد، به‌شدت زیاد است و به‌همین دلیل نمی‌توان به‌هیج صورت بر تدوام فنی این روند حکم داد.

سنگک‌های ریزه و کاردک در کاوشگاهی به‌نام تپه علی واقع در ساحل جنوبی دریاچه کسپین که مک برنری (McBurnery) در آن کار می‌کرد، به‌دست آمده‌اند. (مک برنری، ۱۹۶۸ ع) با آن هم کاردک‌های تپه علی، به‌شدت با آن‌هایی که در شمال افغانستان به‌دست آمده‌اند، تفاوت دارند. در تپه علی، سنگ‌هایی که این کاردک‌ها از آن‌ها ساخته شده‌اند، از کناره‌های سنگ‌های ورقه‌یی جور شده‌اند. به‌صورت عموم در این جا، کاردک‌هایی که از سنگ غیر ورقه‌یی ساخته شده باشند، دیده نشده‌اند.

بخش مهم دیگر ترکیب ابزار‌های کار در آق کوپروک دوم، تراشگر‌هایی دارای کناره‌های شیب‌دار می‌باشند. (شکل ۲-۱۵) بر عکس قره کمر سوم، که در آن تراشگر‌ها در بخش نهایی از استخوان چناغ ساخته شده‌اند، در آق کوپروک دوم، می‌توان کاردک‌های کوتاهی را دید که بر آن‌ها داغ‌هایی به‌نظر می‌رسند و دارای زاویه شیبدار اند. شاهد روشن وجود دارد که کارکرد تراشگر‌های شیبدار همانندی نزدیک با شیوه کار کاردک‌هایی که از ورقه‌های سنگی ساخته شده‌اند، دارند. درکنار تراشگر‌های که در آخر شیبدار اند، تعداد زیاد تراشگر‌های معیاری به‌دست آمده‌اند. چار نمونه را می‌توان در شکل ۲-۱۶ دید.

سنگک‌های نوک تیز، زاویه دار و ترمیم شده بخش دوم ابزار کار سنگی دست خورده و ترمیم شده را می‌سازند. سه تا سنکگ‌های زوایه دار که دارای نوک تیز اند و یکی بریده‌گی دارد در شکل ۲-۱۷ نشان داده شده‌اند. ابزاری که حاشیه‌های‌شان ترمیم شده‌اند، بخش مهم این گروه را می‌سازند. در دسته‌بندی این ابزار کار، آن‌هایی که بخش خالیگاه‌شان ترمیم شده‌اند، زیاد اند. این بخش در بر گیرنده سنگ‌های ورقه‌یی تراش شده و کاردک‌های با نوک تراشگر می‌باشند.

یکـی از ویـژه‌هایـی کشـف در آق کوپـروک دوم، بررسـی مانـده‌هـای جانـداران می‌باشـد که به‌بخـش ذخیـره‌هـای دوران کهـن سـنگی پیونـد دارنـد. دکسـتر پرکینـز (Dexter Perkins) در سال ۱۹۷۲ ع. استخوان جانداران زیر را دسته‌بندی کرد:

جدول دوم
نوع چارپادرصدتعداد
بز کوهی۹۸
بز۱۰۹
بز ـ گوسپند۷۰۶۳
گوزن۱۱
گاو - گوزن۶۵
گوره خر۱۱
سگ - گرگ۲۲
روباه۱۱
جمع۱۰۰۹۰

در این‌جا دیده می‌شود که اکثریت این چارپایان را گوسپند و بز (۸۹ درصد استخوان شناخته شده). این مساله روشن می‌سازد که بخش زیاد سرچشمه خرچ گوشت در دوران پایانی کهن سنگی مردم شمال افغانستان، از همین دو چارپا تامین می‌شده است.

در آق کوپروک سوم، دو طبقه جدا از هم وجود دارند که در آن‌ها یافته‌های دوران پیش - نوسنگی به‌دست آمده‌اند. طبقه بالایی (به‌نام آ. ک. ۳ - الف) AK3-A از دید ویژه‌گی‌ها و بُعد‌ها گونه گونه، با ابزار کار در آق کوپروک دوم همانند اند. این امر، ما را اجازه می‌دهد تا این دو بخش را به‌گونه‌یی هم عصر گمان نماییم. با آن هم لایه پایین‌تر، (آ. ک. ۳ - ب) AK3-B تصویر دیگری را ارایه می‌دهد. در آن جا، فن ریزه کاردک دیده نمی‌شود و هم چنان تراشگر‌هایی با پایان شیبدار وجود ندارند. درازا و پهنای ابزار ترمیم شده در آ. ک. ۳ - ب. به‌صورت روشن درازتر از آ. ک ۳ - الف. یا آ. ک. ۲. می‌باشد. آق کوپروک سوم - ب. هنوز به‌وسیله کاربن - ۱۴. تاریخ‌یابی نشده است.

در ساحه ایبک، کاوشگاه‌های قره کمر اول، کاک جار و دره کلان، (شکل ۲-۱۸) نماد دوران پیش - نوسنگی می‌باشند. همه این کاوشگاه‌ها از دید فنی و زمانی پیوند نزدیک با آق کوپروک، با برخی دگرگونی‌های اندک، دارند. هیچکدام این‌ها چنان از نگاه فنی و شکلی با هم متفاوت نیستند که بتوان آن‌ها را از دید فرهنگ باستان‌شناسی در دسته بندی‌های جداگانه‌یی تقسیم نمود. ایبک، نزدیک به‌صد کیلومتر از آق کوپروک، فاصله دارد و در همان ساحه دامنه تپه افتاده است و هیچ سد و مانع جیوگرافی آن را از آق کوپروک جدا نمی‌سازد. جایگاه این کاوشگاه‌ها نشانه‌هایی از اسکان را با خویش دارند. سطح کاوشگاه کوک جار، (شکل ۲-۱۹) از یک جایگاه یگانه‌یی ترکیب شده است که در آن ابزار کار، سر از یک قشر نازک خاک در بخش هموار بالایی بیرون آورده‌اند. این همواری بقایای جای برباد رفته‌یی است که به‌وسیله آب شیرین و سنگ گچی نگه‌داری شده و در حدود ۳۰ متری ژرفای دره، قرار دارد. شکل ۲-۱۹ همین‌جا را می‌نماید و تیر، جای دقیق را نشان می‌دهد. یک ساحه گسترده عمق دره را می‌توان از این‌جا بررسی نمود. این را می‌توان به‌ترین ترصد گاه، نگاه جا و کمینگاه برای رد زدن شکار، به‌شمار آورد.

پناه‌گاه دره کلان، که به‌وسیله پوگلیسی، در سال ۱۹۶۵ ع. مورد بهره‌برداری قرار گرفت، در گذرگاه وادی خشک قرار دارد. در این‌جا بر بستر سنگ‌های گچی کاوشی به‌ژرفای ۳۰ متر صورت گرفته است. این پناه‌گاه تنگ و دراز است و فکر می‌شود که به‌حیث جایگاه و یا ایستگاه گذرای گروه کوچک شکار چیان، مورد استفاده قرار می‌گرفته است. پوگلیسی، متوجه حضور ابزار ابتدایی در این پناه‌گاه شده است که همانندی‌های زیادی با آق کوپروک سوم - ب، دارد.

تعداد ابزار ساختگی مربوط سطح یک، در قره کمر، با شکل ۲-۲۰، نشان داده شده است. کاردک‌های ساخته شده از ورقه‌های سنگی، همانندی نزدیک با کاک جار، دره کلان و آق کوپروک دارند. قره کمر، مانند کاک جار، دیده بان و کمینگاه خوبی برای گروه‌های کوچک شکار چی که هر چند وقت بعد، از آن بهره می‌گرفتند، بوده است.

چنین به‌نظر می‌رسد که گروه‌های شکارگر و میوه چین، در زمان دگرگونی‌های آب و هوا در دوران هولوسن، از کنار دریای سمنگان بهره‌برداری گسترده‌یی نموده‌اند. بررسی‌های ابتدایی کوون، از چارپایان در سطح اول قره کمر، نشان می‌دهد که آهو و گوسپند وحشی، اساسی‌ترین نوع چار پایان برای شکار به‌شمار می‌رفتند. عدم حضور آهو در آق کوپروک، ممکن ناشی از تفاوت ژرف میان خود محل، آن گونه که شرحش آمد، بوده باشد. این مساله تا هنوز روشن نیست که آیا کنار و بستر دریا درساحه ایبک، مورد بهره‌برداری قرار گرفته است یا نی، و یا این که آیا گروه‌های شکارگر و میوه‌چین و گرد آوران به‌صورت فصلی، هنگام فصل تابستان، تا هندوکش پیش رفته و در هنگام تابستان به‌زمین‌های هموار ترکستان باز گشته‌اند.

تازه‌ترین یافته‌ها در مورد دوران پیش - نوسنگی به‌وسیله پ. گوین، در سال ۱۹۷۲ ع. که عضو هییت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان بود، صورت گرفته است. کاوشگاه‌اش در زمین هموار سه گوشه مانند، در شمال تاشقرغان که آن را تاشقرغان شماره ۴۰ ، نام نهاده است، می‌باشد. در این‌جا بازمانده‌های آن دوران، در بلندی یک تپه ریگی به‌دست آمده‌اند. ابزار‌های سنگی در ساحه‌یی به‌فراخی هزار‌ها متر مربع پراکنده شده‌اند. جای متمرکزی در این زمینه ردیابی نشده است و به‌باور گوین، این امر ناشی از آن است که ابزار یاد شده به‌وسیله سیلاب دریای سمنگان، پراگنده شده‌اند. ابزار سنگی مربوط به‌تاشقرغان ۴۰، در برگرینده سه هزار پارچه می‌باشند که چارصد تایش در دسته‌بندی ابزار کار شامل می‌گردند. این‌ها همه نشان می‌دهند که به‌اثر باد و آب ساییده شده‌اند. این ابزار، به‌شدت از یافته‌های همانند دروان پیش ـ نوسنگی در آق کوپروک و ایبک، تفاوت دارند و ممکن به‌دوران پس‌تر، تعلق داشته باشند. این نتیجه گیری بر پایه‌های نکته‌های زیر استوار اند:

اول، در دسته کاردک‌ها، تعداد پخته شده، سه گوشه و هلالی می‌باشند. سنگک‌های نوک تیز نیز دیده شده‌اند. این امر نمایشگر این حقیقت است که فن، پیشه و صنعت سنگی رشد یافته‌تری وجود داشته است.

دوم، کاردک‌های سنگی به‌شیوه متفاوتی با مقایسه با آق کوپروک و یا ایبک، ساخته می‌شده است. در تاشقرغان ورقه‌های سنگی ریز به‌شکل‌های مختلف ساخته شده‌اند که همانندی زیادی به‌یافته‌هایی از کاوشگاه علی تپه، در ایران دارند. هیچکدام از ورقه‌های سنگی ریز که شکل گلوله را دارند، در این‌جا یافت نشده‌اند.

سوم، در میان این ساخته‌ها از آله‌های سنگی نوک تیز به‌معنای اصلش چیزی دیده نمی‌شود. به‌باور گوین، این جا بیش‌تر به‌خیمه‌گاه گذرای فصلی می‌ماند. او پیش‌بینی می‌نماید که نشانه‌های دیگر فرهنگی، در دامنه‌های شمالی‌تر هندوکش به‌دست خواهد آمد.


[] فشرده این پاره

بررسی یاد شده از دروان کهن سنگی در افغانستان، بنابر دلیل‌های متعدد، برای خواننده‌گان بیش‌تر وسوسه‌انگیز است تا قناعت بخش. به‌باورم خواننده‌گان حق دارند تا چنین برداشتی داشته باشند. این امر روشن است که افغانستان ساحه بسیار پـُـراهمیت از دید دوران کهن سنگی است. برای دریافت آگاهی‌های بیشتر در مورد پیش از تاریخ و دوران کهن سنگی، باید بررسی‌های بیش‌تری صورت بگیرد. تاکنون کاوش‌ها و بررسی‌هایی که انجام شده‌اند، به‌شدت ابتدایی و در اول وصف قرار دارند. این کار، بیش‌تر پرسش‌های نوی را به‌میان آورده است تا پاسخ‌ها.

چنین فکر می‌شود که در دوران کهن سنگی زیری در افغانستان، جنوب هندوکش، ممکن بخشی از دنیای جنوب آسیا بوده باشد. شمال در دایره آسیای مرکزی قرار می‌گیرد. تا حال سند‌های پُــر اعتبار در مورد دوران کهن سنگی زیری، در افغانستان به‌دست نیامده‌اند، مگر، تلاش‌های قابل توجه و متمرکزی هم در زمینه صورت نگرفته‌اند. یکی از دشواری‌های سر راه، ساییده گی و جا به‌جایی است که در قشر زمین به‌وسیله جنبش‌ها و حرکت‌های درونی، انجام شده است. در این راستا ریزش و تراکم شدید سنگریزه‌های معدنی زردرنگ در شمال کشور نیز دشوار‌هایی را سبب گردیده است. با همه این سد‌ها و مانع‌ها، افغانستان را می‌توان سرچشمه امید برای دریافت مانده‌های دوران کهن سنگی زیری در آسیا، هم از دید فرهنگی و هم از نگاه تاریخی و مهم‌تر از همه در خط همانندسازی و تطابق، به‌حساب آورد.

این امر به‌شدت روشن گردیده است که مردمانی هنگام دوران کهن سنگی میان، در افغانستان می‌زیستند. در این هنگام، ما شاهد گسترش نفوس انسانان در سراسر جهان هستیم. در این راستا مساله کوچ انسانان به‌سوی بخش داخلی قاره آسیا، با سند‌های روشن ثبت گردیده است. این که به‌افغانستان مردمان از جنوب آسیا و یا جنوب غرب آسیا وارد شده‌اند، هنور روشن نیست. ویژه‌گی‌های ابزار کار در دره کور، در شمال افغانستان در این مورد نشانه‌هایی را به‌همراه ندارند. با آن هم، این امر روشن است که گروهی از مردم که دارای مغز پیشرفته بوده و بر آن‌ها می‌توان واژه گان انسان عاقل را به‌کار برد، در دوران کهن سنگی میان در شمال به‌شکار گوسپند می‌پرداختند. این شیوه زیست شکارگری در تمام دوران هولسن ادامه داشت.

چنین به‌نظر نمی‌رسد که جریان گذر از دوران کهن سنگی میانی که ما ابزار کار دره کور را از این مرحله به‌دست داریم، تا دوران کهن سنگی زبری، که ابزار‌های سنگی قره کمر سوم، نمونه‌اش می‌باشند، به‌آرامی و ساده‌گی صورت گرفته باشد. تفاوت این دو دسته ابزار سنگی به‌ما این نتیجه گیری را نمی‌دهد که در این میان این دو مرحله، کسی در این‌جا زیست نمی‌کرده است و یا این که افغانستان نقش مهمی را در خط دگرگونی تدریجی، تا دست یافتن به‌صنعت ابزارسازی سنگی در دوران کهن سنگی زبری، نداشته است. تا حال بررسی‌های تعین زمان به‌وسیله کاربن - ۱۴. در این دو بخش، چنان رقم‌های دقیق را ارایه ننموده است که بتوان به‌حل این مساله پرداخت.

قره کمر سوم، هنوز هم در پشت پرده اسرار باقی مانده است. این جا ممکن نشان بدهد که مردمان مربوط به‌جنوب غرب آسیا، از شمال شرق‌ترین بخش افغانستان در دوران کهن سنگی زبری، وارد این جا شده باشند. این امر روشن است که یافته‌های یاد شده هیچ پیوندی با جنوب و یا آسیای مرکزی ندارد. این جا را می‌توان با فرهنگ بارادوسی در کوه‌های زاگروس تا حدودی همزمان دانست، مگر، از دید فنی و ویژه‌گی از همدیگر متفاوت اند. اگر قره کمر را با فرهنگ اوریژنکی همسان بدانیم به‌این می‌ماند که ما واژه جادویی و چشم‌بندی را در این راستا به‌کار می‌بریم و هیچ راه حلی برای ما برای دریافت اصالت و یا پیوندش با دوران کهن سنگی زبری، ارایه نمی‌کند. قره کمر از دید شکل و شمایل یک پناهگاه کوچک است که در آن چند تا ابزار که بسیار کم هستند، یافت شده است. چنین به‌نظر می‌آید که این‌جا کمینگاه گذرا برای شکار بوده است. این‌جا را نمی‌توان جایگاه ویژه‌یی برای بررسی خواند.

دوران پیش - کهن سنگی را در کاوشگاه‌های متعددی می‌توان دید که مهم ترینش همانا آق کوپروک دوم و سوم می‌باشند. چنین به‌نظر می‌رسد که مردمان این جا به‌شدت به‌شکار گوسپند و بز در دامنه‌های شمال هندوکش، وابسته بودند. در دامنه‌های رو باز، مانند ساحه ایبک، آهو مهم‌ترین نوع شکار را می‌ساخته است. در دوران پیش ـ کهن سنگی از نمونه غذاهای نباتی در ساحه شمال افغانستان خبری نیست. جو وحشی با برخی آله‌های میده‌گر از کاوشگاه آق کوپروک، به‌دست آمده‌اند. امکان دارد که از این گیاه هر سال مورد بهر برداری می‌گرفته است.

تا حال، در هیچ کاوشگاه مربوط به‌دوران پیش - کهن سنگی، نشانه‌هایی از اسکان دیده نشده است. سطح اشغال به‌شدت نازک است و هم‌چنان ساحه‌اش تنگ. می‌توان فرض نمود که در دوران پیش - کهن سنگی با مقایسه دوران کهن سنگی زبری، بر تعداد مردم افزایش قابل دید به‌میان آمده است، اما، این امر روشن است که مردمان در دوران پیش - کهن سنگی تجمع کمی داشته و پراگنده می‌زیستند. سندی وجود ندارد که نشان بدهد که شروع اهلی سازی گوسپند در آق کوپروک دوم که در ۱۰۲۱۰ مثبت منفی ۲۳۵ سال پ.ا. صورت گرفته است، ناشی از فشار نفوس بوده باشد. گوسپند اهلی را می‌توان در ۸۹۰۰ پیش از عیسا در کوه‌های زاگروس در محلی به‌نام زاوی چمی شانیدار دید (پرکینز، ۱۹۶۴ ع) که در آن‌جا نیز نشانه‌هایی از فشار ناشی از ازدیاد نفوس دیده نمی‌شود. این مساله، از یک رابطه به‌شدت پیچیده و بغرنج کنش و واکنش میان انسانان، گوسپند و بز وحشی در دوران پایانی کهن سنگی عبور کرده و آرام آرام به‌اهلی شدن این دو چارپای منجر شده است. به‌صورت روشن، شمال افغانستان بخشی از همین روند بوده است. این حقیقت روشن است که وابستگی زیاد و دراز مدت انسانان شکارگر و گرد آور با این چارپایان، دگرگونیی در رفتار این جانداران در اثر تغییر آب و هوا در دوران هلوسن، و فراوانی در غذا‌های گیاهی، به‌میان آورده است. برای درک بیش تر، بایست همه این پدیده‌های را بررسی همه جانبه نمود. این امر، گفته کارلتن کوون، را به‌یاد می‌آورد که باری چنین بیان داشته بود:

    "برای کاوشگران جوان، یک عمر کار در مغاره‌های افغانستان وجود دارد."


[] یافته‌های تازه

لویی دوپری و من در ماه اگست ۱۹۷۶ ع. دست به‌بررسی باستان‌شناسی در دشت ناور، که یک ساختار مرتفع شکل گرفته زیر فشار آتشفشانی می‌باشد و در ۶۰ کیلومتری شهر غزنی در افغانستان مرکزی قرار دارد، زدیم. این دشت، یک همواری علفزار گونه می‌باشد که در بلندی ۳۱۰۰ متری قرار دارد. این‌جا، ۶۰ کیلومتر درازی و ۱۵ کیلومتر بر دارد. در بخش شمالی دشت در دامنه دو تپه که دارای بلندی کم می‌باشند، در اثر کاوش دو جایگاه رو باز ابزار کار که از سنگ‌های آتشفشانی ساخته شده‌اند، کشف گردیدند. این‌ها در حقیقت امر مواد ذخیره‌یی ابتدایی اند. این را می‌توان اولین یافته‌ها در افغانسـتان، در چارچـوب سـنگ‌های آتشفشـانی که بـه‌دوره‌هـای پیـش از تاریخ و یـا تاریخـی تعلـق دارنـد، به‌شـمار آورد. سـرچشـمه این سـنگ‌های آتشفشـانی بدون شـک محلـی اند. بررسـی اثر‌هایی که به‌وسـیله ف. آسـارو (F. Asaro)، هـ. میچـل (H. Michel)، ف. سـتروس (F. Stross) و ن.‌هامموند (N. Hammond) در آزمایشگاه لاورنس (Lawrence) در برکلی (Berkeley) صورت گرفته است، بر ترکیب ویژه آن‌ها مهر تایید گذاشته‌اند. بخش‌های جنوبی و شرقی دشت ناور به‌وسیله چندین نوع آتشفشانی شکل گرفته‌اند. زمین‌شناسان فرانسه‌یی مدت‌ها پیش از وجود سنگ‌های آتشفشانی در این‌جا گزارش دادند. به‌این وسیله می‌توان دشت ناور را در سیاهه سرچشمه‌های سنگ‌های آتشفشانی در جنوب آسیا اضافه نمود. در غرب، نزدیک‌ترین جایگاه شناخته شده سنگ‌های آتشفشانی در دریاچه وان (Van) در ترکیه، می‌باشد.

بر این دو بخش، نام‌های و. غ. ۲ و و. غ. ۴ یعنی ولایت غزنی، گذاشته شد. بر اساس بررسی‌ها، روشن شده است که از دید فن و ویژه‌گی، به‌دوران پیش - کهن سنگی تعلق دارند. این‌ها به‌دسته‌یی از فن، پیشه و صنعت کاردک‌ها و ریزه کارد‌ها که دارای کمی از عنصر‌های پخته، هندسی و سنگ‌های نوک تیز می‌باشند، نعلق دارند. ریزه کارد‌ها از سنگ‌های کوچک استوانه‌یی که آن‌ها را سنگ‌های پنسل گونه و یا گلوله گونه می‌خوانند، ساخته شده‌اند. در این میان تنها ۷ درصدش ترمیم شده و یا پخته گردیده‌اند. و. غ. ۲. و و. غ. ۴. اولین جایگاه کهن سنگی می‌باشد که در جنوب هندوکش کشف شده‌اند. بررسی‌ها و کاوش‌های بعدی تعداد بیش‌تر را آشکار خواهد کرد.

در دشت ناور، نتوانستیم مواد نو تری را از دوران کهن سنگی زیری، نسبت به‌آن چی دوپری در سال ۱۹۷۴ ع. کشف نموده بود، به‌دست بیاوریم. مگر می‌توان بیان کرد که به‌بررسی‌های بیشتری نیاز است.

کاوش‌های تازه‌یی که به‌وسیله باستان‌شناسان شوروی صورت گرفته است، نشانه‌هایی از جایگاه‌های اصلی را مربوط به‌دوران کهن سنگی زیری که عمرشان به‌دوران پلایستوسن میان می‌رسد، در جنوب تاجیکستان که تنها صد کیلومتر از مرز افغانستان فاصله دارد، به‌دست آورده‌اند. لازارنکو (Lazarenko) و رانوف (Ranov)، (۱۹۷۷ ع.). کاوش‌های رانوف، در جایگاه‌هایی کاراکاو یک (Karakau 1) و لاخوتی یک (Lakhuti1)، ابزار ریزه و توته سنگی را با ابزار تریشه‌گر و سنگ‌های نامنظمی که بعد‌ها ترمیم شده‌اند، به‌دست آورد. این کاوش گاه‌ها در عمق رسوبی ذخیره‌های ریگ مرده زرد گونه‌یی که به‌شدت زمین را پُــربار می‌سازد، یافت شده‌اند. این‌گونه ذخیره‌گاه‌ها در شمال افغانستان شناخته شده‌اند و امکان آن را میسر می‌سازد که با یقین به‌جستجوی اثر‌هایی از دوران کهن سنگی زیری، در این‌جا موفق گردیم.

ا. و. وینو گرادف (Vinogradov) در سال ۱۹۷۶ ع. به‌حیث عضو هیأت باستان‌شناسی افغان - شوروی تعداد زیاد جایگاه‌هایی را که مربوط به‌دوران پیش - کهن سنگی که به‌اصطلاح شورویان میسولیتیک (دوران میانه سنگی) خوانده می‌شود، تعلق دارند، میان تاشقرغان و اندخوی در میدان هموار و دشت گونه پـُر ریگ ترکستان نشانی نمود. بخش زیاد این جایگاه‌ها در خط تماس با دشت‌های ریگی و ذخیره‌های گل و ریگی که به‌وسیله دریا‌ها از کوه هندوکش، آورده شده‌اند، قرار دارند. در این جا‌ها، ابزار سنگی هندسی و کاردک‌ها به‌صورت فراوان یافت شده‌اند.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: برگردان فارسی کتاب باستان‌شناسی در افغانستان (از نخستین ایام تا دوره تیموری)، ویرایش انگلیسی از: ف. ر. آلچین و نورمن هامموند، که در سال ۱۹٧۸ میلادی توسط انتشارات دانشگاهی، در لندن، نیویورک و سان فرانسیسکو به‌چاپ رسیده، برای دانش‌نامه‌ی آريانا زیر نظر مهدیزاده کابلی به‌همت صدیق رهپو طرزی انجام می‌شود.
يادداشت ۲: در این‌جا لازم دیدم تا برای خواننده‌گان، در مورد تاریخ‌گذاری و یا یابی یک اثر کهن، با بهره‌برداری از شیوه کاربن - ۱۴. روشنی کوتاهی بیندازم.
ویللیام لیببی (۱۹۸۰-۱۹۰۸) (William Libby) استاد دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۵۰ ع. به‌کشف اندازه‌گیری زمانی به‌نام سنجه رادیو اکتیف، نایل آمد. او در نتیجه این کشف جایزه نوبل را به‌سال ۱۹۶۰ ع. در رشته کیمیا، برد. شیوه کار در این سنجه چنان است که تمام گیاه‌ها و جانداران برای زیست‌شان، کاربن دای‌اوکساید می‌سازند. در این امر کاربن - ۱۴ نیز جای دارد. پس از آن که موجود زنده بیمرد، این کاربن بر اساس اندازه معین زمانی آرام آرام کاهش می‌یاید. همین جریان کاهش است که زمان را به‌دست می‌دهد و تاریخ‌گذاری را می‌توان بر موجود مورد آزمایش ثبت کرد. باستان‌شناسان هرگاهی که می‌خواهند تاریخ دقیق را ارایه کنند از کار برد زمانی بر اساس پیش از عیسا و پس از عیسا خود‌داری می‌نمایند، زیرا این زمان را عیساییان پس از ۴۰۰ سال گذشتن از مرگ عیسا، به‌صورت فرضی سامان دادند. به‌این دلیل، در باستان‌شناسی سال ۵۷۳۰ مثبت - منفی ۴۰، پذیرفته شد. نوشته می‌کنند که به‌صورت نمونه ۲۵ هزار سال پیش از اکنون یا b.p. تا بتوانند زمان را با شدت هر چی بیش‌تر دقیق بیان کنند. نکته مثبتی که در این امر نهفته است این می‌باشد که به‌گفته حافظ، به‌جنگ هفتاد و دو ملت میان دین‌ها و فرهنگ‌های مختلف، پایان می‌بخشد و آن را بر خط دید دانشی و علمی استوار می‌سازد. هم‌چنان برای این که محاسبه از دقت دانشی بر خودار باشد، یک اندازه رقم مبثت و منفی را اضافه می‌نمایند. مانند مثبت منفی ۲۲۱. یادمان نرود که برای کاربرد این واژه، اکنون سال ۱۹۵۰ ع. را پذیرفته‌اند. البته سال‌های پس از ۱۹۵۰ ع. را بر آن می‌توان اضافه کرد. در همین نمونه قره کمر، سطح اول رقم ۱۰۵۸۰ مثبت - منفی ۷۲۰، پ.ا. را ذکر نموده‌اند. این رقم را رالف (Ralph) و کوون (Coon) در سال ۱۹۵۵ ع. ذکر کرده‌اند. طرزی.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مورخان ما از آن میان احمدعلی کهزاد که در مورد پیش تاریخ اثری دارد، این اصطلاح را به‌تقلید از همتایان آسیای جنوبیش فراوان به‌کار برده‌اند. طرزی.
[۲]- انسانان اولی و پستانداران. طرزی.
[۳]- از دید جغرافیه‌نگاران دورانی را می‌گویند که آب و هوا در آن دچار دگرگونی‌های تند و شدیدی می‌شد. این حالت وضع، با خویش دوران یخچال‌ها را به‌میان آورد. این تغییر‌های اقلیمی از یک و نیم میلیون تا ده هزار سال را در بر گرفت. طرزی
[۴]- نزد ما به‌آب ایستاده غزنی معروف است. طرزی
[۵]- یک سنگ معدنی است که دارای رنگ سپید و یا بی‌رنگ می‌باشد. ترکیبی از سلیکان و آکسیژن بوده به‌فراوانی یافت می‌گردد. طرزی
[۶]- همان دروان کهن سنگی میان است که در اروپا مورد توجه قرار گرفته است و پیوند نزدیک با انسان نیاندرتال دارد. طرزی
[٧]- این واژه در دانش باستان‌شناسی به‌آن چنان فنی در دوران سنگ به‌کار می‌رود که در جریانش از توته‌های سنگ سخت خاکستری رنگ، سنگ هموار دیگری مانند کف دست می‌ساختند. طرزی.
[۸]- این مغاره معنای کودکان را می‌دهد. در ۲۰ کیلومتری شهر حایفا (Haifa)، قرار دارد. در اثر کاوش باستان‌شناسان در سال ۱۹۲۸ ع. کشف گردید. در آن آرامگاه مرده‌گان و ابزار سنگی نیز به‌دست آمده است. طرزی.
[۹]- دورانی که ما شاهد دگرگونی‌های شدید اقلیمی بودیم. این امر، سبب به‌میان آمدن دوران یخچال‌ها گردید. این کار، مدت میان یک و نیم میلیون و ده هزار سال را در برگرفت. طرزی
[۱٠]- دورانی که در آن دگرگونی‌های تند اقلیمی رخ می‌داد و میان یک و نیم میلیون تا ده‌هزار سال پیش را در بر گرفت. طرزی
[۱۱]- در باستان‌شناسی اشاره به‌فرهنگ دوران کهن سنگی زبری در اروپا، و شرق نزدیک می‌باشد. این امر، زمان میان ۳۴ تا ۲۹ هزار سال پیش رادر بر می‌گیرد. این واژه از نام منظقه‌یی در جنوب فرانسه به‌نام اوریژنک (Aurignac) که در آن‌جا بازمانده‌های این فرهنگ یافت گردیده‌اند، گرفته شده است. طرزی.
[۱۲]- سلسله کوه‌هایی است در شمال غرب اسراییل، نزدیک ساحل مدیترانه در بندر گاه حیفا (Haifa). در این‌جا مغاره‌های زیاد کشف شده‌اند. طرزی.
[۱۳]- کباران مردم کوچیگری بوده‌اند که میان ده تا هژده هزار سال پیش از عیسا، در مدیترانه شرقی می‌زیستند. بازمانده‌هایی از این فرهنگ در مغاره کبارا، در جنوب حیفا، در اسراییل به‌دست آمده است. اینان مردمانی بودند که زنده‌گی را با شکار و گردآوری مواد غذایی گذران می‌کردند. طرزی.
[۱۴]- این واژه به‌فرهنگ دوران کهن سنگی میان به‌کار می‌رود که در اروپا میان ۸۰ تا ۳۵ هزار سال پیش وجود داشته است. این فرهنگ به‌انسانان نیاندرتال پیوند دارد. طرزی
[۱۵]- این واژه به‌فرهنگی به‌کار می‌رود که با دوران کهن سنگی زبری تعلق دارد. طرزی
[۱۶]- مغاره‌یی در کردستان عراق. طرزی
[۱٧]- سرزمین گسترده و پـُرپهنی بی‌درخت را در منطقه یخبندان در اروپا، آسیا و امریکای شمالی گویند که خاک زیرینش برای همیشه یخ‌زده می‌باشد. طرزی



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

The Archaeology of Afghanistan (from earliest times to the Timurid period), Edited by: F. R. Allchin and Norman Hammond, ACADEMIC PRESS, 1978, London - New York - San Francisco


[برگشت به بالا]