دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

باستان‌شناسی افغانستان

از: ف. ر. آلچین و نورمن هامموند، برگردان از: صدیق رهپو طرزی

باستان‌شناسی در افغانستان

(از کهن‌ترین روزگار تا دورۀ تیموریان)


فهرست مندرجات

[باستان‌شناسی][باستان‌شناسی افغانستان]



[] چار دهه بحران

آن گونه که می‌دانیم با کودتای سپید! سرطان (۱۳۵۲هـ.خ) که رخنه مرگ و راه را برای کودتاهای خونین دیگر که تا حال از آن سیلاب‌وار خون و مرگ فرو می‌ریزند، باز نمود، بحران ژرفی بر همه تار و پود زنده‌گی ما، چنگ انداخته است.

از آن‌جایی که اهریمن جنگ، ضربه بیش‌تری بر فرهنگ وارد می‌نماید، بخش کار کاوش برای دریافت‌های گذشته تا با اتکا به آن بتوان راه به‌سوی آینده سپرد، متوقف شد.

به این گونه، با کار کاوش‌های باستانی - با وجود وقفه‌هایی در آن، - سرزمین پُر پهن مورد بررسی را که در گذشته‌ها تنها گذرگاه می‌خواندند به زادگاه و هم‌چنان به شاهراه‌یی برای دیدار تمدن‌های گونه گونه چون: میان رود خانه‌های سند، آمو، سیر، دجله - فرات، روم کهن، مصر، هند، چین و آسیای مرکزی بدل گردید.

آمیزش مردمان از تیره‌های گونه‌گون که خود سازنده‌گان و انتقال‌دهنده‌گـان فرهنگ بودند، به هنرمندان، گوهرسازان، پیکرتراشان و نویسنده‌گان الهام بخشیدند تا اثرهای نامیرا، بیافرینند.

نانسی دوپری (Dupree, Nancy) همسر ل. دوپری، کارشناس زنی است که با تمام وجودش به این کشور، به‌ویژه فرهنگش، عشق می‌ورزد. او در تمام سال‌های توفانی و بحران‌زده سه دهه اخیر، برای نگهداری اثرهای فرهنگی این سرزمین تلاش نموده است. او به همین سبب نخست در پشاور و بعد در کابل مرکزهایی برای این امر، بنیاد نهاده است.

او به این باور است که از میان (۱۴۳) جایی که برای کاوش باستان‌شناسی، نشانی شده بود، تنها هفده تا و آن هم نی به‌صورت همه‌جانبه، کاوش گردیده‌اند.

آقای ل. شتاین، باستان‌شناس به‌نام که درب گذشته آسیای مرکزی را به روی دانش باستان‌شناسی گشود، در مورد پهنا و ژرفای اثرهای باستانی در این کشور، چنین یاد آور می‌شود: "بررسی هر مغاره و جای برای کاوش باستانی در این سرزمین، تمام عمر یک باستان‌شناس را می‌بلعد." (خط تاکید از من است. طرزی)

کاوش‌های باستان‌شناسی که در دهه شصت سده بیستم به اوجش رسیده بود، با آغاز دهه هفتاد همان قرن - با دگرگون شدن دید سیاسی - فروکش نمود و در دهه هشتاد بر آن مهر سکوت زده شد. این امر تا کنون که یک ده از سده بیست و یکم نیز گذشت، هم‌چنان ادامه دارد.

صدیق رهپو طرزی


[] پیشگفتار

آلچین، عضو دانشکده بررسی‌های شرق، دانشگاه کمبریج، انگلستان
هامموند، کالج دوگلاس، دانشگاه روتگرز، نیو جرسی، ا. م. ا.

افغانستان، به‌صورت روشن یک وجود و یا هستی سیاسی دارد تا جغرافیه‌یی. این سرزمین در نتیجه رقابت میان شاهنشاهی و یا امپراتوری‌های روسیه و بریتانیا، در بخش پایان سده هژدهم و نزدهم، خودخواهی و بلندپروازی دورنگرانه خاندان و دودمان درانی (ابدالی. ط.)، که به این باور بودند که این کشور راهش را از میان دشواری‌ها به‌حیث یک تشکل، ادامه داده و در میان دو شاهنشاهی بزرگ‌تر جذب نمی‌گردد، پا به میدان گذارده است. (دوپری. ۱۹۷۳).

افغانستان هم‌چنان چارراهی «آسیا» خوانده شده است. این گذرگاه، از جنوب و شرق به نیم‌قاره هند پیوند دارد، در غرب به‌وسیله صحراها و بیابان‌های ایران، در محاصره است و در شمال به گذرگاه‌های آبی آسیای مرکزی می‌رسد. در این معبر آبی، دریاهای آمو (Oxus) و سیر (Jaxartes) جریان می‌یابند. در جریان گذشته‌یی که تا کنون روشن گردیده است، این سرزمین دارای سه فرهنگ، آبشخور سنن خویش بوده است. در آن تمدن‌ها در زمانه‌های گونه گونه در وفت خویش به شگوفایی دست یافته و سپس راه زوال را در پیش گرفته‌اند. از همین سرزمین افغانستان، بخش زیاد فرهنگ‌ها و بازرگانی و تجارت، میان چین، هند، خلیج پارس و دنیای مدیترانه، گذشته‌اند. افغانستان هر دو، نقطه دیدار و کوره ذوب نفوذ فرهنگی بوده است. در نتیجه، در درازنای تاریخ از خویش سهم بزرگ و مهمی در شکل‌دهی تمدن، به‌جای گذارده است. ساحه بزرگ جغرافیه‌یی و فرهنگیی که افغانستان قلب آن را شکل داده است، از آمو تا سند، گسترش می‌یابد. با آن هم، در چارچوب دولت معاصر کنونی، می‌توان نشانه‌های روشن جسمی و جغرافیه‌یی انسانی را در وجود کوه‌ها، دشت‌ها و وادی‌های پُر بار، متبلور و در کنار هم دید.

با شگفتی باید یادآور شد که هیچگاه کتابی که توجه اصلی‌اش در مورد باستان‌شناسی در افغانستان متمرکز بوده باشد، نوشته نشده است. با آن که در کتاب‌هایی که به تازه‌گی ماسسون Masson و رومودین Romodin در سال ۱۹۶۴ ع. و ل. دوپری ۱۹۷۳ ع. نوشته‌اند توجه به شاهدهای باستان‌شناسی نموده‌اند، اما، آنان تنها در چارچوب تاریخی، این کار را انجام داده‌اند و بس. دو اثر یاد شده اولی در دسترس خواننده‌گان انگلیسی زبان قرار ندارند و هرگز توانایی معرفی ساده‌یی را هم در مورد باستان‌شناسی افغانستان برای این گروه، ندارند. ما به این باور هستیم که با این اثر بتوانیم همین‌جای خالی را پُر نماییم. از پایان جنگ جهانی دوم به این سو، نگاه جهانی به افغانستان بیش‌تر شده است. این امر را در وجود افزایش تعداد بیش‌تر کشورهای می‌توان دید که گروه‌های کاوشگر باستان‌شناسی را به این کشور فرستاده‌اند. به این‌گونه، زمان آن فرا رسیده است که ترکیبی از نخستین کارهای کاوشگرانه باستان‌شناسی تازه را، ارایه نمود. برای بار اول است که می‌توان گفت که مواد مورد نیاز در دسترس اند. از سوی دیگر، توجه در این مورد در خود افغانستان روز به روز زیادتر می‌گردد، و ما امیدوارم که این کتاب با آن که حاصل کار دانشنمدان خارجی در آن گردآوری شده‌اند، مورد توجه خود مردم افغانستان قرار بگیرد. در پرتو آگاهی بیش‌تر از دانش باستان‌شناسی در هند، ایران و آسیای مرکزی که افغانستان در مرکز همه این سه بخش قرار دارد، می‌توان یادآور شد که کار بیش‌تر در این‌جا به غنای دانش هر سه بخش و خود کشور می‌افزاید.


[] چگونگی بر خورد با مساله و ساختار کتاب

این کتاب را می‌توان هم حاصل کار جهانی از یک سو و پُر اعتبار از جانب دیگر خواند، زیرا کاوش‌های باستان‌شناسی در افغانستان در جریان سه دهه، از گستره واقعی جهانی بر خوردار بوده است. با دید در این دوره زمانی، چارچوب پیچیده‌گی فرهنگیِ و تازه‌گی بخش زیاد کارها و کاوش‌های که گزارش شده‌اند، چنین به‌نظر می‌آید که به‌تر هست تا به نویسنده‌گانی توجه نمود که با سرعت با منطقه‌های گونه گونه و دوره‌های مختلف کاوش باستان‌شناسی، آشنا گردیده‌اند، تا بر گزارش‌های دست دومی که از سوی یک و یا دو نفر تهیه شده است. آنانی که در این اثر سهم گرفته‌اند، به هر دو بخش اروپا و امریکا تعلق دارند و در افغانستان به کاوش‌های محلی و یا میدانی در چند سال پیش، دست زده‌اند. بخش زیاد آنان دارای برنامه‌های کاوشی مهم که هنوز در برابرشان قرار دارند، می‌باشند. همه در بخش کارشان آدمان خبره و توانمند اند. اینان به کار باستان‌شناسی نی‌تنها در افغانستان، بل در کشورهای دیگر، دست زده‌اند. برای این که این اثر شکل کار جمعی را بگیرد، ما توانستیم تا یاری خبره‌گان محلی را نیز دریافت کنیم. در هر فصل و باب، نویسنده‌یی که در مورد باستان‌شتاسی در افغانستان می‌پردازد، به بخش گسترده و وسیع جنوب آسیا و آسیای مرکزی نیز توجه می‌نماید. این کار، از توان یک خبره که توجه به یافته‌های نو نماید، به‌تنهایی نمی‌تواند برآید. هم‌چنان هر دو ویراستار دست به‌کاوش‌هایی محلی در افغانستان زده‌اند. البته کار اساسی و مهم‌شان در جای دیگر بوده است. اما، هر دو، در کار کاوش‌های باستان‌شناسی در افغانستان سال‌های زیادی، پرداخته‌اند.

ما به‌حیث ویراستاران مداخله کم‌تری - تا جایی که ممکن بوده است - در متن نوشته‌های همکاران نموده‌ایم. البته در برخی موردها با مشوره، دگرگونی‌های لازمی را به‌گونه‌یی وارد کرده‌ایم تا اثر جامع‌تر و همه‌گیرتر شود. ما حتا تلاش ننموده‌ایم تا از دید زبان انگلیسی، همگونی نوشتاری را بر همه نوشت‌ها تحمیل نماییم. اساس کار کتاب را دید زمانی می‌سازد، اما، گاهی موضوع‌ها از پیش از تاریخ شروع و به تاریخ می‌پیوندد.

پس منظـر جغرافیـایی پیـش و پـس از دوران تاریخـی در افغانسـتان، هم از دیـدگاه‌های شـکلی، جسـمی و انسـانی در بخـش اول به‌وسـیله بانـو سـوفیه بولبـی (Sophia Bowlby)، توضیح داده شده است. به‌دنبال آن بخش‌هایی می‌آید که از دید زمان‌بندی به‌شرح دوره‌های مهم پیش تاریخ و تاریخی، می‌پردازد. در بخش دوم آقای ریچارد س. دوایس (Richard S. Davis)، نگاهی به‌نخستین باشنده‌گانی که تا کنون در باره‌شان آگاهی‌هایی به‌دست آمده‌اند، می‌اندازد. هم‌چنان او به مهم‌ترین دگرگونی‌های تازه که در شکل ساخت‌شناسی خصوصیت‌های زمین از دید زمین‌شناسی، در پایان دوران یخچال اخیر رخ داده است، می‌پردازد. در میان این بخش و حصه دیگری که جیم گ. شففر (Jim G. Shaffer)، دروازه بحث در باره دوره پایانی دوران سنگ و سر آغاز و پیش درآمد تولید زراعتیی که در این بخش جهان رخ داده است، را می‌گشاید، پیوند تنگاتنگ درونی دیده می‌شوند. این بخش در بر گیرنده قسمت باقیمانده دوران پیش از تاریخ کشور را تا مرحله هزاره دوم و آغاز دروان آهن که به‌صورت نسبی آگاهی کم‌تری در موردش وجود دارد، در بر می‌گیرد. تاریخ ثبت شده و نوشته شده با پیروزی‌های هخامنشیان در سـده شـشم پیـش از عیسـا، آغاز می‌گـردد. بخـش‌های چـار و پنـج را می‌تـوان کار مشـترک داویـد مـک دووال (David MacDowall)، موریزیو تاددی (Maurizio Taddi) به‌حساب آورد. اولی مسأله سنگنوشته‌ها و سکه‌ها را به‌بررسی می‌گیرد. او در این کار یک پیشگفتار تاریخی کوتاهی را ارایه می‌دارد و پس‌تر به‌بررسی نشانه‌ها، شاهدها و نمادهای اسکان، معماری و تاریخ هنر، دست می‌یازد. بخش چارم، سده‌هایی میان پیروزی هخامنشیان و آمدن مردمان کوچی یوه ـ چی (Yueh-Chi) را در شمال در بر می‌گیرد. در آن، لشکرکشی الکسندر بزرگ و دودمان‌های یونانی در باختر و کابل نیز مورد توجه قرار می‌گیرند. بخش پنجم، به‌ظهور شاهنشاهی و امپراتوری کوشان می‌پردازد و با نگاهی به خاندان‌های بعدی تا یفتالیان و ترکان، و تجاوز عربان که آغاز فرمانروایی مسلمانان را در افغانستان نشانی می‌نماید، ادامه می‌یابد. این بخش، هم‌چنان در برگیرنـده اشـاره‌هایی به مغاره‌هـای بامیـان و یادگارهـای مربـوط می‌گـردد. باسـتان‌شـناسی دوران مسـلمانان را در بخـش‌های شـش و هفـت، کلاوس فیشـر (Klaus Fischer) به‌بررسی می‌گیرد. این بخش با یورش عربان گشایش می‌یابد و سده‌های بعدی تا یورش مغلان، به‌شمول دوره غزنه‌ییان و غوریان را در بر گرفته پس‌تر به‌خاندان‌هایی که جای مغلان را می‌گیرند، می‌پردازد. این امر تا هنگام فرمانروایی تیموریان ادامه می‌یابد. بررسی هر لایه بر کشف‌هایی که صورت گرفته و یادگارهایی که باقی‌مانده‌اند، استوار است. این‌ها بخش مهم باستان‌شناسی را در افغانستان در بر می‌گیرد. البته به سندها و شاهدهای دیگری نیز توجه جدی صورت می‌گیرد. بخش‌های فشرده معرفی تاریخی که در پیشگفتار این بخش‌ها می‌آیند، به اثر مهربانی پتر جکسن (Peter Jackson) استاد دانشکده چرچیل در کامبریج، هنگام بیماری موقتی پروفیسر فیشر، آماده شده‌اند.

در گستره وسیع کتاب ما تلاش نموده‌ایم تا بر بخش باستان‌شناسی تاکید بورزیم تا تاریخی. ما همه به خلای ژرفی که میان داده‌های باستان‌شناسی و تاریخی وجود دارند، آگاهی کامل داریم. این گیرش من (Ghirshman) بود که ترکیب تمام عیار و کاملی از داده‌های باستان‌شناسی و تاریخی را در چارچوب بررسی‌هایش در مورد ایران و افغانستان، به‌دست داد. یگانه توجیه ما، اگر بتوان آن را توجیه خواند، این خواهد بود که ما چنان حجم بزرگی از مواد نو را فراهم آورده‌ایم که اگر دست به‌چنان ترکیبی می‌زدیم، این اثر به‌شدت پـُر حجم‌تر و کلفت‌تر می‌گردید. برای خواننده‌یی که می‌خواهد مرجع بیش‌تری در مود تاریخ داشته باشد، به کتاب‌شناسی‌ها و از آن میان اثر فریزر ـ تیتلر (Fraser-Tytler) در سال ۱۹۶۷، کتاب‌های ماسسون (Masson)، و رومادین (Romodin)، در سال ۱۹۶۴، کتاب دوپری (Dupree) در سال ۱۹۷۳ و در بخش عمومی تاریخ افغانستان به دانشنامه اسلام و هم‌چنان به‌تاریخ کمبریج در مورد ایران، سری بزند.

ما، به‌حیث ویراستاران، در چارچوب نیاز، تلاش نموده‌ایم تا دستگاه نوشتاری اسم‌ها را که از یک زبان به زبان دیگری صورت می‌گیرد، در مورد همه نویسنده‌گان را همسان بسازیم، اما، می‌دانیم که هنوز هم در این مورد کمبودها و کاستی‌هایی وجود دارند. با آن که شیوه نوشته برخی نام کسان و جای‌ها همسان اند، در برخی موردها اجازه داده‌ایم که شکل‌های گونه‌گونه، حضور داشته باشند. این را می‌دانیم که در بعضی حالت‌هایی که به برخی تغییرها دست زده‌ایم، سبب رنجش عده‌یی شده است. ما، در این راستا از نظام نوشتاری خویش کار گرفته‌ایم و توجه بیش‌تر به ساده‌گی و روانی برای همه خواننده‌گان و حتا خبره‌گان، نموده‌ایم. امیدواریم تا گروه دومی بر ما زیـاد خـرده نگیـرند. تاریـخ تثبیـت شـده به‌وسـیله کاربـن، که به‌شـیوه لیـب بی [۱](Libby) معروف است و یا به‌شکل تاریخ ساده نگارش یافته است. بعد، تاریخ پیش از عیسا، شماره آزمایشگاه یا تاریخ ثبت شده در گاه‌نامه می‌آید. اندازه‌گیری دیگر همان جدولی است که در سال ۱۹۷۳، به میان آورده شد. بخش زیاد زمان‌ها در نشریه رادیو کاربن به‌دست نشر سپرده شده است. از این رو، در برخی داده‌ها اولی در خط دقت بیش‌تر دگرگونی رخ داده‌اند. برای زمان تاریخی همان پیش از عیسا و عیسایی، آورده شده‌اند.


[] تاریخ کاوش‌های باستان‌شناسی در افغانستان

"هرگاه هر احمقی به این سموچ بلند دست بیابد، می‌داند که
چارلز ماسسون پیش از او در این جا بوده است"

افغانستان، خلاف هند و روسیه دو همسایه بزرگش، که هردو شعبه‌های دولتی برای کاوش‌های باستان‌شناسی در سده نزدهم پدید آوردند، به‌صورت کامل برای باستان‌شناسان ناشناس باقی مانده و اداره‌یی در این مورد را تا سال‌های اخیر، سر و سامان نداده بود. نخستین باری که نماد‌های یادگاریش ثبت گردید، به‌وسیله جهان‌گردان و گردشگران بود. بار اول چینیان به‌این کار دست زدند و بعد مسلمانان و در آخر اروپاییان. بخش زیاد نوشته‌های چینیان به‌کسانی تعلق دارند که زایران بودایی به‌حساب می‌آمدند. آنان در جریان سفر برای زیارت جایگاه‌های مقدس در شمال هند، گام به‌سرزمین‌های پـُر خصم و ناآرام آسیای مرکزی و افغانستان نهادند. با آنان که چنین به‌نظر می‌آید که این رفت و آمد کم از کم در زمان کوشان صورت گرفته باشد، مگر سند‌هایی که به‌دست ما رسیده و از گزند باد و باران روزگار به‌امان مانده‌اند، و از اهمیت زیاد بر خورداراند، از فا - هسین (Fa-Hsien) (در حدود ۴۰۰ عیسایی) آغاز می‌گردد. سفر نامه مشرح و گسترده هیون - سانک (Hiun-Tsang) که زمان میان سده هفتم را در بر می‌گیرد، اشاره‌هایی به‌یاد گار‌های زنده و موجود و همراه با اثر‌های ویرانشده دارد. این‌ها، همراه با مانده‌ها منبع‌های کهن تر دست دوم از همین سده هفتم، ما را با بخش‌ها و یاد گارهای دوران کوشان در هند، آشنا می‌سازد. در میان جای‌هایی که در سفر نامه هیون ـ سانگ به‌آن‌ها اشاره صورت گرفته است، نیایشگاه نو (Nava Sangharama) یا (Nau Bihar) در بلخ می‌باشد. او هم چنان از نیایشگاه‌هایی در کاپیسا و ننگرهار نام می‌برد. شرح پـُر بـُعدی که او از بودا‌ها در بامیان که در آن روز‌ها بسیار نو بوده‌اند، به‌ویژه بسیار جالب است. او به‌ما آگاهی می‌دهد که بودای بزرگ در زیر نور خورشید مانند طلا می‌درخشیده است. (بیل - Beal - در سال ۱۹۰۶)

از سده هشتم به‌این سو جهانگردان و جغرافیه‌نگاران عرب، در مورد افغانستان نوشته‌هایی به‌یاد گار مانده‌اند. در برخی از این یاد داشت‌ها، به‌یاد گار‌ها و نشانه‌هایی، اشاره‌هایی صورت گرفته‌اند. در این راستا، در حدود العالم (۹۸۲ ع.) از بلخ و آتشکده ریبا و پر شکوه نوبیهار، هم چنان بامیان و ننگرهار و پیکره‌های بودا (مینورسکی - Minorsky - در سال ۱۹۳۷ع.) ذکر به‌میان آمده است. این‌ها، توجه نویسنده گان بعدی را از آن میان یاقوت (۱۴۶۱ع.) که شرح جالب توجه‌یی از شهر و یاد گار‌هایی باقیمانده، می‌نگارد. او از نقاشی‌های دیوار بامیان گپ می‌زند و می‌افزاید، "نقش تمام پرنده گانی که خدا آن‌ها را خلق نموده است، بر آن می‌توان یافت."

در نوشته‌های اروپاییان نی تنها شرح همه جانبه سفر را می‌توان دید، بل در آن‌ها از گرد آوری سکه‌ها، نیز حرف به‌میان می‌آید. آن گونه که می‌دانیم توجه جدی در این زمینه در هند و روسیه، صورت گرفت. همین شناخت سکه‌های ایو کراتیدس (Eukratides) (او آخرین شاه یونانی در باختر بوده است. او در میان سده دوم پیش از عیسا، در باختر فرمانراویی می‌نمود. بر سکه‌هایش واژه بزرگ نیز نقش یافته است. او به‌اثر کودتایی قدرت را به‌دست گرفت. بخش زیاد زمان فرمان روایش را در جنگ با شاهان همسایه درهند، گذراند. او پروپامیزاد و گندهارا را به‌دست آورد. در راه بازگشت، یکی از پسرانش او را کشت و بدنش را تکه تکه نمود. تصویر کاملی از زنده گیش درسکه‌های باز مانده از او، نقش یافته است است. طرزی) و تیودوتوس (Theodotus) بودند که در سال ۱۷۳۸َ ع. به‌ تیوفیلوس بایر (Theophilus Bayer) توانایی بررسی را در این زمینه بخشید. (آن گونه که می‌دانیم در دوران پس از مرگ الکسندر تا تمام سده‌های میانه، آگاهی‌هایی در مورد شاهان یونانی در باختر در صندوق خانه‌های فراموشی، خوابیده بودند. این کار تا آغاز سده چاردهم عیسایی دوام یافت. برای بار اول ت. بایر، رساله‌هایی به‌زبان لاتین به‌نام شاهان یونانی در باختر (Historia Regni Graecorum Bactriani) را نوشت. جالب است که این اثر بر اساس دو سکه‌یی که از این دوران به‌دست آمده بوند، استوار است. از این پس، به‌اثر توجه دانشمندان به‌ ویژه سکه شناسان کهن، اسرار پوشیده چل فرمانروای یونانی در باختر از پرده به‌بیرون افتاد. طرزی) پس تر از آن سکه‌های باختری، راه درب صندوقخانه‌های گردآوران سکه را در فرانسنه، بریتانیا و ایتالیا باز کردند. در حقیقت امر، همین سکه‌ها بودند که درب باختر و شاهان یونانیش را به‌روی دانشمندان اروپایی باز نمودند. این امر راه را برای بررسی شاخه‌های گونه گونه باستنشناسی شرق در هند و اورپا باز کرد. گشایش انجمن آسیایی بنگال در کلکته به‌وسیله سر ویللیام جونز (Sir William Jones) در سال ۱۷۸۴ع. بر این کار مهمیز تندی زد. به‌زودی، جستجو گران زیاد به‌این سو روی آوردند. بررسی‌های شان، راه به‌صفحه‌های نشریه انجمن باز نمود. جمز پرنسپ (James Prinsep) کتابدار انجمن خود، به‌بررسی سنگنوشته‌ها و سکه‌ها دست یازید و این کار، درب بیش‌تر آگاهی را باز نمود. پرنسپ، دست به‌نشر و تصویرسازی سکه‌های کهنی که به‌وسیله مسافران و دیگران از خود شمال شرق هند و افغانستان، کشف گردیده بودند، زد. در میان اولین مسافران می‌توان از و. موورکروفت (W. Moorcroft) و گ. تری بیک (G.Trebeck)، که اثرشان به‌نام سفر‌هایی در ساحه‌های همالیا (۲۵-۱۸۱۹) در سال ۱۸۴۱ ع. به‌دست نشر سپرده شد و هـ. و. بل لو (H.W. Bellew) که اثری به‌نام افغانستان و افغانان دارد، (۱۸۳۹) می‌توان نام برد. آنان از یاد گار‌های متعدد و گونه گونه میان پشاور وکابل و بعد تا بامیان و بلخ، نام برده‌اند. مسافر دیگری که در آن روزگار پیشین در این جا گام نهاد، سر الکسندر برنس (Sir Alexander Burnes) که دید مو شگاف و ذهن پـُر بارش بررسی‌های پـُر ارزش تاریخی و باستان‌شناسی را در راه سفرش به‌بخارا در ۳۳-۱۸۳۱ نموده است، می‌باشد. (برنس. ۱۸۳۳، ۱۸۳۹).

سال‌های ۱۸۳۰ع. شاهد انفجار ناگهانی کارهای باستان‌شناسی گردیده بودند. زمینه این کار را نگرانی بریتانیا، از گسترش شاهنشاهی و امپراتوی روسیه به‌سوی آسیای مرکزی، فراهم نمود. در میان اولین کسانی که نقش مهمی در گسترش دانش باستان‌شناسی افغانستان، بازی نمود چارلز ماسسون بود. او در میان سال‌های ۱۸۳۴ و ۱۸۳۷ دست به‌سفر‌های گسترده‌یی در این کشور زد. همو بود که اولین گزارشی در مورد شهر قدیمی و کهنه بگرام، ارایه نمود. او پیشنهاد نمود که این همان شهری است که الکسندر بزرگ آن را بنیاد گذاشت و در سرچشمه‌های کهنی از آن به‌نام الکسندریه قفقاز و یا الکسندریه پروپامیزاد، نام برده شده است. (ماسسون، ۱۸۳۳، ۱۸۶۳ع. الف و ب.) او در این جا، در جریان چند سال کوتاه، بیش از سی هزار سکه، به‌شمول سکه‌های بسیاری ازشاهان یونانی و کوشانی، گرد آورد. همین یافته‌های بودند که بیش از همه توجه جهان را به‌افغانستان برای دریافت و بررسی اثر‌های باستان‌شناسی قدیمی، جلب کردند. او هم چنان موفق گردید تا نماد و یاد گار‌های کهن را در اطراف کابل کشف نماید. او به‌بامیان سفری نمود و خط‌هایی را که به‌وسیله ذغال توسط مسافران پیشین به‌شمول موورکروفت و تری بیک بر دیوار‌های آن نقش یافته بودند، متوجه شد. (ماسسون ۱۸۳۶ پ، ت.). او خودش نوشته‌یی را که بیش تر به‌شعر درهم و برهمی می‌ماند (ما آن را در آغاز این بخش آورده ایم) در جایی که از دسترس به‌دور باشد، درست در بالای سر بودای بزرگ، به‌یاد گار ماند که یک سده بعد آن را یک عضو هیت باستان‌شناسی فرانسه‌یی کشف نمود. جای دیگری که چشم تیز بینش را جلب نمود، در اطراف جلال آباد، در وادی دریای کابل بود. او در آن جا به‌صورت شگفت انگیزی چند تا معبد بودایی را همراه با تل‌های خاک که بیانگر ساختمان‌های قدیمی اند، بررسی نمود. او نتیجه‌های بررسی‌اش را از بگرام و جای‌های دیگر برای بار اول در نشریه انجمن آسیایی بنگال، جلد‌های یک تا پنج، نشر نمود. بعد در بخشی را در نشریه آریانا انتیکا (Ariana Antiqua) که کارش را هـ. هـ. ویلسن (H. H. Wilsom) پیش می‌برد، به‌دست نشر سپرد.(۱۸۴۰ع.) ماسسون به‌کاوش‌هایی در معبد‌هایی گونه گونه دست زد. در میان اثر‌های یادگاری کهن، تعداد زیاد سکه و صندوق گوهر‌های بیماران را که اکنون در موزیم بریتانیا می‌باشد، می‌توان نام برد. درهمان هنگام که ماسسون از این بخش‌ها دیدن می‌نمود داکتر م. هونیگ برگر (M. Honigberger) طبیب معروف سویسی که در خدمت سکهان بود، در راه بازگشت به‌اروپا از افغانستان گذر نمود. او نیز به‌جای‌هایی در جلال آباد و کابل سری زد. او به‌کاوش‌هایی پرداخت و سکه‌هایی را نیز گردآوری نمود. او نتیجه‌های کارش را در نشریه آسیاتیک (Asiatique) میان سال‌های ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹، نشر نمود. ج. گ. گرارد (J.G.Gerard) که با برنس (Burnes) همراه بود، خاطره‌یی از خویش در مورد همان جای‌ها به‌یادگار ماند. (گرارد، ۱۸۳۴ ع.)

کاوش‌های گونه‌گونه در دهه سوم سده نزدهم، راه را برای نشریه‌های مهم و زیادی باز نمودند. ما پیش تر نامی از نشریه آریانا انتیکا که زیر نظر ویلسن نشر می‌شد، بردیم. نویسنده دیگری که از مواد جدید بهره گرفت کریستین لاسسن (C. Lassen) اهل ناروی بود که تمام عمرش را در دانشگاه بن کار کرد. او در سند دفاعی تحصیلی‌اش را در باره تاریخ شاهان هند و سکایی مربوط به‌باختر، کابل و هند را در سال ۱۸۳۸ع. نوشت. با یورش بریتانیا در سال ۱۸۳۹ بر افغانستان، و نا آرامی‌های سیاسیی را که بار آورد، حجم بررسی‌ها و کاوش‌های اصیل خشکیدند. از آن پس، گزارش‌های تیت و پراگنده مسافران است که دارای مواد نو اند. مانند سفر‌های کاروان، (Caraven Journeys) اثر ج. پ. فرریر (J.P. Ferrier) که در سال ۱۸۵۶ نشر شد. در آن خاطره‌های سفر ۱۸۴۶ع. درج شده است. در آن‌ها اشاره‌هایی به‌اثر‌های یادگاری باستانی در قره باغ، کندهار و جای‌های دیگری شده‌اند. او هم چنان اشاره‌های هیجان آمیزی به‌ بقایای یک شهر کهنه در وادی میان سر پل و بودهی (Boodhi) (تا جایی که دیده می‌شود چنین نامی در آن بخش‌ها وجود ندارد. ممکن این اشتباهی است که در نوشته رخ داده است و یا بودایی بوده باشد. طرزی) که در آن جا متوجه تصویر‌های نیمرخی که در دل صخره‌یی کنده شده بودند، در اثرش آورده است. این اثر‌ها از دید باستانشناسان بعدی که باید به‌کشف دوباره آن‌ها دست می‌زدند، به‌دور مانده‌اند. گردآوری سکه‌ها آن گونه که پ. گاردنر (P. Gardner) در اثرش به‌نام گردآورده‌هایی از سکه شاهان یونانی و سکایی باختر در موزیم بریتانیا (۱۸۸۶)، ذکرکرده است، همچنان ادامه داشت. نگارش‌های جیوگرافی مانند اثر‌های هـ. ج. راورتی (H. J. Raverty) زیر عنوان یادداشت‌هایی در باره افغانستان، (۱۸۷۸) و ت. هـ. هولدیچ (T. H. Holdich) با عنوان مرز هند (۱۹۰۱) و دروازه هند (۱۹۱۰)، دارای آگاهی‌های ارزشمند باستان‌شناسی، با آن که در این خط نوشته نشده‌اند، می‌باشند.

علاقه روسیه به‌آسیای مرکزی در نوشته ف. نظروف، (F. Nazarov) که در سال (۱۸۲۱) نوشت و توجه به‌کار‌های باستانشناسی و تاریخی در دیگر اثر‌ها مانند بررسی ی. بیچرین (I. Bichrin) در مورد اثرهای کهن آسیای مرکزی (۱۸۵۱)، در نوشته ک. ریت تر (K. Ritter) به‌نام کابلستان و کافرستان (۱۸۶۷) و نگاه‌های و. توماشک (O. Tomaschek) به‌ویژه بررسی‌های آسیای میانه‌یی‌اش (۱۸۷۷) قابل توجه‌اند.

در سده بیستم ما شاهد برآمد نام‌های نو در رده آنانی هستیم که از ایشان نام بردیم. در این میان می‌توان از سه نفر به‌ویژه یادآوری نمایم، و. و. بارتولد (V. V. Bartold) که در میان سال‌های۱۹۳۰-۱۸۶۹، می‌زیست و کارهای زیادش در مورد آسیای مرکزی پیوند نزدیک با افغانستان دارد، سر آورل شتاین (Sir Aurel Stien) که میان سال‌های ۱۹۴۳-۱۸۶۲ زیست، و علاقه شدیدش به‌باستانشانسی، پایش را برای کاوش‌های جدی در آسیای مرکزی، هند و ایران که در دامنه‌های مرز جیوگرافی افغانستان قرار دارند، کشاند، و ا. فوشر (A .Foucher) که در سال‌های ۱۹۵۲-۱۸۶۵حیات داشت، و علاقه شدیدی به‌حضور و نفوذ دامنه فرهنگ یونانی و هللنی در شرق داشت، او را به‌سوی افغانستان که سال‌های آخرعمرش را در بر می‌گیرد، کشاند. تمایل اولی او را می‌توان در اثر بسیار مهمش به‌نام هنر یونانی ـ بودایی در گندهارا (جلد اول، پاریس ۱۹۰۵ و جلد دوم پاریس، ۱۹۱۸) دید. این امر در نشریه‌های جانبی دیگری نیز ادامه یافت. فوشر، با این اثر‌هایش جای یک چهره مهم را در میان مورخان هنری در این ساحه، به‌دست آورد. این داده‌های اولی او با کار‌های دیگری مانند تت (۱۹۱۲) (Tate) در باره سیستان، ادامه یافت.

با امضای موافقنامه‌یی میان افغانستان و فرانسه، دروازه دوران نوی برای بررسی‌ها و کاوش‌های باستانشناسی در سال ۱۹۲۲ آغاز یافت. در نتیجه این توافق، گروه کاوشگران باستانشناسی فرانسه‌یی در افغانستان، به‌کار بررسی در این بخش دست یازیدند.. به‌این گونه کاوش‌های باستانشناسی در انحصار این گروه قرار گدفت. این امر، نهاد دایمیی را برای کاوش‌های باستانشناسی در کشور بنیاد گذاشت. این کار را می‌توان حاصل تلاش شوق و ذوق شدید ُفوشر، در زمنیه دانست. او یگانه فردی بود که به‌صورت طبعی ریاست این ساختار را می‌توانست به‌دوش بکشید. بار و ثمر کار او را می‌توان در صفحه‌های یک سلسله گزارش‌هایی زیر نام يادداشت‌ها، دید. در میان آن‌ها می‌توان از کار عظیمش به‌نام باختر تا تاکسیلا، راه قدیمی به‌هند (دو جلد، ۱۹۴۲ و ۱۹۴۷) نام برد. او کنار این سلسله نوشته ی دیگرش نیز قرار دارند. هم چنان کاوش‌هایی در هدده به‌وسیله ژ. بارتو (J. Barthoux)، و دیگران، یک سلسله بررسی‌ها در بامیان، به‌ویژه توسط ژ.‌هاکین (J.Hackin) که جای فوشر را به‌حیث رییس گرفت، کاوش و بررسی در بگرام، به‌شمول کشف گنجینه شگفت آورش به‌وسیله‌هاکین، ر. گیرشمن (R. Ghirshman) و دیگران، بررسی‌های سکه‌های دوران یفتالیان و تعداد زیاد سکه‌های یونانی، کشف و کاوش معبد خاندان کوشان در سرخ کوتل، به‌وسیله د. شلومبرگر، (D. Schlumberger) میان سال‌های ۶۳-۱۹۵۲ع، بررسی‌های کاخ‌های غزنیان در بوست و لشکر گاه و کشف منار جام به‌وسیله ا. ماریک (A. Maricq) و در آخر کار کاوش نادعلی در سیستان به‌وسیله گیرشمن، ۱۹۳۸، و موندیگک نزدیک کندهار توسط ژ. م. کاسال (J. M. Casal)، در میان سال‌های ۱۹۵۱ و ۱۹۵۸ که هر دو جای به‌پیش از تاریخ تعلق دارند، شایسته یاد آوری اند. تازه ترین کشف که در خط دیدگاه فوشر، قرار داشت، شهر یونانی به‌نام آی خانم در سال ۱۹۶۳، و کاوش‌های بعدی به‌وسیله شلومبرگر و پ. برنارد (P.Bernard)، جانشینش می‌باشند.

در سال‌هایی تا آغاز جنگ جهانی دوم، کشور‌های دیگری نیز به‌مساله علاقه گرفتند. در سال ۱۹۳۸، یک گروه کاوشگران بریتانیایی، به‌شمول ای. بارگر (E. Barger) و پ. رایت (P. Wright)، بخش‌هایی را در شمال، به‌ویژه در حوالی بدخشان و کندز، مورد کاوش قرار دادند. مگر این پایان جنگ جهانی دوم بود که توجه جهانی را به‌کارهای باستانشناسی در افغانستان رنگ نوین بخشید. در بخش‌های دیگر، ما با این نام‌ها و کار‌هایشان آشنا می‌گردیم. در این جا اشاره‌یی به‌پهنای مساله می‌اندازیم. حکومت هند در سال ۱۹۴۶، گروهی را به‌رهبری مورتایمر وهیلر (Mortimer Wheeler)، رییس عمومی اداره باستانشناسی، به‌افغانستان فرستاد تا در جریان دیدار، به‌بررسی میدان‌های باستانشناسی، به‌ویژه در شمال، دست بیازند. علاقه هند در این زمینه ادامه یافت و در وجود یک سلسله کاوش‌هایی که هدف آن یاری رساندن به‌حکومت افغانستان برای نگه داری بامیان بود، تبلور می‌یابد. آنان در جریان رسیدن به‌این هدف، دست به‌کاوش‌هایی هم زدند. باید یاد آور شد که در این راستا، کار هیت فرانسه‌یی ادامه می‌یافت. یک هیت باستانشناسی ایتالیایی که پیوند نزدیک با انستیتوت طبی در شرق، داشت و از دیدگاه‌های گ. توچی (G. Tucci)، الهام می‌گرفت، از سال‌های ۱۹۵۰ به‌کار در این عرصه شروع کردند. این گروه دست به‌کار کاوش ژرف زیر نظر ا. بومبیچی (A. Bombaci) و و. سی سرراتو (U. Scerrato)در حوالی غزنی و در بازماند‌های اثر‌های بودایی در تپه سردار ، دست یازیدند. کار کاوش بریتانیا بخش زیاد در پایگاه‌های منفرد صورت می‌گرفت تا آن که در سال ۱۹۷۲، انستیتوت بریتانیایی بررسی‌های افغان در کابل بنیاد گذاشته شد. این نهاد به‌کاوش‌هایی در کندهار دست زد. کار جرمنان به‌بخش بررسی بازمانده‌های تاریخی دوران اسلام در سیستان و هرات، متمرکز بود.

امریکاییان به‌کار پـُر حجمی کاوشی پرداختند. و. فیر سرویس (W. Fairservis) اولین ماموریت کاوشی را در ساحه‌های کندهار و سیستان رهبری نموده به‌کاوش در این ساحه دست زد. بعد، ل. دوپری (L. Dupree)، به‌بررسی در تپه ده موراسی، پرداخت و فیر سرویس به‌کار بیش تر در سیستان ادامه داد. دوپری، هم چنان بررسی‌هایی را در شمشیر غار، انجام داد. رودنی یانگ (Rodney Young) به‌کاوش در بخش دیوار دفاعی بلخ پرداخت و موفق گردید تا داده‌هایی زمان وار به‌دست آورد، و کارلتن کوون (Carleton Coon)، به‌کارهای پیش آهنگ گونه‌یی در غار قره کمر، نزدیک ایبک، در سال ۱۹۵۴، پرداخت و ذخیره‌هایی از دوران سنگ را کشف نمود. (کوون،۱۹۵۷). این‌ها را می‌توان اولین کشف‌هایی در مورد دوران پیش از تاریخ در افغانستان خواند. دوپری از سال ۱۹۵۹ به‌این سو، درست به‌کاوش‌های بیش‌تری در مورد دوران پیش از تاریخ در آق کوپروک، واقع در غرب بدخشان و جای‌های دیگر در شمال کشور زده است. جورج دالس (George Dales) در سال ۱۹۷۰، دست به‌بررسی‌هایی در سیستان و نادعلی، زد.

اتحاد شوروی به‌تازه گی‌ها در وجود کاوش‌های مشترک افغان ـ شوروی که از سال ۱۹۷۱، به‌این سو آغاز گردید، در آقچه به‌شمول داشلی، تپه طلا و تپه التین، دست به‌کاوش‌هایی زده است. این کاوش‌ها، آن گونه که از نشریه‌های مربوط فهمیده می‌شود، دست آورد‌های مهمی را به‌همراه آورده‌اند. ماموریت باستانشناسی جاپان که به‌دانشگاه توکیو، پیوند داشته‌اند، از سال ۱۹۶۰ به‌این سو در افغانستان به‌کار مشغول بوده‌اند. در آغاز کار، با رهبری س. میزونو (S. Mizuno)، کار کاوش در منطقه ایبک، شروع شد. آنان به‌تازه گی با همکاری باستانشناسان افغان، بخش‌های بودایی در هدده را کاوش نمودند.

در پایان نیاز است تا نگاهی به‌کار کاوش باستاشناسی توسط حکومت افغان بیندازیم. از سال ۱۹۶۵، به‌این سو، داکتر شاهی بای مستمندی و بعد داکترزمریالی طرزی، دست به‌کار در تپه شتر و ساحه‌های اطراف هدده زدند. به‌این وسیله کار سنگ بنای مکتب کاوش‌های باستانشناسی محلی، به‌زمین گذاشته شد. با نگاهی به‌تعداد جای‌های کهن و باستانی که تا کنون به‌وسیله کار و پشتکار دقیق روشن شده‌اند، می‌توان به‌کار پــُرشکوهی که صورت گرفته است، سر احترام فرود آورد و دیده به‌راه پیشرفت بعدی شد.

برای نقطه پایان گذاردن به‌این بررسی کوتاه تاریخ کاوش‌های باستانشناسی در افغانستان، ما بر آن هستیم تا به‌دو خط تمایل که در سه دهه کار، روشن شده است، اشاره‌هایی داشته باشیم. نکته اول بر می‌گردد به‌شرکت جهانی در این میدان. حکومت افغانستان، نی تنها به‌حضور گروه‌های باستانشناسی خارجی اجازه کار را در کشور داد، بل تلاش نمود تا در کار آنان سهم شایسته‌یی را بگیرد. این اثر پــُرارج و با صلاحیت را می‌توان میوه شرین این تمایل به‌حساب آورد. در آینده دراز مدت باید توجه بیش تربه پرورش باستاشناسان خودی نمود تا خود خویشتن کار کاوش را به‌دوش بکشند. یکی از مایان در همان آغاز کار، به‌این امر توجه شایان نمود.(اللچین، ۱۹۵۷ـ ۱۴۱) در آن یاد داشت چنین می‌خوانیم:

    "امیدواریم که آن زمان دیر نباشد که حکومت افغانستان با علاقه عظیمی به‌بخش‌های باستانیش نگاه نماید و خود در کار کاوش و بررسی دست بیازد. کار آن گاهی به‌اوج بیش تری دست می‌یابد، که پشتیبانی و حمایه مردم محل را به‌همراه داشته باشد."

در جریان همین دو خط تمایل، افغانستان به‌پیشرفت بزرگی دست زده است، و گذشته‌اش ـ که زمانی به‌دست فراموشی سپرده شده بود، زیرا ناشناس و دست نایاب به‌حساب می‌رفت ـ درب شناسایی‌اش را به‌روی جهان باز نموده است.



[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: برگردان فارسی کتاب باستان‌شناسی در افغانستان (از نخستین ایام تا دوره تیموری)، ویرایش انگلیسی از: ف. ر. آلچین و نورمن هامموند، که در سال ۱۹٧۸ میلادی توسط انتشارات دانشگاهی، در لندن، نیویورک و سان فرانسیسکو به‌چاپ رسیده، برای دانش‌نامه‌ی آريانا زیر نظر مهدیزاده کابلی به‌همت صدیق رهپو طرزی انجام می‌شود.
يادداشت ۲: آقای مهدی زاده کابلی، دوست ارجمندم، برایم یادآور شد که برای پر نمودن خلایی که در دهه‌های اخیر، در مورد آگاهی از کاوش‌های باستان‌شناسی در کشور به میان آمده است، کتاب «باستان‌شناسی افغانستان: از نخست‌ترین زمانه تا دور تیموریان» (Archaeology of Afghanistan: from aerialist to the Timurid period) به‌زبان پارسی برگردانده شود.
من خود نیز در نوشته‌های متعددم از این اثر که تا کنون یگانه می‌نماید، بهره‌ گرفته‌ام.
این اثر در سال ۱۹۷۸ ع. از سوی نشریه اکادمی Academic Press Inc. (London) LTD واقع در لندن، به نشر رسیده است.
در خط شـکل‌گیـری این اثـر در کنـار دو دانشـمند یاد شـده، «س. ر. بولبـی» (S. R. Bowlby) شعبه جغرافیه در دانشگاه ریدینگ در انگلستان، «ر. س. داویس» (R. S. Davies) شعبه بشرشناسی و کاللج یرین ماور، پنسلوانیا، ا. م. ا. «د. و. مک دوال» (D.W. Mac Dowall) دانشگاه کاللج، دورهم، انگلستان، «ژ. ج. شفر» (J. G. Shaffer) شعبه بشرشناسی دانشگاه کس وسترن رزرف، کلولند، اوهایو، ا. م. ا. م. «تاددی» (M. Taddei) دانشگاه شرق در ناپل، ایتالیا و «ک. فیشر» (K. Fischer) دانشگاه هنر شرق‌شناسی در بن، «جرمنی» نیز سهم گرفته‌اند. (صدیق رهپو طرزی)



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- پروفیسر ویللارد فرانک لیب بی که در روز ۱۷ دسمبر ۱۹۰۸ در کولادور امریکا تولد و به روز هشتم ماه سپتمبر ۱۹۸۰، از جهان گذشت، دانشمند بزرگ در رشته فزیک و کیمیا و برنده جایزه نوبل در کیمیا بود. او با پدید آوردن روش تاریخ‌یابی افزار بازمانده کهن به‌وسیله کاربن، دگرگونی ژرفی در دانش باستان‌شناسی به‌میان آورد. (طرزی)
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

The Archaeology of Afghanistan (from earliest times to the Timurid period), Edited by: F. R. Allchin and Norman Hammond, ACADEMIC PRESS, 1978, London - New York - San Francisco


[برگشت به بالا]