دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

ریشه‌ها و منابع قرآن

از: کلیر تیسدال، برگردان فارسی از: پارمیس سعدی

ریشه‌ها و منابع قرآن

(بخش ششم)

حنفیان و تاثیر آنان بر قرآن و سنت


فهرست مندرجات

[قرآن][حنیف]


اشاره: اطلاعاتی که در قسمت پيوست‌ها ارائه می‌شود، آگاهی از ديدگاه‌های مختلف دربارۀ مطالب يک مدخل خاص است. مسئوليت این ديدگاه‌ها به‌عهده نويسندۀ يا نويسندگان آن است و نشر اين ديدگاه‌ها در دانشنامه به‌منزله تایید يا رد نظرات ارائه شده در آن‌ها نیست.


[] حنفیان[۱] و تاثیر آنان بر قرآن و سنت

محمد تنها كسی نبود كه مذهب عامۀ مردم عربستان را احمقانه و بی‏ارزش می‏دانست. او تنها كسی نبود كه در آرزوی اصلاح این وضعیت بود. سال‏ها پیش از ظهور او همان‏طور كه از گفتار شرح حال‏ نویسان زمان او پیداست، عده‏‏ای در مدینه، طائف، مكه و شاید نقاط دیگر بر علیه بت‏پرستی و چند خدایی عصیان كردند. و در صدد بر آمدند كه یك دین حقیقی پیدا كنند. چه اولین انگیزش در یهودی‏ها به‏وجود آمده باشد و چه در پارۀ دیگر مردم، به هر حال مردانی كه ما از آنان سخن می‏گوییم “كسانی بودند كه در صدد برآمدند نه تنها پرستش بت‏ها را كه بر پرستش خدای یگانه فایق آمده بود، از بین ببرند” بلكه رسوم غیر اخلاقی كه با وجدان بشریت و حتی خود انسانیت منافات داشت نیز از بین ببرند. چه با احیای سنت ابراهیم كه آن‏ها ادعا می‏كردند جد آن‏هاست و چه با گفتار یهودیان كه معتقد به خدای یگانه بودند.

یهودیان منحصراً آن‏ها را به كنیسه‏ها دعوت می‏كردند و آن‏ها را از عبادات به شكلی كه در آنجا رایج بود بر حذر می‏داشتند. اما غرور ملی و خانوادگی مانع از آن بود كه آنان مذهب بیگانگان مقیم در كشور خود را بپذیرند. ممكن است یكی از دلایلی كه این اصلاح‏طلبان یهودیت را نپذیرفتند این باشد كه متوجه خرافات زیادی در این مذهب شده بودند. دلیل دیگر این بود كه مسیحیان معتقد بودند كه یهودیان پیامبرشان مسیح را به صلیب كشیده‏اند و موقعیت بد اجتماعی آن‏ها را دلیلی بر خشم خدا علیه آنان می‏دانستند.

این‏ها دلایل عمده‏ای بودند كه اصلاح‏طلب‏ها را از پذیرفتن دین یهود باز می‏داشت. علت هر چه بود، حقیقت این است كه این اصلاح‏طلب‏ها به دنبال تحقیق بودند نه دنبال پیوستن به مذهب مسیحیت یا یهودیت.

مهم‏ترین آن‏ها كه برای ما شناخته شده هستند این‏ها هستند. ابو امیر در مدینه. امیه در طائف ”ورقه” ابو عبیداله عثمان و زید ابن عمر در مكه

از آنجا كه این اصلاح‏طلب‏ها هیچ اثر مكتوبی به جز یك شعر از خود به جا نگذاشته‏اند، تنها مرجع قابل صلاحیت كه در این باب می‏توانیم به آن رجوع كنیم نوشته‏های شرح حال نویس معروف ابن هشام می‏باشد.

اولیـن كتـابی كه دربـارۀ زنـدگی محمـد نوشـته شـد به‏دسـت شخصـی به اسـم زهـری[٢] بود كه در سال ۱٢۴ هجری وفات یافت. اطلاعات او توسط كسانی كه از نزدیك محمد را می‏شناختند از جمله عروه یكی از خویشاوندان عایشه، به‏طور شفاهی جمع‏آوری شده بود. بدون شك در طول سال‏ها مبالغه‏گویی و اشتباهات زیادی به این احادیث وارد شد. اما اگر این كتاب زهری به همان ترتیب تا كنون باقی بود، از ارزش زیادی برخوردار بود. اما متاسفانه كتاب زهری دست نخورده باقی نماند. ابن اسحاق كه یكی از طرفداران زهری بود و در سال ۱۵۱ هجری وفات یافت، از آن كتاب برای شرح حال نویسی خود دربارۀ محمد استفاده كرد. بدون شك ابن اسحاق تعدادی حدیث كه از منابع دیگر جمع‏آوری كرده بود به آن اضافه كرد. گرچه مقدار زیادی از نقل قول‏های او توسط ابن هشام (متوفی در سال ٢۱٣) در كتابی به نام سیرة النبی گردآوری شد. اما متاسفانه كتاب ابن اسحاق نیز به طور كامل و مستقل به‏دست ما نرسید. این كتاب قدیمی‏ترین و همین‏طور ارزشمندترین كتابی است كه دربارۀ پیامبر و زمانۀ او به دست ما رسیده است. و آشكارا از دیگر كتاب‏هایی كه به این موضوع پرداخته‏اند از افسانه‏پردازی و مبالغه‏گویی كمتری برخوردار است. آنچه ابن اسحاق و ابن هشام دربارۀ این اصلاح‏طلبان عرب گفته‏اند از اعتبار بیشتری نسبت به گفته‏های دیگران برخوردار است. زیرا با آنچه محمد به مردم آموخته بود، آن‏ها هیچ علاقه‏ای به ستودن آن‏ها و مبالغه در نشان دادن تعلیمات آن‏ها نداشتند. به‏نظر نمی‏رسد كه آن‏ها با گفتن چیزی خلاف واقعیت سودی بجویند. جز آنكه آنچه به نظرشان درست آمده است، بیان داشته‏اند. با توجه به دلیلی كه بیان كردیم ممكن است كه اعتقادات آن‏ها شباهت بیشتری به آنچه محمد ابلاغ كرد داشته باشد. اما آن شواهد در دسترس ما نیستند. اما یقیناً این شباهت كمتر از آنچه ما در اینجا بیان می‏كنیم نیست. بنا بر این ا استناد به نقل قول‏های ابن هشام می‏توانیم به مقدار ناچیزی از اندیشه‏های آنان پی ببریم. و آن‏ها را با قرآن مقایسه كنیم.

در اینجا ما ترجمۀ قسمتی از كتاب ابن هشام را كه پایه خود را از كتاب ابن اسحاق گرفته می‏آوریم و قضاوت را به عهدۀ خوانندگان می‏گذاریم.

ابن اسحاق می‏گوید: در یك روز عید قریش در یك مجمع گرد هم جمع آمدند. در این عید آن‏ها به بزرگداشت یكی از بتهای خود پرداختند و گرد آن حلقه زدند و برای او قربانی كردند. این مراسم هر ساله در یك روز معین برگزار می‏شد. چهار مرد پنهانی از آن‏ها جدا شدند. آن‏ها با یكدیگر گفتند بیایید با یكدیگر روراست باشیم. و هیچ كس راز دیگری را بر ملا نسازد. آن‏ها پذیرفتند. این چهار تن اینها بودند ۱- ورقه ابن اسعد ٢- زید ابن عمر ٣- عثمان ابن الحویریه ۴- عبیدالله جهش كه مادرش عمیمه دختر عبدالمطلب بود. آن‏ها به یكدیگر گفتند به خدا سوگند كه اینان از دین ابراهیم منحرف شده‏اند. ملیت آن‏ها بی اساس است این بت‏ها چیستند كه اینها گرد آن‏ها می‏گردند. اینها نه می‏بینند و نه می‏شنوند، نه توان آن دارند كه كه بهره‏ای رسانند و نه می‏توانند آزاری رسانند. بر این اساس آن‏ها به سرزمین‏های دیگر رفتند كه به دین حنفیه یعنی مذهب ابراهیم بپیوندند. ورقه ابن نوفل پس از تحقیق از اهل كتاب به دین مسیحیت گروید. و اما عبیاله ابن جهش تا زمانی كه به دین اسلام گروید، در حالت دو دلی باقی ماند. اما وقتی همراه همسرش ام حبیبه دختر ابوسفیان با مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد به دین مسیحیت گروید و از اسلام رو برگرداند. ابن اسحاق می‏گوید كه محمد ابن جعفربن زبیر برایم نقل كرد كه عبیداله ابن جهش در حبشه در هر كجا كه بود با مسلمانان به مجادله می‏پرداخت و می‏گفت: از آنچه ما آشكارا می‏بینیم شما تنها به‏اندازۀ یك پلك زدن می‏بینید. آنچه ما به وضوح دیده ایم شما تازه در جستجوی دیدن آن می‏باشید. اما باز هم نمی‏بینید. همچون یك توله كه سعی می‏كند چشمش را باز كند. اما فقط قادر است پلكش را تكان دهد و نمی‏تواند ببیند.

این اسحاق می‏گوید كه پس از عبیداله جهش محمد همسر بعدی ام حبیبه دختر ابوسفیان ابن حرب بود.

ابن اسحاق از قول محمد ابن علی ابن الحسین نقل می‏كند كه رسول خدا عمرو بن امیه ضمیری را برای خواستگاری نزد او فرستاد. به این ترتیب او به همسری محمد در آمد و به عنوان مهریه ۴٠٠ دینار از محمد دریافت كرد.

ابن اسحاق می‏گوید كه عثمان ابن الحویریه به امپراطوری بیزانس رفت. و در آنجا به امپراطور پناه برد و مسیحی شد.بر این اساس به جاه و منزلتی دست یافت. اما زید ابن عمر ابن نوفل در آنجا باقی ماند نه مسیحی شد و نه یهودی. از بت‏پرستی مردم خود نیز دوری گزید و از قربانی‏ها و خون‏هایی كه تقدیم به این بت‏ها می‏شد دوری كرد. او مردم را از زنده به گور كردن دختران بر حذر داشت و گفت من خدای ابراهیم را عبادت می‏كنم. او همیشه مردم را به‏خاطر اشتباهاتی كه بر آن پافشاری می‏كردند سرزنش می‏كرد.

ابن اسحاق از جانب هشام ابن عروه نقل می‏كند كه او از پدرش شنید كه از مادرش شنیده است كه زید این عمر ابن نوفل با پشت خمیده در مقابل كعبه تعظیم كرد و گفت: ‏ای قبیلۀ قریش به‏نام آنكه جانم در دست اوست هیچ كدام از شما به جز من به دین ابراهیم نیستید. او همیشه می‏گفت خدایا اگر می‏دانستم به چه طریقی تو را ستایش كنم همان كار را می‏كردم. اما افسوس كه نمی‏دانم چگونه ترا ستایش كنم. بنا بر این هر طور كه راحت بود به عبادت خدا می‏پرداخت.

ابن اسحاق می‏گوید كه از پسر زید سعید ابن زید ابن عمر ابن نوفل و عمر ابن خطاب كه پسر عمویش بود شنیده است كه به پیامبر گفته شد برای زید ابن عمر دعا کند. و پیامبر در پاسخ گفت بله آشكارا زید یك آزاده بود. زید از ترك بت‏پرستی و در نتیجه آنچه به سرش آمد سخن می‏گوید.

"یك خدا یا هزاران خدا را باید ستایش كنم. من ستایش لات و عزی را ترك كردم. بنا بر این نه عزی را می‏پرستم و نه دو دخترش را و نه به بت‏های بنو عمر پناه می‏برم. و نه غنام را می‏پرستم هر چند كه در زمان سر گردانیم پروردگارم بود. شب‏ها در این حیرانم كه آیا این بت‏ها چیزهایی عجیبند؟ و روزها در این اندیشه‏ام كه آیا آنچه می‏بینم حقیقت دارد؟ زیرا كه خدا همیشه قوم‏های فاسد را بر می‏اندازد و ملتی را كه بر حق هستند پا بر جا می‏دارد. بنا بر این در میان آن‏ها بچۀ كوچكی را پرورش می‏دهد و در میان ما مردی را می‏یابد. همانند شاخه‏ای كه با آب باران طراوت یافته است. اما من خدای مهربان خود را ستایش می‏كنم. خدای بخشاینده گناهان مرا خواهد بخشود. اگر خدا ترس باشی خدا حق ترا ضایع نخواهد كرد. و باغ‏های بهشت را خواهی دید كه جایگاه نعیمان است و خواری و ذلت و جهنم را خواهی دید كه جایگاه بی‏ایمانان است. آن‏ها در حالی كه سینه‏های‏شان پر از ظلمت است از دنیا خواهند رفت."

در اینجا می‏بینیم كه ابن هشام با وسواس گفتار پیشرو خود ابن اسحاق را نقل می‏كند. بنا بر این ما نیز چیز معینی در اختیار داریم كه به واسطۀ آن می‏توانیم از تاریخ و عقاید این اصلاح‏طلب‏ها مخصوصاً “زید كه با اشعار اصیلش تاثیر قابل توجهی بر شخصیت محمد گذاشت” آگاه شویم.

ما دلایلی ارائه خواهیم داد كه بیانگر تاثیر زید بر محمد است. هر چند كه ممكن است این تاثیر از آنچه ما بیان می‏كنیم خیلی بیشتر باشد.

ابن هشام از جانب ابن اسحاق نقل می‏كند كه الخطاب كه عموی زید بود به‏خاطر این‏كه او از دین مردمش دست برداشته بود، او را سرزنش می‏كرد. و آنقدر او را آزار می‏داد كه او دیگر قادر نبود در مكه زندگی كند. بعضی می‏گویند كه او به یك شهر دیگر كوچ كرد. اما بالاخره به غار حرا امد و آنجا اقامت گرید. قبر او نیز در پایین كوه حرا قرار دارد. او پنج سال پیش از اینكه محمد اعلام پیامبری كند درگذشت.

ابن اسحاق می‏گوید كه در زمان جاهلیت رسم بود كه هر ساله به مدت یك ماه در ماه رمضان برای توبه به غار حرا می‏رفتند. به خوبی واضح است كه در نتیجه این رسم بود كه محمد ماه رمضان را به‏عنوان ماه زهد به یارانش توصیه كرد. در زمان‏هایی كه ماه رمضان در فصل تابستان بود موقعیت خوبی برای افراد ثروتمندتر پیش می‏آمد كه هوای بسته و ناسالم یك شهر شرقی را ترك گفته و برای مدت كوتاهی از هوای خارج از شهر بهره ببرند. دلیلی كه فرض كنیم ریاضت در زندگی آن‏ها نقشی داشته است در دسترس نداریم.

محمد هر ساله در ماه رمضان شاهد برگزاری این مراسم در غار حرا بود. او در این غار كه پیش از او زید آن را مسكن خویش قرار داده بود رفت و آمد داشت. در اینجا بود كه او مدعی شد اولین آیه وحی بر او نازل شده است. این اشتباه بزرگی است كه بگوییم محمد در این زمان از غار حرا به عنوان كنج عزلت استفاده می‏كرده است. چون خدیجه همیشه همراه او بود و رسوم قبیله‏ای خویش را در آنجا اجرا می‏كرد.

مسلم است در طول سال‏هایی كه محمد به این غار می‏رفت با زید نیز گفتگو می‏كرد. در كتاب‏های اهل سنت از این‏كه محمد مردم را بسیار گرامی می‏داشت بسیار سخن گفته شده است. همانطور كه دیدیم محمد پس از مرگ زید تصدیق كرد كه باید برای آمرزش زید دعا كرد. لازم به ذكر است كه در كتاب تفسیر بیضاوی[٣] در مورد تفسیر آیه ۱۱۴ سوره توبه نوشته شده است كه محمد برای دعا كردن در مورد مادر خود كه در جوانی مرده بود نیز منع شده بود. الواقدی[۴] می‏گوید محمد به روح زید سلام فرستاد. در حالی كه طبق آیه ۱۱۴ سورۀ توبه بخشش شامل مسلمانان است و آن‏هایی كه به دین اسلام نمرده‏اند شامل این بخشش نمی‏شوند. و همینطور پیامبر تصدیق كرد كه در شب معراج زید را در بهشت دیده است.

محمد آشكارا از زید به عنوان پیشرو خود قدردانی می‏كرد. ما خواهیم دید كه بسیاری از گفتار زید در قرآن وجود دارد. برای مثال در سورۀ آل عمران آیه ۱۹ می‏خوانیم كه به پیامبر گفته شد به قومت بگو: آیا شما مسلمانید؟ آیا شما خود را به خدا تسلیم كرده‏اید؟ این‏ها سخنانی است كه ابن اسحاق ابتدا از قول زید نقل می‏كند.

هر جمله‏ای كه ابن اسحاق از قول زید نقل كرده است , نظیر آن را می‏توان در قرآن یافت. در میان آن‏ها می‏توانیم از موارد زیر نام ببریم:

۱- منع كردن عرب‏ها از رسم زشت زنده به گور كردن دختر‏ها ٢- اقرار به خدای یگانه ٣- رد كردن بت‏پرستی و ترك عبادت لات و منی و عزی و دیگر بت‏ها. ۴- وعدۀ خوشبختی آتی در بهشت. ۵- اخطار به بدكاران در مورد جزای آن‏ها در جهنم ٦- اخطار به كافران دربارۀ خشم خدا ٧- به‏كار بردن القابی نظیر الرحمن، الرحیم، الرب، الغفور و غیره

زید و حنفیان دیگر ادعا می‏كردند كه در جستجوی دین ابراهیم هستند. علاوه بر این در قرآن بارها به‏طور غیر مستقیم از ابراهیم به‏عنوان حنیف یاد می‏كند. و این عنوانی است كه زید و دیگر دوستانش برای خود انتخاب كرده بودند.

ریشۀ لغوی حنیف در زبان عبری به‏معنی پنهان كردن، دروغ گفتن، و منافق بودن می‏باشد. در زبان سریانی نیز این لغت به همین معانی است. اما به نظر می‏رسد كه در عربی به‏معنی لنگیدن و نابرابر قدم زدن باشد. اما طبق گفتۀ ابن هشام، حنفیه به‏معنی خلوص و توبه می‏باشد. به احتمال زیاد قریشان این لغت را به‏معنی دوری گزیدن از بت‏پرستی و همه چیزهایی كه باعث كراهت آنان می‏شود، به‏كار برده باشند.. محمد از این لغت استفاده كرد و آن را به ابراهیم نسبت داد و از مردم خواست كه به دین ابراهیم كه با اسلام برابر است، در آیند. در حقیقت محمد با به كار بردن این واژه وابستگی خود را به آن اصلاح طلبان اعلام كرد.[۵] اضافه بر آن ما در قرآن آموزش‏های حنفیان را كه با دستورهای قرآن تركیب شده است به خوبی می‏بینیم. بنابراین ما در تشخیص جزمیت حنفیان به‏عنوان شكلی از منابع قرآن شك نداریم.

از نظر خویشاوندی نیز در نظر گرفتن تاثیر حنفیان بر اسلام نوپا طبیعی به‏نظر می‏رسد همه‏ی حنفی‏ها كه در مكه رندگی می‏كردند با محمد خویشاوند بودند. همۀ آن‏ها از یك جد مشترك بودند. عبیدالله پسر دایی محمد بود. بعدها محمد با بیوه این مرد ازدواج كرد. مطابق شجره نامه‏ای كه ابن هشام نوشته است دو نفر دیگر ورقه و عثمان پسر عموهای خدیجه بودند.

ممكن است كسانی كه تاكنون تحقیقات ما را در زمینۀ منابع قرآن دنبال كرده‏اند بر ما خرده بگیرند و بگویند كه همۀ این‏ها شبیه نمایشنامۀ‏ها ملت و بخشی از آنچه شاهزادۀ دانماركی از خود به جا گذاشته است می‏باشد. ممكن است بگویند آنچه من در این تحقیق آورده‏ام تنها نشان دادن چیزهایی است كه اسلام از دین‏های دیگر قرض گرفته است و چیزی باقی نمانده كه آن را به‏خود محمد نسبت دهی. آیا دین محمد بدون محمد امكان‏پذیر است؟

جواب این سوُال بسیار ساده است. فرامین اسلام به خوبی نشان می‏دهد كه محمد به عنوان یك مقلد بسیار خوب از یك حقیقت جاودانی و از یک توهم سخن رانده و آن این است كه خدایی نیست جز الله و محمد فرستادۀ اوست.

در ذهن پیروان محمد، حضرت محمد همان حكمی را دارد كه مسیح برای پیروانش دارد. مثال‏های او در مورد خوب و بد بر تمام دنیای مسلمانان حتی در كوچك‏ترین موضوعات اثر گذاشته است و تا كنون تاثیر خطیری كه بنیانگذار اسلام از نظر اخلاقی، مذهبی و تاریخ سیاسی بر دنیا گذاشته است، هیچ شخص دیگری نگذاشته است. طبیعی است با جایگاهی كه او برای خود ادعا می‏كرد، غیر ممكن است او تاثیر متمایزی را بر این مذهب از خود به جا بگذارد. یك ب-ن-ا مواد را از قسمتهای مختلف برای خود جمع می‏كند. روش او در تنظیم این مواد ا ست كه در نهایت مهارت او را روشن می‏سازد. تجسم طرح یك معمار در ساخت یك بنا آشكار می‏شود. به همین صورت اگر چه ما دیدیم كه محمد ایده‏ها و مراسم مذهبی و افسانه‏ها را از مذاهب دیگر گرفته است اما مسلمانان دین خود را از خیلی از جنبه‏ها با دین‏هایی كه با آن مقایسه می‏شود متفاوت می‏دانند. زیبایی قسمت‏هایی از قرآن به طور جهانی پذیرفته شده است. و بی شك بیانگر شیوایی كلام نویسندۀ قرآن است. ممكن است كه تنظیم و هماهنگی طرح آن از خود او نباشد, اما قرآن در كل آینه خرد محدود، دانش كم، زودباوری و نقص اخلاقی محمد می‏باشد. اگر قرآن را به ترتیب نزول از نظر زمانی بخوانیم متوجه تغییر تدریجی سیاست او و تغییر جایگاه او و همینطور نگرش او در مورد مسائل دنیوی می‏شویم. پاره‏ای از قسمت‏های قرآن كه توسط مفسرین تشریح شده است مستقیماً مربوط به حوادثی است كه در زمان نزول آیات اتفاق افتاده است. برای مثال كافی است به این موارد اشاره كنیم.

۱- نقطـه نظـر محمـد نسـبت بـه اسـتفاده از شمشـیر بـرای گسـترش اســلام؛ ٢- مسائلی که مربوط به زناشویی محمد است.

همه می‏دانند قبل از این‏که محمد به مدینه هجرت کند قدرتی نداشت و یاران او بسیار اندک بودند و می‏دانیم که یاران محمد برای درامان بودن از آزار "کفار" دوبار به حبشه مهاجرت کردند. یک در سال ٦۱۵ میلادی و بار دیگر در سال ٦۱٦ میلادی. در آیه‏هایی که درمکه نازل شده است اصلأ صحبتی از گسترش اسلام بوسیله‏ی شمشیر نیست.[٦] حتی صحبتی از استفاده از شمشیر برای دفاع از خود نیست. اما همین‏که محمد در مکه یارانی را پیدا می‏کند، به یاران خود اجازه‏ی جنگ می‏دهد (در این مرحله فقط به‏خاطر حفظ جان خود). به گفته‏ی ابن هشام این اجازه اولین بار درسوره‏ی حج آیات ۴٠ و ۴۱ داده شد: "به شما اجازه داده شد که بجنگید چون با شما بدرفتار کردند... آن‏ها ناعادلانه از سرزمین خود بیرون شدند فقط به این دلیل که گفتند خدای ما الله است."

پس از آنکه محمد چندبار به کاروان‏های قریش حمله و اموال آن‏ها را غارت کرد، این اجازه به یک دستور تبدیل شد. درسوره‏ی بقره آیات ٢۱٦ و ٢۱٧ می‏خوانیم: "ای پیغمبر مردم راجع به جنگ در ماه‏های حرام از تو می‏پرسند، بگو گناهی بزرگ است. ولی بازداشتن خلق ازراه خدا، و کفر به خدا و پایمال کردن حرمت حرم خدا و بیرون کردن اهل حرم گناهی بزرگتر است. این به این معنی است که مسلمانان حتی درماه‏های حرام، که در قانون نانوشته‏ی عرب، گناهی بزرگ بود مجاز به جنگیدن شدند و از دسترسی مخالفین خود به کعبه ممانعت به‏عمل آوردند.

٣- وقتی که در سال ٦ هجری مسلمانان بر یهودیان بنی‏قریظه و دیگر قبایل یهودی فایق آمدند دستود جنگ مقدس یا جهاد با تاکید بیشتری به اجرا درآمد. در سوره‏ی مائده آیه ٣٢ می‏خوانیم که همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و به فساد کوشند، در زمین جز آن نباشد که آنان را به قتل رسانند یا بدار کشند و یا دست و پای‏شان را به خلاف ببرند و یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند. این ذلت و خواری و عذاب دنیوی آن‏هاست. و اما در آخرت نیز به عذابی بزرگ معذب خواهند بود. ممکن است بعضی از مفسران بگویند این آیه در ارتباط با کافران گفته شده است و مربوط به یهودیان و مسیحیان نیست. اما در سوره‏ی توبه آیه‏ی ۵ می‏خوانیم که پس چون ماه‏های حرام[٧] ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب بسرآمد آنگاه مشرکان را هرجا بیابید به قتل برسانید و آن‏ها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آن‏ها باشید. چنانچه از شرک توبه کردند و موحد شدند و نماز اسلام به‏پا داشتند و زکوة دادند پس از آن‏ها دست بردارید. در آیه‏ی ٢۹ همین سوره می‏خوانیم: با هرکه از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه که خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی‏داند و به دین حق نمی‏گرود قتال محمد است. و کارزار کنید تا آن که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهد.

بنابراین آنچه که در قرآن به‏عنوان قانون خدا معرفی شده است، متناسب با خواسته‏های سربازان محمد است.

۴- دلیل دیگری که بر بشری بودن قرآن می‏توان آورد این است که بسیاری از آیات بوسیله‏ی آیات بعدی منسوخ می‏شوند. در سوره‏ی بقره آیه‏ی ۱٠٦ می‏خوانیم که "هرچه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آنرا متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را می‏آوریم. آیا مردم نمی‏دانند که خدا برهمه چیز قادر است؟" از آن به‏بعد مفسران قرآن قادر نشدند که آیات قرآن را از آیاتی که در جای خود قرار دارد تشخیص دهند و در حدود ٢٢۵ آیه را منسوخ می‏دانند.

۵- تغییر نقطه محمد نسبت به یهودیان و مسیحیان را در قران بخوبی می‏توانیم درک کنیم. محمد در زمانی که امیدوار بود حمایت آن‏ها را جلب کند به آنان نرمش نشان می‏داد و در قرآن کتاب آسمانی آن‏ها را تصدیق می‏کرد. اما همین که از پشتیبانی آن‏ها قطع امید کرد، با آن‏ها با شمشیر معامله کرد (تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه و همین‏طور تغییر روز تعطیلی از شنبه به جمعه نیز دلیلی براین مدعاست. مترجم[٨]) ما در این تحقیق بخوبی دیدیم که او چگونه وحی‏های قلابی خود را از کتب آن‏ها وام می‏گرفت (نمک می‏خورد و نمکدان می‏شکست. مترجم).

٦- این مطلب که هر زمان نیاز داشت دقیقأ آیه‏ای صادر می‏شد، یکی دیگر از دلایلی است که بشری بودن قرآن را به‏خوبی ثابت می‏کند. مثلأ در سوره‏ی احزاب آیه‏ی ٣٧ در رابطه با ازدواج محمد با زن پسر خوانده‏اش زید (که زید بخاطر او زنش را طلاق داد) می‏خوانیم. نیازی نیست که متن این آیه را در اینجا بیاوریم.

از توجیهات مفسرین به‏خوبی پیداست که منش محمد به‏خوبی تاثیر خود را بر اسلام و قرآن می‏گذاشت. در آیه‏های قرآن گاه به مجوزهایی بر می‏خوریم که فقط مختص خود اوست برای مثال او برخلاف مسلمین مجاز است که ۴ زن داشته باشد.

تا اینجا متوجه شدیم که محمد مراسم دینی، افسانه‏ها و باورهای مذهبی را از دیگر ادیان گرفت، سپس آن‏ها را با یکدیگر ترکیب کرد و معجونی به اسم اسلام ساخت. بعضی از قسمت‏های قرآن حاوی مطالب حقیقی وخوب است که از دیگرادیان قرض گرفته شده و همین ضامن بقای آن در دنیا شده است. اما برای نمونه حتی یک ایده‏ی جدید بلند مرتبه در آن وجود ندارد و در کل بیانگر حالات روحی و جسمی بنیان‏گذار آن می‏باشد.


[] دریاچه‏ی قیر:

شاید بی‏مناسبت نباشد که این دین شرقی را محمدیسم بنامیم و آن را به دریاچه‏ی قیری تشبیه کنیم که آب‏های پاک از جویبارهای مختلف به آن می‏پیوندند و در نهایت به دریاچه‏ی مرگباری مبدل می‏شود که از ساحل آن کسانی بر می‏خیزند که با بازدم طاعونی خود دنیا را به تباهی می‏کشانند. اسلام عناصر خود را از منابع گوناگون دریافت داشت. خوبی‏هایی که در آن پیدا می‏شود در حد یک توصیه باقی می‏ماند. اما آنچه فراتر از توصیه به‏خوبی‏ها عمل کرده است، عملکرد شیطانی آن است که با ایمانی فریبنده بیش از آن که خیری برای بشریت باشد نفرینی برای بشریت بوده است و زیباترین دشت‏های دنیا را به بیابان تبدیل کرده است و سیلی از خون در سرزمین‏هایی که دلباختگانی پرورش داده به‏راه افتاده است و همچون آفتی اخلاق و روحیات ملت‏هایی را که در زیر یوغ آهنین آن بوده‏اند به‏خواری کشانده است.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله، بخش ششم کتاب ریشه‌ها و منابع قرآن نوشتۀ کلیر تیسدال است که توسط خانم پارمیس سعدی به فارسی برگردان شده است. این مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- یادآوری این نکته ضروری است که حنیفیان به جریان کاملأ متفاوت دیگری نیز اطلاق می‏شود که توسط امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت (از ٧٧ تا ۱۵٠ هجری قمری) پایه‏گذاری شده است. پیروان ابوحنیفه با تکیه بر "ااصل استحسان" می‏کوشیدند قوانین خشن و جامد اسلامی را با ضروریات زندگی عملی منطبق سازند.
[۲]- محمـد بـن مسـلم بـن عبیـدالله مشـهور بـه ابـن شـهاب از قبیـله‏ی بنـی زهـره (۵۱ تا ۱٢۴ هجری قمری) نخستین کسی بود که ضمن دیدار با ده تن از نزدیکان محمد به جمع‏آوری حدیث دست زد.
[۳]- عبدالله بن عمر البیضاوی مفسر سنی مذهب متوفی در اوایل قرن هشتم میلادی و صاحب کتاب "انوار التنزیل و اسرار التاویل."
[۴]- ابوعبدالله محمد بن عمر واقدی که در سال ۱٣٠ هجری قمری ولادت و در سال ٢٠٧ هجری وفات یافت. او از مورخان و محدثان اسلامی و صاحب کتب متعدد از جمله تاریخ کبیر و التاریخ و المغازی است.
[۵]- حنیف در زبان عربی متاخربه معنی راست، مستقیم، استوار در دین و دارای دین راستین (اسلام) نیز به‏کار رفته است.
[۶]- البته این به این معنی نیست که در آیاتی که محمد آن‏ها را در مکه صادر کرده است اثری از خشونت نیست. هسته‏ها و زمینه‏های آیات مدنی را به‏روشنی می‏توان در آیات مکی باز یافت مثلأ در سوره‏های قصص، ملک و نوح که هر سه در مکه صادر شده‏اند، شدت عمل با کافران توصیه شده است. مثلأ آیات ٨٧ و ٨٨ سوره قصص هر نوع پشتیبانی از کافران را مردود شمرده است. در آیات ٧ تا ۹ سوره‏ی ملک، شکنجه‏های وحشتناکی که کافران در جهنم تجربه خواهند کرد، تشریح شده است. در آیه ٢٨ سوره‏ی نوح آمده است: "و نوح گفت‏ای پروردگار من از کافران هیچکس را بر روی زمین باقی مگذار." این همان چیزی که امروز در عرف حقوق بین‏الملل، نسل‏کشی وجنایت علیه بشریت خوانده می‏شود.
[٧]- ماه‏های حرام ماه‏هایی بودند که قبل از ظهور اسلام طبق یک رسم سنتی عرب، هیچکس حق نداشت به‏هیچ دلیلی دیگری را بکشد. به‏نظر می‏رسد رجب المرجب جزو ماه‏های حرام نباشد.
[۸]- تحریم شراب نیز یکی از این مقلوله‏هاست که محمد آن را به‏تدریج و احتمالأ به‏خاطر محروم کردن یهود و نصاری از تجارت شراب به این کار دست‏زده است.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

W. St. Clair-Tisdall, The Origins and Sources of the Quran


[برگشت به بالا]