ریشهها و منابع قرآن
(بخش ششم)
حنفیان و تاثیر آنان بر قرآن و سنت
فهرست مندرجات
- سرچشمهی قرآن بر پایهی روایات اسلامی
- تأثير سنتهای عرب بر قرآن
- تأثير يهوديت بر قرآن
- تأثير مسیحيت بر قرآن
- تأثير آیینهای زرتشتی و هندو بر قرآن
- حنفیان و تاثیر آنان بر قرآن و سنت
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قرآن] [حنیف]
اشاره: اطلاعاتی که در قسمت پيوستها ارائه میشود، آگاهی از ديدگاههای مختلف دربارۀ مطالب يک مدخل خاص است. مسئوليت این ديدگاهها بهعهده نويسندۀ يا نويسندگان آن است و نشر اين ديدگاهها در دانشنامه بهمنزله تایید يا رد نظرات ارائه شده در آنها نیست.
[↑] حنفیان[۱] و تاثیر آنان بر قرآن و سنت
محمد تنها كسی نبود كه مذهب عامۀ مردم عربستان را احمقانه و بیارزش میدانست. او تنها كسی نبود كه در آرزوی اصلاح این وضعیت بود. سالها پیش از ظهور او همانطور كه از گفتار شرح حال نویسان زمان او پیداست، عدهای در مدینه، طائف، مكه و شاید نقاط دیگر بر علیه بتپرستی و چند خدایی عصیان كردند. و در صدد بر آمدند كه یك دین حقیقی پیدا كنند. چه اولین انگیزش در یهودیها بهوجود آمده باشد و چه در پارۀ دیگر مردم، به هر حال مردانی كه ما از آنان سخن میگوییم “كسانی بودند كه در صدد برآمدند نه تنها پرستش بتها را كه بر پرستش خدای یگانه فایق آمده بود، از بین ببرند” بلكه رسوم غیر اخلاقی كه با وجدان بشریت و حتی خود انسانیت منافات داشت نیز از بین ببرند. چه با احیای سنت ابراهیم كه آنها ادعا میكردند جد آنهاست و چه با گفتار یهودیان كه معتقد به خدای یگانه بودند.
یهودیان منحصراً آنها را به كنیسهها دعوت میكردند و آنها را از عبادات به شكلی كه در آنجا رایج بود بر حذر میداشتند. اما غرور ملی و خانوادگی مانع از آن بود كه آنان مذهب بیگانگان مقیم در كشور خود را بپذیرند. ممكن است یكی از دلایلی كه این اصلاحطلبان یهودیت را نپذیرفتند این باشد كه متوجه خرافات زیادی در این مذهب شده بودند. دلیل دیگر این بود كه مسیحیان معتقد بودند كه یهودیان پیامبرشان مسیح را به صلیب كشیدهاند و موقعیت بد اجتماعی آنها را دلیلی بر خشم خدا علیه آنان میدانستند.
اینها دلایل عمدهای بودند كه اصلاحطلبها را از پذیرفتن دین یهود باز میداشت. علت هر چه بود، حقیقت این است كه این اصلاحطلبها به دنبال تحقیق بودند نه دنبال پیوستن به مذهب مسیحیت یا یهودیت.
مهمترین آنها كه برای ما شناخته شده هستند اینها هستند. ابو امیر در مدینه. امیه در طائف ”ورقه” ابو عبیداله عثمان و زید ابن عمر در مكه
از آنجا كه این اصلاحطلبها هیچ اثر مكتوبی به جز یك شعر از خود به جا نگذاشتهاند، تنها مرجع قابل صلاحیت كه در این باب میتوانیم به آن رجوع كنیم نوشتههای شرح حال نویس معروف ابن هشام میباشد.
اولیـن كتـابی كه دربـارۀ زنـدگی محمـد نوشـته شـد بهدسـت شخصـی به اسـم زهـری[٢] بود كه در سال ۱٢۴ هجری وفات یافت. اطلاعات او توسط كسانی كه از نزدیك محمد را میشناختند از جمله عروه یكی از خویشاوندان عایشه، بهطور شفاهی جمعآوری شده بود. بدون شك در طول سالها مبالغهگویی و اشتباهات زیادی به این احادیث وارد شد. اما اگر این كتاب زهری به همان ترتیب تا كنون باقی بود، از ارزش زیادی برخوردار بود. اما متاسفانه كتاب زهری دست نخورده باقی نماند. ابن اسحاق كه یكی از طرفداران زهری بود و در سال ۱۵۱ هجری وفات یافت، از آن كتاب برای شرح حال نویسی خود دربارۀ محمد استفاده كرد. بدون شك ابن اسحاق تعدادی حدیث كه از منابع دیگر جمعآوری كرده بود به آن اضافه كرد. گرچه مقدار زیادی از نقل قولهای او توسط ابن هشام (متوفی در سال ٢۱٣) در كتابی به نام سیرة النبی گردآوری شد. اما متاسفانه كتاب ابن اسحاق نیز به طور كامل و مستقل بهدست ما نرسید. این كتاب قدیمیترین و همینطور ارزشمندترین كتابی است كه دربارۀ پیامبر و زمانۀ او به دست ما رسیده است. و آشكارا از دیگر كتابهایی كه به این موضوع پرداختهاند از افسانهپردازی و مبالغهگویی كمتری برخوردار است. آنچه ابن اسحاق و ابن هشام دربارۀ این اصلاحطلبان عرب گفتهاند از اعتبار بیشتری نسبت به گفتههای دیگران برخوردار است. زیرا با آنچه محمد به مردم آموخته بود، آنها هیچ علاقهای به ستودن آنها و مبالغه در نشان دادن تعلیمات آنها نداشتند. بهنظر نمیرسد كه آنها با گفتن چیزی خلاف واقعیت سودی بجویند. جز آنكه آنچه به نظرشان درست آمده است، بیان داشتهاند. با توجه به دلیلی كه بیان كردیم ممكن است كه اعتقادات آنها شباهت بیشتری به آنچه محمد ابلاغ كرد داشته باشد. اما آن شواهد در دسترس ما نیستند. اما یقیناً این شباهت كمتر از آنچه ما در اینجا بیان میكنیم نیست. بنا بر این ا استناد به نقل قولهای ابن هشام میتوانیم به مقدار ناچیزی از اندیشههای آنان پی ببریم. و آنها را با قرآن مقایسه كنیم.
در اینجا ما ترجمۀ قسمتی از كتاب ابن هشام را كه پایه خود را از كتاب ابن اسحاق گرفته میآوریم و قضاوت را به عهدۀ خوانندگان میگذاریم.
ابن اسحاق میگوید: در یك روز عید قریش در یك مجمع گرد هم جمع آمدند. در این عید آنها به بزرگداشت یكی از بتهای خود پرداختند و گرد آن حلقه زدند و برای او قربانی كردند. این مراسم هر ساله در یك روز معین برگزار میشد. چهار مرد پنهانی از آنها جدا شدند. آنها با یكدیگر گفتند بیایید با یكدیگر روراست باشیم. و هیچ كس راز دیگری را بر ملا نسازد. آنها پذیرفتند. این چهار تن اینها بودند ۱- ورقه ابن اسعد ٢- زید ابن عمر ٣- عثمان ابن الحویریه ۴- عبیدالله جهش كه مادرش عمیمه دختر عبدالمطلب بود. آنها به یكدیگر گفتند به خدا سوگند كه اینان از دین ابراهیم منحرف شدهاند. ملیت آنها بی اساس است این بتها چیستند كه اینها گرد آنها میگردند. اینها نه میبینند و نه میشنوند، نه توان آن دارند كه كه بهرهای رسانند و نه میتوانند آزاری رسانند. بر این اساس آنها به سرزمینهای دیگر رفتند كه به دین حنفیه یعنی مذهب ابراهیم بپیوندند. ورقه ابن نوفل پس از تحقیق از اهل كتاب به دین مسیحیت گروید. و اما عبیاله ابن جهش تا زمانی كه به دین اسلام گروید، در حالت دو دلی باقی ماند. اما وقتی همراه همسرش ام حبیبه دختر ابوسفیان با مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد به دین مسیحیت گروید و از اسلام رو برگرداند. ابن اسحاق میگوید كه محمد ابن جعفربن زبیر برایم نقل كرد كه عبیداله ابن جهش در حبشه در هر كجا كه بود با مسلمانان به مجادله میپرداخت و میگفت: از آنچه ما آشكارا میبینیم شما تنها بهاندازۀ یك پلك زدن میبینید. آنچه ما به وضوح دیده ایم شما تازه در جستجوی دیدن آن میباشید. اما باز هم نمیبینید. همچون یك توله كه سعی میكند چشمش را باز كند. اما فقط قادر است پلكش را تكان دهد و نمیتواند ببیند.
این اسحاق میگوید كه پس از عبیداله جهش محمد همسر بعدی ام حبیبه دختر ابوسفیان ابن حرب بود.
ابن اسحاق از قول محمد ابن علی ابن الحسین نقل میكند كه رسول خدا عمرو بن امیه ضمیری را برای خواستگاری نزد او فرستاد. به این ترتیب او به همسری محمد در آمد و به عنوان مهریه ۴٠٠ دینار از محمد دریافت كرد.
ابن اسحاق میگوید كه عثمان ابن الحویریه به امپراطوری بیزانس رفت. و در آنجا به امپراطور پناه برد و مسیحی شد.بر این اساس به جاه و منزلتی دست یافت. اما زید ابن عمر ابن نوفل در آنجا باقی ماند نه مسیحی شد و نه یهودی. از بتپرستی مردم خود نیز دوری گزید و از قربانیها و خونهایی كه تقدیم به این بتها میشد دوری كرد. او مردم را از زنده به گور كردن دختران بر حذر داشت و گفت من خدای ابراهیم را عبادت میكنم. او همیشه مردم را بهخاطر اشتباهاتی كه بر آن پافشاری میكردند سرزنش میكرد.
ابن اسحاق از جانب هشام ابن عروه نقل میكند كه او از پدرش شنید كه از مادرش شنیده است كه زید این عمر ابن نوفل با پشت خمیده در مقابل كعبه تعظیم كرد و گفت: ای قبیلۀ قریش بهنام آنكه جانم در دست اوست هیچ كدام از شما به جز من به دین ابراهیم نیستید. او همیشه میگفت خدایا اگر میدانستم به چه طریقی تو را ستایش كنم همان كار را میكردم. اما افسوس كه نمیدانم چگونه ترا ستایش كنم. بنا بر این هر طور كه راحت بود به عبادت خدا میپرداخت.
ابن اسحاق میگوید كه از پسر زید سعید ابن زید ابن عمر ابن نوفل و عمر ابن خطاب كه پسر عمویش بود شنیده است كه به پیامبر گفته شد برای زید ابن عمر دعا کند. و پیامبر در پاسخ گفت بله آشكارا زید یك آزاده بود. زید از ترك بتپرستی و در نتیجه آنچه به سرش آمد سخن میگوید.
"یك خدا یا هزاران خدا را باید ستایش كنم. من ستایش لات و عزی را ترك كردم. بنا بر این نه عزی را میپرستم و نه دو دخترش را و نه به بتهای بنو عمر پناه میبرم. و نه غنام را میپرستم هر چند كه در زمان سر گردانیم پروردگارم بود. شبها در این حیرانم كه آیا این بتها چیزهایی عجیبند؟ و روزها در این اندیشهام كه آیا آنچه میبینم حقیقت دارد؟ زیرا كه خدا همیشه قومهای فاسد را بر میاندازد و ملتی را كه بر حق هستند پا بر جا میدارد. بنا بر این در میان آنها بچۀ كوچكی را پرورش میدهد و در میان ما مردی را مییابد. همانند شاخهای كه با آب باران طراوت یافته است. اما من خدای مهربان خود را ستایش میكنم. خدای بخشاینده گناهان مرا خواهد بخشود. اگر خدا ترس باشی خدا حق ترا ضایع نخواهد كرد. و باغهای بهشت را خواهی دید كه جایگاه نعیمان است و خواری و ذلت و جهنم را خواهی دید كه جایگاه بیایمانان است. آنها در حالی كه سینههایشان پر از ظلمت است از دنیا خواهند رفت."
در اینجا میبینیم كه ابن هشام با وسواس گفتار پیشرو خود ابن اسحاق را نقل میكند. بنا بر این ما نیز چیز معینی در اختیار داریم كه به واسطۀ آن میتوانیم از تاریخ و عقاید این اصلاحطلبها مخصوصاً “زید كه با اشعار اصیلش تاثیر قابل توجهی بر شخصیت محمد گذاشت” آگاه شویم.
ما دلایلی ارائه خواهیم داد كه بیانگر تاثیر زید بر محمد است. هر چند كه ممكن است این تاثیر از آنچه ما بیان میكنیم خیلی بیشتر باشد.
ابن هشام از جانب ابن اسحاق نقل میكند كه الخطاب كه عموی زید بود بهخاطر اینكه او از دین مردمش دست برداشته بود، او را سرزنش میكرد. و آنقدر او را آزار میداد كه او دیگر قادر نبود در مكه زندگی كند. بعضی میگویند كه او به یك شهر دیگر كوچ كرد. اما بالاخره به غار حرا امد و آنجا اقامت گرید. قبر او نیز در پایین كوه حرا قرار دارد. او پنج سال پیش از اینكه محمد اعلام پیامبری كند درگذشت.
ابن اسحاق میگوید كه در زمان جاهلیت رسم بود كه هر ساله به مدت یك ماه در ماه رمضان برای توبه به غار حرا میرفتند. به خوبی واضح است كه در نتیجه این رسم بود كه محمد ماه رمضان را بهعنوان ماه زهد به یارانش توصیه كرد. در زمانهایی كه ماه رمضان در فصل تابستان بود موقعیت خوبی برای افراد ثروتمندتر پیش میآمد كه هوای بسته و ناسالم یك شهر شرقی را ترك گفته و برای مدت كوتاهی از هوای خارج از شهر بهره ببرند. دلیلی كه فرض كنیم ریاضت در زندگی آنها نقشی داشته است در دسترس نداریم.
محمد هر ساله در ماه رمضان شاهد برگزاری این مراسم در غار حرا بود. او در این غار كه پیش از او زید آن را مسكن خویش قرار داده بود رفت و آمد داشت. در اینجا بود كه او مدعی شد اولین آیه وحی بر او نازل شده است. این اشتباه بزرگی است كه بگوییم محمد در این زمان از غار حرا به عنوان كنج عزلت استفاده میكرده است. چون خدیجه همیشه همراه او بود و رسوم قبیلهای خویش را در آنجا اجرا میكرد.
مسلم است در طول سالهایی كه محمد به این غار میرفت با زید نیز گفتگو میكرد. در كتابهای اهل سنت از اینكه محمد مردم را بسیار گرامی میداشت بسیار سخن گفته شده است. همانطور كه دیدیم محمد پس از مرگ زید تصدیق كرد كه باید برای آمرزش زید دعا كرد. لازم به ذكر است كه در كتاب تفسیر بیضاوی[٣] در مورد تفسیر آیه ۱۱۴ سوره توبه نوشته شده است كه محمد برای دعا كردن در مورد مادر خود كه در جوانی مرده بود نیز منع شده بود. الواقدی[۴] میگوید محمد به روح زید سلام فرستاد. در حالی كه طبق آیه ۱۱۴ سورۀ توبه بخشش شامل مسلمانان است و آنهایی كه به دین اسلام نمردهاند شامل این بخشش نمیشوند. و همینطور پیامبر تصدیق كرد كه در شب معراج زید را در بهشت دیده است.
محمد آشكارا از زید به عنوان پیشرو خود قدردانی میكرد. ما خواهیم دید كه بسیاری از گفتار زید در قرآن وجود دارد. برای مثال در سورۀ آل عمران آیه ۱۹ میخوانیم كه به پیامبر گفته شد به قومت بگو: آیا شما مسلمانید؟ آیا شما خود را به خدا تسلیم كردهاید؟ اینها سخنانی است كه ابن اسحاق ابتدا از قول زید نقل میكند.
هر جملهای كه ابن اسحاق از قول زید نقل كرده است , نظیر آن را میتوان در قرآن یافت. در میان آنها میتوانیم از موارد زیر نام ببریم:
۱- منع كردن عربها از رسم زشت زنده به گور كردن دخترها ٢- اقرار به خدای یگانه ٣- رد كردن بتپرستی و ترك عبادت لات و منی و عزی و دیگر بتها. ۴- وعدۀ خوشبختی آتی در بهشت. ۵- اخطار به بدكاران در مورد جزای آنها در جهنم ٦- اخطار به كافران دربارۀ خشم خدا ٧- بهكار بردن القابی نظیر الرحمن، الرحیم، الرب، الغفور و غیره
زید و حنفیان دیگر ادعا میكردند كه در جستجوی دین ابراهیم هستند. علاوه بر این در قرآن بارها بهطور غیر مستقیم از ابراهیم بهعنوان حنیف یاد میكند. و این عنوانی است كه زید و دیگر دوستانش برای خود انتخاب كرده بودند.
ریشۀ لغوی حنیف در زبان عبری بهمعنی پنهان كردن، دروغ گفتن، و منافق بودن میباشد. در زبان سریانی نیز این لغت به همین معانی است. اما به نظر میرسد كه در عربی بهمعنی لنگیدن و نابرابر قدم زدن باشد. اما طبق گفتۀ ابن هشام، حنفیه بهمعنی خلوص و توبه میباشد. به احتمال زیاد قریشان این لغت را بهمعنی دوری گزیدن از بتپرستی و همه چیزهایی كه باعث كراهت آنان میشود، بهكار برده باشند.. محمد از این لغت استفاده كرد و آن را به ابراهیم نسبت داد و از مردم خواست كه به دین ابراهیم كه با اسلام برابر است، در آیند. در حقیقت محمد با به كار بردن این واژه وابستگی خود را به آن اصلاح طلبان اعلام كرد.[۵] اضافه بر آن ما در قرآن آموزشهای حنفیان را كه با دستورهای قرآن تركیب شده است به خوبی میبینیم. بنابراین ما در تشخیص جزمیت حنفیان بهعنوان شكلی از منابع قرآن شك نداریم.
از نظر خویشاوندی نیز در نظر گرفتن تاثیر حنفیان بر اسلام نوپا طبیعی بهنظر میرسد همهی حنفیها كه در مكه رندگی میكردند با محمد خویشاوند بودند. همۀ آنها از یك جد مشترك بودند. عبیدالله پسر دایی محمد بود. بعدها محمد با بیوه این مرد ازدواج كرد. مطابق شجره نامهای كه ابن هشام نوشته است دو نفر دیگر ورقه و عثمان پسر عموهای خدیجه بودند.
ممكن است كسانی كه تاكنون تحقیقات ما را در زمینۀ منابع قرآن دنبال كردهاند بر ما خرده بگیرند و بگویند كه همۀ اینها شبیه نمایشنامۀها ملت و بخشی از آنچه شاهزادۀ دانماركی از خود به جا گذاشته است میباشد. ممكن است بگویند آنچه من در این تحقیق آوردهام تنها نشان دادن چیزهایی است كه اسلام از دینهای دیگر قرض گرفته است و چیزی باقی نمانده كه آن را بهخود محمد نسبت دهی. آیا دین محمد بدون محمد امكانپذیر است؟
جواب این سوُال بسیار ساده است. فرامین اسلام به خوبی نشان میدهد كه محمد به عنوان یك مقلد بسیار خوب از یك حقیقت جاودانی و از یک توهم سخن رانده و آن این است كه خدایی نیست جز الله و محمد فرستادۀ اوست.
در ذهن پیروان محمد، حضرت محمد همان حكمی را دارد كه مسیح برای پیروانش دارد. مثالهای او در مورد خوب و بد بر تمام دنیای مسلمانان حتی در كوچكترین موضوعات اثر گذاشته است و تا كنون تاثیر خطیری كه بنیانگذار اسلام از نظر اخلاقی، مذهبی و تاریخ سیاسی بر دنیا گذاشته است، هیچ شخص دیگری نگذاشته است. طبیعی است با جایگاهی كه او برای خود ادعا میكرد، غیر ممكن است او تاثیر متمایزی را بر این مذهب از خود به جا بگذارد. یك ب-ن-ا مواد را از قسمتهای مختلف برای خود جمع میكند. روش او در تنظیم این مواد ا ست كه در نهایت مهارت او را روشن میسازد. تجسم طرح یك معمار در ساخت یك بنا آشكار میشود. به همین صورت اگر چه ما دیدیم كه محمد ایدهها و مراسم مذهبی و افسانهها را از مذاهب دیگر گرفته است اما مسلمانان دین خود را از خیلی از جنبهها با دینهایی كه با آن مقایسه میشود متفاوت میدانند. زیبایی قسمتهایی از قرآن به طور جهانی پذیرفته شده است. و بی شك بیانگر شیوایی كلام نویسندۀ قرآن است. ممكن است كه تنظیم و هماهنگی طرح آن از خود او نباشد, اما قرآن در كل آینه خرد محدود، دانش كم، زودباوری و نقص اخلاقی محمد میباشد. اگر قرآن را به ترتیب نزول از نظر زمانی بخوانیم متوجه تغییر تدریجی سیاست او و تغییر جایگاه او و همینطور نگرش او در مورد مسائل دنیوی میشویم. پارهای از قسمتهای قرآن كه توسط مفسرین تشریح شده است مستقیماً مربوط به حوادثی است كه در زمان نزول آیات اتفاق افتاده است. برای مثال كافی است به این موارد اشاره كنیم.
۱- نقطـه نظـر محمـد نسـبت بـه اسـتفاده از شمشـیر بـرای گسـترش اســلام؛ ٢- مسائلی که مربوط به زناشویی محمد است.
همه میدانند قبل از اینکه محمد به مدینه هجرت کند قدرتی نداشت و یاران او بسیار اندک بودند و میدانیم که یاران محمد برای درامان بودن از آزار "کفار" دوبار به حبشه مهاجرت کردند. یک در سال ٦۱۵ میلادی و بار دیگر در سال ٦۱٦ میلادی. در آیههایی که درمکه نازل شده است اصلأ صحبتی از گسترش اسلام بوسیلهی شمشیر نیست.[٦] حتی صحبتی از استفاده از شمشیر برای دفاع از خود نیست. اما همینکه محمد در مکه یارانی را پیدا میکند، به یاران خود اجازهی جنگ میدهد (در این مرحله فقط بهخاطر حفظ جان خود). به گفتهی ابن هشام این اجازه اولین بار درسورهی حج آیات ۴٠ و ۴۱ داده شد: "به شما اجازه داده شد که بجنگید چون با شما بدرفتار کردند... آنها ناعادلانه از سرزمین خود بیرون شدند فقط به این دلیل که گفتند خدای ما الله است."
پس از آنکه محمد چندبار به کاروانهای قریش حمله و اموال آنها را غارت کرد، این اجازه به یک دستور تبدیل شد. درسورهی بقره آیات ٢۱٦ و ٢۱٧ میخوانیم: "ای پیغمبر مردم راجع به جنگ در ماههای حرام از تو میپرسند، بگو گناهی بزرگ است. ولی بازداشتن خلق ازراه خدا، و کفر به خدا و پایمال کردن حرمت حرم خدا و بیرون کردن اهل حرم گناهی بزرگتر است. این به این معنی است که مسلمانان حتی درماههای حرام، که در قانون نانوشتهی عرب، گناهی بزرگ بود مجاز به جنگیدن شدند و از دسترسی مخالفین خود به کعبه ممانعت بهعمل آوردند.
٣- وقتی که در سال ٦ هجری مسلمانان بر یهودیان بنیقریظه و دیگر قبایل یهودی فایق آمدند دستود جنگ مقدس یا جهاد با تاکید بیشتری به اجرا درآمد. در سورهی مائده آیه ٣٢ میخوانیم که همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و به فساد کوشند، در زمین جز آن نباشد که آنان را به قتل رسانند یا بدار کشند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند و یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند. این ذلت و خواری و عذاب دنیوی آنهاست. و اما در آخرت نیز به عذابی بزرگ معذب خواهند بود. ممکن است بعضی از مفسران بگویند این آیه در ارتباط با کافران گفته شده است و مربوط به یهودیان و مسیحیان نیست. اما در سورهی توبه آیهی ۵ میخوانیم که پس چون ماههای حرام[٧] ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب بسرآمد آنگاه مشرکان را هرجا بیابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه از شرک توبه کردند و موحد شدند و نماز اسلام بهپا داشتند و زکوة دادند پس از آنها دست بردارید. در آیهی ٢۹ همین سوره میخوانیم: با هرکه از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه که خدا و رسولش حرام کرده حرام نمیداند و به دین حق نمیگرود قتال محمد است. و کارزار کنید تا آن که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهد.
بنابراین آنچه که در قرآن بهعنوان قانون خدا معرفی شده است، متناسب با خواستههای سربازان محمد است.
۴- دلیل دیگری که بر بشری بودن قرآن میتوان آورد این است که بسیاری از آیات بوسیلهی آیات بعدی منسوخ میشوند. در سورهی بقره آیهی ۱٠٦ میخوانیم که "هرچه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آنرا متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم. آیا مردم نمیدانند که خدا برهمه چیز قادر است؟" از آن بهبعد مفسران قرآن قادر نشدند که آیات قرآن را از آیاتی که در جای خود قرار دارد تشخیص دهند و در حدود ٢٢۵ آیه را منسوخ میدانند.
۵- تغییر نقطه محمد نسبت به یهودیان و مسیحیان را در قران بخوبی میتوانیم درک کنیم. محمد در زمانی که امیدوار بود حمایت آنها را جلب کند به آنان نرمش نشان میداد و در قرآن کتاب آسمانی آنها را تصدیق میکرد. اما همین که از پشتیبانی آنها قطع امید کرد، با آنها با شمشیر معامله کرد (تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه و همینطور تغییر روز تعطیلی از شنبه به جمعه نیز دلیلی براین مدعاست. مترجم[٨]) ما در این تحقیق بخوبی دیدیم که او چگونه وحیهای قلابی خود را از کتب آنها وام میگرفت (نمک میخورد و نمکدان میشکست. مترجم).
٦- این مطلب که هر زمان نیاز داشت دقیقأ آیهای صادر میشد، یکی دیگر از دلایلی است که بشری بودن قرآن را بهخوبی ثابت میکند. مثلأ در سورهی احزاب آیهی ٣٧ در رابطه با ازدواج محمد با زن پسر خواندهاش زید (که زید بخاطر او زنش را طلاق داد) میخوانیم. نیازی نیست که متن این آیه را در اینجا بیاوریم.
از توجیهات مفسرین بهخوبی پیداست که منش محمد بهخوبی تاثیر خود را بر اسلام و قرآن میگذاشت. در آیههای قرآن گاه به مجوزهایی بر میخوریم که فقط مختص خود اوست برای مثال او برخلاف مسلمین مجاز است که ۴ زن داشته باشد.
تا اینجا متوجه شدیم که محمد مراسم دینی، افسانهها و باورهای مذهبی را از دیگر ادیان گرفت، سپس آنها را با یکدیگر ترکیب کرد و معجونی به اسم اسلام ساخت. بعضی از قسمتهای قرآن حاوی مطالب حقیقی وخوب است که از دیگرادیان قرض گرفته شده و همین ضامن بقای آن در دنیا شده است. اما برای نمونه حتی یک ایدهی جدید بلند مرتبه در آن وجود ندارد و در کل بیانگر حالات روحی و جسمی بنیانگذار آن میباشد.
[↑] دریاچهی قیر:
شاید بیمناسبت نباشد که این دین شرقی را محمدیسم بنامیم و آن را به دریاچهی قیری تشبیه کنیم که آبهای پاک از جویبارهای مختلف به آن میپیوندند و در نهایت به دریاچهی مرگباری مبدل میشود که از ساحل آن کسانی بر میخیزند که با بازدم طاعونی خود دنیا را به تباهی میکشانند. اسلام عناصر خود را از منابع گوناگون دریافت داشت. خوبیهایی که در آن پیدا میشود در حد یک توصیه باقی میماند. اما آنچه فراتر از توصیه بهخوبیها عمل کرده است، عملکرد شیطانی آن است که با ایمانی فریبنده بیش از آن که خیری برای بشریت باشد نفرینی برای بشریت بوده است و زیباترین دشتهای دنیا را به بیابان تبدیل کرده است و سیلی از خون در سرزمینهایی که دلباختگانی پرورش داده بهراه افتاده است و همچون آفتی اخلاق و روحیات ملتهایی را که در زیر یوغ آهنین آن بودهاند بهخواری کشانده است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله، بخش ششم کتاب ریشهها و منابع قرآن نوشتۀ کلیر تیسدال است که توسط خانم پارمیس سعدی به فارسی برگردان شده است. این مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- یادآوری این نکته ضروری است که حنیفیان به جریان کاملأ متفاوت دیگری نیز اطلاق میشود که توسط امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت (از ٧٧ تا ۱۵٠ هجری قمری) پایهگذاری شده است. پیروان ابوحنیفه با تکیه بر "ااصل استحسان" میکوشیدند قوانین خشن و جامد اسلامی را با ضروریات زندگی عملی منطبق سازند.
[۲]- محمـد بـن مسـلم بـن عبیـدالله مشـهور بـه ابـن شـهاب از قبیـلهی بنـی زهـره (۵۱ تا ۱٢۴ هجری قمری) نخستین کسی بود که ضمن دیدار با ده تن از نزدیکان محمد به جمعآوری حدیث دست زد.
[۳]- عبدالله بن عمر البیضاوی مفسر سنی مذهب متوفی در اوایل قرن هشتم میلادی و صاحب کتاب "انوار التنزیل و اسرار التاویل."
[۴]- ابوعبدالله محمد بن عمر واقدی که در سال ۱٣٠ هجری قمری ولادت و در سال ٢٠٧ هجری وفات یافت. او از مورخان و محدثان اسلامی و صاحب کتب متعدد از جمله تاریخ کبیر و التاریخ و المغازی است.
[۵]- حنیف در زبان عربی متاخربه معنی راست، مستقیم، استوار در دین و دارای دین راستین (اسلام) نیز بهکار رفته است.
[۶]- البته این به این معنی نیست که در آیاتی که محمد آنها را در مکه صادر کرده است اثری از خشونت نیست. هستهها و زمینههای آیات مدنی را بهروشنی میتوان در آیات مکی باز یافت مثلأ در سورههای قصص، ملک و نوح که هر سه در مکه صادر شدهاند، شدت عمل با کافران توصیه شده است. مثلأ آیات ٨٧ و ٨٨ سوره قصص هر نوع پشتیبانی از کافران را مردود شمرده است. در آیات ٧ تا ۹ سورهی ملک، شکنجههای وحشتناکی که کافران در جهنم تجربه خواهند کرد، تشریح شده است. در آیه ٢٨ سورهی نوح آمده است: "و نوح گفتای پروردگار من از کافران هیچکس را بر روی زمین باقی مگذار." این همان چیزی که امروز در عرف حقوق بینالملل، نسلکشی وجنایت علیه بشریت خوانده میشود.
[٧]- ماههای حرام ماههایی بودند که قبل از ظهور اسلام طبق یک رسم سنتی عرب، هیچکس حق نداشت بههیچ دلیلی دیگری را بکشد. بهنظر میرسد رجب المرجب جزو ماههای حرام نباشد.
[۸]- تحریم شراب نیز یکی از این مقلولههاست که محمد آن را بهتدریج و احتمالأ بهخاطر محروم کردن یهود و نصاری از تجارت شراب به این کار دستزده است.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
[برگشت به بالا]