دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

سير تاريخی آموزش و پرورش در افغانستان

از: كاظم هزاره


فهرست مندرجات




[] چکیده

پیشینه آموزش سنتی - اسلامی در افغانستان به قرن‌ها قبل بر می‌گردد و با ظهور اسلام پیوند عمیق و تنگاتنگ دارد. به‌دنبال گسترش اسلام در این منطقه، مسجد و مکتب‌خانه به محل آموزش و فراگیری علوم و معارف اسلامی در‌آمد و تا اوایل قرن بیستم مسجد، مکتب‌خانه و علمای دینی به تنها مرجع ارائه آموزش در کشور تبدیل شدند. اما سابقۀ آموزش مدرن در افغانستان به قرن بیستم بر می‌گردد؛ از این رو آموزش مدرن یک پدیدۀ‌ جدید به حساب می‌آید که به‌دنبال توسعه ارتباطات افغانستان با خارج و خصوصاً کشورهای همسایه، به وجود آمد. به‌همین جهت بانیان اصلی آن در ابتدا حاکمان و دولتمران کشور بودند که به آموزش جدید به‌عنوان یک امری ضروری برای اداره کشور می‌نگرستند. آموزش سنتی و مدرن در مجموع نظام آموزشی افغانستان را تشکیل می‌دهد و در دوره‌های مختلف تاریخ افغانستان با روی کار آمدن نظام‌‌های سیاسی مختلف، یکی از دو سیستم آموزشی در کشور، نظام رسمی آموزش در افغانستان به حساب آمده‌ و وظیفۀ تربیت نسل نو را بر عهده گرفته است، ولی هرگز نتوانسته‌ است به‌عنوان نظام آموزشی مطلق در سرتاسر کشور عمل نماید.


[] جایگاه و اهمیت آموزش و پرورش

نظام تعلیم و تربیت اسلامی جایگاه رفیعی را به‌آموزش و پرورش (Education) اختصاص داده است تا جایی که منزلت آموزش و پرورش در قرآن مجید پس از درجۀ ایجاد جهان و انسان قرار گرفته است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ».[۱] در این معجزۀ الهی ابتدا از نعمت خلقت عالم و انسان یاد شده‌است و پس از آن به‌موهبت علم و دانش اشاره شده‌است و این جایگاه بلند در شروع کتاب الهی ناشی از رفعت علم می‌باشد که خداوند پس از نعمت ایجاد جهان و انسان از آن سخن گفته است. پیامبر اکرم(ص) طلب علم را فریضۀ هر مسلمان می‌شمارد و می‌فرماید: «اطلبوالعلم من المهد الی‌اللحد».

کمال انسانی در گروه تربیت صحیح آن می‌باشد و آموزش و پرورش وسیلۀ رسیدن آدمی به‌نهایت شرافت انسانی است. کانت فیلسوف شهیر قرن هیجدهم معتقد است: «بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد و آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می‌سازد نیست، [از این‌رو] مسئله تعلیم و تربیت بزرگترین و دشوارترین مسأله‌ای است که انسان با آن درگیر است. چون بصیرت به‌تربیت و تربیت به‌بصیرت مربوط است.»[٢]

آموزش و پرورش از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی محسوب می‌شود. در واقع کیفیت سایر نهادهای اجتماعی تا اندازۀ زیادی به‌چگونگی عملکرد آموزش و پرورش بستگی دارد. آموزش و پرورش در پروراندن فرد و در بالنده‌کردن جمع نقش حیاتی دارد. شناسایی استعدادها و ایجاد شرایط لازم برای شکوفایی آنها در زمینه‌های مختلف و رشد موزون و متعادل انسان در جنبه های عقلانی و جسمانی مسئولیت سنگینی است که آموزش و پرورش باید به‌انجام برساند.

آموزش از نقش بی‌همتای در جامعه برخوردار است؛ گذشته را باز می‌تاباند، از حال خبر می‌دهد ‌و برای آینده زمینه‌سازی می‌کند. به‌همین جهت، نظام آموزش اغلب محور منازعات جناح‌های مختلف اجتماعی و سیاسی است. تسلط بر نظام آموزشی به‌معنای تحمیل آرمان‌ها، ارزش‌ها و هویت آموزشی و فرهنگی است. گروه‌های مسلط می‌کوشند «آرمان فرهنگی خاص خود را همگانی کند.» از این‌رو، کندوکاو تاریخی اصلاح آموزشی - و مباحث پیرامون آن - نه تنها نظام اعتقادی مؤثر در یک جامعۀ مفروض، بلکه مجموعۀ‌ منافع اجتماعی و سیاسی در یک دورۀ مشخص را نیز تا حد زیادی آشکار می‌سازد.


[] آموزش سنتی (اسلامی)

با طلوع اسلام و گسترش آن در سرزمین افغانستان، معارف دینی و آموزش اسلامی نیز در این کشور آغاز گردید. آموزش قرآن و یادگیری معارف دینی از مهم‌ترین اهداف شکل‌گیری آموزش اسلامی سنتی در افغانستان و دیگر سرزمین‌های اسلامی بوده‌است. آموزش خواندن و نوشتن، حساب، آشنایی با ارزش‌های دینی - اجتماعی و خوشنویسی از دیگر اهداف این نوع آموزش به‌حساب می‌آمده است. آموزش سنتی با توجه به‌ارزش علمی و آموزشی در دو سطح مختلف ارائه می‌شده‌ است. مساجد و مکتب‌خانه‌ها وظیفه آموزش مقدماتی و ابتدایی به‌کودکان را بر عهده داشتند و مدارس علمیه، آموزش‌های تخصصی و پیشرفته را به‌طلاب ارائه می‌کردند.


[۱]- مکتب‌خانه

همزمان با گسترش اسلام در سرزمین افغانستان، مسجد در کنار سایر فعالیت‌های عبادی محل مناسب برای فعالیت‌های آموزشی درآمد. با گذشت زمان به‌دلایلی نظافت و پاکیزگی مسجد و افزایش تعداد کودکان تحت تعلیم در کنار مساجد، مراکزی جداگانه‌ای به‌نام «مکتب‌خانه» (Mosque School) به‌وجود آمد که وظیفۀ تعلیم کودکان را بر عهده گرفت. فراگیری قرآن کریم، آشنایی با اصول و تعالیم اولیه اسلامی، تعلیم نظری و عملی تکالیف فردی و پرورش مهارت خواندن و نوشتن مهم‌ترین اهداف آموزشی مکتب‌خانه‌ها را تشکیل می‌داد.

از آنجا که قوانین مشخص اداری و رسمی بر عملکرد مکتب‌خانه‌ها نظارت ندارند؛ به‌همین جهت کودکان در هر سن و در هر فصل از سال می‌توانند وارد مکتب شوند. با این‌‌حال معمولاً کودک از سن ۵ سالگی وارد مکتب می‌شود و تا زمانی‌که ملا و مکتبدار توان درس‌دادن به‌او را دارد می‌تواند به‌تحصیل در آن ادامه دهد. اما دختران معمولاً پس از سن ۱۱ یا ۱٢ سالگی از رفتن به‌مکتب باز داشته می‌شوند.[٣]

ملا یا مکتبدار که فردی تحصیل کرده یا با اطلاع از آموزه‌های اسلامی است؛ معمولاً به‌صورت غیر رسمی توسط والدین کودکان به‌این امر منسوب می‌شود و در کنار درس دادن به‌کودکان، وظایف دیگری چون: ارشاد و راهنمایی مردم، برپایی نماز جماعت، اجرای مراسم‌های دینی از قبیل ازدواج و ختم، نامگذاری کودکان را نیز بر عهده دارد. ملا می‌تواند همزمان شغل دیگری از قبیل کشاورزی، تجارت و غیره را نیز داشته باشد.

کودکان قبل از فراگیری قرآن با حروف الفبا آشنا می‌شوند، کتاب «قاعدۀ بغدادی» ترکیبی از آواهای عربی با حروف است که کودکان را در امر فراگیری حروف الفبا یاری می‌دهد. کودکان پس از آشنایی با حروف الفبا شروع به‌یادگیری جزء آخر قرآن می‌کنند که معمولاً پس از دو یا سه سال تمام قرآن را یاد می‌گیرند. پس از فراگیری قرآن، پنج کتاب، گلستان و بوستان سعدی و حافظ جهت آموزش نوشتن و خواندن زبان فارسی و رشید بیان، رحمان بابا، فتح خان و سیف الملوک و... جهت آموختن زبان پشتو آموزش داده می‌شود. آموزش خط، خویش‌نویسی، حساب، از دیگر مضامین است که در مکتب‌خانه‌ها تدریس می‌شود.

تا اوایل قرن بیستم، نظام آموزشی در افغانستان به‌مسجد، مکتب‌خانه و مدرسه علمیه منحصر می‌شد. ملا و مولوی در رأس این نظام آموزشی قرار داشت. هیچ دستگاه اداری که بر عملکرد آنها نظارت داشته باشد, وجود نداشت. ملا یا مولوی به‌تشخیص و میزان توانایی خود، مواد آموزشی را برای شاگردان انتخاب می‌کرد. شاگردان معمولاً به‌صورت حلقه‌ای در اطراف ملا بر روی زمین می‌نشستند و او مجبور بود به‌تک تک شاگردان جداگانه درس داده و درس پس گیرد. البته او می‌توانست از شاگرد ارشدش در این امر کمک گیرد و تدریس به‌کودکان و تازه واردان را به‌او واگذار نماید. ملا و یا شاگرد ارشدش (خلیفه)، بخشی از متن را برای شاگرد قرائت می‌کرد و سپس از او می‌خواست آن متن را آنقدر تکرار کند تا برایش ملکه شود.

این شیوۀ آموزشی که بر حفظ و تکرار زیاد استوار بود تا بر تفهیم و تعقل، نه تنها نمی‌توانست در شکوفایی ذهن کودک مؤثر افتد، بلکه باعث فاصله گرفتن او از مکتب نیز می‌شد. و حتی آنهای که مجبور به‌ادامه تحصیل بودند، پس از طی چندین سال، از خواندن و نوشتن متن غیر از آنچه خوانده و یا نوشته بود، عاجز بودند. این شیوۀ آموزشی و تنبیه‌های سخت بدنی، تصویر خوفناک از ملا، مکتب و آموزش در ذهن کودک به‌تصویر می‌کشید. ملا و مولوی عاجز از هرگونه نوآوری آموزشی، شاگردان را ساعت‌ها (صبح و عصر) وادار به‌حفظ و تکرار با صدای بلند مطالب می‌کرد بدون آنکه معنی و مفهوم و هدف از آموزش آن مطالب را به‌شاگردان یادآور شود. شلوغی کلاس‌ها، امکان رسیدگی به‌تعلیم مطلوب تمامی شاگردان را غیر ممکن می‌ساخت. البته این بخشی از کاستی‌های نظام آموزشی در مکتب‌خانه‌ها بود و مهم‌ترین عوامل نارسایی‌ در مکتب‌خانه‌ها را می‌توان به‌صورت زیر دسته‌بندی کرد.

    ۱- مواد آموزشی نامناسب: مواد آموزشی معمولاً مفاهیم انتزاعی بودند که کودکان از درک و فهم آن کاملاً عاجز بودند. کودک در همان ابتدای ورود می‌بایست با واژه‌های نامأنوس و غریب آشنا شوند و با تکرار زیاد آنرا حفظ کنند.

    ٢- فقدان تنوع در موضوعات آموزشی: در این نظام آموزشی شاگردان تنها با بخشی از نیازهای زندگی اجتماعی، آشنا می‌شوند و معمولاً در مواجهه با دیگر ابعاد زندگی ضعیف عمل می‌کنند.

    ٣- تنبیه‌های سخت بدنی: شاگردان در این نظام آموزشی به‌دنبال هر کوتاهی، با مجازات و تنبیه‌های سخت بدنی مواجه می‌شوند. در اثر این تنبیهات شاگردان، ابتکار، خلاقیت، اعتماد به‌نفس و... خویش را از دست می‌دهند.

    ۴- ضعف علمی کادر آموزشی: ضعف علمی گاهی از ناتوانی علمی آموزگارانی ناشی می‌شود که وظیفه تعلیم و تعلم نسل جدید را بر عهده می‌گیرند ولی در بسیاری از موارد، این آموزگاران از مقام علمی قابل توجه برخوردارند ولی به‌علت عدم آشنایی با شیوۀ تدریس و تعلیم توانایی انتقال آموخته‌هایشان را به‌شاگردان ندارند و در مجموع ضعیف عمل می‌کنند.

    ۵- مقابله با هر نوع نوآوری: آموزش سنتی از یک نظام خشک و غیر قابل انعطاف پیروی می‌کند. این نظام کمتر تمایل به‌برقراری ارتباط با دنیای خارج از خود را دارند و به‌همین جهت با نوآوریهای آموزشی خارج از خود به‌شدت مخالفت می‌کند.

با وجود تمامی ضعف‌ها و کاستی‌های که در سیستم آموزشی سنتی وجود داشت، این نظام حتی پس از شکل‌گیری آموزش مدرن و خصوصاً مدارس ابتدایی، که در تعارض تام با برنامه‌های آموزشی مکتب‌خانه‌ها قرار داشت، جایگاه آموزشی خود را حفظ کرد. نه تنها در برخی از روستاها بلکه در برخی از شهرها والدین ترجیح می‌دادند که کودکانشان ابتدا با تعالیم اسلامی آشنا شوند و سپس به‌آموزش مدرن بپردازند. در زمان سلطۀ کمونیست‌ها اقبال به‌آموزش سنتی به‌اوج خود رسید. زیرا والدین از ترس تأثیر تعالیم کمونیستی بر افکار فرزندانشان از حضور آنان در مدارس جدید جلوگیری کردند.


[٢]- مدارس علمیه

مدارس علمیه (Religious Schools) همانند مکتب‌خانه‌ها از سابقه طولانی در افغانستان برخورداراند. در بسیاری از شهرها و روستاهای افغانستان مدارس علمیه وجود دارد؛ که حفظ و تداوم فعالیت‌های آنها تا حدودی زیادی به‌کمک‌های مردمی که تحت وجوهات شرعی پرداخت می‌شود، بستگی دارد.

طالبان علم از مناطق مختلف برای آموزش تخصصی‌تر معارف اسلامی وارد این نوع مدارس می‌شوند. آنها از این آزادی برخوردارند که مدرسه و استاد دلخواه، را خود انتخاب کنند به‌همین جهت برخی از طلاب فاصله‌های طولانی را پیاده طی می‌کنند تا به‌مدرسه مورد علاقه خود رفته و از استادان مشهورتر و عالمتر بهره گیرد. برای ورود به‌این مدارس لازم است که متعلم دوره‌های ابتدایی را در مکتب‌خانه یا در منزل فراگرفته و از معلومات اولیه برخوردار باشند. فقه، زبان عربی، تفسیر، حدیث، سیره پیامبر و خلفاء، اخلاق، علم بدیع و معانی بیان، منطق و فلسفه، ادبیات عربی و فارسی از جمله موضوعاتی‌اند، که در این مدارس تدریس می‌شود. با اینحال فقه از محوریت خاص برخوردار است.

دورۀ تحصیل در این مدارس بستگی تام به‌عملکرد خود محصل دارد. یک طلبه فعال و زیرک ممکن است این دوره را زودتر از ده سال طی کند و همین دوره برای برخی دیگر ممکن است به‌چند دهه به‌درازا بکشد. با اتمام دوره که معمولاً با فراگیری کتب مشخص همراه است، طلبه عنوان مولوی و یا عالم را به‌دست می‌آورد و از آن پس می‌تواند به‌عنوان ملا و یا امام مشغول به‌کار شود، ولی رسیدن به‌مقام وکالت و قضاوت نیازمند گذراندن دوره‌های تخصصی‌تر است.[۴] مدارس که دوره‌های تخصصی‌تر علوم اسلامی را ارائه می‌دهد عمدتاً در شهرهای بزرگ چون کابل، قندهار، غزنی،‌ هرات و کندوز قراردارند و معمولاً محدودند، به‌همین جهت بسیاری از طلاب برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر ترجیح می‌دهند که راهی خارج از کشور ‌شوند.

یکی از ویژگیهای مدارس دینی،‌ استقلال کامل آنها از دولت بود. این مدارس با کمک مردمی و وجوهات شرعی تحت نظر عالمان دینی اداره می‌شدند. مدارس دینی شیعی هنوز به‌این سبک اداره می‌شود ولی برخی از مدارس دینی اهل سنت از دهه دوم قرن بیستم پس از تصویب نظامنامه مدارس خانگی به‌تدریج زیر نظر وزارت معارف و دولت قرار گرفتند و هم به‌لحاظ محتوی و شیوۀ آموزشی و هم به‌لحاظ مدیریت دستخوش تغییراتی شدند.

در مدارس دینی جدید (Modern Religious School) چندین ملا به‌عنوان آموزگار به‌شاگردان درس می‌دهند و موضوعات چون قرآن، متون اسلامی، اخلاق اسلامی، و برخی از موضوعات مدارس مدرن، در این مدارس تدریس می‌شود. در این مدارس هر روز برنامه مشخص وجود دارد و دروس مشخص مورد تدریس قرار می‌گیرد. و در پایان دوره به‌دانش‌آموزن مدرگ فارغ التحصیلی ارائه می‌شود. فارغ‌التحصیلان این مدارس اجازه دارند، در دانشکدۀ شریعت و دانشکدۀ حقوق کابل ادامه تحصیل بدهند.هدف دولت از تحت کنترل در آوردن مدارس دینی، تربیت نیروی انسانی لازم برای امر قضاوت، کادر دولتی و معلمان مدارس دینی بود. برخی از مهم‌ترین این نوع مدارس عبارتند از : مدرسه شاهی، دارالعلوم عربیه، مدرسه علوم شرعیه، مدرسه ابوحنیفه، دارالحفاظ کابل، مدرسه نجم المدارس شرقی، مدرسه اسدی مزارشریف، مدرسه ظاهرشاهی میمنه، دارالحفاظ میمنه، مدرسۀ جامعۀ هرات، دارالحفاظ هرات.

تا دهۀ ٦٠ و ٧٠ قرن بیستم تعداد مدارس دینی جدید محدود بود ولی در دهۀ هشتاد به‌دنبال تجاوز روسها به‌افغانستان بر تعداد این مدارس افزوده شد. زیرا بسیاری از مدارس دولتی یا تخریب شدند و یا کودکان از رفتن به‌آن باز داشته شده و به‌مدارس دینی فرستاده‌ شدند تا از تأثیر اندیشه‌های کمونیستی بر آنها کاسته شود. در دورۀ سلطۀ طالبان در افغانستان در فاصله سالهای ۱۹۹۴ تا ٢٠٠۱ آموزش سنتی و مدارس دینی تنها فرمی آموزش بود که حمایت دولت را پشت سر داشت؛ ولی بعد از سقوط طالبان از تعداد این مدارس کاسته شد و توسعه آموزش مدرن در اولویت دولت قرار گرفته است.[۵]


[] آموزش مدرن

اولین گام در جهت شکل‌گیری آموزش مدرن توسط امیرشیرعلی‌خان برداشته شد. و این روند تا سال ۱۹۵٠ میلادی ادامه داشت. در این دورۀ طولانی هریک از زمامداران کشور به‌قدر وسع و علاقه‌اش در جهت پایه‌گذاری آموزش مدرن در کشور تلاش کردند. در این دوره توسعه نظام آموزشی هم با کندی و آهستگی انجام می‌شد و هم ارتباط تنگاتنگ با ارادۀ امیر و شاه داشت. از ۱۹۵٠-۱۹٧۹ توسعۀ آموزش با شتاب بیشتری دنبال شد و در اواخر دهۀ پنجاه نسل جدید از نخبگان کشور وارد کادرهای اداری دولت شدند و با طرح برنامه‌های کوتا مدت و دراز مدت زمینۀ توسعۀ بیشتر آموزش در کشور را فراهم آوردند. از دهۀ هشتاد میلادی به‌دنبال تجاوز روسها، اعلام جهاد مردمی و در نهایت جنگ‌های داخلی، نه تنها توسعۀ آموزش مدرن دچار رکود گردید، بلکه بسیاری از زیرساخت‌های آموزشی تخریب و نابود شدند و آموزش سیر قهقرایی را پیمود. در مجموع آموزش مدرن در افغانستان در سه سطح ارائه می‌شود. شش سال ابتدایی، شش سال ثانویه (متوسطه) و پنج سال عالی (دانشگاه). مدت این تحصیلات بخصوص در دورۀ ابتدایی و متوسطه نوسان داشته است.


[۱]- شکل‌گیری آموزش مدرن (۱٨٧٠-۱۹۵٠)

شروع اصلاحات آموزشی در افغانستان را می‌توان به‌دورۀ‌ امیر شیرعلی ‌خان نسبت داد. زیرا همانطور که غبار مورخ نامدار افغانستان می‌نویسد: «در زمینه فرهنگ امیر شیرعلی خان دو مکتب به‌طرز جدید یکی ملکی و دیگر نظامی تأسیس کرده...»[٦]. مدرسه کشوری را که امیر پایه‌گذاری کرد به‌نام «مکتب ملکی خوانین» خوانده می‌شد و تنها فرزندان خوانین و دولتمردان کشور در پایتخت حق شرکت در آن را داشتند. حقوق، مدیریت، سیاست و علوم ادبی موضوعاتی بود که در آن تدریس می‌شد. تدریس رشته‌های ریاضی، جغرافیا، شیمی و نقشه‌کشی در هردو مدرسه بر عهده معلمان خارجی بود.[٧]

تأسیس مدرسه نظامی «حربیه» به‌دنبال آن صورت گرفت که دولت می‌خواست نیروی نظامی منظم، تعلیم‌یافته و مستقل داشته باشد تا به‌کمک آن از نیروی پراکنده و غیر منظم قبایل بی‌نیاز باشد. مواد آموزشی این مدرسه را که در شیرپور کابل ایجاد شده بود، علاوه بر تعلیمات نظامی چون: قواعد پرتاپ توپ، پیاده‌نظام و سواره‌نظام، نشان زدن و ... آموزش نظری و عملی قرائت، تحریر علوم دینی و تاریخ تشکیل می‌داد. در این مدرسه سیصد شاگرد مشغول تحصیل بودند که از امکانات رفاهی چون خوابگاه و غذا برخوردار بودند و مخارج آنرا دولت برعهده داشت.[٨]

بعد از زمامداری امیر شیرعلی آموزش مدرن در کشور برای سالهای طولانی به‌فراموشی سپرده شد. زیرا در دو دهه حکمرانی عبدالرحمن با وجودی فراهم بودن زمینه مناسب برای گسترش معارف و آموزش مدرن، نسبت به‌دوره امیر شیرعلی، هیچ‌ مدرسۀ ساخته نشد. به‌نظر می‌رسد بی‌اعتنایی او به‌معارف و آموزش مدرن کاملاً یک اقدام آگاهانه و بابرنامه بوده‌است. زیرا او با وجود اطلاع و آگاهی از فرهنگ و تمدن جدید، دربهای آموزش و معارف را بر روی جوانان کشور بسته‌است.[۹]

با آنکه مدارس جدید برای اولین بار در اواخر قرن نوزدهم توسط امیر شیرعلی خان بنیانگذاری شد، اما شکل‌گیری آموزش مدرن در کشور با تأسیس لیسه حبیبیه به‌فرمان امیر حبیب‌الله خان در اوایل قرن بیستم رسمیت یافت. زیرا آموزش در دورۀ امیر شیر علیخان اختصاص به‌طبقه حاکم داشت. درب‌های آموزش مدرن تا تأسیس مدرسه حبیبیه و مدارس وابسته به‌آن بر روی مردم بسته بود. امیر حبیب‌الله در سال ۱۹٠٣ م / ۱٢٨٢ ش. مدرسه حبیبیه را با اقتباس از برنامه‌ آموزشی دبیرستان‌های هند پایه‌گذاری کرد؛ که این مدرسه دارای سه درجه ابتدایی، متوسطه و دبیرستان بود که توسط معلمین هندی، ترک و افغانی اداره می‌شد. با گشایش این مدرسه گام‌های بلندی در راستای باسوادی جامعه، طبع روزنامه، آزادی و گفتمان عمومی برداشته شد.[۱٠]

فارغ‌التحصیلان مدرسه حبیبیه بسیار اندک بود و در طول چهارده سال نخست گشایش این مدرسه فقط ۱۹ نفر توانستند با اتمام دوره (صنف دوازده) فارغ‌التحصیل شوند. طبیعی است که این تعداد فارغ‌التحصیلان برای کشوری که توسعه و گسترش معارف از نیازهای اولیه و بنیادین آن در جهت ترقی و پیشرفت محسوب می‌شد، بسیار اندک و ناچیز به‌حساب می‌آمد.

پس از تأسیس مدرسۀ حبیبیه در سال ۱۹٠٣ م امیر حبیب‌الله در سال ۱۹٠۹م. مکتب حربیه (Military school) را در شهر کابل به‌وجود آورد تا کشور علاوه بر کادر اداری تحصیل کرده، از کادر نظامی نظامند و مدرن نیز برخوردار شود. این مدرسه در ابتدا با ۱۵٠ شاگرد برنامه‌هایش را شروع کرد که در اواخر تعداد شاگران به ‌۹٠٠ نفر می‌رسید. مدرسه حربیه سه مدرسه نظامی کوچکتر به‌نام‌های «مکتب عسکری ملکزاده»، «مکتب عسکری جدید‌الاسلام» و «مکتب عسکری اردلیان حضور» را نیز تحت پوشش قرار می‌داد که تعداد شاگردان آنها در مجموع به‌سیصد نفر می‌رسید.

پس از چند سال از تأسیس مدرسه حبیبیه لزوم تأسیس تربیت معلم برای آموزش معلمان حرفه‌ای و تدوین برنامه آموزشی متناسب با نیازهای ملی مذهبی در کشور شدیداً احساس می‌شد. زیرا از یکسو معلمان خارجی به‌علت سردی هوا در فصل زمستان حاضر به‌مانـدن در کابـل نبودنـد و از سـوی دیگـر کتـاب‌هـای آمـوزشـی که در لیسـه حبیبـیه اسـتفاده می‌شـد، همـان کتـاب‌های بـود کـه در هنـد به‌نـگارش درآمـده و منـدرجـات آن‌ها نسـبت به‌افغـان‌ها اهانـت‌آمیز و پـر از اتهـام بـود. لـذا در سـال ۱۹۱٢ م. نخسـتین مرکـز تربیـت معلـم کشـور در کابـل تحـت عنـوان «دارالمعلمـین» (Teacher Training College) تأسیس شد که بعد از سه سال در هر دوره ٣٠ معلم ابتدایی از آن فارغ‌التحصیل می‌شد.

در ۱۹۱٣ م. انجمن معارف افغانستان در راستای ساماندهی و اداره نظام آموزشی کشور ایجاد شد و ریاست آنرا سردار عنایت‌الله خان برعهده گرفت. از عمده فعالیت‌های این انجمن در این دوره تهیه ملزومات آموزشی رایگان برای دانش‌آموزان و پرداخت مواجب اندک به ‌آن‌ها برای ادامه تحصیل است.

از دیگر اقدام‌های مهم امیر در این دوره تأسیس دارالتألیفی در کابل به‌نام «بیت العلوم مدرسه حبیبیه» است که در آن کتب درسی و غیر درسی چاپ و منتشر می‌شد. سراج‌الاخبار، سراج‌الاطفال، آثار محمود طرزی و ... در این مطبع چاپ و منتشر می‌گردید.

مدرسه حبیبیه علاوه بر نقش آموزشی و ترویج معارف جدید در بیداری و آگاهی سیاسی جوانان نقش مهمی ایفا کرد. نخستین زمزمه‌های مشروطیت و اولین تشکل سیاسی «جمعیت سرّی ملی» که به‌دنبال تغییر نظام سیاسی در کشور بود، در این مدرسه شکل گرفت. روشنفکران این مدرسه با مطالعه جراید و مطبوعات خارجی، با اوضاع جهان خصوصاً نهضت‌های اصلاح‌طلبی و مشروطه‌خواهی آشنا شدند و در محافل خصوصی و سرّی که تشکیل می‌دادند از اوضاع سیاسی کشور اظهار نارضایتی می‌کردند.

بزرگترین تغییر و تحول در نظام آموزشی کشور با شروع سلطنت امیر امان‌الله و استقلال کشور به‌دست او به‌وجود آمد؛ زیرا پس از کسب استقلال، شرایط اجتماعی و سیاسی برای آغاز توسعه آموزش مدرن در کشور فراهم شد. در این دوره اساس و شالودۀ نظام آموزشی مدرن در کشور شکل گرفت و برنامه‌های آموزشی متناسب با نیاز کشور تدوین شد. مدارس ابتدایی در شهرها و روستاهای مهم گسترش یافت و آموزش ابتدایی رایگان و اجباری شد. آموزش دختران در دستور کار قرار گرفت و دانشجویان به‌خارج از کشور فرستاده شد.[۱۱]

امیر امان الله که خود آموزش مدرن را در مدرسه حربیه(نظامی) تجربه کرده بود، با نگاهی متفاوت از امرای قبل از خود به‌آموزش و تعلیمات مدرن می‌نگرست. از نظر او مهم‌ترین راه رسیدن به‌ترقی و پیشرفت افغانستان، گسترش و فراگیر شدن آموزش مدرن در کشور بود. اهتمام او به‌معارف و آموزش تا حدی بود که نشان معارف از با ارزش‌ترین نشان‌های افتخارات کشور و حتی بالاتر از نشان‌های نظامی و ملکی قرار گرفت. بودجه وزارت معارف پس از بودجه نظامی و دربار در درجه سوم اهمیت قرار گرفت.[۱٢]

به دنبال تصویب نخستین قانون اساسی افغانستان در ٢٠ حمل ۱٣٠٣ ش / ۱۹ آپریل ۱۹٢٣ م و تصویب آن در لویه جرگه جلال آباد، آموزش ابتدایی اجباری اعلام شد. از این پس دولت موظف بود، امکانات و شرایط لازم برای تحصیل کودکان و متعلمان را در سرتاسر کشور فراهم آورد. در سال ۱۹٢٣ نظامنامه مکاتب خانگی (مکتب‌خانه) و در سال ۱۹٢٦ نظامنامه معارف تدوین گردید و نظام آموزشی کشور بر اساس آن شگل گرفت. تدوین لوایح و نظامنامه‌ها در دوران سلطنت امیر امان‌الله، یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در رشد و شکوفایی سـریع آمـوزش مـدرن در کشـور بـود؛ زیـرا ایـن قـوانیـن و نظامنـه‌ها دولـت را وادار می‌کـرد تا به‌توسـعه معـارف و مـدارس جدیـد بیشـتر توجـه کنـد و زمینـه و فرصـت مناسـب و یکسـان را بـرای تمـام مـردم فـراهم آورد.[۱٣]

«لیسه امانیه» در سال ۱٣٠۱ ش/ ۱۹٢٢ م با کمک فرانسوی‌ها در کابل تأسیس شد. مدیریت این مدرسه بر عهده یک فرانسوی قرار داشت و معلمان فرانسوی برای دروس اختصاصی آن برگزیده شده بود. برنامه‌های آموزشی آن از مدارس فرانسه اقتباس شده بود. این مدرسه در اکتبر ۱۹٢۹ به‌نام مدرسه استقلال تغییر نام یافت.

برای ساماندهی و توسعه بیشتر آموزش و مدارس جدید و رسیدگی به‌امور معیشتی و بهداشتی معلمین و تألیف و ترجمه کتب در کشور در سال ۱٣٠۱/۱۹٢٢ وزرات معارف افغانستان تأسیس شد. یکسال بعد؛ یعنی ۱۹٢٣ مدرسه «امانی» به‌کمک مالی و آموزشی کشور آلمان در کابل به‌وجود آمد. دروس فنی در این مدرسه به‌زبان آلمانی ارائه می‌شد. این مدرسه بعدها به‌مدرسه «نجات» تغییر نام داد. به‌دنبال کمک و مشارکت کشورهای فرانسه و آلمان در جهت توسعه و گسترش نظام آموزشی افغانستان، انگلستان نیز از طریق هند اقدام به‌تأسیس مدرسه «غازی» در کابل نمود.[۱۴] این مدرسه در سال ۱۹٢٧ ایجاد شد و انگلیسی به‌عنوان زبان خارجی در آن تدریس می‌شد. تمامی این تلاشها در آن جهت صورت می‌گرفت تا نظام آموزشی افغانستان را با نظام آموزشی استاندارد در کشورهای پیشرفته هماهنگ و منطبق سازد.

توسعۀ اصلاحات آموزشی در دورۀ امان‌الله در مقایسه با دورۀ قبل، دو تفاوت عمده داشت. توسعه و گسترش آموزش در این دوره، در دو جهت انجام شد:


[۱-۱]- توسعه کمی و کیفی مدارس و گسترش آن در ولایات

در این دوره مدارس جدید هم در کابل و هم در ولایات ساخته شد. غبار در این باره می‌نویسد: «طبق مادۀ ‌٦٨ قانون اساسی نخستین افغانستان، تحصیل معارف تا درجۀ ابتدائیه اجباری شد، و در پایتخت به‌علاوه لیسۀ حبیبیه، لیسه‌های امان و امانی توسط پروفیسران فرانسوی و جرمنی و استادان داخلی تأسیس گردید. مکاتب رشدی غازی، رشدیۀ استقلال، تلگراف، رسامی، نجاری، معماری،‌ السنه، زراعت، دارالعلوم عربی، رشدیۀ مستورات، رشدیۀ جلال‌آباد، زراعت، رشدیۀ قندهار، رشدیۀ هرات، دارالمعلمین هرات، رشدیۀ مزارشریف، رشدیۀ قطغن، مکتب پلیس، موزیک، قالین‌بافی، ارچتک (معماری)، تدبیر منزل زنانه، مکتب طبیه، مستورات، و بیشتر از ٣٢٢ باب مکاتب ابتدائیه در تمام ولایات کشور باز شد...»[۱۵]

این وسعت توسعه‌ی کمی و کیفی آموزش و مدارس جدید، بدون همراهی و مشارکت مردم امکان پذیر نبود. با آنکه دولت بودجه وزارت معارف را افزایش داد، ولی برای اجرای طرح‌های آموزشی درسطح کشور چشم به‌کمک‌های مردمی دوخته بود. مردم افغانستان که به‌دنبال روزنه‌های پیشرفت در کشور بودند، با تمام وجود از برنامه‌های اصلاحی دولت استقبال کردند و با جان و مال در این راه گام گذاشتند، آنها ضمن پرداخت «اعانه معارف» حتی در مواردی که خودشان درتنگنا قرار داشتند با هزینه خود مدرسه ساختند تا فرزندانشان از آموزش مناسب برخوردار شوند. غبار این مطلب را اینگونه یادآور می‌شود: «... همین مردم در عهد امانی با فقری که داشتند سرک(جاده) ساختند و مکتب آباد کردند و برای نشر معارف اعانه دادند و در مالیات خود افزودند. مردم پاکتیا به‌شهادت جراید آنروز که خود نان جواری(ذرت) می‌خوردند ٧۵ هزار افغانی با چهار صد متعلم برای تأسیس چهار مکتب در «خوست» و «چمکنی» و «گردیز» و «زرمت» دادند. دکانداران قندهار با مصرف خود مکتب تأسیس کردند...».[۱٦]


[۱-٢]- رسمیت یافتن آموزش زنان و دختران

طبق ماده ٦٨ قانون اساسی سال ۱٢٠٢ ش. / ۱۹٢٣ میلادی، تعلیمات ابتدایی برای همه اتباع کشور رایگان و اجباری اعلام شد. با توجه به‌شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور، دسترسی به‌آموزش ابتدایی برای همه اتباع در آن برهه عملاً غیر ممکن بود، ولی این ماده از قانون اساسی (یعنی اجباری شدن آموزش ابتدایی) پیامده‌های ارزشمند را می‌توانست در پی‌داشته باشد. نخست اینکه آموزش ابتدایی حق همه اتباع کشور فارغ از هرگونه قومیت، جنس و مذهب است. دوم، دولت ملزم به‌فراهم ساختن امکانات و شرایط لازم برای آموزش در کشور است و در این راه باید جهد و تلاش کند. دولت با توجه به‌صراحت این مادۀ قانون مجبور به‌ساختن مدارس و مکاتب دخترانه و فراهم کردن شرایط لازم برای آموزش دختران بود.

نخستین مدرسه دخترانه در دسامبر ۱۹٢٠ به‌نام مکتب «عصمت» درکابل تأسیس شد. دومین مدرسه دخترانه بنام مدرسه «مستورات» دو سال بعد، در سال۱٣٠٢ش/ ۱۹٢٣ گشایش یافت. این مدرسه بعداً در سال ۱۹۴٢ به‌لیسۀ «ملالی» تغییر نام داد. در این مدرسه دخترانی که قبلاً به‌صورت خصوصی آموزش دیده بودند، به‌کلاس‌های بالاتر فرستاده شدند و دیگر دختران از همان کلاس اول شروع به‌آموزش کردند. با وجود آنکه این مدارس تنها در شهر کابل تاسیس گردیده بودند، درتاریخ معاصر افغانستان بی‌نظیر و برای رشد آموزش و پرورش دختران اهمیت خاصی داشت، زیرا که برای اولین بار محدودیت‌های سنتی آموزش و پرورش خارج از منزل را برای دختران درهم می‌شکست.

نخستین مخالفت و موضع‌گیری با اصلاحات آموزشی، پس از تأسیس مدرسه دخترانه مستورات شکل گرفت. برخی از علمای دینی و متدینان محلی آموزش دختران در مدارس جدید را با روح شریعت اسلامی مغایر دانستند. این مخالفت در «لویه جرگه» (Grand Council) پغمان که در سال ۱۹٢٣ به‌منظور بررسی برنامه‌های اصلاحی امان‌الله دایر شده بود، از سوی برخی از نمایندگان نیز مطرح شد.

پس از لویه جرگه پغمان، مدرسه مستورات در سال ۱۹٢۴ تعطیل اعلام شد، اما به‌زودی امیر نه تنها به‌بازگشایی مدرسه مستورات اکتفا نکرد بلکه تا سال ۱۹٢٨ هفت مدرسه دخترانه دیگر در کابل ایجاد کرد. او پس از بازگشت از سفر اروپا و آشنایی نزدیک با آموزش مدرن، بیشتر از گذشته به‌توسعه و گسترش معارف در میان پسران و دختران توجه کرد. او آموزش مختلط دختران و پسران را از شش سالگی تا ده سالگی در یک مکتب مورد تأیید قرار داد و فرمان اجباری شدن تعلیمات ابتدایی را برای دختران صادر کرد.

لازم به‌یادآوری است که توسعه آموزش، خصوصاً آموزش دختران با یک روند آرام و ملایم همراه نبود. در برهۀ از تاریخ، خصوصاً پس از بازگشت امیر از اروپا شتاب بیشتری گرفت. شتاب‌زدگی امیر در اجرای برنامه‌های اصلاحی و مدرنسازی مخالفت نیروهای معارض و مخالف اصلاحات را درپی‌ داشت. نتیجه‌ی این مخالفت‌ها در نهایت باعث ازدیاد شورش‌ها و ناامنی‌ها در سرتاسر کشور گردید که در نهایت این شورش‌ها به‌جنگ داخلی، سقوط حکومت امان‌الله و روی کار آمدن حبیب‌الله کلکانی و از بین رفتن همه دست آورد‌های فرهنگی و تأسیسات آموزشی و مدارس گردید.


[٢]- توسعه آموزش مدرن (۱۹۵٠-۱۹٨٠)

فاصله‌ سالهای ۱۹۵٠ تا ۱۹٨٠ یک دورۀ طلایی برای توسعه نظام آموزشی در افغانستان محسوب می‌شود. در این دوره با توجه به‌فراهم بودن برخی شرایط و امکانات، نظام آموزشی در کشور از رشد قابل توجه بهره‌مند شد. از مهمترین عوامل توسعه آموزش در این دوره می‌توان به‌موارد زیر اشاره کرد:

    ۱- وجود صلح و ثبات در داخل و خارج از افغانستان؛

    ٢- افزایش درک عمومی نسبت به‌ارزشهای آموزش مدرن؛

    ٣- وجود سیاست ملی برای برنامه‌های توسعه اجتماعی و اقتصادی؛

    ۴- فراهم بودن جو مناسب بین المللی برای همکاری‌های دو جانبه و چند جانبه در جهت توسعه پروژه‌های اجتماعی و اقتصادی از جمله در عرصه آموزشی؛

    ۵- حمایت سازمان ملل و آژانس‌های وابسته به‌آن از جمله یونسکو در جهت ارتقاء و تسریع توسعه جهانی آموزش؛

    ٦- نقش مثبت برخی از افغانهای تحصیل کرده و متخصص که در توسعه و ارتقاء آموزش در کشور نقش آفرینی کردند. این عوامل در کنار هم بستری مناسب را برای توسعه آموزش در کشور فراهم آورد قانون اساسی و قانون معارف توسعه نظام آموزشی را هدفمند و قانونمند ساخت و برنامه‌های پنجساله دولت در جهت دهی و اولویت بخشی توسعه نظام آموزشی نقش مهمی را ایفا کردند.

قانون اساسی این دوره نسبت به‌گذشته و حتی در مقایسه با سالهای بعد، دموکراتیک‌ترین قانون اساسی در افغانستان محسوب می‌شد و راه را برای رشد و توسعه آموزش هموار کرد. پس از تنفیذ قانون اساسی جدید، قانون معارف تدوین و تنظیم گردید که سیاست معارف کشور بر مبنای آن قانون در سالهای بعدی شکل گرفت.

اجباری بودن دوران ابتدایی مدرسه برای دختران و پسران از سن ٧ تا ۱۴ سالگی، ایجاد و رعایت اصل توازن و تعادل در انکشاف معارف در کشور از مهم ترین نکات اساسی نهفته در قانون اساسی جدید بود. قانون معارف که بر مبنای این قانون اساسی تدوین گردید از لحاظ محتوا و شکل ظاهری آن پیشرفته ترین قانون تا آن زمان در عرصه‌ی معارف بود که زمینه را از لحاظ قانونی و نظری برای رشد همگانی و متوازن تعلیم و تربیت مساعد می‌کرد.

تا قبل از ۱۹۵٠ میلادی توسعه نظام آموزشی در کشور از یک سازماندهی منظم و سیستماتیک برخوردار نبود؛ هریک از زمامدارن کشور برحسب سلیقه و نیاز کشور دست به‌تأسیس مدرسه و موسسات آموزشی زده‌بودند. اولین اقدام برای توسعه سیستماتیک نظام آموزشی در کشور، در سال ۱۹۴٧ انجام شد. در این سال افغانستان از یونسکو (UNISCO) دعوت کرد تا برای مطالعه اوضاع نظام آموزشی افغانستان نمایندگانی را به‌این کشور اعزام دارد. در ادامه همین روند در سال ۱۹۵۴ بر اساس قرارداد منعقده با نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بین المللی (USAID)، تیمی از متخصصان دانشگاه کلمبیا و نیویورک به‌افغانستان آمدند تا در توسعه کیفی آموزش معلمان کمک کنند. در سال ۱۹۵۵ مؤسسه تعلیم و تربیت ایجاد شد که بعداً در دانشگاه کابل ادغام شد. دو سال بعد، دانشکدۀ اقتصاد و در سال ۱۹۵۹ دانشکدۀ داروسازی تأسیس شدند. در ادامه توسعه آموزش عالی در سال ۱۹٦٢ دانشکدۀ نظام آموزشی و مؤسسۀ مدیریت صنعتی احداث شدند. همزمان در این دوره سه دیبرستان شبانه‌روزی (ابن سینا، خوشحال خان ختک، رحمان بابا) در کابل ایجاد شدند. دبیرستان ابن‌سینا به‌عنوان یک مؤسسۀ تربیت معلم وظیفه تربیت محصلان روستایی را بر عهده داشت و دبیرستان‌ ختک و رحمان بابا در مناطق قبایلی مشغول فعالیت بودند.

دولت برای توسعه آموزش، پلان‌های (برنامه‌) پنجساله را به‌اجرا گذاشت. اولین برنامه پنجساله توسعه آموزشی (۱۹۵٦-۱۹٦۱) بر آموزش ابتدایی متمرکز بود. با توجه به‌نیاز کشور به‌نیروی انسانی تحصیلکرده، دومین برنامه پنجساله (۱۹٦٢-۱۹٦٧) بر توسعه دبیرستانها، مدارس فنی و آموزش عالی تأکید داشت. سومین برنامه پنجساله، ضمن توسعه متوازن در تمام سطوح، بر توسعه کیفی آموزش معلمان توجه خاص داشت.

به دنبال اجرای برنامه‌های پنجساله توسعۀ آموزش، آمار از رشد قابل توجه مدارس ابتدایی، متوسطه، فنی حرفه‌ای، تربیت معلم و آموزش عالی در سطح کشور خبر می‌دهد. حکمت الله سادات در این زمینه می‌نویسد: « در ۱۹٦٠ میلادی ۱٧۵٦٠٠ محصل در ۱۱۱٠ مدرسه ابتدایی مشغول تحصیل بودند که ۱۹٠٠٠ نفر آنها را محصل دختر تشکیل می‌دادند. همزمان ۱۱٣٠٠ دانش‌آموز در ۱٧ مدرسه متوسطه (کلاس ٧-۹) و ۱٨ دبیرستان اشتراک می‌کردند که ٢۵٠٠ نفر از آنها دختر بودند. در این دوره ٣٠ مدرسه فنی با ۵٠٠٠ محصل که اکثر آنها را مردان جوان تشکیل می‌دادند، مشغول فعالیت بودند. کلاً در این دوره نزدیک به‌۱۹٣٠٠٠ محصل در افغانستان و خارج از کشور در مدرسه ثبت نام کرده بودند که این رقم در مقایسه با دهۀ قبل (۱۹۵٠) دو برابر شده بود.[۱٧]

با تأسیس دانشکده‌های پزشکی (۱۹٣٢)، حقوق (۱۹٣٨)، علوم تجربی (۱۹۴٢) پایه‌های اولیه آموزش عالی در کشور ریخته شد. از ادغام این دانشکده‌ها در سال ۱۹۴٦ پوهنتون کابل (نخستین دانشگاه کشور) به‌وجود آمد. در سال ۱۹۴٧ دانشکدۀ زنان به‌منظورتربیت معلمان زن در دو بخش علوم تجربی و علوم انسانی ایجاد شد.[۱٨] توسعه آموزش عالی در سالهای بعد در قالب برنامه‌های پنجساله، شتاب بیشتری گرفت. دانشکدۀ الهیات در سال ۱۹۵۱، مؤسسه تعلیم و تربیت در سال ۱۹۵۵، دانشکدۀ اقتصاد در سال ۱۹۵٧، دانشکدۀ مهندسی و کشاورزی در سال ۱۹۵٨، دانشکدۀ داروسازی در سال ۱۹۵۹دانشکدۀ تعلم و تربیت در سال ۱۹٦٢ در چارچوب دانشگاه کابل تأسیس گردیدند. دانشکدۀ پزشکی ننگرهار که بعداً به‌دانشگاه ننگرهار تبدیل شد، در سال ۱۹٦٣ بوجودآمد. مؤسسۀ پولتخنیک کابل که سپس بصورت دانشگاه مستقل عرض وجود کرد در سال ۱۹٦٧ در کابل تأسیس شد.

در طول دو دهۀ شصت و هفتاد میلادی با اجرای طرحهای پنجساله، آموزش عالی رشد قابل توجه را در پیش گرفت. در حالی‌که در سال ۱۹٦٠ تنها ۱٧٠٠ محصل به‌شمول ۱۵٧ محصل دختر در آموزش عالی مشغول تحصیل بودند، این رقم در سال ۱۹٧۵ به‌۱٢٢٦٠ نفر رسید که ۱٦٨٠ محصل آن را دختر تشکیل می‌داد. با وجود توسعه آموزش عالی در کشور، در سال ۱۹٨٠ به‌ازای هر صدهزار نفر فقط ۱٣٠ نفر در آموزش عالی کشور مشغول تحصیل بودند که این آمار در مقایسه با کشورهای همسایه (پاکستان ۱٨۹، ایران ٣۵٠ و هندوستان ۵۱۵) در سطح بسیار پایین قرار داشت.

در فاصله‌ سالهای ۱۹۵٠-۱۹٨٠ گامها و اقدامات مثبت فراوان و بی‌سابقۀ در جهت توسعه آموزش مدرن در کشور برداشته شد. مدارس ابتدایی و متوسطه و مؤسسات آموزشی و دانشگاه‌ها در کشور از رشد کمی ارزشمند برخوردار شدند. با این وجود برخی کاستی‌ها و نارسایی در توسعه آموزش مدرن وجود داشت که افت کیفی آموزش را در پی داشت. یکی از کاستی‌های مهم، توسعه نامتناسب آموزش کمی مدارس و آموزش عالی در سطح ولایات کشور بود. تراکم بیش از حد دبیرستانها و مؤسسات آموزش عالی و دیگر تسهیلات آموزشی مناسب در پایتخت و برخی ولایات و محروم بودن بیشتر ولایات دور دست از این امکانات سطح کیفی آموزش در کشور را با تنزل مواجه ساخت.

در مجموع با وجود کاستی‌ها و ضعف‌های که در توسعه نظام آموزشی کشور وجود داشت، توسعه سیستماتیک آموزش با برنامه‌های پنجساله توسعه اقتصادی، زمینۀ توسعه و تعمیم معارف را به‌ولایات را فراهم آورد و در پایان برنامه‌های پنجساله سوم، تعداد محصلان در کابل از ٢۱٪ به ‌۱۴٪ کاهش یافت. جدول زیر از رشد آموزش مدرن در سطوح مختلف آموزشی در کشور به‌دنبال اجرای طرحهای پنجساله خبر می‌دهد.

آموزشگاه۱۹۵۵۱۹٦٠۱۹٦٧۱۹٧٢
ابتدایی۱۱۱٦۵٠٢۱٣۱٠٠۴۴۴٢۴٠۵۴٠٧٠٠
متوسطه۵٧٣٠۱۴۱٠٠۵۴۴٠٠۱٠٧٦٠٠
فنی حرفه‌ای۱۹۵٠٢۵٠٠۵٧٠٠۵٢٠٠
تربیت معلم۱٠٠٠٣۹٠٠۵٦٠٠۴۱٧٠
آموزش عالی٧٦٠۱٧٠٠۴٣٢٠٦٦٠٠
مجموع۱٢۱٠۹٠٢٣۵٣٠٠۵۱۴٢٦٠٦٦۴٢٧٠


[٣]- رکود آموزش مدرن (۱۹٧۹- ٢٠٠۱)

در فاصله‌ سالهای ۱۹٧۹ تا ٢٠٠۱ بر اثر حضور نظامی شوروی در افغانستان، جنگ‌های داخلی و سپس حاکم شدن نظام خشک و غیر انعطاف‌پذیر طالبان در افغانستان بسیاری از زیر ساخت‌های آموزشی همچون مدارس، مؤسسات و ادارات آموزشی، ویران شد،‌ معلمان و دانش‌آموزان کشته، آواراه و یا به‌جبهه‌های جنگ اعزام شدند. در مجموع آموزش مدرن دچار وقفه و رکود گردید.

در طول دهۀ هشتاد به‌دنبال تجاوز روسها دو سوم مدارس کشور ویران گردید، در حالی‌که در سال ۱۹٧٨ بیش از یک ملیون دانش آموز در مدارس ابتدایی، متوسطه و دیگر مؤسسات آموزشی مشغول به‌تحصیل بودند؛ در پایان سال ۱۹٨۵ تعداد دانش‌آموزان مشغول به‌تحصیل در مدارس و مؤسسات آموزشی به‌هفتصد هزار نفر کاهش یافت. همچنین در سال ۱۹٧٨ در حدود ٣٣۵٢ مدرسه ابتدایی، ۹۹۵٦۵٠ دانش‌آموز که ۱۵٢٧۵٠ نفر از آن دختر بودند و ٢۹۹٠٠ معلم زن و مرد در کشور وجود داشت، در سال ۱۹۹٠ رقم به‌شکل زیر تغییر کرد؛ ۵٦٨ مدرسه ابتدایی، ٦٢٨٨٠٠ دانش آموز (٢۱۴۵٦٠ نفر دختر) و ۱٦۵٠٠ معلم (٨٨٧٠ معلم زن). آمار در این دوره به‌خوبی از کاهش دانش‌آموزان پسر و معلمان مرد در مدارس خبر می‌دهد. زیرا بسیاری از دانش‌‌آموزان پسر و معلمان یا راهی جبهه‌های جنگ علیه روسها‌ شده‌اند و یا مجبور به‌ترک کشور. بررسی آمارها نکتۀ دیگری را نیز آشکار می‌سازد که میزان خسارت به‌زیر ساخت‌های آموزشی در مناطق روستایی به‌مراتب چشمگیرتر از مناطق شهری بوده‌است.[۱۹]

تخریب مدارس و فضاهای آموزشی در این دوره بخشی از علت کاهش اقبال به‌آموزش مدرن به‌شمار می‌آید، بخشی دیگری از علت را باید در برنامه‌های آموزشی مدارس جدید که زیر نظر حکومت کمونیستی کابل و مستشاران آموزشی شوروی ارائه می‌شد، جستجو کرد. سیستم آموزشی در کشور که شباهت بسیاری با نظام آموزشی فرانسه داشت، به‌شیوۀ نظام آموزشی شوروی تغییر داده شد، زبان روسی جای زبان خارجی را در مدارس گرفت، تاریخ شوروی به‌عنوان مضمون درسی در مدارس معرفی شد و مهمتر از همه تبلیغ آرمانها و اندیشه‌های کمونیستی و حذف مطالب درسی از محتویات اسلامی در رأس اهداف نظام آموزشی قرار گرفت.[٢٠] در پی این امر بسیاری از معلمان شغل خود را از دست دادند و افراد وابسته به‌کمونیست جایگزین آنان شدند؛ بیساری از دانش‌آموزان متعهد از دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی عالی به‌بهانه‌‌های واهی اخراج شدند و مهم‌تر از همه بسیاری از والدین از ترس تأثیر افکار کمونیستی، کودکانشان را از مدارس دولتی بازداشتند.

ضعف و انحطاط آموزشی که از دورۀ کمونیست‌ها شروع شده بود، در دورۀ حکومت مجاهدین نیز ادامه یافت. صرف نظر از معضل و بحران امنیت و ثبات که چالش مهمی را در مسیر حیات و رشد آموزش مدرن به‌ویژه در پایتخت کشور تشکیل می‌داد، مکاتب و مؤسسات عالی تحصیلی در سراسر کشور به‌کمبود آموزگاران و استادان متخصص مواجه بودند. کتب و مواد مورد نیاز آموزش و تحصیل در مدارس و مؤسسات آموزشی وجود نداشت. بسیاری از مدارس و مؤسسات آموزشی فاقد ساختمان بودند. جنگ در کابل میان گروه‌های مختلف در داخل و بیرون دولت بخش بزرگی از زیر ساخت آموزش پایتخت را منهدم کرد. بر مبنای گزارش وزارت معارف در سال ۱۹۹۵ در حدود ٦٠ درصد ساختمان مکاتب و مؤسسات آموزشی و تحصیلی در شهر کابل و ٧۵ درصد در ولایات کشور در نتیجه‌ی جنگ خسارت دیده‌بودند.

سالهای سلطۀ طالبان بر افغانستان (۱۹۹۴-٢٠٠۱) تاریک‌ترین دوران نظام آموزشی مدرن در کشور بود. درب‌های آموزش مدرن بر روی تمامی دختران بسته شد، معلمان زن خانه‌نشین شدند و در بسیاری از ولایات لیسه‌ها تعطیل و نوجوانان و جوانان یا به‌جبهه‌های جنگ فرستاده شدند و یا به‌مدارس جدید دینی معرفی شدند. حتی آن دسته از مدارس جدید که به‌حیات خود ادامه دادند مجبور بودند، در ترفیع و ارزیابی دانش‌آموزان از سیاست رسمی طالبان پیروی کنند. فهم و معلومات دینی شاگردان را مهم‌ترین ملاک ارزیابی تحصیلی قرار دهند. تغییر در نظام آموزشی و موضوعات درسی مدارس و مؤسسات آموزشی اقدام دیگر طالبان در کاهش کیفیت آموزش مدرن در کشور بود. هرچند بر تعداد مضامین دینی در آموزش کشور در سالهای حکومت مجاهدین افزوده شده بود، اما طالبان در سال‌های حاکمیت و امارت خود با تمرکز بر فراگیری مضامین علوم دینی و کاهش مضامین جدید، نظام آموزشی کشور را عملاً به‌انحطاط کشاند.

سخن آخر اینکه آموزش مدرن در سه دهۀ اخیر بر اثر جنگ و بی‌ثباتی به‌روکود و زوال کمی و کیفی انجامید؛ زیرا نه تنها بسیاری از زیر ساخت‌های آموزشی بر اثر جنگ نابود شدند و به‌دنبال آن بسیاری از کودکان و نوجوانان از نعمت آموزش محروم شدند، بلکه آموزش مدرن در دوره‌های مختلف الت دست گروه‌ها و جناح‌های متخاصم قرار گرفت و در مجموع نتوانست رسالت اولیه‌اش را که تعلیم و تربیت نسل جدید جامعه و شکوفایی استعدادها و توانایی‌های آنها، بود به‌خوبی به‌انجام رساند.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- قرآن کریم، سورۀ علق (۹٦)، آیه ۵-۱
[۲]- امانوئل کانت، تعلیم و تربیت، ترجمه‌ی غلام‌حسین شکوهی، (تهران: نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱٣٦٨)، صص ٧-۴
[۳]- Pia Karlsson, Amir Mansory, Islamic and Modern Education in Afghanistan conflictual or Complementary? Institute of International Education, Stockholm University:
[۴]- Pia Karlsson, Amir Mansory, ioc. cit
[۵]- Leigh Nolan, Afghanistan, Education and the Formation of Taliban. 2006, The Fletcher School. Tufts University.
[۶]- میر غلام‌محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، تهران: جمهوری، چاپ هفتم، ۱٣٨٣، ص ۵۹۵.
[٧]- محمداکرم اندیشمند، همان.
[۸]- محمداکرم اندیشمند، معارف عصری در افغانستان، سایت پیمان ملی
[۹]- میر غلام‌محمد غبار، پیشین، ص ٦۵٠.
[۱٠]- Mir Hekmatulla Sadat (2004), Modern Education in Afghanistan, PDF
[۱۱]- Saif R. Samady, (2001), Education and Afghan Society in the twentieth century, United Nation Educational, Scientific and cultural Organization, Educational Sector. Paris, pp. 26-27
[۱۲]- میر غلام‌محمد غبار، پیشین، صص ٧۹٢ و ٧۹٣.
[۱۳]- محمداکرم اندیشمند، سلطنت امان‌الله خان و معارف عصری، سایت پیمان ملی
[۱۴]- Mir Hekmatulla Sadat. IOC. cit
[۱۵]- میر غلام‌محمد غبار، پیشین، صص ٧۹٣-٧۹٢.
[۱۶]- میر غلاممحمد غبار، پیشین، ص ٧۹٠.
[۱٧]- Mir Hekmatulla Sadat, ioc.cit.
[۱۸]- Saif R. Samady. Op.cit. p. 60
[۱۹]- Saif R. Samady. Op.cit. p:69
[٢٠]- Pia Karlsson & amir mansory, op.cit. P 18.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

كاظم هزاره، سير تاريخی آموزش و پرورش در افغانستان، فصلنامۀ گشایش، شماره ۲۰ و ۲۱


[برگشت به بالا]