دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

غزوه بنی قینقاع

از: عبدالملک ابن هشام، برگردان: رفیع‌الدین ابو محمد اسحاق بن محمد همدانی


فهرست مندرجات

[غزوه‌های محمد][بنی‌قینقاع]



[] غزو دهم غزو بنی‌قینقاع بود

و چون سید از غزو بحران بیرون آمد، یهود بنی‌قینقاع را جمع کرد و گفت "ای قوم یهود، حذر کنید از آن بلا که بر قوم قریش آمد در روز بدر و به اسلام درآیید... که می‌دانید که من پیغامبر خدایم و در تورات نعت و صفت من دیده‌اید و از علمای خود شنیده‌اید."

ایشان گفتند "ای محمد، فریفته مشوبه آن جمعی از قریش که ایشان رسم و آیین جنگ نمی‌دانستند و ممارست جدال نکرده‌اند و قتل نکرده بودند، تو ایشان را به قتل آوردی... که اگر تو با ما به جنگ و قتال و کارزار درآیی، خود بینی که جنگ چه‌گونه می‌باید کزدن و شجاعت و مردانگی چه‌گونه بود."

و این بنی‌قینقاع اول قومی بودند از یهود که نقص عهد سید کرده بودند. و سبب نقض عخد ایشان آن بود که در بازار بنی‌قینقاع زنی شیر می‌فروخت، در پیش دکان زرگری هم از یهود. و آن زن نقابی فرو گذاشته بود. زرگر وی را گفت "نقاب بردار تا تو را ببینم!"

زن گفت "نقاب برندارم."

زرگر چنان‌که آن زن نمی‌دید، دامن جامه‌ی وی برگرفت و گرهی بر آن زد. و قاعده‌ی زنان عرب چنان بود که زیرجامه در پای نکردندی و جامه‌ی دراز پوشیدندی و آن زن نمی‌دانست و بر پای خاست و عورت وی ظاهر شد و فریاد برآورد.


و یکی از مسلمانان ایستاده بود و چون چنان دید، شمشیر بر کشید و آن زرگر را بکشت. و کسان آن زرگر بانگ زدند و یهود جمع شدند و آن مرد مسلمان را باز کشتند.

و چون خبر به سید آوردند، سید لشکر کرد و به غرای ایشان رفت و ایشان را حصار داد... که ایشان قلعه‌ای محکم داشتند. و سید پانزده روز به حصار ایشان بنشت و آن وقت زینهار خواستند و قلعه بسپردند.

و از منافقان که با سید بودند، یکی عبدالله بن اُبی ابن سلول بود و او همسوگند یهود بنی‌قینقاع بود. ایشان چون از قلعه فرود آمدند، سید خواست که ایشان را همه بکُشد و عبدالله این اُبی این سَلول بیامد پیش سید و شفاعت کرد و گفت "یا رسول‌الله، ایشان را به من ببخش!"

سید روی از وی بگردانید و عبدالله ابن اُبی ابن سلول بازگردید و باز برابر وی ایستاد و اِلحاح ِ بسیار کرد، چنان‌که دامن زره‌ی سید به‌دست فرو گرفت و گفت "یا محمد، تو را رها نکنم تا سیصد مرد که سوار باشند و پوشیده باشند، ایشان مرا ببخشی و چهارصد مرد پیاده."

پس سید گفت "برو ... که بخشیدم."

و عُباده ابن صامِت با این جماعت همسوگند بود و لیکن در اسلام صادق بود و چون بنی‌قنیقاع از قلعه فرود آمدند. او بر خلاف عبدالله ابن اُبی، به حضرت سید آمد و گفت "یا رسول‌الله، من از همسوگندی و عهد ایشان بیزارم و خدای و رسول و جمع مؤمنان بر خود گواه کردم و تو هر چه خواهی با ایشان بکن."[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.
يادداشت ٢:
"سیره"نویسی یا نوشتن زندگی پیامبر اسلام(ص)، از قرن دوم هجری و با کتاب مغازی یا سیره ابن اسحاق که شخصیتی جنجالی در تاریخ اسلام بوده است، شروع می‌شود. ابن هشام که دومین سیره‌نگار بزرگ تاریخ اسلام است، در واقع سیره ابن اسحاق را از نو تحریر و تدوین کرده است و ما اثر ابن اسحاق را در واقع از راه تألیف ابن هشام می‌شناسیم. در هر حال، این دو مؤلف، در زمینۀ سیره‌نگاری در تاریخ اسلام مرجع و مورد استناد بوده‌اند. اولین ترجمۀ فارسی سیره ابن هشام (یا در واقع ابن اسحاق) در اویل قرن هفتم هجری به‌دست رفیع‌الدین ابو محمداسحاق بن محمد همدانی صورت گرفته است. این ترجمه، سال‌ها پیش، با عنوان سیرت رسول‌الله یا سیرة‌النبی و با تصحیح دکتر اصغر مهدوی در ایران چاپ شده است. نیز ویرایشی دیگر از این اثر با بازنگری جعفر مدرس صادقی بعدها منتشر شده است.
سیره‌نگاری بعدها توسعه معنایی یافت و هر نوع زندگی‌نامه اعم از زندگی‌نامۀ خلفا و ائمۀ تشیع و حتی شاهان را سیره گفتند و سرانجام کار سیره‌نگاری به‌جایی کشید که حتی خداینامک‌های بازمانده از دوران پیش از اسلام نیز با عنوان سیرالملوک ترجمه شدند.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ابن هشام، سیرت رسول‌الله، صص ٣۱۴-٣۱۵



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

ابن هشام، سیرت رسول‌الله، برگردان رفیع‌الدین اسحاق ابن محمد همدانی (قاضی ابرقوه)، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول - ۱٣٧٣ خ.