فهرست مندرجاتنقد قرآن
ریشهیابی آیات قرآن
- تأثیر شعر امرؤالقيس در قرآن
- نقد دکتر طهحسین
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[قبل] [بعد]
برخی از مخالفان محمد، پیامبر اسلام، مدعی بودند که پارهای از آیات قرآن اشعار شاعران گذشته است. به پاسخ آنان در قرآن آمده: «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ»
ترجمه: و شاعران را گمراهان پيروى مىكنند آيا نديدهاى كه آنان در هر واديی سرگردانند و آنانند كه چيزهايی مىگويند كه انجام نمىدهند.[۱]
چنان که در تاریخ و تاریخ ادبیات عرب آمده، پارهای از آیات قرآن بسیار شبیه اشعار شاعرانی است که سالها پیش از محمد (بهتعبیر مسلمانان در دورۀ جاهلیت) میزیستهاند.
[↑] تأثیر شعر امرؤالقيس در قرآن
امرؤالقيس، امیر الشعرای، بزرگترین شاعر دوران جاهلی و صاحب یکی از بهترین «معلقات سبعه» (آویزههای هفتگانه یا هفت قصیدهی مشهوری) بوده که در پیش از آشکارگی اسلام، بر در کعبه به نشانهی فصاحت تازیان، آویخته شده بودند.
به گفتۀ حناالفاخوری، امرؤالقيس زعیم شعر عرب بهطور کلی و شعر طبیعت بهخصوص است. او کسی است که شعر جاهلی را طرح افکنده است. او نخستین کسی است که ایستادن براطلال یا بهعبارت بهتر بس درنگکردن و گریستن براطلال را رواج داده است. هر چند چنان که از شعرش بر میآید پیش از او ابنحذام را چنین شیوهای بوده است. ولی امرؤالقيس بود که بدین هنر اشتهار یافت و شاعران پس از او حتی تا همین اواخر سبک او را تقلید میکردند. امرؤالقيس اوزان و بحور تازهای در شعر عرب پدید آورد، شاعران پیش از او اغلب به بحر رجز یا چیزی شبیه به آن میپرداختند، نیز پایهگذار تشبیه و استعاره و دیگر صنایع بدیعی بود. شعر عرب را از وصف طبیعت و مظاهر طبیعی غنی ساخت و برای آیندگان سفرهای رنگین گسترد. گویا سالیان دراز است که شاعران خواه و ناخواه ریزهخوار خوان او هستند.
آنان که از او تأثیر پذیرفتهاند دو دستهاند: بعضی چون عمر بن ابی ربیعه در صدر اسلام و ابونواس و ابن الرومی در عصر عباسی از او الهام گرفتند و برخی چون زهیر و طرفه در جاهلیت و بحیری در عصر عباسی در ابیات پراکنده یا در قصاید خود اسلوب او را تقلید کردند که البته در این تقلید همه یکسان نبودند، حتی احمد شوقی شاعر عصر نهضت پارهای از صور شاعر جاهلی را عیناً در شعر خود گنجانیده است[٢]. در این میان، جالب اینجاست که شعر و شیوه خاصی او بعدها، حتی مورد تقلید محمد، پیامبر اسلام، نیز واقع شده است. با در نظرداشت به این که رد شعر تازی جاهلی را میتوان در بسیاری از آیات و سیاق جملهپردازیهای قرآن یافت، وجود این جاپاها، در مجموع ، در کنار این قطعات، علمای مسلمان را در کشورهای تازی به دردسر انداخته است. البته در کشورهای ایران و افغانستان، کمتر کسی در اینخصوص اطلاعی در دسترس دارد و احتمالاً از این مسئله کاملاً بیخبرند.
بههر حال، اگر چه، امروزه ما نمیدانیم که محمد قبل از آغاز رسالت چه میکرد و ایام را چگونه میگذارنید، اما در آن ایام، در خانۀ کعبه بتها و تصاویر تمام مذاهب عربستان قرار داشت و هر سال، یک بار بازار عمومی مکه بازگشایی میشد و شعرا در آن شعر میخواندند. تاریخ میگوید محمد، در آنجا ظاهر میشد و از شعر شاعران عهد جاهلیت لذت میبرد[٣] و گاهی بهغار حرا میرفت و در آن غار عزلت میگزید و بهفکر فرو میرفت[۴]. به گفتۀ کنستان ویرژیل کئورکیو، پیامبر اسلام بهطوری که عایشه نقل میکند، بهقدری مجذوب شعر امرؤالقیس بود که اشعار او را بر زبان میآورد و تمام ابیات قصیدۀ طولانی او را از برداشت[۵].
در تاریخهای اسلامی آمده است که پس از نخستین سوره (سورۀ علق)، سه سال گذشت، یک شب باری دیگر، در غار حرا، جبرئیل بر محمد وارد شد و سورۀ الضحی را که اینک سورۀ نودوسوم قرآن است، برایش از جانب خدا پیام آورد.[٦]. بدینسان، این دومین سورهای است که بر محمد نازل شد و سورهای است شادیبخش و حاکی از محبت خدا نسبت به پیامبرش. خدا که میدانست محمد، در مدت سه سال فترت، اندوهگین بود و گاهی دچار تردید میشد که مبادا مورد بیمهری خدا قرار گرفته باشد، او را با محبت بسیار مورد نوازش قرار میدهد و در دو آیۀ اول سوره، برای پیامبر سوگند یاد میکند و میگوید: «وَالضُّحَى وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى» (سوگند به روشنايی روز سوگند به شب چون آرام گيرد)[٧].
هر چند، این نوع سوگند یاد کردن جز در ادبیات مذهبی مصر باستان و ادبیات مذهبی ودا در هندوستان که مسبوق به چهار یا پنچ هزار سال پیش از میلاد مسیح است، در ادبیات پیش از اسلام بیسابقه بود، ولی باری امرؤالقيس سروده است:
بـالضـحـى والليـلِ مـن طُـرَّته فـَرْقه ذا النـور كـم شـيء زَهَـر
مثلا در شعر امرؤالقيس آمده: «قلتُ إذ شقَّ العِذارُ خدَّه دنت الساعةُ وانشقَّ القمر عن غزال صاد قلبي و نفر». بهرغم این که این شعر بر مبنای تخیل شاعرانه است و شاعر میگوید: «از این که زنی غزال مانند و زیبا قلبم را شکار کرد و کریخت، قیامت نزدیک شد و ماه شکافت»، آیۀ اول سورۀ القمر «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» (نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه) اقتباس آشکار از این شعر است[٨].
این شباهت تصادفی نیست. اگر به بقیه ابیات این شعر و وزن و قافیهی آن نظر افکنده شود و با برخی از آیات دیگر سورۀ القمر مقایسه شود، راز این اقتباس برملا میشود:
امرؤالقيس میگوید: «كُتب الحسنُ على وجنته بسَحيق المِسْك سطراً مُختصَر» و در آیۀ ۲۸ سورۀ القمر آمده: «وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ»
امرؤالقيس میگوید: «أحور قد حرتُ في أوصافه ناعس الطرف بعينيه حَوَر؛ مرَّ يوم العيـد في زينته فرماني فتعاطى فعقر» و در آیۀ ۲۹ سورۀ القمر آمده: «فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ»
امرؤالقيس میگوید: «بسهامٍ من لِحاظٍ فاتــكِ فتَرَكْني كهشيمِ المُحتظِر» و در آیۀ ۳۱ سورۀ القمر آمده: «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ»
امرؤالقيس میگوید: «وإذا ما غــاب عني ساعةً كانت الساعةُ أدهى وأمرّ» و در آیۀ ۴٦ سورۀ القمر آمده: «بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ» و ...
افزون بر این، موردهای زیادی وجود دارد که محمد آیههای قرآن را از شعرهای امرؤالقيس اقتباس کرده است. بهعنوان نمونه در شعر امرؤالقيس آمده: «إذا زلزلت الأرض زلزالها وأخرجت الأرض أثقالها». این دو بیت سرودۀ او عنیاً در آیات ۱ و ٢ سورۀ الزلزلة گنجانیده شده است: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»
و یا این شعر وی: «أقبل والعشاقُ من خلفه كأنهم من كل حدبٍ يَنْسلون» در آیۀ ۹٦ سورۀ الأنبيأ چنین «حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ» مورد اقتباس قرار گرفته است[۹].
بیگمان باید گفت برخی از آیاتی را که محمد به خدا نسبت داده است، در واقع، متأثر از اشعار امرؤالقیس بوده است. همینطور که مشاهده میشود، شباهتها عجیب و شگفتند. اگر غیر از قرآن، بحث از کتاب دیگری بود، بیشک، پژوهشگران مسلمان نیز در اقتباس آن کتاب از شعر امیر الشعرای عرب، متفق میشدند اما از آنجا که قرآن نزد آنان سخنان خدا است، تلاش ورزیدهاند تا این اقتباس محمد از شعر جاهلی تازی را در حد امکان انکار نمایند.
[↑] نقد دکتر طهحسین
در میان دانشمندان عرب، دکتر طهحسین نخستینبار خطّ بطلان بر همۀ اشعار جاهلی کشید. وی در کتاب «فی الشعر الجاهلی» بخش نسبتاً مفصلی را به امرؤالقیس اختصاص داده، در صحت و اصالت ماجراها و اشعار او از نظر زبان، روایت تاریخی، راوی، سبک شعر و خلاصه خود شاعر تردید کرده است. او بر این باور است که زندگی امرؤالقیس در حقیقت چیزی نیست جز ماجرای عبدالرحمان ابن اشعث، نوادۀ اشعث بن قیس کندی (از اقوام امرؤالقیس) که بر ضد حجاج قیام کرد و کشته شد. بهعقیده طهحسین، کندیان خواستهاند با جعل داستانهای امرؤالقیس خاطرۀ عبدالرحمان ابن اشعث را جاودان سازند. طهحسین، مشهورترین شعر او، یعنی «معلقه» را نیز آکنده از جعلیات میداند. او آویختن معلقات به دیوار کعبه را افسانه میداند، زیرا این افسانه در زمانهای متأخر (قرن چهارم) پدیدار شده است. باید گفت درون این قصیده «معلقه» ترتیب ابیات سخت بیسامان است، بههمین سبب، خاورشناسان این شعر را فاقد وحدت موضوعی میدانند. بهعقیده طهحسین، قصیده «معلقه» و سایر قصاید، امرؤالقیس بیتردید مربوط به دوران اسلامیاند و تحت تأثیر اشعار عمر بن ابیربیعه ساخته شدهاند.
طهحسین بر این عقیده است که اشعار منسوب به امرؤالقیس، بهسبب جعلی بودن روایات، خودبهخود جعلی مینماید، بهخصوص که قدما به این نقص پیبرده بودند، چنان که ابوالفرج قصیدۀ او را در مدح «سموأل» را جعلی میداند. این شعر و نیز ستایش بزرگیهای «سموأل» را یکی از نوادگان او بهنام «دارِم» ساخته است، وی سپس ادامه میدهد که اصولاً «بر اساس عقیده کسانی که امرؤالقیس را شخصیتی واقعی میپندارند» امرؤالقیس یمنی بوده، در حالی که زبان شعری که از او نقل میکنند، بیشتر قریشی است و این دو زبان با هم تفاوت فاحش داشتهاند، حتی اگر بپذیریم که زبان قریش، در قرن ششم میلادی سیادت داشته و فراگیر بوده است، چگونه امرؤالقیس میتوانسته به زبانی شعر بسراید که هنوز رسمیت یا رواج کافی نیافته است؟ بهعلاوه در زمان امرؤالقیس (پیش از اسلام) حوادث عظیم و گستردهای رخ داده است. جنگ «بسوس» حدود چهل سال ادامه یافته، دایی شاعر بهنام «کُلَیب» در همان جنگ کشته شده است. همچنین بدبختیها و گرفتاریهای دایی دیگرش «مهلهل» بسیار شهرت دارد، اما او بههیچ یک از این پدیدهها در اشعار خود، اشاره نکرده است.[۱٠]
اما دکتر حناافاخوری به این نقد پاسخ داده است: «وجود مقداری اشعار متحول در دیوان امرؤالقیس به ما اجازۀ آن را نمیدهد که همۀ آنچه را که به او نسبت دادهاند چنان که بعضی از خاورشناسان یا دکتر طهحسین معتقدند، از او ندانیم. دکتر طهحسین میگوید امرؤالقیس از مردم یمن است و زبان او باید یمنی بوده باشد و حال آنکه شعری که به او منسوب است به زبان قریش است و نیز مدعی است که وصف عشرت با دوشیزگان فرزدق را شایستهتر از امرؤالقیس است و نیز سرودن قصههای عاشقانه فنی است که عمر بن ابیربیعه موجد آن است و منحصر به اوست. اما هیچیک از این دلایل را پایهای نیست. زیرا امرؤالقیس در نجد زاده شده و پرورش یافته و زبان نجد عدنانی است. گذشته از این او بهیک زبان همگانی که لغت قریش در آن غلبه داشته شعری سروده است. و نیز شعر امرؤالقیس و مخصوصاً معلقۀ او پیش از فرزدق و عمر بن ابیربیعه شهرت داشته است. گذشته از اینها فرزدق همواره از خشونت شعر خویش شکایت داشته و آرزو میکرده که ای کاش شعر او از رقتی برخوردار بود تا بتواند غزلی بسراید. اما عمر بن ابیربیعه بیشتر شعرش قطعات است نه قصاید و قصیدۀ رائیه خود را وقتی ساخت که شعرش استقامت پذیرفته بود و نیز شعر عمر بن ابیربیعه بهسادگی متمایل است و شعر بلند کمتر سروده است.»[۱۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- سورۀ الشعرا، آیات ۲۲۴-۲۲٦ 1
[٢]- حناالفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی (از عصر جاهلی تا قرن معاصر)، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، صص ٦٨-٦۹
[٣]-
[۴]- ویرژیل گئورگیو، محمد، پیغمبری که از نو باید شناخت، ترجمۀ ذبیحالله منصوری، ص ۵٣
[۵]- همانجا، ص ٣۱
[٦]-
[٧]- سورۀ الضحى، آیات ۱ و ٢
[٨]- عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآنالکریم، ریاض: دارالطیبه، ۱۴۱٣ ق، ج ۱، ص ٢٦۵ به بعد.
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]- حناالفاخوری، پیشین، صص ۵۹-٦٠
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□