از: شیلا مکگرگور؛ برگردان از: باران راد؛ ویرستار: شادی امین |
سکسوالیته
ازخودبیگانگی و سرمایهداری
فهرست مندرجات
- سکسوالیته و انسان پیش از تاریخ
- ستم بر زن و جوامع طبقاتی
- فراز و فرود جنبش رهایی زنان
- نئولیبرالیسم و سکسوالیته
- رویکردی مارکسیستی به کسب و کار سکس
- درک مارکسیستی از سکسوالیته
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
در چند شماره پیشین نشریهی «سوسیالیسم بینالمللی» رویکرد مارکسیسم پیرامون کسب و کار سکس بهبحث گذاشته شده است.[۱] جین پریتچارد در مقالهای با نام «بحثی درباب کار جنسی»[٢] پاسخ نقادانهای بهگرثدیل و زانتیویتتاکر میدهد.[٣] جس ادواردز بهاین نقد در مقالهای بهنام «تبعیض جنسی و کسب و کار سکس»[۴] پاسخ میدهد که دیل و ویتتاکر نیز بهترتیب بهآن پاسخ میدهند.[۵]
مقالهی اول پریتچارد دو موقعیت متضاد را در کار جنسی مقابل هم قرار میدهد، «الغاگری» و «جرمزدائی». او همچنین این پندار را که تنفروشی شغلی چون «دیگر مشاغل»[٦] است را رد میکند. پریتچارد، ادواردز، دیل و ویتتاکر همه متفقالقولاند که الغای تنفروشی در نظام سرمایهداری شدنی نیست. همه بر این باورند که بایداز کار کارگران سکس و مشتریان آن جرمزدائی شود. همه کسب و کار جنسی را نتیجه ستم بر زن، از خودبیگانگی و جامعهی سرمایهداری میدانند.
اختلاف بر سر ماهیت سکسوالیته انسان و هویت اوست.[٧] دیل و ویتتاکر بر این باورند که بحث پریتچارد «متکی بر نگاهی ایدهالیستی از اعمال جنسی چون بخشی جداناپذیر از خود درونی و ماهوی ماست».[٨] پریتچارد اذعان دارد که «سکس بخشی از طبیعت انسانی ماست، تجربهای که برای هویت فردی محوریت دارد و آن را ارضا میکند.»[۹] درحالیکه دیل و ویتتاکر معتقدند «هسته هویت فردی هرآنچه باشد میتواند سکسوالیته را در بر بگیرد اما بهیقین در برگیرندهی تمام اعمال جنسی که فرد در آن شرکت دارد، نیست».[۱٠]
چنانچه دیل و ویتتاکر درست بگویند که سکسوالیته بخش اساسی طبیعت انسانی نیست نهتنها پریتچارد بلکه من در ۱۹٨۹، کریسهارمن در ۱۹۹۴ و جودیت اور در ٢٠۱٠ همه در اشتباه بودیم، از نویسندگان برجستهای چون انگلس، ببل و کولنتای نامی نمیبرم. البته منظورم این نیست که «سنت قطعاً درست میگوید» بلکه خشم نهفته در پاسخ ادواردز بهدیل و ویتتاکر و پاسخ غضبالود متقابل آنان نشان از آن دارد که بحثی بنیادی مطرح است.[۱۱]
بنابراین نیاز است تا درک روشنی از سکسوالیتهی انسان و رابطهی آن با ازخودبیگانگی و ستم بر زنان ارائه دهیم.[۱٢] همچنین باید نشان داد که چگونه شرایط اقتصاد نئولیبرالیستی که از سال ۱۹۹٠ در جهان غالب شد، روابط جنسی انسان را شکل داد که پیدایش کسب وکار سکس نیز از آن جمله است. این تحلیل مفاهیمی ژرف در بسط پاسخهای مارکسیستی بههنجارسازی صنعت سکس در خود دارد. همچنین من معتقدم این تحلیل بر چشمانداز آتی ما از جامعهی سوسیالیستی تاثیرگذار خواهد بود.
سکسوالیته و انسان پیش از تاریخ | ▲ |
سوسیالیستهای انقلابی در دههی ٨٠ این استدلال فمینیستهای رادیکال که مردان را بهذات، وحشی و خشن میپنداشت و تجاوز را سلاح مردان برای سرکوب زنان میدانست، را بهچالش کشیدند.[۱٣] بحثهای امروز بسیار متفاوت از آنروزهاست. اما همچنان در پی راهی در ارائه تحلیلی از سکسوالیتهی انسان هستیم که ریشه در درک مادی از توسعهی جوامع انسانی و در نتیجه طبیعت انسانی داشته باشد.[۱۴] من حقیقت رفتار جنسی را مسلم گرفتم زیرا تکامل خوی انسانی بدون آن میسر نمیشد. فرایند تکاملی که انسان مدرن از آن برخاست و سکسوالیته انسان را نیز شکل داد.
رویکرد مارکس و انگلس در درک جامعهی انسانی مبتنی بر تحلیل سازمان تولید و بازتولید(تولید مثل) حیات انسان بود. ابزاری که زنان و مردان بهکمک آن ادامهی حیات خود را تضمین میکردند، رفتار انسان را شکل داد که رفتار جنسی نیز از ان جمله است. انگلس بعدها اعلام کرد کار عامل اصلی گذر میمون بهانسان است.[۱۵] انسانها طی میلیونها سال در مقام «ابزارسازان فرهنگی» و در مقام موجوداتی اجتماعی که با یکدیگر در همکاری و ارتباطاند حیات خود را تضمین کردند.[۱٦]
هارمن خاطر نشان میکند که الگوهای رفتارهای جنسی در میان شامپانزههایِ پیگمی (نزدیکترین عموزادههای ما) در بیش از ۴ میلیون سال تغییر کرد. شامپانزههایِ پیگمی ماده با حرکت بدن خود نشان میدهند که چطور میخواهند جفتگیری کنند. آنها قادرند آغازگر رابطهی جنسی و سکس باشند.[۱٧] هارمن در ادامه استدلال میکند که سازمان اجتماعی بزرگتر، نیازگونهی ما بود «شاید تغییر در الگوی سکسوالیته مادهها، تشویق رابطهی دائمی میان نر و ماده را نسبت بهجفتگیری آشفته دو روز در ماه آنطور که در شامپانزههای متعارف شاهدیم را توضیح دهد».[۱٨] کار، فرهنگ و ابزارسازی گذار میمون بهانسان را پیش راند، و در عین حال تغییر در سکسوالیته و روابط جنسی در این مسیر را ضروری ساخت.
انگلس استدلال میکند که انسانهای پیش از تاریخ در جوامعی بدون طبقه، سرکوب دولتی و نابرابری بین زن و مرد میزیستند.[۱۹] تقسیم جنسی کار میان زنان و مردان وجود داشت اما ستم بر زنان از سوی مردان جائی نداشت. این نظر را مجموعهای از انسانشناسان فمینیست و مارکسیست تایید کردهاند. آنها (انسانشناسان) در اینباره که انسانها در دستههای کوچک شکارچیجمعآورنده که زن و مرد در همکاری با هم، حیات گروه را تضمین میکردند، هم رای هستند.[٢٠] چنین دستههایی تا اواسط قرن بیستم مشاهده شدهاند و خصائلی چون همکاری، نبود سلسله مراتب و روابط برابر بین زن و مرد را بهنمایش میگذاشتند. برابری جنسی در این حقیقت ریشه داشت که هم جمعآوری (غالباً بهدست زنان) و هم شکار (غالباً بهدست مردان) در کنار هم بهتداوم حیات دسته میانجامید.[٢۱] برخی قبایل شکارچیجمعآورنده آمریکای شمالی نقشهای جنسیتی چرخشی (سیال) را پذیرفته بودند که در آن کودک میتوانست نقشهای جنسیتیای غیر از جنس بیولوژیکی خود را بپذیرد.[٢٢]
از این رو رفتار جنسی با تشریک مساعی و در محیطی برابر تکامل یافت که بهاحتمال زیاد از ماهیتی توافقی برخوردار بوده است. در حالیکه انسانها محدود بهجفتگیری در فصول خاصی نبودند، سکسوالیتهی انسان با جنبههای لذتآمیزی تکامل یافت که با نیاز مستقیم دسته برای تولید مثل ارتباطی نداشت. جوامع انسانی اولیه تحت انقیاد نظم ساعتی نبودند. در لحظههای فراغت، زنان و مردان میتوانستند روابطی رها از قید را بین اعضای خود دسته پیش بَرند.[٢٣] اگر کار عامل تطور ما بهعنوان گونهای متفاوت بود، ظرفیت لذت جنسی ما نیز بههمراه آن تکامل یافت.
این بیان، آن گونه که دیل و ویتاکر اذعان میکنند «دیدگاه ایده ال از سکسوالیتهی جداناشدنی از ذات درونی ما» نیست.[٢۴] بلکه رویکردی ماتریالیستی است که از حقیقت تکامل آغاز میکند و رشد ما را در بستری از تولید و بازتولیدِ حیات انسان و در تعامل با طبیعت مینشاند. ما با حواس بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشائی متولد میشویم اما چگونگی بهکارگیری این حواس بستگی بهجامعهای دارد که در آن بزرگ میشویم. ما میتوانیم صحبت کنیم اما این که کدام زبان را میآموزیم بهزبانی بستگی دارد که در جامعهی ما بدان سخن گفته میشود. سکسوالیته انسانی نیز چنین است.
ستم بر زن و جوامع طبقاتی | ▲ |
روابط برابرخواهانهی دو جنس که مشخصهی انسان پیش از تاریخ بود با رشد جوامع کشاورزی بهپایان خود رسید. انگلس استدلال میکند که ستم بر زن تنیده در طلوع جامعهی طبقاتی و ظهور خانواده است.[٢۵] زنان در انقیاد مرداناند، مانند بسیاری از زنان و مردان که تحت انقیاد طبقهی حاکماند. این تحول تاریخی بهقواعد مبتنی بر برابری و یگانگی پایان داد و روابط فردی ما را بنابر نیازهای جوامع طبقاتی که از پی هم آمدند بازتعریف کرد.
هانا دی در مروری بر تنوع روابط فردی پیشاسرمایهداری نشان میدهد که چگونه روابط همجنسگرایان جایگاه مهمی در آن دوران داشته است.[٢٦] کولنتای اندیشههای جالبی درباره انواع مختلف عشق در جوامع فئودالی دارد.[٢٧] اما رشتهای تمام جوامع طبقاتی را بههم پیوند میزند: خانواده، ستم بر زن و مقید ساختن سکسوالیته زنان بهنیاز تولیدمثلی (بازتولید) جامعه.
طلوع جامعهی سرمایهداری مجموعهی بیشتری از تغییرات اگرچه متناقض اما شگرفی از روابط جنسی انسان را بهدنبال اورد. در مراحل اولیه آن، سرمایهداری خانوادهی فئودالی را بهعنوان یک واحد تولیدی نابود کرد، سپس هزارها و بعدها میلیونها تَن بهمعادن و کارخانههای جدید رانده شدند. چنین تاثیری بر جامعهی کهن سبب شد تا مارکس و انگلس نابودی خانواده را درون طبقهی کارگر جدید پیشبینی کنند. اشتباه آنان از همان آغاز ثابت شد، زیرا طبقهی بورژوازی جدید برای بازسازی خانواده مبارزه کرد. خانوادهی طبقهی کارگر نوپا برای تضمین بازتولید طبقه کارگر حیاتی بود، چراکه خانواده مکانی بود که نسل آتی کارگران در آن زاده میشدند و تا آن زمان که بهفرایند تولید وارد شوند در آن نمو مییافتند. این خانوادهی احیا شده چون گریزگاهی از تاراج صنعتی شدن با استقبال طبقهی کارگر مواجه شد.[٢٨] اما این خانواده با الوارهایی از مقررات برای تحمیل پارامترهای رابطه جنسی بازسازی شد:
اصلاحیه قانون فقرا در سال ۱٨٣۴، با غیرقانونی اعلامکردن اعانه برای زنانی که ازدواج نکرده بودند، کوشید تا الگوهای پیشین سکس پیش از ازدواج را برچیند. قانون دیگر در سال ۱٨٨٠ سن رابطه جنسی برای دختران، مقررات هرزگی، روسپیگری و هجنس-گرایی را مطرح کرد و بخشی از حرکت بهسمت آن بود که تا تنها بستر ازدواج را یگانه مکان مشروع برای روابط جنسی حداقل برای زنان بنیان گزارد.[٢۹]
خانوادهی طبقهی کارگر دوباره زنان را بهانقیاد مردان درآورد، و ستم بر زن را تداوم بخشید. نقشهای جنسیتی مجزا بههمراه بار تولیدمثل که بر دوش زنان افتاده بود، تقدیس شد که بهتبعیض هم در خانه و هم خارج از خانه انجامید: در چهارچوب حقوق قانونی، دستمزد نابرابر و تبعیض جنسیتی. همچنین از زنان انتظار میرفت تا نیازهای جنسی مردان را برآورده سازند.
علیرغم این، بنیان خانواده، بیچون و چرا از یک واحد تولیدی تحت استیلای فئودالیسم بهواحدی مصرفی در دوره سرمایه داری تغییر یافته بود که این روند بنیان شراکت زن و مرد را بهآنچه که انگلس «عشق جنسی فردی» مینامید، تغییر داد. او مینویسد: «در جامعه سرمایهداری مدرن ازدواج و روابط عرفی مشترک را مردان و زنان بر اساس جاذبه دو طرفه و آزادانه شکل دادند»[٣٠]
تولید انبوه کالاهای خانگی با تبلیغات گسترده خیلی زود زنان را بهمصرفکنندگان کالاهای خانگی مبدل کرد. همچنین زنان تشویق شدند تا سکس و ظاهر اندام خود را ابزاری در حفظ علاقه شوهر بهخود ببینند: «زنان خود-اگاهی روزافزونی نسبت بهاندام و ظاهر خود پیدا کردند. زیبائی و شهوت در انقیاد مصرف و شبکه پولی درآمد».[٣۱] تحولات عظیمی که در برابر زنان نمایان شد را نیز نباید از نظر دور داشت. بهیکباره اینکه چه چیز خریداری شود تصمیمی پراهمیت قلمداد شد و زنان تشویق شدند تا جذاب و سکسی بهنظر آیند. در این سناریو، نقش زنان و نیز اندام آنان مصرف کنندهی جامعه نوشته شد.
اما روندهای بلند مدت دیگری نیز در جامعه سرمایهداری بودند که ادامه حیات خانواده طبقه کارگر بهعنوان واحدی متشکل از پدر، مادر و فرزندان تحلیل برد. این تحولات تناقضات انبوه حول موقعیت زنان در جامعه را دامن زد که تاثیرات بسیاری بر سکسوالیته زنان و مردان نهاد.
مهمترین تحول آن بود که زنان طبقهی کارگر که هرگز در فرایند تولید غایب نبودند، بهطور نظاممند بهکار مزدی خارج از خانه کشانده شدند. چنانکه اور خاطر نشان میکند: «امروز، غالب زنان در بریتانیا(٧۱ درصد) خارج از خانه کار میکنند…زنان تقریبا ۵٠ درصد نیروی کار در بریتانیا هستند.»[٣٢] این استقلال اقتصادی زنان از مردان موجبات افزایش آمار طلاق، کاهش ازدواج و افزایش خانوادههای تک سرپرست را فراهم کرد.
تحول دیگر پیدایش رابطهی جنسی ایمن و سقط جنین قانونی بود. این تحول بهزنان اجازه داد تا با برنامهریزی زمانی تعداد فرزندان خود را کنترل کنند که بعدها بهتشکیل خانوادههای کوچکتر در زندگی انجامید. پیشگیری از بارداری و سقط جنین، سکس را از تولید مثل جدا و امکان رابطهی جنسی بر اساس لذت و بدون ترس از حاملگی را فراهم کرد. تحولِ دیگر رشد آموزش عمومی بود که بخشا وظیفه آموزش و اجتماعی کردن جوانان را از خانواده گرفت و بهدولت سپرد. ضمناً بازار، تقریباً وظیفه تولید تمام کالاهای مصرفی خانواده را بر عهده گرفته بود.
فراز و فرود جنبش رهایی زنان | ▲ |
سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد گسیل بخشِ عظیمی از زنان بهکار مزدی خارج از خانه و آموزش عمومی زنان جوان در کنار مردان در دانشگاه بود. اخلاقیات محافظهکارِ حاکم بر دهه ۵٠ بهشدت در مقابل رویای زنان طبقهی کارگر و دانشجویان زن، ایستادگی کرد.[٣٣] این تصادمات در نهایت بهظهور جنبش رهایی زنان در دهه ٦٠ در کنار سایر جنبشهای آزادی بخش پا داد.[٣۴]
خواستهای اساسی جنبش رهایی زنان، دستمزد مساوی، شیرخوارگاههای تمام وقت و پایان دادن بهتبعیض جنسی و حق جلوگیری از بارداری و سقط جنین بود.[٣۵] افزون بر این، جنبش رهایی زنان کلیشههای جنسیتی حول ظرفیت عقلانی، کار و سکسوالیته زنان را بهچالش کشید. زمینههای چنین چالشی بهشیوههای بسیاری فراهم آمده بود: جنس و جنسیت در حوزههای عمومی، بسیار بهبحث گذاشته شد؛ زنان جوان حق پوشیدن دامنهای کوتاه و کوتاهکردن موهای خود را بدست آوردند. مردان نیز این حق را یافتند که در صورت تمایل موهای خود را بلند کنند و هر دو جنس، پوشیدن جین آبی رنگ را مد کردند. آنها همچنان که خواهان کنترل خود بر ظاهر بدن خود بودند، در عین حال خواهان کنترل سکسوالیته و ظرفیت تولید مثلیشان نیز بودند.
زنان جوان نهتنها مشاغلی مختص مردان را طلب میکردند بلکه خواهان رابطهی جنسی خارج از دایره ازدواج بودند، بدون ان که روسپی خوانده شوند.[٣٦] فضایی بهوجود آمد که در آن سکسوالیته زنان بهطور جدی میان زنان و مردان بهبحث گذاشته میشد از جمله ارگاسم زنان. زنان جوان خواستار حق لذت جنسی شدند که آثار مسترز و جانسون از آن حمایت میکرد حتی نظرات شیرهایت را برگرفتند تا اثبات کنند: «اکثریت زنان نه در دخول که با تحریک کلیتوریسی بهارگاسم میرسند»[٣٧] تقلیل کلیشههای جنسیتی، دریچههایی پیش روی زنان و مردان گشود تا پتانسیل همساز با فردیت خود، فارغ از جنسیت بیولوژیکشان را آزاد کنند. چراکه ستم زنان اگر جداً جلوی پیشرفت زنان را میگرفت مردان را نیز مهار میکرد.
در همانزمان، در بریتانیا طبقهی کارگر بیپروا، نبرد حیاتی با کارفرمایان و دولت وقت را از آن خود کرد. همبستگی طبقهی کارگر خود را در صفهای اعتصابات، اجتماعات، اعتصابات سراسری بهرخ کشید. چنان همبستگی طبقهی کارگر، سوسیالیستها و فمینیستها را قادر ساخت تا لایههای گستردهای از جنبش سندیکالیستی که در استیلای مردان بود را قانع کند که زنان حق کنترل سکسوالیتهی خود را از طریق پیشگیری از بارداری و سقط جنین دارند.[٣٨]
درحالیکه در بسیاری از این تحولاتِ نقشهای زنان پایا ماند، اما ایدههای بسیار دیگری درباره رهایی زنان، بهنام پرهیز از خوشبینی جنبشهای ۱۹٦٨ کنار گذاشته شد. واکنش علیه رهایی زنان از چندین سو سر برآورد؛ واکنشی که سنگ بنای تحولاتِ دیگری در جامعه را نهاد. مبارزهی طبقه کارگر علیه کنترل دستمزدها و قوانین ضداتحادیهای در اواخر سالهای ۱۹٧٠ تحلیل رفت تا بهدولت محافظهکار مارگارت تاچر انجامید.
وقتی اتحاد طبقهی کارگر تضعیف شد لایهای از فمینیستها این بحث را بهراه انداختند که ریشههای ستم بر زنان در بیولوژی مردان نهفته است و تجاوز، سلاح انقیاد زنان است. صداهای غالب دیگری نیز در همین راستا بهگوش میرسید که مدعی بود خواستهای جنبش زنان مردانگی را با بحران مواجه میکند. همچنین مفهوم رفتار انسانی با ارجاع بهژنها و ذهن، دگربار احیا شد که ایده «پسران پسر خواهند ماند» را که حاکی از کلیشههای جنسی است را تغذیه میکرد.
در اواخر دههی ٨٠ پس از گسست رشتهای که فمینیسم را بهایده سوسیالیسم و آزادی زنان متصل میکرد، تبعیض جنسی از سوی مردان، حیاتی دوباره یافت. واکنش شدید علیه «درمانگری سیاسی» که سیاستمداران جناح راست و رسانههای راستگرا آن را دنبال میکردند، نتوانست «زنان را بهخانه بازگرداند.» اما تبعیض جنسی و ایده تفاوتهای اساسی جنسی در پوستینی تازه عرضه شد.
نئولیبرالیسم و سکسوالیته | ▲ |
این پیشینه همچنان از ارائه تصویرِ بههنجار (نرمال) از تجارت سکس در دوران اخیر ناتوان است، تجارتی که زنان بسیاری در آن سهیماند و میلیونها زن آن را پذیرفتهاند. اور استدلال میکند که بخشی از توصیف این پدیده در این نهفته است که چگونه «فرهنگ هرزه» بهعنوان کالایی مجاز فروخته شد: «این بازتاب زبان و تاریخ نبردهای زنان است و آن را در خود درکشیده است که این حق را داشته باشند تا از نیازهای جنسی و امیال خود دفاع کنند، تا چیزی بیش از یک شیء صِرف برای بهرهمندی دیگران باشند.»[٣۹]
شیوهای که سکس را بهکالا مبدل کرد در کانون فرایند بههنجار نمائی (نرمال سازی) قرار دارد. جنبهای از طبیعت ما - سکسوالیته ما - از ما بیگانه شد، غیرانسانی شد، دوباره بستهبندی و بهخود ما فروخته شد.[۴٠] و این سکسوالیته بیگانه شده را ستم بر زن شکل داد. بدین علت است که صنعت سکس بهطور فزاینده، تصاویری از اندام و خدمات جنسی زنان را ارائه میکند که زنان خود نیز در آن مشارکت میکنند.[۴۱]
۵٧ میلیارد دلار درآمد سالانه این صنعت بسیار پرسود در جهان برآورد شده است که همچنین ٢٠ میلیارد از فیلمهای بزرگسالان و ۱۱ میلیارد از دلالی سکس بهجیب میزند. سود حاصل از پورنوگرافی، بیشتر از حق استفاده از نام تجاری تیمهای حرفهای فوتبال، بسکتبال و بیسبال است.[۴٢] و با «رسوخ آرام ارزشها، تصاویر، لباس و رفتار دنیای فروش سکس در ازای پول بهفرهنگ غالب و جامعه» همراه است. و این آبشخور بحث دیگری است که ادعا دارد فروش سکس و اندام زنان «تنها شغل دیگری» است.[۴٣]
چرا چنین شد؟ کلید این جریان در تاثیر نئولیبرالیسم بر سکسوالیته نهفته است که در بافت تحولات برقاسای خانوادهی طبقهی کارگر و تضعیف جنبش طبقهی کارگر رخ داد جایی که دیگر همبستگی طبقاتی قاعده نبود.[۴۴]
اور و پریچارد بهدرستی بر تداوم انعطافپذیری خانواده طبقهی کارگر، هم بهعنوان ابزار تولیدمثل و هم بهعنوان ایدهال زنان طبقهی کارگر انگشت میگذارند. تولیدمثل خصوصیشده، بهطور مثال در خانواده، بیش از هر چیز منبع ستم بر زنان است. اما این تمام ماجرا نیست. نئولیبرالیسم خانوادهی طبقهی کارگر را تحلیل برد، و این در توضیح از خودبیگانگی و کالایی شدنِ بهغایت سکسوالیته بهما کمک میکند.
روابط جنسی در ۴٠ سال گذشته تغییرات بسیاری را از سر گذرانیده است. سکس محدود بهازدواج نیست. دختران و پسران زودتر بالغ شده و روابط جنسی را زودتر آغاز میکنند. زنان انتخاب میکنند که دیرتر بچهدار شوند و بسیاری نیز تصمیم میگیرند بچهای نداشته باشند. طلاق آسانتر شده است. افراد بیشتری زندگی با یک یا چند پارتنر را انتخاب میکنند. رابطه با همجنس که تا چند دههی پیش غیرقابل تصور بود، دیگر پذیزفتنی است. عدهای گرایش جنسی خود را در دورهای از زندگی تغییر میدهند و حال آن که افرادی دوجنسگرا هستند.
یکی از پیامدهای چنین تغییراتی این است که زنان و مردان در روابط خود طیف انتخاب گستردهتری دارند. مسئلهی دیگر رابطه دراز مدت است، زوجها فارغ از ازدواج میتوانند در پی عشق جنسی یا همنشینی باشند (آنچه انگلس «عشق جنسی فردی» مینامد) حتی اگر ثابت شود چنین روابطی در دراز مدت دوام نخواهد آورد. همه اینها نشان میدهد تجارب جنسی افراد بسیار متنوعتر از روزگاران گذشته است.
اما این را باید پشتِ پردهی فشارهای زندگی خانوادهی طبقهی کارگر دید. خواسته آموزش سکس برای دختران و پسران مطرح میشود. مردم ساعات طولانیتری زیر فشار آماجِ نظارت مدیریتی کار میکنند. در دنیایی زندگی میکنیم که «تمام نیازهای انسانی ما بهکالا مبدل شده» که بهنظر بهسادگی خرید یک مکدنالد است.[۴۵] آخر هفتهها زمانِ مصرف الکل و مخدر و وعده رهایی از فشار تحملناپذیر زندگیِ کاری است.[۴٦]
اما نیازهای جنسی ما این چنین ارضا نمیشوند. نزدیکترین روابط منوط بهپذیرش دیگری بهعنوان فرد، شریک و کسی است که او نیز برای خود نیازهایی دارد. سکسوالیتهی انسان بهمجموعهای انسانی، روابطی انسانی، زمان و صبر درکنار سرزندگی انسانی نیاز دارد. در زندگی کنونی هدایت روابط جنسی رضایتبخش دشوار است. تعجبی ندارد که صنعت سکس این شکاف را با ویدئوهای پورنو، اسباب بازیهای جنسی، کلوپهای رقص برهنه و اروتیک، دلالی سکس و شکل سنتی روسپیگری خیابانی پر کرده است.
این صنعت تقسیم جنسیتی زنان بهعنوان شی جنسی و مردان بهعنوان خریدار محصولات آن را تقویت کرده است. این تقسیمبندی زنان را در دام انکار نیازهای جنسی خود میاندازد و بهمردان این باور را القا میکند که زنان پیکرهایی برای چشمچرانی و خریداریاند. یکی از زیباییهای امکان جلوگیری از بارداری این بود که با دریچههای نویی که بهروی زنان و مردان گشود، روابط جنسی بدون نگرانی از حاملگی را ممکن ساخت.[۴٧] رقص برهنه و سایر اشکال نمایشهای جنسی، جایگزین «جستجو» برای روابط جنسی واقعی شده است. شمایل پاریس هیلتون که خود دلزده از رابطه جنسی است گواه این مدعا است. و این را با جین بیرکین در آهنگ سرژگینسبورگ «دوستت دارم... من هم همینطور» در ۱۹٦٧ مقایسه کنید که بهنظر میرسد بهارگاسم رسیده است.[۴٨]
رویکردی مارکسیستی به کسب و کار سکس | ▲ |
اینهمه برای مارکسیستها و رویکرد ما بهخانواده و کار سکس چه معنایی دارند؟ نخست، ما نیازمند آنیم تا یکی از جنبههای آزادی هم برای زنان و هم مردان را که ارتقا ظرفیت کامل ما بهعنوان فرد است - صرفنظر از جنسیت ما - باز تعریف کنیم. دوم آنکه نگاهی بهروابط جنسی انسانی داشته باشیم که آزادانه آغاز شده و مبتنی بر جذابیت، رضایت و ارضای طرفین باشد. چنین روابطی چه کوتاه یا بلندمدت، بین همجنسان یا دگر جنسان، زوجهایی همسن یا با اختلاف سنی زیاد، این تصمیمی برای خود زوجهاست. در دنیایی که مشوق ارتقای تمام جنبههای شخصیت انسانی است، وابستگی مطلق بهیک رابطه «عاشقانه» جای خود را بهروابط متنوعتر بر مبنای همبستگی میدهد.[۴۹]
چنین نگاهی تنها با تحول کل جامعه امکانپذیر خواهد شد و تنها هنگامی تحقق مییابد که تولید را برای پاسخ بهنیازهای انسانی سازمان دهیم نه کسب سود فزونتر. روزی که بتوانیم نیازهای خود را بهبحث گذاشته و درمورد آن تصمیم بگیریم، نقش تبلیغات در کشاندن ما بهخرید از بین میرود. این مسئله بهطور اخص بهمعنای اجتماعیشدن تمام شئون خانواده است تا دریچهای از انواع متنوع عشق و روابط حمایتی چه میان بزرگسالان و چه بزرگسالان و کودکان را بگشاید. افزون بر این، نابودی صنعت سکس ضروری خواهد بود تا دیگر زنان جسم خویش را برای سکس نفروشند و مردان، دیگر در پی پورنوگرافی، رقص برهنه و خرید خدمات جنسی نباشند.
اما مسئله سازماندهی کارگران سکس امروز چه اهمیتی دارد؟ ما باید از این نقطه بیاغازیم که با هرگونه تقبیح زنان و مردانی که در صنعت سکس گرفتار آمدهاند مبارزه کنیم. باید صریحاً در مقابل تمامی اشکال جرمانگاری از کارگران سکس و مشتریان آن قرار بگیریم که این شامل کمپین برای رفت و آمد ازادانه مردم در جهان و حقوق قانونی آنان برای پیوستن بهجامعه مورد انتخاب خود نیز میشود.[۵٠]
ما همچنین باید صریحا از حق کارگران سکس برای اتحاد و کارزار برای احقاق حقوقی که بهبهبود شرایط زندگی شان میانجامد، حمایت کنیم. بهویژه، باید تشخیص داد که چگونه تحولات انقلابی، برخی از اسیبپذیرترین کارگران را در جامعه برای تحول زندگی شان توانا میسازد. نقشی که روسپیان پاریس در دفاع از کمون پاریس در سال ۱٨٧۱ بهانجام رساندند، از این دست است.[۵۱]
اما آیا این بدان معناست که مارکسیستها باید سازماندهی کارگران سکس را در الویت قرار دهند؟ در اینجا باید کمی محتاط بود. ساندرس، اونیل و پیچر برآورد کردهاند که «در ٧ کشوری که کارگران سکس در آن سازمان یافتهاند، اعضای آن به ۵٠٠٠ نفر میرسد.»[۵٢] این ارقام اندکاند. دیل و ویتاکر بخشی از این مشکلات را بهزبان اوردهاند:
بدیهی است که سازمان جمعی کارگران سکس در غرب مانند هر کجای دیگر با موانع ساختاری و اجتماعی روبروست. بسیاری از کارگران سکس منفردند یا در محیطهای کاری کوچکی بهسر میبرند... بسیاری پیمانکارانی مستقلاند و یا آرزوهای تجاری کوچکی دارند و خود کاملاٌ در گود رقابت مستقیم اقتصادی قرار دارند.[۵٣]
آنها تا آنجا پیش میروند که عنوان میکنند استدلال مشابهی میتواند برای «لولهکشها یا روزنامهنگاران مستقل و یا کارگران خانگی نیز وجود داشته باشد».[۵۴] اما توجه بهمثال آخر اهمیت دارد. در بریتانیا میلیونها خدمتکار خانگیِ زن تا پایان قرن نوزدهم بهکار مشغول بودند. اما اعتصاب دختران کبریتساز در کنار کارگران بارانداز و دیگر کارگران در شرق لندن بود که نخستین اتحادیهی سراسری اصلی را ایجاد کرد و چشماندازی را پیشِ روی زنان و مردان کارگر ترسیم کرد.
همواره در اینباره بحث میکنیم که حزب انقلابی باید برای طبقه کارگر بجنگد و تریبون ستمکشیدگان باشد. اما این، معنایش آغاز کردن از ستم کشیدهترینان نیست. رویکرد ما بهسازماندهی کارگران سکس باید بهدنبال چنین مشیای باشد. در تحلیلی شتابزده، این بدان معناست که افراد انقلابی وقتی یکدیگر را بیابند سازمان مییابند. اما شاخهها و ستادهای حزبی باید بر تجمعات بزرگ کارگری، دانشجویی و سایرینی که در پیکار درگیراند متمرکز شوند. اما باید از دو افراط اخلاق گرایانه بپرهیزیم: اول نفی کارگران سکس بهعنوان دشمنان و دوم در صدر قرار دادن آنان در تمرکز برای نبرد.[۵۵]
اما اگر ما بهطور مثبت از حق سازماندهی کارگران سکس دفاع کنیم آیا بدین معنی نیست که آن را معادل سایر کارها قرار دادهایم؟ در اینجا تعریف کولنتای از روسپیگری حائز اهمیت است:
گذشته از هر چیز روسپیگری پدیدهای اجتماعی است؛ بهشدت بهموقعیت نیازمند زنان و استقلال اقتصادی آنان بهمردان و ازدواج در خانواده مرتبط است. ریشههای روسپیگری در اقتصاد نهفته است. زنان از سویی در موقعیت آسیبپذیر اجتماعی قرار دارند و از سوی دیگر طی قرنها آموزش دیدهاند که انتظار تامین زندگی را از مردان در ازای خواستهای جنسی آنان چه در محدوده ازدواج و چه خارج از آن داشته باشند.[۵٦]
کولنتای بهدرستی، آسیبپذیری اقتصادی را دلیل اصلی انتخاب تنفروشی و ارائهی خدمات جنسی از سوی برخی زنان میداند «برای زنان بهمانند مردان عامل برانگیزاننده برای ورود بهصنعت سکس نیاز اقتصادی است و برای بسیاری این انتخابی آگاهانه است؛ چرا که پول بیشتری را نسبت بهدرامدی که میتوانند در شغلهای متعارف داشته باشند، بهدست میآورند».[۵٧]
آنچه که تغییر کرده است، بههر روی شیوهای است که کالاشدگی سکس در بازار برای صنعت سکس ایجاد کرده است. این چه تاثیری بر کارگران سکس گزارده است؟ دیل و ویتتاکر ادعا میکنند داغ ننگ همبسته بهکار سکس است که «دشواریهای روانی بزرگتری برای کارگران سکس ایجاد کرده و نه خود آن».[۵٨] اما نشانههایی دال بر کاهش این ننگ در جامعه دیده میشود. طیف گستردهای از کارهای مرتبط با صنعت سکس امروز پذیرفتنیتراست: جسم زنان بهمثابه شیء جنسی، دختران از سنین پایین تحریک آلت پسران کم سن و سال از راه دهان و زبان را میآموزند و همچنین استفاده از ویدئوهای پورنو و غیره بسیار رواج پیدا کرده است.[۵۹] از ساندرس، اونیل و پیچر نقل میشود:
برنشتاین (٢٠٠۱) استدلال میکند که استفاده همه جانبه و کامل از سکس بالاخص در شکل استفاده از بدن زنان در تبلیغات و سایر سازوکارهای تولید فرهنگی باعث مقبولیت فراگیر اروتیک و بههنجارشدن امیال شهوانی و مقبولیت فزاینده برای مردان (و بهطور فزایندهای برای زنان) برای پیگیری این امیال شده است.[٦٠]
بنابراین افراد بیشتر و بیشتری بهصنعت سکس کشانده میشوند، درحالیکه واکنش بهآن از سوی جامعه متفاوت است و طیفی است که از پذیرش مشتاقانه گسترش آن تا دوپهلو بودن یا خصومت آشکار با آن را در برمیگیرد. اور رشد اخیر فرهنگ هرزهنگاری و نیز مخالفت با رواج آن در جامعه، بهویژه در محیطهای دانشگاهی را مستند ساخته است.[٦۱]
درک مارکسیستی از سکسوالیته | ▲ |
نیاز است تا مارکسیستها درمورد بسیاری از واقعیتها ایدههای روشنی داشته باشند. نخست آنکه میان روابط جنسی مبتنی بر رضایت که انسانها در جستجوی آنانند (کوتاه یا بلند مدت) و عمل خرید و فروش سکس تفاوت قائل شوند.
تفاوت میان این دو واقعی است. بههمین دلیل کسانی که در کسب و کار سکس درگیراند خود را (از این بحث) «جدا» ساخته تا تجارت خود را ادامه دهند. در رابطهی فردی، افراد امید دارند که «خود» باشند، بدون ان که نقاب بر چهره نهند و یا نقش دیگری را بازی کنند. الزامات کسب و کار سکس درست در نقطه مقابل است؛ ایفای نقشی که کسب وکار سکس را از سایر روابط فردی جدا کند. بهاین دلیل است که جامعهی آتی که در آن تمام انسانها بتوانند از روابط خود احساس رضایت کنند، تنها جامعهای است که کسب و کار سکس از آن رخت بر میبندد.
دوم، تفاوت بین اروتیک و تقلیل پورنوگرافیک جسم زنانه بهشی جنسی است.[٦٢] در واقع این مورد اخر به اروتیسمزدایی میانجامد که ممکن است تا حدی توضیح دهد که چرا زنان جوان بسیاری بیتابند تا خود را با معیارهای جنسی جذاب نشان دهند بدون آن که از مفهوم واقعی آن چیزی بدانند، و تجربههای انگیزش و ارضا در روابط جنسی را داشته باشند.[٦٣] اعمال جراحی بر اندام جنسی زنان این موفقیت «نمایش» امیال و رضایت جنسی را نشان میدهد.
سوم، مسئله همبستگی طبقهی کارگر است. کارگران از طریق موقعیت خاص خود در فرایند تولید، قدرت سرنگونی سرمایهداری و خلق جامعهای متفاوت را دارند. اما جنبههای اساسی و عینی را برای عملیکردن ظرفیت قدرت اقتصادی را باید در نظرگرفت . اتحاد چون پتکی است بر پیکر دشمن مشترک. غلبه بر انشقاق طبقهی کارگر باید در فرایندی دموکراتیک در بحث و نظر محقق شود. همبستگی طبقهی کارگر برای تحول جامعه ضروری است. کارگران مرد، باید زنان را چون نیمهای برابر ببینند. و تمام کارگران باید بپذیرند سکسوالیته افراد میتواند متفات باشد و اینکه اعتقادات مذهبی اکیداً مسائل شخصی هستند. چنان که کولنتای استدلال میکند همبستگی یعنی گوش سپردن و پاسخ بهنیازهای یکدیگر.[٦۴]
چگونه چنین فرایندی تحقق یابد، تا زمانیکه مردان جسم زن را شی جنسی میبینند که باید بر آن چشم چراند و آن را برای تحریک جنسی یا هر عمل جنسی دیگر خریداری کرد. چگونه زنان میتوانند بهاین همبستگی اعتماد داشته باشند وقتی که محکوماند خود را چون شی جنسی برای مردان نمایش دهند، ویا احساس میکنند که هدف انان باید اغوای جنسی مردان باشد بدون آنکه نیازهای خود را برآورده سازند؟
صنعت سکس راه میانبر و تحلیل برندهی این نیاز بههمبستگی طبقهی کارگر است. از این رو، مارکسیستها باید با ادعای آن مبنی بر اروتیسم یا تامین خدمات مفید یا توانمندسازی زنان بهچالش برخیزند. بدون اخلاقگرایی، نیاز است تا توضیح دهیم که صنعت سکس بخشی از ناقص و تباهسازی امیال جنسی انسان است. صنعت سکس، کسانی که در این کسب و کار مشغولاند وهم مشتریان آن را بهشی مبدل میکند.
حین آنکه جنبشهای تودهای با ساختارهای اجتماعی ستیزه و چالش میکنند، طرح مسائلی پیرامون روابط و سکسوالیته شخصی اجتنابناپذیر است. مارکسیستها نباید متعجب شوند که میلیونها انسانی که در نبرد با جامعه سرکوبگر و تغییر آن درگیراند اندیشههای خود را متوجه گسستن زنجیرهای روابط فردی ناخرسند و تغییر شکل آن کنند. این فرایند در میدان التحریر قاهره مشهود بود. مسلمانان کنار مسیحیان، مردان کنار زنان و پیران در کنار جوانان، همه در کنار هم برای تغییرات اجتماعی جنگیدند. نفس تازهکردن، شجاعتیافتن و احساس و تجربهکردن بهگونهای دیگر، بخش ذاتی از فرایند رهایی انفلابی است. اگر مسئلهی همبستگی طبقهی کارگر را در کانون اقدامات آتی خود قرار دهیم، ممکن است اشتباه کنیم اما راه غلطی نمیپیماییم.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
يادداشت ٢: یادداشت مترجم: یک روز قبل از آن که بهزاد بهحال کما برود این مقاله را برایم فرستاد و خواست ببینم برای ترجمه مناسب است یا نه. با همان وسواس خاص خودش درباره مسدله زنان آن را انتخاب کرده بود. بهگمانم پاسخم را هرگز نخواند. به یاد پیکارش در راه رهایی زنان.
[↑] پینوشتها
[۱]- من نیز تصمیم گرفتم که بههمان دلیلی که پریتچارد عبارت «کارجنسی» را بهکار میبرد، آن را بهکار ببرم، برای آنکه از هرگونه محکومیت اخلاقی خودداری کرده باشم، و بدون آنکه نظرم این باشد که کار جنسی نیز کاری مانند سایر کارهاست.
[٢]- Pritchard 2010[۱٠]- دیل و یتاکر (٢٠۱٠، ص ۱٨٦) این فرمولبندی از بسیاری توصیفات طفره میرود که بر ابهام نویسندگان اذعان دارد. سئوالات، کمی به ترتیب مطرح شده است. اگر سکسوالیته بخشی از طبیعت ما نیست چطور و چگونه پیدا شده است؟ نژاد انسان چگونه تکامل یافته و تولید مثل کرده، اگر تولید مثل بخشی از طبیعت ما نیست؟ یا آیا دیل ویتاکر نوعی دوئالیسم را در «غریزه جنسی» مطرح میکنند تا از بازتولید و دامنه افزونهای که ما سکسوالیته مینامیم مطمئن شوند.
[٣]- Dale and Whittaker 2010a
[۴]- Edwards 2010
[۵]- Dale and Whittaker 2010b
[٦]- Pritchar, 2010, p.161
[٧]- Dale and Whittaker, 2010a, pp 2-3
[٨]- Dale and Whittaker, 2010a, p.3
[۹]- Pritchard, 2010, p.171
[۱۱]- شاید کلمه احتیاط درست باشد - تمام ما متعهدیم تا علیه ستم بر زن بستیزیم و جهانی عاری از روابط سرکوبگرانه همچون کار جنسی را بسازیم.
[۱٢]- من معتقدم پریتچارد تحلیلی درست و شفاف ارائه میکند بنابراین بهشیوههای مختلف آنچه را که او قبلاً به بحث گذاشته مطرح میکنم. هرچند پریچارد نمیتوانسته عدم توافق بین سکسوالیته و طبیعت انسانی را پیشبینی کند. از اینرو، نیاز است که این بحث را بیشتر توسعه دهم و نیز بهاین بپردازیم که در بیست سال گذشته جایگاه سکس در سرمایهداری تغییر بنیادی یافته است.
[۱٣]- McGregor, 1989.[۱۴]- برای تحلیل بیشتر این منبع ببینید: McGregor, 1989 و Kollontai, 1977
[۱۵]- Engels, 1975[۱٦]- تعریفی که در دانسن هالاس در گردهماییهای دهه ۱۹٨٠ مورد اقبال قرار گرفت.
[٢٠]- برای مرور کامل انگلس و نظرات بهروز شده وی نگاه کنید به هارمن ۱۹۹۴. این که آیا در همهجا حق با انگلس بوده موضوع بحث ما نیست.
[٢۱]- شکار نیز کاری جمعی بوده که زنان نیز در آن شرکت داشتند.
[٢٢]- بنگرید به: McGregor, 1989,p7.
[٢٣]- نکتهای از مارشال ساهلینز که در سال ٢٠٠٣ بیان شد.
[٢۴]- Dale and Whittaker 2010, p. 187[٣٣]- جنگ جهانی دوم روابط «نرمال» را با رفتن نامزدها و شوهرانی بهجنگ که شاید هرگز باز نگشتند، شدیداً بههم زد. این (شرایط نو) زنان را بهکار مولد کشاند، استقلال حداقلی و آزادی در روابط برای آنان بهارمغان آورد که هرگز با آن مواجه نشده بودند. این مسئله مصائب بسیاری بهبار آورد هنگامی که خانواده هنجار دوباره پس از ۱۹۴۵ بنیان گذاشته شد.
[٢۵]- Engels, 1975
[٢٦]- Dee, 2010
[٢٧]- Kollontai, 1977
[٢٨]- McGregor, 1989,p10-11.
[٢۹]- McGregor, 1989, p.10
[٣٠]- McGregor, 1989, p10
[٣۱]- McGregor, 1989, p.11
[٣٢]- Orr, 2010, p55
[٣۴]- شورشهای این دوره در جاهای دیگر بسیار مستند آورده شده بنگرید به: Harman, 1988& Orr 2010
[٣۵]- من ترجیح میدهم بیشتر از جنبش آزادی زنان استفاده کنم تا «موج دوم فمینیسم» چرا که بیشتر توسعه جنبش در ۱۹٦٠ را نشان میدهد. اصطلاح دوم بهنظرم این نکته را نادیده میگیرد که تغییرات بنیادین در جامعه مستلزم رهایی از ستم بر زنان است.
[٣٦]- دانشجویان برای استفاده از تختخواب یکدیگر در شب باید کمپین برگزار میکردند.
[٣٧]- McGregor, 1989, p13[٣٨]- ارتباط همبستگی طبقه کارگر و مبارزه با تبعیض جنسی در اعتصاب بزرگ معدنچیان در ۱۹٨۴-٨۵ خود را نشان داد. سرود آنان در نخستین اعتصاب این بود «پستانهای خود را بهمعدنچیان نشان دهید» (خطاب بهپلیس زن)، در آنزمان به آنهایی که اطرافم بودند گفتم با این شعار هرگز پیروز نمیشوند. در پایان اعتصاب همان معدنچیان متحول شدند. همسران معدنچیان در کانون این همبستگی قرار گرفتند. «تظاهرات آزادگیها» در ۱۹٨۵ بنر معدنچیان را هم با خود داشت.
[٣۹]- Orr, 2010, p.36[۴٠]- این نکته در Pritchard, 2010, pp 169-170 بسیار آمده است.
[۴۱]- سهمی از صنعت سکس به مشتریان زن از طریق دلالی سکس و روسپیگری خیابانی اختصاص داده شده است. همچنین جامهگردانان نیز در کسب و کار جنسی سهیماند. زنان و کودکان بسیاری مشتریان پورنوگرافی هستند. اما گرچه که بسیاری از مشتریان پورنوگرافی زنان و کودکاناند محتوای آن درباره استفاده از زنان بهعنوان شی جنسی برای ارضای مردان است.
[۴٢]- ببینید: «آمار تجارت سکس»؛ قابل توجه است که تمام این آمار برای رسیدگی به غیرقانونی کردن صنعت سکس دشوار است.
[۴٣]- Orr, 2010, p21[۴۴]-جای خالی نبرد و اتحاد طبقه کارگر مطمئنا میتواند خیلی سریع تغییر کند.
[۴۵]- Pritchard, 2010, p 170[۴٦]- من همچنین به این بحث میپردازم که رشد چاقی نتیجه دیگر کالاییشدن نیاز بهخوردن و آشامیدن انسان است.
[۴٧]- بههر ترتیب، پیشگیری از بارداری به این معناست که دیگر هر دخولی بهحاملگی نخواهد انجامید.
[۵۱]- Cliff, 1984, p.42؛ هرچند در مورد اکثر روسپیان صادق نبود.
[۵٢]- Sanders, O’Neil and Pitcher, 2009؛ آمار آنها مربوط به ٢٠٠٧ و از Gall جمعآوری شده است.
[۵٣]- Dale and Whittaker, 2010a, p. 191.همچنین:Sanders, O’Neil and Pitcher, 2009, chapter 6[۵۵]- مارکسیستها بحث مشابهی در دهه ٦٠ و ٧٠ بر علیه تمرکز بر سازماندهی زنان خانهدار در مخالفت با «کار مزدی خانگی» ترتیب دادند.
[۵۴]- Dale and Whittaker, 2010
همچنین ببینید به:Carre and Agostini, 2010, p24-50[۵۹]- این نکته را خود دیل و ویتاکر ٢٠۱٠، ص ٢٠٣ مطرح کردهاند.
[۵٨]- Dale and Whittaker
[٦٢]- میدانم که این جملهای بیپرده است و امیدوارم ذکر آن در همینجا کافی باشد.
[٦٣]- ببینید به: Levy, 2005, chapter1
[٦۴]- Kollontai, 1977, p290
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سکسوالیته، ازخودبیگانگی و سرمایهداری، نشریه پژوهشهای سوسیالیستی سامان نو