دانشنامۀ آريانا

۱۳۹۷ آبان ۱۳, یکشنبه

بازی شیطان

از: رابرت دریفوس، برگردان فارسی از: سمیر

بازی شیطان

جنگ سرد و جنگجویان مقدس‬‎


فهرست مندرجات

.



چگونه آمریکا بند از پای اسلام بنیادگرا گشود؟

رابرت دریفوس (Robert Dreyfuss)، نویسنده‌ی کتاب «باری شیطان، چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیادگرا گشود» (The Devil's Game How the United States Helped Unleash Fundamentalist Islam)

رابرت باب دریفوس (Robert Bob Dreyfuss، نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی، و سردبیر مجله‌ی «ملت» (The Nation) است، که مقالات او در نشریات Rolling Stone، The Diplomat، Mother Jones، The American Prospect، و رسانه‌های دیگر منتشر شده است.

در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰، داییفوس، مدیر اطلاعات خاورمیانه گزارش بازرسان اجرایی، نشریه‌ی پرچمدار جنبش لیندون لاروچه (The flagship journal of the Lyndon LaRouche movement) بود.

در دهه‌ی ۱۹۹۰ او در زمینه‌ی مسائل مربوط به اطلاعات و امور خارجه نوشت و کارنامه‌ی تعدادی از سازمان‌ها و چهره‌های سیاسی، از جمله فرماندار تگزاس، جورج دبلیو بوش و سناتور ترنت لوت و جان مک کین آشکار نمود. از زمان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، او در مورد جنگ علیه تروریسم و ​​جنگ عراق نوشته است.

کتاب بازی شیطان، که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، تجزیه و تحلیل در مورد آن است که ایالات متحده و انگلیس چگونه از اسلام‌گرایان به‌عنوان یک ابزار قدرتمند علیه کمونیست‌ها و ناسیونالیست‌ها در جهان اسلامی - عرب و غیرعرب - استفاده می‌کنند. او معتقد است که ایالات متحده، رهبران هر کشوری را که با ایالات متحده کار نمی‌کنند یا دشمن است، به‌عنوان کمونیست‌ها برچسب‌گذاری می‌کند. دریفوس مدعی است که اخوان‌المسلمین از لحاظ تاریخی با سیا و سایر سرویس‌های اطلاعاتی غربی مرتبط است. وی هم‌چنین ادعا دارد که سیا و غرب از اخوان‌المسلمین در تلاش برای سرنگونی رئیس‌جمهور پیشین مصر، جمال ناصر استفاده کردند؛ زیرا کانال سوئز را ملی کرد و بسیاری از شرکت‌های آمریکایی و اروپایی را از مصر بیرون راند. این کتاب ادعا می‌کند که اسرائیلی‌ها از اخوان‌المسلمین در سال ۱۹۸۲ در تلاش ناموفق برای نابودی رئیس‌جمهور سوریه، بشار اسد، در جریان شورش‌ها در حمص و حما، استفاده کردند. در نهایت، این نویسنده‌ی می‌افزاید که سازمان سیا و بریتانیا در سال ۱۹۵۳ کودتای ایران را حمایت کرد.

رابرت دریفوس، نویسنده‌ی کتاب ارزشمند «بازی شیطانی: چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیادگرا گشود»، تحقیقات فراوانی در باره‌ی روابط پیدا و پنهان امریکا - سی‌آی‌ای - و غرب با جنبش بنیادگرایی اخوان‌‌المسلمین نموده و با اسناد و شواهد بی‌شماری برملا ساخته است که چطور انگلستان و آمریکا جنبش پان‌اسلامیستی را که از آن جهالت‌پیشگان اخوانی، طالبی، جهادی، القاعده و غیره سردرآوردند، در مقابله با جنبش‌های مترقی به‌مثابه دست‌پرورده‌های خویش به میدان کشیده، حمایت نموده‌اند و حتی تا امروز از این نیروهای ارتجاعی و ضدملی نه‌تنها در افغانستان بلکه در سایر کشورهای اسلامی همچون اهرم فشار سود می‌برد.

مقاله‌ی زیر که با عنوان «جنگ سرد، جنگاور مقدس» (Cold War, Holy Warrior) به‌قلم دریفوس در نشریه‌ی «مادر جونز» (جنوری و فبروری ٢٠٠٦) انتشار یافته است، به‌گوشه‌هایی از مزدوری سعید رمضان، یکی از سرکردگان و بنیان‌گذاران اصلی اخوان‌المسلمین، به سی‌آی‌ای تمرکز داده است که ما با اندک تلخیص ترجمه آن‌را در زیر می‌آوریم.

تصویر آیزنهاور، سی و چهارمین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا (از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۱ میلادی) و دکتر سعید رمضان. نقاشی از: جان ریتور (John Ritter).


جنگ سرد، جنگاور مقدس

خزان ۱۹۵۳، دفتر ریاست‌جمهوری آمریکا (کاخ سپید) محلی بود برای تبادل‌نظر میان رئیس‌جمهور آیزنهاور و جنگاور جوانی از خاورمیانه. در تصویر سیاه و سفیدی که آن رویداد را بازگو می‌کند، آیزنهاور ۶۲ ساله با موهای‌رفته دیده می‌شود، با لباس خاکستری بر تن و قامت ایستاده، آرنج‌هایش خمیده و مشت‌هایش گره خورده‌اند مانند این‌که به‌جاهای قدرتمندی فشار وارد می‌کند. در سمت چپ او چهره زیتونی‌رنگ یک مصری دیده می‌شود که لباس تاریک بر تن داشته و ریش و مویش را منظم و تراشیده است با بسته کاغذی در عقب خود متوجه رئیس‌جمهور است. او فقط ۲۷ سال دارد، اما در عین حال بیش از ده‌سال تجربه‌ی بس عمیق در دنیای پر شر و شور و خشونت‌آلود اسلام، از مصر تا عمان و کراچی را پشت‌سر نهاده است. او را در این سفر فرستادگان و پژوهشگران و ملاها و فعالان از هند، سوریه، یمن، اردن، ترکیه و عربستان سعودی که بعضی شال و عبا بر تن دارند و بعضی کرتی و پتلون پوشیده‌اند، او را همراهی می‌کنند.

١٩٥٣: سعید رمضان (نفر دوم از راست)، داماد حسن‌البنا و در واقع وزیر خارجه اخوان‌المسلمین در کاخ سفید با ایزونهاور رئیس‌جمهور آمریکا. اسناد فاش شده نشان می‌دهند که دکتر سعید رمضان از گماشته‌های سی‌آی‌ای به‌شمار می‌رفت.

ملاقات‌کننده‌ی آن‌روز با رئیس‌جمهور، سعید رمضان بود، یکی از مقامات کلیدی و ایدئولوگ سازمان مخفی و زیرزمینی بنیادگرایان اسلامی که به‌نام اخوان‌المسلمین یاد می‌گردد. چنان‌چه او در کنار رئیس‌جمهور، به‌عنوان یک مهمان قابل احترام و مانند رئیس یک کشور ایستاده بود، نه به‌عنوان یک سیاستمدار تحت امر.

به‌طور رسمی، سعید رمضان برای شرکت در کنفرانس پیرامون فرهنگ اسلامی در پوهنتون (دانشگاه) پرنستون به ایالات متحده آمده بود، کنفرانسی که از جانب کتابخانه کانگرس (گنگره) تمویل می‌شد. بر اساس اسناد منتشر شده در این رابطه، نتیجه‌ی این کنفرانس بازدید تعدادی از شخصیت‌های برجسته‌ی خاورمیانه از ایالات متحده بود. مصارف آنان بالغ بود بر ۲۵۰۰۰ دلار، افزون بر آن مصارف ترانسپورتی (حمل‌ونقل) نیز برای شرکت‌کنندگان در نظر گرفته شده بود که از جانب اداره‌ی اطلاعات بین‌المللی تنظیم می‌گردید؛ این اداره شعبه‌ای از وزارت خارجه است که در نهادهای استخباراتی ایالات متحده نفوذ دارد. کمک‌های اضافی نیز از طرف خطوط هوایی ایالات متحده و «آرمکو»؛ کنسرسیوم نفتی امریکا در عربستان سعودی صورت می‌گرفت. مانند سایر شرکت‌کنندگان، رمضان، به‌عنوان یک ایدئولوگ متعصب و نه‌ به‌عنوان یک محقق که تمام مصارفش پرداخت می‌گردید، در این کنفرانس شرکت داشت.

سندی که اخیراً به‌وسیله‌ی اداره‌ی اطلاعات بین‌المللی (IIA) تحت نام «سند محرمانه‌ی اطلاعات امنیتی» فاش شده، تمام اهداف این پروژه را واضح می‌سازد: هدف واقعی این بود تا «افراد و شخصیت‌هایی که در شکل‌دهی افکار مسلمانان در عرصه‌های گوناگون از جمله معارف، ساینس، قانون و فلسفه و بعضاً هم در بخش‌های سیاسی نقش دارند، گردآورده شوند. در میان سایر اهداف که پشت این برنامه قرار داشت، یکی این بود تا به‌جریان روشنگری اسلامی انگیزه و سمت‌وسویی با اتکأ به این افراد داده شود.» در عین زمان، ایالات متحده در جستجوی آن بود تا راه خود را به خاورمیانه باز کند. شرق‌شناسان آمریکایی و نخبگان دیگر مصروف تبادل‌نظر پیرامون این بحث بودند که چگونه از اسلام سیاسی برای بسط و گسترش نفوذ آمریکا در منطقه استفاده کرد.

برای سازمان مخفی با شاخه‌ی شبه‌نظامی که مسئول ترورها و خشونت‌های زیاد است، عجیب بود که از آن به‌حیث سازمان پیشرو برای تجدید حیات اسلام نام برده شود. ولی این دید کاملاً با سیاست ایالات متحده مطابقت داشت، چنان‌چه هر آن‌که در مخالف با کمونیسم قرار داشت از او به‌عنوان یک متحد بالقوه یاد می‌شد. هر زمانی‌که من با مقامات سیا و وزارت خارجه که بین جنگ جهانی دوم و فروپاشی اتحاد شوروی در خاورمیانه خدمت کرده‌اند، مصاحبه داشته‌ام، آنان همه به یک زبان تکرار می‌کنند که در آن‌زمان اسلام یگانه مانع در مقابل گسترش قدرت شوروی و ایدیولوژی مارکسیزم در میان توده‌ها بود. تلکات سیلیه می‌گوید «ما اسلام را به‌حیث یک وزنه‌ی بزرگ در مقابل کمونیسم می‌شناختیم.» یک دیپلمات آمریکایی که در سال‌های قبل از ۱۹۵۰ در اردن خدمت کرده و با سعید رمضان ملاقات‌هایی داشته است، می‌گوید. «ما او را به‌عنوان یک نیروی میانه‌رو و مثبت می‌شناختیم.» بالاخره ادس ایرمن ایلتز، دیگر دیپلمات کهنه‌کار آمریکایی که در سال‌های ۴۰ محل کارش عربستان سعودی بود می‌گوید، مقامات آمریکایی در قاهره «دیدارهای منظم» با همکاران رمضان و رهبر اخوان‌المسلمین، حسن‌البنا داشتند، کسی‌که موافق سیاست‌های آمریکا در زمینه بود.

چهار دهه پس از ملاقات رمضان در دفتر ریاست جمهوری، اخوان‌المسلمین به سازمانی تبدیل می‌شود که برای نسل‌ها حامی و تمویل‌کننده‌ی گروه‌های اسلامگرا از عربستان سعودی تا سوریه و از جنیوا (ژنو) تا لاهور به‌شمار می‌رود و رمضان نیز که خود مسئول بین‌المللی آن بود، اینک فرد موثر و از نظریه‌پردازان اسلام سیاسی به‌حساب می‌آید. اسلام‌گرایان تندرو پاکستان، کسانی‌که در به‌وجود آوردن طالبان در افغانستان نقش داشته و نیز از سال ۱۹۹۰ به این‌سو به حمایت از القاعده پرداخته‌اند از مدل اخوان‌المسلمین برای شکل‌دهی سازمان خود استفاده نمودند. رژیم آخندی ایران نیز از بطن یک مجمع مخفی به‌نام فداییان اسلام برخاسته و متأثر از اخوان‌المسلمین بود، رهبری آن‌را در سال‌های ۱۹۵۰ آیت‌الله روح‌الله خمینی بر عهده داشت. حماس، سازمان تروریستی فلسطینی نیز در نخست به‌عنوان شاخه‌ی رسمی اخوان‌المسلمین عرض اندام کرد. بنیادگرایان مصری از جهاد اسلامی و گروه‌های هم‌پیمان‌شان که اعضای آن در ۱۹۸۱ انور سادات رئیس‌جمهور مصر را ترور کردند و در سال ۱۹۹۰ به سازمان القاعده اسامه پیوستند نیز در سال‌های ۱۹۷۰ در پرورش اخوان‌المسلمین سهم به‌سزایی داشتند. هم‌چنان بعضی از رهبران افغان که رهبری جهاد ضد شوروی را که به‌وسیله سی‌آی‌ای راه‌اندازی شد، بر عهده داشتند و به بن لادن در شکل‌دهی شبکه‌ی «افغانی عربی» که پیش‌درآمدی برای القاعده بود کمک کردند، نیز از اعضای اخوان‌المسلمین بودند.

از راست به چپ: میلتن بیردن (مسئول سی‌آی‌ای در اسلام‌آباد)، ریچارد کر (معاون سی‌آی‌ای)، روبرت اوکلی (سفیر آمریکا در اسلام‌آباد)، ژنرال حمیدگل (رئیس آی‌اس‌آی)، ویلیام ویبستر (رئیس سی‌آی‌ای)، برهان‌الدی ربانی، گلبدین حکمت‌یار. تصویر بالا که یک دیدار مخفی حکمت‌یار و ربانی را در ١٩٨٨ با مقامات بلندپایه‌ی سی‌آی‌ای و آی‌اس‌آی نشان می‌دهد از کتابی با عنوان «دشمن اصلی»، نوشته‌ی میلتن بیردن گرفته شده است. میلتن بین سال‌های ١٩٨٦ تا ١٩٨٩ مسئول مهم‌ترین مرکز سی‌آی‌ای در آسیا بود که در اسلام‌آباد موقعیت داشت. او رسانیدن کمک‌های آمریکا به بنیادگرایان افغان را رهبری می‌کرد. احزاب بنیادگرای افغانستان و به‌خصوص حزب اسلامی گلبدین و جمعیت اسلامی ربانی عمده‌ترین دست‌پرورده‌های سی‌آی‌ای طی جنگ سرد به‌شمار می‌رفتند و قسمت عمده‌ی کمک‌های امریکا را به‌دست می‌آوردند. این‌ها روابط عمیقی با سی‌آی‌ای و آی‌اس‌آی داشتند و براساس دستور آن‌ها فعالیت می‌کردند. این احزاب ضدملی تا کنون رشته‌های خود با استخبارات خارجی را حفظ نموده‌اند.

جای اغراق نیست اگر گفته شود رمضان پدرکلان فکری اسامه بن لادن است. ولی رمضان، اخوان‌المسلمین و هم‌پیمانان دیگر اسلام‌گرای‌شان قادر نبودند سازمانی به بزرگی القاعده به‌وجود آورند، مگر آن‌که در جریان جنگ سرد آنان به‌عنوان متحدین ایالات متحده شمرده شده و از کمک‌های پیدا و پنهان واشنگتن سود نمی‌بردند، رمضان نیز، چنان‌چه در اسناد ذکر گردیده است، به‌عنوان یک فرد موثر برای سی‌آی‌ای تشخیص و استخدام شده بود.

سعید رمضان، متولد سال ۱۹۲۶ شیبین الکوم است، دهکده‌ای که در ۴۰ مایلی شمال قاهره در کنار رود نیل قرار دارد. او ۱۴ ساله بود که با حسن‌البنا ارتباط برقرار نمود و به جنبش او پیوست؛ شش سال بعد، پس از فراغت از پوهنتون (دانشگاه) قاهره، منشی شخصی حسن‌البنا و فرد قابل اعتماد او بود. یک‌سال بعد، رمضان به‌حیث ویراستار «الشهاب»، هفته‌نامه‌ی مربوط به اخوان‌المسلمین انتخاب شد و در این زمان نیز با دختر بنا عروسی کرد، این موقعیت خوبی برای او در رهبری سازمان به‌وجود آورد.

رمضان به‌عنوان سفیر حسن‌البنا در گردش بود و برای ایجاد شبکه‌ی از روابط بین‌المللی کار می‌کرد. در ۱۹۴۵، او به دارالسلام تحت کنترل بریتانیا سفر کرد، جایی‌که ابرهای توفانی جنگ میان عرب‌ها و یهودیان در حال شکل‌گیری بود.

در سال‌های ۱۹۵۰، رمضان به‌شکل یک مبلغ سیار درآمد، مانند ایلمر گانتری جنبش اسلامی. در ۱۹۴۹ و ۱۹۵۱ او به پاکستان سفر کرد تا در کنگره‌ی جهانی مسلمانان در کراچی شرکت کند – نخستین فردی که جنبش‌های اسلامی را در سراسر جهان به‌هم ارتباط می‌داد - جایی‌که در نتیجه تلاش هایش به‌عنوان دبیرکل آن سازمان انتخاب شد. پاکستان، اولین کشوری که بر پایه اصول اسلامی ایجاد شد، در حال تبدیل‌شدن به مرکز جذب برای ایدئولوگ‌های بنیادگرا بود و تقریباً خانه‌ی دوم سعید رمضان محسوب می‌شد. دولت پاکستان نیز برنامه‌ای را در رادیوی ملی آن‌کشور به او اختصاص داد و هم‌چنان نخست‌وزیر، لیاقت‌علی خان پیش‌گفتاری بر کتاب‌های رمضان نوشت.

در پاکستان، رمضان از نزدیک با یک اسلام‌گرای جوانان به‌نام ابوالعلا مودودی کار می‌کرد، کسی‌که سازمان مشابه به اخوان‌المسلمین را تأسیس کرد که جماعت اسلامی نامیده می‌شود. او جوانان تندرو مسلمان را برای شرکت در جنگ فلسطین استخدام می‌نمود، لذا رمضان به مودودی کمک کرد تا شبکه‌ی وسیع و قوی‌ای از محصلان (دانشجویان) متعصب و احساساتی مسلمان را تشکیل دهد تا در مقابله با جنبش چپ پاکستان از آنان استفاده به‌عمل آید. این حرکت که نام مختصر اردو آن IJT است از نوچه‌های فاشیستی موسولینی الگوبرداری شده بود. این گروه فعالیت‌های تقریباً مسلح خود را از محیط پوهنتون (دانشگاه) در مقابل محصلان (دانشجویان) چپ شروع کرد. چنان‌چه سید ولی‌رضا نصر یکی از افراد صاحب‌نظر در مورد این حرکت می‌نویسد: «این کشمکش‌ها از پرتاب تخم شروع شد و به ترتیب راه را برای برخوردهای تند بعدی باز نمود»، به‌همین ترتیب گروه به آموزش نسلی از تندروان پرداخت که بعدها در ۱۹۷۷ تحت رهبری دیکتاتور متعصب، ژنرال ضیاالحق قدرت را در پاکستان به‌دست گرفتند، آنان به حمایت از جهاد افغانستان پرداخته و پناهنگاهی برای القاعده به‌وجود آوردند.

اخوان‌المسلمین، ناصر را به‌عنوان یک چهره‌ی منفور و سکولار می‌شناختند، کسی که با اسلام وداع گفته و علاقمند همکاری با کمونیسم است - برداشتی که آنان را به لندن و واشنگتن نزدیک می‌ساخت. در ۱۹۵۴، یکی از اعضای اخوان‌المسلمین سؤقصدی علیه رهبر مصر انجام داد و به این ترتیب ناصر اقدامات جدی‌ای را علیه این سازمان روی دست گرفت، چنان‌چه تعداد زیادی از رهبران آن را دستگیر و زندانی ساخت. رمضان که به‌حیث مسئول امور خارجی اخوان شمرده می‌شد، آن‌زمان در سوریه شدیداً مصروف تبلیغات ضد ناصری بود. ناصر او را از تابعیت مصر محروم ساخت، اما تبعید او دیری نپایید.

یک‌بار دیگر این جنگ سرد بود که رمضان و جنبش او را مصئون نگهداشت. این زمان موقعیت کاری او آلمان بود، یکی از یاران اسلام بنیادگرا این‌بار پا به سرزمین نازی‌ها می‌گذارد. زمانی‌که سوریه و مصر روابط دیپلماتیک خود را با آلمان شرقی برقرار نمود، آلمان غربی زمینه‌ی را برای کار مخالفین هر دو کشور مساعد ساخت، که به این ترتیب اخوان‌المسلمین نیز شامل آن گروه‌ها می‌گردید. رمضان به کمک رسمی آلمان غربی از حکم اعدامی که در مصر برایش صادر شده بود فرار داده شد؛ او چند سال بعد به ژنو رفت، مرکز سیاست و توطئه بین‌المللی. آن‌جا در ۱۹۶۱، مرکز اسلامی ژنو را پایه‌گذاری کرد، نهادی که سال‌ها پایگاه عمده‌ی اخوان‌المسلمین در اروپا شمرده می‌شد.

رمضان به‌عنوان متحد واشنگتن برای مبارزه عیله ناصر، میان سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ از گزینه‌ی مهمی که ایالات متحده در برابرش گذاشته بود سود برد. ایالات متحده با ایستادن در مقابل ناسیونالیزم عربی نوع ناصر، بزرگ‌ترین اشتباه را بعد از جنگ جهانی دوم در خاورمیانه مرتکب شد: امریکا کوشید تا با سلطنت ارتجاعی عربستان سعودی همسو شود. درست در سال‌های ۱۹۵۰، واشنگتن عربستان سعودی را تشویق کرد تا به ایجاد شبکه‌ای از نهادها و سازمان‌های دست‌راستی اسلامی بپردازد، چنان‌چه در فردای رویش این سازمان‌ها القاعده از بستر آن سر بیرون کرد. مرکز اسلامی‌ای که رمضان آن‌را پایه‌گذاری نمود از مستفدین عمده‌ی این برنامه به‌حساب می‌آمد، که از کمک‌های سخاوتمندانه سعودی بهره می‌برد.

این مرکز به‌زودی محلی شد برای تمامی اسلام‌گراها از سراسر جهان تا گردهم آمده و برای فعالیت‌های خود برنامه‌ریزی نمایند؛ هم‌چنان فعالیت‌هایی نیز برای پخش و نشر ادبیات اسلامی داشت، هدف آن بسط و گسترش نفوذ فکری اخوان‌المسلمین بوده و به گفته‌ی هانی رمضان، پسر سعید رمضان کسی‌که از ردای پدرش به‌عنوان رئیس این مرکز یاد می‌کند. «منظور از ایجاد مرکز اسلامی برآورده‌شدن آرزوهایی است که پدرم در سر می‌پرورانید تا بتواند در این‌جا به تدریس اندیشه‌های حسن‌البنا بپردازد»، به‌گفته‌ی او «جایی‌که شاگردان از تمام کشورهای عربی گردهم جمع شده و آموزش‌های اسلامی را فرا گیرند.» به‌نقل از ژورنالیست فرانسوی، ریچارد لوبی ویر، کسی‌که نوشته‌هایی پیرامون رابطه‌ی اخوان‌المسلمین با تروریسم دارد، سعید رمضان از ژنو به‌عنوان بستری برای پخش و نشر بین‌المللی اخوان‌المسلمین استفاده نمود؛ آنان حتی توانستند بانکی به‌نام التقوا برای خود در سویس تأسیس نمایند که شاخه‌هایی در کمپیون ایتالیا و باهاما نیز داشت. بعد از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ التقوا از جانب ایالات متحده در لیست بانک‌هایی قرار گرفت که به تروریست‌ها کمک کرده‌اند.

پرسش مهم دیگری که در این برهه‌ی از زندگی رمضان به ذهن می‌رسد: آیا او در جریان سفرش به ایالات متحده در ۱۹۵۳ به استخدام سی‌آی‌ای درآمده بود؟ خانواده‌ی رمضان این موضوع را رد می‌کنند، اما اسنادی که از آرشیف ملی سویس به‌دست آمده و در روزنامه‌ی «لی تیمپس» ژنو افشا گردیده است تصریح می‌کند که در۱۹۶۰ مقامات سویس «در کنار مسایل دیگر از او به‌عنوان جاسوس بریتانیا و آمریکا یاد می‌کردند.» در جولای ۲۰۰۵، «والستریت ژورنال» بعد از تحقیقات فراوان در آرشیف‌های آلمان و سویس گزارش داد: «نشانه‌های تاریخی‌ای وجود دارند که آقای رمضان برای سی‌آی‌ای کار می‌کرد.» اسنادی از آرشیف استخباراتی آلمان غربی که در «والستریت ژورنال» افشا شد، نشان می‌دهد که رمضان بارها با پاسپورت رسمی سیاسی اردنی که به‌وسیله‌ی سی‌آی‌ای برایش تهیه شده بود، سفر کرده است، چنان‌چه «تمام مصارفش از جانب آمریکا پرداخت می‌گردید.» او نیز از نزدیک با سی‌آی‌ای در کمیته‌ی نجات از بلشویسم کار می‌کرد، نهادی که در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ «رادیو اروپای آزاد» و «رادیو آزادی» (دو شبکه‌ای که توسط سی‌آی‌ای تأسیس شدند) را ایجاد نمود. بر اساس اسناد ارائه شده در ژورنال، در ماه می ۱۹۶۱، یک کارمند سی‌آی‌ای در کمیته نجات از بلشویسم با رمضان ملاقات نمود تا طرحی «مشترک تبلیغاتی را علیه اتحاد شوروی بریزند.»

چنان‌چه معلوم شد، مرکز اسلامی تنها بخشی از آرزوها و برنامه‌های رمضان نبود. در ۱۹۶۲ او دست به ایجاد شبکه‌ی وسیع‌تر از این زد، سازمان قدرتمند که بعدها مرکزی برای تندروان شد که پیرو انترناسیونالیسم وهابی بودند: پیمان جهانی مسلمانان. هانی رمضان می‌گوید، «پدرم تنها یکی از اساس‌گذاران این پیمان نبود» بلکه «ایده‌ی اصلی برای ایجاد این پیمان از او بود.» با کمک‌های فراوانی که از جانب سعودی صورت می‌گرفت، پیمان قادر شد تا مبلغینی به‌جاهای دیگر فرستاده و به اشاعه‌ی افکار خود بپردازد، آنان هم‌چنان مبالغی را برای ساخت مساجد اختصاص دادند که از مدل وهابیت استفاده می‌نمود، افزون بر آن این کمک‌ها به اتحادیه‌های اسلامی از شمال افریقا تا آسیای میانه می‌رسید، حتی دامنه‌ی آن به خارج از محدوده کشورهای اسلامی نیز کشیده شد. به‌گفته گیلیس کیپل، اسلام‌شناس معروف فرانسوی، این پیمان معبری بود برای انتقال کمک‌های مالی سعودی به تندروان اسلامی، از اسلام‌گرایان راست افراطی در پاکستان تا جهادی‌های افغانستان و خود سازمان اخوان‌المسلمین. «آنان مستفیدشوندگان مهم را تشخیص داده و به عربستان سعودی دعوت می‌نمودند، بعد از توصیه‌های مذهبی (تزکیه) زمینه فراهم می‌شد تا از کمک‌های سخاوتمندانه اعضای خانواده سلطنتی و یا یکی از تاجران عرب بهره‌مند شوند.» کیپل در کتابش، «جهاد: میراث اسلام سیاسی» می‌نویسد: «پیمان به‌وسیله‌ی مجموعه‌ای از رهبران مذهبی سعودی و یا علمایی از شبه‌قاره‌ی هند که با مکاتب دیوبندی مرتبط بودند و یا حزبی که به‌وسیله‌ی مودودی ایجاد گردید، رهبری می‌شد.» جنبش دیوبندی، که مکتبی از بنیادگرایی افراطی اسلامی است در هند به‌وجود آمد، این جنبش دست به ایجاد سیستمی از مدرسه‌های اسلامی در پاکستان زد که در نتیجه طالبان از آن بیرون آمدند.

١٩٨٨: گلبدین حکمت‌یار و مولوی خالص با ریچارد کر، سفیر آمریکا در پاکستان. حکمت‌یار در جریان جنگ سرد، از نازپرورده‌ترین مزدبگیران سی‌آی‌ای به‌شمار می‌رفت و بیش از ششصد میلیون دلار از کمک‌های این سازمان به او تعلق می‌گرفت که در میان گروه‌های بنیادگرای افغانستان در رده‌ی نخست قرار داشت و بعد به ترتیب جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی دومین و سومین جیره‌خواران سی‌آی‌ای به‌شمار می‌رفتند.

در ۱۹۷۰، اخوان‌المسلمین و رمضان قویاً مورد حمایت قرار گرفتند، درست پس از مرگ ناصر و به‌قدرت رسیدن انور سادات، کسی‌که دهه‌ها پیش یکی از اعضای اخوان‌المسلمین و اکنون رئیس‌جمهور مصر بود. یک‌سال بعد، رمضان در رأس یک هیئت متشکل از نمایندگان اخوان‌المسلمین که به‌وسیله‌ی عربستان سعودی تنظیم و تمویل گردیده بود به مصر رفت، هدف از این دیدار مذاکره با سادات بر سر دادن اجازه‌ی فعالیت دوباره به آنان در مصر بود؛ ۱۷ سال پس از ممنوع‌شدن آن (به‌گفته رابرت بایر، یکی از مأموران سابق عملیاتی سی‌آی‌ای که در مورد روابط اخوان‌المسلمین با سی‌آی‌ای نوشته است، عربستان سعودی «دلال این معامله میان اخوان و مصر بود.»)

در این زمان، سادات در تلاش آن بود تا روابط مصر با اتحادشوروی را دگرگون سازد، گذار قوی‌ترین کشور جهان عرب به محور ایالات متحده و عربستان سعودی. اما سادات فاقد پایه‌های سیاسی قوی در اجرای این امر بود، لذا در تلاش تصفیه‌ی عناصر کلیدی در دولت برآمد، که روی خط ناصر ایستاده بودند. او برای ایجاد پایگاه جدید دست کمک به‌جانب اخوان‌المسلمین دراز کرد و این فرصتی طلایی بود برای تبارز دوباره این گروه.

در دهه ۱۹۷۰، جنبش اسلامی مصر وسیعاً گسترش پیدا کرد، آنان نهادهای کلیدی را به‌دست گرفته و مراکز اسلام‌گرایی افراطی را میزبانی نمودند، که به‌نوبه‌ی خود توانستند سهم بارز را در دهه‌ی ۱۹۸۰ برای جهاد ضد شوروی افغانستان که به‌وسیله سی‌آی‌ای راه‌اندازی شده بود، ایفا نمایند. آنان سازمان جدید اسلامی را نیز پایه‌گذاری کردند که «جهاد اسلامی» نام دارد، سازمانی که بعداً به اسامه بن لادن پیوست و بخشی از سازمان القاعده شد. در ۱۹۸۱ این افراط‌گرایان در مقابل حامی خود ایستادند: سادات در یک برنامه‌ی تلویزیونی که نظامیان در مقابلش رژه می‌رفتند، در مقابل دید عموم، به‌وسیله یک اسلام‌گرا ترور شد.

به‌همان اندازه که رمضان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در خاورمیانه فرد شناخته‌شده و بانفوذ به‌حساب می‌آمد، این‌جا در غرب چهره‌اش پنهان بود. ممکن اولین‌بار آمریکایی‌ها نام او را در پیوند با یک قتل مرموز در واشنگتن شنیده باشند؛ این شاید اولین نمونه‌ی از تروریسم اسلامی در ایالات متحده بود. در ۲۲ جولای ۱۹۸۰، زنگ دروازه علی‌اکبر طباطبایی به صدا درآمد؛ مشاور مطبوعاتی سفارت آمریکا در واشنگتن، کسی که بعد از سقوط شاه در ۱۹۷۹ بنیاد ایران آزاد را ایجاد کرد و به‌زودی به یکی از چهره‌های مطرح مخالف رژیم اسلامی آیت‌الله خمینی تبدیل شد. عقب دروازه‌اش آن‌روز مرد جوان ایستاده بود که لباس پسته‌رسانی (نامه‌رسان) بر تن داشت. این مرد با فیر (شلیک) چند مرمی (گلوله) به‌شکم طباطبایی، او را به‌قتل رساند.

قاتل، کسی که ارابه‌ی نامه‌رسانی را ممکن از یک دوست ناآگاهش به‌عاریت گرفته باشد، آمریکایی مسلمان بود که دیوید بیل فیلد نام داشت. تحقیقات صورت گرفته از بیل فیلد که اکنون خودش را داوود صلاح‌الدین می‌نامد، حکایت از آن دارد که نخست او به ژنو و بعداً به ایران سفر داشته است. تحقیق‌کنندگان به این واقعیت عجیب پی‌بردند: درست قبل از این حادثه، تماس‌های تلفنی با سعید رمضان از نزدیک محل کار بیل فیلد در واشنگتن، از یک تلفن عمومی صورت گرفته است. رمضان - یکی از حامیان پروپاقرص انقلاب خمینی، کسی‌که با این فراری در ژنو صحبت کرده و زمینه فرار او از سفارت ایران در سویس را فراهم کرد، هم‌چنان تماس‌هایی با پسر آیت‌الله خمینی در ایران داشت تا اطمینان حاصل کند که بیل فیلد مصئون به تهران رسیده است. چنان‌چه آشکار شد، بیل فیلد قبل از استخدامش به‌حیث گارد امنیتی در سفارت ایران در واشنگتن با رمضان صحبت نموده است. به‌نقل از روزنامه‌ی «نیویورکر»، بیل فیلد قبل از ترور طباطبایی ۵۰۰۰ دلار از حامیانش در دولت ایران به‌دست آورده بود.

بیل فیلد و رمضان برای اولین‌بار در جون ۱۹۷۵ با هم ملاقات کردند، زمانی‌که رمضان چند ماه را در ایالات متحده سپری کرد، سفری که برای او فرصت داد تا در مرکز اسلامی واشنگتن سخنرانی کند، مسجدی در عصر آیزنهاور در خیابان ماساچوست در نزدیکی راک کریک پارک. اولین‌بار در اتاق هتلی که رمضان ساکن بود یکدیگر را دیدند؛ بعد از آن رمضان سه ماه دیگر را در خانه متوسط بیل فیلد در جاده راندولف واشنگتن به‌سر برد. رمضان برایش در مورد جهاد موعظه می‌کرد تا جایی‌که این آمریکایی جوان فریفته‌ی او شده و به عبادتش پرداخت. بر اساس اسناد به‌دست آمده که بعدها در «واشنگتن پست» به نشر رسید، بیل فیلد به‌یک «منشی شخصی، مأمور سری و فدایی تمام‌عیار رمضان تبدیل شد. رمضان رهبر معنوی او در تمام زندگی بود.» رمضان برایش آموخته بود، اگر برای حمایت از انقلاب اسلامی دست به اعمال خشونت‌آمیز بزند، در هنگام اجرای عمل ترس به او دست نمی‌دهد، بلکه این عمل به‌سادگی انجام پذیرفته و فراموش می‌شود.» بیل فیلد بعداً به «نیویورکر» گفت: «صدایش برایم این را تلقین می‌کرد که از اوامرش اطاعت کنم.»

در ایران بیل فیلد فرستاده‌ی سری رمضان محسوب می‌شد. یک‌بار نیز به نیابت از رمضان با معمر القذافی رهبر لیبی تماس برقرار کرد؛ بعداً او نامه‌ی رسمی را از جانب رمضان به رئیس‌جمهور افغانستان برهان‌الدین ربانی رساند. برای دو سال نیز در جهاد افغانستان علیه اشغال شوروی شرکت کرد.

در سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی، همزمان با به‌قدرت رسیدن خمینی در ایران و روی‌کار آمدن دیکتاتوری ضیأالحق در پاکستان، جهاد افغانستان نیز جریان داشت. موازی به آن اخوان‌المسلمین در مصر، سوریه، فلسطین و جاهای دیگر شبکه‌های قوی زیرزمینی را به‌وجود آورد، رویش این حرکت‌ها در خاورمیانه نتیجه‌ی زحمات خستگی‌ناپذیر رمضان بود. با آن‌که اسلام‌گرایی اکنون روی پای خود ایستاده بود، اما کهولت سن ویژگی‌های سابق را از رمضان ربوده بود، موقعیت برترش دیگر دوام نداشت و در ۱۹۹۵ در سن ۶۹ سالگی درگذشت. پسرش هانی مسئولیت‌هایش را در مرکز اسلامی به‌دوش گرفت، اما فرزند دیگرش، طارق، استاد پوهنتون (دانشگاه) در سوئیس راه افراطیت پدر را نمی‌پیمود. در ۲۰۰۴، پوهنتون نوتردام از او خواست تا به‌عنوان پروفسور به اندیانا بیاید، اما او از آمدن به ایالات متحده امریکا بازداشته شد، درست زمانی‌که اداره‌ی امنیت داخلی از دادن ویزه ورود به او ابا ورزید.

دیدار برهان‌الدین ربانی با رونالد ریگان در قصر سفید

امروز، میراث‌های به‌جا مانده از رمضان همه‌جا دیده می‌شود. اخوان‌المسلمین نیرومند و سری باقی‌مانده، و متعهد به آن است تا مجموعه‌ی از کشورهای اسلامی را به‌وجود آورند که مطابق قوانین اسلامی قرن هفتم اداره شوند. آنان از حمایت و پشتیبانی فرمانروایان نفتی ایرانی و عربی، برای ساخت زیربنا سیاسی نیرومند استفاده نموده‌اند. از مصر تا سوریه (جایی‌که خشونت‌های زیرزمینی تهدید در مقابل نظام سکولار و ملی‌گرا بشار اسد به‌حساب می‌آیند) و هرج‌ومرج در عراق، کشوری که مخالفین سنی مسیر بنیادگرایی را می‌پیمایند و در این میان عمده‌ترین آن حزب اسلامی عراق، شاخه‌ای از اخوان‌المسلمین است.

ریویل مارک جریخت، مأمور اسبق سی‌آی‌ای که اکنون در انستیتوی سرمایه‌گذاری نو محافظه‌کاران آمریکا کار می‌کند، در کتاب خود به‌نام «پارادوکس اسلامی» که در ۲۰۰۴ به‌چاپ رسیده اشاره می‌نماید؛ حتی اکنون اگر اخوان‌المسلمین قدرت را در مصر به‌دست گرفته و موانع در مقابل دموکراسی ایجاد کند «ایالات متحده امریکا هنوز هم در کنارشان باقی خواهد ماند تا این‌که به‌حمایت از دیکتاتوری سکولار بپردازد.»

دیدار مولوی خالص با رونالد ریگان در قصر سفید

از حکومت مذهبی تحت‌حمایت آمریکا در بغداد تا اسلام‌گرایان دست‌راستی در پاکستان، بازی شیادانه‌ی آمریکا در همسویی با بنیادگرایی ادامه دارد.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- رابرت دریفوس، مغازله‌ی بنیادگرایان اسلامی با آمریکا و غرب، ترجمه‌ی سمیر، برگفته از: مادر جونز (Mother Jones)، جنوری و فبروری ٢٠٠٦


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت حزب همبستگی افغانستان، برگرفته از:
Robert Dreyfuss, Cold War, Holy Warrior, Mother Jones: January/February 2006.