بسیاری از اسطورهها، باورها و داستانهای مردمان باستان از پدیدهای راستین در طبیعت الهام گرفته شده است. یک پدیده کیهانی یا زمینی که برای مردمان توجهبرانگیز، جالب و دیدنی بوده و یا تأثیری نیکو یا مخرب بر زندگی آنان میگذاشته است، آنرا به گنجینه باورهای خود میافزودهاند و به مرور زمان به آن شکل تازهای میدادهاند و با افزودهها و کاهندههایی که لازم میدانستهاند، اسطوره یا سرگذشتهای اعتقادی و داستانی را میساختهاند.
بیگمان، باور به پرندهای به نام سیمرغ و کارکردهایی شگفت و گسترده آن، دارای خاستگاهی در طبیعت و محیط پیرامونی جوامع پیشین بوده است. خاستگاهی که الهامبخش اینچنین باورها و داستانهای شگفت و شنیدنی شده است.
نگارنده در اینجا یادداشتهایی در باره درنا و به ویژه درنای سفید سیبری را میآورد و این پرسش را پیش مینهد که آیا ممکن است این پرنده شگفت و دیدنی، سرچشمه باورهای در پیوند با سیمرغ باشد؟
درنا نامهای گوناگون و فراوانی دارد: "تُرنِه"، "بوتیمار"، "غمخورک"، "کُلنگ"، "کرکی" و "حواصیل". اینها تنها تعداد معدودی از نامهای بیشمار این پرنده هستند. هر چند در قواعد علمی پرندهشناسی و جانورشناسی هر کدام از این نامها متعلق به دسته و تیره خاصی هستند، اما در میان عامه و در متون ادبیات فارسی، عموماً برای تیرههایی از خانواده "درازپایان" بکار رفته است.
درناها پرندگانی بزرگ با پاهایی بلند و گردن و منقار دراز و دم کوتاه هستند که قد آنان تا یک متر و نیم میرسد. گونههای مختلف آنان، دارای رنگهایی متفاوت هستند که معمولاً از سفید یا خاکستری تشکیل میشود. اما نمونههایی رنگارنگ نیز در میان تیرههای مختلف دیده میشود. درنای سیبری به هنگام بلوغ کاملاً سفیدرنگ با چهرهای سرخ است. برخی از آنان، شاهپرهای سیاهرنگی دارند که تنها به هنگام پرواز دیده میشوند.
درناها پرندهای مهاجر هستند که تابستانها را در سرزمینهای سردسیر سیبری و دیگر نواحی سرد شمال شرقی فلات ایران سپری میکنند و در زمستانها به سوی جنوب روی میآورند. آنان در قیاس با دیگر پرندگان عمری طولانی دارند که به شصت تا هفتاد سال میرسد.
درناها مانند قوها، تنها یک بار در عمر خود جفت انتخاب میکنند و تمام عمر به یکدیگر وفادار میمانند. آنان در حال پرواز و در ارتفاعی بعید، رقص و معاشقه میکنند و تخمگذاری آنان در فصل گرما و در ناحیه سردسیر است.
درناها در اوایل فصل پاییز، کوچ بزرگ خود به سوی جنوب غربی را آغاز میکنند و در اواخر زمستان به شمال شرقی باز میگردند. طول مسیر کوچ، حدود پنج تا هفت هزار کیلومتر است کا با احتساب مسیر بازگشت به حدود ده تا چهارده هزار کیلومتر میرسد. آنان در دستههای چند ده تایی و گاه چند صد تایی بصورت دستهجمعی پرواز میکنند. آرایش آنان به هنگام پرواز یا به شکل یک خط ممتد و یکستونی است و یا به شکل عدد هفت به صورتی که رأس آن در جلو و به سمت مسیر پرواز قرار دارد. در هر دو آرایش، یکی از درناها در مقام رهبر و راهبلد در پیشاپیش همه پرواز میکند. قطار درناها در ارتفاع بسیار بالایی حرکت میکنند و ایستگاههای استراحت آنان بسیار اندک است. آنان میتوانند بطور شبانهروزی مدت مدیدی را یکنفس پرواز کنند. محل استراحت آنان در فلات ایران، معدودی دریاچهها، تالابها و آبگیرهایی بوده است که در نواحی دورافتاده و بیرون از دسترس آدمی واقع باشد. چرا که درناها با وسواس زیادی از انسان و اقامتگاههای او دوری میکند و هرگز در پیرامون روستاها فرود نمیآیند.
درناها در دو هنگام ممکن است از ادامه مسیر خودداری کنند. یکی به هنگامی که به دلیل ابری بودن آسمان، راه خود را گم کرده باشند؛ و دیگر به هنگامی که یکی از آنان از روی ناچاری یا بیماری از پرواز باز ایستاده و بر روی زمین بنشیند. در هر دوی این هنگامها، دسته درناها فرود نمیآیند و تنها در آسمان در یک مسیر دایرهای شکل به دور خود میچرخند که یا راه را پیدا کنند، یا همراه بازماندهاشان به آنان بپیوندند و یا از پیوستن او ناامید شوند. آنان گاه یک شب کامل را بدون خستگی به دور خود میچرخند. از آنجا که درنای بیمار معمولاً در کنار نزدیکترین آب بر زمین مینشیند و کنار آبها نیز معمولاً محل روستاها و آدمیان است، بسیار دیده شده که دسته بزرگ درناها ساعتهای متوالی بر بالای روستایی چرخیدهاند.
شاهکاری در عکاسی و عکس برگزیده جشنواره جهانی ورد پرس فتو: World Press Photo
درناها پرندگانی گوشهگیر، بیآزار، زیبا و دوستداشتنیاند که بطور دستهجمعی به هنگام پرواز آواز زیبایی میخوانند و در آسمان به رقص و نمایشهای موزون دو نفره میپردازند. آنان نه مزاحمتی برای مردم و کشتزارها ایجاد میکنند و نه چشمداشتی به مرحمت و کمک انسانها دارند. از آدمی دوری میکنند و گفته شده که چنانچه به دلیل بیماری از قطار مهاجرت جا بمانند، بزودی از غصه دق میکنند و میمیرند.
در سالیان اخیر، این پرندگان بشدت از سوی هممیهنان ما تهدید و کشتار میشوند. به همین خاطر درنای سفید سیبری، از سوی نهادهای بینالمللی پرندهای "بشدت در معرض خطر" معرفی شده و برنامههای حفاظتی گوناگونی در هفده کشور منطقه و از جمله ایران برای آنها اجرا میشود (بنگرید به پروژه حفاظت از درنای سیبری) . در ایران نیز تاکنون سه همایش بینالمللی برای جلوگیری از انقراض آنان برگزار شده که آخرین آنها در اسفند سال گذشته بود. در زمینه حفاظت از درنای سفید میتوان از کوششهای ارزنده خانم «الن توکلی» فعال و علاقهمند حفاظت از درنای سفید یاد کرد که "انجمن درنای سیبری" را در ایران بنیاد گذاشته است.
درناها برای انسانها همواره موجوداتی احترامبرانگیز و ارجمند بودهاند. تاجیکان جنوب ازبکستان و شمال افغانستان باور دارند که وقتی "ترنه"ها به بلخ میرسیدند، بخاطر مبارکی و فرخندگی "تاق نوبهار" هرگز از بالای آن نمیگذشتند و بلکه از زیر آن رد میشدند. (منظور نیایشگاه بزرگ، مشهور و ورجاوند بلخ است که بعدها "مزار شریف" بجای آن ساخته شده است). مردم اعتقاد دارند که اگر درناها در ارتفاع پایین پرواز کنند، سالی پرباران و حاصلخیز در راه است و اگر در ارتفاع بالا پرواز کنند، سالی خشک و کم بارش پیش رو است.
در سیبری نیز باورهایی عمیق به درناها وجود دارد. درنا، نماد شهر سالاخوز در سیبری است. بسیاری از مردمان سیبری (از جمله اسکیموهای "هانتی") جامهای به شکل درنا میپوشند و به هنگام جشن و شادمانی با همان جامه بر گرد آتش میرقصند. آنان درنا را نشانه و نماد خوشبختی میدانند و از همه مهمتر اینکه "پر" او را "دارویی شفابخش" برای زخمها و دردها میدانند.
یافت شده از محوطه باستانی پازیریک در شرق دشت آلتایی، سده پنجم- ششم پیش از میلاد
عکس از موزه هرمیتاژ
به این ترتیب، اگر خود را بجای مردمان باستانی ساکن ایران و به ویژه مردمان سیستان و زاولستان (به عنوان اصلیترین باورمندان به سیمرغ در گزارش شاهنامه فردوسی) بگذاریم، درناها پرندگان بزرگ و سفیدی هستند که در دستههای پرشمار که از دور شبیه یک پرنده بسیار بزرگ به دیده میآید، دو بار در سال از بالای سر آنان میگذرند، بدون آنکه مانند دیگر پرندگان در اینجا و آنجا فرود آیند. مسیر آنان از شمال شرقی به سوی جنوب غربی و برعکس است. آنان یکبار نوید فرارسیدن سرما و یکبار نوید فرارسیدن گرما را میآورند. آنان از جایی ناشناخته در پشت کوههای هندوکش در افغانستان امروزی بسوی دریاچه هامون میآیند و باز در پشت همان کوهها ناپدید میشوند. آنان گهگاهی نیز بر فراز روستاها و ماندگاههای مردمان میچرخند.
چنانکه میدانیم نام سیمرغ به معنا و برابر با "سی مرغ" نیست و این گونهای تلطیف آوا و معناگذاری متأخر است که از نام اوستایی "مِـرِغـو سَـئِـنَـه" (در پهلوی "سین مورو") گرفته شده است. "مرغو سئنه" در اوستا ظاهراً به معنای "مرغ چینی/ پرنده چینی" است. به نظر میآید که این نام به سبب مسیر کوچ پرنده که از سوی شمال شرقی (یعنی از "سَـئِـنَـه" =چین) و دگرباره به همان سو است، بر این پرنده نهاده شده باشد. به ویژه که نام کوههای هندوکش افغانستان نیز در زامیاد یشت و هوم یشت اوستا به گونهٔ "اوپـائـیـری سَـئِـنَـه" (در پهلوی "اَپـورسِـن") به معنای "برتر از [پرش] شاهین یا سیمرغ" (دوستخواه، ص 928) آمده است.
به نظر میآید که رنگ سفید درنا با رنگ سفید زال زر و سیمرغ و حتی زروان پیوندی داشته باشد و حتی گوشهگیری و انزوای درنا نیز در پیوند با خردمندی و دانایی سیمرغ باشد.
ناپدید شدن درناها در پشت کوههای اپورسن و بیخبری از آشیان آنان، با سیمرغی که در جایی ناشناخته و دور از دسترس در کوهها آشیان دارد، شباهت دارد؛ همچنان که باور امروزی مردمان سیبری در شفابخش بودن پر درنا، شباهتی فراوان با سیمرغ شفابخش و درمانگر در اوستا و شاهنامه فردوسی و دیگر متون ایرانی دارد.
ویژگی سیمرغ در بهرام یشت اوستا (بند 41) که به ابرهایی تشبیه شده است که «کوهها را فرا میگیرند»، خواننده را به یاد دستههای بزرگ درناهای مهاجر میاندازد.
در مجموع به نظر میآید و میتوان احتمال داد که خاستگاه باور به سیمرغ یا مرغوسئنه، یکی از تیرهها و دستههای خانواده درازپایان و به ویژه درنای سفید سیبری بوده باشد. پرندهای که شباهتهای فراوان با باورهای در پیوند با سیمرغ دارد و هنوز هم در باور مردمان، پرندهای گرامی و درمانگر شناخته میشود.
منابع:
یادداشتهای گردآوری شده از گفتگو و پرسش و پاسخهای نگارنده با مردمان نواحی یادشده.
دوستخواه، جلیل، اوستا- کهنترین سرودهای ایرانیان، چاپ هفتم، انتشارات مروارید، ۱۳٨٢.
منصوری، جمشید، راهنمای صحرایی پرندگان ایران، انتشارات ذهن آویز، ۱۳٧٩. (این کتاب همراه با عکسها فراوان و نقشههای مسیر کوچ پرندگان مهاجر است).
یزدگری، امیر حسین، حواصل و بوتیمار، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳٧۱. (این کتاب منبعی بزرگ و بیهمتا در بررسی خانواده درناها در متون تاریخی و ادبیات فارسی است).
منبع: برگرفته از سايت پژوهشهای ايرانی
[1]
<گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>