دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

نام‌های تاريخی افغانستان

از: مهدیزاده کابلی

نام‌های تاريخی افغانستان

آريانا (ايران)


فهرست مندرجات
خراسانافغانستان

اشاره: اين بحث مربوط به جغرافيای تاريخی افغانستان است و کاری به حدود کنونی و جغرافيای جاری آن ندارد. بنابراين، منظور از نام‌های تاريخی افغانستان نيز تطبيق اين نام‌ها با جغرافيای سياسی امروزی افغانستان نيست، زيرا، حدود و وسعت اين سرزمين، با نام‌های مختلف، بارها در طول زمان تغيير پذيرفته است.

از آن‌جايی که پاسداری از ميراث تاريخی، فرهنگی و مدنی، نام‌های تاريخی را نيز شامل می‌شود، در مورد کاربرد اين نام‌ها، ميان ايرانی‌ها و افغان‌ها اختلاف‌‌نظر فاحش وجود دارد و هر کس به فراخور بينش و نگرش خود درباره‌ی آن‌ها سخن می‌گويد. بنابراين، مطلب اساسی اين است که نخست بايد ديد، اين نام‌ها چه هستند، و از لحاظ جغرافيای تاريخی، جايگاه آن‌ها کجا است.

در اين‌جا، گرچه به تشريح جداگانه هر يک از اين اسامی براساس اسناد و منابع مختلف تاريخی پرداخته می‌شود، اما بی‌ترديد نمی‌توان انتظار داشت اين نوشتار همه‌ی ابهام‌ها يا اختلاف‌‌‌نظرها در اين زمينه را بزدايد و چه بسا در برخی موارد بتوان در آن کمبود يا سهوی يافت؛ چرا که هنوز منابع و مدارک و اسناد فراوان ديگری نيز در اين باره هست که بايد بررسی و کاوش شوند و به‌ويژه بايد توجه داشت که بحث حاضر به منظور مقدمه مطرح شده است و سپس دامنه‌ای بررسی آن توسعه خواهد يافت.

نام افغانستان، هرچند از لحاظ کاربرد سياسی آن جديد است؛ اما اين سرزمين کهن بوده و طی قرون متمادی با حدود مختلف به‌نام‌های گوناگون ياد شده است، که مهم‌ترين آن‌ها آريانا، خراسان و افغانستان است.[۱]

دائرةالمعارف آريانا می‌نويسد: «کشوری که در تاريخ معاصر جهان به‌نام افغانستان ياد می‌شود، در قرون وسطی به‌اسم خراسان و در عهد باستان به‌نام آريانا شهرت داشت.»[٢]


آریانا

نخستين نام سرزمين کهن افغانستان در ريگ ودا، که به‌زبان سانسکريت می‌باشد، آريا ورتا (Arya Verta) ياد شده است که به‌معنای جايگاه و چراگاه آرياهاست. اين نام به‌زبان اوستايی ايريانه ويجه (Aryana Vaeja) می‌شود[٣] و در کتب يونانی به‌صورت آريانا (Aryana) آمده است. به گفته‌ی دکتر ذبيح‌الله صفا، اين همان نامی است که در زبان پهلوی به‌شکل اِران (ايران با يای مجهول) آمده و در دوره‌ی اسلامی، ايران (با يای معلوم) خوانده شده است.[۴]

بيشتر مورخان افغان توافق دارند که آريانا (ايران) نام سرزمين افغانستان در عهد باستان بوده است. اين نظر، نه تنها مخالف اسناد و مدارک تاريخی نبوده بلکه برخلاف نظر خاورشناسان غربی و تاريخ‌نگاران نامدار ايرانی هم نيست.


الف - در منابع یونانی

اراتس‌تن [Eratosthene (٢٧۶- ۱٩۶ ق. م.)]، اولين نويسنده يونانی است که اسم آريانا را برای سراسر سرزمين‌های ميان بيابان مرکزی ايران تا رود سند به‌استثنای باختر (بلخ) و سرزمين‌های شمالی اطلاق کرده است.[۵] به گفتة ريچارد ن. فرای، به‌کاربردن نام آريانا توسط اراتس‌تن و نويسندگان بعد از او، برای بيشتر بخش‌های مشرق ايران [يعنی افغانستان و سرزمين‌های پيرامونش] جز باختر نشان می‌دهد که اين اصطلاح را برای نماياندن سرزمين‌های غيريونانی استعمال کرده‌اند.[٦]

اما، استرابون[(۶۳/۶٤ ق.م ـ ٢۱م) Strabo]، جغرافی‌دان معروف عهد قديم يونان، که اندکی بعد از سقوط دولت يونانی باختر می‌زيســت و از افغانســتان امروزی با نام آريانا ياد کرده، باختر (بلخ) و ســغد را هم جزئی از آريانا به‌شمار آورده‌ اســت.[٧]

کلاوديوس بطلميوس [(٨۳-۱۶۱ م.) Claudius Ptole Maeus]، رياضی‌دان، جغرافی‌دان و ستاره‌شناس که در اسکنريه مصر زندگی می‌کرد، نيز از سرزمينی که در جنوب هندوکش بين کوير نمک ايران کنونی در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به‌نام آريانا ياد کرده‌است.[٨]

هانری والتر بیلیو (H. W. Bellew)، خاورشناس انگليسی، به نقل از بطلیموس، از هفت شهر آريانا چنین نام می‏برد: مارجیانا (حوزه‌ی مرغاب)، بکتریانا (بلخ و بدخشان)، هریوا (حوزه‌ی هرات)، پاروپامیزاس (حوزه‌ی کابل و هزاره جات)، درانجیانا (حوزه‌ی سـیســتان)، اراکـوزیا (حوزه‌ی ارغنـداب)، و گـدروزیا (حوزه‌ی بلوچســتان)[۹]


ب - در اوستا

افق جغرافيايی اوستا، کتاب مقدس زرتشتيان، نيز محل ايريانه ويجه (آريانا = سرزمين اصلی آريايی‌ها) را که زادگاه زرتشت هم به‌شمار می‌رود، در گستره جغرافيای تاريخی افغانستان قرار می‌دهد.[۱٠]

در فرگرد اول ونديداد، از شانزده شهر آريايی ياد شده که در سر اين شهرها ايريانه ويجه يعنی نخستين سرزمين آريايی‌ها قرار گرفته است. پس از آن از شهرهای سغده (سغديان يا سغد)، مورو (مرو)، بخدی(بلخ)، نيسايه (نواحی بين بلخ و هرات، يعنی ميمنه)،هرويو (هرات)، وئه‌کرته (کابل)، اوروه (روه يعنی سرزمين پکتيکا يا عزنه و يا طوس)، خننتا يا وهرکان (گرگان)، هراويتی (حوزه ارغنداب يا قندهار)، هائتومنت (وادی هيرمند)، رگا يا راغه (ناحيه راغ در بدخشان يا ری)، شخر يا چخر يا کخر (غزنه يا شاهرود)، وارنا يا ورن (باميان يا وانای وزيرستان يا صفحه البرز يا خوار)، هپت هيندو (پنجاب) و رانگه يا رنگا (محل آن معلوم نيست) سخن رفته است.[۱۱]

شانزده شهر آريايی ياد شده در فرگرد اول ونديداد

البته بيشتر اين شهرها در نواحی مختلف افغانستان قرار دارند. «پاره‌ای از آن‌ها، اگر در تطبيق آن‌ها خلط و اشتباه روی نداده باشد، مربوط به ايران کنونی هستند. اما ممکن است، اين نام‌ها بعدها در شمار شهرهای مزدا آفريده اوستايی وارد شده باشد.»[۱٢]


ج - در منابع پهلوی

اصطلاح آريانا اندکی بعد گويا برای سراسر قلمرو دولت پارتيان نيز به‌کار رفته ‌است، اما محرز نيست.[۱٣] ريچارد ن. فرای می‌افزايد: «چون پارتيان به‌جهان‌گيری پرداختند، پنداری اصطلاح آريانا چنان‌که در منابع يونانی آمده‌است، نيز گسترش يافت و آن را آريای بزرگ خواندند که برابر است با ايران‌شهر، اصطلاحی‌که ساسانيان بر سرزمين‌های زير فرمان خود اطلاق کردند.»[۱۴]

ترکیب ایران‌شــهر، اصـطلاحی اســت که در زمان سـاسـانیان ابداع شــده اســت.[۱۵] شاهنشاهی ساسانیان متمرکزتر و قوی‌تر از حکومت پارت بود، اما به وسعت دوره داریوش نرسید.[۱٦] تسلط سیاسی اين امپرتوری در نهايت وسعت خود، بر افغانستان امروزی، فقط شامل هرات و بلخ می‌شد. اما ایران‌شهری که جغرافی‌نگاران توصیف کرده‌اند، بسی گسترده‌تر از قلمرو ساسانیان بود.

در زمان ساسانیان، ایران‌شهر (سرزمين ایران) را به چهار بخش، بهر کرده بودند، که هر یک از این بخش‌ها را یک کّست (کوست Kust به مفهوم طرف یا سوی) می‌نامیدند.[۱٧] در بند ۲۶ یکی از نبشته‌های پارسی میانه، تحت عنوان «گزارش شترنگ و نهادن وینردشیر» که بیشتر به گزارش شطرنج شناخته می‌شود، نام این چهار کوست به‌روشنی بیان شده است: «چهار، آن‌گونه همانند کنم که چگونه چهار آمیزش مردم از اوست. پس چهار سوی گیتی خورآسان و خوربران و نیمروچ و اپاختر»[۱٨]

و نیز در کتاب دیگر به‌نام شترستان‌های ایران يا شهرستانهای ایران، که به زبان و خط پهلوی است، از این چهار کوست چنين نام برده شده است:

    ۱- کوست خورآسان: سمرقند، بلخ درخشان (بلخ بامی)، خوارزم، مرورود، مرو، توس، پوشنگ، نیشابور، قائن، گرگان (دهستان)، کوش.

    ۲- کوست خوربران: تیسفون، نصیبین، اورهه (ادسا)، بابل، هیرت (الحیره)، همدان، نهاوند و مهرگان کدک ماسپذان و ...

    ۳- کوست نیمروز: کابل، رخوت (اوستایی هرخویتی، پارسی باستان هرخویتش)، بست، فراه، زابلستان، زرنگ، کرمان، به اردشیر، استخر، دارابگرد، به شاپور، گوراردشیر خوره، توزک، هرمزد اردشیران و ...

    ۴- کوست آتورپاتکان (آذرپادگان = آذربایجان)، شهرستان وان، گنجه، آموی (تبرستان)، ری و ...

اما باید در نظر داشت که، هرچند این نامه یکی از نبشته‌های بازمانده‌ای عهد ساسانی است، ولی بعدها نیز مطالبی چند بر آن افزوده‌اند. آخرین تاریخ نگارش و افزوده‌های آن حدود سال هشتصد میلادی می‌باشد.[۱۹]

با اين وصف، برای نخستين بار در دوره‌ی ساسانيان است که ترجمه‌ی کلمه‌ی اوستايی ايريانه (=آريانا؛ اسم قديم افغانستان امروزی)، به زبان پهلوی به شکل اران (ايران با تلفظ ياء مجهول) درآمده است.[٢٠] و از این زمان است که افغانستان و ایران کنونی (پارس قدیم)، به‌طور کلی تحت نام ایران شناخته شده‌اند.

اما بازهم، در اين‌جا نکته‌ی جالب توجه آن است که واژه‌ی ايران در منابع پهلوی که اکثراً در اواخر عهد ساسانی يا کمی بعدتر از آن از روی متون بر جای مانده‌ی اوستا برگردان شده بودند، بيشتر به خراسان بزرگ گفته می‌شد و اين سرزمين عبارت بود از «آريانای باستان» که محل ظهور و نشو و نمای قهرمانان داستان‌های آريايی بوده و اکنون افغانستان ناميده می‌شود. همان‌طوری که منظور آن‌ها از توران، نواحی ماورای جيحون يا همسايه‌های شمالی افغانستان بوده است.[٢۱]

با اين حال، اگرچه امروز ملت ايران کشور خود را ايران می‌نامند، اما نبايد تصور کرد که کشور آن‌ها در گذشته نيز بدين نام ناميده می‌شد. زيرا، مفهوم تاريخی کلمه‌ی ايران، چه در نزد قدما و چه در پيش معاصرين جدا از مفهوم استعمال سياسی امروزی آن (ايران کنونی) بوده و هست. چنانچه، بنابر اسناد و مدارک عهد باستان، قلمرو اصلی دولت‌های پيش از اسلام ايران، به‌طور مسلم نام يا نام‌های ديگری جز ايران داشته است.[٢٢] چنان که به گفته‌ی شادروان دکتر محمود افشار يزدی، در زمان هخامنشيان دولت آنروز ايران را پارس می‌گفتند.[٢٣] از اين رو، چه در کتيبه‌های هخامنشی و چه در کتاب‌های تورات و تاريخ‌های يونانی و رومی پارس نوشته‌اند. اخيراً دکتر احسان يارشاطر، يکی از برجسته‌ترين ايران‌شناسان ايرانی، نيز گفته است که «کشور ما را پارس (Persia) بناميد نه ايران».[٢۴]


د - در ادبیات فارسی دری

در عهد اسلامی نيز، تا آن‌جا که کلمه‌ی ایران در آثار مورخان، جغرافی‌نگاران و شعرایی دری‌گویی با اقتباس از داستان‌های کهن حماسی سرزمین خراسان بزرگ در کتاب‌های کهنه پهلوی، بازتاب یافته است، به‌معنای آریانای باستان در برابر توران بوده است و فقط در بیان تاریخ باستانی کشور پارس است که بازهم به تقلید از همان منابع پهلوی راه پیموده و به سرزمین‌های زیر فرمان ساسانیان هم اطلاق شده است.[٢۵]

دکتر محمود افشار یزدی، درباره‌ی تعبیر فردوسی از اصطلاح ایران، به همین نکته اشاره می‌کند. او می‌نویسد:

فردوسی هم، .. ایران داستانی که با توران داستانی جنگ داشته، میدان جنگ را همان خراسان بزرگ که شامل افغانستان کنونی و سیستان و مازندران بوده می‌شمرده است. او از هخامنشیان که از پارس برخاسته بودند، سخن نمی‌راند الا آن‌که از دارای کیانی که مغلوب اسکندر شد و همان داریوش سوم هخامنشی باشد، یاد می‌کند. در عصر دارا و اسکندر است که در شاهنامه «تاریخ داستانی» یا «داستان تاریخی» (خراسان بزرگ) با «تاریخ باستانی» (سرزمین پارس) به‌هم پیوند می‌شود. از زمان ساسانیان است که ایران و ایران‌شهر را که جامع خراسان بزرگ و پارس باشد، ذکر می‌کند.[٢٦]

و باز چنان که از آثار ادبی آن دوره مشاهده می‌شود، زمانی که سخنوران القاب «شاه ایران»، «خسرو ایران»، «خسرو مشرق» و «خدایگان خراسان» و ... را به‌رسم تعارف به پادشاهان معاصر خود به‌کار می‌بردند، در نزد آن‌ها کلمه‌ی ایران مترادف بود با خراسان آنروز.[٢٧] دکتر افشار می‌افزاید:

    در زمان سلطان محمود غزنوی، وقتی شعرای معاصر او در اشعار خود می‌گفتند: «خسرو ایران» یا «خدایگان خراسان» یک چیز اراده می‌کردند. اگر نامی از افغانستان نمی‌بردند به سبب این بود که این اسم از لحاظ سیاسی هنوز وجود نداشت.[٢٨]

احمدعلی کهزاد، مورخ و باستان‌شناس نامور افغان، نیز ایران را نام افغانستان می‌داند و می‌نویسد:

    افغانستان، به‌عنوان نام اين کشور از ۱۵۰ سال تجاوز نمی‌کند. افغانستان یک نام تازه و بسیار جدید است و فردوسی شاعر بزرگ و حماسه‌سرا از عدم استعمال آن معذور است. اما کسی که شاهنامه را سر تا پا یک بار مرور کرده و پیرامون نام‌های جغرافیایی آن دقت کند، به خوبی متوجه می‌شود که ایران فردوسی کجا است. در میان اسامی جغرافیایی یاد شده در شاهنامه، ۹۰ درصد آن‌ها نام‌های مناطق مختلف افغانستان امروز است.[٢۹]

در زمان نخستین سلسله‌های پس از اسلام، مانند: طاهریان، سامانیان، صفاریان، غزنویان و حتی تا هنگام حمله مغول به ایران، مراد از نام دولت ایران همان دولتی بود که در خراسان، سیستان و یا فرارود وجود داشت و به گفته‌ی دکتر محمود افشار، یک دلیل آن هم اشعار عنصری، فرخی، اسکافی و دیگران است...[٣٠]

رودکی بخارایی، شاعر نامی دربار سامانی، خراسان و ایران را در معنی یکی می‌دانسته است. چنان‌که او در مدح یکی از امرای معاصر خراسانی خود گفته است:

خسـرو بر تخت پیشگاه نشستهشــاه ملوک جهان امیر خراسان
شــادی بوجعفر احمد ابن محمدآن مــه آزادگــان و مفخــر ایــران

عنصری که ملک‌الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی بود، در هزار سال پیش درباره‌ی فتوحاتش، مکرر او را «شاه ایران»، «خدایگان خراسان» و «خسرو مشرق» یاد کرده است. وی همه‌ی این القاب را در ردیف هم و به یک معنی که شاه خراسان (یا افغانستان امروز) یعنی سلطان محمود باشد، آورده است. او در قصيده‌ای که در فتوحات محمود سروده است، می‌گوید:

آیا شــنیده هنرهای خســروان بخـبربیا ز خسرو مشرق عیان ببین تو هنر
خــدایگان خراســان بدشــت پیشاوربــه‌حمـلـه بپــراکـنــد جمع آن لشــکر
ور از هیـاطله گـویـم عجـب فرومانـیکه شـاه ایران آنجا چگونه کرد ســفر

فرخی هم مانند عنصری، سلطان محمود را با عناوين گوناگون «شاه ايران» خوانده است...ابوحنيفه اسکافی نيز درباره‌ی سلطان مسعود پسر سلطان محمود، هنگامی که سلجوقيان به خراسان حمله کرده و او را شکست دادند، گويد:

خســرو ايـران تويی و بـودی و باشــیگرچه فرو دست غره گشت به عصيان

شعرای ديگر خراسان هم غزنوی‌ها را شاه ايران گفته‌اند، از جمله منوچهری در مدح سلطان غزنوی می‌سرايد:

ای سپاهت را «سپاهان» رايتت را «ری» مکان
ای ز ايــران تــا بــه تــوران بنــدگانــت را وثــاق

حتی، پس از آن که سلجوقيان قسمت عمده‌ی خراسان آنروز را گرفتند و اعقاب سلطان محمود به سمت هند رانده شدند و قسمت کمتری از افغانستان را متصرف بودند، هنوز هم گاهی شاعران عنوان «خسرو ايران» را برای پادشاهان غزنوی به کار می‌بردند. چنان که مختاری غزنوی، در مدح خواجه ابوالمظفر ابوالفتح گفته:

پر گهـر شــب چراغ شــد کمـر کـوهچون کمر مهد پيل خسرو ايران[٣۱]

با اين‌حال، ببينيم که ايران کنونی چه ناميده می‌شد؟ در همان ايام که، ايران و خراسان در پيش مورخان، جغرافی‌نگاران و شاعران «وحدت وجود» داشته است، سرزمينی که اکنون ايران ناميده می‌شود، اغلب با اين نام خوانده نمی‌شد. چنان که اين سرزمين را، در روزگار باستان هخامنشيان (يعنی خود پارس‌ها) و به پيروی آن‌ها يهودی‌ها، يونانی‌ها و بعد از آن‌ها روميان «پارس» می‌ناميدند، در دوره‌ی اسلامی، مورخان و جغرافی‌نگاران عرب هم به‌صورت «فارس» که شکل معرب نام «پارس» است، می‌نوشتند و حتی تا اوايل قرن بيستم نزد اروپاييان به‌همين اسم و رسم شهرت داشت. دکتر افشار در اين باره می‌نگارد:

    به‌طور کلی در بعضی اوقات که فلات ايران، از لحاظ سياسی بدو قسمت شرقی و غربی تقسيم می‌شد، نام ايران نصيب قسمت شرقی می‌گرديد و نام پارس مخصوص ايران کنونی می‌بود. هم‌چنان که يونانی‌ها و اروپاييان ديگر هم با تلقظ‌های خود ايران را «پارس و پرس و...» می‌خواندند و می‌خوانند.[٣٢]

جالب اين‌جاست که همزمان با سلسله‌ی غزنويان که بر خراسان بزرگ سلطنت می‌کردند، به گفته‌ی دکتر افشار ديلميان بر ايران کنونی سلطنت داشتند. اما هرگز هيچيک از آن‌ها به‌عنوان «شاه ايران» شناخته نشده‌اند. او می‌نويسد:

    ديلميان يا ديالمه (آل بويه) هم سلطنتی عظيم در مغرب ايران تشکيل دادند و حتی بغداد مرکز خلافت اسلامی را هم تصرف کردند، ولی در همان وقت هم عنوان شاهنشاهی ايران را شعرا به سلطان محمود می‌دادند. گويا شعرای عرب بودند که عضدالدوله ديلمی را (صرف) شاهنشاه خوانده‌اند. من به ياد ندارم که در اشعار فارسی ديده باشم که اين لقب را شاعران دری زبان به او داده باشند.[٣٣]

باز هم به‌گفته‌ی دکتر افشار، در زمان‌های بعدتر هم، سعدی و حافظ همه‌جا از «فارس» و «پارس» سخن می‌گفتند نه از «ايران». او می‌نگارد:

    در زمان سلطنت اتابکان فارس، يا آل‌مظفر، که فارس برای خود مملکتی شده بود، اسمی از «ايران» نمی‌بردند. شاهد بر اين معنی اشــعار ســعدی و حافـظ در عصــر آنان اســت، که همه‌جا از «پارس» ســخن ميرانـد نـه از «ايـران».[٣۴]

او در ادامه می‌افزايد:

    نکته‌ی جالب توجه اين است که در ديوان اين دو شاعر بزرگ شيراز نديده‌ام ولو به‌عنوان لقب هم باشد، پادشاه فارس را پادشاه ايران بنامند. در صورتی که محمود و مسعود غزنوی را، با اين‌که آنان هم هيچگاه بر همه ايران سلطنت نداشتند و از ری و اصفهان حکومتشان تجاوز نکرد، شعرا آن‌ها را پادشاه ايران مخاطب ساخته‌اند. از اينجا معلوم می‌شود که خراسان بيش فارس و ... خود را مستحق نام ايران می‌دانسته است. اين شايد به علت آن بوده که بيشتر آريايی‌ها در اين‌جا وارد فلات ايران شده و نام خود را هم به اين فلات داده‌اند. نام ايران در برابر توران از قديم نزد آن‌ها بسيار عزيز بوده است.

    افغان‌ها و خراسانی‌ها بوده‌اند که در درجه اول با تورانی‌ها، ترکان، غزها، مغولان، تاتارها، ازبکان، ترکمان‌ها و ديگر طوايف زردپوست همسايه مقابله نموده‌اند. هميشه در وهله نخست آن‌ها بوده‌اند که در برابر سيل هجوم‌های اين اقوام ايستادگی می‌کرده و يا در مواقع دفاعی از اين طرف پيشتاز ميدان جانفشانی بوده‌اند.[٣۵]

قصيده معروف انوری در فتنه غز به اين معنی دلالت دارد:

بــر ســمرقند اگر بگــذری ای بــاد ســحر
نـامــه‌ی اهـل خراســـان بــبـر خاقـان بــر
خبرت هســت کزين زير و زبر شـوم غزان
نيست يک پی ز خراسان که نشد زيروزبر
خبرت هست که از هرچه در او چيزی بود
در همــه ايــران امروز نمانـده اســت اثــر

در اين‌جا به‌روشنی ملاحظه می‌شود، در حالی‌که انوری معاصر سلطان سنجر سلجوقی بوده، که جد اعلای او، سلطان مسعود غزنوی را شکست داده و سلطنت غزنوی‌ها را به گوشه‌ی شمال شرقی خراسان محدود کرده بود، به‌گفته‌ی دکتر افشار «در ابيات بالا خراسان را نه استان ايران، بلکه با توجه به بيت سوم اصل ايران می‌دانسته است.»[٣٦]

با وجود این، گه‌گاهی شاعران سرزمین‌های دیگر نیز یه تقلید از شاعران خراسان، شاهان معاصر خود را به‌رسم تعارف «شاه ایران» خوانده‌اند. چنان‌که نظامی گنجه‌ای ممدوحش شروان شاه را (در لیلی و مجنون، سبب نظم کتاب) شاه ایران می‌خواند:

لیلــی و مجنـون ببایـدت گـفـتتا گوهــر قیمتی شـــود جفـت
ایــن نــامــه نغــز گـفتــه بهــترطــاووس جـوانــه جفتــه بهــتر
خاصـه ملکی چو شاه شـروانشـروان چه که «شهریار ایران»

اما، باید توجه داشت که این موارد بسیار نادر هستند. در حالی که واژه‌ی ایران، در ادبیات فارسی دری، اغلب به‌عنوان نام سرزمين کهن خراسان ديروز يا افغانستان امروز به‌کار رفته است. چنان که نه‌تنها شاهان سلسله‌های طاهری، سامانی، غزنوی، غوری، آل‌کرت و تيموری، شاهان ايران خوانده شده‌اند، بلکه حتی شاهان افغان، چه هوتکی و چه درانی، در بسا موارد شاهان ايران ناميده شده‌اند. میرزا جعفر راهب طوسی در مورد احمدشاه درانی سروده است:‏

جهانـدار احمـد شــه ســرفـرازکه درهای دل‌هاست بر وی فراز
‏خــداونــد دولــت بــر ایــرانیــاندر درج اقــبــــال درانــیــــــان[٣٧]‏

و يا شهاب تبریزی در رثای تیمورشاه درانی گفته:‏

ملک ایران گشت ویران چون دل آشفتگان
ای دریغـا تاجـدار خســرو ایران کجاســت؟‏

در زمان تسلط سلجوقيان و مغولان، خراسان آن‌روز يا افغانستان امروز، همواره کانون هرج و مرج و نابسامانی و دستخوش آشوب و کشتار بود. در اثر اين اوضاع بی‌سر و سامان ناشی از هجوم‌های بيگانه و حاکميت ملوک‌الطوايفی نه تنها وحدت سياسی خراسان از بين رفت، بلکه به تدريج مرکز ثقل ادب و زبان دری هم از آن‌جا به‌سوی ايران کنونی منقل گشت. يکی ديگر از پيامدهای اين حوادث و پيشامدهای ناگوار، آن بود که کاربرد کلمه‌ی «ايران» به‌معنای «خراسان دیروز» يا (افغانستان امروز) متروک افتاد و به‌تدریج به‌دست فراموشی سپرده شد.[٣٨]

با اين وصف، اصطلاح «ايران» ظاهراً تا زمان پيدايش دولت صفويه در ايران کنونی، بيشتر به‌مفهوم «خراسان بزرگ» اطلاق می‌شد که افغانستان امروز بخش اعظم آن را تشکيل می‌داد. اما از عهد صفويه به‌تدريج کاربرد اين اصطلاح در مورد ايران کنونی رواج يافت تا آن که در سال ۱٩۳۵ م. رسماً جانشين کلمه‌ی «پارس» گرديد... بنابراين، تعويض نام «پارس» با اصطلاح «ايران» که مقدمات تاريخی آن از قبل آماده شــده بود، نه‌تنها، فقط جايگزينـی نام‌های تازه اســت بلکه به واقـع، رونـد جابه‌جايـی نـام‌های تـاريخی اســت![٣۹]

آن‌ها که کهن شـدند و اين‌ها که نوندهر کس بمراد خويش يک تک بدوند
اين کهـنه جهــان بکـس نمانـد باقـیرفتنـد و رويم ديگر آيند و رونــد[۴٠]


ه‍ - ديدگاه معاصرين

کشور افغانستان و نام‌های تاريخی آن همچون «آريانا» (ايران) و «خراسان» پرتوافكن آن ميراث گران‌سنگ آريايی‌های باستان است كه نياکان روزگار كهن، آن را برای فرزندان خود به‌يادگار گذارده‌اند تا مايه فخر و مباهات آن‌ها باشد. از همين جهت است که نسل‌های بعدی افغانستان به‌جز اندکی انگشت‌شمار که به‌تحريک بيگانگان، سر ستيز با تاريخ، فرهنگ و حتی نام و نشان کشور خود دارند، همه، اين هويت و نام‌های تاريخی خود را پذيرفته‌اند. چنان که در اين ميان، می‌توان از تاريخ‌نگاران و ادبای نامدار اين کشور مانند: احمدعلی کهزاد، مير غلام‌محمد غبار، علامه عبدالحی حبيبی، دکتر عبدالاحمد جاويد نام برد که بارها در کتاب‌ها و مقالات خود از اين نام‌ها ياد کرده‌اند. به‌طور نمونه:

نام «آريانا»، در سال ۱۳۰۱ خورشيدی (۱۹٢۳ ميلادی) در کتاب «جغرافيای افغانستان»، نوشته‌ی محمدحسين خان در مورد سرزمين‌های هرات و کابل به‌کار رفته است.[۴۱] پس از او، محمدعلی خان در سال ۱۳۰٦ خورشيدی نوشت که «آريانا نام قديمی افغانستان است».[۴٢] و در سال ۱۳٢۰ خورشيدی، استاد احمدعلی کهزاد، مورخ مشهور افغانستان، رساله‌ی آريانا را در مجله‌ی کابل منتشر کرد که در آن به‌تفصيل درباره‌ی آريانا سخن گفته است. بدين ترتيب، اين نام کهن افغانستان احيا شد و دوباره بر سر زبان‌ها افتاد.

چنان که پس از آن، ميرغلام‌محمد غبار، تاريخ‌نگار معاصر افغان، می‌نويسد: «آريانا قديمی‌ترين نام افغانستان است که از عهد اوستا (هزار سال پيش از ميلاد) تا قرن پنجم ميلادی، در طول يک و نيم هزار سال بر اين مملکت اطلاق می‌شد و همين نام آريانای افغانستان بود که بعدها در مملکت فارس (پارسه) با تغييری اندکی (ايران) پذيرفته شد».[۴٣] همو از شهرهای آريانا چنين نام می‌برد: «باختر (بلخ، تخار، مرو)،آريا (هرات)، خوارزميش (خوارزم)، پارتيا (ولايات طوس و نيشابور)، آراکوسيا (قندهار)، کارامانيا (کرمان)، سکاستين يا درانگانيا (سيستان)، گدروسيا (بلوچستان)، پاکتيا (ولايات خوست، سند)، گندهارا (ولايات پشاور تا کابل)، پروپاميس (غور و هزاره‌جات).»[۴۴]

تا نيمه‌ی اول قرن بيستم، شاعران دری‌گوی افغانستان نيز از اين هويت تاريخی غافل نبوده‌اند. علامه صلاح‌الدين سلجوقی، یکی از ستارگان ادب معاصر افغانستان، در سال ۱۹۵۳ ميلادی سروده:

کشــــــور گـزيــن، خـطـه بـريــنملک راســــتين، خاک آريــان[۴۵]

يا یحیی آرین‌پور والوالجی می‌سرايد:

ای کشــــور مــن ای آريانای کــبيرای علـو مقامــت آشــــکار از پــاميـر
اين خطه که روزی آريانا بوده استگهــواره‌ی مردمان دانـا بــوده اســت

و يا جمشيد شعله، شاعر تخاری گفته:

مهـد نــژاد بــزرگ ســـــلاله آريــانسلاله ديهيم جم، وارث تخت کيان[۴٦]

مهديزاده‌کابلی، ۳۱ مه ٢۰۰٨ - ۱۱ خرداد ۱۳٨٧؛ درسدن


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله توسط مهديزاده کابلی به‌رشته‌ی تحرير درآمده است و برای نخستين‌بار در دانشنامه‌ی آزاد ويکی‌پديا و وبگاه کابل‌نامه منتشر شد که شوربختانه در آن دانشنامه، بدون دلايل منطقی و نقد مستند با دستکاری و حذف برخی از مطالب مهم مقاله توسط مديران ايرانی - بی‌نام و نشان - آن روبه‌رو گرديد تا آن‌جا که حتی در نهايت نام نويسنده را هم حذف کردند. گذشته از اين، پاره‌ای از وب‌سايت‌هايی افغانی و ايرانی هم اين مقاله را در سايت‌های خود کپی کرده‌اند! به‌طور نمونه:
  • نام آریانا به‌جای افغانستان، وبگاه درخت بی‌زمين (برگرفته از مقاله ارزشمند آقای مهدیزاده کابلی)
  • نام‌های تاريخی افغانستان ، سايت انجمن چوق (بدون ذکر منبع و نام نويسنده)
  • نبيل اميری، در وبگاه: معلومات عمومی درباره افغانستان (بدون ذکر منبع و نام نويسنده)
  • برای سايت آزمون ملی و دانشنامه‌ی آزاد ویکی‌پدیا، اين مقاله توسط آقای دکتر مهدی خراسانی ارسال شده است


  • [] پيوست‌ها

    پيوست ۱: دکتر نيلوفر کابلی، ايران کجاست؟
    پيوست ٢: مهديزاده کابلی، سخنی پيرامون نام‌های تاريخی افغانستان
    پيوست ۳: سياوش آريا، جستاری بر نام‌های تاريخی: بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم


    [] پی‌نوشت‌ها

    [۱]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۵
    [٢]- حماسه‌سرايی در ايران، ص ۴۴؛ هم‌چنين ر. ک. به درآمدی بر تاريخ افغانستان، صص ٢٢ و ٢۳
    [٣]- Michael Witzel believes that Airyanem Vaejah was located in what are now the cool highlands of central Afghanistan "with ten months of winter". [M. Witzel, "The Home Of The Aryans", Festschrift J. Narten = Münchener Studien zur Sprachwissenschaft, Beihefte NF 19, Dettelbach: J.H. Röll 2000, 283-338. Also published online, at Harvard University]
    [۴]- حماسه‌سرايی در ايران، ص ۴۴؛ هم‌چنين ر. ک. به درآمدی بر تاريخ افغانستان، صص ٢٢ و ٢۳
    [۵]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۶؛ هم‌چنين ر. ک. به رساله خراسان، نگارش ميرغلام محمد غبار
    [٦]- ميراث باستانی ايران، ص ٢٩۶
    [٧]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۶؛ جغرافيای استرابون (متن انگليسی)، کتاب ۱۵، فصل ٢، صص ۱٢٩-۱۳۰
    [٨]- ر. ک. به مقاله‌ی تاريخ سياسی افغانستان، در سايت اينترنتی «شبکه اطلاع رسانی افغانستان» (بخش اطلاعات عمومی، تاريخ)؛ هم‌چنان رجوع شود به: کهزاد، احمدعلی، تاريخ افغانستان (تاريخ آريانا)، ج ۱، ص ۴٨
    [۹]- یمین، محمدحسین (دکتر)، افغانستان تاریخی، چاپ پيشاور سال ۱۳٨۰، ص ۱۰؛ همچنين: کهزاد، احمدعلی، آريانا، زير عنوان «ولايات آريانا» به نقل از: اچ. دبليو. بيليو، تبارشناسی افغانستان، ص ۴
    [۱٠]- افغانستان مهد آيين زرتشت، ص ٨٩
    [۱۱]- همان‌جا، صص ٨٩-٩۰
    [۱٢]- تاريخ مردم ايران (ايران قبل از اسلام)، صص ۳٢-۳۱
    [۱٣]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٦
    [۱۴]- ميراث باستانی ايران، ص ۴
    [۱۵]- «ايرانشهر»، نوشته‌ی دی. ن. مکنزی (D. N. Mackenzie)، دانشنامه‌ی ايرانیکا.
    [۱٦]- ر. ک. به: ماژیران موله، «ایران باستان». ترجمه‌ی ژاله آموزگار
    [۱٧]- فرهنگ پهلوی، ص ۲۷۴. و واژه‌نامه بندهش، ص ۲۴۳.
    [۱٨]- متن‌های پهلوی، ص ۱۱۸
    [۱۹]- شهرستان‌های ایران در نوشته‌های پراکنده، ص ۲ به بعد؛ و هم‌چنین زبان وادبیات پهلوی، ص ۳.
    [٢٠]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٢٢
    [٢۱]- همان‌جا، ص ٢۳
    [٢٢]- همان‌جا، ص ٢٢
    [٢٣]- افغان‌نامه، ج ۱، ص ٢۶۵
    [٢۴]- يارشاطر، احسان، کشور ما را پارس بناميد نه ايران، ترجمه سالم سپارتک، سايت نی، شماره پنجم، سال چهارم، پائيز ۱۳٨۵ ه‍. ش
    [٢۵]- درآمدی بر تاریخ افغانستان، ص ۲۴
    [٢٦]- افغان‌نامه، ج ۱، ص ۱۴۴
    [٢٧]- درآمدی بر تاریخ افغانستان، ص ۲۴؛ و هم‌چنین، افغان‌نامه، ج ۱، ص ۱۵۴
    [٢٨]- افغان‌نامه، ج ۱، ص ۱۵۴
    [٢۹]- افغانستان در شاهنامه، ص ۲۱؛ آقای اعظم سیستانی نیز ایران را نام افغانستان می‌خواند؛ ر. ک. به مقاله‌ی او با فرنام «خراسان، ایران و افغانستان».
    [٣٠]- افغان‌نامه، ج ۱، ص ۱۶۳
    [٣۱]- ر. ک. به: ديوان‌های اشعار شعرای نامبرده شده و هم‌چنين، افغان نامه، ج ۱، صص ۱۵۷، ۱۵۹، ۱۶۰، ۲۵۵، ۲۵۹، ۲۶۰ و ۲۶۴.
    [٣٢]- افغان نامه، ج ۱، ص ۱۷۰.
    [٣٣]- همان‌جا، صص ۱۵۵ و ۱۵۶
    [٣۴]- همان‌جا، صص ۱۶۳ و ۱۶۴
    [٣۵]- همان‌جا، صص ۱۶۴ و ۱۶۵
    [٣٦]- همان‌جا، ص ۱۶۵
    [٣٧]- وکيلی پوپلزايی، عزيزالدين، هنر خط در افغانستان در دو قرن اخیر، کابل: نشر انجمن تاريخ افغانستان، ۱۱ ميزان ۱۳۴۲ خورشيدی، ص ۱۷۶
    [٣٨]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، صص ۲۸ و ۲۹
    [٣۹]- مقاله‌ی مهدیزاده کابلی، با فرنام «ايران سرزمین فراموش شده
    [۴٠]- عمر خيام، رباعیات عمر خیام
    [۴۱]- محمدحسين خان، جغرافيای افغانستان، ص ۴
    [۴٢]- محمدعلی خان، افغانستان، ص ۵٧
    [۴٣]- افغانستان در مسير تاريخ، ص ۹
    [۴۴]- رساله‌ی خراسان
    [۴۵]- واژه‌ی «آريان» صورت ديگری از کلمه‌ی «آريانا» (ايران) است که ظاهراً برای بار نخست در متون عربی قرن چهارم هجری قمری، مانند: «سنی الملوک و الارض و الانبيا» حمزه اصفهانی، «الاتنبيه و الاشراف» ابوالحسن مسعود مروزی ديده شده است.
    [۴٦]- جاويد، عبدالاحمد، اوستا، صص ٢۹-۳٠


    [] جُستارهای وابسته






    [] سرچشمه‌ها

    مهدیزاده کابلی، «نام‌های تاريخی افغانستان» (بخش نخست: آریانا)، وب‌گاه کابل‌نامه: ۳۱ مه ٢۰۰٨ - ۱۱ خرداد ۱۳٨٧؛ درسدن


    [] پيوند به بیرون

    آيا کشوری به‌نام آريانا و خراسان وجود داشته است؟
    [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

    رده‌ها │ افغانستان‌شناسی │ جغرافیای تاریخی افغانستان