جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

جستاری بر نام‌های تاريخی

گفت‌وگوی سياوش آريا با چندتن از نخبگان افغانستان

جستاری بر نام‌های تاريخی


فهرست مندرجات

.



بخش نخست

گنجینه‌های یونانی-باختر در افغانستان: الهه‌ی یونانی بر روی ارابه

چندی است پيرامون نام‌های تاريخی افغانستان موج جديدی از ترديدها به‌وجود آمده است. بنابر اين، سعی شد تا برای شفاف شدن موضوع، گفت‌وگوی با چند تن از صاحب‌نظران افغانستان داشته باشيم. مصاحبه شوندگان: آقايان استاد مهديزاده کابلی، دکتر مهدی خراسانی، کانديد آکادميسين محمداعظم سيستانی، مهندس عبدالخالق لعل‌زاد و جمعی دیگر هستند. نخست گفت‌وگوها را با طرح سه پرسش آغاز می‌کنيم: آيا نام آريانا جعلی است، چرا در منابع گذشته‌ی محلی (چه در افغانستان و چه در ايران کنونی) نامی از آريانا نيست، و رويکرد اروپايی‌ها، افغان‌ها و ايرانيان به اين واژه (آريانا) - در اين دو سده اخير - چگونه بوده است؟

◼ سیاوش آریا: ‌ آيا نام آريانا جعلی است؟

مهديزاده کابلی: از آن‌جايی‌که نويسـندگان يونـان عهـد باسـتان ماننـد: اراتس‌تن (Eratosthene) و اســترابو (Strabo)، از افغانســتان امروزی و پاره‌ای سرزمين‌های همجوارش با نام آريانا ياد کرده، جعلی خواندن اين نام تاريخی و ترديد در آن نابجاست.

سيستانی: آریانا، یک نام جعلی و من‌درآوردی نیست، بلکه نام قدیم و تاریخی کشور ماست که علاوه بر تذکر آن در متون قدیمی ادبی و دینی مردم هند و افغانستان (سانسکریت و اوستا)، در متون تاریخی و جغرافیايی مورخین و جغرافیا‌نگاران یونانی نیز آمده است.

محمداعظم سيستانی

اچ. اچ. چارلز ویلسن، محقق انگلیسی در سال ۱٨۴۱ ميلادی، در این زمینه کتابی به‌نام «آریانا انتکوا» (آریانای قدیم) تالیف کرده است. این کتاب تاریخ افغانستان را از روی مسکوکات باقی‌مانده از زمان اسکندر به‌بررسی گرفته است، این کتاب اکنون از سوی یکی از مترجمان توانای افغان (رحمت آریا) در کانادا به زبان پشتو در دست ترجمه است.

مرحوم احمدعلی کهزاد نیز، در سال‌های دهه چهل رساله‌یی به‌نام آریانا تالیف کرده که در آن حدود و ثغور جغرافیايی آریانا به تفصیل آمده است. هم‌چنان کهزاد در جلد اول تاریخ قدیم افغانستان، فصل سوم کتابش را به مدنتیت اوستايی و آریانا اختصاص داده است. و در مورد ساحه و سرزمین‌های آریانا به‌طور قناعت‌بخشی بحث رانده است. و در صفحه ٢۵۴ آن کتاب نام‌های شانزده قطعه خاک آریانا را اسم برده و بعد به معرفی هر قطعه خاک آریانا پرداخته که تا صفحه ٢٧٦ را در برگرفته است. بنابرین «آریانا» نام باستانی است که در منابع مختلف تاریخی و مذهبی به اشکال «آريانا ويجه» (آريانا ويژه)، «ايريا ويجه»، «ايراوانا ويجه»، «ايريانم ويجو»، «ايرانويچ - ایران ویج»، «آرياورته»، «آرياورشه» و... آمده است. مثلاً در سرودهای ویدی (سانسکریت) به‌شکل «آریا ورته» (Aryvartta) و یا «آریاورشه» و در اوستا به‌صورت «ایریانا ویجه» (Erienaveejo) و «آریا» (هرات) تذکر رفته و منظور از آن جایگاه و مسکن اقوام آریايی است. و همین نام در نگارشات جغرافیانگاران یونانی مثل استرابو (Strabo) و آریان، بر قلمروی اطلاق می‌شده که بین فارس و هندوستان واقع [است] و گویا ساحه آن بسیار وسیع‌تر از قلمرو امروزی افغانستان بوده است.[۱]

وقتی‌که اسکندر مقدونی در سیصدوسی سال قبل از میلادی دولت هخامنشی را سرنگون کرد و به‌سوی شرق به پیشروی‌اش ادامه داد، جغرافیانگاران یونانی کلمه «آریانا» را به سرزمینی اطلاق کردند که کوه‌های پاروپامیزاد در مرکز آن جای داشت. کوه‌های پاروپامیزاد همین کوه هندوکش است که ستون فقرات افغانستان را تشکیل می‌دهد. و این نام تا زمانی‌که کشور ما تحت اداره و تاثیر هنر یونانی‌ها بود، دوام آورد و بعد بر اثر روی کار آمدن سلسله‌های دیگری چون اشکانیان و ساسانیان و کوشانیان و سکاها و یفتلیان و غیره جای خود را به‌نام دیگری یعنی «خراسان» داد که تا قرن‌های زیادی بر این خطه اطلاق می‌شد.

عبدالخالق لعل‌زاد

لعل‌زاد: همان‌طور که در مقالات «آریانای جعلی ...» و «بحثی پیرامون نام‌های تاریخی ...» آمده است، در بررسی مسایل تاریخی و جغرافیايی در ضمن این‌که تاریخ را نباید بدون جغرافیا (یا بر عکس آن) مطالعه کرد، باید سیر تاریخی واژه‌ها و مفهوم آن در مقاطع مختلف تاریخی را نيز در نظر گرفت. (به‌طور مثال، نباید تاریخ «کشورها» را با تاریخ «اقوام» یا بر عکس آن مغالطه یا مخلوط کرد).

وقتی درباره‌ی واژه‌ی آریانا صحبت می‌کنیم باید روشن سازیم، که کدام آریانا و با کدام وسعت جغرافیايی؟ آریانای استرابو – اراتس‌تن یا آریانای کهزاد - بیلیو؟

واژه «آریانا» یا «آریانه» بار اول توسط استرابو (جغرافی‌نگار یونانی سده اول میلادی: ٦٣ ق.م – ٢۴ م) از قول اراتس‌تن (۱۹۵ ق.م) با جغرافیای معین زیر چنین توضیح گردیده است که با مرزهای هیچیک از کشورهای امروزی تطابق ندارد (با دو مفهوم آریانای کوچک و آریانای بزرگ):

«آریانا در مشرق محدود است به رود سند. در جنوب به دریای بزرگ (بحر هند). در شمال با کوهستان پاروپامیزادی (هندوکش) و دنباله آن تا حوالی دروازه‌های بحیره‌ی کسپین. نواحی غربی آن مرزهای است که پارتیا را از ماد و کرمانیا را از پارس و پارتیکانی (اصفهان) جدا می‌سازد.

... بعضی‌ها این اسم را بر بخشی از پارس و ماد و قسمت‌های از بکتریا و سغدیانا در شمال نیز اطلاق می‌کنند. زیرا مردم این نواحی با زبان واحد (و لهجه‌های مختلف) صحبت می‌کنند.»

پس از استرابو فقط پلینی (٧۹ م) این نام را بدون محدوده‌ی آن ذکر کرده است و بس.

واژه‌ی آریانا در سال ۱٨۴۱ توسط «ویلسن» از قول استرابو – اراتس‌تن (با مرزهای فوق‌الذکر) وارد مطبوعات انگلیس می‌شود، اما در سال ۱٨۹۱ «بیلیو» آن‌را با مرزهای جدیدی از قول پتولیمی جعل می‌کند که بعداً توسط کهزاد در سال ۱۹۴٢ به‌حیث نام قدیم کشور افغانستان قلمداد می‌شود. لذا آریانای «سترابو – اراتس‌تن» با مرزهای فوق سابقه تاریخی حدود دو هزار ساله دارد، اما آریانای «کهزاد – بیلیو» از قول پتولیمی واقعیت تاریخی نداشته و در سال ۱٨۹۱–۱۹۴٢ جعل و اختراع شده است (تفصیل آن در سوال بعدی دیده شود).

◼ سیاوش آریا: ‌ چرا در منابع گذشته‌ی محلی (چه در افغانستان و چه در ايران کنونی) نامی از آريانا نيست؟

سيستانی: در مقاطع معينی از تاريخ قرون وسطی، به‌خصوص: در دوره غزنويان (قرن پنجم هجری = يازدهم م) نام تاریخی کشور ما (آریانا) از سوی شعرای دربار غزنوی به‌صورت «ايران» (شکل مفرس آریانا) در قالب شعر گنجانیده شده و سلطان محمود غزنوی «خسرو ايران» و «شاهنشاه ايران» مدح شده است. فردوسی در مقام ستایش سلطان محمود برای نخستين‌بار نام «ايران» را به‌حیث قلمرو سلطنتش به‌کار می‌برد:

شـهـنشـــاه ایـران و زابـلســــتانز قـــنــوج تـا مـــــرز کابــلــســتان
به ایران همه خوبی از داد اوستکجا هست مردم همه یاد اوست

و در جای دیگری در وصف سلطان غزنه گوید:

بــه ایــران و تــوران ورا بـنـــده انــدبـه رأی و بـفــرمـــان او زنـــده انــد
جـهــانـدار محمــود، شـــاه بــزرگبه آبشخور آرد همی میش و گرگ
ز کشــمـیر تـا پــیش دریـای چـینبــرو شـــــهـریـاران کنــنـد آفـــرین

فرخی سیستانی سلطان محمود را «خسرو ایران» می‌گوید:

من قياس از سيستان دارم که آن شهر منست
وز پی خويشـــان ز شــهر خـويشــتن دارم خـبـر
تـا خلــف را «خســــرو ایــران» از آنجـا بــرگـرفـت
در سـتــــم بــودنـــد از بـــی داد هــر بــیـدادگــر

و در جای دیگری فرخی سیستانی گوید:

يمــيـــن دولـت عالی، اميــن ملــت باقـی
نظام دين ابوالقاسم، ستوده خسرو ايران

فرخی سيستانی در جای ديگری قلمرو سلطنت سلطان محمود را ايران و مردم آن را ملت ايران خوانده گويد:

چه روز افزون و عالی دولت‌ست اين دولت سلطان
که روز افزون بدو گشـته اسـت ملک و ملت ايران

فرخی سیستانی سلطان محمود را در مصرع «سـر شـهرياران ايران زمين» گویا شاهنشاه ایران گفته است:

خــداونـد مـا شــاه کشــورستانکه نامی به وی گشت زاولستان
ســـر شـــهـريـاران ايــران زمــينکـه ايـران بـاو گشــت تـازه جوان

واقعیت این است که فردوسی و فرخی سیستانی و عنصری بلخی و مسعود سعد و سنايی و دیگران هر جا که سلاطین غزنوی را شاه ایران و شاهنشاه ایران و خسرو ایران و یا خدایگان خراسان گفته‌اند، منظور قلمرو سلطنت غزنوی است که افغانستان میراث گرانبهای آن قلمرو است و وسعتش در عهد سلاطین نخستین غزنوی درست برابر قلمرو سلطنت عهد احمدشاه و تیمورشاه و زمان‌شاه ابدالی بوده است.

در شاهنامه فردوسی، مناطق یا سرزمین‌های زیر جزو جغرافیای ایران شمرده شده است: بست، غور یا غرچگان (غرچستان)، بلخ، با میان، تالقان، پنجشیر، گوزگانان، فاریاب، اندراب، بدخشان، باختر، قندهار، کشمیر، نیمروز، زابل یا زابلستان، هری و شغنان و غیره که مثال‌های شعری این نام‌ها در شاهنامه و سایر منابع ادبی سده‌های میانه دیده می‌شود. فردوسی گوید:

ز ایــران بـه کـوه انـدر آیـد نخســتدر غــرچــگان از بـر و بــوم بُســــت
دگــر تـالـقــان شــــهـر تـا فـاریــابهمـــی دون در بـلـــخ تـــا انـــدراب
دگــر پنجـهیــر اســـت تـا بـامـیــانســــر مــرز ایــران و جـــای کـیــان
دگــر گــوزگانـان فــرخــنــده جــاینهادســـت نامـش جـهانکـدخـدای
دگــر مـــولـیـان تـا در بــدخـشـــانهمینست ازاین پادشاهی نــشان
فــروتــر دگــر دشـــــــت آمــو و زمکه با دشــت خــتــلان بـرآیـد بــرم
چه شــگنان ور ترمذ و ویســه گردبخارا و شهری که هستش به گرد
هـمی دون بــرو تــا در ســغـد نیـزنجویـد کـس آن پادشــاهی به نیـز
وز آنسو که شـد رسـتم گرد سـوزســــــپـارم بــدو کـشــــور نیــمـروز
ز کـوه و ز هامـون بخــوانـم ســـپاهســــــوی بـاخــــتر بــرگـشــایم راه
بــپــــردازم ایـن تـــا در هــــنـــدواننـــدارم تــاریــــک ازیــن پـــس روان
خــراســــان تــرا دادم آبـــاد کــــندل زیــر دسـتـــان مــا شـاد کــــن
چو نزدیک شــهر سـمنگان رســـیدخـبـر زو بــشاه و بـــزرگان رســــید
ز کشـــمـیر و ز کــابـل و قـنــدهــارشــمـا را بـــود آنهــمه زیـن شــمار
ســـوی طـالـقــان آمــد و مــرو رودجهان پـر شــــد از نالــــه‌ی نای ورود
چـو از دیـده گه دیـده بانــش بـدیـدسـوی ز ابلـســتان فغان بر کشـید
که آمـد ســواری ســـوی هــیرمنـدســـواران بگـرد انــدرش نیــز چـنـد

در این ابیات شاهنامه، بجز مولیان (بخارا) و سغد و ترمذ و دشت آمو (تاجکستان)، که شامل خراسان تاریخی اند، بقیه همه در قلمرو افغانستان امروزی قرار دارند.[٢]

به‌نظر می‌رسد که همه‌جا، هدف از کار برد کلمه «ایران» در نزد فردوسی و فرخی سیستانی و دیگر شعرای دربار غزنه، منظور سرزمین‌های زیر سلطه‌ی سلاطین غزنوی بوده است که متابعت از شاهان غزنه داشته و باج و خراج می‌پرداخته اند. پس بی‌جا نیست که سلسله‌های غزنوی، غوری، آل کرت، تيموری، هوتکی و درانی و غیره ... در بسی موارد خود را پادشاهان ايران خوانده‌اند که از لحاظ اطلاق جغرافیايی بیش‌تر با حدود اربعه‌ی (افغانستان) تطبیق می‌کند نه با جغرافیای سیاسی ایران امروزه که تا قبل از ۱۹٣۵ میلادی به‌نام فارس شناخته می‌شد.

مرحوم کهزاد نیز در آخر عمر خود کتابی در همین مورد به‌نام «افغانستان در شاهنامه» تالیف کردند و در آن بر این نکته تأکید نموده‌اند که منظور از ایران در شاهنامه همانا «آریانا» نام قدیم کشور ما است.

به ذکر چند نمونه از شعر و نثر عهد غزنوی، آل کُرت و تیموری و بعدتر توجه کنیم، فرخی سيستانی گويد:

شيــر نر در کـشـــــور ايـــران زمـيـــناز نهيــبـــش کــــرد نــتــوانـــد زيـــان
هيچ شه را در جهان آن زهره نيستکــو ســــخـن رانـد ز ايــران بــر زبــان

مسعود سعد سلمان گويد:

به هر شهری که بگذشتی به آن شهر اين خبرده
کـه آمــد بــــر اثــر اينــک رکـاب خســــرو ايـــــران


حکیم سنايی گويد:

آنـکه تـا چـون دســت موســی طبع را پـر نـور کـرد
مـلک ايــران را چـــو هـنـــگـام تجــلی طـــور کـــرد

مؤلف تاريخ وصاف در حق شمس‌الدين کرت حکمرانان هرات آورده است: «که مصداق اين دعوی آنست که سال‌هاست شهريار ايران، خسرو بر و بحر شمس الحق و الدين که روزگار امر و نهی او را رام باد ...»[٣] وجيه نسفی، محمد کرت را سالار ايران خوانده گويد:

بســال ششــصد و هفـتاد و شــش مـه‌ی شــعبان
قـضـــا ز مصــحـف دوران چــو بنگــريســــت بـفــال
بــه نــام صـــــفــدر ايــرانـيــــان محــمـــــد کُــــرت
بــــر آمــــد آيــــت الشــــمـس کــــورت در حــــال

در سال ۸۱۸ هجری چون بنای قلعه دارالسلطنه‌ی هرات (حصار اختيارالدين) را گذاشتند، بر کتيبه‌ی کاشی آن قصيده ای نوشتند در مدح شاهرخ که اين سه بيت از آن است:

آيا پــادشـــاهی کــه بــــر روی دفــتـرکــلامـی نيـامــد ز مـدح تــو خـوشـــتر
شهـنشه الغ بيگ و ســلطان براهـيمکــه هستـند شايــسته تخت و افسر
يکی را نشــانده اســت بر تخت توراندگــر کــرده از بهرش ايران مسخر[۴]

مرحوم
 دکتر جاويد در ارتباط به‌تغيير نام کشور پارس به ايران از قول دکتر سيد شهرام ايرانبومی، می‌نويسد: «بنابر اسناد موجود، در ماه دسامبر سال ۱۹۳۴ ميلادی برابر با ديماه شمسی وزارت امورخارجه‌ی ايران به موجب بخشنامه‌ای (متحدالمال) که برای نمايندگی‌های سياسی خود در کشورهای خارجه ارسال داشت دستور داد که از اول فروردين سال ۱۳۱۴ شمسی برابر با ۲۲ مارس ۱۹۳۵ ميلادی به‌جای کلمه «پارس» و «پرشيا» کلمه‌ی ايران به‌کار برده شود. منبع باز می‌نويسد: «به لحاظ تاريخی قدمت شکل‌گيری واژه‌ی «پرشيا» به بيش از دوهزار و پانصد سال پيش بر می‌گردد. در حالی‌که کاربرد لفظ «ايران» در عمل قادر نيست بار تاريخی محتوايی را که پشتوانه‌ی فرهنگی تمدن ايران را در زبان‌های خارجی در بر می‌گيرد، ادا کند. خلاصه لفظ ايران و ايرانی به‌معنای اعم کلمه مترادف است با لفظ آريانا و آريايی که اطلاق می‌شده است بر نژاد، زبان و فرهنگ و تمدن آريايی‌ها.»[۵]

بدين‌سان ديده می‌شود که کلمه‌ی «ايران» بيش‌تر با کلمه «آريانا» همخوانی دارد و از لحاظ تاريخی بيش‌تر در مورد کشورما کاربرد داشته تا سرزمين ايران که در عهد سلطنت پهلوی (۱۹٣۵) نام رسمی کشور ايران گرديد.

لعل زاد: واژه‌ی آریانا در هیچ‌یک از منابع و گنجینه بزرگ تاریخ و ادبیات فارسی تا قرن ۲۰ نیامده و در همه منابع واژه «ایران» با جغرافیای متفاوت ذکر شده است. از اینکه واژه‌ی «آریانه» شکل تلفظ یونانی اییریانه، آریا، ایران یا ... است، حرف دیگری می‌باشد و قابل پژوهش بیشتر...

لذا عدم موجودیت واژه‌ی آریانا در ادبیات کهن و گنجینه‌ی بی‌مثال تاریخ و فرهنگ فارسی و یا عدم آگاهی و تذکر بزرگان و نیاکان ما از این کلمه (و کاربرد دقیق کلمه‌ی ایران) منحیث نام اصلی سرزمین‌شان می‌تواند سخت سئوال برانگیز و نشان‌دهنده‌ی اصلیت و اعتبار واژه‌ی ایران نسبت به آریانا باشد!

به این ترتیب اگر استعمال کلمه‌ی آریانا در متون خویش را معیار قرار دهیم، این کلمه عمری کمتر از ٧٠ سال دارد و اگر متون یونان قدیم را معیار قرار دهیم، قلمروی از آسیای میانه تا بحر هند و از رود سند تا رود دجله را در بر می‌گیرد. لذا ادعای یکتعداد مورخین کشور (چون کهزاد، حبیبی، غبار و ...) در مورد اینکه کلمه‌ی آریانا از یکهزار سال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی بر «افغانستان» اطلاق می‌گردیده، فاقد اعتبار است.

مهدیزاده کابلی

مهديزاده کابلی: آريانا صورت يونانی نام سرزمين آريايی‌هاست که در ريگ ودا (به زبان سانسکريت)، آريا ورتا (Arya Verta) و در کتاب مقدس زرتشتيان (اوستا) ايريانه ويجه (Aryana Vaeja) ياد شده است. اگرچه واژه‌ی آريانا ظاهراً برگرفته از جزی اول ترکيب ايريانه ويجه است، منتها با اين تفاوت که: واژه‌ی ايريانه، به مفهوم قوم آريايی است، در حالی که نام آريانا نزد مورخان يونانی، اسم مکان است و معنای آن درست همانند مفهوم کلی اصطلاح ايريانه‌ويجه (سرزمين آريايی‌ها) است. با اين وجود، باز هم مشاهده می‌شود که از لحاظ جغرافيايی آريانا نسبت به ايريانه‌ويجه به مراتب وسعت بيش‌تر دارد.

اما بايد اين نکته را خاطر نشان کرد که در فروردين يشت از کشــور «ائيرين» (ايران) در کنـار دو کشــور «تئورين» (توران) و «سَــئیریم» (ســلم)، نـام بـرده شــده اســت[٦] و حتی دکتر ذبيح‌الله صفا می‌نويسد: «اين همان نامی است که در زبان پهلوی به‌شکل اِران (ايران با يای مجهول) آمده و در دوره‌ی اسلامی، ايران (با يای معلوم) خوانده شده است.»[٧] بنابر اين، منطقی به‌نظر می‌رسد که واژه‌ی يونانی «آريانا» نيز از اين نام منشأ گرفته باشد.

به‌هر حال، به گفته‌ی هانری ماسه، که يکی از چندتن خاورشناسان فرانسوی است که کتاب «تمدن ايرانی» را تأليف کرده‌اند، کلمه‌ی ايران ترجمه‌ی کلمه‌ی قديم آريانا است و نام مجموع ممالک ايرانی (= آريايی) می‌باشد.[٨]

از اين روی، «آريانا» همان «ايران تاريخی»[۹] است که در اغلب آثار تاريخی و ادبی دوره‌ی اسلامی، بيش‌تر به‌شکل «ايران» و به‌ندرت به‌صورت «آريان» از آن ياد شده است.[۱۰]

در اين باره استاد سخن، آکادميسين دکتر عبدالاحمد جاويد می‌نويسد: «واژه‌ی آريانا و ايرينه به‌صورت «اِيْران» و «ايران» معمول و متداول شد. به‌قول دکتر محمدحسن کاکر کلمه‌ی ايران پهلوی است و اصلاً از کلمه‌ی آريانا مآخوذ می‌باشد[۱۱].

بعد از طليعه‌ی شعر دری و نظم شاهنامه که به بحر متقارب سروده شده است و لفظ «آريانا» و آريان به‌زعم بعضی از دانشمندان از نظر بحور عروضی به‌اصطلاح موازين شعری و «تنگی قافيه» در اين قالب نمی‌گنجيده، از آن لحاظ به‌کار نرفته است. اما حق آن است که در آن عهد کلمه‌ی آريانا، آرينه، آرين (ساکنان ايرينه) و آريان تحول ديده، تغيير شکل داده و به‌صورت ايران (Eran) متداول گشته است. کلمه‌ی ايران بيش از يک‌هزار و سه‌صد بار در شاهنامه آمده است و اگر نسبت و منسوب‌ها را نيز به آن بيفزاييم، شمار آن بيشتر می‌گردد.»[۱٢]

◼ سیاوش آریا: ‌ رويکرد اروپايی‌ها، افغان‌ها و ايرانيان به اين واژه (آريانا) - در اين دو سده اخير - چگونه بوده است؟

لعل‌زاد: این نام در قرن ۱۹ توسط دانشمندان اروپايی و آن‌هم از قول استرابو با محدوده‌ی فوق‌الذکر زنده شده و در سال ۱٨۴۱ م توسط ویلسن در کتاب «آریانای باستان ...» به مطبوعات انگلیس راه می‌یابد.

اما بیلیو مورخ دیگر انگلیسی در کتاب خود با‌نام «تبارشناسی افغانستان...» در سال ۱٨۹۱ م چنین می‌گوید: «پتولیمی آریانا را به هفت ولایت (مارگیانا، بکتریانا، آریا، پاروپامیزوس، درنگیانا، اراکوزیا و گیدروزیا) تقسیم می‌کند». در حالی‌که در جغرافیای پتولیمی حتی واژه‌ی آریانا ذکر نشده است (یعنی آن‌چه بیلیو از قول پتولیمی گفته است، جعلی بوده و واقعیت ندارد).

این پاراگراف بعدها توسط کهزاد (رئیس انجمن تاریخ افغانستان) نقل گردیده و در سال ۱۳۲۰ ش مطابق ۱۹۴۲ م در اثرخود به‌نام «آریانا» (با روحیه‌ی برتری‌خواهی و هم‌نژاد نشان‌دادن پشتون‌ها و نازی‌ها)، به‌عنوان نام قدیمی کشور افغانستان ياد می‌کند که پس از آن وارد مطبوعات کشور شده، و در مکاتب و دانشگاه‌های کشور تبلیغ، ترویج و تدریس می‌شود.

به‌این ترتیب واژه «آریانا» با جغرافیای نادرست و جعلی (توسط کهزاد از قول بیلیو- پتولیمی) به‌حیث نام تاریخی کشوری به‌نام افغانستان سجل می‌شود!

به‌عبارت دیگر آریانای «کهزاد – بیلیو – پتولیمی» واقعیت نداشته و جعلی است. در حالی‌که آریانای سترابو – اراتس‌تن کاملاً واضح بوده و شامل کشورهای افغانستان، پاکستان، ایران و آسیای میانه می‌شود!

قابل ذکر است که بار اول نازی‌ها با اختراع «نژاد آرین» به‌حیث یک نژاد برتر، این واژه را به‌یک مفکوره‌ی نژادپرستی تبدیل می‌کنند تا اینکه خود در آتش آن (در جنگ جهانی دوم) می‌سوزند. تعویض نام کشور پارس به ایران در ۱۹٣۵ م و اختراع آریانا برای افغانستان در ۱۹۴٢ م بازتاب‌های پیروی از همین مفکوره‌ی نژادپرستی هتلر توسط حاکمان «پارس» و «افغان» است.[۱٣]

سيستانی: مهم‌ترین رویکرد اروپايی‌ها، به‌خصوص انگلیس‌ها، در رابطه به آریانا، همانا تالیف تاریخ قدیم افغانستان، به‌نام «آریانای قدیم» است که در قرن نزدهم از جانب ایچ ایچ ویلسن. ایم. ای. ایف آر ایس (H. H. WILSON. M.A. F.R.S.) بروایت پژوهش‌های باستان‌شناسی و مسکوکات یافت شده تالیف شده است.

و اگر بازهم در مورد نام آریانا، مطالبی از زبان جغرافیانگاران یونانی بخواهید، رجوع کنید به کتاب، «آریانا و استرابود»، تالیف مرحوم نجیب‌الله توروایانا که در دهه‌ی پنجم قرن بیستم، هنگامی که وی سفیر دولت افغانستان در هندوستان بود، این کتاب را از روی منابع انگلیسی و فرانسوی و هندی تالیف کرده است. از کارهای ایرانیان در این زمینه اطلاعی دقیق ندارم، ولی به گمان غالب در ایران به تاریخ قدیم افغانستان کسی علاقمندی نشان نداده و بیشتر بر این بسنده شده که افغانستان از عهد قدیم جزو قلمرو فارس بوده است و اگر تماسی هم در این مورد گرفته شده باشد، بخاطر این بوده تا نشان داده شود که سر انجام کوروش کبیر در آریانا (بخش شرقی فلات ایران) از سوی جنگجویان سکايی کشته شده است.

مهديزاده کابلی: به‌نظر من درست نيست که گفته شود: «خاورشناسان انگليسی مانند «ويلسن» و يا «بيليو» واژه‌ی آريانا را برای افغانستان جعل کرده‌اند.» مسلماً آن‌ها اين هويت تاريخی را براساس منابع يونانی احيا کرده و به‌مناسب‌ترين سرزمين آريايی اطلاق کرده‌اند. دلايل اين اطلاق هم کاملاً واضح است.

احيای نام آريانا زمانی صورت گرفت که در گستره‌ای سرزمين‌های آريايی، به‌جز افغانستان و ايران کنونی، کشوری ديگر به‌صورت مستقل يا نيمه‌مستقل وجود خارجی نداشت.

در آن‌زمان، افغانستان توسط پشتون‌های آريايی‌تبار اداره می‌شد و ايران توسط قاجارهای ترک‌تبار. در فرارود (ماوراءالنهر) خان‌نشين‌های تاجيک، ازبک و ترکمن، يکی پس از ديگری زير سلطه‌ی روس‌ها در آمده بودند و کشورهای نوپای تاجيکستان، ازبکستان و ترکمنستان وجود خارجی نداشتند. هم‌چنين در نيم قاره‌ی هند که تحت استعمار انگليس بود، هنوز کشوری به‌نام پاکستان پديد نيامده بود. (حال اگر چنين کشورهای، در آن‌زمان هم وجود می‌داشتند، بازهم در اصل مسئله تغييری ايجاد نمی‌کرد.)

از سوی ديگر، انگليسی‌ها بهتر از هر ملتی ديگری در جهان از واقعيت‌های تاريخی منطقه‌ی ما به‌ويژه آن‌چه در قرن نوزدهم به‌وقوع پيوسته بود، به‌خوبی آگاه بودند. آن‌ها می‌دانستند که چه سرزمين‌های به توطئه دولت آن‌ها (استعمار انگليس) از پيکر خراسان بزرگ (قلمرو اصلی احمدشاه درانی) جدا شده و به قلمرو دولت‌های همجوار آن الحاق گرديده بود. به‌طور نمونه، خراسان کنونی و بخش بزرگ سيستان و بلوچستان، پاره‌ای از سرزمين‌های فرارود مانند مرو و هم‌چنين سرزمين‌های سند و پشتون‌نشين ماورای خط ديورند که از قلمرو اصلی امپراتوری بزرگ شاهان درانی جدا شده بودند، علی‌رغم خواست مردمان آن به دولت‌های قاجار و روس‌ و يا در پی قراردادهای ننگين به دولت هند بريتانيايی واگذار شدند.

مرزهای کنونی کشور افغانستان، پس از رويدادهای متعدد تاريخی، از سال ١٨٨۴ تا سال ١٩٠۵ ميلادی شکل گرفت.[۱۴]

با اين وصف، کشور افغانستان و حاکميت قوم آريايی‌تبار (پشتون‌ها) بر آن، و اين که حتی اين کشور در گذشته قلب آريانای باستان محسوب می‌شد، از هر سرزمين ديگر، برای ناميده شدن «آريانا» (ايران) مستحق‌تر بود. همين دلايل، ظاهراً نويسندگان انگليسی را قانع می‌کرد تا نام «آريانای باستان» را بر اين کشور اطلاق کنند. اگر جز اين کرده بودند، بی‌انصافی و جعل تاريخ به‌شمار می‌آمد.

گذشته از انگليسی‌ها، برخی ديگر از پژوهندگان غربی، وقتی سخن از سرزمين آريانا گفته‌اند، به‌طور مستقيم يا غير مستقيم آن را با افغانستان امروزی يکی دانسته‌اند. از جمله آلفرد فن گوتشميد، خاورشناس آلمانی می‌نويسد: «آريانا، در ادوار قديم منحصراً به ايران شرقی[۱۵] اطلاق می‌شده ...»[۱٦]

به‌گفته‌ی دکتر محمود افشار، نويسدنده‌ی ايرانی، لاروس بزرگ، دايرةالمعارف ده جلدی فرانسوی، در جلد اول، صفحه‌ی ۵٦٧، می‌نويسد: «آريانا، آريان يا آريانه، نامی است که در قديم برای تعيين وطن آرين‌ها يعنی قسمت شرقی شاهنشاهی پارس (ايران و افغانستان) استعمال شده است.»[۱٧]

دکتر محمود افشار، با آن‌که سعی می‌کند طبق لاروس ثابت کند که نام آريانا مخصوص افغانستان نيست. اما غافل از آن‌که خود در دنباله‌ی اظهار نظرش اعتراف می‌کند که «من هم معتقدم که آرين‌ها ابتدا در قسمت شرقی شاهنشاهی ايران، يعنی همين افغانستان امروزی سکونت داشته ...»[۱٨]

اين همان چيزی است که ا. آ. گرانتوسکی، م. آ. داندامايو، گ. آ. کاشلنکو، پروفسور ای. پ. پتروشفسکی، پروفسور م. س. ايوانف و ل. ک. بلوی، خاورشناسان روسی نيز در پيش‌گفتار کتاب مشترک خود «تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز» بر آن صحه گذاشته و نوشته‌اند: «اين فلات (فلات ايران) علاوه بر سرزمين کنونی ايران در قسمت شرقی، شامل کشور افغانستان و قسمتی از پاکستان نيز می‌باشد.»[۱۹]

آن‌ها در ادامه می‌افزايند: «به‌موجب نظريه‌های دانشمندان و نوشته‌های علمی‌ای که در اين زمينه منتشر شده نام «ايران» از قبيله‌ی باستانی‌ای که خود را «آريا» ناميده، گرفته شده، سرزمينی که اين قبيله در آن ساکن بودند «آريان» نام داشته است.»[٢٠]

حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، نويسنده نامور ايرانی، می‌نويسد: «آريان‌های هندوايرانی پس از آن که مدت‌ها با هم زندگی کردند، از آسيای وسطی مهاجرت کرده به باختر آمدند، از آن‌جا شعبه‌ی هندی به‌طرف هندوکش رفته به دره‌ی پنجاب هند سرازير شد و شعبه‌ی ايرانی به‌طرف جنوب و غرب متمايل شده در فلات ايران منتشر گرديد... از آن‌چه گفته شد معلوم است که نام «ايران» از اسم اين مردمان است، يعنی آيريا در مضاف‌اليه صيغه‌ی جمع «آيريانام» می‌شد، بعد اين کلمه به‌مرور دهور مبدل به آيريان، آيران، اِيْران، ايران شده، در زمان ساسانيان اِيْران می‌گفتند. اما اين‌که از کی اين سرزمين را چنين ناميده‌اند، به اين سئوال جواب محققی نمی‌توان داد، همين‌قدر معلوم است که اراتس‌تن يونانی نخستين نويسنده‌ی خارجی است که اين اسم را استعمال کرده و قسمتی از ايران را آريانا ناميده..."[٢۱]

و مير غلام‌محمد غبار، تاريخ‌نويس مشهور افغانستان، زير نام‌های تاريخی افغانستان می‌نويسد: «قديم‌ترين نام افغانستان که از عهد اوستا (هزار سال قبل از ميلاد) تا قرن پنجم ميلادی در طول يک‌و‌نيم هزار سال بر اين مملکت اطلاق می‌شد، نام آريانا بود که مفهوم «مسکن آريا» داشت. در اوستا اين نام به‌شکل ايريانا ذکر گرديده که در مقابل آن نام توريانا قرار داشت، يعنی آريايی‌های توريايی ماورای جيحون که در حالت بدوی زندگی داشتند. در هر حال همين ايريانا و آريانا[ی] افغانستان بود که بعدها در مملکت فارس (پارسه) با تغييری اندکی «ايران» قبول شد.»[٢٢]

بدين ترتيب، ملاحطه می‌شود که برخی از خاورشناسان غربی و نويسندگان ايرانی و افغان رويکرد تقريباً همسان به‌نام آريانا داشته‌اند.

◼ سیاوش آریا: ‌ نتيجه‌گيری این بخش از گفت‌وگوها چیست؟

مهدی خراسانی: آن‌چه از گفته‌های بالا بر می‌آيد، جعلی خواندن نام آريانا بی‌اساس است. اما این گفتگوها چشم‌اندازهای تازه‌ای را پیش‌روی پژوهشگران می‌گشايد، به‌ويژه ادعای آقای لعل‌زاد مبنی بر اين که آن‌چه بيليو و کهزاد از زبان بطليموس نقل قول کرده‌اند، جعلی (خلاف واقع) است.

از اين‌روی، به‌نظر من، پيچيدگی بحث در اين نيست که واژه‌ی آريانا يک نام تاريخی - جغرافيايی است يا نه. بلکه ظاهراً دشواری در تطبيق اين نام با حدود کنونی کشور افغانستان است. بنابر اين، اين پرسش مطرح می‌شود که آيا نام آريانا به افغانستان امروزی اختصاص دارد؟ بنابر اين، برای پاسخ، الزاماً بايد ديد که حدود آريانای باستان کدام است و اختلاف آن با حدود افغانستان چيست؟

در مورد پرسش دوم، نيز نتيجه‌ی منطقی گفت‌وگو آن است که در دوره‌ی ساسانيان، در متون پهلوی، واژه‌ی آريانا صورت اران به‌خود گرفت و سپس در دوره‌ی اسلامی در زبان فارسی دری به‌شکل ايران در آمد. اما از قرن بيستم به اين سو، اين دو صورت مختلف يک مفهوم (آريانا و ايران) به دو معنی متفاوت به‌کار رفته است که علل آن، خود جای بحث جداگانه‌ی را می‌طلبد.

حاصل سخن در باره‌ی رويکرد خاورشناسان غربی، ايرانيان و افغان‌ها به واژه‌ی آريانا، در دو سده‌ی اخير، تقريباً يکسان است، اما شايد با لحن متفاوت! دانش‌نامه‌ی ايرانيکا چنين می‌نويسد: «آریانا نامی ‌است که برخی از تاریخ‌دانان و جغرافی‌دانان یونانی سرزمین‌های شرقی ایران را که در همسایگی هند قرار داشتند می‌نامیدند. این محدوده‌ی جغرافیایی امروزه شامل تمامی کشور افغانستان می‌شود.»[٢٣] از اين‌روی، «آریانا یکی از نام‌های تاریخی افغانستان یاد می‌شود و کاربرد آن توسط افغان‌ها بسیار متداول است.»[٢۴]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين گفت‌وگو توسط سياوش آريا با همکاری مهديزاده کابلی برای دانش‌نامه‌ی آريانا انجام گرفته است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- احمدعلی کهزاد، تاریخ قدیم افغانستان، جلد اول، چاپ دوم، صفحات ٢۵۴-٢٧۶، دکتر محمدحسن کاکر، افغان و افغانها و تشکیل دولت در هندوستان، فارس و افغانستان، چاپ ۱۹۸۸
[۲]- دکتر سید خلیل‌الله هاشمیان، رساله‌ای در سخن‌شناسی، و نیز ر.ک: فهرست اعلام جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، از لسترانج، ترجمه محمود عرفان، چاپ دوم تهران
[۳]- آکادميسين جاويد، اوستا، چاپ ۱۹۹۹، سوئد، صص ۴۰ و ۴۵
[۴]- آکادميسين جاويد، اوستا، صص ۴۰ و ۴۵
[۵]- آکادميسين جاويد، اوستا، ص ۴۶
[۶]- فروردين يشت، بخش سی و یكم، بند ۱۴۳
[٧]- حماسه‌سرايی در ايران، ص ۲۳
[۸]- تمدن ايرانی، ص ۴۴
[۹]- ايران تاريخی نبايد با ايران کنونی اشتباه شود.
[۱٠]- شکل «آریان‌شهر» به‌جای «ایران‌‌شهر» در کتاب «التنبیه و الاشراف»، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سده‌ی ۴ نیز دیده شده است. [رجوع شود به: مسعودی، ابولحسن علی، التنبیه و الاشراف، صص ۳۸-۳۹]
[۱۱]- حسن کاکر، افغان و افغانستان ...، کابل: پوهنتون کابل، ۱۳۵٧ خ، ص ۳.
[۱۲]- جاويد، عبدالاحمد، اوستا، ص ۳۱
[۱۳]- برای آگاهی بیش‌تر و تفصیل موضوع از ديدگاه آقای دکتر لعل‌زاد، به مقالات زیر مراجعه کنید: آريانای جعلی و افغانستان خيالی و بحثی پيرامون نام‌های تاريخی و جغرافيايی و وبگاه لعلستان
[۱۴]- افغانستان در مسير تاريخ، ج ۱، ص ٧
[۱۵]- از ديرباز مفهوم واژهٔ «ايران» يا «ايران بزرگ»، نزد خاورشناسان اروپايی، عبارت از مجموع نواحی فلات ايران يعنی پارس (ايران کنونی) و افغانستان و بلوچستان و ترکستان غربی بوده است.[تمدن ايرانی، ص ۴۳] ريچارد فرای، استاد ايران‌شناسی در دانشگاه هاروارد آمريکا، می‌نويسد: «ايران بزرگ که شامل همهٔ سرزمين‌های است که در آن‌جا در دوران تاريخی به زبان‌های ايرانی سخن گفته می‌شد و فرهنگ ايرانی در آن‌جا پيروزمند و مسلط بود ... اما فلات ايران که مشتمل است بر افغانستان و ايران جزو ايران بزرگ به‌شمار می‌رود».[ميراث باستانی ايران، صص ۴-۵]
بنابر اين، منظور آن‌ها از «ايران شرقی»، کشور افغانستان و سرزمين‌های جدا شده از آن در پی رويدادهای تاريخی است.
[۱۶]- تاريخ ايران و کشورهای همجوار آن، ص ۱۸٦
[۱٧]- افغان‌نامه، ج ۱، ص ۵٦
[۱۸]- همان‌جا، ج ۱، ص ۵٧
[۱۹]- تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ص ۱٧
[۲۰]- همان‌جا، ص ۱۸
[٢۱]- تاريخ ايران (تاريخ مفصل ايران قديم)، صص ۱۳٧-۱۳۸
[٢۲]- افغانستان در مسير تاريخ، ج ۱، ص ۸؛ شادروان مير غلام‌محمد غبار در پاورقی همين صفحه می‌افزايد: مراجعه شود به رساله‌ی «آريانا»، تأليف مورخ دانشمند احمدعلی کهزاد، طبع کابل.
[٢۳]- ویکی‌واژه، سرواژه‌ی آريانا؛ برگرفته از: وبگاه دانش‌نامه ایرانیکا، سرواژه‌ای "ARIA"
[٢۴]- ویکی‌واژه، سرواژه‌ی آريانا؛ برگرفته از: وبگاه دانش‌نامه ایرانیکا، سرواژه‌ای "ĀRYĀNĀ"؛ دائرةالمعارف آریانا، ص ۱۷؛ و هم‌چنان رجوع شود به: مهديزاده کابلی، نام‌های تاریخی افغانستان، دانش‌نامه آريانا


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها