[↑] پیآمدهای حملهی مغول به ايران
در سدههای ميانه، تهاجمات جهانگشايان صحراگرد به نواحی آباد و متمدن معمولاً باعث خرابی و ويرانی اين نواحی میگرديد. فتح ايران به دست سلجوقيان خصوصاً با غارت و تخريب همراه بود[۱]. سرشت ويرانگرانهی تهاجم اغزهای بلخ به خراسان در سالهای پنجاه سدهی ششم هجری / دوازدهم ميلادی مشهور و انگشتنماست[٢]. اما فتح ايران به دست مغولان در اين كشور نيز مانند سرزمينهای ديگر آن چنان خرابی و انحطاطی را به بار آورد كه قابل مقايسه با ويرانیهای حاصل از تاختوتازهای اغزها نيست. اين ويرانی بر اثر فتوح چنگيزخان كه بيشتر اقوام مغول و ترك و ديگر صحراگردان آسيای ميانه را تحت فرمانروايی خويش متحد ساخته بود پيش آمد، و نه چندان با قساوت و سبعيت ارتجالی، كه با امحای منظم جمعيت غيرنظامی در مجموعهای از شهرها (بلخ، مرو، نيشابور، هرات، توس، ری، قزوين، همدان، مراغه، اردبيل و غيره) و باير و ويران كردن كليهی نواحی همراه بود. اين كشتار عام نظامی كامل بود، به ابتكار و دستور فرماندهان به اجرا گذاشته شد و هدف آن از ميان بردن از پيش انديشيدهی آن عناصر جمعيت كه میتوانستند در برابر مهاجمان درايستند، ترساندن بقيه و گهگاه، تهيهی مراتع برای صحراگردان بود.
"ابن اثير" هجوم مغول را فاجعهی جهانی عظيمی میداند[٣]. حتا "جوينی" كه تاريخنگار طرفدار مغولان است، دربارهی قتل عامهايی كه بر دست سرداران چنگيزخان صورت گرفته، بدين نتيجه میرسد كه: "... هر كجا كه صدهزار خلق بود … صد كس نماند"[۴]. بيش از يك قرن پس از تهاجم مغول، يعنی در سال ٧۴٠ ق / ۴٠-١٣٣٩ م. حمدالله قزوينی، تاريخنگار و جغرافيانويس، "خرابی (زمان كنونی) را نتيجهی ظهور دولت مغول و قتل عامی كه در آن زمان رفت" میداند و میافزايد كه: "و شك نيست كه اگر تا هزار سال ديگر هيچ حادثه واقع نشدی، هنوز تداركپذير نبودی و جهان با آن حال اول نرفتی كه پيش از آن واقع بود"[۵]. چنين است گواهی معاصران ايام تهاجم مغول.
بدين ترتيب در مورد زوال و انحطاط اقتصادی و فرهنگی ايران و نيز سرزمينهای مجاور ترديدی نمیتوان كرد. اما تنها در صورتی میتوانيم تصوير گويايی از اين انحطاط به دست آوريم كه اطلاعات پراكنده و مختلفی را كه تاريخنگاران و جغرافيانويسان سدهی هفتم و هشتم هجری / سيزدهم و چهاردهم ميلادی به دست دادهاند، گردآوری كرده در كنار هم بگذاريم و آنها را با آگاهیهايی كه از دورهی پيش از مغول داريم مقايسه كنيم.
نتيجهی اولين تهاجم مغول، سقوط جمعيت عمدتاً شهری و روستايی به واسطهی قتل عام و برده و اسير گرفتن مردم، فرار بقايای جمعيت، و ترك مناطقی بود كه در گذشته از جمعيت موج میزدند. منابع عرب و ايرانی، هنگامی كه از كشتار عامی كه در مجموعهای از شهرها و نواحی صورت گرفته ياد میكنند، ارقامی گيج كننده به دست میدهند. مثلاً گويند كه در تصرف نيشابور در سال ٦١٧ ق/ ١٢٢٠م. تنها يك ميليون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد قتل عام شدند[٦]. به روايت ابن اثير، در تسخير مرو هفتصد هزار تن از مردم شهر كشته شدند[٧]، اما جوينی رقم كشتگان را يك ميليون و سيصدهزار تن ذكر میكند[٨]. در اوايل سال ٦٢٠ ق / ١٢٢٢ م. كه هرات باری ديگر بر دست مغولان مسخر گشت، گويند كه يك ميليون و ششصد هزار تن از اهالی شهر قتل عام گرديدند[۹]. حمدالله قزوينی شمار كشتگان بغداد در تسخير اين شهر بر دست هلاگو را ششصد هزار تن تعيين میكند[۱٠]. منابع در توصيف كشتارهايی كه در شهرهای كوچكتر اتفاق افتاده، ارقام كمتری به دست میدهند: در نسا هفتادهزار تن به قتل رسيدند[۱۱]؛ در ناحيهی بيهق (كه شــهر عمـدهی آن ســبزوار بـود) هفتـادهـزار مـرده شــمارش كـردند[۱٢] ؛ دوازده هـزار تـن در تـون (قهســتان) به هلاكـت رســيدند، و قـس علـی هـذا[۱٣].
البته نمیتوانيم بپذيريم كه همهی اين ارقان كاملاً قابل وثوق باشند. حتا اگر قبول كنيم كه اين ارقام ساكنان روستاهای اطراف شهر را نيز شامل میشوند، مع ذلك قبول اين كه در يك اقتصاد فئودالی چنين [تعداد] نفوسی زندگی میكردند دشوار است. اگر چند در اين ارقام مبالغه رفته است، اما نبايد تصور كرد كه همهی آنها زاييدهی خيال میباشند. همين كه چنين ارقامی در منابع مختلف، خواه آنهايی كه سمت و سويی مخالف مغولان داشتند، خواه آنهايی كه در جهت موافقت و هواداری از آنها میرفتند، آمده، حاكی از كشتار تودهی وسيعی میباشد كه در مخيلهی معاصران اين وقايع تأثير گذاشته بود. و نيز جای انكار نيست كه شهرهايی نظير «ري» چنان از جمعيت خالی گرديدند كه هرگز رونق گذشتهی خود را بازنيافتند و قرنها نامسكون و ويران باقی ماندند. همچنين بايد در نظر داشت كه بساری از مردم را به اسارت و بردگی بردند، يا بر اثر بيماریهای واگير يا گرسنگی - كه ملازم طبيعی تهاجمات خراجی بودند - از پای درآمدند[۱۴]. با در نظر گرفتن همهی اينها، ترديدی نمیتوان كرد كه ميان سالهای ٦١٧ ق / ١٢٢٠ م. و ٦۵٦ ق / ١٢۵٨ م. جمعيت ايران چندين بار تقليل يافت. و از اين حيث، نواحی شمالی و شرقی ايران بيشترين صدمه را ديدند. متأسفانه منابع هيچ گونه ارقام جامعی دربارهی جمعيت ايران پيش و پس از فتوح مغول به دست نمیدهند.
خراسان بيش از بلاد ديگر آسيب ديد. ياقوت در دههی دوم سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی، از رونق و پيشرفت خراسان سخن میگويد[۱۵]. بنابر روايت "نسوی"، در طی تهاجم نخست مغولان به خراسان در سالهای ٢٠-٦١٧ ق / ٢٣-١٢٢٠ م. كليهی شهرها و قلاع ويران گشتند و قسمت اعظم جمعيت، هم در شهرها هم در مناطق روستايی يا هلاك گرديدند يا به بردگی گرفته شدند، در صورتی كه جوانان را برای عمليات شهربندان به حشر برده بودند؛ فاتحان هيچ كس را آسوده نگذاشتند[۱٦]. جوينی میگويد كه "تولوی" در دو - سه ماه بسياری از نواحی خراسان را چنان ويران ساخت كه آنها را "چون كف دستی" [صاف] گردانيد[۱٧]. "سيفی" كه حدود سال ٦٢٠ ق / ١٣٢١ م. مینوشت، به نقل از سالخوردگانی كه شاهد عينی واقعهی تهاجم مغول به خراسان بودند، میگويد كه در ناحيهی هرات "نه مردمی باقی مانده و نه گندم و نه آذوقه و نه پوشاك"[۱٨] و "از حدود بلخ تا حد دامغان يك سال، پيوسته خلق، گوشت آدمی و سگ و گربه میخوردند[۱۹]، چه چنگيزخانيان جمله انبارها را سوخته بودند"[٢٠].
میتوان از روی داستانهايی كه سيفی نقل میكند، پی برد كه زندگی در ناحيهی هرات چگونه بوده است: پس از قتل عام سال ٦١٧ ق / ١٢٢٠ م. تنها شانزده نفر در هرات جان به سلامت برده بودند، و اگر فراريان جاهای ديگر را به آن بيافزاييم، شمار كسانی كه جان به در برده بودند از چهل تن تجاوز نمیكند[٢۱]. و شمار نجات يافتگان روستاهای اطراف هرات از صد نفر بيشتر نبودند[٢٢]. سيفی با نقل خاطرات سالخوردگان، داستانهای تكان دهندهای دربارهی شرايط زندگی چهل تن از نجات يافتگان روايـت میكنـد كه در خرابـهها و بيغولـههای شــهر زندگی میكـردنـد[٢٣]: آنان نخست از لاشههای جانوران و انسانها تغذيه مینمودند، سپس به مدت چهار سال، اين مشتی مردمی كه اتفاقاً جان به در برده بودند توانستند تنها با غارت كاروانهايی كه در جادهها آمد و شد میكردند به حيات خود ادامه دهند؛ و برای اين كار نيز گهگاه ناچار میشدند از صد و پنجاه تا هشتصد كيلومتر از هرات دور شوند. در سال ٦٣۴ ق / ١٢٣٦ م. كه خان بزرگ "اوگدای قاآن" موافقت كرد كه شهر هرات را بازسازی كنند و برخی جامهبافانی را كه به اسارت برده بودند به اين شهر بازگرداند، اينان ناچار گرديدند پيش از همه جويی را كه انباشته شده بود پاك كنند و با بستن يوغ گاوآهن به خود، زمين را برای كاشــتن غله شــخم بزننـد، زيـرا در روســتاهای اطـراف هـرات نـه يك روســتايی مانـده بـود و نـه گاوی[٢۴].
به روايت ياقوت[٢۵]، ناحيهی بلخ در آغاز سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی، پيش از تهاجم مغول ثروت فراوان داشت، ابريشم توليد میكرد و غلهاش چندان فراوان بود كه انبار غلهی خراسان و خوارزم بود. از زندگی شاعر و عارف بزرگ ايران، جلالالدين رومی فرامیگيريم كه بلخ در سدهی ششم و اوايل سدهی هفتم هجری / دوازدهم و اوايل سيزدهم ميلادی، حدود دويست هزار سكنه داشت[٢٦]. سياحان و جهانگردانی كه از بلخ گذشتند، نظير چانگچون، فيلسوف تائوگرای چينی (٦٢٠ ق / ١٢٢٣ م)[٢٨]، ماركوپولو (نيمهی دوم سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی)[٢۹]، و ابنبطوطه (سالهای سی سدهی هشتم هجری / چهاردهم ميلادی)[٣٠] به ما خبر میدهند كه اين شهر و اطراف آن متروك و خالی از سكنه بود.
پس از آن كه واحهی "مرو" سه بار بر دست مغولان ويران گرديد (٢٠-٦١٨ ق / ٣-١٢٢١ م.)، كشاورزی و سد رودخانهی مرغاب از ميان رفت، گلههای دام را به غارت بردند و غلههای آن را تاراج كردند. پس از آن، قتل عام مردم در پی آمد تا اين كه "در شهر و روستا صد كس نمانده بود و چندان مأكول [= خوراك] كه آن چند معدود مغول را وافی باشد، نمانده"[٣١]. در تمامت شهر توس تنها پنجاه خانه مسكون ماند[٣٢]. نيشابور پس از كشتار تمامی مردم شهر، به كلی از سكنه خالی و ويران گشت[٣٣]؛ در شهر يك ديوار سالم برجای نماند و نواحی روستايی نيز دستخوش نهب و ويرانی شده بودند[٣۴].
"نزاری" شاعر میگويد كه در سالهای هفتاد سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی بسياری از روستاهای قهستان هنوز از سكنه خالی بودند و شهر "قاين" هنوز آب نداشت[٣۵]؛ دوازده هزار تن در "تون" كشته شده بودند؛ به فرمان هلاگو كليهی اسماعيليان قهستان قتل عام گرديدند[٣٦].
فتح طبرستان (مازندران) بر دست مغولان بر اين ولايت نيز ضايعات سنگينی وارد ساخت. به گفتهی "ابن اسفنديار" مورخ محلی اين ناحيه (آغاز سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی) "از دينار جاری تا به ملاط كه حد طبرستان است به طول و عرض كوهها كشيده از ری و قومس تا ساحل دريا جمله معمور و ديهها به يكديگر متصل بود، چنان كه يك بدست [= وجب] زمين خراب و بیمنفعت نيافتند"[٣٧]. و "جملهی زمين او رياض و حدايق كه چشم، الا بر سبزه نيفتد"[٣٨]. و محصولات اين ولايت چنان بود كه در كل فصول سال انواع گياهان تر و تازه و مقدار فراوانی گندم، برنج، گاورس و انواع گوشت طيور و وحوش وجود داشت[٣٩]؛ و "هرگز در او درويشی مدقع چنان كه در ساير بلاد باشند، يافت نشود"[۴٠]. همين مورخ میگويد كه اوضاع ولايت پس از تصرف آن بر دست مغولان پريشان گشت و در سراسر خراسان انبوهی از بردگان طبری به سر میبردند كه آنان را از ولاياتشان به اسارت برده بودند[۴۱]. مورخ محلی، ظهيرالدين مرعشی كه حدود سال ٨٧۵ ق / ١۴٧٠ م. مینوشت، میگويد كه تا زمان وی هنوز خرابهها و تلهای خاكستر ايام تهاجم مغول به اين ولايت باقی مانده است[۴٢]. ياقوت مینويسد كه گرگان - كه در مجاورت طبرستان قرار دارد - در آغاز سدهی هفتم هجری / سيزدهم ميلادی ناحيهای غنی و پر بركت بود و محصولات گرمسيری و گندم و ابريشم فراوان از آن جا برمیخاست. وی در ذكر نمونهای از ثروت اين ناحيه، از ضيعهای ياد میكند كه يك ميليون درهم قيمت داشت و پانصدهزار درهم به اجارهاش داده بودند[۴٣]. اما حمدالله قزوينی از ويرانی گرگان بر دست مغولان سخن میگويد و مینويسد كه در روزگار وی (٧۴١ ق / ١٣۴٠ م.) مردم اندكی در آن جا زندگی میكنند[۴۴]. در فرمانی كه "غازان" در مورد كشت زمينهای متروك صادر كرد، به زوال شبكهی آبياری نيز اشاره نمود.[۴۵]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: پتروشفسكی، ي. پ.، "اوضاع اجتماعی - اقتصادی ايران در دورهی ايلخانان": تاريخ ايران كمبريج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بويل، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات اميركبير، ١٣٧٩، ص ۴٦١-۴۵٦
[↑] پینوشتها
[۱]- نگاه كنيد مثلاً به فخرالدين گرگانی، ويس و رامين (چاپ م. مينوی، ١٣١۴)، ص ٢۴-٢٣ (پيشگفتار شاعر دربارهی ويرانی روستاهای واحهی اصفهان)؛ ابن بلخی، فارسنامه (چاپ لسترنج و ر. نيكلسون، لندن، ١٩٢١)، ص ١٣٢، ١٣۴ (دربارهی ويرانی شيراز).
[۲]- ابن اثير، الكامل فی التاريخ، چاپ تورنبرگ، ج ١١، ص ١١٧؛ راوندی، راحةالصدور، از صفحهی ١٨٠ به بعد
[۳]- ابن اثير، همان، ج ١٢، ص ٢٣۵-٢٣٣
[۴]- تاريخ جهانگشا، (چاپ محمدقزوينی، لندن - ليدن، ٣٧-١٩١٢)، ج ١ ، ص ١٧، ترجمهی بويل (منچستر، ١٩۵٨)، ج ١، ص ٢۵
[۵]- نزهةالقلوب، ص ٢٧؛ ترجمهی لسترنج، ص ٣۴ (به كوشش دبيرسياقی، ص ٢٨)
[۶]- سيفی، تاريخنامهی هرات، (چاپ محمد زبيرالصديقی، كلكته، ١٩۴۴)، ص ٦٣. اين رقم البته نامحتمل است.
[٧]- اين اثير، ج ١٢، ٢۵٧
[۸]- جوينی، ج ١، ص ١٢٨. اين رقمی است كه مؤلف خود اختيار میكند. وی با توجه به اين كه شمارش اجساد كشتگان سيزده روز طول كشيد، و در شبانهروز شمارش صدهزار جسد ميسر بود، بدين نتيجه میرسد كه جمع كشتگان بايد يك ميليون و سيصدهزار تن بوده باشد. نگاه كنيد به ترجمهی انگليسی بويل، ج١ ، ص ١٦۴
[۹]- سيفی، ص ٦٠؛ منابع ديگر نيز ارقام مشابهی به دست میدهند. حمدالله قزوينی به ما خبر میدهد كه در دورهی غوريان چهارصد و چهل هزار خانهی مردمنشين در هرات وجود داشت (نزهةالقلوب، ص ١۵٢، به كوشش دبيرسياقی، ص ١٨٧، چهارصد و چهل و چار هزار خانه)، يعنی دو ميليون سكنه در اين شهر زندگی میكردند، زيرا هر خانه به معنی يك خانواده است. به روايت سيفی (ص ٦٧) در غايلهی مغول صد و نود هزار تن در هرات و ناحيهی آن سلاح برگرفتند؛ اگر مردان مناسب خدمات نظامی را ده درصد جمعيت در نظر بگيريم، در مورد كل جمعيت و نواحی آن به رقم يك ميليون و نهصدهزار نفر میرسيم.
[۱٠]- تاريخ گزيده، ص ۵٨٠ (به اهتمام عبدالحسين نوايی، ص ۵٨٩).
[۱۱]- نسوی، ص ۵٢ (به تصحيح مجتبا مينوی، ص٧٧)
[۱۲]- جوينی، ج ١، ص ١٣٨؛ ترجمهی بويل، ج١، ص١٧۵
[۱۳]- نزهةالقلوب، ص ۵-۵۴؛ كلاويخو (Diary of visit to the court of Timur, ١٨٨١)، ويرايش ا. اسرزنوسكی، ص ١٨٧
[۱۴]- بنابر ذيل نويس تاريخ سيستان (چاپ ملك الشعرای بهار، ١٣١۴، ص ٣٩٦) كمابيش صد هزار آدمی از قحطی و درد پای و دهان و دندان (فساد خون؟) در محاصرهی سيستان (زرنگ) در سال ٦٣٢ ق / ۵-١٢٣۴ م. هلاك شدند.
[۱۵]- معجم البلدان، (چاپ ف. وستنفلد، لايپزيك، ٧٠-١٨٦٦)، همه جا، تحت اسامی شهرها و نواحی خراسان؛ در اين جا از جمله شمار روستاهای نواحی نيز به دست داده شده. تنها در ناحيهی توس حدود هزار روستا وجود داشت (همان كتاب، ج ٣، ص ۵٦٠).
[۱۶]- نسوی، ص ۴-۵٢ (تصحيح مجتبا مينوی، ص ٨١-٧٧).
[۱٧]- جوينی، ج ١، ص ١١٩؛ ترجمهی بويل، ج ١، ص١۵٢
[۱۸]- سيفی، ص ٨٣
[۱۹]- ٦١٨ ق / ٢١-١٢٢٠ م.
[٢٠]- سيفی، ص ٨٧
[٢۱]- سيفی، ص ٨٣
[٢۲]- همان، ص ١٨٣-١٨٢
[٢۳]- همان، ص ٩٠-٨٩. برای جزيات بيشتر نگاه كنيد به: ی. پتروشفسكی، كشاورزی و مناسبات ارضی در ايران عهد مغول، ترجمهی كريم كشاورز، ج ١، ص ١٢٨
[٢۴]- سيفی، ص ١١١-١١٠
[٢۵]- معجم البلدان، ج ١، ص ٧١٣
[٢۶]- افلاكی، مناقب العارفين (ترجمهی هوار، ١٩١٨)، ج ١، ص ١۵
[٢٧]- جوينی، ج ١، ص ۵-١٠٣؛ ترجمهی بويل، ص ١٣٣-١٣٠
[٢۸]- چانگچون، ص ١١١
[٢۹]- ماركوپولو، ترجمهی يول، ج ١، ص ١۵٨
[۳٠]- ابن بطوطه، ج ٣، ص ۵٨ (ترجمهی محمدعلی موحد، ج ١، ص ۴٣١)
[۳۱]- جوينی، ج ١، ص ١٣٢-١٢۵؛ ترجمهی بويل، ج ١، ص ١٦٨-١۵٩
[۳۲]- همان، ج ٢، ص ٢٣٨؛ ترجمهی بويل، ج ٢، ص ۵٠١
[۳۳]- همان، ج ١، ص ١۴٠-١٣٣؛ ترجمهی بويل، ج ١، ص ١٧٨-١٦٩
[۳۴]- معجم البلدان، ص ٣، ص ٢٣٠؛ ج ۴، ص ٨۵٩
[۳۵]- نزاری، كليات، نسخهی خطی در انستيتو زبان و ادبيات آكادمی علم جمهوری شوروی سوسياليستی تاجيك، شماره ١٠٠ (دستنويس ٩٧٢ ق / ۵ -١۵٦۴ م.) I292a.
[۳۶]- جوينی، ج ٣، ص ٢٢٧؛ ترجمهی بويل، ج ٢، ص ٧٢۴
[۳٧]- تاريخ طبرستان، ويرايش عباس اقبال، ١٣٢٠، ج ١، ص ٧۴
[۳۸]- همان، ج ١، ص ٧۴
[۳۹]- همان جا
[۴٠]- همان، ج ١، ص ٨١
[۴۱]- ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان، ترجمهی خلاصه شدهی انگليسی ادوارد براون، انتشارات اوقاف گيب، (ليدن- لندن، ١٩٠۵)، ص ٢۵٨
[۴۲]- ظهيرالدين مرعشی، تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، (چاپ ب. دورن، سنپترزبورگ، ١٨۵٠)، ص ٢٦۴
[۴۳]- معجم البلدان، ج ١، ص ۴٩
[۴۴]- نزهةالقلوب، ص ١۵٩ (به كوشش دبيرسياقی، ص ١٩٧).
[۴۵]- ی. پ. پتروشفسكی، پیآمدهای حملهی مغول به ايران، سايت اينترنتی آذرگشنسپ
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]