فهرست مندرجات
- زندگینامه
- سالشمار زندگی
- ديدگاهها
- ده دستور آزادمردی
- آثار
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
<مشاهير جهان> <سالشمار زندگی برتراند راسل>
برتراند آرتور ویلیام راسل (زادهٔ ۱۸ مه ۱۸۷۲ م - درگذشتهٔ ۲ فوریه ۱۹۷۰ م) فیلسوف، منطقدان و منتقد اجتماعی بریتانیایی قرن بیستم بود که بیشتر به خاطر فعالیتهایاش در زمینهٔ منطق ریاضی و فلسفه تحلیلی شناخته میشود.
برتراند راسل که موفق به کسب جایزهٔ نوبل نیز شد، از مشهورترین فیلسوفان ملحد (بیدين) است و کتاب معروف او "چرا مسیحی نیستم؟" از جنجال برانگیزترین کتابهای قرن بیستم بهشمار میآید.[۱]
[↑] زندگینامه
برتراند راسل در ۱۸ می ۱۸۷۲ ميلادی، در راونزکراف (Ravenscroft) ویلز زاده شد. خانواده او از شهروندان قديمی و بانفوذ انگلستان بودند. پدر بزرگش، "جان راسل" از نخست وزيران پيشين دولت انگليس بود و پدرش، "لرد آمبرلی" از اشرافزادگان انگليسی بهشمار میرفت كه برتراند و برادرش، عنوان "لردی" را از او به ارث بردند.[٢]
راسل دوران خود را چنين توصيف میکند: "دورهی بچگی من، بر روی هم شادمانه و روبهراه بود، و من نسبت به همهی بزرگترهایی که با آنان در تماس قرار میگرفتم احساس محبت میکردم. به یاد دارم وقتی به سنی رسیدم که در علم نوین ِ روانشناسی ِ کودک "دوره نهفتگی" نامیده میشود، تغییری قاطع در من پدید آمد. در این مرحله، کیف میکردم از لحن کلام عامیانه استفاده کنم ..."[٣][*]
راسل هيچگاه به مدرسه نرفت، اما معلم خانگی داشت و خيلی خوب و جدی درس میخواند، تا آنكه برای خودش دانشمندی شد. وی در سال ۱٩٠٣ و در سن ٣٢ سالگی، كتاب "اصول رياضيات" را نوشت و از ۱٩۱٠ تا ۱٩۱۵، كتاب "مسائل فلسفه" را بهرشته تحرير درآورد كه برای يادگيری فلسفه، ساده و جذاب است.
وقتی جنگ جهانی اول آغاز شد، كشورهای غربی از جمله انگلستان برای تامين منافع خود در جنگ شركت كردند، اما روح راسل با جنگ سازگاری نداشت و فردی صلحطلب بهشمار میرفت. وی بر اين باور بود كه منافع شخصی انگليسیها ارزش كشته شدن هزاران جوان را ندارد و سرمايهداری را علت جنگطلبی انگليسیها میدانست؛ آنگونه سرمايهداری كه همه ثروت خود را از راه دزدی و زورگويی بهدست آورده است. از اين رو، راسل شروع بهايراد سخنرانی و نوشتن مقاله عليه دولتمردان انگليس نمود، تا اينكه دولت او را از دانشگاه اخراج و به مدت شش ماه زندانی كرد. وی پس از آزادی بهمبارزه ادامه داد و بهقول خودش، از اينكه میديد متمدنترين سرزمين جهان در چنگال ترس و وحشت دست و پا میزند، بسيار رنج میكشيد.
راسل نمونه بارز يك انسان سرگردان غربی است. او در دامان سرمايهداری غرب پرورش يافته و از طبقات مرفه جامعه بود، ولی از عملكرد آنها نفرت داشت. از اين رو بهطرفداری از سوسياليسم روسيه پرداخت، ولی بعد از مدتی به اين نكته پی برد كه روش آنان نيز مثل سرمايهداری غرب، ناموفق و شكستخورده است. مسيحيت هم برای او جذابيتی نداشت. راسل مدتی به چين رفت و به زندگی مردم آسيا علاقهمند شد، اما سرگردانی رهايش نكرد. وی هيچگونه اعتقادی به سوسياليسم، سرمايهداری، نژاد سفيد و تمدن غرب را در وجود خود حس نمیكرد. برتراند راسل در دوم فوریه ۱۹۷۰ در (Penrhyndeudraeth)، واقع در "ویلز" درگذشت.
[↑] سالشمار زندگی
- (۱۸۷۲) در ۱۸ مه در راونزکراف (Ravenscroft) ویلز متولد شد.
- (۱۸۷۴) مرگ مادر و خواهر
- (۱۸۷۶) مرگ پدر
- (۱۸۷۸) مرگ پدربزرگ - نخستوزیر سابق بریتانیا
- (۱۸۹۰) به کالج ترینیتی در کمبریج وارد شد.
- (۱۸۹۳) دریافت مدرک لیسانس ریاضی
- (۱۸۹۴) امتحان پایانیی علوم انسانی/فلسفه (The Moral Sciences Tripos)
- (۱۸۹۴) با Alys Pearsall Smith ازدواج کرد.
- (۱۹۰۰) جوزپه پینو را در کنگره بینالمللی پاریس ملاقات کرد
- (۱۹۰۱) پارادکس راسل را کشف کرد.
- (۱۹۰۲) با گوتلوب فرگه نامهنگاری کرد.
- (۱۹۰۸) به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب شد.
- (۱۹۱۶) به دلیل مبارزه ضدجنگاش از کالج ترینیتی اخراج شده و ۱۱۰ پوند هم جریمه شد.
- (۱۹۱۸) به دلیل مبارزه ضدجنگاش پنجماه زندان شد.
- (۱۹۲۱) از Alys طلاق گرفت و با دورا بلک (Dora Black) ازدواج کرد.
- (۱۹۲۷) همراه با همسر خود، دورا، مدرسۀ تجربی (Experimental School) را بنيان نهاد.
- (۱۹۳۱) با مرگ برادرش لقب سومین ارل راسل را کسب کرد.
- (۱۹۳۵) از دورا طلاق گرفت.
- (۱۹۳۶) با پاتریشیا (پیتر) هلن اسپنس (Patricia (Peter) Helen Spence) ازدواج کرد.
- (۱۹۴۳) از بنیاد بارنز (Barnes Foundation) در پنسیلوانیا اخراج شد.
- (۱۹۴۹) نشان لیاقت (the Order of Merit) را دریافت کرد.
- (۱۹۵۰) جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
- (۱۹۵۲) از پیتر طلاق گرفت و با ادیث فینچ (Edith Finch) ازدواج کرد.
- (۱۹۵۵) بیانیهٔ راسل-اینشتاین را منتشر کردند.
- (۱۹۵۷) اولین کنفرانس پاگواش (Pugwash Conference) را برگزار کرد.
- (۱۹۵۸) رییس موسس مبارزه برای خلع سلاح هستهای
- (۱۹۶۱) به دلیل مبارزههای ضدهستهای به مدت یک هفته زندان شد.
- (۱۹۷۰) در دوم فوریه در Penrhyndeudraeth در ویلز درگذشت.[*][+]
برتراند راسل يکی از مشهورترین فیلسوفان بیدين است. وی دین را ناشی از ترس میداند بهطوری که در کتاب "اجتماع انسانی" خود میگوید:
- "انسان پدیدههایی را میدیده است که باعث ترس و اضطرابش میشده و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند٬ نمیتوانسته از علم و شناخت واقعی پدیدهها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی میشده استفاده کند در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا میکرده و به تعبیری دل خود را خوش میکرده است. مثلا بااعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف میکرده. یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی میکشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه میکرده است."[*]
مطلب زير نيز از برتراند راسل نقل شده است:
- "برای پرهیز از انواع عقاید احمقانهای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد.
اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همهی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفتهاند؛ اما اگر قرار باشد کتابی در باره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم. در هر حال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی در باره آنها دست بردارد.
اغلب موضوعات از این سادهتر به بوتهی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند. اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کنندهای ندارید.
یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانهام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامههای احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامهها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.
برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثهای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فنآوریهای جدید موافقند. اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثهای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.
نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شدهایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونهای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است."[*]
و هم از زبان راسل روايت شده است: "تا چهل سالگی كه مغزم خوب كار میكرد به رياضيات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی كه ذهنم ضعيف شده بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر كه بهكلی كلهام كار نمیكرد به سياست مشغول شدم!".[*]
[↑] ده دستور آزادمردی (از برتراند راسل)
شاید بتوان گوهر بینش آزادمردانه را در ده دستور نوین خلاصه کرد، اما نه بهعزم آنکه این ده دستور جانشین ده فرمان شوند، بلکه برای تکمیل آن. ده فرمانی که من، بهعنوان معلم، میتوانم مقرر دارم بدین شرح است:
- ۱- هیچ گاه هیچ چیز را یقین مپندار.
٢- زنهار مپندار که کوشش برای پوشاندن حقیقت کاری بجا است، زیرا بی تردید حقیقت از پرده بیرون خواهد افتاد.
٣- هرگز در پی آن مباش که این اندیشه را که "بیتردید کامیاب خواهی شد" فرو خوابانی.
۴- هر گاه با مانعی، حتی از جانب شوهر یا فرزندانت، روبرو شدی بکوش تا با دلیل، و نه با آمریت، بر آن پیروز شوی، زیرا پیروزی براساس آمریت خواب و خیال است و فریب.
۵- برای آمریت دیگران حرمت قائل مباش، زیرا همیشه آمریتهای متضاد وجود دارند.
٦- برای از بین بردن عقیدههایی که بهنظرت مهلک میرسند به قدرت دست میاز، زیرا اگر چنین کسی آن عقیدهها تو را از میان خواهند برد.
۷- از داشتن عقیدهای مخالف عقاید عموم بیمناک مباش، زیرا هر عقیدهای که امروز مورد قبول است زمانی مخالف عقیده عموم بوده است.
٨- از مخالفت هوشیارانه بیشتر محظوظ شو تا از موافقت منفعلانه، زیرا اگر به هوشیاری چنانکه باید ارج بگذاری آن مخالفت به همداستانی عمیقتری خواهد انجامید تا این موافقت.
٩- در حد وسواس جانبدار حقیقت باش، حتی اگر حقیقت مایه دردسر باشد، زیرا کوشش تو برای پوشاندن آن بیشتر موجب زحمت خواهد بود.
۱۰- بر خوشبختی کسانی که در بهشت دیوانگان بسر میبرند رشک مبر، زیرا که این زندگی را خوشبخت پنداشتن خود نشانه دیوانگی است.[زندگینامه برتراند راسل، ترجمه احمد بیرشک، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ ۱٣۷۷][*]
- ● چرا مسیحی نیستم؟
● جهان بینی علمی
● زناشوئی و اخلاق
● تاریخ فلسفه غرب
● مسائل فلسفه
● قواعد ریاضی
● قدرت
● تحلیل موضوع
● آینده بشر
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ برگرفته از: سايت آزادی بيان و انديشه
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ اسپینوزا به روایت راسل
□ حقوق بشر
□ روابط جنسی از نظر برتراند راسل [1 2 3 4 5]
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>