جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

جغرافیای افغانستان

جغرافیای افغانستان

{اين مقاله نياز به ويرايش و گسترش دارد!}


جغرافیای طبیعی افغانستان:افغانستان، در جنوب غربی آسیا یبن ٢٩ درجه و ٢٢ دقیقه و ۵۳ ثانیه و ۳٨ درجه و ٢٩ دقیقه و ٢٧ ثانیه عرض البلد شمالی و بین ۶۰ درجه و ٢٨ دقیقه و ٤۱ ثانیه و ٤٧ درجه و ۵۱ دقیقه و ٤٧ ثانیه طول البلد شمالی واقع شده است.

مساحت این کشور ۶۵۰۰۰۰ کیلومتر بوده و حداکثر طول آن از شرقی‏ترین نقطه تا غربی‏ترین نقطه جنوبی آن ٩۱٢ کیلومتر است و این کشور محاط به مناطق خشک بوده، به دریا متصل نمی‏باشد، نزدیک ترین بندر دریایی به آن، بندر کراچی با فاصله ٧٢٧ میل می‏‏باشد.

این کشور در شمال پیوسته است به کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و از طرف غرب به کشور جمهوری اسلامی ایران و از شرق و جنوب به کشور پاکستان و از طرف شمال شرقی به ولایت سین کیانگ چین. افغانستان کشور کوهستانی و نسبتاً خشک است.

مرتفع‏ترین و معروف‏ترین رشته کوه‏های آن عبارت‏اند از: هندوکش، بابا، سلیمان، سفید کوه و سیاه کوه. مرتفع‏ترین قله کوه‏های آن، «نوشاخ» با ارتفاع ٧٤٨۵ متر در رشته کوه هندوکش شرقی می‏باشد و ...

میزان بارندگی در این کشور کم است و مهمترین رودهای آن عبارتند از: آمودریا، رود کابل، هریرود، رود هلمند و رود مرغاب و طویل‏تری رودهایش، آمودریا (٢۶٢۰کیلومتر)، هیرمند (۱٤۰۰کیلومتر)، هریرود(۱٢۳۰ کیلومتر) اکثر این رودخانه‏ها ناشی از برف‏های زیادی است که در زمستان در نقاط مرتفع‏ می‏بارد و در بهار و تابستان به تدریج آب می‏شود.

آب و هوایش متغیر و در بسیاریی از نقاط زمستان بسیار سرد و طولانی (حدود شش ماه) و در برخی نقاط تابستان خیلی گرم و سوزان می‏باشد. اما در عین حال جلگه‏ها و دره‏های فراوان دارای خاک و آب‏ و هوای مساعد، نزی در آن نهفته است که برای کشاورزی و دامداری بسیار مناسب می‏باشند. حدود ۱٪ خاک آن را جنگل‏ها پوشانده است.

تقسیمات اداری از سال (۱٧٧۳) به بعد درست از زمانی که تیمور شاه کابل را پایتخت خود قرار داد. آن «شهر» همیشه مرکز پادشاهی افغانستان بوده است. شاهزادگان ولایت را کم و بیش خودمختاری داده بودند. مهم‏ترین ولایات تحت کنترل شاهزادگان و امیران، کابل، قندهار، هرات، ترکستان افغانستان، قطغن و بدخشان بودند. امیر عبدالرحمن خان ۱٩۰۱ـ۱٨٨۰ که از سوی بریتانیا به عنوان امیر کابل و حواشی آن به رسمیت شناخته شد دامنه قلمرو سلطنتی‏اش را به ولایات هرات، ترکستان افغانستان، هزاره‏جات، نورستان و بدخشان گسترش داده بود. در زمان نادرشاه «۳۳ـ۱٩٢۱» افغانستان به پنج ایالت اصلی و یا عمده و چهار ایالت فرعی تقسیم گردید. بعد از حکومت مشروطه و تصویب قانون اساسی در سال ۱٩۶٤ افغانستان به ٢۶ ولایت تقسیم شده که هر کدام به دلیل اهمیت و چگونگی انکشاف آن به گروه‏های یک، دو و سه تقسیم گردیده بودند. کابل، غزنی، گردیز، جلال‏آباد، مزار شریف، هرات و قندهار جزء مراکز درجه یک ولایات در تقسیمات کشوری قرار گرفتند. هر کدام از این ولایات به وسیله فرمانداری «والی»، اداره می‏شد که در برابر وزارت داخله در کابل مسئولیت داشتند. مضافاً این که نماینده‏هایی در هر ولایت وجود داشت که روند اجرایی کار را مستقیماً به کابل گذارش می‏دادند. هر ولایتی دارای چندین «ولسوالی» بود که به وسیله مسئولی به نام «ولسوال» اداره می‏شدند و ولسوالی‏ها در برابر «والی» مسئولیت داشته و می‏بایست گزارش کار را به آنها می‏دادند، البته هر ولسوال امکان داشت چندین علاقه‏داری را نیز اداره کند. علاقه‏داری‏ها در روستاهای مهم مستقر و در قبال ولسوالی‏ها مسئولیت مستقیم داشتند، علاقه‏داری‏ها به تناسب جمعیت آنان به چهار گروه تقسیم می‏شدند. در سال ۱٩٧۰ افغانستان به ٢۶ ولایت شش ولسوالی بزرگ «لوی ولسوالی» ۱٧۵ ولسوالی و ۱۱٨ علاقه‏داری تقسیم شده بودند؛ در حال حاضر افغانستان دارای ۳٤ ولایت می باشد . واحدهای کوچک روستایی به وسیله رئیس روستا که معروف به «قریه‏دار» ملک، و ارباب بود اداره می‏شد. آنها نقش رابط را بین روستا و رئیس بخش «علاقه‏دار» داشتند. اما شهرها به نواحی مختلف تقسیم می‏شدند.

جغرافیای انسانی: افغانستان سرزمینی که اکنون به نام افغانستان یاد می‏شود، بر اساس گفته‏های مورخین و اسناد باستانی، با نام‏ها و عنوان‏های دیگر (مثل آریانا، خراسان و ...) دارای پیشینه تاریخی چندین هزار ساله بوده و مدنیت‏های فراوان را در درون خود پرورانده و بعضاً مدفون ساخته است. اما آنچه را که امروز در جغرافیای سیاسی به نام افغانستان می‏خوانیم، همان کشوری است که در اواسط قرن هجده (۱٧٤٧م) توسط احمد شاه ابدالی بنیان گزاری شد. این کشور دارای موقعیت خاص سیاسی ـ تجاری و فرهنگی است که فعلاً مجال بحث آن نیست.

به هر صورت این کشور امروزه زیستگاه اقوام، تبارها و تیره‏های فراوانی است که هر کدام در بسیاری از جهات فرهنگی خصوصیات و ویژگی‏های خاص خود را دارد و چون برخی از این ویژگی‏ها در ورطه‏های سیاسی ـ اجتماعی دارای اهمیت خاصی است، در این جا ناگزیریم که اجمالاً آنها را مورد اشاره قرار دهیم که از آن جمله است: تعداد جمعیت، ترکیب قومی، دین، زبان، فرهنگ و رسوم قومی و خصوصیات تاریخی ـ روانی تباری. کلیات اولیه این مسایل پیش از شرایط امروزه در متون جغرافیایی ساده اغلب چنین بیان شده است: نام:

افغانستان جمعیت: بالغ بر ٢۰۵۰۰۰۰۰نفر تراکم جمعیت: ٧/۳۱ نفر در کیلومتر مربع ساکنین شهرها: ۱۵٪ متوسط عمر: مردان ٩/۳٩ و زنان ٧/٤۰ میزان تولد: ٢/٤٩ در هزار میزان مرگ: ٨/٢۳ در هزار رشد جمعیت: ۰۵٤/٢ میزان مرگ کودکان: ۱٨٢ نفر در هر نوزاد دین: اسلام (٧۵٪ سنی) زبان: پشتو و فارسی ترکیب جمعیت: ۶۰٪ پشتون، ۳۰٪ تاجیک، ۵٪ ازبک، ۵٪ هزاره و ... پرجمعیت‏ترین‏ شهرها ۱ـ کابل ۳٤۵/۳۶٪ نفر؛ ٢ـ قندهار ۱٩۱۳٤۵ نفر؛ ۳ـ هرات ۱۵۰٤٩٧ نفر؛ ٤ـ مزار شریف ۱۱۰۳۶٧ نفر؛ ۵ـ جلال آباد ۵٧٨٢٤ نفر؛ ۶ـ کندوز ۵٧۱۱٢ نفر؛ ٧ـ بغلان ٤۱٢٤۰ نفر؛ ولی بسیاری از این قضاوت‏ها و ارقام نه درست و دقیق‏اند و نه به این سادگی، و لذا ناگزیریم به شرح و تفصیل بیشتر. حقیقت امر این است که در افغانستان هیچگاه آمارگیری و سرشناسی دقیق، علمی و بی‏طرفانه صورت نگرفته. آمارهای داده شده یا اغلب بر پایه تخمین و گمانه‏زنی استوار است، یا آمارگیری ناقص و یا حتی بر اغراض سیاسی، و از همین نظر است که تعداد جمعیت این کشور از سوی منابع و مراجع مختلف با رقم‏های بسیار متفاوت ارایه شده است که ما در این جا درصدد بیان آنها نیستیم اما با توجه به فقدان آمار علمی و تلفات سنگین بیست و چند ساله جنگ می‏توان گفت که تعداد جمعیت این کشور امروز بین ٢۰ تا ۱٧ میلیون نفر می‏‏باشد که از این تعداد حدود ٤ میلیون آن آواره و خارج از کشور می‏باشند. و با وضع اسفبار و ناپایدار فعلی، ارایه میانگین سن، میزان رشد جمعیت، میزان مرگ و میر و ... نیز کار بیهوده و بی‏اساس خواهد بود. اما چند مساله به خاطر اهمیت خاص خود نیاز به بحث بیشتری دارد: ۱ـ دین: تردیدی نیست که بیش از ٩٩٪ ساکنان افغانستان مسلمان هستند و تا چندی قبل حدود ۵ هزار هندو در این کشور می‏زیستند که اکنون تعداد بسیار اندکی از آنها باقی مانده‏اند و در این که از نظر مذهبی اکثریت قاطع مردم این سرزمین را اهل سنت تشکیل می‏دهند نیز شکی وجود ندارد، لیکن درصد دقیق این اکثریت مورد بحث و گفتگو و کنجکاوی است. زیرا که منابع شیعی مدعی هستند که آنها حدود ٢۵ تا ۳۰ فیصد را در این کشور تشکیل می‏دهند و این آمار یکی از موارد بحث بین گروه‏های شیعه با دولت موقت مجاهدین (تشکیل شده در سال ۱۳۶٨هـ ش) در پشاور و دولت آقای ربانی در سال‏های (٧٤-۱۳٧۱) در کابل بود و نشریات و مطبوعات گروه‏های سیاسی آن زمان در این مورد بحث‏های فراوان داشت که علاقمندان را به آنها ارجاع می‏دهیم. اما خالی از فایده نمی‏دانیم که در اینجا مقداری از مطالب منتشر شده در این زمینه از سوی یکی از موسسات پژوهشی را نقل کنیم. این موسسه چنین می‏نویسد: «دین ٩٨ فیصد مردم افغانستان اسلام است. از این میان قریب به ٧۰ درصد اهل تسنن هستند که اکثریت بر مذهب حنفی می‏باشند و بیش از ٢۵ درصد نیز شیعه اثنی عشری‏اند. اکثریت شیعه‏ها را قوم هزاره تشکیل می‏دهند که در مناطق مرکزی افغانستان سکونت دارند و مرکز آنان شهر تاریخی بارسان (بامیان) است. تشیع همچنین در بین قزلباش‏ها‏، ترکمن‏ها، تاجیک‏ها و حتی پشتون‏ها پیروانی دارد. اقلیت‏های کوچکی نیز بر مذهب اسماعیلی هستند، رهبر فعلی فرقه اسماعیلیه حاج سید منصور (نادری) است. بیش از ٢۰ هزار نفر هندو و ازبک در کابل، قندهار و مزار شریف و هرات و خوست سکونت دارند. حدود ۱۵۰ خانوار کلیمی در کابل و قندهار و هرات وجود داشته‏اند که تدریجاً افغانستان را ترک گفته‏اند ... اقلیت‏های دیگری نیز وجود دارند که تعدادشان چندان نیست. طبق قانون اساسی رژیم سطلنتی (در زمان ظاهرشاه)، پادشاه باید حنفی مذهب باشد. از ابتدای تشکیل حکومت تا امروز، دستگاه حکومت سنی مذهب بوده است. در اواسط دهه هفتاد در افغانستان پانزده هزار باب مسجد وجود داشت... مساجد افغانستان معماری ساده دارند. در داخل مساجد هیچ گونه تصاویر و شمایل و یا علایم دیگری که حضور قلب و تمرکز حواس نمازگزاران را از بین ببرد، وجود ندارد، در میان حنفی‏ها روحانیون مولوی نامیده می‏شوند. روحانیون هم در بین شیعیان و هم اهل تسنن، نفوذ زیادی در جامعه دارند. روحانیون از روزگاران گذشته نقش مهمی در آموزش افغانستان داشته‏اند، مردم عموماً در پای منبر وعظ آنها حاضر شده و با دقت به حرف‏های آنها گوش می‏دهند.» ٢ـ ترکیب قومی ـ ملی کارشناسان سیاسی و پژوهش‏گران علمی غربی، اکثراً گفته‏اند که در افغانستان حضور ملت به آن صورت که در اروپا رایج است، شکل نگرفته است و روح جمعی ملی، حس میهن پرستی، درک و ترجیح منافع ملی و در نهایت شعور جمعی ملی، حس میهن‏پرستی، درک و ترجیح منافع ملی و در نهایت شعور جمعی ملی ـ کشوری، در میان مردم عامه این کشور وجود ندارد؛ بلکه هویت‏های پراکنده و غلیظ قومی جانشین مقوله‏های یاد شده در این سرزمین است، (مقوله که همواره می‏تواند هم دست‏آویز خوب سیاسی باشد و هم مایه شورش‏ها و غائله‏ها) و لذا برخی از آنها این کشور را «موزه اقوام» خوانده‏اند. مثلاً آقای الیور روا افغانستان‏شناس معاصر فرانسوی می‏گوید: «افغانستان هیچ گاه ملت یکپارچه نداشته ...» وی معتقد به وجود نوعی تقابل میان جامعه و دولت و یا شهر و روستا در این کشور است. از نظر او، شهریان تحصیل کرده، تاجر پیشه، کارمند دولت هستند با روستاییان که در محدوده روستا‏های خویش از طریق دامداری و کشاورزی روزگار می‏گذرانند و به سیاست هیچ علاقه‏ای نداشته تغییر حکومت را پادشاه گردشی می‏نامند، در تقابل قرار دارند. که نه تنها رفتار و کردار کرکترشان با هم تفاوت دارند که دهاتیان به شهریان که آنها را آدم‏های حکومت می‏دانند به دیده بیگانه و همراه با سوء ظن می‏نگرند و در ضمن خود این دهاتیان نیز کاملاً هر کدام‏‏شان در درون ده، تیره و قبیله خود فرو رفته‏اند. یک نفر انگلیسی در این مورد چنین می‏گوید: «این ملت از مجموعه‏ای از قبایل تشکیل می‏شود که دارای نیروهای متفاوت و عادات گوناگون می‏باشند که کمابیش آنها را به هم پیوند داده است. این پیوستگی بستگی به شخصیت قبیله دارد. احساس میهن پرستی آن طور که در اروپا متداول است نمی‏تواند در میان افغان‏ وجود داشته باشد، زیرا یک کشور مشترک برای آنها وجود ندارد. به جای حس میهن‏‏پرستی حس پرجوش و خروش آزادی فردی در آنها موجود است که بالطبع مایه طغیان علیه سردمداران حکومت می‏گردد. در نتیجه این مردم تاب تحت کنترل گرفتن را ندارند. خواه قدرت انگلیسی، روسی، ایرانی یا درانی باشد.» و فرد دیگر انگلیسی (آنتونی هی من) در این مورد چنین می‏گوید: «قلب سرزمین امپراطوری درانی به تدریج استحکام پذیرفت و به صورت کشوری درآمد و صورت تجدد و تشکیل یک ملت را به خود گرفت این اقدام تشکیل دهنده و تجدد طلبی به کوشش و فعالیت امیر عبدالرحمن که بزرگ‏ترین فرمانروای افغانستان جدید است انجام گرفت. این ادعا کاملاً صحیح است اما با وجود این گسترش نیروی پشتون و اسکان آنها در قسمت‏های که پیش از آن مستقل بودند نتوانسته بود کشور را به صورت یک پارچه درآورد از ابتدا فقط کابل و نواحی مجاور آن در اختیار حکومت مرکزی بود. حکومت مرکزی تحت فرماندهی امیر آهنین ابتدا قبایل پشتون را که جنوب بودند سرکوبی کرد. بعد به ازبک‏ها روی آورد و پس از انقلاب کردن خوانین ازبک و ترکمان در شمال و ایل هزاره در مرکز و کافرستان در مشرق تسلط خود را بر این نواحی استوار کرد... . با وجود این موفقیت‏های حس میهن‏پرستی یا ملیت در دل اتباع او بوجود نیامد. آنها، به صورت تابع باقی ماندند و جنبه همشهری‏گری در ملت واحد در آنها پدیدار نشد.» اگر چند وی پیش‏بینی می‏کند که تجاوز شوروی به افغانستان سبب وحدت ملی، تضعیف هویت قومی و در نهایت تشکیل ملت واحد با حس میهن‏پرستی خواهد شد. اما این پیش بینی چندان درست از کار در نیامد. زیرا هنوز هم در این کشور متاسفانه هویت‏های قومی بر هویت ملی غلبه دارد. اگر چه در زمان جهاد و جنگ علیه روس‏ها این مردم وحدت ملی کم‏نظیری از خود نشان داد، اما این وحدت ملی بدبختانه عمرش با عمر جهاد در کشور به پایان رسید و از نظر تاریخی نیز همواره چنین بوده است که این مردم همیشه در برابر سلطه خارجی‏ و تجاوز، وحدت ملی شگرفی از خود نشان داده‏اند اما پس از رفع تجاوز و راندن دشمن خارجی و تجاوزگر، اغلب باز هم هویت قومی بر هویت و منافع ملی و حس میهن دوستی چیره شده است. البته این بحث در سطح کلان توده‏ای در رابطه با کلیت‏ روستایی اقوام و قبایل بیشتر مطرح است، ورنه حساب جمعی تحصیل کرده، روشن‏فکر، سیاست‏مدار مال‏اندیش و بزرگ‏ بین از این قاعده جدا است. چون ترکیب قومی همواره در این کشور مهم و مورد توجه کارشناسان و پژوهش‏گران بوده است و لذا ناگزیر تحقیقات و نظریات برخی از آنها را می‏آوریم:

آقای لودویک و آدمک، افغانستان شناس معروف و معاصر در این رابطه چنین می‏نویسد: گروه‏های قومی «جمیعت افغانستان مجموعه‏ای از گروه های کثیر و غیر متجانس قومی است که با لهجه‏های مختلف و زبانی که برای طرف دیگر قابل فهم نیستند صحبت می‏کنند، بزرگترین گروه‏های قومی، پشتون، تاجیک، ازبک و هزاره می‏باشند. در سال ۱٩٨۶ «آوریوال» فهرستی از گروه‏های قومی در افغانستان را به شرح زیر یادداشت نموده است:
۱- پشتو ۱۱- ترکمن ۳۱- شادی باز ٤۱- گوارباتی ٢- هزاره ۱٢- طاهری ٢٢- عرب ۳٢- قزلباش ٤٢- جوگی ۳- تایمنی ۱۳- براهوایی ٢۳- گوجار ۳۳- تیرابی ٤۳- سیگ ٤- موری ۱٤- مغول ٢٤- مونجانی ۳٤- شیخ محمدی ٤٤- زوری ۵- قرقیز ۱۵- اشکاشمی ٢۵- شیغنانی ۳۵- یهودی ٤۵- جت ۶- قپچاق ۱۶- سنگلیچی ٢۶- قارلیق ۳۶- تیموری ٤۶- پیکراغ ٧- روشانی ۱٧- فارسی ٢٧- فیروز کوهی ۳٧- میش مست ٤٧- قزاق ٨- واخی ۱٩- ازبک ٢٨- جمشیدی ۳٨- غوربت ٤٨- پاراچی ٩- نورستانی ٢۰- ایماق ٢٩- ملیکی ۳٩- وانگ والا ٤٩- ارموری ۱۰- تاجیک ٢۱- بلوچ ۳۰- جلالی ٤۰- تاتار ۵۰- کوتانا ۵۱- هندو زبان بسان تنوع قومی، تنوع زبانی نیز به صورت وفور در افغانستان وجود دارد به گونه‏ای که «جورج مورکنستر» زبان‏شناس معروف نروژی می‏گوید: «امپراطوری قدیم افغانستان را می‏توان گنجینه‏ای از شعبه‏های مختلف زبان‏های آسیا و اروپا شمرد.»

زبان‏های فراوان ملی و محلی با لهجه‏های فراوانتر در میان اقوام و تیره‏های مختلف این کشور وجود دارد . پژوهش‏گران وجود بیش از ۳۰ زبان را در این کشور برشمرده‏اند که ما در اینجا تعدادی از آنها را با مناطق جغرافیایی عمومی افغانستان با اندکی تلخیص نقل می‏کنیم: ۱- زبان پشتو: زبان پشتو در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب و برخی از مناطق دیگر مورد گفتگو است. بیشتر این زبان‏ دارای لهجه‏ های فراوان است که معروف‏ترین آنها دو لهجه شمالی و غربی (قندهاری)می‏باشد. الف ـ لهجه غربی(قندهاری): از اتک شروع شده به غرب رود سند یعنی، دیره اسماعیل خان، بنو، توری، وزیرستان، کویته، شیندند، قندهاری، زمین‏داور، فراه، جوین، سبزوار، اوبه و بعضی از جاهای دیگر به این لهجه مکالمه می‏نمایند؛ زبان دری: این زبان از جمله قدیمی‏ترین زبان‏های کشور بوده، عده زیادی نفوس افغانستان با لهجه های مختلف این زبان آشنای داشته و به فصاحت و بلاغت سخن می‏رانند. لهجه‏های مختلف این زبان عبارت از لهجه غربی، لهجه شمال شرقی، (بدخشان، کاپیسا و پروان) و لهجه اهالی مرکز و اطراف کابل، لهجه مناطق مرکزی (منطقه هزاره نشین که بعضی از لغات مغولی در آن حفظ گردیده است.) مناطقی که به زبان دری محاوره می‏نمایند، اکثر نفوس مردم غرب کشور، هزاره‏جات، بدخشان، ولایت کاپیسا، پروان، کابل، لغمان، نیمروز، بلخ، تخار، قندوز و قسمتی از مردم بلوچستان و چترال را تشکیل می‏دهند؛ ۳ـ بلوچی: این زبان‏ از بلوچستان تا کراچی، مروج است و در ساحه خاک افغانی در هلمند، حوالی گودزره، هامون صابری، حواشی سر حد غربی کشور و بلوچستان سخن می‏رانند؛ ٤ـ ازبکی: در ولایت شمال کشور عمومیت دارد؛ ۵ـ ترکمنی: در شمال و شمال غرب کشور تا ولایت هرات؛ ۶ـ پراچی: در یکی از دره‏های نجراب: متصل به آلرسای تگاب؛ ٧ـمنجی: در منجان بدخشان؛ ٨ـ واخی: در واخان؛ ٩ـ سریگی: در حاشیه شمال واخان؛ ۱۰ـ سنگلیچی: در شمال منجان و جنوب زیباک بدخشان؛ ۱۱ـ زیباکی: در زیباک بدخشان؛ ۱٢ـ اشکاشمی: در اشکاشم بدخشان؛ ۱۳ـ شغنی: در اشکاشم و شغنان افغانی و شوروی؛ ۱٤ـ روشانی و وارشری: در حاشیه غربی بدخشان به جوار رود پنج...؛ ۱۵ـ که ته: در نورستان شرقی، مرکزی و غربی؛ ۱۶ـ وایگلی: در نورستان مرکزی؛ ۱٧ـ انبکویی: در نورستان مرکزی و غربی؛ ۱٨ـ پارونی: در نورستان مرکزی؛ ۱٩ـ پشه‏ای: در جنوب نورستان مرکزی، غربی بحوالی لغمان، دره‏های تگاب، نجراب و کوهستان، کاپیسا و لغمان؛ ٢۰ـ گورتبی: در حاشیه شرقی نورستان شرقی و ...[سايت مطالعات افغانستان]

جغرافیای طبیعی افغانستان



جغرافیای انسانی افغانستان