۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه
عبدالرحمان لودین، قربانی تـَـوَهُم واستبداد نادرشاه (قسمت دوم)
نصیرمهرین
عبدالرحمان لودین،
قربانی تـَـوَهُــم
و
استبداد نادرشاه
(قسمت دوم)
. . . گوشه یی ازسیمای استبداد محمدنادرشــاه رادرپیش چشم آورده ایم. منظورما این است، تا درچهرۀ ترسناک وترسیدۀ نظام مطلقۀ استبدادی او، دیگرباره نگاه کنیم.ابعاد و ویژه گیهای آن رابیابیم وبه داوری بپردازیم ؛ به دریافت ژرفترمضارحاصله ازساختارحکومتگری اودرحیات جامعه ما برسیم. وبا درسگیری وپندوعبرت، ازرویا های دلبسته به کاربرد راه وروش نادرشاه جلوگیری شود . زیرا معتقدهستیم،شاهی که باگذشت زمان وحتا باگذشت چنددهه؛ وهنگامیکه تخت فرزنداش محمدظاهرنیزبه تخته کشیده است،دیرتردرمعرض بازشناسی ونقـــد آمده است؛ چه رسد به ارائه تصویرجامعی ازاو. . .
پاره یی ازموفقیت های سرکوبگرانۀ نادرشاه را، درتوهماتی دیده ایم که مخالفین او، درزمینۀ تشخیص ازمطلقیت او داشتند . . .
پیوست بگذشته:
محمد نادرخان با توجه به وضع بحران آمیزامان الله خان ونظام او ، درواقع بحرانی که تشدید آن را با دعامی خواست،بهترین فرصت رابرای دنبال کردن مقاصد خویش یافت.برای تحقق این منظورامکانات مقدماتی را نیزدراختیارداشت. از آن جمله بود داشتن برادرانی که هم رازوموافق اوبودند و ازامکانات عملی برای سازماندهی عملیات نیزبهره یی داشتند. برخلاف بقیه اشخاص منفرد وکانونهای خانوادگی، این مزیت برای نادرخان، زمینه های صحبت وتفاهم وتصمیم مشترک را ایجاد نمود.( یگانه استثنایی
راکه در بقیه خانواده های مهم میابیم ، خانواده فرزندان سپه سالارغلام حیدرخان چرخی است .) بنابرهمان همنوایی ها بود که در شهرنیس فرانسه ، سردارهاشم ، سردار محمد عزیزخان وسردار شاولیخان به هم پیوسته بودند.
نوشتن نامه ازطرف امان الله خان به نادرخان نخستین دست آویزی بود که نادر طرفداران امان الله خان رااغفال نماید . اما انتخاب راه هند – افغانستان برخلاف خواهش امان الله خان که راه شوروی – قندهاررا برای نادرخان پیشنهاد نموده بود؛مطابق لزوم دیدها ورهبردهایی بود که شخص نادربرای تصرف قدرت سیاسی و زمینه های مساعد در جنوب کشور در چشم انداز می دید .
وچنانکه سیرحرکی فعالیت ها ومضمون شعارهایش نشان دا د،محمد نادرخان ازروابط پیشینه با سران
ومتنفذین"جنوبی" استفاده نموده ،در نتیجۀ آن تماس با رئسا، پایگاه وهرم قومی وقبیله یی – منطقه یی وسرانجام حرکت خویش راشکل وسمت وسو داد. از آنجا به عنوان سلاحی استفاده نمود که با دردست داشتن آن، انزوا وشکست مزیدامان الله خان وحبیب الله کلکانی وپیروزی را برای او در چشم انداز گذاشت. شبکۀ اوضمن طرح شعار " نجات وطن"، به بسیج نیروهای قومی ازجنوب وشرق کشورمبادرت جست. با آنکه تنش عناصر قبیله یی، روند بسیج قومی را باربار به مشکلات مواجه نموده بود، اما شبکۀ اوبا طرق گوناگون به ویژه با نشان دادن دشمن مشترک درکابل،مشکلات را از سرراه خویش برداشت . اما امان الله خان با اتخاذ یگانه راه مقابله با شورشهای جنوب وشرق کشور، که خسارات جبران ناپذیری را برنظام اوتحمیل کرده بود،درآن مناطق نه از داشتن سازماندهندگانی بهره مند بود ونه خاطرۀ خوشی برجای مانده بود ونه ازشعارهایی بهره مند بود که نادرخان در اختیار خویش آورده بود.
نادرخان رئسای قومی وقبیله یی را به مبارزه دعوت می نمود ورشوت های مختلف قومی میداد. اما امان الله خان هنگام تقبیح شورشهای تحت رهبری ملا عبدالرشید وملاعبدالله کلمات واقدامات تندی
راعلیه اقوام آنها بکاربرده بود .
نمونه یی از برخورد امان الله خان را ببینیم . هنگامی که لویه جرگه سال 1303 ( جلسۀ بزرگ)به پایان کار نزدیک میشد،رئیس شورای دولت ،خواهش یکعده از مشایخ وسادات راعنوانی شاه مطرح
میکند که توبه کرده اند. اما شاه برافروخته شده به بدگویی آنهاواقوام ایشان پرداخته وباربار ازدرد دل ناشی ازحرکات آنها چنین شکوه میکند:
" . . . ترحــــم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسفندان
احسان وخوبی ونیکی هایی که من بالای سمت جنوبی که فی الحال بمقابل من برخاسته اند کرده ام والله بخاندان پدر خود وبقوم محمدزایی نکرده ام . برای یک آتن ملی اگر کدام هیأت آنهادر کابل میامدند در
بدل آن بسیار روپیه ها می بردند.حتی اکثریه منوره های عسکری از افراد این قوم بدبخت ترتیب
وبدشمن نشان داده میشد . بالاخره نسبت بعموم ملت افغانستان برای حفاظت خودم این قوم رااختصاص داده نگهبان سرمن اینها بودند . درجائیکه از دور یکنفر را از سمت جنوبی میدیدم ، آواز میدادم :
عزیزه! چیری ئی! رازه ! هرکلــه راشــی.( عزیزم ! کجایی! بیا ! خوش آمدی . برگرداننده : برهان الدین کشککی) . سینه های ملعون شان از اعطای نشانهای وفای بی وفایی مثل ریگ پراست.مالیۀ دیگراشخاصی را که درجهاد خدمت کرده بودند یکسال وازین احسان فراموش ها را تا سه سال معاف کردم.
(تبصرۀ برهان الدین کشککی : ذات ملوکانه( امان الله خان )در شمردن این احسانهای حکومت نسبت بدان اهل بغاوت کلام خود را بسیار شرح دادند که ازآن جمله این مرتب (کشککی) بتذکر همین چند مسئله پرداخته است. )
وقتی که بمقابل این همه احسانهای من این قوم بدبخت جاهل محسن کش بر روی من میزنند لعنت بر ایشان باد! (غلغلۀ عموم جرگه آمین بهزارباربرآنها لعنت )
. . .آرزو داشتم که این کارطوسها ( خریداری شده از انگلیس) ،به سینۀ دشمنان ما بخورد . . . بدا
بحال سمت جنوبی که امروز اولین اسلحۀ که ازآنطرف میاید ، برای قتل سمت جنوبی میرود.
. . عسکر دلیرم که را میکشد؟ جهال سمت جنوبی را . . . ضرور امر است که عسکرم آن کافرنعمتان بی ایمانرابکشند .سرزنش ومجازات این طوایف جهالت پیشۀ سمت جنوبی تا حال تأخیر رفته . . .
افسوس برین ملت جاهل واین عشائرنادان که خودشان تیشۀ ریشۀ خود شده اند . . .
وکلای سمت جنوبی درین جرگه بهمراه شما شامل مجلس از اول بوده اند والآن نیز اکثرشان حاضرند. برخیزید ای وکلای سمت جنوبی .
( تمام وکلای جنوبی به استثنای منگل وجدران وسلیمان خیل وبعضی اقوام دیگر ازیک گوشۀ آخرین مجلس خجالت زده برخاستند. )
شخص شما را نمی گویم زیرا شما برای ما خدمت کردید بلکه اشرار بدهنجارو اقوام جهالت شعارتان را ازطرف خود هزارهزار بار لعنت میگویم .
( غلغلۀ لعنت باد براشرار سمت جنوبی! لعنت ! لعنت! لعنت !)
افسوس که من بکدام اندازه این ملت جاهل را دوست داشتم حتی لباس این قوم را به فخر می پوشیدم که اینها قوم شجاع وبهادراند . . . پیسه، دولت ، عزت وهیچ چیز را از ایشان دریغ نکردم ."(1)
محمد نادرخان وبرادرانش ازتمام همچو موضع گیریهایی که بدون تلقی اهانت نیز ازجانب حتی وکلای
آن سمت در لویه جرگه نبوده است ، اطلاع داشتند. ازینرو برخلاف امان الله خان ، تلاش آنها بسیج آن مردم وحل اختلافات قبیله یی از راه دایر نمودن جرگه ها ی تفاهم آمیز برای رسیدن موفقانه بکابل بود.
بهره گیری ازتجارب امان الله خان ومخالفت مردم علیه اودرکتاب " یادداشت های من " مربوط به مارشال شاه ولیخان بخوبی قابل تشخیص میباشد. با آنکه درین کتاب پاره یی از جریانات درسمت جنوبی پس ازگذشت سالها آمده اند، که قابل تأمل میباشد؛اما بذرانگیزش های استفاده جویانه وتحریکاتی که منجربه گردهم آیی قوای جنگی شوند،بخوبی دریافت میشوند. شاولی خان مینویسد :
" . . .سپه سالار از همان اول شب، پیغام فرستادهمردم خوست رابه یک جرگۀ ملی دعوت داد. فردا درطلوع آفتاب نخستین بارجرگۀ قومی منعقد شد. درین جا بود که اولین سنگ تهداب نجات وطن گذاشته شد. مشران (بزرگان ومتنفذین )هر قوم با دسته های قومی در جرگه شامل شدند. انجام آرزوهای ما مربوط به فیصلۀ این جرگه ها بود . . .
(سپه سالار) مردم رابرای یک قیام ملی جهت حفظ آبرو و حفظ نظام واجتماع وطرد ظلم وجهل دعوت
کرد وچنان با شجاعت وایمان واطمینان کامل سخن راند که همگان یکباره به شور وشعف درآمدند وکمال آمادگی وقربانی خود را در راه دفاع وطن وحفظ امنیت وهمراهی با نظریات خیرخواهانۀ سپهسالار اظهار نمودند. . .
سپه سالار، سردار شاه محمود خان غازی را با الله نواز خان به خوست احضار فرمود ، مجلس ها شروع گردید. عاقبت تجویز شد که باید به سه منطقه تقسیم شویم .سردار شاه محمود خان به جاجی برود وآنجا قوای قومی را تشکیل داده خود را به گردیز برساند . من در قبائل منگل بروم ودر آنجا ترتیبات گرفته خود را به گردیزبرسانم و خود سپهسالار به جدران برود وبه اتفاق مردم آنجا به گردیز
عزیمت کند. الله نواز خان نیر در معیت سپهسالارباشد . . . هر روز مجلس های قومی برپا میشد . . ."
در خلال همان جلسات وسخنرانی های تهییجی است که سپهسالاررشوه های لفظی را درپهلوی پخش سلاح تحویل سران قومی میکند :
« اول باِِِیــــد شستن دامن تاریخ ما ازین لکۀ بدنامی باشد. آنگاه مسئلۀ سلطنت خود بدست خود عامۀ ملت افغانستان فیصله خواهد شد. من می بینم که اگربزودی این خانه جنگی وسفاکی رفع نشود خانۀ اجدادی ما وشما ویران ، کشور برباد واستقلال وطن ما که شمـــــــا مـردم جنــــــــــوبی بیشتربه حصول آن سهم دارید، از دست خواهد رفت . . .» .بیان سپهسالار تأثیرخود را بخشید ."(2)
مولف کتاب " بحران ونجات " نیزاز شوراندن احساسات برادران چنین می نویسد :
"سردار والاسپهسالار صاحب وهر دو برادر محترم شان، شوراندن احساسات مردم را به عهده گرفته اند." (3)
از آنجا یی که شایع شده بود، نادرشاه برای بازگشت امان الله خان تلاش میکند، ودر موقعیتی قرار نداشت که با صراحت آنرا تکذیب کند؛ بروزمشکلات ناشی ازمخالفین امان الله خان را نیزبا زیرکی دفع می نمود . مثلا ً مردمان " دریخیل" که ملا عبدالله مشهورازقوم آنها بود، برای عبورسپاه نادرخان به سوی خوست وگردیزایجاد مشکلات نموده بودند. نادربا این پیش بینی که امکان برخوردنظامی میرود، درپهلوی نصایح واتخاذ راه مسالمت جویانه واقناع آنها ، راه ارگون رابرای رفتن به گردیز در پیش می گیرد. هنگام مشاهدۀاختلافات قبیله یی وتوقعات رقابت جویانه برای دریافت سلاح بیشتر، تقسیم قطعات را طوری که دیدیم زیر رهبری برادران وخودش از راه های جداگانه اتخاذ کرد.
در ادامۀ این پیروزی ها وموفقیت هایی که نادرشاه در حوزۀ بسیج ملیشیای قومی نصیب شد، خوب است که پیامد آنرادرسوی دیگر،در آنجایی که هدف انگیزشها وتحریک احساسات تشکیل میداد نیز بخوانیم .
سردارمحمد رحیم (شیون ) درین زمینه چنین مینویسد :
" هنگام عملیات نادرخان علیه کابل، هستۀ اساسی نیروهایش را ملیشیای قبایلی انگلیسی وجنگجویان قبایل جنوبی که لباس افغانی پوشیده بودند، تشکیل میداد. قبل از حملـــۀ برکابل نادرخان به آنان وعده
نمود که چون شهرتصرف شد آن رادر اختیار قوا بگذاردکه در مدت سه شبانه روز غارت کنند. نادرخان بقول وفا کرد. بقول شاهدان عینی از غارت وتجاوز قوای نادرخان شهر خساراتی رابه مراتب بیشتر متحمل گردید نسبت به آنچه در دورۀ حبیب الله خان متحمل شده بود.
نادرخان اعلام داشت که امیرافغانستا ن را جرگه تعیین میکند لاکن تمام نمایش مسخره انتخابات آزاد برای آن بود که 14 سپتمبر 1929 نادرخان ، نادرشاه، امیر افغانستان شد ."(4)
در زمیـــنۀ بهره گیری ازدین مردم نیزبا ظرافت بسیار ، راه خویش را از امان الله خان جدا کرده بود .
هرقدرادعای کفر و"لاتی" گری امان الله خان در جامعه جای پذیرش یافت، اوبا توسل به دین ومذهب سعی نمود، اثبات نماید که اصلاحات او مغایرشعائرواساسات اسلامی نیست. حتا وقتی که تمامی طرح ها وبرنامه های اصلاحی را پس گرفت،وبه سخنرانی های دینی توجه بیشترنمود، درآن چیزی جز اثبات مسلمانی وآرزوی حفظ سلطنت خود را نمیدید.
اما محمد نادرخان که مُهرآن اتهام را هم درجبین خویش نداشت، افزون براینکه تظاهربردینداری داشت ،سلاح منطقۀ جنوب وشرق را دردست گرفت. توفیق اودراستفاده ازین سلاح درحدود ی بود که هیچ کسی پیدا نشد تا برای رهبران شورشیان پیشین که با خواستگاه واحد و تعبیرمعین دینی درشمال وجنوب وشرق کشور، شورش ها را شعله ورنموده بودند،بگوید که " شورشیان مسلمان" نباید همدیگر را بکشند. ولی توفیق محمد نادرخان دراستفاده ازین عامل موجود درجامعه به اندازه یی بود که با داشتن شمشیرقومی – منطقه یی ، دارنده گان آن سلاح پیشین را که کمرنظام امانی راشکسته بودند ،درزیرلوای قومی بسیج نمود. بنابرتوجه جدی نادرخان به این عامل بود که درجنوبی، وقتی سخنان مخالفین اصلاحات امان الله خان را می شنید،زیرکانه سعی مینمود توجه شان رابه وضع موجود ورسیدن بکابل معطوف بدارد . در گزارش چهارم حمل ،درشرح ادامۀکوششهای نادرخان چنین می خوانیم :
سردار والا وسط اردوی یک قوم منگل قرارگرفته نطق مفصلی از فلاکت ومصیبت مدهشی که نصیب
این مملکت شده است، ایرادنموده ودلایل وبراهین مقنعی نسبت به ضرورت اسقاط سقو گذشتاندند. نطق درین باران 20 دقیقه دوام کشید. درین اثنا خطیبی از قوم برخاسته وبعد از اظهارعبارات مانده نباشی از طرف قوم یک تمهید مطول راجع به مذمت دورۀ سلطنت امانی نمود.مدارشکایت ونالش او تأسیس مکاتب وتمدید سرک و وضع قانون ورفع حجاب نسوان بود. که بعد از قطار کردن یک عده
ازین عیب ها نتیجه را به تکفیر اوشان رسانید .
البته این بیانات سرداروالا راخیلی به تأثرآورد، اخیرا ًبرای اطمینان خاطراین جمعیت بزرگ که متهیج شده است، تأکید فرمودند که من غیراز خیر مملکت هیچ منظورومرادی ندارم . . ."(5)
سپهسالارنادرخان،به حال مردمانی که بنابربرداشت های خویش ازاصلاحات امانی، شاه را تکفیرمی
نمودند، چهـــرۀ تأثرآمیزی بخود میگرفت. زیرا نمیخواست با سلاح دینی آنها به مقابله با امان الله بپردازد. او امان الله خان راشکست دیده یی ارزیابی نموده بود که واپسین نفس های سیاسی خویش را میکشد. اما غافل نبود که امان الله خان طرفدارانی هم دارد . طرفداران او درهند، نادرخان راتشویق به
خدمت برای امان الله نموده بودند. در داخل کشورنیزطرفدارانی داشت . نادر نمی خواست آنان راعلیه خویش برانگیزد وجبهۀ دیگری نیزگشایش بیابد. برای نادرخان، آنچـــه بسیار دارای اهمیت بود، که
امیرحبیب الله کلکانی را موفقانه ازمیان بردارد. با آن عدم ابرازمخالفت علیه امان الله خان درانظار مردم ، میکوشید که ظرفیت های مخالفت آمیزبا امان الله خان راجز نیروی ذخیرۀ خویش داشته باشد.
نادر خان نمیتوانست بانظام حبیب الله زیرشعارهای اسلامی به بسیج نیرو بپردازد.
میشود حدس زد وحتا پذیرفت که نادروهمراهان ورازداران وی ، در نشست های خصوصی به ابرازآن سخنانی نیز می پرداخته اند که درمحافل عام از روی احتیاط بیان آنها مصلحت نبوده است .
درطی همین دیدارها ست که وعده هایی از امتیازات به سران قومی دا ده شده است . ودرطی همان دیدار هاست که به ابرازمکنونات خویش نسبت به امان الله خان واصلاحات اوپرداخته است . این گمانه های قرین به حقیقت را از آنروی نیز میتوان پذیرفت که فراموش ما نشده است ، که شخص نادر با امان الله خان سر مخالفت وستیز داشت . . .
دربارۀ اهمیت وکاربرد شعارهای دینی و قومی درکشورما باردیگر شایان یاد آوری است که بافت ورنگی را که جامعۀ ما با این دو عنصـــر دیده است ،بدلیل رونما نشدن تغییرات لازمه در آنها وبدلیل عدم حضورعناصـــرفکری ومعنوی جانشین،تا پسین روزگاری که ما شاهد آن هستیم، این دوعنصر جای ونشانی بررویداد هاازخود برجای می گذارند.
این موضوع یکی ازمسایل با اهمیت درجامعۀ ماست که طرح اساسی ترین مسایل جامعه را نمیشود بدون آنها به بحث کشید وجدا از آنها برای مسایل جاری ویا دیرینۀ جامعه طرح های بهبود خواهانه ریخت .
اهمیت این عامل ونقش آن را زمانی میتوان بهتردرک کرد که به دوعنصر به ویژه عنصر توحید دهندۀ دینی درجنگ های ضد متجاوزین درتاریخ افغانستان واستفاده های سؤ از عامل قومی – قبیله یی مراجعه نماییم.
درینجا در حدود ضرورت بحث موضوع ،اندکی بیشتر لازم به یاد آوری است که درچند دهۀ پسین نیزنحله هایی ازعوامل دینی و مذهبی وعلایق" ایدئولوژیک " دین ناباورودین ستیزماتریالیستی،
درمتابعت ازعامل قومی قرارگرفتند. سالها پیش دیدیم که معتقدان به " تجدید تریبت ایدوئولوژیک " زیرنام گسست از گرایش قوم ومذهب، وباورمند به مبارزۀ طبقاتی ووحدت خلقها، ازتأثیرات واستفاده های عامل قومی – منطقه یی برکنار نماندند . زیرااین عامل درجامعه ما ریشه های مستحکمی داشته است. همان ژرفنای ریشه یی عامل قبیله وقومیت درجامعه ما حاکی است که بسا سیاستمداران وقلمزنان درنهانخانۀ ضمیرخود، قومی باقی ماندند .
یادآوری موضوع بهره برداری نادرخان از سلاح قومی – منطقه یی، به معنی عدم توجه نادرخان به نقش دین ومذهب وروحانیون بلی گوی نیست. او درحالی که موازی بابهره گیری های سمتی وقومی برای رسیدن به قدرت، از آن استفاده می نمود،پس از تصرف قدرت ازدین چون وسیله وابزاری بسیار
مهم استفاده نمود . نشاندن هدف بهره بردارانه در نخستین مادۀ خط مشی اوبه وضاحت از سؤ استفادۀ حکومت او از دین ومذهب حاکی است . درسطرهای دیگری به آن اشاره می نماییم . همچنان درمورد امان الله خان نیزنباید پنداشت که به مسایل قومی وعلایق مورد نیاز خویش بی توجه بوده ا ست . درسخنان بالا، منظورما نشان دادن توفیقی ست که محمد نادرخان در پیش گرفت .
آوردن مواد دیگری چون منع رشوت وشراب نوشی ،تا اینکه بمثابۀ حل مشکل اجتماعی مطرح بوده باشد، جنبه های تحکیم مبارزه باامان الله خان را داشت . زیرا نظام اورااگربا رشوت ستانی هم آلوده بود،با این ترفند به رواج شراب نوشی بسیارمتهم نمودند. همان اعمالی که درنظام نادرشاهی واخلافش مانند بسا از بقیه ناهنجاری های اجتماعی با شتاب بیشتر گسترش یافت. . .
***
در زمینۀ گسترش شبکۀ تصرف قدرت، ظرفیت های پیشینۀ فعالان ِنادرخان اهمیت داشت . بطور مثال ،مخالفین وناراضییان ازامان الله خان مانند ملک جیلانی چپرهاری ومحمد گل خان مومند درشرق کشور،متنفذین خانوادۀ مجددی . . . بهترین کارکنان وسازماندهنده گان نادرخان بودند .
شبکۀ نادرخان، شخص نایب سالارعبدالرحیم خان صافی را که درشکست طرفدران امان الله خان در شمال ودرهرات نقش مهمی داشت ، به بیطرفی کشانید ومنفعل نمود .
درتمام راهی که برای رسیدن به کابل در پیش گرفته بود،از نجات وطن گفت واین جمله رابرزبان آورد که درین باره که کی بر سرقدرت بیاید فکری نکرده است . و درواقع برنیت نهفته درسینه برای تصرف قدرت پوششی نهاد. وبا آنکه در زمینۀ عملی تمامی ارکان سازماندهی او،به رسیدن به تخت شاهی معطوف بود واز آن هدف تابعت می نمودند،خویش را ناجی مردم ووطن وخیرخواهی که درپی تصرف قدرت نیست نشان میداد. واین درحالی بود که شخصیت های اطراف او امان الله خان رادوباره نمی خواستند. ودر لحظات سرنوشت سازی که نیازخواندن خطبه آن را حساستر می نمود،مسلم بود که شاهی رابرای محمد نادرخان مطرح می نمودند. طوریکه نتایج اقدامات در فرجام کار نشان داد وچنان نیز کردند. محمد نادرخان پادشاه شد ( 16 اکتبر 1929میزان 1308 خورشیدی )
با آنهم، به دلیل اینکه هنوز طرفداران امان الله خان در کابل ودرخارج افغانستان بودند، ونظام نادری استحکام لازم را نداشت از حیل برگشتاندن امان الله خان، استفاده می نمود . جناب آصف آهنگ اززبان پدرخویش شهیدمحمد مهدی خان که مدتی سمت منشی شاه راداشت، حکایت میکند که:
وقتی در روزهای نخست پادشاهی نادرشاه ،کسانی به نادرخان تبریک میگفتند ؛درجواب میگفت:
« به صاحبش تبریک باشد .» (6)
نادربدانوسیله هنوزهم میخواست برای یکعده از طرفدران امان الله خان برساند که این پذیرش مقام شاهی ،مؤقتی است . ودرضمن سعی داشته است تا مخالفین پادشاهی خویش را نیز تشخیص بدهد.
***
درنتیجۀ تاکتیک های موفقانۀ اما خونبارمحمد نادرخان، نه تنها حبیب الله کلکانی ویارانش شکست دیدند ومردمانی که بیشترین نیروی انسانی وسپاه آن مغضوب نا آگاه از رمز ورازسیاسی را تشکیل میدادند در معرض آزارواذیت کم مانند قرار گرفتند؛ بلکه برخی ازهواداران شاه مستعفی ومخلوع، امان الله خان، اغفال شدند ودرنتیجه موفق به گشایش جبهۀ دیگری نشدند. حتا کمک هایی هم برای نادرخان انجام دادند . انتظارمنفعلانۀ غلام نبی خان چرخی ، کمک های نقدی غلام صدیق خان چرخی ، ومشارکت عملی جنرال شیراحمد خان چرخی برای نادرخان ازین نمونه هااند. زیرا آنها باورنداشتند که محمد نادرخان از نیس فرانسه با نیت تصرف قدرت حرکت نموده است .
مرحلۀ دوم مکر وفریب :
مکروفریب دربرابرنیروهای بالفعل ومسلحی مانند حبیب الله کلکانی ویارانش تا زیرپای نهادن تعهدی که درقرآن نموده بود وضاحت بسیاردارد. برای جلب اعتماد حبیب الله ویارانش ، برادرخویش شاه محمود خان را نزد آنها فرستاد. حبیب الله کلکانی ویارانش بااطمینان به آن سوگند ورفتن برادرنادرشاه نزد ایشان بود که در اول عقرب1308 به کابل رسیدند . اما ده روز نگذشته بود که امراعدام آنها اجراشد.
شاه به آنهم بسنده نکرد. ازآن جایی که میدانست آن عمل وی بدون ابرازمخالفت قلبی و دینی برخی از مردم نخواهد ماند ، پای آرزومندی مردم پکتیا را برای کشتن حبیب الله ویارانش درمیان کشید . وبا آن وسیله دل خوشنودی بخشی از مردم پکتیا ونارضایتی مردم شمالی رادامن زد .
نادرخان ازمردم شمالی که آنها رابا بیرحمی کوبیده بود،با اجباروکاربردحیل بیعت گرفت وبرای ترورشخصیت وازمیان برداشتن محمد ولی خان ،عریضه جعلی از طرف مردمان شمالی تهیه دید که سخت زیرفشارطاقت سوزبودند. درآن عریضۀ جعلی چنان وانمود شده است که گویا این محمد ولیخان بودکه با همدستی و تشویق حبیب الله کلکانی زمینه های رشد شورش وسقوط نظام امانی را فراهم آورد. پس محمود سامی ومحمد ولیخان راروی صحنه هایی ازنمایش سیاسی آوردند. محاکمات فرمایشی ومحیلانه دایرکردند . (7).
واز آن جایی که چنان ادعا ها ونمایشات مسخره بدون واکنش وبازتاب نمی ماند ، برای محمد ولی خان حکم هشت سال زندان را صادرمی کنند . امابازهم چون آرزوی مرگ اوتحقق نیافت ، با پای ماندن روی حتا همان فیصله محاکمۀ فرمایشی خویش،فرمان داد تا او را بدار بیاویزند .
درحالیکه ریشۀ اصلی مخالفت نادرخان با آن دوتن وکسان دیگر، برمیگشت به اختلافاتی که درجناح بندی های دورۀ پادشاهی امان الله خان وجود داشت.
برای جلب اطمینان غلام نبی خان چرخی یا یکی از دولتمردان بلندپایه وبلند آوازۀ دورۀ امانی، بازهم برادردیگرخویش، شاه ولیخان رانزد او به اروپا فرستاد . غلام نبی خان در 16 عقرب 1311 به دستور مستقیم شاه به قتل رسید. (8)
نادرخان پس از کسب قدرت، طی ابلاغ خط مشی حکومت خویش ،تمام کوشش را به کاربرد تا نظام خودکامۀ خانوادگی – مطلق العنان رارنگ وآرایش مذهبی وقانونی بدهد.
در مادۀ اول خط مشی حکومت اش، مذهب حنفی راستوده وعملا ًمذهب جعفری رادر معرض تبعیض وستم گذاشت . در آن ماده می گوید :
" حکومت موجوده موافق به احکام دین مقدس اسلام ومذهب مهـــذب حنفی، امور مملکت را اداره واجراخواهــد کرد. وبرای اینکه شریعت غرای محمدی (ص) در امور مملکتی قایم ودایم باشد، ریاست شورای ملی و وزارت عدلیه مسؤول میباشند. شعبۀ احتساب از امورلازمی این حکومت است بیک صورت منظم این شعبه دایرخواهد شد. موافق به احکام دین اهالی افغانستان بدون امتیاز قومیت ونژاد باهم برادرودرحقوق مساوی یکدیگرشناخته می شوند،حجاب در افغانستان موافق بدین وشریعت محمدی صلی الله علیه وسلم قایم خواهد بود ."(9)
نادرشاه بدینوسیله با یک تیرِمادۀ خطمشی خویش، چنـــــدین هدف را نشانه گـــرفته بود . نخست تداوم رسمیت مذهب حنفی وزیرپای نهادن حقوق حقۀ مذهبی دارنده گان مذهبت جعفری درافغانستان .
دوم خوشنودی بخش های ازشورشیانی که علیه نظام امانی ومخالف مذهب جعفری بودند.
سوم با دایر نمودن شعبۀ احتساب خواست به ملاهای ساده باورتفهیم نماید که با دایر نمودن آن شعبه ،حکومت وی درادارۀ اموربرطبق شریعت محمدی رفتار می نماید.
چهارم،در حالی که درآغازتبعیض وستمی را نهادینه می نمود،در سطر بعدی همان مادۀ قانون خویش ،به گونۀ فریبنده یی ادعای " بدون امتیاز قومیت ونژاد وبا هم برادر" بودن اهالی افغانستان را دارد.
جای دادن نمادین برخی ازروحانیون متنفذ درقدرت ورعایت بساازموارد محافظه کارانه برای تثبیت وتحکیم قدرت از همان اهمیت موضوع نزد شاه منشأمیگرفت .
در همان خط مشی، درمادۀ نهم، بگونۀ اغواگرانه کوشید که نظام استبدادی خانوادگی را با مقولۀ انتخابات ووکلای شورا بیاراید. بنگریم :
" شورای ملت : وکلای ملت از تمام اهالی بمرکز میرسند. صورت انتخاب بطور سابق بوده وکلا را اهالی از دانشمندان وعلما وصادقان وبهی خواهان که ملت برآنهااعتمادکلی داشته باشد، انتخاب خواهند
کرد . وزرای دولت وحکام مسئول وکلای ملت خواهند بود. ریاست شورا حق تفتیش خواهدداشت ورئیس شورای ملت از طرف وکلای ملت انتخاب میشود ."(10)
ظواهرآن قانون را چنان آراسته بودند که گویاحکومت دمکراتی وجود دارد که دارای قوۀ مقننه است وقوۀ اجرائیه نزد آن مسئول میباشد. درحالیکه شاه وبرادرانش اختیاردار جان ومال مردم بودند.وهیچ نوع انتخابات آزادونظارت قوۀ مقننۀ براعمال مستبدانۀ آنها حضوری نداشت. این چنین فریبکاری که در بسا از کشورها وجود داشته است ،به مراتب خطرناکتراز حکومتداری مستبدینی است که انتخابات،وکلا و نظارت قوۀ مقننه رابرسمیت نمی شناسند.
هیچگونه سند ومدرکی دراختیارنیست که مطابق آنچه که درمادۀ نهم خط مشی نادرشاه آمده است ،انتخاباتی درکشورصورت گرفته باشد. درحالیکه مدارک واسناد بیشماری را دراختیار داریم که شاه وبرادرانش حکومت مطلقۀ استبدادی وخاندانی رابرمردم اعمال می نمودند.آنچه رازیرنام شوراداشتند،تجمع افرادی بوده است که درزیرسایۀبرچه وخونریزیهای بی محابای جکومت آنها جمع می شدند. با آنکه شاه وبرادرانش میدانسته اند که این ترفند،نه مردم جامعه ونه جهان رافریب میدهد، با آنهم بگونۀ شرم آمیزی عده یی از انسانها رابرای صحه گذاری تصامیم خویش بکابل زیرنام شورای ملی جمع میکردندتا این قصد را نیزنشان بدهند که درجمیع کارکردهای آنها نماینده گان مشوره های اهالی نیزسهیم بوده است ؟!
مشوره زمامداران مستبدومطلق العنان با برخی عناصرمجرب ومتنفـــذ وروحانیون،پیشینه یی دارد که غالبا ًآرزوی زمامدارخود کامه،تایید لزوم دیدهایش بوده است،اما سخن از انتخابات وکلا وشورایی که وزرای دولت وحکام نزد آنها مسئول باشند،ابزاری فریبنده از طرف نادرشاه وبرادرانش بود که اکنون میتواند به فریبندگی سیاسی آنها بیشتر ره ببرد.
نادرشاه وبرادرانش با این گونه ترفند های سیاسی وفریبنده، زیانی دیگری که به جامعه رسانیدنداین بود که درک نادرستی از شورا وانتخابات برای مردم افغانسنان ایجادکردند.
خشونت :
نادرشاه پس از اندکی جان وتوان وجای یافتن، دست به قلع وقمع کسانی دراز کرد که نیات مکارانه اش را می شناختند . ازینرو این اشخاص را پس از دوماه گذشت از کسب مقام شاهی، اعدام کرد:
جنرال پنین بیگ خان
میرزا محمد اکبرخان
امرالدین خان
عبداللطیف خان کوهاتی
محمدنعیم خان کوهاتی
عیسی خان قلعه سفیدی
تازه گلخان لوگری
سلطان محمد خان مرادخانی
محمد حکیم خان چهاردهی وال
احمدشاه خان کندکمشراحتیاط
دوست محمد خان غند مشرپغمانی
سیدمحمد خان کندکمشر قندهاری(11)
در بارۀ تصامیم شتاب آلود شاه برای نابودی وزندانی نمودن یک عده از انسانهای جامعه گفتنی است که یک عده یی دیگررا بکشت ویا به زندان افگند ، زیرا افزون براینکه بردستگاه فکری- سیاسی اش استبداد رأی حاکم بود، شتاب حرکت سرکوبگرانه یکی از خصوصیات استبداد نادرشاه بود. شتابی که
درواقع معرف ترس بود .ترس اطلاع از تلاش های امان الله خان و طرفداران، همچنان شورش هایی که درشمالی وبقیه نقاط کشوربطور مثال دردری خیل جدران سمت جنوبی ،علیه مظالم وستم اوبوجود آمده بود، به شتاب اودر کشتار ها وزندانی نمودن مردم می افزود . شاه می ترسید وقت را از کف ندهـــد . ازین رو به قول شادروان غبار " بی حوصله گی دیوانه وار "دراعمالش حاکم بود.
یکی از مظاهرنظام نادرخان مانندهمه دروغگویان سیاسی وحکام توطئه گر این بود که،نخست کسانیرا که مخالف تشخیص میداد به قتل میرسانید وپس از آن اعلامیۀ توجیهی ودروغ آمیزمنتشرمیکرد .
اعلامیه هایی را که درباره پنین بیگ ،امرالدین خان ، چرخی ، لودین . . . منتشرکرده اند همه وهمه
حاکی ازین راه وشیوه های دروغ گویانه وحتا بسیار بیشرمانه است .
شاهان وامیران پیشین امرمیدادند وامرشان اجرا میشد. اما نادرخان، می خواست مجوز قانونی نشان دهــــــد! . پس اعلامیه هایی را پس ازقتل انتشارمـــــیداد. درواقع نادرشاه اول می کشت بعد "محاکمه" میکرد .(12)
دام گستردن برای غلام نبی خان را که در آن توهم وی نیز نقش خود را داشته است دیدیم ، ببینیم از طرف دولت پس از اعدام او چه گفته شد:
نادرشاه به روز 16 عقرب 1311 امر داد تا او را بکشندو خود صحنۀ مرگ او را نظاره می کرد. روز بعد او را به نام « قاتل ،عیاش وفاسد قاچاقبر ودزد» یادنموده خبر اعدامش را منتشر نمودند. این خبر را هم دو روز پستر از آن انتشارداده اند:
" اعلیحضرت بعد از کشتن غلام نبی، مجلسی در صدارت ازوزرا، معین ها، مجالس شوراواعیان وجمعیت العلما تشکیل وسبب کشتن غلام نبی را طرح فرمود.مجلس تصدیق وعریضه تقدیم کرد ونوشت که ازاوراق ملحوضه مجلس خیانت های سابقه ولاحقه اش به ثبوت پیوسته، مجازاتیکه اعلیحضرت به او داده اند، موجبات مزید تشکرات عموم اهالی را فراهم ساخته ماهم صمیمانه ازین جامعه خواهی اعلیحضرت تشکر می کنیم ." (13)
واقعیت چـــه بود : غلام نبی خان از همکاران ویا دقیقترآن از" امانیست " ها بود. پس ازاعلام پادشاهی نادرشاه ، شاهی را نپذیرفت. در خارج کشور روابط حسنۀ خویش را با امان الله خان نگهداشت . ازآنجایی که نادرشاه به سهم ونقش غلام نبی خان چرخی وبرادرانش اهمیت بسیاری قایل بود، ومیدانست که تداوم مخالفت آنها دولت او را درنا اطمینانی بیشتری قرار خواهد داد، و درصورت
همکاری برادران چرخی موفقیت هایی را دولت او نصیب خواهد شد،برای کشانیدن چرخی بکابل طرحی ریخته شد. در نتیجه برادر شاه سردار شاولیخان به اروپا سفرنموده وبا غلام نبی خان چرخی یکجا روانۀ کابل شدند. اینکه شخص روزگار دیده ومجربی چون غلام نبی خان چرخی عواقب سفر را چگونه اندیشیده بود،هر چه باشد، اما مسلم است که به آرزوهای نادرشاه سرتعظیم فرونبرده بود.
واضح شده است که شاه وغلام نبی خان درهرهفته چند روزی باهم دیدارهایی داشتند . با هم قدم میزدند .صحبت هایی که درجریان بوده است ،به نارضایتی نادرشاه می افزوده است . به قول میرمحمد صدیق فرهنگ ،"غلام نبی خان که مردی مردم دار وسخاوت منش بود، خانه اش حیثیت کلوپ عناصر
مخالف را پیدا کرد که دربین شان جواسیس دولت هم پنهان بودند" ،پس میتوان به شتاب فرمان اعدام او از طرف شاه پی برد.
نادرشاه به این تصمیم رسیده بوده است که پیش ازینکه روزی مطلع شودکه غلام نبی خان از کشور خارج شده ویا ازدست او رفته است ،او را اعدام کند. نادرشاه فردی رااز میان برداشت که شاید کافی باشدبگوییم امانیست بود. اما دزد وقاچاقبروعیاش وقاتل نبود.
وامروز میدانیم که چه کسانی دزد وقاتل وقاچاقبروعیاش وفاسد بوده اند .
از سوی دیگر، اطلاعیه نفرت انگیزی را که حکومت منتشرکرد، به خوبی از سطح فرهنگ دروغ وبمثابه جز جدایی ناپذیر فرهنگ سیاسی نظام های مطلقه ودروغ پردازسخن می گوید . توسل به دروغ همواره نظام نادرشاهی را ازلحاظ اینکه از گفتن حقایق ترس داشت،همراهی می نمود. این چنین است که در تمام اطلاعیه هایی که علیه مخالفین منتشر می نمودند،اندکی هم صداقت وحقیقت در آنهاراه نداشت .
دربارۀ عظیم خان وعبدالخالق نیزاعلامیه های شرم آمیزو دروغین را منتشر نمودند.
گسترش دامنۀ خشونت :
گفتیم که نظام سلطنتی مطلقۀ محمد نادرخان، احساس آمیخته با ترس وترسانیدن را باخودداشت. درین راستا یکی ازابعاد هراس انگیز وسنت شرقی استبدادی نظام اوکه بوسیلۀ پیروانش ادامه یافت،ازمیان
بردن بقیۀ اعضای خانوادۀ افراد مغضوب بود. دامنۀ ترس درحدودی گسترش میافت که فرداهای فرزندان قربانیان واحتمال مخالفت آنها را درچشم انداز می گذاشت. خانوادۀ حاکم هراس داشتند تا مبادافرزندان شخصیت های محکوم بزرگ شده ودست به انتقام ببرند. پس زنان واطفال ونزدیکان را نیزاعدام ویا زندانی می نمودند. هدف از زندانی نمودن نیز چیزی جزانتظارمرگ تدریجی وابستگان محکومین نبود.
چنــد مثال :
1- عظیم خان معلم مکتب امانی ، از مخالفین نظام نادرشاهی ، یک تن از کارکنان سفارت انگلیس در کابل راکشته بود. او را در حویلی محبس دهمزنگ بدار آویخته واعدام نمودند. اماسرنوشت برادرش را بخوانیم :
"امروز مولانا بشیربرادربزرگ عظیم خان را درزندان ارگ آورده دریک اطاق قفل کردند، بیچاره زولانه وزنجیروالچک وکوته قلفی ( قفل) میباشد. بیچاره مولانا بشیریک مرد ساده وصاف ودرمکتب
حبیبیه تحصیل کرده واخیراً مدیر اخبار در خان آباد بود. انگلیسی هم میداند، در امور سیاسی مداخله نکرده وبابرادران خود رفت وآمدنداشته وشخصی عاجز وشریف است .من یقین دارم که به این قضیه هیچ ارتباط نداشته، قراریکه اطلاع گرفته ایم همه برادران عظیم خان د رسرای موتی واقع سراجی محبوس وعیال واولادهای شان تحت مراقبت وسخت به تکلیف می باشند. . . "(14)
2- سید کمال محصل درآلمان، درسفارت افغانستان مقیم برلین رفته سردارمحمدعزیز خان برادرنادرشاه را به قتل رسانید.(جون سال 1932). باابرازاین دلیل که میخواهد مخالفت خویش را با سلطه ونفوذ بریتانیه درافغانستان به نمایش بگذارد. زیراپس ازشروع حاکمیت محمد نادرخان وبرادرانش ، ذهنیت وابستگی آنها به انگلیس بسیارجا افتاده بود. ازین رو هر نوع نارضایتی علیه دربار خود کامه و آزار واذیت آن را ،درپیوند با سیاست ها ولزوم دیدهای انگلیس میدیدند.
سید کمال دربرلین اعدام شد. درکابل فقط یک کاکا داشت . ببینیم که برسر کاکایش چه آوردند:
" عموی منحصر به فرد سیدکمال مردی معمرواز گوشها کر هنوزدر دکان محقرخود دررستۀ مسگری کابل مشغول کوفتن چکش بود وازحوادث روز بیخبر. ناگهان پلیس های مسلح کابل ریختند وآن مردبیگناه را دستهابستند. او می پرسید .که چه واقع شده است؟ پلیسها با زحمت زیاد توانستند او را حالی کنند که قوماندان کوتوالی احضارش کرده، زیرا او به سختی شنوایی خودش را از دست داده بود وهرگز صداهای عادی را احساس نمیکرد. درهرحـــال او را بردند، امادرعوض دفتر قوماندانی او خودش راناگهانی مقابل با چوبۀ دار دید. پس آب خواست ووضوکرد ودو رکعت نمازخواند. او هنوز کلمۀ اسلام رابرزبان میراند که ریسمان دار را به گردنش انداختند. لمحۀ بعد تر جسد اوروی دارمعلق میزد وشبانگاه در کلبۀ ویرانه اش زن وفرزندانش در ماتم او به خاموشی وصبوری می گریستند "(15)
تقریبا ًتمامی اعضای اعدام شده گان وزندانیانی که مقهورستم خاندان سلطنتی بودند،به سرنوشتی دچار می شدند که یا بمیرند ویا اگرزنده می مانند، ازدرس وتحصیل وتعلیم بدورباشند. برای این منظورفرزندان وحتا نزدیکان آنها را از کاربرطرف ویا از مکاتب اخراج میکردند. . .
این طرح دولت که به منظورگسترش سایۀ ترس ازاو بود، از ژرفنای خشم اوعلیه خانواده های مغضوبین نیزناشی میشد. آنها به این باور بوده اند که ریشه های سرکوب شده گان رابرکنند تا از آنها نو نهالانی در آیندۀ جامعه نروید.
سرنوشتی که فرزندان اعدام شده گان وزندانیان را استقبال کرده است،در بسا موارد تحسین برانگیز
است . به ویژه آن هنگامی که زنان خانواده سعی نموده اند،فرزندان شان بصورت خصوصی درس
بخوانند. از جناب آصف آهنگ حکایتی است که پس ازشهادت پدرشان مهدی جان ، چون اجازه نداشتند درمکتب درس بخوانند،بعضی ازخویشاوندان ایشان توصیه نموده بودند که باید نزد کسبه کاری به شاگردی بپردازند، تارشته یی را برای کاکردن یادبگیرند. اما مادرایشان، پافشاری نموده بود که نه! سعی میکنم حتماً خواندن ونوشتن را یاد بگیرند.
خانم غلام نبی خان چرخی با توجه به فضای زندان زنان وتعداداطفال، چاره یی سنجیده بود که طبق برنامه هر روز اطفال درس بخوانند. وقتی آنها از زندان ها رهایی یافتند،همه نه تنها خواندن ونوشتن را فراگرفته بودند، بلکه هر کدام به زبان خارجی نیز دسترسی داشتند.
محی الدین انیس مظلوم که حق بسیاری برجامعۀ تحول پسند افغانستان دارد، پس ازمرگ در زندان،خانواده اش با چنان دشواری هایی مواجه گردید که پسرش از نعمت سوادبی بهره ماند.
گسترش دامنۀ خشونت وآزار رسانی ازطرف دربارسلطنتی افغانستان نــیزنشاندارحمل میراث پیشینه
هایی است که شاهان وسلاطین ستمگر،قلمرو خانواده ،نزدیکان وحتا کودکان خوردسال رابکام مرگ وزندان میفرستادند.
این موضوع با گرد هم آیی اسناد وخاطره های خانواده های ستمدیدۀ استبداد خاندانی، ایجاب نوشتن کتاب مستقلی را می نماید. ما درینجا به مثال های بسنده نمودیم .
ادامه دارد
توضیحات ورویکردها :
1- اسنادلویه جرگه سال 1303 خورشیدی . ص393
2- مارشال شاه ولیخان . صص- 56 - 54 یادداشت های من . مطبعه دولتی . کابل .
3- محی الدین انیس .بحران ونجات ص 140 .مطبعۀ انیس. کابل .
4- خاطرات سردار محمد رحیم خان . برگهایی از تاریخ معاصر افغانستان .ص109 برگردان از متن روسی: غلام سخی غیرت. مرتب : عبدالشکورحکم . پشاور. چاپ دوم 2001مرکز نشراتی فضل .
5- ص 145 بحران ونجات .اثریادشده.
6- از صحبت های جناب آهنگ با نویسندۀ این سطور.
7- به جزوۀ "محاکمۀ خائنین" مراجعه شود
8- خاطراتم.خالد صدیق چرخی.آلمان .
9- سالنامه کابل .سال 1311ص 2
10- سالنامۀ کابل . منبع پیشین
11- میرغلام محمد غبار. افغانستان درمسیرتاریخ جلد دوم ص61
12- برای معلومات بیشتر به کتاب افغانستان درپنج قرن اخیر . تألیف میرمحمد صدیق فرهنگ ص 415مراجعه شود.
13- غبار. افغانستان درمسیر . . . جلددوم ص 56.به نقل از56 جریده رسمی اصلاح شمارۀ 83 مورخ 18عقرب.
14- عبدالصبورغفوری. سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ .ص 207 .پشاور . پاکستان.
انتشارات ارش.
15- غبار. افغانستان درمسیر ...جلددوم .ص132