دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

سید افغان در ترکیه و مصر

از: احسان لــمر

سید افغان در ترکیه و مصر



فهرست مندرجات


[] بخش دوم

سید از طریق هند به مصر رفت ولی اقامت او بیش از یکنیم ماه دوام ننمود، از آنجا به ترکیـه آمد و در قسطنطنیه از جانب دانشمندان علما و مقامات دولتی به گرمی استقبال شد "شش ماه بعد از ورود بنابه دانش‌اش به عـضویت اکادمی یعنی انجـمن (دانش) ترکیه انتخاب شد. در ١٨٧٠ بنا به دعوت تحسین افـندی خطابۀ در دارالفنون اسلامبول برای محصلان ایـراد نمود. او درباره اقسام صنایع سخن زد و از معارف توده ئی حمایت کرد. شیـخ الاسلام حسن فهمی افندی که متصدی اوقاف عثمانی بود از روی حسادت افغانی را به ایـن نکته متهم ساخـت که گفته است "خبر دادن از آینده و یا غیب گوئی جـزء ضنایع محسوب می‌شـود" بناء سید را متهم ساخت که نبوت و صنعت را یکی می‌داند و به واعـظان مساجد اشارت کرد که به منابر ازین گفته سید جمال‌الدين نکوهش کنند".[۱]

این تحریکات تا حدی بود که تجددگرايی او را نوعی ارتداد دانستند، چنانچه در طول سـده‌ها با این شلاق ابوعلی سینا، البیرونی، منصور حلاج، محمد ذکریا رازی، عمر خیام و هزاران عالم و دانشمند دیگر را کوبیدند و هنوز هم این عمل‌شان ادامه دارد.

سید گفته بود:

"زندگی و معیشت انسانی به انـدام یک مـوجود زنده شباهت دارد که نیازها و ضعفها هرکدام به منزله اعضا آن محسوب می‌شوند حکومت به مثابه مغز آن است، صنعت به آزوی آنست، زراعـت کبد و جگر آن است و... اما بدن و جسـم با روح زنده اسـت، و روح زندگی انسانی "نبوت" و "حکمت" اسـت".

در اثر تحریکات روحانیـون حکومت ترکیه از سید درخواست نمود برای مدتی آن کشور را ترک نماید.

طی سالهای (١٨٧١-١٨٧٩) سید افغان در مصر اقامت نمود و با عـلما، نویسندگان و اخبارنویسان، ارتبـاط وسیـع داشـت محمد احمد مهدی سودانی، ادیب اسحاق، ابراهیم لقانی، سعد زغـول، ابراهـیم هلباوی، محمود سامی با رودی، ابراهیم الـمویلیحی، سلیم غنحوری، یعقوب صنوع، قاسم امین، محمد مـویلحی، احـمـد عـرابی پاشا، محمد عـبدو، شکـیب ارسلان و دیگران به وی پیوند عمیق و حرمت بی پایان داشتند، سید در بسیار موارد از آنها انتقاد می‌نمود، چنانچه محمد عبدو می‌نویسد:

"سید با هیچ عالمی مباحثه نکرد مگر اینکه او را ملامت کرد ، زیرا در معارضه مالک قوت حجت قادر به حل اسرار و رموز هر نوع مطالب علمی و فلسفی، دینی و اجتماعی بود و خداوند (ج) منتها دانش و ذکاوت انسانی را به او اعطا کرده بود".[٢]

سید افتخار تدریس در دانشگاه الازهر را حاصل نمود، درین مقام بزرگ علمی به تدریس فلسفه و علوم با توضیح مهمترین مسایل در قبال مسلمین بخـصوص آزادی سیاسی، وحـدت و اتحاد آ نها می‌پرداخت. احمـد امین یکی از شاگردان سید در مـصر می‌نویسد: "مردی بود شورانگیز و انقلاب آفرین و هیجان بخش در مطالبه حقوق محرومان هر کجا که می‌رفت شعله برمیا فروخت، افکاری را بمیان می‌آورد و خواستهای پیشکش بمردم می‌شد که باعث اضطراب و برآشفتگی حکومـت می‌گردید".[٣]

نویسنده دیگری می‌گوید: "شـعلۀ را که صد سال پیش سید جمال‌الدين افغانی در مصر افروخت، تا کنون خاموش نگردیده، و هنوز هم یاد و بود او وفادار است... او پر ثمرترین دوران زندگی و شعور ملی خود را، و درخـشان ترین روزگار پرعظـمت مبارزات خویش را بخاطر ما به پایان رسانید، متفکرین ما را رهـبری کرد. او پدر روحی و محرک نیرومند رســتاخیز و احیای مجدد مســلمانان به شــمار می‌رود..."[۴]

محیط طباطبائی می‌نویسد: "در طول سالهای (١٢٨٨ تا ١٢٩٠) نفوذ فکری سید در طبـقه جوانء مصر و عرب به درجه ای رسیـد که او را بفکر دوام توقف و استفاده اجتماعی و سیاسی بیشتر از موقعیت افکند. در جنگ روس و عـثمانی و جنگ افغان و انگلیس مرجع فکری مردم شـد... با وجود لطمه‌های که در کابل، بمبی و اسلامبول خورده بود حلقه درسی حقوق خوانده‌های مصری منتخبی را رویـکار آورد تا اصحاب خود را در هـمه کارها وارد نماید و خود در ظاهـر از صحنه برکنار باشد، اما در باطـن سررشته کارها را بدست گیرد. در جز فعالیتهای مطبوعاتی و فرهنگی در صدد برآمـد از تشکیلاتی فراماسونی مصر که زبده رجال سیاست و حقوق بومی و مهاجـر را در مصر شامل می‌شد برای استفاده از نقشه‌های سیاسی آینده استـفاده بکند."[۵]

بقول استاد‌هاشمی (فرماسونری) انجمن آزادیخواهان سه صد عـضو داشت و مقالاتی علیه بریتانویان پخش و نشر و قیام آزادیبخـش ملی را دعـوت می‌نمودند: "سید جمال‌الدين ادعـا می‌کرد کـه منظورش از تشکیـل انجمن وطنی در مصر عبارت از:

    ١- ایجاد اتحاد و روح صمیمیت بین ملل و قبایل اسلامی.
    ٢- کم کردن نفوذ علمای سودجو، که بواسـطه اعمال نامـشروح خود اسباب ذلت مسلمین را در دنیا فراهم کرده اند." می‌باشد[٦]

(انجمن وطنی) در ارتش مصر شعبۀ را تشکیـل دادند تا به عنوان جهاد برای آزادی مصر اقدام نمایند. این تشکل جرایدی را به نام "محروسـه" (١٨٧٧) و "مرآه الشرق" نشـر می‌نمودند.

چـون زندگی سید افغان با علم، فرهنگ و مطبوعات خلط است در پهلوی تدریس در الازهر، مجالس و کنفرانسها، مقالات و مصاحبه‌ها، بیاد از وطن و خدمت بمردم آن رساله جاودانی "تتمته البیان فی تاریخ الافغان" را بر رشته تحریر درآورده (١٨٧٨) و طـبع نمودند که تاریخ دوران سلطـنت دوست محمد خان و فرزندان اوست، بدین گونه سید جمال‌الدين افغان اولین مورخ مستند تاریـخ قرن نزدهم افغانستان می‌تواند باشد. این مجموعۀ غنی را بعداً محمدامین خوگیا نی مدیر مسئول (اتحاد مـشرقی) دوره امانیه به دری ترجمه و در عین زمان کتاب حیات سید جمال‌الدين که بخش اول (تاریخ افغان) می‌باشد در (١٣١٨ ش / ١٩٣٩ م) در کابل طبع نموده بود

در سال (١٨٨٢) حزب "مصر جوان" که اساس مبارزه‌شان را مجادله علیه رژیم توتالیتر و وابسته تشکیل می‌داد ـ و مظهر اراده سید جمال
الدین افغان بود ـ قیام "عرابی پاشا" را سازمان دادند، بقول از فقید جمال عبدالناصر انـقلاب مصر نتیجه مستقیم افکار و اندیشه‌های سید افغان بوده و در آزادی آن کشور حریت خواهی‌های اعلیحضرت غازی امان الله خان نقش داشت.

سید در آغاز اقامـت در مصر مورد توجه (ریاض پاشا) وزیر مصر قرار گرفته" وزیر موصوف شیفته استعداد و نبوغ او گردید و ماها نه هـزار پیاستر (پـول رایج مصری) به نام مساعدت از حکومت مصر برایش مقرر نمود."[٧]

شکیب ارسلان دانشمند بزرگ مصر همیشه دستان سید را می‌بوسید و به چشم می‌مالید که این حرکت نه تنها شاگردان و پیروان او را متحیر ساخته بود بلکه موضوع به مطبوعات مطرح شد و ارسـلان در پاسخ گفت: "دست علم و گنجینه معرفـت را بوسه زده است و احترام نموده "وی در رساله (حاضر العالم الاسلامی) خویش در مورد نوشته "سید جمال‌الدين فیلسوف اسلامی سر دسته اعلام، ســتاره ســعادتی که خداوند او را در افق خاور پس از شــبهای دراز و تاریک نمایان ســاخت..."[٨]

محمد عماره می‌نویسد که: "این مرد مسلماًً یک ریفورمیـست نیست بلکه در واقعیت انقلابی اســت که در نهایت خواهان علوم ســیاســی مدرن و جدید می‌باشــد."[۹]

محمد عبدو در رابطه به مکتب فکری سید عقیده دارد که: " مکتب فکری این مرد "افغانی" کاملاً صاف وسچـه بود او هیچگاه یک مقلد مکتب (مقلدین) نبوده بلکه ترجمان درست و صحیح اندیـشه و مکتب صوفی (تصوف) می‌باشد."[۱٠]

و در جای دیگر گفت: "اما هدف سیاسی سیـد که تمامی افکارش را به خود جلب کرده بود و تمامی زندگیـش را در آن راه صرف کرد و آن همه رنج و سستی در آن راه کشید، عبارت بود از اینکه دولتهای اسـلامی را از ناتوانی بدر آورد، و آنها را وادار به اصـلاح امـورشـان کند، تا در نهایت امت اسلام همپا و همتای ملل پیشرفته و قدرتمند شود، و دولت آن در کنار دولتهای توانا و شرقی قرار گیرد، و اسـلام در جایگاه حقیقی و شایسته‌اش بنشیند، و ایـن دین پاک به عـظمتی در خـور دست یابد ."

دریـن زمان دوستان سید تنها به مقالات او در جـریـده الاهـرام اکتفا نکردند، بلکه با نشر جرایـدی چون (مـصر، التجاره والشرق) به پخـش اندیشه‌های وی پرداختند.

فعالیت‌های سید برای دربار و درباریان خـوش آیند نیست زیرا حق و حقیقت راعـیان می‌ساخـت در حالی که ایشان عمداً آن را کتمان می‌نمودند و شاه جدید (توفیق پاشا) با آنکه از پیروان سابق سید است از ترس اینکه اعمال نامطلوب او مورد انتقاد قرار نگرفته و باعث سقوط سلطنت او نگردد حکم توقیف و اخراج سید را داد و پولیس رژیم شب هنگام وی را از یکی از جاده‌های قاهره اخـتطاف و توسط کشتی دوباره به هند فرستادند.


[ ] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط احسان لمر برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- پوهاند سید سعدالدین ‌هاشمی، جنبش مشروطه خواهی در افغانستان، جلد اول، شورای فرهنگی سویدن، ١٣٨٠ ش، ص ۵٦
[۲]- دکتور عبدالحکیم طبیبی، افکار و تلاشهای سید جمال‌الدين، شماره ٣١، اپریل و می ‌١٩٩٣، مجله آئینه افغانستان.
[۳]- الافغانی (مقاله) اخر الساعه (مجله عربی) هنر عکاس، شماره پنجم، ١٩٧٩، ص ٣٠ (تنویر)
[۴]- همان‌جا
[۵]- محمد محیط طباطبائی، سید جمال‌الدين و بیداری مشرق زمین، دفتر فرهنگ اسلامی، چاپ اول ١٣٧٠، تهران (تنویر)
[۶]- پوهاند‌هاشمی، پاورقی، ص ۵٠
[٧]- همان‌جا، ص ۴٩
[۸]- France1998 Tariq RAMAD. Aux Sources du Renouveau Musulman (طارق رمضان، منشا متجددین مسلمان)
[۹]- همان‌جا
[۱٠]- همان‌جا



[] سرچشمه‌ها







[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]