[↑] بخش سوم
در نیـم قـاره در ابتـدا در کـراچی، بعـداً بمبـی و ســرانجام حیـدرآباد دکـن متـوطن شــد. در هـند رســالۀ (رد ناتـوریالیـزم) یـا (رد علـی الدهریـن) را نوشــت و بعـداً (A.G.GILCHON) نویسنده فرانـسوی در سال ١٩۴٢ آن را ترجمه و در پاریس طبع نمود، که محمد عبده در مقدمه آن سوانح سید را نوشته بود. این رساله در رد نظریات نیچری میباشد. سید درین اثر دین را وسیعاً معرفی نموده و نظر داشت که: "دین بر انسان وقار و عظمت داده پشتیبان و سـرمایه ملتها و عامل خوشبختی و چرخ دهنده آنهاسـت."[۱]
سید درین شهر با سرسید احمدخان رئیـس پوهنتون علیگر(١٨١٧-١٨٩٨) آشنا شد وی متکی برین نظربود که مسلمین هـند اولاً بعلوم جدید آشنا شوند و نباید قبل از آن به سیاست بپردازند چنانچه جواهر لعل نهرو نوشته: "او میدید که فقدان آموزش و مخصوصاً آموزش و تعلیمات جدید به مسـلمانان آسیب زیاد رسانیده و موجب عقب افتادگی ایشان شـده است به این جهت احساس میکرد که باید مسلمانان را معتقد سازد که پیـش از پرداختن به امور سیاسـی آموزش جدید را بپذیرند و نیروی خودشـان را برای قبول آن و پیـشرفت در آن راه متمرکز سازند."[٢]
سید در مجله (معلم شفیـق) بر ضـد این نظریه مقالاتی نوشت. او با این نظر سیـد احمد خان جداً مخالف بود که مسلمانان را مانع مبارزۀ سیاسی میشد، پژوهـشگر دیگری مینویسد: "افکار تجددگرائی سید احمدخان با آنکه با افکار سید افغان در زمینههای مبارزه با خرافات و ضرورت فرا گرفتن علوم غربی با هم مشابهت داشت ولی رنگ استعماری بخود گرفت."[٣]
جمال افغانی بعداً در جریده (عروةالوثقی) چنین نوشت: "بزرگترین مبلغ مسلک نیچریه یکی از مسلمانان قدیم هند بنام "احمد خان بهادر" است این شخص از کسانی ست که بخاطر بهره ناچیز و بیمقدار کمر به مساعدت انگلیسها بسـته است."[۴]
در حیدر آباد سید افغان مجـلۀ (معلم شفیق) را تاسیس و مقالات دری آن را مینوشت مانند:
(فوائد جراید - تعلیم و تربیه - اسباب حقیـقی خوشی و شـفای انسان - فلسـفه وحدت جنسیت و حقیقت اتحاد لغت - مفاد فلسفـه و مطالب دیگر"، سیـد در ضمن به جرایـد (سید الاخبار) و (مفرح القلوب) مقالات میفرستاد.
در کنفرانس به ارتباط (تعلیم و تربیه) گفته بودند:
"مردمی که فلسفی فکر میکنند، با اینکه ساينس و علوم را ندانند، آمادگی آموزش علوم و ساينس را دارا میباشند مانند مسلمانان اولیه با اینکـه به ساينس آشنائی نداشتند، با آموزش در متن عقیده اسلامی دارای افکار فلسفی شدند. بطور مثال عرب جاهلیت که در وحشت قرار داشت و صرفاً با شعر و شاعری آشنا بودند در موجودیت پیغمبر(ص) به کتاب و نوشتن (قرآن) آموزش یافتند و درین کتاب به خدای واحد و یگانه (ج) آشنا شده و از لابلای آیات قرآنی مطالب جدید آموختند، در حالی که قـبل از اسلام مردم تاریک بین، تاریک اندیش و نابینا بودند و درین پراگندگی معتقد به هیچ چیز نبوده، پیغمبر آنها را در روشنائی ساينس و فلسفه قرار داده و درین مسیر تشویق نمود.
قرآن اولین کتاب فلسفی مسلمین است که همه چیز را میآموزد، که این آموزش تا نهایت دوام داشته در هر حرف و جملۀ آن رمز و معما نهفته است که تمام محققـین جهان روز صـدها هزار آن را مطالعه و سراغ نمایند با آنهم پایان ندارد.
آنهايی که منع از علوم و معارف مینمایند و به زعم خود صیانت دین اسلام را مینمایند آنها در حقیقت دشمن دیانت اسلام هستند. در حالی که نزدیکترین دینها به علوم و معارف دیانت اسلام است و هـیچ منافاتی در میان علوم و معارف و اساسات دیانت اسلام نیست.
{به جملات بالا که از گفتار سید افغان است، آن دکانداران دین که از آغاز قرن بیست بخصوص در دورۀ امانیه، برعلیه آن نهضت، در تحریک حبیب الله کلکانی، در دورۀ سلطنت خاندان نادر خان، تبلیغ نمودند که مکتب اولادتان را کافر میسازد توجه نمایند زیرا آنها حقیقتاً دشمن دیانت اسلام هستند، چرا محمدداود خان صدراعظم وقت در فاکولتۀ حقوق صدا کرد آنها مانع کارهای ما میشوند؟ و آنها چه نوع موانع خلق میکردند؟؟}
حجـتالاسلام امام غزالی (رح) در رساله "المنقذ من الضلال" (بهمعنی نجاتدهنده از گمراهی) میگویند که: "هرکسی که بگوید اسلام یک دین مخالف ساينس، هندسه، و فلسفه میباشد حقیقت را جعل و تحریف مینماید و صدمهای را که اسـلام از دوستان نادان خود میبیند. بیشتر از آنانی اسـت که به آن عقیده ندارند. ساينس و فلسفه یک حقیت واضح و آشکارا است که نمیتوان آن را رد کرد و کسی که میگوید که: دین و مذهب، ساينس و فلسفه را نمیپذیرد، خودش دین خود را قبول ندارد".
ساينس از ثبوت و شواهد بوجود آمده، که این واقعیت ثبوت میشود، کسانی که بعضی علوم و ساينس را رد نموده عقیده دارند که دین خویش را حفظ مینمایند، آنها دشمن دین میباشند.
کسی که به اسلام معتقد است او به ساينس وعلوم عقیده دارد زیرا میداند که این دو با هم متضاد نیست.
بعضیها به دو ساينس اروپائی و اسلامی عقیده دارند که چیزعجیب میباشد چنین اشخاص مانع استفادههای علمی از ساينس میشوند و نمیدانند که علم به قوم و مردم و منطـقۀ مربوط نیست بلکه علم به علم تعلق دارد.
اولین آموزش انسان عبارت از آموزش دینی است و آموزش ساينس و فلسفه را وقتی که قابلیت آن را داشت میآموزد. بدین خاطر هیچ تحولی در جهان اسلام واقـع شـده نمیتواند تا زمانی که روحانیت فکر و برداشت خود را تغیر ندهند. و از ساينس و فلسـفه استفاده نکنند... بربادی و فساد جامعه اولاً متوجه رهبران میشود قبل از اینکه به مردم سرایت نماید.
علم فقه قانون مدنی جامعه اسلامی است که به تمام مسلمین اجازه فعالیت اجتماعی، دولتی و جمعی را میدهد. کسانی که این قانون را مکمل بدانند صدراعظم و سفیر شده میتواند بشـرطی که فقیه در شفافیت زندگی را ساخته و نوا قص و اشتباهات خود را به همه معلومدار بسازد.
وظیفه عالم احراز پست نیست بلکه کارش ارشاد و تعلیم اسـت، و مقام او همان دانش نیک و انطباق عمل با آن دانـش اسـت.
در کنفرانـس (مفاد فلسـفه) فرمودند که:
در گام نخست سید توجه عمیق خود را در باره ساينس و علوم متبارز نموده و هر بخش ساينس را معرفی و عقیده و نظر خود را در مرکز آن قرار داده و گفته است: "یک چیز حتمی و ضروری است که باید والد یا مادر ساينس شناخته شـود که روح تمام علوم دیگر بوده و از آنها نهتنها محافظت نموده و زمینه رشدشان را مساعد میسازد بلکه در صورت ضرورت استفاده هم مینماید. یگانه منبع که میتوان گفت که این قدرت نگهداری دیگران را دارد و باعث زنده نگهداشتن تمام علوم میگردد عبارت از فلسفه یا (حکمت) است زیرا که همه چیز را بهصورت کلی و جامع تشـریح نموده برای انسانها ضروریاتشان را نمایان نموده و آنها را حالی میسازد که چگونه ساينس ضرورت حتمی زندگی ست. و ساينس خود توضیح فلسـفه میباشد. اگر مردم فلسـفه نداند گرچند در دیگـر رشتههای علوم دسترس داشته باشند ناممکن است بتوانند اضافه از یک قرن دوام نمایند.
فلسـفه انسانها را از حالت وحشی و حیوانی بیرون نموده و به او میآموزد که چگونه بسوی خرد، هوشیاری، آموزش، پیشرفت و ترقی سوق یابند و جسـماً و روحاً انسان کامل باشند.
در اخیر فلسفه به اجتماع بدوی یک کلتور پیشرفته و متمدن را آموخته و وی را بدان سوب سوق میدهد.
افغانی تمام آموزشهای دیروزی و امروزی را بررسی نمود و علوم قدیم را شـرح داده بخصوص به دست آوردهای روم و یونان باستان تماس گرفته و گفت علمای سابق اسلام تمام نظرات علمای روم و یونان را بدون تحقیق و کنجکاوی قبول نمودند، که باید چنین نمیشد، آثار و کتب آنها پر از خلا ونواقص بود، درعلوم طبیعی بیولوژی، هواشناسی، فلسفه و علوم دینی مقلد بیش نبودند آنها منجمد و بی دلیل فکر کرده و هر پدیده نو را رد مینمودند، که نتیجه نامطلوب داشته و در ضمن همیشه همه را محکوم مینمودند.
افغانی میگفت: باید عمل و حرکت نمائیم، و در ادامه سوال نمود:
چـرا یکـبار به هـر طـرف نـگاه نمیکـنید؟
چرا یکبار به این مطالب دقت نمینمائید که به چه دلیل میباشـد؟ و در عوض آن هـیچ تلاشی برای آموزش نمینمائید؟ غریبی، فقر، بینوائی و گمشدن مسلمانی،آیا این تراژیدی پایانی دارد؟ آیا راهی است که این ملت * بیدار شوند؟..."[۵]
انگلیسها (سالارجنگ) حاکم حیدرآباد را مجبور ساختند تا جمال افغان را از آن شهر اخراج و مجله او را مصادره کند. سید مجبوراً از آنجا به کلکته آمد، این مبارز سترگ و انقلابی پرخروش و عاشق بمردم، آزادی و ارتقا و پیشرفت آنها، جوانان و انقلابیون آنجا را هم بدور خویش جمع نمود او در جریان تبعیدها و اخراجهای پیهم به این متیقـن شد که رژیمهای مفسد از وی که سلاحی جز اندیشه علمی، قلم و زبان فصیح ندارد تا چه حد هراس دارند و اندیشههای او چگونه منافع آنها را در خطر میاندازد چنانچه پروفیسور براون مولف تاریخ ایران که معاصربا سید افغان میباشد میگوید: "این شخص یک عشـق خالصانه و پرشور برای اسـلام داشت که انحطاط آن را خود حس کرده بود. تحت الـلفظ و بدون مبالغه پادشاهان را روی تخت خودشان به لرزه درآورد و نقـشههای دول اروپائی را که تهیه شده بود بهم زد و قوتهای غیرمعلومی را بکار انداخت".[٦]
سید در هند از هندو و مسلمان دعوت به وحدت نمود تا برای بیداری و آزادی هند مبارزه نمایند او در نوامبر ١٨٨٢ در البرتهال کلکته بیانیۀ جامع در این ارتباط ایراد نمود. سید بدین گونه ناسیونالیزم غیر مذهبی را ایجاد مینمود تا با داشتن این روحیه همه ملتها بدون تفرق دین و مذهب در مبارزه آزادیبخش ملی سهم بگیرند پوهاند هاشمی در این ارتباط مینویسد:
- "در نزد سید افغانی عالم واقعی شخصی بود که بتواند مردم محیط خود را تنویر کند. توسل سید به مسلمانان هـند در قـسمت افتخارات گذشته هندوان مشابه به توسلش به مسلمانان مصر در قسمت عظمت و افتخارات گذشته مصریان قبل از اسلام بود. او از یک نوع نشنلیزم غیرمذهبی در سـرزمین هـند دفاع میکرد و میکوشید تا ثابت کند که، اسلام واقعی به فلسفه و ساينس جدید موافقت دارد"[٧]
سید درین ارتباط مقالات روشنگری به جریده (حبل المتین) میفرستاد این جریده پیام انقلابی سـید را به ملتهای شرق و میرسانید که ضـرورت به آزادی جوهر مضامین را تشکیل میداد. شهید مولوی واصف و میرصاحب سید قاسـم این جریده را پنهانی از دفتر اعتمادالدوله سردار عبدالقدوس خان (اعتمادی) بدست آورده و مطالعه مینمودند.
مضامین سید در یازده شـماره جریده (الهلال) از طرف مولانا عبدالکلام آزاد هم مجداً نشر گردیده بود.
چهار رادمرد سترگ هند محمدعلی، شوکت علی، مولانا عبدالکلام آزاد و علامه دکتور محمداقبال لاهوری از رهروان و پیروان صدیق مکتب سید بودند. علامه اقبال در رابطه با علم و حکمت گفته بود:
زندگی جهد است استحقاق نیست | جـز بعلـم انـفــس و آفــاق نیـســـت | |
گفـت حکمــت را خــدا، خـیــر کـثــیر | هــر کــجا ایـن خیــر را بینــی بازگیـر |
مولانا آزاد از بزرگترین مبارزین آزادیخواهی هند که نام او در پهلوی مهتما گاندی، جواهر لعل نهرو، عبدالغفار خان و... یاد میشود میگفت:
- "... آئین اسلام برای مسلمانانی که مورد تعدی و ظلم قرار میگیرند دو راه معـین کرده است: یکی برای مقابله با ديکتاتوری زمامداران و راه دیگر برای مقابله با حکومتهای خارجی"[٨]
در کلکته هم برای جمال افغان اذیت خلق نمودند و به بهانـههای گوناگون و جعلی به شــمول دســت داشــتن در قضـیه قتـل کیونـاری ســفیر بریتانیـه که در کابـل در (١٨٧٩) صورت گرفته بود متهم نمودند تا سـر انجام امر اخراج او را از هـند هـم صادر کردند.(١٨٨٣)
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط احسان لمر برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- Tariq RAMAD. Aux Sources du Renouveau Musulman Frace 1998
(طارق رمضان، منشأ متجددیـن اسلام) به نقل از La Réfutation des Matérialist (رد ناتوریالیزم) رساله خود سید افغان.
[۲]- جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، تهران: چاپ نهم - ١٣٧٢ خ، ص ٨۴٩
[۳]- حمید عنایت، سیری در اندیشههای سیاسـی عرب، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم - ١٣٧٠ خ، ص ٨٦.
[۴]- پوهاند سید سعـدالدین هاشمی، جنبش مشروطهخواهی در افغانستان، شورای فرهنگی سویدن، ۱۳۸۰ ش، جلد اول، ص ٣٨
[۵]- طارق رمضان به نقل از رساله هما پاکدامن، بزبان فارسی، ص ٢۴٢.
[۶]- دکتور عبدالحکیم طبیبی، افکار و تلاشهای سید جمالالدین، مجله آئینه افغانستان، شماره ۳۱، اپریل و می ۱۹۹۳ م
[٧]- پوهاند هاشمی، ص ٣٩
[۸]- عین مآخذ، ص ۴٢
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]