واقعیتها درباره سید جمالالدين افغان فهرست مندرجات
(بمناسبت ٩ مـارچ ١٨٩٧)
صد و یازدهمین سالگرد شهادت سید افغان
[↑] بخش اول
در شــرق افغانسـتان در شــهر اســدآباد مرکز ولایـت کنــر در خانــوادۀ ســید صــفدر کنــری در ســال (١٢١٦ ش، مطابق ١٨٣٧ م) پسری متولد گردید که اسم با مسما سیدجمالالدين را برایش برگزیدند.
سید صفـدر، نواسه میا عـباس بابا، اولاده سید عـلی حکیم ترمزی است که به سـلسـله امام جـعفر (ع) با امام حسـیـن (رض) نسبت دارند.
در مورد مـلیـت (افـغـان) سیـد هـمۀ محقـقین و دانشمنـدان عـرب، اروپا و هـند نظر مشترک دارند و محمد عـبدؤ بحیـث شاگرد و دوست نزدیک او در بیوگرافی سید در رساله (رد علی الدهرین) موضوع را واضحاً تحریر نموده است، بقول از طارق رمضان محققیـن عرب ازعـبدوتا محـمد عـماره، این نظر را تائید مینمایند و هم ژونالیسـتان روسی، فـرانـسـوی وعـلامه اقبال لاهـوری عیـن مطلب را قبول دارند. ولی صرفاً دوستان هـمسایه ایرانی با افزود نمودن (اسعـدآبادی) و (شیعه) او را ایرانی قـلمداد مینمایـند. که درین ردیف اوتنها نیست ابوعلی سینا (بـلخی)، رابعه (بلخی)، حکیم سنائی (غزنوی) مولانا جلالالدين (بلخی)، خواجه عبدالله انصاری، ابوریحان البیرونی و... دیگرها و درین اواخر رئیس جمهور امریکا "بارک اوباما" هم ایرانی الاصل و شیعه مذهب قرار دارند.
اما خود سید میگوید: "بعـد به حکـم هـمسایگی به ایـرا ن نگاه کـردم"
سید درباره چنین ادامه میدهد: "اندیشههای پراگندهام را گرد آوردم و پندارهای پریشانم را جمع کردم، به شرق و شرقیان نگریستم، اول به افغانستان تـوجه کردم که نخستین بارجسمم آنجا را لمس کرده بود، آنگاه به هـند نگاه کردم که در آنجا برشد عقلی رسیـدم، بعـدبه حکم هـمسایگی به ایــران نگاه کردم، سپس به جزیرة العرب حجاز خاستگاه وحی، یمن سرزمین پادشاهان تبــعی (اشاره به شاهان قبل ازاسلام جنوب عــربستان) نجد، عراق، بغداد وهارون و مامون آن شام و هوشمندان اموی آن دیار، اندلس و کاخ الحمراء آن، نگریستم و هـمچنین هر یک از دولتهای اسلامی و پایان کارشان را مورد توجه و دقـت قرار دادم در مورد شرق تمامی توان فکریم را به تشخیـص درد و جست وجوی درمان آن صرف کردم، به این نتیجه رسیدم که عـامل کشنده و مهـلک آن تفرقه وحدت و چنددستگی و پریشانی افکار مردمان آن اسـت، مـردمانی که در وحد ت اختلاف میکنند و وحد ت نظر دارند، بنابرین در تحقق وحدت و یگانگیشان کوشیدم و کوشش بسیار کردم تا شرقیان را به خطـر غـربی که تهـدیدشان میکـند آگاه کــنم"
بجواب دوستان ایرانی باید بگوئیم که سرزمین بزرگ فارس در سدۀ نزدهم میلادی هم مانند گذشته صـدها روشنفکـر انقلابی را در خـود پروانید گرچـند اختناق قاجار صدها سر از آنها را بیتن ساخته و یا مجبور به هـجرت نمود اما هـیچ یک از آنها فارس بودن شانرا انکار نکردند و خویش را افغانی، هـندی، استانبولی وغـیره معـرفی ننمـودند شاید توجه فـرموده باشـند که: مرزا آقـا خان کرمانی، مرزا رضا کرمانی، شیخهادی نجم آبادی، ذکاالملک فروغی و دها و صدها تن دیگر اصلیت ایرانی بودنشان را انکار نکرده بودند. بعداً ملاحـظه خـواهـید فـرمود که مرزا آقـا خان وعده دیگر از ترکیه دستگیر و برژیم وقت ایران تسلـیم داده شـدند ولی هـیچ یک بخاطـر زنده ماندن خـود را غـیر ایرانی معـرفی نکـردند. و خود سید هـم بار بار میگوید که افغان است، اما ایرانیها ادعا دارند که نه او ایرانی و شیعه است.
توجه فرمائید نشریه "البرز" ٢٦ اردیبهشت ١٣٨٧ ایرانی مینویسد: "بارک اوباما ذاتاً از اهل جنوب ایران و شیعه است ... خاندان اوباما در حقیقت همان خاندان «ابامای» بوشهر هستند که در زمان قاجار جلای وطن کرده... جد بزرگ اوباما میر حسن خان اوبامائی که از میرابهای مشهور میر آب بوشهر بوده... "و ادامه این کشف بزرگ دیگر...
نویسنده و مدیرمسول روزنامه اصلاح شمس الحق آریانفر به نقل از آثار محمدمحیط طباطباحی میگوید: "زمانی که سید افغانی یعنی سید جمالالدين افغانی را جسد و پیکرش را از ترکیه انتقال میدادند دولت ایران خواست که جنازه در عراق متوقف شود و در همان زمان ایران از چند دانشمند خود دعوت کرد و در وزارت خارجه آنها را خواست تا اسنادی را در ایرانی بودن سید جمالالدين افغانی ارائه بکنند تا دولت ایران بر او استناد کند و جنازه سید را به ایران انتقال بدهد.
از جمله سید محمدتقی بهار، رضازاده شفق و محمدقزوینی سه دانشمند بزرگ ایرانی، سه محقق خبیری که در فهم و درایت و آگاهیشان هیچ شبهای وجود ندارد. این سه شخصیت را وزارت خارجه ایران میخواهد و از اینها تقاضا میکند که اگر سید ایرانی است شما اسنادی را ارائه کنید تا به استناد آن مانع انتقال سید به افغانستان شویم، و اینها هیچ سندی نمی دهند و میپذیرند که سید افغانی است و به افغانستان انتقال کند.
محیط طباطبایی این گفته را ذکر میکند. و بعد میگویند، این دانشمندان آگاهی نداشتند. و دقیقاً آگاه بودند و سید تقریباً هم عصر و هم روزگار آنها بود، آدم هم روزگار خود را و هم عصر خود را که هم وطن اش هم باشد به یقین میشناسد.
اما به این اساس فهمیده میشود که به یک دلیل که سید هیچ وقت ایرانی نبوده و گپی دیگری که انگیزه شده برای ایرانی معرفی شدن سید، این است که، گفته میشود یک سید جمالالدين در همدان، بنام سید جمالالدين همدانی از ایران هم بوده است. سیدی که نوشتههای هم داشته، گاه در داخل و گاه در خارج نشر میشده، اما آن سید جمالالدين همدانی، غیر از سید جمالالدين افغانی است...
بعد از آن ناصرالدین شاه به این فکر شد، تا هر قسمی که است خود را از شر سید نجات بدهد. به این اساس یکی از راههای که میتوانست سید را دوباره به ایران بیاورد و به چنگ اش بیافتد این بود که سید جمالالدين را ایرانی معرفی کند. و به همین اساس بود که دستور داد به خصوص به اعتماد السلطنه وزیر فرهنگ خود، که برای ایرانی معرفی نمودن سید جمالالدين اقدامات عملی را آغاز کند. از همان زمان بود که سید جمالالدين به عنوان سید همدانی شهرت یافت و وزیر مطبوعات ایران تذکره تابعیت به سید جمالالدين صادر کرد (بدون این که سید جمال آگاه باشد) و پاسپورت برای سید جمال ارائه کرد که امروز در بعضی نوشتهها همان پاسپورت و همان تذکره به عنوان سند موثقی برای ایرانی بودن سید جمالالدين ارائه میشود. در حالی که آن اسناد به اساس هدایت شاه ایران، ناصرالدین شاه تهیه شده بود تا سید جمالالدين ایرانی معرفی شود و بعد از آن، اینها بتوانند سید را از کشورهای دیگر بخواهند، وقتی که خواستند و به چنگ آوردند میتوانند محاکمه بکنند، اعدام کنند و قصاص دیگر.
به این اساس میبینیم که بنیاد ایرانی معرفی شدن سید، بنیاد نادرستی بوده و به صورت مشخص واضح است که این اسناد جعلی است..."١
با کمال حرمت و احتـرام فـوق العادۀ که بـراه و مکـتب اما م جعـفـر صادق (ع) دارم اگر ناسیونالیزم تنگ نظرانه و شونیـزم مذهـبی رژیم آخوندی و بعضی نویسندگان ایـران را احاطه نکرده، چه ضرورتی به افزود کلمه "شیعه"در پسوند نام ایرانی است، اگر ما بنویسم حکیم سنائی غـزنوی سنی حنفی، مولاناجلالالدين بلخی سنی حنفی، عـمر خیام نیشاپوری سنی و... خوشایند است، عظمت علمی و فرهنگی سنائی، مولانا و دیگران از نبوغ و آثار خلق کردۀشان است یا حنفی بودنشان و آیا توجه نموده اید که هرگز هیچ نویسندئی هم آنها را با افـزود پسوند سنی حنفی معرفی ننموده نمی نماید. ولی این ایران است که در سه دهه اخیر به اشاعۀ شوینزم مذهبی و دشنام و... به همه مذاهب اسلام میتازد، متاسفانه عدۀ از آخوندها نویسندگان ایرانی به واقعیتها توجه ندارند و یا عمداً آنرا وارونه میسازند.
باید افـزود که در کشورهای اسلامی، هـند و هـم اروپا و آمریکا به هـزارن جـلد کتاب در مورد سید طبع گردیده و زهـی سعادت که بخـشی از کـتابخانه پـوهـنتون الازهـر قـاهـره بنام (الافغانی) مـسـما اسـت که شامـل هـزاران جـلد کـتب درباره آرا و عـقاید سیـد افـغان و پـیروان او میباشد.
یک نکـته قابل تـوجه میباشد که سـید در جریان مبارزه سیاسی، از آنجا که چهره شناخـتـه شــدۀ انقلابی ضـد استعمار، استبداد، ارتجاع و تعـصب و خـرافات بود و هـم در دوران او هـمه ئی این فاکـتها تسلط کامل و جابرانه روی کـره ارض داشتند بناعاً سید بار بار از کـشورهـای مخـتلـف اخراج شـده و امروز که ما با مبـارزا ت چریکی و مـخـفی و فـعالـیـتهای ایـن سازمانـها آشنا هـستیـم به ا یـن نتیجه میرسیـم کـه سیـد در پـهـلـوی فعـالیت عـلنی مـطـبـوعاتی و اشتـراک فعال در کنفـرانـسها و اجـتماعات، بـخاطـر سهـم او در سازمانهـای انـقـلابی مخـفی از نـامهای مسـتعار هـم استـفـاده مینـمـود: "از زمـانی که سـیـد در پـهـنه سیاسـت خـاورمـیـانه، بـخـصـوص در صـحـنه سیاسـت ایرا ن هـنـدوسـتان، عـثـمانی و مـصر ظـاهـر گـردیــد و میخـواسـت از راه سازمان جهانی فــرمـاسـونـری "وحــد ت اســلامی" را در خاورمیـا نه بـوجـود آورد روی ایـن اصـل با هــژده عـنـوا ن و شـهـرت مـخـتـلـف در ده "لـژ" سازمـا ن فـرماسـونـری خـاورمیـانه ثـبـت نا م کـرد، (جمالالدين اسـدآبادی، جـمالالدين الحسینی رومی، جمالالدين الحسینی طوسی، جـمالالدين الحـسینی الاستـنبـولی ...)[۱]
از همین رو در کتاب "هشت بهشت" نوشتۀ دو تن از شاگردان سید، یعنی میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی که هر دو بعد از ترور ناصرالدین شاه، اعدام شدند، عدم خوشبینی سید با ایرانیان را چنین تذکر میدهند:
- "سید میگفت من از جنس ایرانی ابداً اطمینان ندارم و هیچ ایرانی را شب در منزل خود نمی خوابانم."[٢]
سید جور و جفای بیحـد و اندازه از رهبران کشورهای اسلامی چون تـوفیـق پاشـا (مصر)، ناصرالدین شاه (ایران) عـبدالحمید عـثمانی (ترکیه) دیده، که هـیچ یک بـقول خـود وفـا نکردنـد و درباریا ن اطـراف آنها هـم در فساد و خیانت غـرق بوده، روحانیـون قـشری که مبارزات بـیدارگـرانه سید دکانهای آنها را بی رونـق سـاخـته بود دسـت به تکـفـیر توطئه، دسـیـسه و تـفـتـیـن میزدنـد، ولی مـلـتـهای تـشنه واقـعـیـتـها با عـطـش فـــراوان شنـونده بیانات و کـنفرانسهای او بـوده، کـتب و مـقالات او را حـفـظ میکردند. و بـتدریج نهـضتهای انقلابی نطفه گذاری میشد و هـزاران هـزار مسـلما ن آگاه و روشـن بیـن و روشـن نگـر در خـط ســید قـرا ر میگـرفـت زیرا سـیـد بجای مـردم جمع کردن و مجـلس گـرم کردن نـیاز نسـل جدید، نیاز جـامـعه انسانی و بــصورت مجـموع نـیـا ز انـسان عـصـر را آ شکا ر میسا خـت، سیــد بحـیـث یک مجـتهـد به مـفـهـوم عـام ضـرورت ساخـتمان جـامعـه دموکـراتـیک، آزاد و پـیـشرفـته را مـطـرح میکـرد زیرا او درد واقـعـی مـلـتـهای مـظـلـوم را میدانـست، بـدیـن لحاظ دوستــانـش او را بـخـو یــش و حـتی ملیتهایشان منسوب میدانستـند
بایـد اضافه نـمود که در تـمام مـقـالات رسـالهها و مکاتیب سـید همیشه به "افغانی" یا "افغانی حسینی" بر میخوریم و هرگز کلمۀ "ایرانی" یا "اسعـد آبادی" تاکنـون به کدام نوشـته سید بر نخـوردیـم و هم هیچ حـرفی از سید خوانده یا شنیده نشده است که او خود را به مذهـبی مربوط بداند و بجواب آنانی که مذهب او را میپرسیدند میگفت: "اسـلام"
عـنوان زشت "معماء سید جمالالدیـن" که افغان بودن او را هم قابل سـوال میداند و متاسفانه سطور نه چـندان زیـبا و تـوهـیـن آمیـز دریـن باره نوشته از مرحوم میر محـمدصدیـق فـرهـنگ در کـتاب افغانستان در پـنج قـرن اخیر میباشد وعـده نهایت محـدود روی اغـراض مادی، و خوش خـدمتی به اربابان از یک حلقۀ مشخص سیاسی دیگر هـم همیـن گونه مطالبی نـوشتـه اند و هـنوز هم مینوسند تا ابـهام و پـیچـیـدگی خلـق گـردد که بـیـش از دو یا سـه تـن نیستند.
بالمقابل خـدمات ارزنده استـاد کهـزاد، استاد غبار، اکادمیسیـن داکتر جاوید، دکتـور آصـف مـایـل، مـحمدامـیـن خـوگـیانی، داکـتـر حکــیم طـبـیـبی، داکتر فاروق اعـتمادی، پـوهاند سیـد سعـدالدیـنهاشـمی، دکتـور اکرم عثمان، حبیبالله رفیـع، سید مسعـود پوهنیار، عـبدالحی حـبیـبی، دکتور روان فـرهادی، فضل الـرحمن فاضل، بشیـر سـخاورز، نصیر مهرین، دکـتور حلیم تـنویـر، و دهها دانـشـمند دیگـر وطن در معـرفی سـیـد و شاگـردانـش فـرامـوش ناشـدنی اسـت.
آنعــده از هـموطـنان سیـد که افـتخار شاگـردی و مجالست با وی را حاصل نمـوده بودند عبارتند از: برهانالدين بلخی، سردار غـلام محمد طـرزی، قاضی عبدالسلام، تلمیذ صـوفی، قـاضی سعدالدین، مـلا عـبـدالحـق، قاضی غـلام، مـلا عـبدالله، مـلا محـمدعـمر، ملا مـحـمود، امـیر شیرعـلیخا ن، محمداعـظم خان، شیـردل خان لویناب، کاکا سیـد احـمد لـودیـن و غـیره در داخل کشور و محمـود طـرزی و... در ترکیه میباشـند. ضمناً ملا مـشک عالم انـدری و مـلا نـصرالله با آمـوزش از انـدیـشههای سیـد اخـتلافـات نـژادی و مـذهـبی را بـیـن اقـوا م پـشتـون و هـزا ره حـل نـموده و آنها را در جهـت وفاق و وحدت مـلی بـسیـج نـمودند. خـدما ت آزادیـخـواهـانه سیـد نـورمـحـمد شاه خان پوشنجی، صدراعـظم شیرعـلی خان بشمول اجازه نشر (شمـسالنهار) را جدا از رهـنمائیها و اندیـشههای سـید افـغان نمیدانیم.
سیـد دوران طـفـولـیت را در درههای زیبای کـنر سپـری نـمود. بعـد از چندی با خانواده خـود به کابل در مـحله مسجد گـدری شـوربازار نـقـل مکان نمودند و او مراحل ابتـدائی آمـوزش را از مــدرسه مسجـد گدری آغاز نـمـود. در دهـه سوم ایـن قرن فامـیل سید صفـدر به فارس هجرت نـموده و در بـسـطام و هـمـدا ن متوطن شـدنـد جمال ا لدیـن در آنجا "بالای تحصیلات مسجد گـدری شوربازار عـمارت نـوی از دانـش و عــلوم را از نـزد اسـتادان همدان بنا نـهاد".[٣]
بیـن سالهای (١٨۵۵-١٨۵٧) جـمال افغان به هـند، عـراق، شـام و مکه معظمه سـفـر کـرده و انـجـمن و جـریـده (امالـقــری) را تا سیـس نـمود که ایـن سـرآغاز فـعالیت انـقلابی و مـطـبوعاتی وی میبا شد. در بـرگـشت بـوطن نـظربه ذکاوت، استـعـداد عـالی و دانـشی که داشـت بـرای تـدریس فـرزندان دوست محـمد خان بخـصوص محمداعظـم خان منـسوب گـردیـد که یازده سـال دوام نـمود و در زمـا ن مـرگ امـیر، سـید با شیرعـلی خان در هـرا ت بـود، ولی متاسـفانه مـنازعات بـرادران محـمدزائی بـرای احـرا ز سـلطـنت باعـث شد تا شیرعـلی خان در دور اول سـلطـنت نـظرات سـید را عـملی نـتـوا ند و بـعـد از پنج سال محمداعــظم خان سـلـطـنت را از او گرفـت. غـلام محمد طـرزی در ایـن زمان سـید جـمالالدين را ملاقات نـمود. گـویا قـصیدۀ در وصف او سـروده ولی "در دیوان چاپی او کـه بـقـلم خـود شاعـر کتابـت شده قـصیـده در ستایـش کسی بنام سید جلالالدين است".[۴]
سـید قـبلاً دو نامه در سـپـتـمبـر ١٨٦٦ به سـردار اعـظم خان فـرستاده بود و در دوره چـند ماهـه سـلطـنت او (١٨٦٨) مـناسبا ت نـزدیک با وی داشـت بـلکه بـقول بعـضی وزیـر کابـیـنه او بود در بـرگـشـت شیـرعـلی خان بـر سلطـنت دوباره نظریات اصـلاحی خویـش را هـم بـی تجدید نـمود، ما چون اطـرافیان امیـر را مـغـرضیـن تـشکـیل میداد "مـوجـودیـت سید جمالالدين را بـرای شـاه، خطر بـزرگی در بـقای سـلطنت توجـیه نـمـود نـد. د و تـن از گـماشتگان ا نگلـیـس محمد رفـیق لودی مشا ور و میرزا محـمدحـسن خان دبیـرالـملک سـرمـنشی به همکاری دیگر طرفـداران خـود دسیـسه نـمودند، که گویا سـیـد جمالالدين افغان با اندیشه و افکارخـود باعـث قـیا م مـردمی عـلیه شاه میگـردد و این امـر باعـث میشود که ولیعهـدی (عـبـدالله جان) پـسر دلخواه شـاه را به خـطر مـواجه سـازد و شـایـد هـم سـیـد روزی جانـشـیـن شــاه گـردد. لـذا مـوجـودیـت چـنیـن یک شخـص ماجـراجـو به مـنـفعـت دولـت نیـست. سیـــد بـایـد یـا زنـدانی بـماند یا به انگلیسها سپرده شـود و یا تبعید گـردد."[۵]
سید بار دیگـر نـظریاتـش را در "طـومار طویـلی" نـوشته و به او سپـرد و امیـر وعـده عـمـلی نـمودن آن را برایش داد، انتصاب صـدراعـظم، تـشکـیل کابـینه مـختـلط از اقـوام کشور، شـورای مشورتی، لویه جـرگه، نشـر اخبار (شـمـس النهار)، تاسیـس ماشیـــن خانه، مکاتـب خانـزادگان و نظامی شهـر سازی شیرپـور، و... ادا مه ایـن نـظریات میباشد. سیـد بـعـد از تـقـدیـم نظریاتـش کـشـور را تـرک گـفـت. ضـمناً در ایـرا ن مـحـمداعـظـم خان را نظر به وعــدهاش با شـیـرعـلـیـخان مـلاقـات نکـرد.
بـر اصـل بعضی نظریات سـیـد جـریـدۀ (کابل) را در ایـن دوران نـشـر مینمود گرچند از آن نشانی بجا نمانـده ولی مایـل هـروی و عبدالـروف بینوا، نـشر آن را تائید مینمایـند، پـس سید افغان بانی مـطـبوعـات و اخـبارنویسی (ژورنـالیزم) افغانستان هم میباشـد.
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط احسان لــمر برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- پوهاند سید سعدالدین هاشمی، جنبش مشروطهخواهی در افغانستان، سویدن: شورای فرهنگی، ١٣٨٠ ش، جلد اول، پاورقی صفحه ۴۴
[۲]- فضل الرحمن فاضل، ایران و "ا یرانی" از دیدگاه سید جمالالدیـن افغانی، به نقل از رهبران مشروطه، تألیف ابراهیم صفائی، صفحۀ ٣١، چاپ دوم، تهران: انتشارات جاویدان، سال ١٣٦٢ خورشیدی، به نقل از صفحۀ (با) کتاب "هشت بهشت"
[۳]- دکتور عبدالحکیم طبیبی، "افـکار و تلاشهای سید جمالالدين"، مجله آئینه افغانستان، شـماره ٣١ اپـریـل و می ١٩٩٣
[۴]- اکادمیسین دکتور عبدالاحمد جاوید، اوســتا، سویدن: شورای فرهـنگی، چاپ ١٩٩٩، ص ١٢۵
[۵]- دکتور حلیم تنویر، تاریخ و روزنامهنگاری افغانستان، شورای فرهنگی هالند، چاپ سال ٢٠٠٠، ص ٧
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]