فهرست مندرجات
بحث درباره تغييرت اجتماعی از اساسیترين و كاربردیترين مباحث جامعهشناسی است. شايد هم بتوان گفت كه نقش محوری دارد. اساسی از اين جهت كه اگوست كنت بنيانگذار جامعهشناسی اين علم را به دو شاخه: ايستاشناسی اجتماعی و پوياشناسی اجتماعی تقسيم كرده است. اولی بررسی جامعه از نظر سكونی و دومی كه تكاپوشناسی ترجمه شده است، تحرك اجتماعی را در مقابل سكون میرساند و تغييرات و دگرگونیهای اجتماعی را مورد بررسی قرار میدهد. علاوه برآن، جوامع در حال تحول و دگرگونی و از شكلی به شكل ديگر هستند انواع نهادهای اجتماعی مانند خانواده، حكومت و سياست، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق، ارزشها، هنجارها، آداب و رسوم فرهنگی نيز در حال تغيير و تحولند و گذشته و حال آنها حاكی از سير تحولات و تغييرات اجتماعی است. با اين همه آنچه در مباحث گوناگون جامعهشناسی طرح و بررسی گرديده به لحاظ ماهيت خاص مسائل انسانی از جمله پديدههای اجتماعی طرح مسائل ارزشی اجتناب ناپذير است. به خصوص در بحثی چون تغييرات اجتماعی به ناچار با ارزشها و هنجارها رابطه مستقيم دارد.
[↑] تعريف تغييرات اجتماعی
تغييرات اجتماعی عبارت است از تبديلات و دگرگونیهايی كه در طول تاريخ در اصول دگی جامعه و ملتی روی میدهد، اين تغييرات از هزاران عامل داخلی و خارجی و نيروهايی كه زاييده شرايط داخلی يا خارجی گروه است، پديد میآيد. تغيير و تبديل از ويژگیهای كليه فرهنگهای جهان است. با اين حال درجه تغيير در جوامع پيشرفته و ابتدايی و كشاورزی و صنعتی متغير است. به اين معنی كه در جوامع ابتدايی تغييرات به آرامی بيشتری صورت میگيرد. در حالیكه در جوامع پيشرفته ميزان تغييرات و تبديل آن به دگرگونی تاحد زيادی بسته به نيروهای تغيير دهندهيی است كه در يك زمان بخصوص در كارند. "باتامور" درباره تعريف تغييرات اجتماعی مینويسد: تغيير اجتماعی، تغييری است كه در ساخت اجتماعی كه شامل تغييرات در حجم جامعه يا در نهادهای خاص اجتماعی يا روابط بين نهادها به وجود میآيد. او دگرگونیها و تغييرات در پديدههای فرهنگی نظير معرفت و آرا، هنر، آيينهای دينی و اخلاقی و آداب و رسوم و... را تغيير فرهنگی مینامد. تغيير اجتماعی و فرهنگی در اكثر موارد با يكديگر رابطه نزديكی دارند. مثلاص رشد علم جديد با تغييرات حاصله در ساخت اقتصادی پيوند نزديك داشته و توسعه اقتصادی موجب تغيير در پديدههای فرهنگی میگردد. مثلاص امروزه شاهديم كه وسعت خانواده در حال كاهش و حجم واحدهای اقتصادی در حال افزايش است. با اين همه جهت تغيير ممكن است در برخی موارد از وضوح كمتری برخوردار باشد و خود به خود به وقوع پيوندد كه مشاهده مستقل آن دشوار باشد. مانند افزايش طلاق يا گسترش بروكراسی.
تغييرات اجتماعی را جامعهشناسان به دو دسته تقسيم كردهاند: يكی تغيير جزيی و ديگری تغيير كلی. تغيير جزيی آن دگرگونی است كه در بخشی از نظام اجتماعی صورت میگيرد. مانند ملی كردن صنايع مادر، تغيير در مالكيت خصوصی، اصلاحات در خدمات اجتماعی برای اقشار كم درآمد و... ولی تغيير كلی آن دگرگونیيی است كه در كل نظام اجتماعی صورت میگيرد. به عبارت ديگر در صورتی كه در نظام اجتماعی همه چيز تغيير كند و هويت آن نظام تغيير يابد در اين صورت میتوان گفت كه تغيير كلی حاصل شده است. مانند انقلاب.
[↑] تاريخچه تغييرات اجتماعی
بحث درباره تغييرات اجتماعی در علوم انسانی از سابقه طولانی برخوردار است و تاريخ آن به طرز انديشه فلاسفه چينی، هندی، يونانی و دانشمندان ايرانی و اسلامی، میرسد. حكيم چينی "لائوتسه" در ٦٠٠ سال قبل از ميلاد مسيح در نوشتههای خود صريحاً به نظريه تغييرات اجتماعی اشاره داشته است. فلاسفه "ايونی" حتی قبل از سقراط حكيم به دگرگونیها و تغييرات اجتماعی پی برده بودند. آنها دو دسته امور را از هم جدا كردند: يك دسته امور لايتغير و ابدی و دسته ديگر اموری كه در قالب زمان و همراه با آن تغيير و تحول میپذيرد. در تاريخ فلسفه "هرالكيت" فيلسوف سرشناس يونان همه عالم را دستخوش تغيير میدانست و اصل دگرگونی عمومی جهان را اصل ؤابت میدانست. به نظر او امر متغير اصالت دارد و اين در نتيجه تغييرات و تكانهای سختی است كه جامعه يونان شاهدش بوده است. در سرزمينهای اسلامی هم ابن خلدون كه بحق بزرگترين جامعهشناس شرق است، در برابر تغييرات مهم در انديشه جستوجوی ريشههای تغيير برآمد، تاريخ تعليلی را بنياد گذاشت و به بحث درباره علل تغييرات و تحولات اجتماعی پرداخت و سعی كرد عوامل موؤر در آنها را دريابد. تا قرن هفدهم در نظريه تغيير اجتماعی پيشرفت مهمی نايل نيامد. تا اينكه مورخان و فلاسفه اسكاتلندی بويژه "فرگوسن"، "ميلر"، "رابرتسون". فلاسفه فرانسوی چون "ولتر"، "تورگو"، "كندرسه"، و فلاسفه آلمانی همانند "هردر"، "هگل" همه علاقهمند شدند.
انقلابهای اجتماعی و سياسی عصر خود را در چارچوب يك نظريه عمومی تاريخ تبيين و تفسير كنند. خلاصه افكار اين فلاسفه، مورخان و... را در آثار جامعه شناسانی چون سنت سيمون، آگوست كنت، كارل ماركس، هربرت اسپنسر را میتوان مشاهده كرد. ماكس و برگرچه درباره تاريخ عمومی نظريهيی ابراز نكرد. ليكن در همه آؤار جامعه شناختی او به وضوح يك توجه تاريخی به مبادی و اهميت سرمايهداری و بروكراسی جديد غربی و در معنای وسيعتر حركت جامعه بسوی عقلايی شدن روزافزون دگی اجتماعی دلالت دارد. دور كيم نيز با آنكه جامعه شناسی تكاملی آگوست كنت را نپذيرفت اما كتابش با نام "تقسيم كار اجتماعی" و تقسيم جامعه به همبستگی مكانيكی و ارگانيكی به يك فرآيند توسعه از جوامع ابتدايی به جوامع جديد توجه دارد. هاب هاوس بهنحو مستقيمتری به آگوست كنت و هربرت اسپنسر مديون بود و همه آثار جامعهشناختی آشكارا توسط يك دريافت فلسفی از ترقی اجتماعی جهت داده شده است.
[↑] عوامل تغيير اجتماعی
تشخيص و تعيين انواع و علت تغيير اجتماعی در حال حاضر از ارزش فراوانی برخوردار است. اين امر در نخستين مرحله، مسائل توسعه جهان سوم را در معرض ديد قرار داده و ما را قادر میسازد كه از اشتباهات رايج دوری كنيم. ثانياً تشخيص انواع تغيير در هر صورت ما را به سوالات عمومیتر درباره تغييرات اجتماعی جوامع گذشته و حال، از قبيل توسعه سرمايهداری غربی، ظهور و سقوط تمدنها و امپراتوریهای اوليه رهنمون خواهد كرد. در دورانی كه اكثر مردم از امكانات تغيير در جوامع امروز آگاهتر میشوند و راديكالهای جوان با اعتقادات گوناگون بر قاطعترين دگرگونیهای فرهنگ و ساخت اجتماعی پافشاری میكنند، ارايه برخی از علل كه محدوديتها و عواقب تغيير اجتماعی را آشكار میسازد، بیفايده نخواهد بود. بهنظر باتومور ارايه چنين طرحی بر پايه چند مساله عمده قرار دارد: سوالاتی از اين قبيل كه تغيير اجتماعی از كجا بر میخيزد؟ شرايط اوليه كه تغييرات بزرگ از آن آغاز میشوند كدامند؟ نرخ تغيير چيست؟ در پاسخ به اين سوال كه آغاز تغييرات اجتماعی از كجاست؟ نخست بايد بين تغييری كه از درون جامعه نشات میگيرد يعنی تغيير درونزا و تغيير برونزا يعنی تغييری كه از بيرون جامعه بر میخيزد، تميز قايل شويم. در واقع بسيار مشكل است كه در هر مورد تعيين كرد كه منشا تغيير برونزا است يا درونزا است. بهطور مثال تغييراتی كه هماكنون در جهان سوم روی میدهد عمدتاً از بيرون اين جوامع برخاسته و زاده تكنولوژی غربی هستند كه در بيشتر موارد بهواسطه غلبه وارد شده است. بنابراين مساله بايد اينطور مطرح شود كه آيا بين فرآيند تغييراتی كه از درون زاده میشوند و فرآيند تغييراتی كه از بيرون جامعه القا میشوند تفاوت مهمی وجود دارد يا نه؟ جنبه دوم اين سوال مربوط به اين مساله است كه در درون يك جامعه خاص تغييرات از كجا آغاز میشود؟ يعنی اول كدام نهادها تغيير میپذيرند كه در اينجا دو مساله مطرح میشود كه عبارت هستند از:
- ١- عوامل موؤر در تغيير اجتماعی
٢- گروههای اجتماعی كه تغيير را آغاز میكنند.
ممكن است مدارك و شواهد تاريخی اين امكان را به ما بدهد كه فرآيندهای تغيير با گروهها يا حوزههايی كه آغازگر تغييراتند اعم از اقتصادی، سياسی، دينی، معنوی و... را طبقهبندی كنيم و بهساير بحثهای دقيقتر تغييرات اجتماعی بپردازيم كه چگونه تغيير از يك حوزه به حوزه ديگر اشاعه میيابد.
شرايط اوليه كه تغييرات بزرگ از آن آغاز میشوند كدامند؟
اين شرايط ممكن است مسير تغييرهای اجتماعی را عميقاً تحت تأثير قرار دهند. بهعنوان مثال نمیتوان پذيرفت كه شكلپذيری امپراتوریهای قديم و دولتهای فئودالی يا جوامع سرمايهداری جديد بهيك نحو روی داده است و میتوان آن را با قانون واحدی تبيين كرد.
بديهی است كه اينها فرآيندی كاملاص متفاوت داشتهاند. در حال حاضر نيز اين فرآيند كاملاً متفاوت بهروشنی بهچشم میخورد.
[↑] نرخ تغيير چيست؟
تغيير اجتماعی ممكن است در برخی دورهها و حوزهها بسرعت و در برخی ديگر كندتر و شايد بطور نامحسوس و پنهان روی دهد.
نرخ تغيير ممكن است دارای شتاب مثبت و يا منفی باشد. پروفسور "گينسبرگ" در كتابی بهنام "تغيير اجتماعی" میگويد هشت دسته عوامل سبب تغييرات عمده میشوند كه همه خود از جامعه و نظام اجتماعی آن بر گرفته شدهاند.
- ١- اميال و تصميمات آگاهانه افراد جامعه. مثلاص يك جامعه تصميم میگيرد به آن آزادیهای سياسی و اجتماعی بدهد. يا طبق برنامه به رشد اقتصادی برسد.
٢- اعمال و رفتار افراد كه در شرايط اجتماعی تغيير میيابند. رفتارهای تازه پيدا میشود كه به نوبه خود تغييرات تازه پديد میآورند. مثلاص عصيان جوانان و دانشجويان در جهان موجب تغييرات اجتماعی از جمله به كار افتادن وسايل ارتباط جمعی میگردد. خود اين امر رشد اجتماعی زودرس افراد را موجب میشود و به دنبال آن رفتار افراد اجتماع تغيير يافته و موجب تغييرات ديگر میگردد.
٣- تغييری كه در ساختهای اصلی و شالودههای اساسی جامعه روی میدهد موجب دگرگونی روابط اجتماعی میشود. بهاصطلاح تغيير در زيربنای جامعه، روبناهای جامعه را دگرگون میكند. مثلاً در نظريه معروف كارل ماركس، تحول و تكامل وسايل توليد باعث دگرگونیهای بسيار مهمی در جامعه میشود.
۴- تأثيرات بيرونی مانند تأثيرات ناشی از تمدنهای ديگر، يعنی تأثيراتی كه از خارج جامعه است. همچنين تأثيرات درونزای جامعه مثل اختراعات و اكتشافاتی كه پس از پيدا شدن اشاعه میيابد و علت تغييرات فرهنگی در جوامع میشوند.
۵- رهبران، نوابغ و افراد برجسته نيز نقش مهمی در تغييرات اجتماعی دارند كه اين موضوع در بحث ارتباط بين شخصيت و تاريخ مورد بررسی قرار میگيرد. در اين بحث روشن میگردد كه تا چه حد جامعه در تشكيل شخصيت و طرز تفكر افراد مؤثر است و بر عكس جامعه تا چه حد تحت تأثير شخصيت افراد بارز و انديشه قوی آنها تغيير میكند. زيرا هميشه نابغه، چند سال از جامعه خود پيشتر است.
٦- انقلاب بهعقيده گينبرگ عبارت از تجمع و تشكل نيروهای گوناگون و عوامل مختلف در يك نقطه از زمان كه منجر به تحولات و تغييرات مهم و شديد در جامعه میگردد.
٧- اتفاقات و رويدادهای تاريخی نيز خود موجب تغييرات اجتماعی میگردند. مثلاً در يك جامعه ممكن است و يا طاعون موجب يك سلسله عوارض و تغييرات اجتماعی شوند كه اين امر صرفاً اتفاقی است.
٨- داشتن هدف مشترك نزد افراد يك گروه ممكن است منجر به تغييرات اجتماعی بشود.
سادهترين مدل كه در مورد طرفداران نظريه تكامل است، پيشرفت تمدن و تكامل را به صورت يك خط مستقيم رو به بالا در طول زمان نشان میدهد و نمايشگر يك نوع رشد تدريجی مداوم تمدن انسانی است. مدل شماره دو تكامل پلهيی است. اين مدل به طريق سنتی به تاريخ نگريسته و معتقد است پيشرفت در تاريخ مداوم نيست.
شكستهايی كه در زمان حادث میشود، موجب يك دوره ؤبات بدون پيشرفت است. اين مدل توسط برخی نظريهپردازان اوليه به كار رفته است.
اين افراد پيشرفت بشريت را به يكسری دورههای تاريخی تقسيم میكنند كه هر مرحله از مرحله قبلی پيشرفتهتر و شكل پلكان است.
حتی امروزه اغلب تمدنها را براساس نحوه استفاده از ابزارها مثلاً بهعصر حجر قديم، حجر جديد، عصر مفرغ، عصر آهن و ... و عصر صنعتی و عصر فراصنعتی تقسيم میكنند. گاهی مرحلهبندی براساس شكل توليد اقتصادی يا براساس منبع انرژی است مانند: بهكاربردن نيروی انسانی، نيروی حيوانی، نيروی بخار، نيروی الكتريسته، اتوماسيون، انرژی اتمی و هستهيی.
مدل شماره سه نمايانگر تكامل با ميزان نامساوی است. مثلاً در تاريخ مغربزمين اولين راس در اين مدل نمايانگر تمدن يونان و روم، دومين راس رنسانس و روشنگری و سومين راس، عصر جديد و انقلاب صنعتی است. مدل شماره چهار تكامل را بهصورت يك سيكل با واژگونی كوتاه مدت در نظر میگيرد. اين مدل اين احتمال را در نظر دارد كه تغيير عموماص پيش رونده است ولی نوسانات كوچكی هم در عين حال وجود دارد و نوعی بالاگرايی بهچشم میخورد و قايل به فراز و نشيب در تكامل تاريخ است. مدل پنجم در مقابل نظريات سير بالا گرانيده يك جهتی بعضی معتقد به تحول و تكامل شاخهيی هستند و معتقدند كه رشد فرهنگی مانند درخت دارای اجزای مختلف است كه بسيار گسترده هم است.
برخی تمدنها حركت قهقرايی دارند يا حتی از بين میروند، برخی برای مدت زيادی ؤابت میمانند، برخی بطور حيرت آوری پيشرفت میكنند. اين تفاوتها نشان میدهد كه هر خط از شاخهها، نمايانگر جوامع گوناگون است.
در مدل ششم كه در برابر مدل اول يعنی نظريه تكاملی قرار دارد، نظريههايی هست كه بيشتر به دوری بودن يا موجی بودن تحولات تمدنی و فرهنگی معتقدند و در حقيقت نظريههای كهنه هندی و يونانی را بهخاطر میآورند. زيرا به نظر آنان تاريخ دايماص تكرار میشود و امواج تاريخ با همديگر متشابه هستند. اين نظريه هم خود شقوق و اشكال مختلف دارد مانند تئوری اشپنگلر و نظريه ابن خلدون. در تئوری اشپنگلر تمدنها با موجودات ده مقايسه میشوند و برای آنها دوره روييدن، شكفتگی و بهار و دوره ديگر پاييز و افسردگی است. در نظريه ابن خلدون هم دوره: صباوت و كودكی، جوانی و سرمستی و پيری و فترت را ملاحظه میكنيم.
به مدل شماره هفت مدل لوجستگی میگويند كه نشان دهنده آهنگ رشد جمعيت در يك كشور است كه در آغاز كند است و بعد خيلی تند میشود.
ولی اين رشد دايماً نمیتواند رو به افزايش باشد و به ناچار جايی توقف خواهد كرد و تمايل به زاد و ولد كم میشود و آهنگ تغيير خيلی كند میشود. ولی كاملاً سكونی نخواهد بود. در مدل شماره هشت نمودار مرگ و مير با نمودار جمعيت متفاوت است و دايماً رو به پايين تا اينكه آهنگ مرگ و مير با استفاده از حد اعلای پزشكی بهحدی میرسد كه ديگر پايين نمیرود و پيری و فرسودگی انسانها را از بين میبرد. مدل نهم در مورد پيشرفتهای فنی است كه در ابتدا خيلی آهسته و بعد سرعت بيشتر و بيشتری پيدا میكند. اين مدل با تغييرات تكنولوژيكی و نوآوریها سر و كار دارد. مولف كتاب "ضربه روحی آينده" میگويد سرعت تغيير دايماً رو بهافزايش بيشتری میرود. در زمينه تكنولوژی سرعت رشد دايماً شدت و اهميت بيشتری پيدا میكند و مدل شماره دهم هم سرانجام نوعی برگشت بهحالت اوليه است. تمام مدلها بهطريقی نوعی پيشرفت را ترسيم میكنند. البته اين مدلها به سرنوشت بشر خوشبينانه نمینگرند. برخی به تكرار دوباره تاريخ گذشته و عصرطلايی و برخی، تمدنها را رو به زوال میبيند. اين مدل با كاهش و نقصان تمدنها سروكار دارد.[۱]
[↑] پینوشتها
[۱]- نادمی، داوود، نگاهی جامعهشناسانه به پديده تغييرات اجتماعی، سايت جمهوری (اتحاديه جمهوریخواهان ايران)؛ برگرفته از روزنامۀ اعتماد
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ سايت جمهوری (اتحاديه جمهوریخواهان ايران)؛ برگرفته از روزنامۀ اعتماد
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>