دانشنامۀ آريانا

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ٣٩


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٣٨>فصل ٣٩<فصل ۴٠>


[۱] آن وقت یوحنا گفت: خوش سخن گفتی ای معلم،

[۲] لیکن ناقص می‌شود ما را، این که بشناسیم چگونه گناه کرد انسان بسبب کِبر.

[۳] یسوع فرمود: «چون خدای شیطان را راند،»

[۴] «پاک نمود جبرئیل آن مشت از خاک را که شیطان بر آن خدو انداخته بود.»

[۵] «آفرید خدای هر چیز زنده‌ای را از حیواناتی که می‌پرند و از آن‌هایی که راه می‌روند و شنا می‌کنند.»

[۶] «پس زینت داد جهان را به هر آن چه در آن است.»

[۷] «پس روزی شیطان نزدیک دروازه‌های بهشت شد.»

[۸] «چون دید گروه اسبانی را که گیاه می‌خورند، به آن‌ها خبر داد هر گاه فراهم شود این مشت خاک را، این که او را روانی باشد، به آن‌ها سختی خواهد رسید.»

[۹] «از این رو مصلحت آن‌هاست که آن پارچه از خاک را پایمال نمایند به طریقی که بعدها برای چیزی نیکو نباشد.»

[۱۰] «پس اسبان به هیجان در آمدند و شروع کردند به دویدن به سختی بر آن پارچه از خاک که میان زنبق‌ها و گل‌ها بود.»

[۱۱] «پس خدای عطا فرمود از آن جا روحی از برای آن جزء ناپاک از خاک که بر آن خدوی شیطان افتاده بود، که آن را جبرئیل گرفته بود از آن مشت.»

[۱۲] «آن گاه خدای آفرید سگ را؛ پس شروع کرد به فریاد نمودن و اسبان را ترسانید و آن‌ها گریختند.»

[۱۳] «آن هنگام خدای عطا نمود به انسان روان خود را و فرشتگان می‌سرودند: بار خدایا، پروردگار ما، خجسته باد نام قدوس تو.»

[۱۴] «پس چون آدم برخاست بر قدم‌های خود، در هوا نوشته‌ای دید که مثل آفتاب می‌درخشید. نصَّ عین آن «لااله الاالله و محمّد رسول‌الله» بود.»

[۱۵] «پس آن وقت آدم دهان خود بگشود و گفت: شکر می‌کنم تو را ای پروردگار، خدای من، زیرا تو تفضل نمودی و آفریدی مرا.»

[۱۶] «لیکن زاری می‌کنم به سوی تو، که مرا آگاه سازی که معنای این کلمات محمّد رسول‌الله چیست.»

[۱۷] «خدای فرمود: مرحباً به تو ای بندهٔ من، آدم،»

[۱۸] «همانا می‌گویم که تو اول انسانی هستی که آفریده‌ام او را.»

[۱۹] «تو دیدی نام او را. جز این نیست که پسر توست. آن که زود است بیاید به جهان بعد از این، به سال‌های فراوان.»

[۲۰] «او زود است بشود فرستادهٔ من؛ آن که از برای او آفریدم همهٔ چیزها را.»

[۲۱] «آن که چون بیاید، زود است نور بخشد جهان را.»

[۲۲] «آن که روان او نهاده شده بود در جمال آسمانی، شصت هزار سال پیش از آن که بیافرینم چیزی را.»

[۲۳] «پس زاری کرد آدم، خدای را و گفت:ای پروردگار،این نوشته را به من مرحمت کن، بر ناخن‌های انگشتان دست من.»

[۲۴] «عطا نمود خدای به انسان اول آن نوشته را بر دو شست او.»

[۲۵] «بر ناخن شست دست راست، آن که نصَّ اوست لااله الا الله،»

[۲۶] «و بر ناخن دست چپ آن که نصَّ اوست محمّد رسول الله.»

[۲۷] «پس بوسید اول با مهر پدری این کلمات را.»

[۲۸] «مسح نمود چشمان خود را و گفت: خجسته باد آن روزی که زود است بیایی در آن به جهان.»

[۲۹] «پس چون خدای انسان را تنها دید، فرمود:خوش نیست این که تنها باشد.»

[۳۰] «پس از این رو او را در خواب کرد.»

[۳۱] «گرفت دنده‌ای را از سمت دل.»

[۳۲] «آن جا را پر کرد از گوشت.»

[۳۳] «آفرید از آن حوّا را.»

[۳۴] «آن گاه آن را گردانید زن برای آدم.»

[۳۵] «آن وقت آن دو را سروران بهشت قرار داد.»

[۳۶] «به ایشان فرمود: بنگرید به درستی که عطا می‌کنم شما را هر ثمری که بخورید از آن، به جز سیب و گندم.»

[۳۷] «پس فرمود: حذر کنید از این که بخورید چیزی را از این ثمرها.»

[۳۸] «زیرا شما ناپاک خواهید شد.»

[۳۹] «در این صورت نمی‌پسندم برای شما که در این جا باقی باشید؛ بلکه خواهم راند شما را و فرود می‌شود به شما بدبختی بزرگ.»


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>