[↑] از بحران هويّت تا هويّتِ کاذب
بهگمانم در کمتر دورهای بهاندازه دوران معاصر مفهوم "هويت" در کانون توجهی علوم اجتماعی، سياست، روانشناسی، فلسفه و ادبيات قرار داشته و شايد در همين مقياس نيز از باور انسانها بهآنچه "هويت" خود میانگارند، بیمحابا سوءاستفاده شده است. "هويت ملی"، "هويت دينی"، "هويت فرهنگی"، "هويت نژادی"، "هويت قومی"، "هويت زنانه"، "هويت اصيل"، "هويت مستقل"، "فقدان هويت"، "بحران هويت" و همهجا انسانهايی که در جستوجوی "هويت" خويشاند، هويت از دسترفته خويش. امروزه کم نيستند کسانی که تا پای جان بر سر "حفظ هويت" خويش میايستند و بیپروا جان آنان که قصد "نابودی هويت" ايشان دارند میگيرند. اگر تا ديروز ايدئولوژیهای رنگارنگ "هويتساز" بودند و پناهگاهی پوشالی برای انسانهايی که فرديت خود را ناگزير با "هويت جمعی" تاخت زده بودند، اينک "هويت" است که چونان ايدئولوژی و ابزاری در خدمت ابراز خشونت قرار گرفته و حفظ آن، در عصر هراس از جهانیشدن، بهانهای شده است برای ترور.
آثاری که در دوران معاصر از ديدگاههای مختلف درباره و پيرامون "هويت" بهزبانهای گوناگون نگاشته شده است، نهتنها از توجه بيشتر و اهميت پرداختن بهاين مفهوم خبر میدهد که خود نشان از گسترش کاربرد آن و کوشش برای درک و دريافت کارکرد آن دارد. اگر در روانشناسی اجتماعی کسانی چون جورج هربرت ميد بهتحقيق درباره نسبت فرد و جامعه و تکامل منطقی شکلگيری هويت فردی میپردازند، در دنيای سياست، جك استرا، وزیرپيشين امور خارجه انگلیس از نسبت "هويت و دمکراسی" میگويد و در عرصهی ادبيات، ميلان کوندرا رُمان "هويت" را مینويسد تا سرگشتگي و اضطراب جان و روان انسان معاصر را بهتصوير کشد که با حسرت و حرمان، به از دست رفتن ارزشهای والای "هويتساز" خود میانديشد. اما شخصيتهای خيالی رُمان کوندرا، سرانجام برای رهايی از سرگشتگی بهعشق پناه میبرند، در حالی که در دنيای واقعی ما کم نيستند انسانهايی که برای اثبات "هويت" خود و پافشاری بر آن، در باتلاق نفرت فرومیروند و دستاويزی جز خشونت ندارند.
اما آيا "هويت" بهراستی عامل بروز "خشونت" است؟ اين پرسش را "آمارتیا کومار سن" اقتصاددان هندیتبار و استاد دانشگاههای هاروارد و کمبريج و نيز مدرس دانشگاه دهلی و مدرسه اقتصاد لندن، در جديدترين کتاب خود که "هويت و خشونت" نام دارد[۱]، مطرح کرده است. او در اين کتاب نظريهای را پی ريخته است که بر مبنای آن باور سرسختانه به"هويت" میتواند عامل بروز "خشونت" شود. کتاب بحثانگيز او که نخست بهزبان انگليسی انتشار يافت، بهتازگی بهچندين زبان و از آنجمله بهزبانهای آلمانی و ايتاليايی و فرانسوی نيز ترجمه و منتشر شده است. چکيده نظرات آمارتیا سن در اين کتاب را میتوان چنين خلاصه کرد: انديشه و کنش انسانها را مجموعهای از هويتهای گوناگون و گاه کاملاً متفاوت شکل میدهد که "هويت دينی" يا "هويت ملی و قومی" فقط بخشی از آن را تشکيل میدهد. از اين رو "تک هويتی" انگاشتن افراد و پا فشاری بيش از اندازه بر تنها جنبهای از هويت آنان، دامی است که ما را بهسوی خشونتگرايی سوق میدهد.
آنچه نويسنده در کتاب "هويت و خشونت" بر آن تأکيد دارد، بخشی از تجربه شخصی او نيز بوده است. آمارتیا سن که در سال ۱۹۳۳ ميلادی در شرق بنگال متولد شده، خود شاهد تنشها و درگيریهای مذهبی و قومی خشونتباری بوده است که در شبه قاره هند بهوقوع پيوست و در پی نبردهای خونين و کشته و آواره شدن صدها هزار انسان، سرانجام سرزمين هند را در سال ۱۹۴۷ و بعدها در سال ۱۹۷۱ ميلادی، بهسه کشور هند و پاکستان و بنگلادش تقسيم کرد. او که برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ ميلادی است، اينک از شهرت جهانی خود سود جسته و افزون بر تدريس در دانشگاه، میکوشد مباحث رشته تخصصی خود را با مباحث اجتماعی روز و مسايل جهانی درهم آميزد تا از اين طريق توجه مجامع علمی و محافل روشنفکری را بهزوايای ديگری از معضلات جهان جلب کند. مسئله مبارزه با فقر و گرسنگی و نيز رفاه و عدالت در کشورهای در راه توسعه از جمله مضامينیاند که آمارتيا سن در آثار خود بهآنها پرداخته است.
مقالات و آثار آمارتیا سن در باره "وابستگی متقابل اقتصاد و آزادیهای فردی"، "جايگاه اخلاق در اقتصاد بازار"، "توسعه بهمنزله آزادی"، " مفهوم و مضمون آزادی انتخاب" و نيز "نابرابری اقتصادی" و "سوسياليسم، بازار و دمکراسی" در شمار مباحث مهم سالهای اخير در مجامع علمی و دانشگاهی بوده است. او يکی از مخالفان "نظريه گزينش عمومی" است که انسان را صرفاً "موجودی اقتصادی" میداند. بر اساس اين نظريه هر فرد علايق و منافعی دارد و رفتار او از اين جايگاه حسابگرانه و خواستههای او نامحدود و در کل زيادخواهانه است.
اما آمارتیا سن در کتاب "هويت و خشونت" ورای مباحث اقتصادی رشته تخصصی خود، در کسوت روشنفکر حوزه عمومی، بهسراغ مسئله "هويت"، يعنی يکی از پيچيدهترين مسايل جهانِ در شرف جهانی شدن رفته است. او کوشيده است تنها با طرح يک پرسش و بررسی آن از زوايای گوناگون زمينهی بحث را آماده کند. پرسش او چنين است: اعتقاد سرسختانه بهاين اصل که وابستگی و تعلق بهفرهنگی خاص، تعيينکننده ويژگی هويت فرد در جامعه است، چه پيش شرطها و پيامدهای دارد؟ بهبيانی ديگر، پرسش او را میتوان چنين خلاصه کرد: "آيا فرهنگ، سرنوشتساز است؟". او با طرح اين پرسش و دادن پاسخ منفی بهآن، در واقع بهرويارويی با نظريه "رويارويی فرهنگها و تمدنها" که سانوئل هانتينگتون بر آن اصرار دارد برخاسته است.
البته آمارتيا سن اهميت و تأثير فرهنگ را منکر نمیشود و حتی ضعف بيشتر نظريهپردازان اقتصادی را در ناديده گرفتن عامل فرهنگ میداند. اما تأکيد دارد که اين امر موجب نمیشود ما برای عامل فرهنگی و وابستگی افراد بهگروهی خاص و تعلق آنان بهحوزهی تمدنی خاص بيش از حد ارزش قائل شويم و تنها بر اين اساس، انسانها را طبقهبندی کنيم. او برای شفافيت بخشيدن بهبحث خود، يافتههای جامعهشناسان جوامع مدرن را که تقريباً هم بر آن اتفاق نظر دارند بهکمک میگيرد: هر فرد در زندگی عادی، همزمان خود را عضو و متعلق بهگروههايی متعدد و متفاوت میداند. تعلقات و وابستگیها و دلبستگیهای افراد بهکشوری که تابعيت آن را دارند، سرزمينی که در آن زاده شدهاند، شهر و محلی که در آن اقامت گزيدهاند، اصل و نسب، جنسيت، وابستگی طبقاتی، اعتقادات مذهبی، ديدگاههای سياسی، فعاليتهای اجتماعی و شغل و کارشان و نيز علاقهمندی ورزشی، نوع موسيقی مورد پسندشان و همه و همه مجموعهای است که هر کدام بخشی از هويت آنان را تشکيل میدهد.
يک شهروند زن آمريکايی، با اصل و نسب کارائيبی، اجدادی آفريقايی، متعقد بهمسيحيت، با ديدگاه سياسی ليبرال، فمينيست، گياهخوار که همجنسگرا نيست و علاقهمند بهموسيقی کلاسيک و ورزش تنيس است، بیترديد نمیتواند هويتی منحصر بهفرد داشته باشد، بلکه هويت او برايندی از مجموعه تعلقات و وابستگیهای اوست. امروزه وقتی سخن از "هويت چهلتکه" در ميان است، نداشتن هويتی خاص منظور نظر است که در بيشتر مواقع و از نگاه معتقدان به "تکهويتی" تلويحاً با برداشتی منفی همراه است.
اينکه انسان موجودی اجتماعی با تعلقات متعدد و وابستگیهای گوناگون است، نه سخنی تازه و نه يافتهای جديد در علوم اجتماعی است. آمارتيا سن هم بهاين امر واقف است و ادعای ابداع نظريه جامعهشناختی جديدی ندارد. آنچه او بر آن تأکيد دارد در واقع نتيجهگيری سادهای است که از اصل ابتدايی جامعهشناسی بهدست میآيد. او معتقد است که: "بر هيچ کدام از هويتهای فرد نبايد بهعنوان تنها هويت اصلی و يا وابستگی خاص او تأکيد کرد و آن را بزرگ و برجسته نمود". در مقابل اين نظر، دقيقاً نظريهای وجود دارد که آمارتيا سن با اعتراض، آن را "توهم تکهويتی" مینامد. او میگويد هر کس خود را بهدست اين توهم بسپارد، ناگزير خود را مجاز میداند از ميان در واقع تعلقات گوناگون، تنها يکی را سوا و جدا کند تا "هويت راستين" او را تضمين و تثبيت کند.
آمارتيا سن اين گام را افتادن در "دام هويت" میداند و گناه چنين سادهانگاری و کتمان واقعيت را متوجه فرهنگ باوری (culturalism) میداند. از اين رو کوششهايی که جهان و مردمان جهان را بهتعداد انگشتشماری فرهنگهای مختلف تقسيم میکنند، از اساس نادرست و گمراه کننده است.
در سالهای اخير افزايش کاربرد مفهوم "هويت دينی" بهعنوان ويژگی اصلی و حتی تنها عامل طبقهبندی افراد، موجب خشن شدن تحليلهای اجتماعی شده است. بسياری از يافتههای علمی، بهخصوص از آن جهت از نظرها پنهان میماند که ميان تعلقات و وابستگیهای گوناگونی که مثلاً فردی مسلمان داراست و هويت خاص اسلامی او تفاوتی گذاشته نمیشود. هويت اسلامی میتواند يکی از هويتهايی مهم و حتی تعيينکننده در نظر گرفته شود؛ بدون آنکه هويتهای ديگر را نفی و منکر اهميت آنها شد. سن در اينجا مثال شبه قاره هند را پيش میکشد که در تقسيمبندی نظريه هانتينگتون جزو تمدن هندو قرار داده شده است، و اين در حالی است که تنها در زادگاه او بيش از ۱۵۰ ميليون مسلمان زندگی میکنند و سرزمين هند در شمار سه کشور بزرگ اسلامی جهان محسوب میشود.
او افزون بر اين، نظريههای فرهنگباور را بهباد انتقاد میگيرد و معتقد است که فرهنگبتوران با درکی کمابيش متجانس از فرهنگ، فرضيههای خود را پيش میبرند. بهعبارت ديگر، اطلاعات و آگاهیهايشان کافی نيست و تفاوتهای مهم در درون فرهنگها را در تاريکی نگاه میدارند و پيوندها و مناسبات مشترک ميان فرهنگها را ناديده میگيرند. سن بهپيوستگیهای فرهنگی و درهم آميختگی همه تمدنها اشاره میکند و بهدستاوردهای مشترکی که در طول قرون متمادی در اثر تأثير متقابل آنها پديد آمده است تأکيد دارد. جداسازی دستاوردهای شرق و غرب که اغلب با تعصب و تصلب صورت میگيرد، پايه و اساس تاريخی ندارد. دمکراسی و دانش، چنان که ادعا میشود، ارزشهای اصيل مغربزمين نيستند، بلکه ريشههای جهانی دارند. او چند مثال جالب و ساده در اين زمينه بهدست میدهد: در تصور عموم مردم ادويه کاری (Curry) که بهچاشنی هندی نيز مشهور است منشا هندی دارد، در صورتی که در اصل سوغاتی است که دريانوردان پرتقالی از قاره آمريکا بهشبه قاره هند آوردند و گرد اين ادويه را نيز نخستين بار انگليسها مورد استفاده قرار دادند. اين ايرانيان بودند که نخستينبار شهرسازی را يونانيان از فرا گرفتند، در حالی که اروپائيان زمانی طولانی از ميراث دوران باستان آگاهی نداشتند. مگر نه اين است که آلگوريتم که برگرفته از نام رياضيدان ايرانی محمد بن موسی خوارزمی است، از ايران و دستگاه اعشاری از هند به غرب آمد و در آنجا جهانی شد؟ کتاب او سرشار از مثالهای متعدد دربارهی پيوندها و همبستگیهای فرهنگی سرزمينهای گوناگون است.
آمارتيا سن بهمخاطبان کتابش گوشزد میکند که بانيان و محرکان اختلافات و درگيریهای جهانی و نيز خشونتگرايان مذهبی يا قومپرست، "توهم تکهويتی" را بهمنظور بسيج تودهها و توجيه اقدامات قهرآميز خود بهخدمت میگيرند. روشهای تبعيضآميز، بهمحض آن که اختلافی جزيی ميان همسايهها پيدا شود، آشکارا رواج و رونق میگيرد. فجايج غير قابل تصوری که در بالکان، در آفريقا، در ميان قبايل و اقوام گوناگون بهوقوع پيوست و صدها هزار غيرنظامی از اقوام گوناگون بهقتل رسيدند، بیگمان تنها نمونه بروز اينگونه خشونتها نيست. نويسنده تأسف خود را از اين واقعيت پنهان نمیدارد که اين نگاه کوتهبينانه در غرب که مردم جهان را تنها بر اساس يک معيار تقسيمبندی میکند، بهطور ضمنی باعث تقويت بنيادگرايان ضدغرب شده است که توجيه نظری اقدامات خود را از نظريههای نظريهپردازان فرهنگباور غربی استخراج میکنند.
آنچه امروز "بحران هويت" خوانده میشود چيزی نيست جز بحران درک اين واقعيت که انسانها هويتی تک و منحصر بهفرد ندارند. جستجو در پی کسب هويتی منحصر بهفرد که فرد يا گروه را کاملاً از ديگران مجزا و متمايز کند، اغلب بهبنبست برخورد میکند. اين جستجو غالباً با ناديده گرفتن پيوندها و تعلقاتی که هر فرد با گروههای اجتماعی متعدد دارد و با پافشاری و تأکيد سرسختانه بر يکی از جنبههای هويتی همراه است. گرچه فرد با يافتن اين "هويت کاذب" احساس آرامش خاطر و همبستگی با "خودیها" و در نتيجه احساس امنيت میکند، اما لازمه حفظ و پايداری چنين احساسی، خصومت با "غير خودیها" و دشمنی با "بيگانگان" است. پيداست که فرد يا گروه با داشتن چنين "هويت کاذب" بهمحض احساس خطر و نگرانی از دست دادن "هويت" خود، آماده مدافعه و نشان دادن واکنشهای خصمانه است.
در جوامعی که بهدلایل گوناگون آمادگی جذب و دفع آگاهانه و آزادانه عناصر فرهنگی بیگانه را ندارند، اين تردیدها و نگرانیهایی بيشتر پدید میآید. این نگرانیها هرگاه با احساس ضعف و نابرابریِ امکانات و تواناییها و نیز با احساس درماندگی در برابر فرهنگِ فراگیر و یا تکنولوژی پیشرفته همراه باشد، رفتهرفته بهترس و هراس مبدل میشود و پیداست که عکسالعملهای توأم با ترس و ضعف، ناگزیر بهاعمال قهرآمیز و خشونتآمیز میانجامد.
نويسنده، کتاب خود را با گفتاری اميدوارکننده بهپايان میبرد: "پرسشهای ما امروز نبايد فقط متوجه شرايط اقتصادی و سياسی فرايند جهانیشدن باشد، بلکه بايد ارزشها و اخلاق و احساس تعلقی نيز که درک ما را از کل جهان شکل میدهد، مورد توجه قرار گيرد.
پرداختن بهپرسشهای گوناگون در عرصهی مسايل مربوط به جهانیشدن، برای کسانی که بهدريافتی منحصر بهفرد از هويت انسان باور ندارند و فرد را موجودی "تکهويتی" نمیدانند، حتماً بهاين معنا نيست که احساس تعلق جهانی را جايگزين پيوندهای ملی و وابستگیهای بومی خود کنند تا بازتاب آن را در "دولت جهانی" عظيمی بيابند. میتوان هويت جهانی را بهتدريج در خود حل و هضم کرد، بدون آن که ديگر وابستگیها و تعلقات خود را بهکناری نهاد و يا از ميان برداشت".[٢]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله به نقل از فصلنامه نگاه نو که توسط آقای خسرو ناقد برشتۀ تحرير درآمده، با مجوز آقای علی ميرزايی سردبير محترم آن نشريۀ وزين برای دانشنامهی آريانا بازنويسی شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- مشخصات کتاب آمارتيا سن بهزبانهای انگليسی و آلمانی:Identity and Violence: The Illusion of Destiny. by Amartya Sen. W.W. Norton & Company, New York, London 2006.[۲]- خسرو ناقد، از بحران هويّت تا هويّتِ کاذب، فصلنامه نگاه نو. شماره ۷۴. مرداد ماه ۱۳۸۶Die Identitätsfalle. Warum es keinen Krieg der Kulturen gibt. Von Amartya Sen. Aus dem Englischen von Friedrich Griese. Verlag C.H.Beck, München. 2007.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ فصلنامه نگاه نو
□ تارنمای اينترنتی ناقد.نت
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]